Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ

Follow Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
Share on
Copy link to clipboard

در فصل دوم این برنامه که به مناسبت دویستمین سال تولد حضرت باب بصورت نمایش رادیویی تهیه شده ماندانا دختر ایرانی، تاریخ نبیل را که از دوست بهائیش ترنم گرفته مطالعه میکند . دوباره نبیل زرندی خود تاریخش را روایت میکند. دوشنبه ها از رادیو پیام دوست

PersianBMS

  • Apr 26, 2020 LATEST EPISODE
  • monthly NEW EPISODES
  • 18m AVG DURATION
  • 92 EPISODES
  • 2 SEASONS



Latest episodes from Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ

تاریخ به روایت مورخ - قسمت ۲ - بخش ۳۴ - باهم بیندیشیم - بخش پایانی

Play Episode Listen Later Apr 26, 2020 20:03


ماندانا: من همیشه فکر می کردم وقتی حضرت قائم ظهور کنه، یه نور زیادی آسمون و زمین رو روشن می کنه و کلی اتفاقای عجیب می افته ترنم: اومدن یه مربی الهی یه اتفاق روحانیه، به نظرم همین نوری که می گی می درخشه، اما در قلب و روح انسان ها. اون وقت می بینی یه آدم های فوق العاده بزرگی مثل قدوس و ملاحسین و طاهره و حجت و وحید و بقیه ظاهر می شن.

تاریخ به روایت مورخ ۲ - قسمت ۳۳ - عشقی تا همیشه تاریخ

Play Episode Listen Later Apr 12, 2020 19:05


ماندانا: همه اش دارم درباره شهادت حضرت باب فکر می کنم، شهادت حضرت باب و انیس عاشق و وفادارشون محمد علی زنوزی. چه عشق صاف و قشنگ و بی نظیر و عمیقی داشته انیس. نبیل: برای همین هم به این موهبت بی نظیر رسید که پیکرش تا ابد با پیکر حضرت باب در هم آمیخته شود.

تاریخ به روایت مورخ - فصل ۲ - قسمت ۳۲ - آن روز که سیاهی تبریز را فراگرفت

Play Episode Listen Later Apr 5, 2020 20:06


نبیل: سام خان گفت من مسیحی هستم و دشمنی با شما ندارم. شما را به خداوندی که شریکی ندارد قسم می دهم که اگر حقی در نزد شما هست، کاری بکنید که من دخالتی در ریختن خون شما نداشته باشم. حضرت باب فرمودند: تو به آنچه ماموری مشغول باش. اگر نیت تو خالص باشد، حق تو را از این مخمصه نجات خواهد داد.

تاریخ به روایت مورخ - فصل ۲ - قسمت ۳۱ - آخرین بازگشت به تبریز

Play Episode Listen Later Mar 29, 2020 22:22


نبیل: امیر کبیر خیال می کرد که اگر قوه محرکه این نهضت، یعنی حضرت باب ازمیان برود، این آتش خاموش می شود. برای همین مشاورین خود را دعوت کرد و این فکر را با آن ها در میان گذاشت و گفت

تاریخ به روایت مورخ - فصل۲قسمت۳۰- زینب دختری از نسل شجاعان تاریخ ایران

Play Episode Listen Later Mar 15, 2020 20:37


نبیل: داستان رستم علی را نشنیده ای؟ ماندانا: رستم علی؟ نه. هیچ وقت برام نگفتین. نبیل: در بین زنانی که در قلعه زنجان بودند، دختری بود به اسم زینب که خانه اش در ده کوچکی نزدیک به زنجان قرار داشت

تاریخ به روایت مورخ - ف۲ق ۲۹- در حصار قلعه ها

Play Episode Listen Later Mar 8, 2020 20:03


ترنم: حضرت باب فرموده بودن که ملاحسین عمامه سبز برسر بذاره و همراه با یارانش با بلند کردن پرچم های سیاه به مازندران بره. ماندانا: این پرچم های سیاه رو یه جایی شنیدم... خدایا چی بود ترنم: این در احادیث هست که یاران امام زمان با پرچم های سیاه از خراسان حرکت می کنن.

تاریخ به روایت مورخ - ف۲ق ۲۸- گزارش یک پزشک انگلیسی

Play Episode Listen Later Mar 1, 2020 19:30


ماندانا: با خودم فکر می کنم من ملاحسین رو بیشتر از همه دوست دارم، اما این محمد علی زنوزی هم که در هنگام مرگ انیس حضرت باب می شه ، به نظرم قهرمان دوست داشتنی ایه، منتهی یه جوری که مخصوص خودشه. ترنم: حالا تا بیای تاریخ نبیل رو تموم کنی، قهرمانان دوست داشتنی زیاد پیدا می کنی...

تاریخ به روایت مورخ - ف۲ق۲۷- محاکمه در تبریز

Play Episode Listen Later Feb 23, 2020 21:16


ماندانا: در تبریز برای حضرت باب جایی در نظر گرفتن که خیلی دور از شهر بود، به این امید که ازاشتیاق مردم برای دیدن حضرت باب کم کنن. روزی که حضرت باب رو برای محاکمه می بردن، مامورین به زحمت تونستن از میون مردم راهی براشون باز کنن. نظام العلما که رییس جلسه بود از حضرت باب پرسید . . .

تاریخ به روایت مورخ - ف۲ق۲۶- یک پارچه آتش

Play Episode Listen Later Feb 16, 2020 20:07


ترنم: چی شد که حاجی میرزا آغاسی از فرستادن حضرت باب به چهریق پشیمون شد و هنوز سه ماه نشده، دوباره یه فرمان دیگه داد و گفت حضرت باب رو به تبریز ببرن؟ ماندانا: علتش این بود که می خواست صدای حضرت باب و بابیان رو ساکت کنه و نمی شد.

تاریخ به روایت مورخ - ف۲ق۲۵- قلعه ای آن قدر دور و آن قدر نزدیک

Play Episode Listen Later Feb 9, 2020 21:13


نبیل: هنوز ملاحسین به تبریز نرسیده بود که شنید حضرت باب را به قلعه چهریق منتقل کرده اند. وقت خداحافظی حضرت باب به ملاحسین فرموده بودند: تو از خراسان تا اینجا تمام راه را پیاده پیمودی، اینک نیز باید پیاده به سمت مقصد روانه شوی. دوران اسب سواری تو هنوز نرسیده. وقتی برسد، داستان اسب سواری تو و جرئت و شجاعتی که از تو آشکار می شود شگفت آور خواهد بود

تاریخ به روایت مورخ - ف۲ق۲۴- طاهره، قره العین

Play Episode Listen Later Feb 2, 2020 22:10


ماندانا: حالا می فهمم که چرا هنوز بعد از گذشت نزدیک به ۲۰۰ سال نام و خاطره طاهره در ذهن مردم ایران زنده ست به نظرم طاهره مثل یه ستاره دنباله دار زیبا و پرنور بوده که به سرعت از آسمون ایران گذشته و دو قرنه که همه تو شگفتی اش موندن

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۲۳) - یک پارچه آتش

Play Episode Listen Later Jan 26, 2020 19:49


ترنم: طاهره از طریق پسر خاله اش، ملا جواد برغانی با عقاید شیخیه آشنا می شه و کتاب های سید کاظم و شیخ احمد رو می خونه و عقایدشون رو می پذیره و حتی رساله ای هم در اثبات عقاید شیخیه می نویسه. ماندانا : سید کاظم هم بعد از دریافت این رساله بهش لقب قرة العین می ده، اینو یه بار جناب نبیل برام تعریف کردن.

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۲۲) - بانویی که سنت ها را درهم شکست

Play Episode Listen Later Jan 19, 2020 19:49


ترنم: من یه چیزی خوندم که می دونم خیلی دوست داری برات تعریف کنم، برای همین هم کلی یادداشت برداشتم که چیزی یادم نره. ماندانا: خوب بگو چی خوندی. ترنم : درباره بانویی خوندم که مثل یه ستاره بود تو دنیای تاریک زنای ایران، مثل یه خورشید.

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۲۱) – قلعه ای دور بر فراز کوه‌های بلند

Play Episode Listen Later Jan 13, 2020 20:49


ترنم : از میانه حضرت باب رو به میلان می برن و یه مدت کوتاهی هم اونجا اقامت می کنن. ماندانا : (با تعجب زیاد) میلان؟!!! میلان مگه تو ایتالیا نیست؟

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۲۰) - گوهر یگانه ای که در تبریز بود

Play Episode Listen Later Jan 5, 2020 20:23


نبیل: . . . اما در این میان جوانی بی اختیار از صف سربازان عبور کرد و با وجود موانع شدیدی که وجود داشت، با پای برهنه در جاده شروع به دویدن کرد. نیم فرسخ راه را دوید تا عاقبت هر طور بود خود را به حضرت باب رساند و درحالی که اشک از چشمانش روان بود، زمین مقابل آن حضرت را بوسید.

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۱۹) - آن شب اسرارآمیز در روستای کلین

Play Episode Listen Later Dec 29, 2019 20:42


ماندانا: ترنم روستاهای قم و قمرود و کنارگرد رو تعریف کرد، تا رسیدیم به روستای کلین نبیل: این را هم تعریف کردند که ملا مهدی کندی و ملا مهدی خویی پیام حضرت بهاء الله رو به حضرت باب رساندند؟ ماندانا: نه! مگه حضرت بهاء الله برای حضرت باب پیام فرستاده بودن؟

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۱۸) - کاشان و قم

Play Episode Listen Later Dec 22, 2019 21:16


نبیل: گرگین خان محمد بیک چاپارچی را مامور کرد و به او سفارش کرد که: مراقب باش هیچ کس باب را نشناسد، حتی سوارانی که با تو هستند نباید بدانند که این شخص کیست و اگر کسی پرسید، بگو شخص تاجری است که شاه او را به طهران احضار کرده و بیش از این چیزی نمی دانم.

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۱۷) - رجل نیک نامی که رویاهای شیرینی داشت

Play Episode Listen Later Dec 15, 2019 19:43


ترنم: خوب تو دیشب به کجا رسیدی؟ ماندانا: دیشب جناب نبیل تعریف کردن که چطور حضرت باب به اصفهان رفتن و مردم اصفهان چه استقبال خوبی از ایشون کردن. حتی منوچهرخان معتمدالدوله، حاکم اصفهان، توی جمعی که خیلی از علما حاضر بودن رسما اعلام می کنه که به حضرت باب و منشاء الهی کلمات و آیات ایشون ایمان داره

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۱۶) - میهمان نوازی مردم اصفهان

Play Episode Listen Later Dec 8, 2019 20:47


ماندانا: پس حالا بعدش رو بگین. گفتین که حضرت باب از منزل عبدالحمید خان داروغه مستقیما به اصفهان رفتن و مادر و همسرشون رو دیگه ندیدن نبیل: بله، اواخر تابستان سال ۱۲۶۲ هجری قمری بود که حضرت باب به همراهی سیدکاظم زنجانی به طرف اصفهان حرکت کردن

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۱۵) - بلای ناگهانی

Play Episode Listen Later Dec 1, 2019 21:55


نبیل: آن نوروز حضرت باب همه املاک و دارایی خود را به نام همسر و مادر خود کردند و در وصیت نامه خود هم منزل و بقیه دارایی های خودشان را به مادر و همسرشان واگذار کردند و نوشتند که بعد از وفات مادرشان تمام املاک و دارایی ایشان به همسرشان برسد

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۱۴) - مجتهدی که گوهر شناس بود

Play Episode Listen Later Nov 24, 2019 20:05


ماندانا: حالا چطور شد جناب حجت با این همه کبکبه و دبدبه ای که داشت، ایمان آورد؟ ترنم: به نظر من به خاطر این که واقعا مجتهد کاملی بود. وقتی خبرهای مربوط به ادعای حضرت باب رو شنید، یکی از شاگردان مورد اعتماد ش به نام ملا اسکندر رو مامور کرد به شیراز بره و درباره ی قضیه تحقیق دقیقی بکنه

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۱۳) - سید یحیی دارابی و تردیدهایش

Play Episode Listen Later Nov 17, 2019 22:47


نبیل: سلطان ایران در آن زمان محمد شاه بود و برای تحقیق در امر حضرت باب، سید یحیی دارابی را که از دانشمندان زمان خود بود به شیراز فرستاد تا از حقیقت مساله آگاه شود و نتیجه را برای او بفرستد. ماندانا : یعنی این قدر بهش اعتماد داشت که به جای اینکه خودش تحقیق کنه، مساله به این مهمی رو به اون سپرد؟

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۱۲) - کسانی که ایمان آوردند

Play Episode Listen Later Nov 10, 2019 22:32


نبیل: شخص دیگری که در آن روز ایمان آورد، حاجی محمد بساط بود که از پیروان شیخ احمد و سید کاظم رشتی بود و آدم شوخی بود این شخص نماز جمعه اش هیچ وقت ترک نمی شد و همیشه با امام جمعه بود و امام جمعه به او محبت بسیار داشت

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۱۱) - در مسجد وکیل شیراز

Play Episode Listen Later Nov 4, 2019 18:29


ترنم: امام جمعه شیراز نامه ای به دائی بزرگ حضرت باب می نویسه و ازایشون می خواد که روز جمعه حضرت باب رو به مسجد وکیل بیارن تا یه صحبت هائی بکنن که علما و مردم خیالشون راحت بشه و سرو صداها بخوابه. ماندانا : حضرت باب هم قبول می کنن.

تاریخ به روایت مورخ ف۲ (۱۰) - دستگیری حضرت باب

Play Episode Listen Later Oct 21, 2019 16:38


نبیل: به حسین خان گفتند : «حالا ملا صادق خراسانی پیرو این دین شده و بدون هیچ ترس و واهمه ای مردم را به دین باب دعوت می کند و پیروی از او را از واجبات اولیه می شمرد.» حسین خان که این سخنان را شنید دستور داد جناب قدوس و ملاصادق مقدس را دستگیر کنند و به دار الحکومه بیاورند.

تاریخ به روایت مورخ ۲ (۹) – مراسم حج

Play Episode Listen Later Oct 14, 2019 22:22


ترنم: سفر از بوشهر تا جده در عربستان یک ماه طول می کشه که با توجه به توفان‌های شدید و جمعیت زیاد داخل کشتی و دعوای حاجی ها با هم خیلی سفر سختی بوده.

تاریخ به روایت مورّخ۲(۸) – عشق و وفاداری

Play Episode Listen Later Oct 7, 2019 23:46


نبیل: وقتی حضرت باب به جدّه رسیدند، احرام پوشیدند و بر شتر سوار شده به جانب مکّه حرکت کردند. جناب قدّوس پیاده راه می پیمود و هرچه آن حضرت فرمودند که سوار شود، پیاده رفتن در حضور ایشان را ترجیح می داد. ماندانا : جونم، چقدر عشق و وفاداری قشنگه!

تاریخ به روایت مورّخ۲(۷) – سفرهای ملاعلی بسطامی و ملاحسین بشرویه ای

Play Episode Listen Later Sep 30, 2019 20:54


ماندانا : ترنم تو اون کتابی که تو داری درباره ی حضرت باب می خونی… ترنم : کتاب دکتر محمد حسینی. ماندانا : آره، تو همون کتاب درباره ی ملاعلی بسطامی چی نوشته؟ جناب نبیل زیاد توضیح ندادن که وقتی برای انجام مأموریتی که بهش داده بودن به کربلا رفت، دقیقا” چی کار کرد.

تاریخ به روایت مورّخ۲(۶) – ازدواج و فرزند حضرت باب

Play Episode Listen Later Sep 23, 2019 21:21


ماندانا : جناب نبیل زیاد توضیح ندادن. همین گفتن که حضرت باب ازدواج کردن. حالا توضیحش رو تو بده. ترنم : خوب. اسم همسر حضرت باب خدیجه سلطان بیگم بوده که می شده دختر عموی مادر حضرت باب. ماندانا : پس حضرت باب و همسرشون خویش و قوم بودن.

تاریخ به روایت مورّخ۲(۵) – تجارت و عبادت

Play Episode Listen Later Sep 16, 2019 20:45


ماندانا : این که می گی تو بازار وکیل کار می کردن، اما مگه تو بوشهر تجارت نمی کردن؟ تو تاریخ نبیل نوشته بوشهر؟ ترنم : درسته، اولش تو شیراز بودن. بعد از چند سال که تو بازار وکیل کار کردن، به بوشهر رفتن و اونجا ساکن شدن.

تاریخ به روایت مورّخ۲(۴) – هفده نفر دیگر

Play Episode Listen Later Sep 9, 2019 21:39


نبیل : حضرت باب به ملاحسین فرمودند : « شما اولین کسی هستید که به من مؤمن شده اید من باب الله هستم و شما باب الباب.» ماندانا : یعنی من دری به سوی خدا هستم و شما دری به سوی در. نبیل : حضرت باب فرمودند : « شما باب الباب هستید و باید ۱۸ نفر به من مؤمن بشوند. به این معنی که ایمان آنها باید نتیجه ی جستجوی خود آنها باشد، آنها باید بدون این که کسی آنها را از اسم ورسم من آگاه کند، مرا بشناسند و به من مؤمن شوند.»

تاریخ به روایت مورخ ۲ (۳) – بشارت به ظهور در شرق

Play Episode Listen Later Sep 2, 2019 20:37


ماندانا : جالبه که خیلی از این مبشّرین خودشون ظهور حضرت باب رو نمی بینن. ترنم : آره دیگه. حاج ملّا اسکندر خوئی و حاج ملّا علی اکبر مراغه ای هم در آذربایجان به ظهور حضرت باب بشارت می دادن. ماندانا : می بینی، این افراد هم ملّا بودن و از روی احادیث می فهمیدن. البتّه اون صفای قلبی که تو می گی هم خیلی مهم بوده.

تاریخ به روایت مورّخ۲(۲) – بشارت دهندگان بظهور حضرت باب

Play Episode Listen Later Aug 26, 2019 20:13


ماندانا : خوب بگو، تعریف کن. گفتی به غیر از شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی کسای دیگه ای هم بودن که به نزدیک بودن ظهور موعود بشارت می دادن، تو خیلی از شهرها و روستاهای ایران، حتی کشورهای دیگه. منظورت کشورهای اسلامی بود؟

تاریخ به روایت مورّخ۲(۱) – یک کتاب تازه

Play Episode Listen Later Aug 19, 2019 21:00


ماندانا: یه وقت این تاریخ رو با بقیه ی تاریخ ها مقایسه نکنی. این یه تاریخ استثنائیه. مال یه دوره ی استثنائی از تاریخ ایران. یه دوره ی خیلی درخشان و پرماجرا. خوندن شو از امشب دوباره شروع می کنم. ترنم : امسال دویستمین سالگرد تولد حضرت بابه. تصمیم گرفتم یکی از کارائی که می کنم این باشه که بیشتر درباره ی حضرت باب و دیانتشون و اون تحولی که تو ایران و دنیا ایجاد کرد، بدونم.

تاریخ به روایت مورخ (۵۸) – پایانی۲ ، چرا تاریخ می خوانیم؟

Play Episode Listen Later Mar 18, 2018 15:11


ماندانا: حالا دیدی تاریخ چیه؟ چی کار می کنه با آدم؟ حالا می فهمی چرا من اینقدر دوست دارم تاریخ بخونم؟! چون باعث می شه یه حس بهتری از ایرانی بودن خودم داشته باشم. ترنم: من همیشه به این که ایرونیم، افتخار می کردم، اما حالا به خودمون امیدوارتر شدم، به کشورمون، به ملت مون. به نظرم اومد عظمت و سربلندی ایران اونقدرام که فکر می کردم دوراز دسترس نیست

تاریخ به روایت مورخ (۵۷) – پایانی۱ ، چرا تاریخ می خوانیم؟

Play Episode Listen Later Mar 4, 2018 13:51


ترنم: …امّا من زیاد تاریخ مدرسه رو دوست ندارم. به خاطر اینه که از چیزائی میگه که دوست ندارم، از کشت و کشتار و وحشی گری و قدرت طلبی و جنایت و شکست و سرافکندگی ماندانا: آره راست می گی، این چیزا آدم رو ناراحت می کنه. اما اگه به قول تو با این وحشی گری ها و شکست ها و سرافکندگی ها رو به رو نشیم، محکوم به تکرار اونا هستیم

تاریخ به روایت مورخ (۵۶) – عاشقی که هجران را تاب نیاورد

Play Episode Listen Later Feb 25, 2018 18:19


نبیل : زمستان سردی بود. جاده ها پوشیده از برف. کاروان ما در جایی که یک متر برف آمده بود از پیش رفتن باز ماند و به منزل و ایستگاه قبلی خود برگشت. اما من درنگ در اجرای مأموریت خودم را درست ندانستم و به رفتن ادامه دادم ماندانا: تنهائی چطور تو جائی که این همه برف اومده بود، راهتون رو پیدا می کردین؟ نمی ترسیدین راه رو گم کنین؟

تاریخ به روایت مورخ (۵۵) – نبیل، عاشق شوریده

Play Episode Listen Later Feb 18, 2018 17:15


نبیل: من درسال ۱۸۳۱میلادی در زرند ساوه به دنیا آمدم. اسم من محمد است. ۹ ساله بودم که در مکتب، قرآن را تمام کردم پدرم که مردی دیندار و پرهیزگار بود از شنیدن آیات قرآنی خیلی تحت تأثیر قرار می گرفت و می گفت: "جدّ ما گفته است که خاندان من باید به قائم آل محمّد متّصل شود و ".شاید این نقطه اتصال تو باشی

تاریخ به روایت مورخ (۵۴) – وصیت نامه حضرت بهاءالله

Play Episode Listen Later Feb 11, 2018 18:55


نبیل: یکی از آثار قلمی حضرت بهاءالله کتاب عهدی است که وصیت نامه آن حضرت به شمار می آید. ماندانا : وصیت نامه؟ یعنی دارایی‌هاشون رو بین پیروانشون تقسیم کردن؟

تاریخ به روایت مورخ (۵۳) – آخرین سال‌ها و کتاب اقدس

Play Episode Listen Later Feb 4, 2018 17:35


نبیل: بله، کتاب مستطاب اقدس، امّ الکتاب آثار بهائی به شمار می آید و نه تنها حاوی اصول و تعالیم و احکام دیانت بهائی است، بلکه مؤسّساتی که بایستی اداره این دیانت را به عهده بگیرند در آن تعیین و وظائف آن‌ها در آن پیش بینی شده است. این کتاب در میان همه ادیان بی سابقه و بی نظیر است ماندانا : چرا؟ از چه نظر بی سابقه است؟

تاریخ به روایت مورخ (۵۲) – خاطرات پروفسور براون

Play Episode Listen Later Jan 28, 2018 16:03


نبیل: در همین سال‌ها بود که همسر حضرت بهاءالله، آسیه خانم درگذشتند ماندانا: یعنی مادر حضرت عبدالبهاء، درسته؟ نبیل: بله ، مادر حضرت عبدالبهاء که نامشان عباس بود و جناب میرزا مهدی و یک دختر که بهائیه خانم نام داشت و بین بهائیان به حضرت ورقه علیا مشهور است

تاریخ به روایت مورخ (۵۱) – سلطان سلاطین در قصر مزرعه

Play Episode Listen Later Jan 21, 2018 15:10


:نبیل: حضرت عبدالبهاء می فرمودند که این شخص مقابل دو زانوی مبارک نشست دست مبارک را بوسید، عرض کرد " چرا بیرون تشریف نمی برید؟" "فرمودند: "من مسجونم "گفت: " استغفرالله! کیست که بتواند شما را محبوس کند؟ شما خود خود را حبس کرده اید

تاریخ به روایت مورخ (۵۰) – تغییر و بهبودی شرایط

Play Episode Listen Later Jan 14, 2018 21:35


ماندانا : خوب خدا رو شکر که بعد از اون همه مشکلات و سختی هایی که پشت سر هم به وجود اومد – اوّل سختی های خود زندان عکا و بعد هم مرگ جانخراش میرزا مهدی و بعد هم اون بحران ها بالاخره حضرت بهاءالله کمی آسایش پیدا کردند

تاریخ به روایت مورخ (۴۹) – بروز یک بحران داخلی

Play Episode Listen Later Jan 7, 2018 16:21


.ماندانا: مثل این که دولت عثمانی جائی برای زندانی کردن حضرت بهاءالله پیدا نمی کرده و نمی دونسته چی کار کنه نبیل: این خانه آخر به حدی تنگ و کوچک بود که سیزده نفر از یاران از زن و مرد و بچه در یک اتاق زندگی می کردند

تاریخ به روایت مورخ (۴۸) – آرزوی میرزا مهدی

Play Episode Listen Later Dec 31, 2017 16:27


ماندانا : …حالا هم که در دیانت بهائی که مال این عصر و دوره است دیگه طبقه روحانی وجود نداره. نبیل: بله، در جامعه بهائی همه امور و تصمیم‌گیری ها نه توسط یک طبقه خاص، بلکه از طریق شوراهائی انجام می شود که از میان همه افراد مؤمنین انتخاب می شوند

تاریخ به روایت مورّخ (۴۷) – زندگی در عکا

Play Episode Listen Later Dec 24, 2017 16:11


نبیل: بله، شاید بشود گفت حکومت واقعی در دست علما بود و پادشاهانی مثل ناصرالدین شاه فقط ظاهرا مسئولیّت کارها را به عهده داشتند. اما همین باعث می شد که همه سرزنش ها به طرف دولت و حکومت ایشان سرازیر شود.

تاریخ به روایت مورخ (۴۶) – ورود به عکّا و ارسال لوح سلطان ایران

Play Episode Listen Later Dec 17, 2017 16:24


نبیل: تا کجا گفته بودیم؟ تا آنجا که حضرت بهاءالله و اصحاب از ازمیر حرکت کردند. کشتی ایشان بعد از ازمیر به اسکندریه رفت و در آنجا کشتی را عوض کردند و به سوی حیفا به راه افتادند. در حیفا کشتی لنگر انداخت ماندانا : مگه قرار نبود به عکا برن؟

تاریخ به روایت مورخ (۴۵) – آخرین تبعید

Play Episode Listen Later Dec 10, 2017 17:00


نبیل: محلی که برای تبعید نهائی حضرت بهاء الله انتخاب شده بود شهر و قلعه ای محکم و ترسناک به نام عکا بود که در سواحل اراضی مقدسه قرار گرفته بود یعنی در فلسطین آن زمان که حالا جزئی از کشور اسرائیل به شمار می آید ماندانا : پس پیامبر ما ایرانیا عاقبت در غربت و در خاک عثمانی اون روز از دنیا رفت؟

تاریخ به روایت مورخ (۴۴) – تبعید از ادرنه

Play Episode Listen Later Dec 3, 2017 16:23


نبیل: …بعضی از کاردارهای دولت های خارجی به دیدار حضرت بهاءالله رفتند و پیشنهاد کردند که با حکومت های خود صحبت کنند و اسباب رهائی آن حضرت را فراهم سازند ماندانا : حتما” قبول نکردن، نه؟ ایشون هیچوقت راضی به قبول کمک از دولت های خارجی نشدن

تاریخ به روایت مورخ (۴۳) – ادرنه و اعلان عمومی امر الهی

Play Episode Listen Later Nov 26, 2017 16:53


نبیل: بله. در عرض یک سال بعد از ورود به ادرنه، اصحاب هرکدام به کاری مشغول شدند و آن حضرت ابتدا توجه و سپس تحسین شدید افراد برجسته آن ناحیه از تحصیل کردگان و روشنفکران تا کارمندان اداری را به خود جلب کردند

تاریخ به روایت مورخ (۴۲) – به سوی ادرنه

Play Episode Listen Later Nov 19, 2017 17:00


نبیل: شمسی بیک تعریف می کرد که وزیر اعظم را به محض خواندن آن لوح به قدری آشفته و پریشان دیدم که فورا از محضر او خارج شدم ماندانا: مگه تو اون لوح حضرت بهاء الله چی نوشته بودن که وزیر اعظم اینقدر حالش بد شده بود؟

Claim Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ

In order to claim this podcast we'll send an email to with a verification link. Simply click the link and you will be able to edit tags, request a refresh, and other features to take control of your podcast page!

Claim Cancel