تاریخ تازه‌ها

Follow تاریخ تازه‌ها
Share on
Copy link to clipboard

رویدادهای روز که خمیرمایۀ «اخبارِ» رسانه ها را تشکیل می دهند، فراوان ریشه در گذشته دارند و گاه بیش از آنکه حاصل گریز ناگهانی احوال روز باشند، نتیجۀ دیگرگون شدن هر چند کُند، اما ژرف و پایدار روزگاری دراز مدت اند. «تاریخ تازه‌ها» بر گذشتۀ رخدادهای روز می نگرد و در این نظر و گذر پیشینۀ چرخش‌ها‌ی کنونی را باز می نماید.

ار.اف.ای / RFI


    • Sep 9, 2025 LATEST EPISODE
    • weekly NEW EPISODES
    • 10m AVG DURATION
    • 205 EPISODES


    Search for episodes from تاریخ تازه‌ها with a specific topic:

    Latest episodes from تاریخ تازه‌ها

    استقلال فکری و بلوغ سیاسی در جنبش زن، زندگی، آزادی

    Play Episode Listen Later Sep 9, 2025 10:23


    سه شنبه آینده  ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۵ سومین سالگرد کشته شدن مهسا امینی و آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» است. این جنبش به همت زنان و دختران جوان ایرانی به خونخواهی مهسا امینی به راه افتاد و بی‌درنگ بیشتر شهرهای کشور را فراگرفت و سپس به جامعه‌های ایرانی خارج از کشور راه یافت. با این جنبش، جهانیان متوجه دنیای ناشناختۀ جوانانی شدند که زیر عنوان «دهۀ هشتادی» یا «دهۀ هفتادی» از آنان یاد می‌کنند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» دستاوردهای فراوان داشت. بزرگ‌ترین دستاورد آن تحول فکری عمیقی بود که در میان ایرانیان به‌ویژه جامعۀ سیاسی ایران چه در داخل و چه در خارج ایجاد کرد. نخستین ویژگی‌ جنبش‌هایی که در عصر اینترنت و شبکه‌های اجتماعی به راه می‌افتند خود- سامان‌دهیِ آن‌هاست. جنبش «زن، زندگی، آزادی» از جملۀ این جنبش‌ها بود. جنبش‌های عصر اینترنت و شبکه‌های اجتماعی بیشتر وقت‌ها بی‌نیاز از ساختارهای سنتی سیاسی مانند احزاب و ساختارهای اجتماعی مانند اتحادیه‌ها، انجمن‌ها و سازمان‌های غیردولتی به راه می‌افتند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» پس از چندین ماه فروکش کرد، اما خاموش نشد. تحلیل‌گرانی معتقدند که اگر جنبش در همان هفته‌های اول برخوردار از رهبری می‌بود، می‌توانست بیشینۀ مردم را در گوشه و کنار کشور جلب کند و حتی به سرنگونی رژیم بینجامد. به همین سبب، در ماه‌های آخر که نشانه‌های فروکش کردن جنبش ظاهر می‌شد، گروه‌هایی در خارج کوشیدند خلاء رهبری را پُر کنند بی آنکه به این حقیقت توجه کنند که در عصر اینترنت و شبکه‌های اجتماعی رهبری در بیرون از جنبش شکل نمی‌گیرد. با مرگ مهسا امینی و جنبشی که به خونخواهی او به راه افتاد، مبارزۀ زنان ایران با جمهوری اسلامی دوباره شکل جمعی به خود گرفت. همبستگی زنان و دختران جوان در ایران و جهان حیرت‌انگیز بود. فهرست زنان نامدار ایرانی که مشعل این مبارزه را در کنار زنان و دختران جوان گمنام فروزان نگاه داشتند، فهرست بلند بالایی است. حضور هنرمندان شناخته شده‌ای مانند گلشیفته فراهانی، ترانه علیدوستی، نازنین بنیادی، مرجان ساتراپی و نگار جوادی در این جنبش در جلب حمایت افکار عمومی جهان به‌ویژه زنان بسیار اثرگذار بود. در گرماگرم جنبش «زن، زندگی، آزادی» زنان مبارز جوانی با توانایی‌های تحسین برانگیز در ایران و در خارج از ایران ظهور کردند و توانستند با پایداری و بلوغ سیاسی‌ در میان گروه‌های بزرگی از ایرانیان در مقام نمایندگان جنبش «زن، زندگی، آزادی» پذیرفته شوند. یکی از آنان آیدا توکلی، معمار و فعال حقوق بشر ساکن فرانسه است. این زن جوان در بیشتر تظاهراتی که در پاریس در چارچوب جنبش «زن، زندگی، آزادی» برگزار می‌شد، حضور داشت، به زبان فرانسه سخنرانی می‌کرد و شهروندان فرانسوی را از چند و چون جنبش آگاه می‌کرد. آیدا توکلی رئیس انجمنی است به نام « We Are Iranian Students » (ما دانشجویان ایرانی هستیم). اعضای انجمن در سراسر جهان پراکنده‌اند و وظیفۀ اصلی‌شان پشتیبانی فعال از انقلاب مردم ایران است. این انجمن به تنهایی یا در ائتلاف با تشکل‌های حقوق بشری در جهان کارزارهایی را در پشتیبانی از مردم ایران و افشای سیاست‌های جمهوری اسلامی برگزار می‌کند. انجمن با رسانه‌ها، نهادها و شخصیت‌های سیاسی فرانسه و اروپا در ارتباط است. برای مثال، در ژوئن سال گذشته به مناسبت انتخابات ریاست جمهوری در ایران، این انجمن به همراه ده‌ها تشکل حقوق بشری در نامه‌ای به مقام‌های اتحادیه اروپا خواهان پاسداری از حقوق شهروندان ایرانی شد. در جنگ دوازده روزه، آیدا توکلی یکی از ایرانیانی بود که در رسانه‌های مستقل فرانسوی ظاهر می‌شد و دیدگا‌هایش را دربارۀ حملۀ اسرائیل و آمریکا به ایران و رابطۀ مردم با جمهوری اسلامی بیان می‌کرد. با شنیدن مصاحبه‌های او با رسانه‌های شنیداری و دیداری فرانسه متوجه می‌شویم که او از استقلال فکری و بلوغ سیاسی بالایی برخوردار است؛ با سرزمین مادری‌اش پیوندی عاطفی و سازمند دارد؛ از خواسته‌های مردم آگاه است و برای ایرانی آزاد، آباد، دموکراتیک و لائیک مبارزه می‌کند. برای مثال، در ۲۳ ژوئن در گرماگرم حملۀ نظامی اسرائیل و آمریکا به ایران هنگامی که بعضی از گروه‌های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی در خارج بر طبل جنگ می‌کوبیدند به این امید که آن حمله به عمر جمهوری اسلامی پایان خواهد داد، آیدا توکلی در مصاحبه با شبکۀ تلویزیونی «فرانس انفوُ» گفت: منطق دوگانۀ جنگ یا مذاکره با جمهوری اسلامی نشان‌دهندۀ بی‌توجهی کامل به توانایی سیاسی جامعه مدنی در ایران است. در این دو راه حل حق تعیین سرنوشت مردم ایران زیر پا گذاشته می‌شود. کاری که باید انجام گیرد منزوی کردن هرچه بیشتر رژیم ملایان و تضمین سقوط آن است. او سپس افزود: مردم ایران همیشه میهن‌‌دوست بوده‌اند و به همین سبب مخالف جمهوری اسلامی اند. همین مردم اند که باید طرف گفت و گوی کشورهای غربی با ایران قرار گیرند نه جمهوری اسلامی. اگر می‌خواهید بدانید که آنان چگونه می‌اندیشند باید بکوشید تا فضای انتخاب آزاد برای آنان فراهم شود. به گفتۀ او، جامعۀ مدنی ایران «گونه گون» است و به رغم فشار‌ها و سرکوب‌ها، در کلیت خود به آزادی اندیشۀ سیاسی، آزادی عقیده و آزادی ایمان پایبند و وفادار مانده است. جامعۀ مدنی ایران برای برپایی یک دموکراسی واقعی آمادگی دارد. آیدا توکلی در آن مصاحبه راه حل نظامی برای براندازی جمهوری اسلامی را به شدت محکوم کرد. او در مصاحبۀ دیگری با یک رسانۀ مستقل فرانسوی گفت: مداخلۀ نظامی خارجی در کشورها جز هرج و مرج نتیجه‌ای نداشته است. گفتن اینکه با حملۀ نظامی به دنبال برقراری امنیت در منطقه هستند، بهانه ای بیش نیست. آیا منطقه پس از سقوط صدام حسین امن‌تر شده است؟ هرگز! بمباران یک کشور به بهانۀ آزادی مردم آن کشور دروغی بیش نیست. او در ادامه می‌افزاید: اگر من بمباران‌های اسرائیل و آمریکا را به شدت و بی‌هیچ ابهامی محکوم می‌کنم، پیشنهاد امانوئل مکرون را نیز برای مذاکره با جمهوری اسلامی که عمرش به پایان رسیده است، به همان اندازه محکوم می‌کنم. جمهوری اسلامی نمایندۀ قانونی مردم غیرنظامی ایران نیست . به گفتۀ او، کسانی که امروز پای میز مذاکره باید بنشینند، مخالفان سیاسی ایران هستند که در زندان‌ها به سر می‌برند. ما باید بتوانیم آنان را در مقام نمایندگان قانونی جامعۀ مدنی ایران در نظر بگیریم و به آنان فرصت بدهیم تا نظام سیاسی آیندۀ خود را در یک فرایند انتخاباتی آزاد با نظارت بین‌المللی برگزینند. باری، باید بپذیریم که چنین گفتمانی نشانۀ استقلال فکری و بلوغ سیاسی است.

    جایگاه خامنه‌ای در نظام جمهوری اسلامی و پیامدهای کشتن او از نگاه کارشناسان بین‌المللی

    Play Episode Listen Later Sep 2, 2025 10:31


    شنبۀ گذشته سی‌ام ماه اوت «یوآو گالانت»، وزیر دفاع پیشین اسرائیل، در یک مصاحبۀ تلویزیونی گفت: اسرائیل باید برای دور تازه‌ای از زد و خورد با ایران آماده شود و مطمئن باشد که این بار رهبر جمهوری اسلامی کشته خواهد شد. به گفتۀ او: اگرچه خامنه‌ای در جنگ دوازده روزه کشته نشد، اما حذف او در دور جدید باید بخشی از برنامه اسرائیل باشد. دولت اسرائیل که عادت به ترورهای هدفمند دارد، پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در کشتن رهبران و مقام‌های بلندپایه که به ظاهر دسترس ‌ناپذیر می‌نمودند، تردیدی به خود راه نداده است. اما کارشناسانی معتقدند که کشتن رهبر جمهوری اسلامی جهش به سوی ناشناخته‌ها خواهد بود. به گفتۀ آنان، به همین سبب رئیس جمهور آمریکا در جنگ دوازده روزه اجازه نداد ارتش اسرائیل خامنه‌ای را بکشد. علی خامنه‌ای که از سال ۱۹۸۹ رهبر جمهوری اسلامی است، در زیر ظاهر فروتنانه‌اش بیشترین قدرت تصمیم‌گیری را در همۀ عرصه‌های حیات سیاسی و اجتماعی کشور در اختیار دارد. قدرت او در مقام «ولی فقیه» بر نهادهای گوناگون به‌ویژه نهاد «شورای نگهبان» استوار است که وظیفه‌اش بررسی قوانین و اعتبار نامزدهای انتخاباتی به منظور اطمینان از سازگاری آن‌ها با ایدئولوژی اسلامی است. قانون اساسی جمهوری اسلامی شرایط خاصی را برای رهبر تعیین کرده که خاستگاه همۀ آن‌ها متن‌های دینی است. قوای سه گانۀ مقننه، مُجریه و قضائیه زیر نظر «ولایت مطلقۀ امر و امامت امت» اداره می‌شوند. وظیفه‌ای که خامنه‌ای در همۀ این سال‌ها به عهده داشته، نگهبانی از ارزش‌های اسلامی و انقلابی رژیم بوده است. علی خامنه‌ای عالی‌ترین مقام تصمیم‌گیرندۀ کشور و فرمانده کل نیروهای مسلح است. قانون اساسی جمهوری اسلامی به او اجازه می‌دهد با صدور احکام و با تصمیم‌گیری‌های نهایی در بسیاری از امور کشور مانند اقتصاد، محیط زیست، سیاست خارجی و برنامه‌ریزی‌های ملی مداخله کند. دامنۀ قدرت او کم و بیش به همۀ عرصه‌های حیات اجتماعی کشور نیز گسترش یافته است. با رهنمودهای او، پلیس امنیت اخلاقی قوانینی سختگیرانه و خشونت‌آمیز در باب «نجابت»، شیوۀ حضور زنان در فضای عمومی، رفتاراجتماعی مردم و آزادی بیان وضع کرده است. در سال ۱۹۹۷ هنگامی که آیت‌الله منتظری به رهبری او خرده گرفت، خامنه‌ای او را دستگیر و نزدیک به شش سال در حصر خانگی قرار داد. همین کار را در سال ۲۰۰۹ با میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران جنبش سبز، کرد. به فرمان او نیروهای امنیتی تظاهرات خیابانیِ تابستان آن سال را که در اعتراض به تقلب انتخاباتی به راه افتاد با وحشیگری بی‌سابقه‌ای سرکوب کردند. از همان سال، جمهوری اسلامی باقیماندۀ اعتبار بین‌المللی‌اش را از دست داد. اما خامنه‌ای عقیده داشت که دادن هرگونه امتیازی به مخالفان، رژیم را ناتوان و آسیب‌پذیر می‌کند. دشمنیِ دیرینۀ او با جهان غرب و اسرائیل ریشه در ایدئولوژی انقلابی او دارد که از همان آغاز جوانی‌اش در ذهن او جایگیر شده است. او همواره مخالف مذاکره با آمریکا بوده است. بعضی از کارشناسان معتقدند که پشتیبانیِ آمریکایی‌ها از صدام حسین در جنگ ۸ سالۀ ایران و عراق، سرچشمۀ کینۀ شتری خامنه‌ای نسبت به آمریکاست. اما سرچشمۀ اصلی دشمنی او با اسرائیل افکار جوانی او به‌ویژه آموزش‌های خمینی است. گفته می‌شود در سال ۲۰۰۵ خامنه‌ای فتوایی صادر کرد که تولید، انباشت و استفاده از سلاح‌های هسته‌ای را ممنوع می‌کرد. اگرچه این فتوا انتشار رسمی نیافت، اما مقام‌های جمهوری اسلامی در دیدارهاشان با «آژانس بین‌المللی انرژی اتمی» همواره به آن استناد کرده‌اند. با این حال، به گزارش منابع نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی مانند «پایگاه خبری- تحلیلی فردا»، خامنه‌ای دست‌یابی به سلاح‌ هسته‌ای را برای مقابله با دشمنان جمهوری اسلامی که از چنان سلاح‌هایی برخوردارند، مجاز می‌داند. کارشناسان این سیاست دوپهلو را بازتاب «پنهان‌کاری راهبردیِ» جمهوری اسلامی می‌دانند. نمی‌توان از سویی دم از خویشتن‌داری اخلاقی زد و از سوی دیگر، برنامۀ هسته‌ای جاه طلبانه‌ای را مخفیانه پیش بُرد. دوگانگی میان لفاظی‌های اخلاقی- دینی و حسابگری‌های ژئوپلیتیکی ویژگی گفتمان رهبر جمهوری اسلامی در زمینۀ انرژی هسته‌ای است. بی‌اعتمادی کشورهای غربی نسبت به جمهوری اسلامی نتیجۀ همۀ این دوگانگی‌هاست. با این حال، با توجه به جایگاه کلیدی و حساس خامنه‌ای در نظام سیاسی- نظامی جمهوری اسلامی، بیشتر رهبران کشورهای غربی کشتن او را کاری غیرمسئولانه و خطرناک می‌دانند و معتقدند که ترور او به جنگ‌های خونین داخلی و هرج و مرج نه تنها در ایران بلکه در خاورمیانه خواهد انجامید. برای مثال، امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه، چندی پیش در حاشیۀ اجلاس گروه ۷ در کانادا گفت: بزرگ‌ترین اشتباه، کوشش برای تغییر رژیم در ایران از راه مداخلۀ نظامی است، زیرا این کار پیامدی جز آشوب و هرج و مرج نخواهد داشت. به گفتۀ «توماس جونوُ»، استاد دانشگاه اوُتاوا و تحلیلگر مسائل خاورمیانه، در حال حاضر هیچ آلترناتیو دموکراتیک سازمان‌یافته‌ای برای جایگزینی جمهوری اسلامی وجود ندارد. در نتیجه، با از میان بردن خامنه‌ای یکی از سناریوهای نگران‌کننده کودتای سپاه پاسداران و گذار از حکومت دینی به یک دیکتاتوری نظامی است. به گفتۀ خانم نیکول گراجوِسکی، پژوهشگر بنیاد کارنگی، در خلأ قدرت پس از کشته شدن خامنه‌ای، بافت قومی پیچیدۀ ایران نیز می‌تواند به عامل بی‌ثباتی تبدیل شود. دشمنان ایران همواره در پی بهره برداری از تنوع قومی در ایران بوده‌اند. بنابراین، سناریوی فردای کشته شدن خامنه‌ای همچنان پیش‌بینی‌ناپذیر است. با این حال، به نظر می‌رسد جریان‌های تجزیه طلب در ایران از نیروی لازم برای به راه انداختن جنگ داخلی برخوردار نیستند، مگر اینکه قدرت‌های خارجی در حمایت از آن‌ها نیروی نظامی وارد ایران کنند. به نوشتۀ «مرکز سوفان»، که یک مرکز مستقل غیرانتفاعی است و در زمینۀ امنیت جهانی تحقیق و فعالیت می‌کند، حذف خامنه‌ای می‌تواند به بی‌ثباتی منطقه‌ای در مقیاسی حتی بزرگ‌تر از آنچه بر اثر سقوط رژیم صدام حسین ایجاد شد، بینجامد. باید دید آیا دولت اسرائیل و در درجۀ نخست، رئیس جمهور آمریکا این ملاحظات را در نظر خواهند گرفت؟ تجربۀ جنگ ۱۲ روزه نشان داد که اکثریت مردم ایران مخالف سرسختِ مداخلۀ نظامی بیگانگان در کشورشان هستند و حاضر نیستند برای رهایی از دست جمهوری اسلامی به پیشواز ارتش‌های بیگانه بروند.

    چرا کودتای ۲۸ مرداد چرخشگاهی تاریخی است؟

    Play Episode Listen Later Aug 26, 2025 9:12


    سه شنبۀ گذشته ۲۸ مرداد ۱۴۰۴ هفتاد و دومین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. سال‌هاست در سالگرد این رویداد تاریخی در رسانه‌های فارسی زبان داخل و خارجِ کشور بحث‌های دامنه داری درمی‌گیرد و این پرسش که آیا برافتادن دولت محمد مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نتیجۀ کودتا بود یا قیام ملی، گروه‌هایی از ایرانیان را رو در روی هم قرار می‌دهد. چرا بعضی از رویدادها فراموش نمی‌شوند و در حافظۀ جمعی مردم به ویژه سرآمدانِ سیاسی و فرهنگی جایگیر می‌شوند؟ چرا مورخان این گونه رویدادها را «رویدادهای تاریخی» می‌نامند؟ از سوی دیگر، چرا حافظۀ جمعی بسیاری از رویدادهای مهم و اثرگذار را به فراموشی می‌سپارد؟ به این پرسش‌ها تاریخ‌شناسان، جامعه شناسان و روان‌شناسان اجتماعی پاسخ‌های گوناگون داده‌اند. به گفتۀ پی‌یر نوُرا، مورخ فرانسوی، جدا از اهمیت تاریخی آن رویدادها و فعلیتِ پیامدهای آن‌ها، مطبوعات، رسانه‌های دیداری و شنیداری، نظرپردازان و سازندگانِ افکار عمومی راه ورود آن‌ها را به حافظۀ جمعی هموار می‌کنند. با این حال، مورخان هر اتفاق، درگیری، کشاکش‌ سیاسی و واقعه‌ای را «رویداد تاریخی» نمی‌نامند. «رویداد تاریخی» ویژگی‌هایی دارد که سبب می‌شود از انبوه پیشامدها، کشاکش‌ها و اتفاق‌های یک دورۀ تاریخی بازشناخته شود. یکی از ویژگی‌ها آن، گسستی است که در سیر تاریخی ایجاد می‌کند. به عبارت دیگر، با «رویداد تاریخی» می‌توان تاریخ یک دوره را به «پیش» و «پس» از آن رویداد تقسیم کرد. به عقیدۀ بسیاری از مورخان، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از چنین ویژگی برخوردار است. آن رویداد سیر تاریخیِ دوره‌ای را که با انقلاب مشروطیت آغاز شد و هنوز ادامه دارد به دو بخش کرد: «پیش» و «پس» از کودتا. البته این کار را خود به خود انجام نداد. هیچ واقعیت تاریخی به تنهایی تبدیل به «رویداد تاریخی» نمی‌شود مگر اینکه کنشگران سیاسی و فرهنگی یا ناظران کنجکاو معنای خاصی به آن بدهند که پذیرش عام داشته باشد. درواقع، کودتای ۲۸ مرداد به کمک گروهی از سرآمدان سیاسی و فرهنگی به‌ویژه با ادبیاتی که دربارۀ آن تولید کردند، تبدیل به «رویداد تاریخی» شد. تاریخ‌شناسان برای توضیح این «کُنش و واکُنش» میان رویداد و کنشگر به «جنگ‌ پِلوُپوُنز»  اشاره می‌کنند که «توسیدید»، سیاست‌مدار، استراتژ و مورخ آتِنی، آن را به «رویداد تاریخی» تبدیل کرد. او که همزمان بازیگر، شاهد و وقایع‌نگار جنگ میان اسپارت و آتن بود، احساس کرده بود که آن جنگ با جنگ‌های دیگر آتنی‌ها و اسپارتی‌ها فرق می‌کند. از نظر توسیدید، جنگ پِلوُپوُنز، بزرگ‌ترین بحرانی بود که در آن زمان، یونان و بخشی از جهان بربر را فراگرفت. به عبارت دیگر، بخش عمده‌ای از بشریت آن زمان از آن جنگ اثر پذیرفت. پس از تعبیر و تفسیر کنشگر یا ناظر کنجکاو از واقعیت است که رویداد تاریخی رفته رفته شکل می‌گیرد، در حافظۀ جمعی جایگیر می‌شود و به رویدادی به یاد ماندنی تبدیل می‌شود. با رویداد تاریخی دورۀ تاریخی تازه‌ای گشوده می‌شود. از همین رو، از چنان رویدادی زیرعنوان «چرخشگاه تاریخی» یاد می‌کنند. رویداد تاریخی سرنوشت‌ساز است. امروز کم نیستند تحلیل‌گران و مورخانی که انقلاب ۱۳۵۷ را نتیجۀ آن رویداد تاریخی بدانند. با رویداد تاریخی، گذشته‌ای پایان می‌گیرد و به عبارتی، ورق برمی‌گردد. با آن رویداد، دوران تازه‌ای آغاز می‌شود. رویداد تاریخی در یک کشور رویدادی بی‌همتاست. اما بیشتر وقت‌ها پیامدهای آن از مرزهای آن کشور فراتر می‌رود. به عبارت بهتر، دامنۀ آثار آن، زمان و مکانِ اولیۀ رویداد را درمی‌نوردد. تا زمانی که رویداد تاریخی در حافظۀ جمعی حضور پُررنگ دارد، تاریخ‌نویسان، تحلیل‌گران و کنشگران سیاسی همواره دربارۀ آن نظرپردازی می‌کنند. به عبارت دیگر، تا زمانی که جامعه درگیر پیامدهای سیاسی و تاریخی آن رویداد است، کشاکش‌ها دربارۀ آن هم‌چنان ادامه می‌یابد. اگر کودتای ۲۸ مرداد در حافظۀ جمعی ایرانیان دست‌کم در حافظۀ سرآمدانِ سیاسی و فرهنگی رنگ نمی‌بازد، به این سبب است که تحلیل‌گران و کنشگران سیاسی، جامعۀ ایران را درگیر پیامدهای آن رویداد می‌دانند. البته پژوهشگرانِ تاریخ که با شیوه‌های بررسیِ بی‌طرفانۀ اسناد و مدارک تاریخی آشنا هستند، نتایج بررسی‌های خود را در بارۀ کودتای ۲۸ مرداد منتشر کرده‌اند. بعضی از آنان حتی کشاکش‌ها بر سر این موضوع را نیز از نظر دور نداشته‌اند و کوشیده‌اند به پاره‌ای از پرسش‌های اساسی در این باره پاسخ دهند. بنابراین، ایرانیان علاقمند به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آثار ارزشمندی در اختیار دارند. البته، گروهی از ایرانیان اعتنایی به این پژوهش‌ها نمی‌کنند و می‌کوشند با برجسته کردن یک رشته مسائل فرعی، اصل ماجرا را تحریف یا حتی انکار کنند. به نظر می‌رسد کوشش‌های این گروه از ایرانیان است که سبب می‌شود حافظۀ جمعی از بار سنگین آن کودتا رهایی نیابد. یکی از روش‌های انکارگرایان در تاریخ، بزرگ‌نمایی یک رویداد کم‌اهمیت یا ابداع یک رویداد خیالی به منظور کاستن از اهمیت رویداد اصلی است. کودتای ۲۸ مرداد باید به تاریخ سپرده شود تا جامعۀ ایرانی راهی به سوی آینده بگشاید. برای این منظور باید ایرانیان دربارۀ چند و چون این رویداد تاریخی به نوعی اجماع یا همرأیی برسند. شکی نیست که با از میان رفتن فعلیتِ پیامدهای آن رویداد تعصب‌ها دربارۀ آن نیز از میان خواهد رفت و مردم به نتایج پژوهش‌های معتبر مورخان واقعی بیش از گفتارهای مبلغان و شورانشگرانِ سیاسی توجه خواهند کرد.

    چگونه پوتین با دستکاری و تحریف تاریخ توسعه‌طلبی اش را توجیه می‌کند؟

    Play Episode Listen Later Aug 19, 2025 8:51


    دیدار تاریخی ترامپ و پوتین در آلاسکا دستاوردی نداشت. دیدار رئیس جمهور آمریکا با زلنسکی و رهبران اروپا نیز به نتیجۀ مشخصی نینجامید. ولادیمیر پوتین بر خواسته‌های نخستین‌اش هم‌چنان پافشاری می‌کند. از سوی دیگر، به نظر می‌رسد رئیس جمهور آمریکا از پیشنهاد او برای توقف درگیری‌ها حمایت می‌کند. پوتین خواهان الحاق کامل دوُنِتْسْک، استان شرقی و ثروتمند اوکراین، به روسیه است. رهبر روسیه حتی بخش‌هایی از این منطقه را که در حال حاضر در اختیار اوکراین است، مطالبه می‌کند. در عوض، او قول داده است در صورت عملی شدن خواسته‌هایش تلاش برای فتح سرزمین‌های بیشتر را متوقف کند. با این حال، کارشناسان روس معتقدند که پوتین با داشتن قدرت کافی برای جلوگیری از مداخلۀ نظامی کشورهای غربی، به تصرف بخش‌هایی از خاک همسایگان خود ادامه خواهد داد. توسعه طلبی او استوار بر یک روایت تاریخی است که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به قدرت رسیدن او رفته رفته ساخته و پرداخته شده است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دسامبر ۱۹۹۱، روسیه در یک چشم به هم زدن از ابرقدرتی جهانی به قدرتی منطقه‌ای تبدیل شد. بسیاری از جمهوری‌های پیشین شوروی در اروپای شرقی و قفقاز اعلام استقلال کردند. روس‌ها ناگهان خود را یتیم و بی‌سرپرست احساس کردند. کشورشان شکوه و عظمتِ گذشته‌اش را از دست داد و به کشوری فقیر و حتی منفورِ اتباع سابق خود تبدیل شد. وظیفه‌ای که ولادیمیر پوتین پس از به قدرت رسیدنش در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۹ برای خود تعیین کرد، بازگرداندن غرور از دست رفتۀ دوران شوروی به کشور روسیه بود. او می‌بایست لکه‌های سیاهی را که بر اثر افشاگری‌های دورۀ «پرستروییکا» در زمان گورباچف بر دامن تاریخ دوران شوروی نشسته بود پاک کند و تاریخی گندزدایی شده از آن دوران به نسل‌های جوان روس عرضه کند. ولادیمیر مِدینسکی، وزیر فرهنگ پوتین از ۲۰۱۲ تا ۲۰۲۰، همواره می‌گفت: باید دست به ساخت و پرداخت روایتی ملی از تاریخ آن دوران بزنیم تا نسل‌های جوان‌تر بتوانند به آن افتخار کنند. با چنین هدفی بود که تحریف گستردۀ تاریخِ دوران شوروی آغاز شد. نویسندگان تاریخ پاک‌سازی شده زیر نظر شخصِ ولادیمیر پوتین «جنگ کبیر میهنی» (از ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ تا ۹ مهٔ ۱۹۴۵) را محور روایت تاریخی قرار دادند. زیرا آن جنگ را عنصری وحدت بخش می‌‌انگاشتند. در آن جنگ هیچ خانوادۀ شوروی در امان نماند. مردان برای سرزمین پدری جنگیدند و جان باختند و زنان در پشت جبهه از هیچ کوششی فروگذار نکردند. اما در این تاریخ گندزدایی شده، نویسندگان از هم‌پیمانی و هم‌دستی اتحاد شوروی و آلمان نازی که کم و بیش دو سال از اوت ۱۹۳۹ تا ژوئن ۱۹۴۱ طول کشید، چندان که باید سخن نمی‌گویند و به اشاره‌ای توجیه‌گرانه به آن دوره بسنده می‌کنند. در حالی که آن هم‌پیمانی به رژیم شوروی امکان داد لهستان را با هم‌دستی متحدان نازی‌اش تکه‌ پاره کند، کشورهای بالتیک را به اشغال خود درآورد و به فنلاند حمله کند. در این تاریخ گندزدایی شده از «کشتار کاتین» سخنی به میان نمی‌آید. در آن کشتار که در بهار ۱۹۴۰ در جنگل کاتین روی داد، چندین هزار لهستانی به‌ویژه افسران فعال و ذخیره از جمله دانشجویان، پزشکان، مهندسان، معلمان و دیگر سرآمدان لهستانی که گمان می‌رفت با ایدئولوژی کمونیستی مخالف اند، به دست پلیس سیاسی شوروی کشته شدند. از تجاوز سربازان ارتش سرخ به دو میلیون زن آلمانی در پایان جنگ نیز سخنی به میان نمی‌آید. از اس‌اس‌های اوکراینی فراوان سخن گفته می‌شود، اما از لشکر ژنرال «آندری ولاسوف» و واحدهای اس‌اس و ورماخت روسیه که هم‌دست نازی‌ها بودند، سخنی به میان نمی‌آید. از اشتباهات فرماندهی شوروی نیز که به تلفات انسانی سنگینی انجامید یادی نمی‌شود. سهم متحدان غربی در پیروزی بر نازیسم ناچیز شمرده می‌شود و از ژوزف استالین تعریف و تمجید می‌شود. زیرا او نمادی از نظم، امنیت و میهن بزرگ پیروزمند است. او تزار سرخ بود که نازیسم را شکست داد. درواقع، ولادیمیر پوتین خود را وارث او می‌داند از سال ۲۰۱۵ پوتین خود در صف نخست راهپیمایی در مسکو ظاهر می‌شود و به گونه‌ای رهبری یک میلیون نفر را در «جشن پیروزی بر نازی‌ها» به عهده دارد. این راهپیمایی که در آغاز برای ادای احترام به کشته‌شدگان جنگ برگزار می‌شد، اکنون به یک راهپیمایی کم و بیش مذهبی تبدیل شده است. اگر سخنرانی‌ها، شعارها و سرودهای این تظاهرات را تجزیه و تحلیل کنیم، متوجه می‌شویم که این جشن یک روز مقدس است که در آن زندگان و مردگان باهم درمی‌آمیزند و یکی می‌شوند و ملتی یگانه، ابدی، جاودانه و شکست‌ناپذیر تشکیل می‌دهند. درواقع، با این راهپیمایی که هرسال در نهم ماه مه برگزار می‌شود، مردم روسیه نه تنها پیروزی بر نازی‌های تاریخی را جشن می‌گیرند بلکه خود را برای جنگ با نازی‌های امروز و در درجه نخست اوکراینی‌ها آماده می کنند. این دین جدید، دین پیروزی روسیۀ شکست‌ناپذیر است که قلمروش بنابه تقدیر تاریخ باید گسترش پیدا کند. در سرودی که کودکان می‌خوانند گفته می‌شود: ما سواستوپول و کریمه را برای فرزندانمان حفظ خواهیم کرد و آلاسکا را برای میهن‌مان پس خواهیم گرفت. به گفتۀ کارشناسان، اما پوتین واقعیتی را فراموش می‌کند و آن اینکه روسیه کشوری است با جمعیتی پیر و بعید می‌نماید که چنین جمعیتی بتواند به جاه‌طلبی‌های پوتین جامۀ عمل بپوشاند. برپایۀ داده‌های آماریِ سال ۲۰۲۴ تنها ۱۵ درصد از جمعیت روسیه زیر ۱۵ سال دارند. پیش‌بینی می‌شود تا سال ۲۰۳۴ نسبت جمعیت بالای ۶۵ سال به ۲۵٪ برسد و جمعیت زیر ۱۵ سال به ۱۳٪ کاهش یابد.

    چند علتِ شکست آمریکا در افغانستان از نگاه تحلیل‌گران غربی

    Play Episode Listen Later Aug 12, 2025 9:34


    جمعۀ این هفته ۱۵ اوت ۲۰۲۵ چهارمین سالگرد خروج نیروهای آمریکایی و متحدانشان از افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت است. چهار سال پیش در بعد از ظهر چنین روزی اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان، از مقام خود کناره گیری کرد و شتابان از کشور بیرون رفت. طالبان وارد کاخ ریاست جمهوری شدند و به آگاهی همگان رساندند که به زودی تأسیس دوبارۀ «امارت اسلامی افغانستان» را اعلام خواهند کرد. آنان بیست سال پیش در اکتبر ۲۰۰۱ با حملۀ نیروهای آمریکایی و ائتلاف بیش از ۴۰ کشور از جمله همۀ اعضای ناتو سرنگون شده بودند. حمله به افغانستان و سرنگونی طالبان پاسخی بود به حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به مرکز تجارت جهانی در نیویورک. دولتی که پس از سرنگونی طالبان زیر عنوان «جمهوری اسلامی افغانستان» قدرت را در آن کشور به دست گرفت، از پشتیبانی همۀ کشورهای غربی به‌ویژه آمریکا برخوردار بود. اما حضور پیوستۀ نیروهای آمریکایی و متحدانشان در افغانستان بسیار پرهزینه و مرگبار بود. از سال ۲۰۰۳ طالبان جنگی نامتقارن با آن‌ نیروها آغاز کردند که سرانجام به شکست آن‌ها و پیروزی طالبان انجامید. جنگ طالبان با نیروهای ائتلاف و نیروهای مسلح «جمهوری اسلامی افغانستان» بیشتر جنگ چریکی، شبیخون، کمین کردن و عملیات انتحاری بود. به عقیدۀ بسیاری از کارشناسان غربی، نیروهای ائتلاف که در سرزمینی بیگانه می‌جنگیدند، نمی‌توانستند با آن شیوه‌های جنگی مقابله کنند. جنگجویان طالبان در میان نیروهای ارتش و پلیس افغانستان نفوذ می‌کردند و دست به کشتار می‌زدند. برای مثال، در ۳ نوامبر ۲۰۰۹ در منطقه نادعلی یک پلیس افغان پنج سرباز بریتانیایی و دو سرباز افغانستانی را کشت و فرار کرد. به نوشتۀ «کارولین وایات» (Caroline Wyatt)، خبرنگار بی بی سی در امور دفاعی، در آن سال‌ها استخدام و آموزش مأموران پلیس و اطمینان از وفاداری آنان به دولت افغانستان بسیار دشوار بود. هنگامی که ترامپ در سال ۲۰۱۷ رئیس جمهور آمریکا شد، جنگ با طالبان کم و بیش به بن‌بست رسیده بود. افزون بر این، ایالات متحد آمریکا سالانه ۲۷ میلیارد دلار صرف هزینه‌های نظامی می‌کرد و این به مذاق سوداگرانۀ ترامپ خوش نمی‌آمد. از همین رو، او تصمیم گرفت نیروهای آمریکایی را از افغانستان خارج کند. چنین بود که آمریکایی‌ها کوشیدند به دیپلماسی روی آورند و با طالبان وارد گفت و گو شوند. با این حال، «تیم امنیت ملی رئیس جمهور» که بیشتر از ژنرال‌های شاغل و ژنرال‌های سابق تشکیل شده بود، وعده‌های آمریکا را به مردم افغانستان به ترامپ یادآوری کرد و با تنظیم «سیاست راهبردی جدید» از او خواست تا اجازه دهد ایالات متحد آمریکا بر نیروهایش در افغانستان بیفزاید. در آن «سیاست راهبردی»، شرط‌هایی برای رسیدن به توافق با طالبان از راه مذاکره تعیین شده بود. یک سال بعد، هنگامی که ترامپ از پیشرفت «سیاست راهبردی جدید» ناامید شد و به این نتیجه رسید که آن سیاست به کل شکست خورده است تصمیم گرفت نیروهای آمریکایی را هرچه زودتر از افغانستان خارج کند. در نتیجه، ایالات متحد آمریکا مستقیم با طالبان، بی‌حضور دولت افغانستان - که یکی از خواسته‌های کلیدی طالبان بود – وارد مذاکره شد. حال آن که در آغاز قرار بود مذاکرات به گفت و گوی صلح‌آمیز میان نیروهای افغانستانیِ در گیر در جنگ از جمله «جمهوری اسلامی افغانستان» و طالبان بینجامد. بسیاری از ناظران بر این عقیده اند که مَنش ترامپ و به عبارتی، خوی و طبیعت او روند مذاکرات با طالبان را پیچیده‌تر و دشوارتر کرد. در طول مذاکرات، ترامپ بارها تهدید به خروج از افغانستان کرد. مقام‌های آمریکایی تهدید مداوم او را با استفاده از تمثیل معروف «شمشیر داموکلس»، «توییت داموکلس» می‌نامیدند. یعنی اینکه ترامپ هرلحظه ممکن بود با یک توییت اعلام کند که ایالات متحد آمریکا در حال خروج از افغانستان است. مایک پُمپئو، وزیر امور خارجۀ آمریکا در آن زمان که خود از وفاداران سرسخت ترامپ بود، می‌دانست که ترامپ می‌تواند هر لحظه به مذاکرات پایان دهد. بنابراین، او به زَلمِی خلیل‌زاد، مذاکره ‌کنندۀ ارشد آمریکا، دستور داد تا به هر قیمتی با طالبان به توافق برسد. به نوشتۀ «ژِرار کَهَن»، استاد دانشگاه و پژوهشگر برجستۀ دوران حضور آمریکا در افغانستان، مقام‌های ارشد پنتاگون یکی از علت‌های اصلی شکست آمریکا را در افغانستان، ناآگاهی آمریکایی‌ها از اوضاع افغانستان به‌ویژه دربارۀ طالبان می‌دانند. یک مقام ارشد سابق پنتاگون که در مذاکرات حضور داشت گفته بود: پمپئو و خلیل‌زاد «هیچ خط قرمزی» نداشتند، زیرا هر دو معتقد بودند رسیدن به هر توافقی بهتر از نرسیدن به توافق است.  خلیل‌زاد طرحِ نخستین مذاکرات با همۀ نیروهای افغانستانی را رها کرد و تنها برای دستیابی به توافق با طالبان کوشید. در نتیجه، سبب‌ساز آشفتگی در دولت به حاشیه رانده شدۀ افغانستان شد. افزون براین، ترامپ در بارۀ برنامه‌هایی که برای افغانستان داشت، از مشورت با اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان، خودداری کرد. از سوی دیگر، رئیس جمهور آمریکا چندین بیانیۀ عمومی در بارۀ تمایل خود برای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان صادر کرد. این کار او جایگاه خلیل‌زاد را در مقام مذاکره کنندۀ ارشد آمریکا تضعیف کرد و طالبان را تشویق کرد تا در مذاکرات بر خواست‌های خود پافشاری کنند. بند بندِ موافقت‌نامه‌ای که میان ایالات متحد آمریکا و طالبان در فوریه ۲۰۲۰ در دوحه امضا شد، به سود طالبان و به زیان دولت افغانستان بود. خلیل‌زاد به خواستۀ اصلی طالبان تن داد. آن خواسته خروج همۀ نیروهای آمریکایی و ائتلاف بین‌المللی از افغانستان بود که قرار شد در ۱۴ ماه انجام گیرد. کارشناسان برای توضیحِ خروج شتابان آمریکا از افغانستان به یک علت مهم دیگر نیز اشاره می‌کنند و آن اینکه اگر جو بایدن کار ناتمام ترامپ را بی‌درنگ به پایان بُرد و در ۱۵ اوت ۲۰۲۱ قدرت را دودستی به طالبان سپرد، علت اصلی آن، چنان که «پاسکال دروئوُ»، کارشناس فرانسوی امور بین‌الملل، می‌‌گوید، تمایل آمریکا به بسیج منابع و نیروهای خود در جبهه‌های دیگر به‌ویژه در رقابت با چین بود که برای رهبران آمریکا از نظر راهبردی اهمیت تاریخی دارد.

    caroline wyatt
    گوشه‌ای از تاریخ پرفراز و نشیب افغانستان پس از ظهور طالبان

    Play Episode Listen Later Aug 5, 2025 11:26


    به مناسبت چهارمین سالگرد بازگشت طالبان به قدرت:   در فوریۀ سال ۱۹۸۹ نیروهای شوروی خاک افغانستان را پس از ۹ سال اشغال نظامی ترک کردند. آن‌ها در دسامبر ۱۹۷۹ به درخواست «جمهوری دموکراتیک افغانستان» برای فرونشاندن قیام مردم هرات که در مارس آن سال برضد حکومت نورمحمد تره کی آغاز شده بود، وارد خاک افغانستان شدند. آن قیام پس از ۵ روز با به جا گذاشتن ۲۴ تا ۲۵ هزار کشته فرونشست، اما در عین حال، سرآغاز جنگ‌های گستردۀ داخلی شد. جنبشِ طالبان پس از بیرون رفتن نیروهای شوروی در گیر و دار جنگ داخلی افغانستان پدید آمد. آن جنبش پیرامون گروه کوچکی از مجاهدینِ افغان که با نیروهای شوروی می‌جنگیدند، شکل گرفت و با پیوستن چند تن از رهبرانِ شاخۀ جدا شده از حزب اسلامیِ «گلبُدین حکمتیار» به نام شاخۀ «محمد یونس خالص» اعتبار پیدا کرد چنان که هزاران جوانِ روستاییِ پشتون بی‌درنگ به آن روی آوردند. بیشتر آن جوانان از اردوگاه‌های پناهندگان افغان در پاکستان می‌آمدند که از دسامبر ۱۹۷۹ با خانواده‌هاشان در حاشیۀ مرز افغانستان جایگیر شده بودند. آن نسل تازۀ مجاهدینِ افغان در مدارسِ قرآنیِ مکتب دیوبندی، که مکتبی حنفی با گرایش صوفیانه است، آموزش دیده بودند. در ایجاد و گسترشِ آن‌ مدارس، ژنرال ضیاء الحق در زمان حکمرانی‌اش بر پاکستان از ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۸ بسیار کوشیده بود. افزون بر مکتب دیوبندی، طالبان الهام یافته از وهابی‌گری و سلفی‌گریِ جهادیِ ابن تیمیه نیز هستند. با این حال، بعضی از تحلیل‌گران افغانستانی در پس اسلام‌گرایی افراطی آنان انگیزه‌های نیرومند قومی می‌بینند. به گفتۀ محی‌الدین مهدی، نمایندۀ پیشین مجلس افغانستان و پژوهشگر تاریخ سیاسی، دین و شریعت برای طالبان نقابی است برای پیشبرد هدف‌های قومی پشتون به زیان قوم‌های غیرپشتون‌ِ افغانستان به ویژه تاجیک‌ها. باری، کمک‌های نظامی، مالی و تدارکاتیِ پاکستان و پشتیبانی گروه‌های بزرگی از مردم راه پیشرویِ طالبان را هموار‌ کرد. آنان در سپتامبر ۱۹۹۵ بر هرات و در ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۶ بر کابل دست یافتند و بی‌درنگ به جایگاه سازمان ملل تاختند و محمد نجیب‌الله، رئیس جمهور کمونیست، را که پس از معزول شدنش در ۱۹۹۲ در آنجا پناه گرفته بود، بیرون کشیدند و کشتند. ملاعُمر با عنوان امیرالمؤمنین رئیس «امارت اسلامی افغانستان» شد. آنان در سال ۲۰۰۰ بر ۹۰ درصد خاک افغانستان دست یافتند. بر ۱۰ درصد باقیِ کشور در بخش شمالِ شرقی، «ائتلاف شمال» به رهبری برهان الدین رباّنی در مقام رئیس دولت و احمدشاه مسعود در مقام وزیر دفاع، فرمان می‌راند. تنها پاکستان، عربستان سعودی و اماراتِ متحد عربی رژیم طالبان را به رسمیت شناختند. با این حال، احمدشاه مسعود توانست اجماعی از کشورهای منطقه - به استثنای پاکستان- در برابر طالبان به وجود بیاورد. او تروریستی بودن جنبش طالبان را به کشورهای پیمان شانگهای قبولاند و دربارۀ خطر بی‌ثباتی و ناامنی در منطقه به آن کشور‌ها هشدار داد. کم و بیش همۀ کشورهای منطقه به این نتیجه رسیدند که نباید در برابر طالبان سر تسلیم فرود آورند یا دست کم نباید وارد تعامل با آنان شوند. در آوریل سال ۲۰۰۱ احمدشاه مسعود به دعوت اتحادیه اروپا سفری به فرانسه و بلژیک کرد و همان هشدارها را دربارۀ طالبان به اروپاییان و امریکاییان داد. اما رهبران اروپا و امریکا به هشدارهای او توجه کافی نکردند. آنان اگرچه از روابط طالبان با گروه‌های تروریستی جهانی مانند القاعده آگاه بودند، اما مشکل طالبان را در اصل، مشکل داخلی افغانستان می‌دانستند. با این حال، احمدشاه مسعود در آن سفر توانست حساسیت افکار عمومی کشورهای غربی را نسبت به خطر طالبان برانگیزد. 11 سپتامبر ۲۰۰۱ دو روز پس از قتل احمدشاه مسعود روی داد. نیروهای امریکایی با شتابی باورنکردنی برای انتقام‌جویی از طالبان و القاعده وارد افغانستان شدند. نیروهای وفادار به دولت «ائتلاف شمال» در هماهنگی با نیروهای امریکایی طالبان را از شهرها، ولایت‌ها و شهرستان‌های افغانستان راندند. با برکناری طالبان از قدرت، دوران تازه‌ای در تاریخ افغانستان گشوده شد. می‌توان گفت که آن کشور دوباره گام در راه توسعه و پیشرفت گذاشت. هرچند طالبان از خرابکاری‌های گهگاهی خود بازنایستادند، اما دیگر کسی تصور نمی‌کرد که آنان روزی به قدرت باز گردند. جهان آزاد به رهبری امریکا که وعدۀ آزادی و دموکراسی و حقوق بشر به مردم افغانستان داده بود، سرانجام آن کشور را ترک کرد و قدرت را دو دستی به طالبان سپرد. نیروهای آمریکایی پس از بیست سال حضور پیوسته، پرهزینه و مرگبار در افغانستان، در ۱۵ اوت ۲۰۲۱ برابر با ۲۴ ماه اسد ۱۴۰۰ خاک آن کشور را با شتابی حیرت‌انگیز ترک کردند و زمام امور آن را به دست طالبان سپردند. خروج نیروهای آمریکایی و ناتو از افغانستان برپایۀ «موافقت‌نامۀ ۲۰۲۰ دوحه» باعنوان رسمی «موافقت‌نامۀ آوردن صلح به افغانستان» انجام گرفت. آن موافقت‌نامه در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰ میان ایالات متحد آمریکا و طالبان در دوحۀ قطر امضا شد. در آن موافقت‌نامۀ ۴ صفحه‌ای که در وبگاه وزارت امور خارجۀ آمریکا  منتشر شد، طالبان تعهد کردند از فعالیت القاعده در مناطق زیر کنترل خود جلوگیری کنند و با «جمهوری اسلامی افغانستان» که از ۲۰۰۴ نظام حاکم بر کشور بود، مذاکره کنند. به گواهی کارشناسان و ناظران آگاه، در گفت و گوهای صلح دوحه طالبان به آمریکایی‌ها قول داده بودند که پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان دولتی فراگیر تشکیل خواهند داد و گویا آمریکایی‌ها باور کرده بودند. زیرا گمان می‌کردند طالبان از تجربۀ حمله به افغانستان در سال ۲۰۰۱، سقوط طالبان و رویدادهای پس از آن درس گرفته‌اند و این بار راهی دیگر در پیش خواهند گرفت. اما خیلی زود معلوم شد که آنان قول دروغین داده‌اند. «جمهوری اسلامی افغانستان» هم‌زمان با خروج نیروهای آمریکایی سقوط کرد و اشرف غنی، رئیس جمهور، از افغانستان بیرون رفت. بلافاصله پس از خروج او از کشور، طالبان کاخ ریاست جمهوری را به تصرف خود درآوردند. در آن روز ده‌ها هزار افغان‌ برای فرار از کشور به سوی هواپیماهای نظامی نیروی هوایی ایالات متحد و متحدانش در فرودگاه کابل هجوم آوردند. کارنامۀ طالبان در طول چهار سالی که از بازگشت آنان به قدرت می‌گذرد، سزاوار بررسی جداگانه و همه جانبه است. در اینجا تنها به یک نکته اشاره می‌کنیم و آن اینکه با سقوط حکومت پیشین و بازگشت پیروزمندانۀ طالبان به قدرت، زنان افغانستان بیش از گروه‌های دیگر جامعه آسیب دیدند. طالبان دوباره و این بار با اعتماد به نفس بیشتر کوشیدند نه تنها صدای زنان را فرونشانند بلکه خودشان را نیز در خانه‌ها زندانی کنند.

    آیا دولت اسرائیل می‌تواند ایران را تجزیه کند؟

    Play Episode Listen Later Jul 29, 2025 12:14


    هفتۀ گذشته تجزیه طلبان مسلح کُرد سه حملۀ مسلحانه به مرزبانان ایرانی در مناطق مرزی غرب کشور انجام دادند. به نوشتۀ وبگاه «تحولات جهان اسلام» وابسته به جمهوری اسلامی ایران، آن سه حمله در روزهای دوشنبه، سه شنبه و جمعه به دست گروه تجزیه طلب «پژاک» در شهرستان بانه در استان کردستان و شهرستان سردَشت در استان آذربایجان غربی انجام شد و به کشته شدن چهار مرزبان و زخمی شدن دو تن دیگر انجامید. روز شنبه چهارم مرداد ۱۴۰۴ برابر با ۲۶ ژوئیه نیز جنگجویان گروه «جیش العدل» به ساختمان دادگستری کل استان سیستان و بلوچستان در شهر زاهدان حمله کردند و شماری از مقام‌های قضایی، امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی و چند تن از شهروندان عادی را کشتند. مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت زاهدان، با صدور بیانیه‌ای آن حمله را محکوم کرد و نوشت: بنده این حملهٔ ناجوانمردانه را که به یک مکان عمومی و غیرنظامی صورت گرفته و افراد بی‌سلاح ازجمله یک زن و کودک در آن حمله جان خود را از دست داده‌اند، غیرشرعی می‌دانم و آن را به شدت محکوم می‌کنم. روز یکشنبه پنجم مرداد ماه ۱۴۰۴ نیز در جریان یک حملۀ مسلحانه در منطقۀ شیرآباد زاهدان، یکی از فرماندهان پایگاه بسیج آن منطقه کشته شد. رسانه‌های دولتی اعلام کردند که فرمانده پایگاه بسیج در حال انجام مأموریت در حوالی مسجد امام هادی کشته شده است. به نوشتۀ وبگاه «تحولات جهان اسلام»، طرح ناامن سازی مناطق مرزی ایران به دست گروه های تروریستی و تجزیه طلب با طراحی سازمان های امنیتی موساد و سیا انجام می‌گیرد. کارشناسان احتمال نمی‌دهند که حمله‌های مسلحانۀ گروه «پژاک» به مرزبانان ایرانی با طراحی مستقیم سازمان‌‌های امنیتی موساد و سیا انجام گرفته باشد. اما این گونه حمله‌ها بی‌ارتباط با آمادگی اسرائیل برای حملۀ دوباره به ایران و فراخوان نخست وزیر آن کشور برای براندازی جمهوری اسلامی نیست. رهبران پژاک خود را پیرو افکار عبدالله اوجالان، بنیانگذار حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک)، و نظریۀ «کنفدرالیسم دموکراتیک» او می‌دانند. «کنفدرالیسم دموکراتیک» نظریۀ سیاسی ویژه‌ای است که عبدالله اوجالان آن را تئوریزه کرده است. با واقعیت بخشیدن به این نظریه، یکپارچگی واحدهای سیاسی موجود در خاورمیانه جای خود را به جامعه‌های خودگردان می‌دهد. در «کنفدرالیسم دموکراتیک» شهروندان با دموکراسی مشارکتیِ انجمن‌های محلی، پارلمان‌ها و شوراهای باز، شوراهای شهری و کنگره‌های بزرگ‌تر به کارگزارانِ مستقیمِ جامعه‌های خودگردان تبدیل می‌شوند. مفهوم «دولت- ملت» در این نظریه جایی ندارد. درواقع، نظریۀ «کنفدرالیسم دموکراتیک» به دنبال تجزیۀ واحدهای سیاسی بزرگ به واحدهای خودگردانِ کوچک است. گروه پژاک را شاخۀ حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) در ایران می‌دانند که از سال ۲۰۰۴ فعالیت خود را آغاز کرده است. با این حال، رهبری این گروه از سیاست‌های حزب کارگران کردستان پیرویِ بی‌چون و چرا نمی‌کند. به همین سبب، نگران انحلال اخیر آن حزب در ترکیه نیست و تنها می‌خواهد به مدل سیاسی عبدالله اوجالان در ایران جامۀ عمل بپوشاند. گروه پژاک دشمنی آشتی‌ناپذیر با جمهوری اسلامی دارد. به نوشتۀ «ایریس لامبر»، کارشناس مسائل خاورمیانه، رهبری پژاک حملۀ اسرائیل به ایران را در ماه ژوئن فرصت مناسبی برای آغاز مرحلۀ تازه‌ای در برانگیختن مردم برای احیای جنبش «زن، زندگی، آزادی» می‌داند. بنابراین، حمله به مرزبانان ایران در مناطق مرزی غرب کشور نوعی همسویی با سیاست‌های تل آویو است. البته، به گفتۀ کارشناسان، پژاک در قیاس با دیگر احزاب کُرد کم‌ترین نفوذ را در میان کردهای ایرانی دارد. باید دید احزاب دیگر کُرد چه نسبتی با اسرائیل دارند؟ شکی نیست که اسرائیلی‌ها از جریان‌های تجزیه طلب پشتیبانی می‌کنند. در ۲۷ آوریل ۲۰۲۳ شماری از نمایندگان پارلمان اسرائیل با امضای نامه‌ای از اِلی کوهِن، وزیر خارجۀ آن کشور، خواستند جمهوری اسلامی را به سبب رفتارهای خشونت‌آمیز با اقلیت آذری ساکن در «آذربایجان جنوبی» واقع در شمال‌غرب ایران، زیر فشار بین‌المللی قرار دهد. در آن نامه از جمله آمده بود: جلب حمایت‌های بین المللی در سطحی گسترده برای آرمان‌های ملی مردم «آذربایجان جنوبی»، ضربه مهلکی به رژیم آیت‌الله‌ها خواهد زد و اگر کشور مستقل «آذربایجان جنوبی» ایجاد شود اسرائیل متحد دیگری در منطقه در کنار جمهوری آذربایجان خواهد داشت. البته، مردم آذربایجان در آن زمان اعتنایی به این نامه نکردند. در گرماگرم جنگ دوازده روزه، روزنامۀ جروزالم پست در سرمقالۀ ۱۸ ژوئن (برابر با ۲۹ خرداد ۱۴۰۴) خود طرحی شش ماده‌ای به رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد کرد و در مادۀ ششم آن از ترامپ خواست با ایجاد یک ائتلاف خاورمیانه‌ای دست به تجزیۀ ایران بزند و برنامه‌‌ای بلندمدت برای یک ایران فدرال یا تجزیه‌شده در نظر بگیرد و تضمین‌های امنیتی به مناطق اقلیت‌نشین سُنی، کُرد و بلوچ که خواهان جدایی از ایران ‌اند، بدهد. اکنون نگاهی به گروه تجزیه طلب «جیش العدل» می‌افکنیم. این گروه دنبالۀ گروه جُند‌الله است که در سال ۱۳۸۲ برای دفاع از حقوق دینی و قومیِ بلوچ‌هایِ ایران تشکیل شد و به مبارزۀ مسلحانه با جمهوریِ اسلامی روی آورد. با اعدام عبدالمجید ریگی، رهبر گروه، در خرداد ۱۳۸۹ بساط جندالله برچیده شد. اما در سال ۱۳۹۱ صلاح‌الدین فاروقی، یکی از اعضای پیشینِ جندالله، گروه جیش‌العدل را با همان خط ‌‌مشی و روش‌های مبارزه بنیان گذاشت. جیش العدل سه شاخۀ نظامی دارد که از روش‌های مبارزۀ چریکی استفاده می‌کنند. اعضای گروه جیش‌العدل از میان قوم بلوچ برخاسته‌اند و همه سُنّی‌مذهب‌اند. به اعتقاد این گروه، جمهوری اسلامی حقوقِ اقلیتِ سُنّی بلوچستانِ ایران را پایمال می‌کند. سلفی‌گری و وهابی‌گری دو منبعِ الهام این گروه شبه نظامی است. از همین رو، در جنگ داخلی سوریه، جیش العدل از گروه‌های سلفی و جهادیِ درگیر در آن جنگ حمایت می‌کرد و یکی از علت‌هایِ اصلیِ عملیاتِ تروریستی‌اش در استان سیستان و بلوچستان پشتیبانیِ جمهوری اسلامیِ ایران از رژیم بشار اسد بود. جنگجویان این گروه به سبب نزدیکی‌شان به راه‌های صعب‌العبورِ مرزی از شیوه‌های مبارزۀ چریکی مانند بمب‌گذاری، کمین کردن، مین‌گذاری در جاده‌ها و تاختِ ناگهانی استفاده می‌کنند. به نوشتۀ سایت تحلیلی خبری «عصر ایران»: گروه جیش العدل بواسطۀ ارتباط با موساد از حمله اسرائیل به ایران اطلاع داشت و از چند هفته پیش خود را برای حملۀ زمینی به بندرچابهار واقع در جنوب شرق ایران آماده کرده بود تا همزمان با حملۀ اسرائیل، به این شهر استراتژیک حمله و با تصرف پاسگاه‌های انتظامی ونظامی بحرانی جدی و امنیتی در منطقه ایجاد کنند . پژوهشی در دست نیست که نشان دهد بلوچ‌های ایران تا چه اندازه با این گروه احساس همدلی می‌کنند. اما به نظر می‌رسد این گروه در میان مردم عادی بلوچ نفوذ چشمگیری ندارد. مولوی عبدالحمید، امام جمعۀ با نفوذ اهل سنت زاهدان که منتقدِ سرسخت سیاست‌های جمهوری اسلامی است، بارها عملیات تروریستی گروه جیش‌العدل را محکوم کرده است. بر این اساس، می‌توان گفت که بلوچ‌های ایران با این گروه چندان همدل نیستند. اکنون باید دید تندروهای اسرائیلی که به دنبال تجزیۀ ایران اند تا چه اندازه به این گروه‌های تجزیه طلب امید بسته اند؟

    آیا تغییر رژیم در ایران با مداخلۀ خارجی ممکن است؟

    Play Episode Listen Later Jul 22, 2025 11:58


    شنبۀ گذشته ۱۹ ژوئیه برابر با ۲۹ تیرماه ۱۴۰۴ آویگدور لیبرمن، وزیر دفاع پیشین اسرائیل، در مصاحبه با شبکۀ ۱۲ تلویزیون آن کشور گفت: تنها چیزی که هم‌اکنون رهبران جمهوری اسلامی ایران به آن می‌اندیشند، انتقام‌جویی از اسرائیل است. آنان خود را برای حمله‌ای بزرگ‌تر آماده می‌کنند. بنابراین، اسرائیل باید پیش‌دستی کند و ضربۀ نخستین را بزند. او سپس افزود: تنها راه تضمین امنیت اسرائیل تغییر رژیم در ایران است. تغییر رژیم (یا: رژیم چنج) اصطلاحی است در علوم سیاسی و معنایِ فشردۀ آن جایگزین کردن زورگویانۀ رژیم سیاسی یک کشور با رژیم سیاسی دیگر است. تغییر رژیم در یک کشور ممکن است سرانجامِ فرایندهای داخلی مانند انقلاب، کودتا و جنگ داخلی یا نتیجۀ مداخلۀ آشکار و پنهان خارجی باشد. اما کارشناسان این اصطلاح را بیشتر به معنای تغییر رژیم سیاسی در یک کشور از راه مداخلۀ خارجی به کار می‌برند. ممکن است این مداخله حملۀ نظامی باشد یا دیپلماسی زورگویانه. برپایۀ پژوهش‌هایی که در این باره انجام گرفته، از سال ۱۸۱۶ تا ۲۰۱۱ میلادی، مداخلۀ خارجی به منظور تغییر رژیم به برکناری ۱۲۰ رهبر سیاسی در کشورهای گوناگون انجامیده است. در دوران جنگ سرد، ایالات متحد آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی برای تغییر رژیم‌ها در چهار گوشۀ جهان آشکار و پنهان مداخله می‌کردند. کودتا، حملۀ نظامی و دیپلماسی زورگویانه روش‌های رایج و آشکار آن دو ابرقدرت در تغییر رژیم‌ها بود. شوروی‌ها به بهانۀ برانگیختن «انقلاب سوسیالیستی» و آمریکایی‌ها برای جلوگیری از چنین انقلاب‌هایی می‌کوشیدند رژیم‌ها را به ویژه در کشورهای در حال توسعه تغییر دهند. جالب اینکه اصطلاح «دخالت‌پرهیزی» یا «عدم مداخله» را نخستین بار ایالات متحد آمریکا بود که در سال ۱۹۱۵ در سیاست خارجی خود گنجانید چنان که این اصطلاح تبدیل به هنجاری در روابط بین‌الملل شد. کارشناسان معتقدند که یکی از علت‌های اصلی «عدم مداخلۀ» ایالات متحد آمریکا در جنگ‌های جهانی اول و دوم یا «بی‌طرفی» قدرت‌های لیبرال اروپا در جنگ داخلی اسپانیا نتیجۀ پایبندی آن‌ها به این هنجار مهم در روابط بین‌الملل بود. در حالی که آلمان نازی و ایتالیای فاشیستی از سویی و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی از سوی دیگر در جنگ داخلی اسپانیا شرکت کردند. هنجار «عدم مداخله» سپس به صورت یکی از اصول اصلی «منشور سازمان ملل متحد» درآمد چنان که کشورهای عضو سازمان، این اصل را یکی از پایه‌های صلحِ نوظهورِ پس از جنگ جهانی دوم دانستند. بدین‌سان، اصل «دخالت‌پرهیزی» یا «عدم مداخله» در حقوق بین‌الملل وارد و جایگیر شد. مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۶۵ لازم دید اصل «عدم مداخله» را به همه کشورهای عضو یادآوری کند و در سال ۱۹۷۰ مخالفت خود را با هرگونه مداخله‌ در کشورهای دیگر اعلام کرد. اعضای آن سازمان پذیرفتند که هر دولتی در انتخاب نظام اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود آزاد است و حقوق بین‌الملل بر پایۀ روابط صلح‌آمیز میان دولت‌ها تنظیم شده است. گنجانده شدن اصل «عدم مداخله» در قوانین بین‌الملل، دولت‌هایی را که وسوسۀ تغییر رژیم در کشورهای دیگر را داشتند ناگزیر کرد کوشش‌های خود را برای این کار مخفیانه انجام دهند تا متهم به نقض قوانین بین‌المللی نشوند. اما پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آمریکایی‌ها در سیاست خارجی خود تبصره‌ای بر این اصل افزودند و آن اینکه هنگام تهدید تروریسم یا سلاح‌های کشتار جمعی دیگر نباید پایبند اصل «عدم مداخله» باقی ماند.  با چنین تفسیر تازه از اصل «عدم مداخله» بود که آمریکایی‌ها در سال ۲۰۰۱ به افغانستان و در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کردند و دست به «تغییر رژیم» در آن کشورها زدند. در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ نیز روسیه به بهانه‌های دیگر اصل «عدم مداخله» را زیر پا گذاشت و به اوکراین حمله کرد. شورای امنیت سازمان ملل متحد کوشید قطعنامه‌ای در محکومیت روسیه به تصویب برساند. اما چون روسیه یکی از پنج عضو دائم  آن شوراست، توانست از حق وتوی خود برای جلوگیری از تصویب قطعنامه استفاده کند. بسیاری از کشورها در واکنش به وتوی روسیه کوشیدند تحریم‌هایی را برای بازداشتن آن کشور از حملۀ نظامی به اوکراین بر روسیه اعمال کنند. جالب اینکه روسیه در آن زمان ریاست شورای امنیت سازمان ملل را به عهده داشت. البته، شورای امنیت سازمان ملل متحد خود را مجاز می‌داند که در صورت مشاهدۀ تهدیدی برای صلح، نقض صلح یا اقدامی تجاوزکارانه، تصمیم به مداخلۀ بشردوستانه و، درواقع، مداخلۀ نظامی بگیرد. همۀ این استثناها نشان‌دهندۀ کشدار بودن مفهوم «دخالت‌پرهیزی» یا «عدم مداخله» است. بسیاری از کارشناسان معتقدند که با بازگشت ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا این مفهوم دیگر از قوانین بین‌الملل رخت بربسته است. ایالات متحد آمریکا از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون اعتبار و اهمیت جهانی‌اش را وام‌دار تعهدات بین‌المللی‌اش بود. اما ترامپ با برداشت خاص خود از کشورداری معتقد است که قدرت‌ بزرگی مانند آمریکا تعهد بین‌المللی ندارد. به همین سبب است که او دست دولت اسرائیل را در بازآراییِ خاورمیانه باز گذاشته است. از زمان تشکیل دولت اسرائیل یکی از وسوسه‌های همیشگی رهبران آن کشور بازآرایی خاورمیانه بوده است. آنان بسیار پیش از انقلاب ایران در فکر تجزیۀ واحدهای بزرگ سیاسی در خاور میانه و ایجاد واحدهای سیاسی کوچک در آن منطقه بودند. روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران و سیاست منطقه‌ای آن رژیم به ویژه جاه‌طلبی هسته‌ای رهبران آن، اسرائیلی‌ها را برای بازآرایی خاور میانه مصمم‌تر کرد. بی‌رحمی جمهوری اسلامی در واداشتن ایرانیان به پیروی از هنجارها و قوانین خود، سرکوب خونین جنبش‌های اعتراضی جوانان در چهل و شش گذشته و فساد و ویرانگری‌های این رژیم سبب شده است که بسیاری از ایرانیان برای نابودی آن روزشماری کنند. اما به چه قیمتی؟ گروه‌هایی از آنان به‌ویژه در خارج، مداخلۀ نظامی اسرائیل و آمریکا را برای پایان دادن به عمر جمهوری اسلامی مثبت و سودمند می‌دانند. اما گروه‌های بزرگی از ایرانیان در داخل و خارج نگران آیندۀ کشورشان هستند. نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، از همان فردای عملیات «شیر خیزان» خواهان تغییر رژیم در ایران شد و ایرانیان را برای براندازی جمهوری اسلامی به شورش فراخواند. در گرماگرم جنگ دوازده روزه، روزنامۀ جروزالم پست نیز در سرمقالۀ ۱۸ ژوئن (برابر با ۲۹ خرداد ۱۴۰۴) خود طرحی شش ماده‌ای به رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد کرد و در مادۀ ششم آن از ترامپ خواست با ایجاد یک ائتلاف خاورمیانه‌ای دست به تجزیۀ ایران بزند و برنامه‌‌ای بلندمدت برای یک ایران فدرال یا تجزیه‌شده در نظر بگیرد و تضمین‌های امنیتی به مناطق اقلیت‌نشین سنی، کُرد و بلوچ که خواهان جدایی از ایران ‌اند، بدهد. چنین درخواستی از دونالد ترامپ نمی‌بایست شگفتی برانگیزد. زیرا او در روابط بین‌الملل در پی بازگشت به نوعی «وضع طبیعی» است که در آن زور عریان حرف آخر را می‌زند. پُرزورها آزادند بی‌هیچ محدودیت یا قید و شرطی دست به کار شوند و ضعیف‌تر‌ها چاره‌ای جز تسلیم شدن در برابر آنچه قدرت‌های بزرگ بر آن‌ها زورآور می‌کنند، ندارند. کارشناسان مدت‌هاست از خود می‌پرسند اگر ایالات متحد آمریکا خود را از احترام به قوانین بین‌الملل و منشور سازمان ملل معاف می‌‌داند، چرا باید انتظار داشته باشیم که چین تایوان را با زور پس نگیرد؟ یا چرا باید دولت اسرائیل در پی تغییر رژیم در ایران و احتمالاً تجزیۀ آن کشور نباشد؟

    تنهایی «تراژیک» ایران در صحنۀ بین‌المللی

    Play Episode Listen Later Jul 15, 2025 10:21


    شنبه گذشته ۱۲ ژوئیۀ ۲۰۲۵ برابر با ۲۲ تیرماه ۱۴۰۴ احمد الشَرَع، رئیس جمهور موقت سوریه، در نخستین سفرش به جمهوری آذربایجان با الهام علی‌اف دیدار و گفت و گو کرد. به گزارش خبرگزاری دولتی جمهوری آذربایجان، در این دیدار رئیس جمهور موقت سوریه از الهام علی‌اف به سبب حمایت برادرانۀ جمهوری آذربایجان از سوریه سپاسگزاری کرد و دلبستگی سوریه را به همکاری با آن کشور در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، تجاری، فرهنگی، بشردوستانه و دیگر زمینه‌ها به آگاهی او رساند. رئیس جمهور موقت سوریه در عین حال پیروزی‌های آذربایجان و آزادسازی سرزمین‌های اشغالی آن کشور را تبریک گفت و افزود: اگرچه جمهوری آذربایجان در دهۀ ۱۹۹۰ مشکلات بزرگی را از سر گذراند، اما توانست با سرافرازی بر آن‌ها غلبه کند و از توسعه بازنایستد. الهام علی‌اف نیز گفت: استقرار یک قدرت جدید در سوریه، چشم‌اندازهای گسترده‌ای برای توسعۀ روابط میان دو کشور ایجاد کرده است. اما دیدار رئیس جمهور موقت سوریه با الهام علی‌اف تنها با هدف توسعۀ روابط دو کشور انجام نگرفت. به گزارش شبکۀ خبری «آی۲۴نیوز»، در این سفر رئیس جمهور موقت سوریه با مقام‌های اسرائیلی نیز در آذربایجان دیدار کرد. پیش از سفر او به جمهوری آذربایجان یک منبع سوری نزدیک به او به شبکۀ خبری «آی۲۴نیوز» گفته بود که به رغم انکار منابع رسمی سوریه، او حداقل یک بار با مقام‌های اسرائیلی در آذربایجان دیدار خواهد کرد. به گفتۀ این منبع، قرار بود دو یا سه دیدار میان مقام‌های سوری و اسرائیلی برگزار شود و هدف از این دیدارها بحث در بارۀ جزئیات توافقنامه‌ای امنیتی است که قرار است میان اسرائیل و سوریه امضا شود. موضوع‌های بحث، تهدید ایران در سوریه و لبنان، سلاح‌های حزب‌الله، مسلح کردن شبه‌نظامیان فلسطینی، اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان و آیندۀ پناهندگان فلسطینیِ نوار غزه در منطقه است. اسعد الشیبانی، وزیر امور خارجه سوریه، و احمد الدالاتی، مقام مسئول دولت سوریه در این جلسات امنیتی با اسرائیل شرکت کرده اند. همین منبع افزوده است: تصمیم برای برگزاری این جلسات را در جمهوری آذربایجان اسرائیل و ایالات متحد آمریکا گرفته اند. به نوشتۀ «آی۲۴نیوز» این انتخاب جغرافیایی دارای اهمیت است، زیرا آذربایجان روابط پیچیده‌ای با تهران دارد و در عین حال روابط خود را با اسرائیل گسترش داده است. این جلسات نشان‌دهندۀ گام بالقوۀ تاریخی در روابط میان سوریه پس از بشار اسد و اسرائیل است و راه را برای یک دگرگونی اساسی ژئوپلیتیکی در خاورمیانه هموار می‌کند. دیدار رئیس جمهور موقت سوریه از جمهوری آذربایجان با هدف گسترش روابط میان آن دو کشور و مهم‌تر از همه، برگزاری جلساتی به منظور بحث در بارۀ جزئیات توافقنامۀ امنیتی میان اسرائیل و سوریه نشان‌دهندۀ شکست کامل سیاست منطقه‌ای جمهوری اسلامی و انزوای بی‌سابقۀ آن است. کم و بیش هیچ کشوری در خاورمیانه پشتیبان جمهوری اسلامی نیست. در جنگ دوازده روزه بیشتر کشورهای منطقه مانند اردن و عراق به این بسنده کردند که حملۀ اسرائیل را محکوم کنند. عربستان سعودی و امارات متحد عربی خواهان خویشتنداری شدند. اما هیچ‌یک از آن‌ها اظهار همبستگی با جمهوری اسلامی نکرد. بسیاری از کارشناسان بر این عقیده اند که کشورهای عرب منطقه در مجموع از تضعیف جمهوری اسلامی خوشحال اند. استقبال کشورهای عرب خلیج فارس از انزوای ایران بی‌دلیل نیست. به گفتۀ کارشناسان، در طی نیم قرن گذشته ایران به رقیب اصلی آن‌ کشورها در منطقه تبدیل شده است. آن‌ها با آمریکا روابط نزدیک دارند و مدت‌هاست برتری نظامی اسرائیل را که از حمایت بی‌چون و چرای آمریکا برخوردار است پذیرفته اند و به هیچ وجه حاضر نیستند با آن کشور سرشاخ شوند. جمهوری اسلامی از همان آغاز بر این گمان بود که با پشتیبانی از جماعت‌های شیعه در کشورهای منطقه می‌تواند تحولات جغرافیا- سیاسیِ خاورمیانه را به سود خود و برضد منافع آمریکا و اسرائیل تغییر دهد. به گفتۀ نوآم چامسکی، زبان‌شناس، منتقد اجتماعی و کنشگر سیاسی، واقعیت یافتن «هلال شیعی» یعنی تشکیل ائتلافی از نیروهای شیعه، کابوسی برای ایالات متحد آمریکا بود. زیرا این ائتلاف می‌توانست کنترل مهم‌ترین ذخایر نفت جهان را در دست بگیرد. در جنگ دوازده روزه، پاکستان برای اسرائیل و آمریکا خط و نشان کشید، اما در عمل به‌ویژه هنگام حملۀ هوایی آمریکا به تأسیسات غنی‌سازی ایران در ۲۲ ژوئن ۲۰۲۵ سیاستی دوگانه در پیش گرفت. از سویی، حمله را رسماً محکوم کرد و مدعی همبستگی با ایران شد. از سوی دیگر، به گواهی منابع معتبر، با آمریکا همکاری پنهانی کرد و اجازه داد بمب افکن های آمریکایی در حریم هوایی آن کشور پرواز کنند. گفته می‌شود آن کشور حتی پشتیبانی لجستیکی از آمریکا کرد و به مبادلۀ اطلاعات پرداخت. کارشناسان این دوگانگی را در سیاست خارجی پاکستان نتیجۀ وابستگی‌ امنیتی و اقتصادی‌ آن کشور به آمریکا می‌دانند. دولت آن کشور برای راضی نگه داشتن مردم خود در عین حال ناگزیر است با کشورهای اسلامی اظهار دوستی و همبستگی کند. جمهوری اسلامی ایران با وجود اتحادهای رسمی‌اش با روسیه و چین، در صحنۀ بین‌المللی بی‌کس و تنهاست. جنگ دوازده روزه نشان داد که انتظار حمایت نظامی خارجی در چنین اوضاع و احوالی انتظار بیهوده‌ای است. روسیه پیشنهاد میانجیگری داد بی آنکه گامی فراتر بگذارد. به گفتۀ فردریک انسل، کارشناس ژئوپلیتیک، روسیه برای حمایت نظامی از ایران نه اراده دارد و نه ابزار لازم. حتی اگر تجاوز نظامی زمینی هم به ایران می‌شد، روسیه هرگز حاضر نمی‌شد نیروی نظامی برای حمایت از آن کشور اعزام کند. به گفتۀ این کارشناس، روسیه ریاکاری خود را با رها کردن ارمنستان و سوریۀ بشار اسد نشان داده است. درست است که پوتین با ایران توافق استراتژیک امضا کرده است، اما در صورت درگیری نظامی ایران با هر کشوری، ایرانیان نباید چشم به راه کمکی از جانب روسیه باشند. پکن نیز مانند مسکو خواهان گسترش درگیری‌ها در آن منطقه نیست. وانگهی، روابط چین با ایران، مانند دیگر کشورهای منطقه، در درجه نخست اقتصادی است. چینی‌ها ترجیح می‌دهند روابطشان با ایران هم‌چنان اقتصادی باقی بماند. انزوای فزایندۀ جمهوری اسلامی ایران در صحنۀ بین‌المللی حقیقتی انکارناپذیر است. البته آن کشور هنوز چند صد موشک در اختیار دارد و می‌تواند با آن‌ها خاک اسرائیل را هدف قرار دهد. اما این نیروی بازدارنده به سرعت می‌تواند به پایان برسد. شاید رهبران جمهوری اسلامی نیروی بازدارندۀ دیگری در اختیار دارند که همگان از آن آگاه نیستند.

    ترامپ و نتانیاهو چه درسی می‌توانند از جنگ دوازده روزه بگیرند؟

    Play Episode Listen Later Jul 8, 2025 10:53


    جنگ دوازده روزۀ ژوئن ۲۰۲۵ برخلاف انتظار نتانیاهو و خوش‌بینی طرفداران ایرانی او به خیزش مردم و سرنگونی جمهوری اسلامی نینجامید. هنوز معلوم نیست نخست وزیر اسرائیل و فرماندهان نظامی آن کشور چه درسی از این جنگ گرفته اند، جنگی که کارشناسان اکنون با عنوان «جنگ ساختگی» از آن یاد می‌کنند. اصطلاح «جنگ ساختگی» را مورخان برای توصیف دورۀ هشت ماهۀ آغاز جنگ جهانی دوم به کار می‌برند که در طی آن به رغم اعلان جنگ بریتانیا و فرانسه به آلمان، آن دو کشور جز چند حملۀ هوایی هیچ‌گونه عملیات زمینیِ نظامی برضد آلمان انجام ندادند. البته، در میان طرفداران ایرانی نتانیاهو کم نیستند کسانی که با شور و شوق چشم به راه موج دوم حملات نظامی اسرائیل به ایران باشند. پرسش این است که آیا مردم ایران این بار در زیر بمب‌های اسرائیلی یا آمریکایی به پا خواهند خاست و جمهوری اسلامی را سرنگون خواهند کرد؟ تاریخ معاصرِ جهان آکنده ازنمونه‌هایی است که مداخلۀ نظامی خارجی بیش از آنکه به تضعیف رژیم‌های خودکامه بینجامد، به رشد و گسترش ملی‌گرایی در میان مردم انجامیده است یا مانند افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، مالی و جمهوری دموکراتیک کنگو زمینه ساز آشوب و خشونت و خودکامگی دو چندان شده است. دموکراسی را نمی‌توان با بمباران زیرساخت‌های نظامی و اقتصادی یک کشور به مردم آن کشور زورآور کرد. درسی که بسیاری از کارشناسان بی‌طرف جهان از جنگ دوازده روزۀ ژوئن ۲۰۲۵ گرفته اند این است که گزینۀ نظامی صلح پایدار به ارمغان نمی‌آورد. دموکراسی نظامی است که به آرامی و با بسیج توانایی‌های داخلی یک کشور ساخته می‌شود. درست است که گزینۀ نظامی می‌تواند تهدید را مهار کند، اما هرگز آن را از میان نمی‌برد. سایت خبری- تحلیلی تابناک، وابسته به جناحی از اصول‌گرایان جمهوری اسلامی، در مقاله ای که در ۱۶ فوریۀ ۲۰۲۵ یعنی چهار ماه پیش از حملۀ اسرائیل چاپ کرده، رخدادهایی را در فردای حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران پیش‌بینی کرده که کم و بیش همه درست از آب درآمده اند. در آن مقاله گفته شده است که حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران احتمالاً برنامۀ هسته‌ای کشور را برای چند ماه یا چند سال به عقب خواهد انداخت، اما همبستگی ملی ایرانیان را بیشتر خواهد کرد. تغییر دکترین هسته‌ای ایران اتفاق محتوم دیگری است که در فردای حملۀ احتمالی به تأسیسات هسته‌ای خواهد افتاد. اتفاق محتمل بعدی، به نوشتۀ تابناک، خروج ایران از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (اِن پی تی) خواهد بود. بیرون رفتن ایران از این معاهدۀ اتمی خبر داغ دیگری در فردای حملۀ احتمالی به تأسیسات هسته‌ای ایران خواهد بود. زیرا عضویت در این پادمان هسته‌ای دیگر معنا و مفهوم و فلسفۀ سابق خود را از دست خواهد داد. «اندیشکدۀ مارس» که ده‌ها کارشناس فرانسوی در آن فعالیت می‌کنند روز دوشنبه هفتم ژوئیه در مقاله‌ای زیر عنوان «بمباران برای صلح» نوشت : با راه حل صرفاً نظامی احتمالاً می‌توان زمان خرید، اما نمی‌توان به خلع سلاح پایدار در جهانی ناپایدار (مانند خاورمیانه) که در آن، بازدارندگیِ هسته‌ای تضمین نهایی امنیت شمرده می‌شود، دست یافت. در چنین جهانی، بازدارندگی هسته‌ای جایگاه بین‌المللی یک کشور را در مقام کشوری مسلح به سلاح هسته‌ای (حتی به صورت نیمه رسمی یا دو فاکتو) تضمین می‌کند. جمهوری اسلامی ایران سلاح‌ هسته‌ای یا توانایی دستیابی به آن را وسیله‌ای برای ایجاد تعادل در یک موازنۀ قدرت نامطلوب در منطقه می‌داند به ویژه در برابر اسرائیل که قدرت هسته‌ای «دو فاکتو» اما اعلام نشده است. ساده دلی است اگر بر این گمان باشیم که در چنین شرایطی، جمهوری اسلامی بی هیچ تغییر واقعی در محیط امنیتی خود، از چنین ابزار استراتژیک قدرتمندی صرف نظر خواهد کرد. به نوشتۀ اندیشکدۀ مارس، خلع سلاح جمهوری اسلامی ایران تنها در صورتی می‌تواند روی دهد که ما غربی‌ها درک خود را از تهدید تغییر دهیم. اگر اسرائیل و کشورهای غربی می‌خواهند جمهوری اسلامی ایران روزی از توانایی‌ هسته‌ای نظامی خود چشم بپوشد، باید شرایط عینی برای آن ایجاد کنیم. باید تضمین‌های امنیتی منطقه‌ای به ایران بدهیم. باید آن کشور را در سازوکارهای همکاری اقتصادی و سیاسی ادغام کنیم. وگرنه، این وضع ادامه خواهد داشت. نویسندگان مقالۀ «بمباران برای صلح» که بی‌شک هیچ‌گونه همدلی با جمهوری اسلامی ندارند و تنها می‌کوشند واقعیت منطقه را چنان که هست توضیح دهند، می‌نویسند: تاریخ نشان می‌دهد که دانش حساسی مانند دانش هسته‌ای را هنگامی که در یک کشور جایگیر شد، نمی‌توان با کشتن دانشمندان هسته‌ای آن کشور از میان برد. از سوی دیگر، شما ارادۀ سیاسی را نمی‌توانید با بمب نابود کنید، به‌ویژه هنگامی که دستیابی به سلاح هسته‌ای تبدیل به یک جاه‌طلبی استراتژیک شده باشد و در تخیل ملی ریشه دوانده باشد. یادآوری یک مثال تاریخی از پایان قرن بیستم خالی از فایده نیست. آفریقای جنوبی دارای زرادخانۀ هسته‌ای بود اما با ارادۀ آزاد خود تصمیم گرفت از این زرادخانه دست بکشد. چرا؟ آن کشور در سال‌های دهۀ ۱۹۷۰ و دهۀ ۱۹۸۰ با همکاری پنهان خارجی به‌ویژه اسرائیل به توسعۀ یک برنامۀ هسته‌ای نظامی پرداخت و در سال ۱۹۷۹ آزمایشی هسته‌ای در اقیانوس اطلس جنوبی انجام داد. تا پایان دهۀ ۱۹۸۰ آفریقای جنوبی توانسته بود شش تا هفت بمب هسته‌ای بسازد. با این حال، از آن‌ها چشم پوشید. برچیدن داوطلبانۀ برنامۀ هسته‌ای آن کشور کُنش تاریخی بی‌سابقه‌ای بود و باید آن را بخشی از یک فرآیند گسترده‌تر داخلی، منطقه‌ای و جهانی در نظر گرفت. در آن کشور نظام آپارتاید پس از یک رشته مذاکرات دوجانبه و چندجانبه در سال‌های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۳ پایان یافت و دموکراسی چند نژادی جایگزین آن شد. در سال ۱۹۹۱ آن کشور «ان پی تی» (پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای) را تصویب کرد و به «آژانس بین‌المللی انرژی اتمی» اجازه داد تا از تأسیسات اتمی پیشین آفریقای جنوبی بازرسی کند. این چشم‌پوشی از برنامۀ هسته‌ای نه با زور و اجبار و نه از راه مداخلۀ نظامی بلکه داوطلبانه انجام گرفت. برچیدن داوطلبانۀ برنامۀ هسته‌ای نظامی در آفریقای جنوبی سرانجامِ یک دگرگونی استراتژیک در سطح بین‌المللی نیز بود. با پایان جنگ سرد، شوروی از آفریقا بیرون رفت؛ روابط آفریقای جنوبی با کشورهای منطقه به‌ویژه با آنگولا عادی شد و غرب از فرآیند گذار سیاسی در آن کشور و به قدرت رسیدن «کنگرۀ ملی آفریقا» پشتیبانی واقعی و جدی کرد. نمونۀ آفریقای جنوبی نشان می‌دهد که یک دولت می‌تواند سلاح‌ هسته‌ای را زمانی که داشتن آن‌ را برای امنیتش حیاتی نمی‌داند یا با منافعش سازگار نمی‌بیند، کنار بگذارد. در زیر بمباران و تهدید بی‌امان هیچ دولتی از این سلاح بازدارنده دست نمی‌کشد. جنگ دوازده روزه باید به ایرانیان هوادار جنگ نیز آموخته باشد که تغییر رژیم در ایران با حملۀ خارجی امکان‌پذیر نیست. تکلیف جمهوری اسلامی را سرانجام مردم ایران تعیین خواهند کرد. ایران کشوری تاریخی است و مردمانی که در آن زندگی می‌کنند حافظۀ تاریخی نیرومندی دارند و بعید است که بگذارند دیگران دربارۀ اکنون و آیندۀ آنان تصمیم بگیرند.

    درنگی در مفهوم خیانت به میهن

    Play Episode Listen Later Jul 1, 2025 9:08


    اصطلاح «خائن به میهن» را در کشورهای غربی دربارۀ کسی به کار می‌برند که برضد کشور خود با دشمن تبانی کرده باشد. درواقع، مفهوم خیانت به میهن یک «اتهام سیاسی» است و باید با دلیل و برهان اثبات شود. درست است که فهرستی از موارد ممکن برای استفاده از این اتهام وجود دارد، اما تاکنون تعریف حقوقی جامعی برای آن ارائه نکرده اند. بعضی از سیاست شناسان، ساده ترین نمونه‌های «خیانت به میهن» را تبانی با یک قدرت خارجی، شرکت در جنگ برضد کشور خود، توطئه برای کودتا، ترور رئیس قانونی دولت و به خطر انداختن امنیت کشور یاد کرده اند. مفهوم «خیانت به میهن» در تاریخ کشورها همیشه مفهومی کشدار بوده است و معمولاً بدعهدی‌های‌ سنگین و سهمگین در حق نهادهای قانونی کشور یا تمامیت ارضی کشور را در بر می‌گرفت تا اینکه پس از جنگ جهانی دوم مفاهیم «جنایت علیه بشریت» و «نسل‌کشی» را ابداع کردند و از کاربست خودسرانۀ مفهوم «خیانت به میهن» تا حدودی جلوگیری کردند. «خیانت به میهن» موضوع داخلی هر کشور است. اتهامی است که رسیدگی به آن وظیفۀ دادگاه کیفری بین‌المللی نیست. با این حال، در کشورهای اروپایی رسیدگی به این اتهام باید با الزام‌های ماده ۶ «کنوانسیون اروپایی حقوق بشر» سازگار باشد. اتهام «خیانت به میهن» همیشه بی‌طرفانه نیست. کاربست آن بستگی به شرایط و اوضاع و احوال زمانه دارد. سنگینی آن در زمان جنگ به مراتب بیش از زمان صلح است. از سوی دیگر، بستگی به جایگاه متهم نیز دارد. ممکن است آن را برای بی‌اعتبار کردن یا خلاص شدن از شر یک مخالف سیاسی به کار ببرند. بسیار دیده شده است که آن را برای مشروعیت بخشیدن به یک انقلاب یا یک کودتای موفق نیز به کار برده اند. از آنجا که این اتهام در چارچوب جرایم و تخلفات جنایی کشور نمی‌گنجد، ممکن است کسانی آن را به میل شخصی خود تعبیر و تفسیر کنند. با این حال، «خیانت به میهن»، چنان که به نتیجه بینجامد یا در عمل اثبات شود، جرم شمرده می‌شود و باید آن را تعریف کرد. بعضی از سیاست‌ شناسان این جرم را نسخۀ مدرن و جمهوری‌خواهانۀ «جرم توهین به سلطنت» می‌دانند و می‌گویند این جرم پس از به وجود آمدن واحدهای سیاسی مدرن یعنی دولت- ملت‌ها ابداع شده است. اما در بعضی از فرهنگ‌ها از جمله فرهنگ ایرانی مفاهیم «وطن» و «وطن‌دوستی» مفاهیم کهنی هستند. بنابراین، مفهوم «میهن» و نظام حاکم بر آن را نمی‌توان «این‌همان» پنداشت. یکی از ایرانیانی که دربارۀ مفهوم «خیانت» مطالب آموزنده نوشته است، داریوش همایون، روزنامه نگار و وزیر سرشناس دورۀ پادشاهی محمدرضا شاه، است. البته، خیانتی که او از آن سخن می‌گوید، «خیانت» به نظام حاکم است. داریوش همایون از خیانتی سخن می‌گوید که بعضی از کارگزاران نظام پادشاهی به آن نظام کردند. او خود تا پایان عمر به آن نظام وفادار ماند. او در کتاب «دیروز و فردا، سه گفتار دربارۀ ایران انقلابی» که در سال ۱۹۸۱ یعنی دو سال پس از انقلاب در واشینگتن به چاپ رسید، دربارۀ مفهوم «خیانت» نوشت: «خیانت در یک بافت اخلاقی ‏می تواند پیش کشیده شود. باید پاره ای باورهای اخلاقی در یک جامعه، یا هر هیئت ‏اجتماعی، قبول عام داشته باشد تا مفاهیمی مانند خیانت معنی بیابد. جامعۀ ایرانی، ‏به‌ویژه طبقۀ حاکم آن، کم و بیش در یک خلاء اخلاقی عمل می‌کرد. قانون منفعت ‏جانشین قانون اخلاقی شده بود و بزرگ‌ترین ارزش‌ها به پول و مقام داده می‌شد».‏ و در ادامه می‌افزاید: «طبقۀ حاکم ایران به آسانی به خود خیانت کرد و بجای ایستادگی ‏یکپارچه و مصمم به هرچه پیش آمد تن در داد». آنچه او دربارۀ خیانت می‌گفت، دراصل، خیانت کارگزاران نظام پادشاهی به آن نظام بود. اما او در استدلال‌هایش مقدمه یا «پیش‌گذاردۀ» منطقی داشت و آن، «این‌همانی» یا «یکی‌انگاری» نظام پادشاهی با «میهن» بود. درواقع، اصل نخستین برای او «میهن» بود. از نظر او، خیانت کارگزاران نظام پادشاهی به آن نظام در نهایت «خیانت به میهن» بود. در منطق او، انقلابیان مذهبی یا چپ‌گرایان انقلابی که آن نظام را برانداختند، نه «خائن» بلکه «دشمن» بودند. او در همه جا از آنان زیر عنوان «دشمن» یاد می‌کند. پایبندی داریوش همایون به مفهوم «میهن» چنان بود که در سال‌های پایانی عمر خود با دیدن رشد جریان‌های تجزیه‌طلب آشکارا گفت: اولویت من دیگر مبارزه با جمهوری اسلامی نیست، بلکه حفظ ایران است. در مصاحبه‌ای که ویدئوی آن در دسترس همه است، می‌گوید: در ایران گرایش‌های‌ تجزیه طلبانۀ بسیار خطرناکی رشد کرده اند. کشورهای خارجی‌ نیز آتش بیار معرکه هستند. او از آمریکا، اسرائیل، ترکیه، جمهوری باکو و عراق یاد می‌کند و می‌گوید: وضع بسیار خطرناکی است. برای همین من در استراتژی مبارزه با جمهوری اسلامی تجدید نظر کردم. من اکنون به شدت نگران پیامدهای سرنگونی جمهوری اسلامی از نظر تمامیت ایران هستم. بنابراین، الویت من نخست حفظ ایران است. در پایان می‌گوید: من ترجیح می‌دهم ایران به عنوان یک کشور با هر وضعی باقی بماند تا اینکه از صفحۀ روزگار محو شود. این کشور را باید نگه داشت. ما سه هزار سال آن را نگه داشتیم و امروز از دست نمی‌نهیم. شکی نیست که در میان ایرانیان کم نیستند کسانی که مخالف سرسخت دیدگاه داریوش همایون باشند. زیرا جمهوری اسلامی را دشمن کشور و مردم ایران می‌دانند. بی‌گمان، برای کسانی هم که به دنبال تجزیۀ ایران اند سخنان داریوش همایون ارزش شنیدن ندارند. از کسانی هم که به هر قیمتی حتی با حملۀ نیروی خارجی بر آن شده اند که از شر جمهوری اسلامی خلاص شوند نمی‌توان انتظار داشت که با او همدلی داشته باشند. البته، آنان نیز منطق خود را دارند که شنیدنی است. اما به نظر می‌رسد ایرانیانی هستند که نگرانی‌های داریوش همایون را بفهمند و در سخنان او اندکی درنگ کنند.

    تندروهای اسرائیلی رمز بقای اسرائیل را تجزیۀ ایران می‌دانند

    Play Episode Listen Later Jun 24, 2025 10:16


    روزنامۀ محافظه‌کار «جروزالم پست» در سرمقالۀ ۱۸ ژوئن (برابر با ۲۹ خرداد ۱۴۰۴) خود از ترامپ خواسته است ائتلافی در خاورمیانه برای سازماندهی تجزیۀ ایران تشکیل دهد. اگرچه چنین درخواستی بازتاب دیدگاه رسمیِ دولت اسرائیل نیست، اما نشان دهندۀ بی‌پروایی استراتژیک بعضی از تندروهای اسرائیلی است که از دستاوردهای تاکتیکیِ عملیاتِ «شیرِ خیزان» نیرو گرفته اند. اسرائیلی‌ها دیگر از هیچ گزینه‌ای روی‌گردان نیستند. به دنبال پیروزی‌های تاکتیکی اسرائیل در عملیاتِ «شیرِ خیزان» به ویژه پس از همدستی آمریکا با آن کشور در بمباران سه مرکز هسته‌ای فُردوُ، نظنز و اصفهان، محافل استراتژیک اسرائیل اکنون از خود می‌پرسند تا کجا می‌توانیم پیش برویم؟ نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، از همان فردای عملیات خواهان تغییر رژیم در ایران شد و ایرانیان را برای براندازی جمهوری اسلامی به شورش فراخواند. درواقع، سرمقالۀ روزنامۀ انگلیسی زبان «جروزالم پست» خطاب به ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، نوشته شده است. «جروزالم پست» رقیب روزنامۀ انگلیسی زبان «هاآرِتص» با گرایش چپ میانه است و بیشترِ یهودیانِ جمهوری‌خواه آمریکا آن را می‌خوانند. عنوان سرمقاله این است: ترامپ باید به اسرائیل کمک کند تا کار برچیدن رژیم خامنه‌ای را تمام کند. سرمقاله نویس نخست ضرورت نابودی جمهوری اسلامی را با استناد به دشمنی‌های آشکار آن با آمریکا و اسرائیل توضیح داده، سپس طرحی شش ماده‌ای به رئیس جمهور آمریکا پیشنهاد کرده است. در مادۀ ششم آن طرح از ترامپ خواسته است با ایجاد یک ائتلاف خاورمیانه‌ای دست به تجزیۀ ایران بزند و در ادامه افزوده است: با توجه به اینکه رژیم مذهبی خامنه‌ای اصلاح‌پذیر نیست، باید برنامه‌‌ای بلندمدت برای یک ایران فدرال یا تجزیه‌شده در نظر بگیرید و تضمین‌های امنیتی به مناطق اقلیت‌نشین سنی، کُرد و بلوچ که خواهان جدایی از ایران‌اند، بدهید. سپس خطاب به ترامپ نوشته است: آقای رئیس جمهور، این حکومت مذهبی افراطی باید سقوط کند. نابودی آن را مانند شکست آلمان نازی یا عراق صدام حسین هدف روشنِ سیاست خود قرار دهید. سرمقاله با این جملات پایان یافته است: همۀ اهرم‌های قدرت آمریکا اعم از دیپلماتیک، اقتصادی، مخفی یا نظامی را به کار بگیرید تا رژیم آیت‌الله خامنه‌ای پیش از آنکه بتواند به تهدیدهای خود برضد اسرائیل و آمریکا جامۀ عمل بپوشاند، یکسره نابود شود. تنها در این صورت است که منطقه می‌تواند آزاد از استبداد و ترور نفس بکشد و سرطان حکومت دینیِ افراطی یک بار برای همیشه ریشه کن شود. درست است که سرمقالۀ «جروزالم پست» خطاب به ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، نوشته شده، اما جریان‌های تجزیه‌طلب را نیز خطاب قرار داده است. مضمون آن، در عین حال، فراخوان به اقلیت‌های قومی در ایران برای شورش و ایجاد آشوب در کشور است. نتانیاهو و فرماندهان نظامی اسرائیل نیک می‌دانند که سرنگونی رژیم تنها با حملات هوایی امکان‌پذیر نیست و برای تغییر رژیم از بیرون، میانجی‌های محلی نقش کلیدی دارند. از فردای عملیات «شیرِ خیزان»، نتانیاهو بارها مردم ایران را به قیام برضد رژیم فراخوانده است. بعضی از مقام‌های اسرائیلی، مانند آمیخای شیکلی، وزیر امور دیاسپورا یا «امور یهودیان خارج از اسرائیل»، از پادشاهی پهلوی جانبداری می‌کنند. اما دعوت شاهزاده رضا پهلوی از مردم برای براندازی جمهوری اسلامی تاکنون پژواکی در میان ایرانیان نیافته است. به همین سبب، کسانی در دولت اسرائیل سیاست برانگیختن اقلیت‌های قومی مانند کردها و بلوچ‌ها را برضد جمهوری اسلامی از سر گرفته اند. در ۱۸ ژوئن، ویدیوهایی منتشر شد که نشان می‌داد تلویزیون دولتی ایران را هک کرده اند و فراخوان‌های قیام از آن پخش می‌‌کنند. اسرائیلی‌ها از زمان تشکیل دولت اسرائیل تاکنون، کُردها را هم پیمان استراتژیک و قابل اعتماد خود در منطقه می‌دانند. در اوت ۱۹۳۱ آژانس یهود «روُوِِن شیلوا»، از نزدیکان دیوید بن گوریون، بنیان‌گذار اصلی و نخستین نخست وزیر اسرائیل، را برای گردآوری اطلاعات دربارۀ بافت جمعیتی و سیاسی خاورمیانه به عراق فرستاد و او با بررسی باورها، فرهنگ و ژنتیک کردها برای نخستین بار نظریۀ خویشاوندی نیاکانی و ژنتیکی کردها را با یهودیان مطرح کرد. در دسامبر ۱۹۴۹ دولت اسرائیل با تشکیل «موساد»، سازمان اطلاعات و عملیات ویژه، «روُوِن شیلوا» را به ریاست آن سازمان منصوب کرد. دولت اسرائیل هیچ‌گاه دست از حمایت کردها برنداشته است. روزنامۀ «هاآرِتص» در مقاله‌ای در سال ۲۰۰۱ مدعی شد که پژوهش‌های انجام گرفته در دانشگاه عبری اورشلیم نشان می‌دهند که کردها و یهودی‌ها از نظر ژنتیکی خویشاوند هستند و نیاکان مشترک آنان در جنوب شرقی ترکیه و شمال عراق زندگی می‌کردند. برپایۀ منابع اسرائیلی هم‌اکنون بیش از ۳۰۰۰۰۰ یهودی کرد یا کرد یهودی در اسرائیل زندگی می‌کنند. در سال ۲۰۱۴ در گرماگرم بحران عراق، مقام‌های اسرائیلی ازجمله بنیامین نتانیاهو رسماً از استقلال کُردها و تشکیل کشور کُردستان پشتیبانی کردند. نیروهای نظامی اقلیم کردستان عراق را ارتش اسرائیل آموزش داده است. بنابراین، بی‌جهت نیست که در جنگ کنونیِ اسرائیل با جمهوری اسلامی رهبران سیاسی کرد از پیروزی‌های نظامی ارتش اسرائیل خشنود اند. در میان دیاسپورای کُرد ایرانی کم نیستند کردهایی که از عملیات «شیر خیزان» اسرائیل اظهار شادمانی کنند. «آوات برخانه»، نمایندۀ روابط خارجی حزب دموکرات کردستان ایران مستقر در هلند، در حساب کاربری X خود نوشته است: «زنده باد اسرائیل»، «مرگ بر رژیم تروریستی جمهوری اسلامی ایران» که نمونه‌ای است از پیام‌های فراوان کردهای ایرانی در حمایت از جنگ آشکاری که اسرائیل در ۱۳ ژوئن برضد جمهوری اسلامی آغاز کرده است. پرسش این است که در صورت ادامۀ جنگ کنونی آیا کردها و احتمالاً بلوچ‌ها به فراخوان اسرائیلی‌ها برای براندازی جمهوری اسلامی پاسخ مثبت خواهند داد؟ به گفتۀ عبدالله هاوِز، تحلیل‌گر کُرد مسائل خاور میانه، شور و شوقی که حملۀ اسرائیل در میان رهبران کرد ایرانی برانگیخته فهمیدنی است، زیرا آنان همیشه در آرزوی سقوط جمهوری اسلامی زیسته اند. اما واقعیت پیچیده‌تر است. هنوز معلوم نیست بیشینۀ مردم ایران دربارۀ این جنگ چه می‌اندیشند. برنار هورکاد، ایران‌شناس فرانسوی، در مقاله‌ای که در ٢۲ ژوئن در روزنامۀ لوموند چاپ کرده، نوشته است که این جنگ، برخلاف تصور اسرائیلی‌ها، می‌تواند ملی‌گرایی و میهن دوستی ایرانیان را برانگیزد و به جمهوری اسلامی فرصت ادامۀ حیات بدهد. آنگاه، سبب‌ساز تغییرات سیاسی در منطقه خواهد شد که در نهایت به سود اسرائیل نخواهد بود. بنابراین، شورش‌های قومی در اوضاع و احوال کنونی به دشواری می‌توانند از حمایت همگانی برخوردار شوند.  

    در جنگ اسرائیل با جمهوری اسلامی کدام گروه از ایرانیان از نتانیاهو پشتیبانی می‌کنند؟

    Play Episode Listen Later Jun 17, 2025 10:28


    جنگ کنونی میان اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران با جنگ ایران و عراق قیاس‌پذیر نیست. در جنگ ایران و عراق که در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (برابر با ۳۱ شهریور ۱۳۵۹) با حملۀ ارتش صدام حسین به خاک ایران آغاز شد، بسیاری از جوانان کشور جان بر کف به دفاع از میهن‌شان برخاستند. در آن جنگ، صدام حسین وعدۀ سرنگونی جمهوری اسلامی و تغییر رژیم ایران را به جهانیان به‌ویژه کشورهای غربی داد و توانست از حمایت آن‌ها برخوردار شود. در میان ایرانیان نیز رهبری سازمان مجاهدین خلق که از آغاز انقلاب می‌خواست در قدرت سهیم شود و شاید تمامی آن را تصاحب کند با صدام حسین بیعت کرد و در طول جنگ، بیش از یک‌صد عملیات نظامی بر ضد پایگاه‌های نظامی جمهوری اسلامی انجام داد. آن جنگ در ۱۸ ژوئیۀ ۱۹۸۸ (برابر با ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷) پس از آنکه خمینی قطعنامۀ ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل را با اکراه پذیرفت، پایان یافت. جمهوری اسلامی در آن جنگ در عمل شکست خورد و شاید به تلافی آن شکست بود که بی‌درنگ دست به کشتار زندانیان سیاسی زد و کم و بیش همهٔ اعضای زندانی سازمان مجاهدین را که نمی‌خواستند از اعمال خود اظهار پشیمانی کنند در زندان‌های کشور اعدام کرد. از آن پس، شکافی میان اکثریت مردم و جمهوری اسلامی گشوده شد که نه تنها هرگز از میان نرفت بلکه روز به روز ژرف‌تر و پهناورتر شد. با گذشت زمان، بیشینۀ مردم هرچه بیشتر از رژیم آزرده‌تر و بیزارتر شدند چنان که رهبران جمهوری اسلامی حتی مردم کشور را به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم کردند. «خودی»‌‌ها اقلیت حاکم و اعوان و انصارشان بودند که امکانات و ثروت کشور را در اختیار داشتند و «غیرخودی‌»ها اکثریت مردم بودند که روز به روز فقیرتر و درمانده‌تر می‌شدند چنان که گروه‌هایی از آنان بارها برای براندازی رژیم به پا خاستند و کشته و زخمی و زندانی به جای گذاشتند. آتش جنگ کنونی میان دولت اسرائیل و جمهوری اسلامی در حالی برافروخته شد که اکثریت مردم ایران از رژیم حاکم بر کشور متنفرند و بسیاری از آنان امیدوارند این جنگ به حیات رژیم پایان دهد و دیدیم که بعضی‌ها از کشته شدن فرماندهان نظامی اظهار شادمانی کردند. نتانیاهو نیک می‌داند که بیشینۀ مردم ایران از این رژیم بیزارند و به همین سبب هدف اصلی خود را فرسودن هرچه بیشتر پایه‌های اقتصادی و نظامی جمهوری اسلامی قرار داده تا زمینه را برای براندازی آن به دست مردم به جان آمده آماده کند. هم حملۀ ارتش اسرائیل به ایران که نتانیاهو از آن زیر عنوان «جنگ پیشگیرانه» یاد می‌کند و هم هدف اعلام شدۀ او در این جنگ که عبارت باشد از «تغییر رژیم» در ایران، در تضاد کامل با «حقوق بین‌الملل» قرار دارد و «سازمان ملل متحد» در کلیت خود آن را محکوم می‌کند. البته، ناحق بودن این جنگ از نظر «حقوق بین‌الملل» مانع از آن نیست که بعضی از رهبران کشورهای غربی و در رأس آنان، دونالد ترامپ، از نتانیاهو پشتیبانی کنند. گروه‌هایی از ایرانیانِ مخالف جمهوری اسلامی نیز در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی از دولت اسرائیل در این جنگ پشتیبانی می‌کنند. اما به نظر می‌رسد از شمار ایرانیان طرفدار اسرائیل روز به روز کاسته می‌شود. گویا چند روزی بیش لازم نبود تا بیشینۀ مردم ایران بمباران‌های بی‌امانِ زیرساخت‌های کشور، کشته شدن و آسیب دیدن صدها غیرنظامی و ویرانی ساختمان‌های مسکونی به ویژه در تهران را ببینند تا متوجه شوند که دولت نتانیاهو هدفی جز پیروزی در این جنگ نابرابر حتی به بهای ویرانی ایران ندارد و چنان که بسیاری از کارشناسان می‌گویند همۀ پیام‌های دوستانۀ او به مردم ایران نمایشی و آوازه گری است. این گونه پیام‌ها جزو روش‌ها و قواعد آوازه گری در جنگ میان کشورهاست. درست است که مردم ایران در این جنگ تاوان دشمنی‌های دیرینۀ رهبران جمهوری اسلامی را با اسرائیل می‌دهند، اما به دشواری می‌توان تصور کرد که بنیامین نتانیاهو را «پیام‌آور آزادی» خود بدانند. آنان اکنون شاهد کشته شدن ده‌ها بلکه صدها هم‌میهن بی‌گناه خود در زیر بمباران‌های ارتش اسرائیل و ویران شدن میهن‌شان هستند. بنابراین، بسیار بعید می‌نماید که نتانیاهو را دوست و دلسوز ایران و ایرانیان بدانند. نخست وزیر اسرائیل با به راه انداختن این جنگ خانمان‌سوز، ایرانیان را در برابر یک آزمون بزرگ تاریخی قرار داده است. گفتن اینکه مسئول اصلی این جنگ جمهوری اسلامی است و دشمنی کور آن با اسرائیل سبب‌ساز وضع کنونی است، دلیلی نمی‌شود که ایرانیِ مخالف جمهوری اسلامی به حمایت از ارتش اسرائیل و حملات افسارگسیختۀ آن به کشور خود برخیزد. تجزیه‌طلبان نیز بهتر است چشم امید به نتانیاهو ندوزند. زیرا جنگ‌های پیشگیرانه از نوع جنگ کنونی جز کشتار و ناامنی و ازهم گسیختگی شیرازۀ کشورها به‌ویژه در خاورمیانه به بار نیاورده اند. البته هستند مردمانی که حاضر نیستند در صورت حمله به میهن‌شان از آب و خاک اجدادی خود دفاع کنند. نظرسنجی‌های علمیِ مؤسسۀ معتبر گالوُپ نشان می‌دهد که در میان کشورهای منطقه ایرانیان جزو ملت‌هایی هستند که حاضر نیستند فرش قرمز در زیر پای دشمنان میهن‌شان بگسترند. بیشینۀ آنان معتقدند که تکلیف جمهوری اسلامی را خود ایرانیان باید تعیین کنند. برپایۀ نظرسنجی‌های گالوُپ، ۷۴ درصد ایرانیان و ۸۲ درصد افغان ها آماده‌ اند از میهن خود در صورت درگیر شدن کشورشان در جنگ دفاع کنند. در حالی تنها ۴۱ درصد از آمریکایی‌ها حاضرند از میهن خود دفاع کنند. این نظرسنجی‌ها را گالوپ با سنجش دیدگاه‌های ایرانیان داخل انجام داده است و این نشان می‌دهد که جهت گیری‌های آشکار بعضی رسانه‌های فارسی زبان خارج به سود دولت نتانیاهو و سیاست‌های ترامپ در افکار عمومی ایرانیان چندان اثرگذار نیست. ممکن است رشتۀ پیوند ایرانیان خارج با آب و خاک اجدادی‌شان به اندازۀ ایرانیان داخل نباشد. اما با نگاهی به گفتارها و نوشتارهای ایرانیان خارج می‌بینیم که در میان آنان نیز بسیارند ایرانیانی که میهن‌شان را به واقع و نه در حرف دوست دارند و حساب ایران را از حساب جمهوری اسلامی جدا می‌کنند. ممکن است وفاداری آنان به ایران با مخالفتشان با جمهوری اسلامی پارادوکسال یا ناسازنما باشد. اما مهم نیست. وفاداری آدمی به خانواده‌اش نیز می‌تواند پارادوکسال و ناسازنما باشد.

    احتمال شکست مذاکرات، حملۀ بی‌درنگ اسرائیل، آمادگی جمهوری اسلامی

    Play Episode Listen Later Jun 10, 2025 8:59


    چندی پیش شبکۀ خبری «سی‌ان‌ان» در گزارشی اعلام کرد: ایالات متحد آمریکا اطلاعاتی به دست آورده است که نشان می‌دهد اسرائیل خود را برای حملۀ هوایی به تأسیسات اتمی ایران آماده کرده است. سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا با رصد کردن تحرکات نظامی اسرائیل و رهگیری پیام‌های عمومی و خصوصیِ مقام‌های ارشد اسرائیلی احتمال می‌دهند این حمله به زودی انجام خواهد گرفت. به گفتۀ جاناتان پانیکوف، افسر اطلاعاتی پیشین آمریکا و تحلیل‌گر کنونی امنیت خاورمیانه در شورای آتلانتیک، تصمیم اسرائیل به نتیجۀ مذاکرات جاری میان ایران و آمریکا بستگی خواهد داشت. با این حال، بعید می‌نماید که نتانیاهو بدون چراغ سبز آمریکا خطر حمله به تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی را بپذیرد.بی‌شک، آلودگی زیست‌محیطی و تشعشعات رادیواکتیو پای بسیاری از کشور‌های منطقه به‌ویژه کشورهای عرب خلیج فارس را نیز به میان خواهد کشید. بنابراین، نتانیاهو ترجیح می‌دهد بدون موافقتِ ضمنیِ ایالات متحد آمریکا دست به این ماجراجویی نزند. تاکنون نه دولت بایدن و نه دولت ترامپ چنین چراغ سبزی  را به دولت نتانیاهو نداده اند.اما به گزارش سی‌ان‌ان، یک منبع اسرائیلی گفته است که اگر آمریکا در مذاکراتش با تهران به یک توافق ناپذیرفتنی برای اسرائیل دست یابد، اسرائیل حملۀ نظامی را به تنهایی و بدون اجازۀ آمریکا انجام خواهد داد. رافائل گروُسی، مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، در مصاحبه‌ای که روزنامۀ انگلیسی زبان «فاینشنال تایمز» در ۶ ژوئن چاپ کرد، گفت: ایران در حال حاضر سلاح هسته‌ای ندارد، اما مواد لازم را برای ساختن آن دارد. آن کشور می‌تواند بمب هسته‌ای را خیلی سریع بسازد. شکست مذاکرات به احتمال زیاد به حملۀ نظامی خواهد انجامید.به گفتۀ رافائل گروُسی، بدتر از همه اینکه توانایی‌های هسته‌ای ایران را نمی‌توان با یک حملۀ دقیق نابود کرد. حساس‌ترین چیزها در ۸۰۰ متری زیر زمین قرار دارند. من بارها به آنجا رفته ام. برای رسیدن به آنجا باید از یک تونل مارپیچ که پایین و پایین و پایین‌تر می‌رود، عبور کرد.اگر حدس و گمانِ مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی دربارۀ محل قرار گرفتن تأسیسات هسته‌ای ایران درست بوده باشد، باید بپذیریم که جمهوری اسلامی پیش‌بینی‌های دفاعی لازم را برای حفاظت از تأسیسات هسته‌ای خود کرده است. بعضی از رسانه‌های داخلی سخنان رافائل گروُسی را «دادن آدرس حمله» به آمریکایی‌ها و اسرائیل تعبیر کرده‌ اند.در سال ۲۰۲۳ منابع غربی تصویرهایی ماهواره‌ای از ایران مرکزی منتشر کردند که کارشناسان با مطالعۀ آن‌ها به این نتیجه رسیدند که جمهوری اسلامی در حال ساختن تأسیسات هسته‌ای در عمق ۸۰ تا ۱۰۰ متری زیر زمین است. «مؤسسۀ علوم و امنیت بین‌المللی» با بررسی بعضی از تصویرها مدعی شد که ایران در نزدیکی یکی از تأسیسات هسته‌ای، مجموعۀ تازه‌ای تونل می‌سازد. البته در گزارش آن مؤسسه از عمق تونل‌ها سخنی نرفته بود.بعضی از کارشناسان احتمال می‌دهند حدس و گمان رافائل گروُسی دربارۀ عمق تأسیسات هسته‌ای ایران درست باشد، زیرا چندی پیش وزیر امور خارجۀ ایران پیش از سفر به بیروت گفته بود: تأسیسات هسته‌ای ما به‌خوبی محافظت می‌شوند و مواد هسته‌ای به شکلی توزیع شده‌اند که وارد آوردن ضربه‌ای قاطع و کامل به آن‌ها بسیار دشوار است.با توجه به همۀ این داده‌ها، باید گفت که حتی بمب‌های سنگرشکن نیز که اکنون در اختیار ارتش آمریکا قرار دارند، نمی‌توانند حساس‌ترین و اصلی‌ترین بخش‌های تأسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی را نابود کنند. بمب «جی‌بی‌یو ۵۷ ای/بی» را سنگین‌ترین و پیشرفته‌ترین نوع بمب‌های سنگرشکن می‌دانند. این بمب غول‌آسای هدایت‌شونده نزدیک به ۶ متر طول و در حدود ۱۴ تُن وزن دارد و می‌تواند پیش از منفجر شدن تا عمق ۶۰ متری زمین نفوذ کند.یا بمب «جی‌بی‌یو-۴۳/بی» معروف به «مادر همۀ بمب‌ها» را در نظر بگیریم که ۹ متر طول و بیش از ۱۰ تن وزن دارد.‌ به گفتۀ وزیر دفاع دولت اوباما، این بمب برای حمله به تأسیسات غنی‌سازی ایران طراحی شده بود. اما این بمب نیز نمی‌تواند تا عمق ۸۰۰ متری زمین نفوذ کند.وانگهی، هر دوی این بمب‌ها را بمب‌افکن‌های رادارگریز «نورثروپ گرومن بی-۲ اسپیریت» می‌توانند حمل کنند و این بمب‌افکن‌ها را تنها ارتش ایالات متحد آمریکا در اختیار دارد. جنگنده‌های اف-۱۵، اف-۱۶ و اف-۳۵ اسرائیلی نمی‌توانند آن‌ها را حمل کنند.به نوشتۀ سایت خبری- تحلیلی تابناک، وابسته به جناحی از اصول‌گرایان جمهوری اسلامی، اگر تأسیسات هسته‌ای ایران نیز مانند تأسیسات هسته‌ای سوریه و عراق روی زمین ساخته می‌شد، طبعاً به سرنوشت همان‌ها دچار می‌شد و برنامۀ هسته‌ای با یک حملۀ برق آسای هوایی و با بمب‌های نه چندان نامتعارف تعطیل می‌شد.به نوشتۀ تابناک، ایران در فردای حملۀ اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای‌اش دیگر ملاحظات و محاسبات کنونی را نخواهد داشت و «شدیدترین» حملات موشکی را به اسرائیل آغاز خواهد کرد. اما اسرائیل از این حملۀ پُرخطر چه طرفی خواهد بست؟ احتمالاً برنامۀ هسته‌ای ایران برای چند ماه یا چند سال به تعویق خواهد افتاد. اما حمله به تأسیسات هسته‌ای همبستگی ملی ایرانیان را بیشتر خواهد کرد. تغییر دکترین هسته‌ای ایران اتفاق محتوم دیگری است که در فردای حملۀ احتمالی به تأسیسات هسته‌ای خواهد افتاد.تابناک در ادامه می‌افزاید: اتفاق محتمل بعدی خروج ایران از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (اِن پی تی) خواهد بود. بیرون رفتن ایران از این معاهدۀ اتمی خبر داغ دیگری در فردای حملۀ احتمالی به تأسیسات هسته‌ای ایران خواهد بود. زیرا عضویت در این پادمان هسته‌ای دیگر معنا و مفهوم و فلسفۀ سابق خود را از دست خواهد داد.معنای این سخنان جز این نیست که جمهوری اسلامی بی‌درنگ به سوی ساختن سلاح هسته‌ای خواهد رفت.

    برچیدن برنامۀ هسته‌ای ایران یعنی پایان جمهوری اسلامی

    Play Episode Listen Later Jun 3, 2025 12:13


     روز دوشنبه دوم ماه ژوئن برابر با ۱۳ خرداد عباس عراقچی، وزیر امور خارجۀ ایران، در نشست خبری با همتای مصری خود گفت: هیچ توافقی بدون در نظر گرفتن حق ایران برای غنی‌سازی امضا نخواهد شد. او سپس افزود: ما از حقوق خود دست نخواهیم کشید، ما از غنی‌سازی اورانیوم دست نخواهیم کشید. چرا جمهوری اسلامی حق غنی‌ سازی را حق مسلم و خط قرمز خود در مذاکراتش با آمریکا و دیگر کشورهای غربی تعیین کرده است؟ برنامۀ هسته‌ای ایران پیش از انقلاب ۱۳۵۷ آغاز شد، زمانی که ایالات متحد آمریکا با اجرای طرح «اتم برای صلح» به ایران نیز در ایجاد برنامۀ هسته‌ای‌ صلح‌آمیز کمک کرد. با به کار بستن آن طرح،  آیزنهاور، رئیس جمهور آمریکا، می‌خواست به کشورهای در حال توسعه در استفاده از انرژی هسته‌ای برای هدف‌های صلح‌آمیز یاری رساند. آن طرح، در عین حال، به ایالات متحد آمریکا در دوران جنگ سرد امکان می‌داد تا متحدان خود را در چهار گوشۀ جهان حفظ کند.پس از انقلاب ۱۳۵۷ روابط ایران و ایالات متحد آمریکا رفته رفته تیره شد و سپس از میان رفت. هنگامی که کارتر، رئیس جمهور امریکا، به محمدرضا شاه، رهبر سرنگون شده و بیمار ایران، اجازه داد تا در ایالات متحد آمریکا ساکن شود و زیر درمان پزشکی قرار گیرد، دانشجویان خط امام به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و با گروگان گرفتن کارکنان آن سفارت، سبب‌ساز بحرانی ۱۵ ماهه در روابط ایران و آمریکا شدند.از آن پس، جمهوری اسلامی برای به انجام رساندن برنامۀ هسته‌ای کشور که پیش‌ از انقلاب آغاز شده بود، دیگر کمکی از ایالات متحد دریافت نکرد. اما توسعۀ هسته‌ای ایران را پس از مدتی بلاتکلیفی ادامه داد. به گفتۀ کارشناسان، هنوز بسیاری از حقایق دربارۀ توانایی‌های برنامۀ هسته‌ای جمهوری اسلامی و کمک‌هایی که تاکنون از کشورهای دیگر گرفته، پنهان مانده است.در دوران حکومت شاه، ایالات متحد آمریکا در چارچوب طرح «اتم برای صلح»، ایران را در زمینۀ فناوری هسته‌ای، سوخت هسته‌ای، آموزش تکنیسین‌ها و مهندسان هسته‌ای، تجهیزات، آزمایشگاه‌ها و نیروگاه‌ها یاری کرد که همگی می‌بایست در خدمت تولید برق و تحقیقات قرار بگیرند. در سال ۱۹۶۷ ایران نخستین راکتور تحقیقاتی ۵ مگاواتی خود معروف به «راکتور تحقیقاتی تهران» را که با اورانیوم غنی‌شده با غلظت بالا کار می‌کرد، دریافت کرد. این راکتور که می‌توانست تا ۶۰۰ گرم پلوتوُنیوم در سال تولید کند، سرآغاز قراردادهای چند میلیارد دلاریِ ایران با دیگر کشورها از جمله فرانسه، آلمان، نامیبیا و آفریقای جنوبی شد.به پایان رساندن یکی از مهم‌ترین پروژه‌های برنامۀ هسته‌ای ایران را شرکت آلمانی «کرافت‌وِرک» عهده‌دار شده بود و آن نیروگاه هسته‌ای بوشهر در سواحل خلیج فارس بود که پیش‌بینی می‌شد دو راکتور هسته‌ای در خود جای دهد. شرکت آلمانی ساختن یکی از راکتورها را در آن نیروگاه کم و بیش به پایان رسانده بود که انقلاب ایران رخ داد.شاه افزون بر دریافت کمک‌های بین‌المللی بر توسعۀ هسته‌ای ملی نیز پافشاری می‌کرد. او در سال ۱۹۷۴ «سازمان انرژی اتمی ایران» را تأسیس کرد که وظیفۀ ساخت ۲۰ راکتور هسته‌ای، یک تأسیسات غنی‌سازی اورانیوم، یک کارخانۀ آمایشِ سوخت مصرف‌شده و تولید ۲۳۰۰۰ مگاوات انرژی هسته‌ای تا پایان قرن بیستم را به عهده داشت. شاه در نظر داشت انرژی هسته‌ای را جایگزین نفت و گاز کند و سپس ایران به صادرکننده و فروشنده این انرژی تبدیل شود. ایران در سال ۱۹۷۱ در حدود ۱۰٪ از کل تولید نفت جهان را تولید می‌کرد.در زمان شاه توسعۀ صنعت هسته‌ای ایران از استانداردهای بین‌المللی هسته‌ای آن زمان پیروی می‌کرد. در فوریه ۱۹۷۹ هنگامی که شاه و خانواده‌اش زندگی در تبعید را آغاز کرده بودند، مجلس ایران پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (اِن پی تی) را تصویب کرد و بدین‌سان، با هدف‌های آن پیمان، یعنی جلوگیری از گسترش سلاح‌های هسته‌ای، استفادۀ صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای و، سرانجام، خلع سلاح کامل موافقت کرد.پیش از انقلاب و در گرماگرم آن، بسیاری از کارکنان هسته‌ای خارجی و ایرانی از کشور گریختند. خمینی  تا سال ۱۳۶۳ (۱۹۸۴ میلادی) برنامۀ هسته‌ای را «غیراسلامی» می‌دانست.  جنگ ایران و عراق و کمک‌هایی که صدام حسین از کشورهای غربی و شوروی گرفت سبب شد که جمهوری اسلامی به فکر توسعۀ صنعت هسته‌ای احتمالاً با هدف ساخت بمب هسته‌ای بیفتد. روابط دشمنانۀ جمهوری اسلامی با ایالات متحد آمریکا، ایران را از کمک‌های کشورهایی که پیش از انقلاب در توسعۀ برنامۀ هسته‌ای ایران مشارکت داشتند محروم کرد.سرانجام، جمهوری اسلامی با پاکستان و چین قرارداد‌های هسته‌ای امضا کرد. اما آمریکا توانست جلو اجرایی شدن بیشتر آن‌ها را بگیرد و ایران مجبور شد به کشورها و بازیگرانی روی آورَد که آمریکایی‌ها نمی‌توانستند آن‌ها را کنترل کنند.از سال  ۱۳۶۶( ۱۹۸۷ میلادی) ، ایران طرح‌ها و واردات هسته‌ای مانند سانتریفیوژها را از منابع ناشناختۀ خارجی دریافت کرد. بسیاری گمان می‌کنند که همه را از شبکۀ هسته‌ای زیرزمینی عبدالقدیرخان، دانشمند پاکستانی، دریافت کرده است. این شبکۀ هسته‌ای گویا به پاکستان، لیبی، ایران و کره شمالی در پیشبرد برنامه‌های هسته‌ای‌شان کمک کرده است.کشورهای درگیر در شبکۀ عبدالقدیرخان، به سهم خود، در فناوری‌های هسته‌ای که عبدالقدیرخان نمی‌توانست به نیازهای آن‌ها پاسخ دهد، به یکدیگر یاری می‌رساندند. از سال ۱۳۷۱ (۱۹۹۲میلادی) ایران قراردادهایی با کرۀ شمالی بست که بیشتر در زمینۀ موشک‌ها بود. کرۀ شمالی با دریافت پول‌های هنگفت به توسعۀ برنامۀ موشکی ایران بسیار کمک کرد. روابط دشمنانۀ این دو کشور با بخش بزرگی از جهان غرب سبب شد که جزئیات قراردادهای آن‌ها تا حد زیادی ناشناخته بماند.غربی‌ها به‌ویژه اسرائیلی‌ها معتقدندکه ایران برنامۀ تسلیحات هسته‌ای خود، معروف به «پروژۀ آماد» را در اواخر دهۀ ۱۹۹۰ میلادی و اوایل دهۀ ۲۰۰۰ آغاز کرد. گفته می‌شود این پروژه ناگهان در سال ۲۰۰۳ متوقف شد. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در گزارشی در سال ۲۰۱۵ مدعی شده است که از سال ۲۰۰۵ از جزئیات این پروژه آگاه بوده است. به گفتهٔ سربازرس پیشین آژانس، بخش‌های اصلی و عمدهٔ پروژه از سال ۲۰۰۳ تعطیل شد و مدرکی در دست نیست که نشان دهد فعالیت‌های پژوهشی مربوط به این پروژه ادامه یافته است.هدف پروژۀ آماد، دستیابی و تولید مواد هسته‌ای برای استفادۀ تسلیحاتی، آزمایش عناصر سازندۀ سلاح هسته‌ای و به طور کلی، برنامه‌ریزی برای ساخت سلاح هسته‌ای بود. در سال ۲۰۱۱ آژانس بین‌المللی انرژی اتمی سندی منتشر کرد که همۀ اطلاعات به دست آمده دربارۀ این پروژه را نشان می‌داد. در آن سال، آژانس اعلام کرد که هنوز روشن نیست آیا بخش‌هایی از این پروژه به ویژه در زمینۀ سلاح انفجاری هسته‌ای، باقی مانده است یا نه؟در آوریل ۲۰۱۸ بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، اعلام کرد که جاسوسان اسرائیلی از یک انبار اطلاعات هسته‌ای در ایران اسنادی پیدا کرده اند که ادامۀ پروژۀ آماد را تأیید می‌کنند، با این حال، جمهوری اسلامی ایران اصرار دارد که برنامۀ هسته‌ای‌اش از  آغاز تاکنون صلح‌آمیز بوده است. کارشناسان و به طور کلی کشورهای غربی از خود می‌پرسند، پس چرا در پی بیرون رفتن آمریکا از برجام، ایران به غنی‌سازی بیش از ۶۰ درصد روی آورد.تناقض‌گویی‌ها، پنهانکاری‌ها و سخنان ناراستِ جمهوری اسلامی در زمینۀ برنامۀ هسته‌ای‌اش از آغاز تاکنون سبب شده است که کشورهای غربی از جمله آمریکا اعتمادی به ادعاها و سوگندهای رهبران آن نکنند. جمهوری اسلامی هستی‌اش را به ادامۀ برنامۀ هسته‌ای‌ پیوند زده، ثروت ملی کشور را در راه این برنامه صرف کرده و چندین نسل از ایرانیان را از زیستن در رفاه و آسایش محروم کرده است. بنابراین، برچیدن برنامۀ هسته‌ای ایران به معنای پایان عمر جمهوری اسلامی است و بعید می‌نماید که رهبران این نظام به سادگی به شرایط پیشنهادی آمریکا در مذاکرات جاری تن دردهد.

    افزایش یهودستیزی در فرانسه: وضعیتی «نگران‌کننده»

    Play Episode Listen Later May 27, 2025 9:12


    چهارشنبۀ هفتۀ پیش ۲۱ ماه مه مجلۀ فرانسوی زبان «لوُ پووَن» یادداشتی از برنار هانری لِوی، فیلسوف و سینماگر یهودی تبار فرانسوی، با عنوان «آنچه در اسرائیل گفتم» چاپ کرد که متن سخنرانی اخیر او در «جشنوارۀ بین‌المللی نویسندگان» در اورشلیم بود. او در آن سخنرانی در عین دفاع از هستیِ اسرائیل، نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، را به باد انتقاد گرفته و با  کودکان بی‌گناه غزه که گروه گروه در زیر بمباران‌های بی‌امان ارتش اسرائیل جان می‌سپارند اظهار همدردی کرده است. بدین‌سان، برنار هانری لوی که تاکنون «دفاع بی‌قید و شرط» او از اسرائیل زبانزد خاص و عام بود، به جرگۀ منتقدان دولت اسرائیل پیوسته و در محکوم کردن سیاست‌های دولت کنونی آن کشور با بسیاری از سرآمدان یهودی تبار کشورهای غربی از جمله فرانسه هم‌آواز شده است. یکی از نکات مهم در سخنرانی او هشداری است که دربارۀ  دورویی و ریاکاری احزاب راست افراطی اروپا در دفاع از اسرائیل پس از حملۀ تروریستی ۷ اکتبر ۲۰۲۳ داده است. زیرا بعضی از سرآمدان یهودی تبار کشورهای اروپایی از جمله فرانسه در دام ریاکاری این احزاب افتاده‌ و یهودستیزی ذاتی آن‌ها را از یاد برده اند.تاکنون «یهودستیزی» و گاه دشمنی با اسرائیل یکی از عناصر سازندۀ هویت ایدئولوژیکی راست افراطی در بیشتر کشورهای اروپایی از جمله فرانسه بود. به گفتۀ برنار هانری لِوی: «مدتی است این جریان افراطی که من در کشورم با شاخۀ فرانسوی آن همواره مبارزه کرده‌ام، از «عشق به اسرائیل» دم می‌زند».به عقیدۀ بسیاری از کارشناسان، دلسوزی‌ کنونی راست افراطی فرانسه برای یهودیان آن کشور و جهت‌گیری بی‌پیشینۀ این جریان به سود اسرائیل علت‌های گوناگون دارد. برپایۀ بسیاری از مطالعات میدانی، بیشتر هواداران راست افراطی در فرانسه یهودیان آن کشور را دلبستۀ کشور فرانسه نمی‌دانند. در حالی که یهودیان یا یهودی تباران فرانسه در همۀ عرصه‌های حیات اجتماعی آن کشور به ویژه در عرصۀ سیاست حضوری پررنگ دارند.با این حال، حزب راست افراطیِ فرانسه به نام «اجتماع ملی» که دنبالۀ «جبهۀ ملی» است و در گذشته به یهودستیزی خود افتخار می‌کرد، اکنون به دفاع از یهودیان برخاسته است. رهبر و بنیان‌گذار این حزب، ژان مری لوپن، چندین بار به جرم یهودستیزی محکوم شده بود. تا همین چندی پیش، او و بسیاری از کادرهای حزب دشمنی‌شان را با یهودیان پنهان نمی‌کردند.اما از زمانی که مرین لوپن، دختر ژان مری لوپن، رهبری این حزب را  در سال ۲۰۱۱ به دست گرفت، رفته رفته چرخشی در سیاست‌های حزب نسبت به یهودیان انجام گرفت، چنان که بعضی از سرآمدان یهودی‌ فرانسوی گذشتۀ این جریان را به فراموشی سپردند و اکنون این حزب را به بیشتر احزاب چپ ترجیح می‌دهند.بسیاری از کارشناسان معتقدند که این چرخش، چرخشی تاکتیکی است و یهودستیزی در میان هواداران به ویژه کادرهای این حزب ریشه دارتر از آن است که با یک چرخش تاکتیکی از میان برود. به گزارش «کمیسیون ملی مشورتی حقوق بشر» فرانسه، یهودستیزی در میان چپ‌گرایان با آنچه در میان راست افراطی به ویژه در نزد افراد نزدیک به «حزب اجتماع ملی» دیده می‌شود، قیاس‌پذیر نیست.در آن گزارش، پژوهشگران بر پایۀ یک شاخص دقیق، فهرستی از «یهود‌ستیزی سنتی و یهودستیزی جدید» تهیه کرده اند. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که پیش‌داوری‌های کهن دربارۀ یهودیان هم‌چنان به حیات خود ادامه می‌دهند؛ مانند اعتقاد به قدرت بیش از اندازۀ یهودیان، رابطۀ فرضی آنان با پول و وابستگی دوگانۀ آنان به اسرائیل و فرانسه.این «یهودستیزی سنتی» بیشتر در میان راست‌گرایان به‌ویژه هواداران راست افراطی دیده می‌شود. در گزارش آمده است که پس از ۷ اکتبر و جنگ میان اسرائیل و حماس، نوعی «یهود‌ستیزی» دیگر نیز ظهور کرد که سرچشمۀ اصلی آن اسلام‌گرایی رادیکال است. این «یهودستیزی جدید» بیشتر به اسرائیل می‌تازد و یهودیان را با نتانیاهو «این‌همان» می‌پندارد. در حالی که «یهودستیزی سنتی» در فرانسه بر کلیشه‌ها و پیش‌داوری‌های کهن دربارۀ یهودیان تأکید می‌کند که همگی ریشه در تاریخ و فرهنگ این کشور دارند.در ۱۷ نوامبر ۲۰۲۳ یکی از هواداران راست افراطی که گفته بود یهودیان «نژادی ناپاک اند و باید نابود شوند» در پاریس محاکمه و به جرم تهدید به قتل عام به نه سال زندان محکوم شد. در ۱۳ نوامبر نیز یکی از کنشگران راست افراطی به جرم پخش اعلامیه‌ای برضد یهودیان در «کُت دَرموُر» در شمال غرب فرانسه به یک سال و نیم زندان محکوم شد. در آن اعلامیه از جمله آمده بود: «فرانسوی سفیدپوست! آیا از دیدن اینکه یهودیان کشورت را نابود می‌کنند به جان نیامده‌ای؟».در ۴ نوامبر همان سال، یک نئونازی ۲۵ ساله به جرم برنامه‌ریزی برای حملاتی با هدف «غرق کردن جمهوری یهودی فرانسه در شعله‌های جهنم» به پنج سال زندان محکوم شد. در پایان ماه ژوئن نیز، چهار عضو وابسته به گروه «انتقام میهن‌پرستانه» در دادگاه بدوی به حبس‌هایی از هجده ماه تا سه سال محکوم شدند. آنان در مانیفست خود با استناد به بخش‌هایی از کتاب «نبرد من» هیتلر، یهودیان را « انگل» خوانده بودند.به گفتۀ کارشناسان، بسیاری از فعالان و حتی کاندیداهای حزب راست افراطی «اجتماع ملی» از میان این گروهک‌ها می‌آیند.  رسانه‌های وابسته به راست افراطی یهودستیزی کنونی را در فرانسه در کل به چپ رادیکال و مسلمانان نسبت می‌دهند، اما پژوهش‌های میدانی نشان می‌دهند که در مجموع ۱۶ درصد از یهودستیزی را می‌توان به ایده‌های چپ رادیکال نسبت داد. در حالی که کلیشه‌ها و پیش‌داوری‌های سنتی ضد یهودیِ رایج در میان راست افراطی سبب‌ساز و برانگیزندۀ نزدیک به ۴۰ درصد از یهودستیزی در فرانسه اند.

    طرح «خاورمیانۀ جدیدِ» نتانیاهو تا چه اندازه تحقق یافته است؟

    Play Episode Listen Later May 20, 2025 9:46


    اصطلاح «خاورمیانه جدید» نخستین بار از زبان بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، شنیده شد. اما الهام‌بخش او در طرح‌ریزی «خاورمیانۀ بزرگ»، دراصل، «جرج دبلیو بوش»، رئیس جمهور سابق آمریکا، بود. دگرگون کردن پیکربندیِ سیاسی خاورمیانه را نخستین بار جرج دبلیو بوش مطرح کرد. از آن زمان، اسرائیلی‌ها این طرح را در سر داشتند و گویا به دنبال فرصت می‌گشتند تا به آن واقعیت ببخشند. حملۀ تروریستی حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ این فرصت را به آنان داد. هدف اصلی طرح، به هم زدن تعادل قدرت در خاورمیانه و تغییر نقشۀ سیاسی آن است. در ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴ نتانیاهو در یک سخنرانی‌ در مجمع عمومی سازمان ملل دو نقشه از خاورمیانه به حاضران نشان داد که در یکی از آن‌ها کشورهایی با رنگ سبز و در دیگری کشورهایی با رنگ سیاه مشخص شده بودند. کشورهای سبز رنگ کشورهایی بودند که با اسرائیل پیمان صلح امضا کرده بودند یا در حال مذاکره برای عادی کردن روابط خود با آن کشور بودند از جمله مصر، سودان، امارات متحد عربی، عربستان سعودی، بحرین و اردن.در نقشۀ دیگر کشورهایی به رنگ سیاه دیده می‌شدند که شامل ایران و کشورهای زیر نفوذ آن مانند سوریه، عراق، یمن و لبنان بودند که نتانیاهو از آن‌ها زیر عنوان کشورهای «نفرین شده» یاد کرد. در آن زمان، بشار اسد هنوز سقوط نکرده بود. البته در هیچ‌‌یک از آن دو نقشه،‌ کشور یا سرزمینی به نام فلسطین دیده نمی‌شد. زیرا الحاق نوار غزه و باقی سرزمین‌های فلسطینی به اسرائیل یکی از پیش شرط‌های اجرای طرح «خاورمیانۀ جدیدِ» نتانیاهو ست.پس از سخنان نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل، رئیس جمهور ترکیه در یک سخنرانی از «جاه‌طلبی‌های نفرت‌انگیز اسرائیل» سخن گفت و افزود: آنان به سرزمین‌های میهن ما در فاصلۀ میان دو رود دجله و فرات نیز چشم طمع دوخته‌اند و دیر یا زود با نقشه‌هایی که در دست دارند، اعلام خواهند کرد که به الحاق نوار غزه به خاک اسرائیل بسنده نمی‌کنند.اما آنچه در طرح «خاورمیانۀ جدید» نتانیاهو بیش از همه اهمیت دارد، از میان رفتن نفوذ جمهوری اسلامی ایران در آن منطقه است. در خاورمیانۀ جدید نباید کوچک‌ترین خطری اسرائیل را تهدید کند.برای تحقق بخشیدن به این طرح، اسرائیلی‌ها چشم امید به کمک‌های بی‌دریغ مالی و نظامی ایالات متحد آمریکا دوخته بودند. اما به گفته سرهنگ «اولیویه پاسوُ»، پژوهشگر وابسته به «بنیاد پژوهش‌های استراتژیک آکادمی نظامی» فرانسه، بعید به نظر می‌رسد که ایالات متحد آمریکا تمایلی به مشارکت در چنین پروژه‌ای داشته باشد. نخست وزیر اسرائیل فراموش می‌کند که آمریکا در زمان جرج دبلیو بوش در اوج قدرت خود بود و با این حال، نتوانست نقشۀ سیاسی خاورمیانه را تغییر دهد. امروز، نگرانی استراتژیک آمریکا نیرومند شدن روزافزون چین است و پشتیبانی از طرح خاورمیانۀ جدید، آن کشور را از این دغدغۀ اصلی دور می‌کند.به گفتۀ این پژوهشگر، شکی نیست که دونالد ترامپ از نتانیاهو پشتیبانی می‌کند، اما او بر یک اصل اساسی همواره پافشاری کرده است و آن اینکه آمریکا تا می‌تواند باید از مداخله در گوشه و کنار جهان خودداری کند. آمریکایی‌ها پس از تجربۀ فاجعه‌بارشان در خاورمیانه فهمیدند که هرگونه کوششی در جهت تغییر رژیم‌ها در آن منطقه کوشش بیهوده‌ای است. بنابراین، آنان می‌دانند که پشتیبانی بی‌چون و چرا از طرح بنیامین نتانیاهو برای تغییر نقشۀ سیاسی خاورمیانه، گام نهادن در راهی بسیار خطرناک و چه بسا برگشت ناپذیر است.می‌ماند کشورهای عرب منطقه به‌ویژه عربستان سعودی که نتانیاهو امیدوار بود روابطشان را با اسرائیل عادی کنند. عربستان سعودی رسماً در مقاله‌ای در «فاینشال تایمز» اعلام کرد تا زمانی که کشور فلسطین تأسیس نشده است، با اسرائیل روابط دیپلماتیک برقرار نخواهد کرد. کشورهای دیگر عرب نیز برای عادی‌ سازی روابطشان با اسرائیل آمادگی ندارند. حساسیت ویژۀ افکار عمومی آن کشورها نسبت به آنچه در غزه می‌گذرد رهبران آن کشورها را از نزدیک شدن به اسرائیل باز می‌دارد.سقوط رژیم بشار اسد در سوریه نیز نقشۀ ژئوپلیتیک خاورمیانه را در جهتی برخلاف طرح نتانیاهو تغییر داد. درست است که سقوط بشار اسد، جمهوری اسلامی ایران را که زمانی بازیگر مسلط در سوریه بود از متحد استراتژیک خود محروم کرد، اما رویدادهای سوریه درمجموع به سود ترکیه تمام شد. درواقع، سقوط اسد ترکیه را نیرومندتر کرد. این کشور توانست با حمایت از اسلام‌گریان تحریر الشام در جنگ با نیروهای بشار اسد و فشار نظامی بر کردها، نفوذ خود را در سوریه تثبیت کند.استقبال ترامپ از احمد الشَرَع، رئیس جمهور سوریه، در ریاض با حضور محمد بن سلمان، ولیعهد و مرد نیرومند عربستان سعودی و سخنان ستایش آمیز او دربارۀ رهبر کنونی سوریه  و نیز، اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، نشان داد که ترامپ به راه خود می‌رود و اعتنایی به توصیه‌ها و هشدارهای نتانیاهو نمی‌کند.مذاکرات میان آمریکا و جمهوری اسلامی ایران دربارۀ برنامۀ هسته‌ای نیز تاکنون برخلاف میل نتانیاهو پیش رفته است. زیگزاگ‌های گهگاهی مذاکره کنندگانِ آمریکایی نشان‌دهندۀ فشاری است که دولت اسرائیل بر دولت ترامپ وارد می‌کند. دربارۀ نتیجۀ نهایی این مذاکرات هنوز نمی‌توان نظرپردازی و گمانه زنی کرد. اما اگر این مذاکرات به شکست بینجامند و توافقی صورت نگیرد، کارشناسان بعید می‌دانند که ترامپ دست به بمباران تأسیسات اتمی ایران بزند. به ویژه از آن رو که هم‌پیمانان عرب ترامپ در خلیج فارس او را از دست زدن به چنین ماجراجویی برحذر می‌دارند.اسرائیل در غزه و لبنان نیز به هدف‌های تعیین شدۀ خود یعنی نابودی کامل حزب‌الله و حماس دست نیافته است. از سوی دیگر، نتانیاهو در پیش‌برد هدف‌هایش نمی‌تواند تا ابد به انتقادها و اعتراض‌های کشورهای هم‌پیمان اروپایی‌اش بی اعتنا بماند. بنابراین، طرح «خاورمیانۀ جدید» اسرائیل هنوز روی کاغذ باقی مانده است.

    برنامۀ ترامپ برای بازگرداندن آمریکا به برج و باروی پیش از جنگ جهانی دوم، باب میل جمهوری اسلامی است

    Play Episode Listen Later May 13, 2025 8:57


    امروز سه شنبه ۱۳ ماه مه ۲۰۲۵ سفر چهار روزۀ ترامپ به خاورمیانه آغاز شد. او با رهبران عربستان سعودی، قطر و امارات متحد عربی دیدار خواهد کرد. نتانیاهو انتظار داشت ترامپ در این سفر سری هم به اسرائیل بزند، اما او چنین قصدی ندارد. گویا سفر ترامپ به سه کشور عربی بر محور داد و ستد اقتصادی و نه مذاکرۀ سیاسی برنامه ریزی شده است. کارشناسان احتمال می‌دهند ترامپ به این سفر رنگ و بوی سیاسی نیز بدهد، به ویژه از آن رو که این سفر در گرماگرم مذاکرات ایالات متحد آمریکا با ایران انجام می‌گیرد. ترامپ در دومین دور ریاست جمهوری‌اش تا پیش از مرگ پاپ فرانسیس از آمریکا خارج نشده بود. سفر به واتیکان برای شرکت در مراسم تشییع جنازۀ پاپ در ۲۶ آوریل، نخستین سفر او به بیرون از مرزهای کشورش بود. او تاکنون ترجیح می‌داد از مهمانانش در کاخ سفید پذیرایی کند، چنان که محل کار رسمی او در بال غربی کاخ سفید معروف به «دفتر بیضی» به یک استودیوی تلویزیونی تبدیل شده بود که در آن با مهمانان جور و واجور خود دیدار و گاه، بگو مگو می‌کرد.به گفتۀ کارشناسان، ترامپ از کنفرانس‌های‌ مطبوعاتی نااندیشیده و ناگاه لذت می‌برد. دوست دارد در صندلی راحتی پهن خود در دفتر بیضی بنشیند، فرمان‌ها را امضا ‌کند و با بدیهه گویی‌های سیاسی‌اش نه تنها جهانیان بلکه همکاران و متحدان سنتی ایالات متحد آمریکا را غافلگیر کند.نزدیک به چهار ماه از دور دوم ریاست جمهوری ترامپ می‌گذرد. او در این مدت از هر فرصتی برای بدیهه گویی‌های سیاسی‌اش استفاده کرده؛ فرمان‌ها داده؛ بعضی از رهبران کشورهای جهان را ستوده و بعضی دیگر را تهدید کرده؛ عوارض گمرکی را گاه افزایش و گاه کاهش داده و متحدان سنتی ایالات متحد را آشکارا تحقیر کرده است. به گفتۀ بسیاری از کارشناسان، در پس همۀ این بدیهه گویی‌ها و زیگزاگ‌های سیاسی ترامپ، خواست بازگشت به برج و باروی آمریکای پیش از جنگ جهانی دوم یعنی آمریکای آزاد از تعهدات بین‌المللی نهفته است.از پایان قرن هیجدهم تا حملهٔ ناگهانی نیروهای هوایی و دریایی امپراتوری ژاپن در ۷ دسامبر سال ۱۹۴۱ به پایگاه دریایی ایالات متحد آمریکا در «پِرل هاربِر»، دولت‌های آمریکا با کاربستِ انزواطلبی سیاسی، تک‌روی، حمایت‌گرایی اقتصادی و مهاجرستیزی، حصاری گرداگرد کشورشان کشیده بودند. حملۀ ژاپن به پِرل هاربِر و نابود کردن ناوگان اصلی ایالات متحد آمریکا در اقیانوس آرام سبب شد آن کشور وارد جنگ جهانی شود. از آن زمان بود که آمریکا ناگزیر به پذیرش یک رشته تعهدات بین‌المللی شد.به گفتۀ  بعضی از کارشناسان، ایالات متحد آمریکا تاکنون اعتبار و اهمیت جهانی‌اش را وام‌دار تعهدات بین‌المللی‌اش بود. از همین رو، به عقیدۀ این گروه از کارشناسان، بازگشت آمریکا به برج وباروی پیش از جنگ جهانی دوم، در اصل، به زیان آن کشور است. ترامپ با برداشت تجاری‌اش از کشورداری معتقد است که قدرت‌های بزرگ حق دارند «مناطق نفوذ» در جهان داشته باشند. او چنین حقی را حتی برای ترکیه نیز به رسمیت می‌شناسد. آنچه برای او مهم است، نه جایگاه بین‌المللی آمریکا در صحنۀ سیاسی جهان، بلکه تراز تجاری، منابع طبیعی و هزینه‌ای است که حفاظت نظامی آمریکا روی دست آن کشور می‌گذارد.ترامپ هنوز به دنبال واقعیت بخشیدن به «پیمان ابراهیم» و عادی‌سازی روابط میان اسرائیل و کشورهای عربی به‌ویژه عربستان سعودی است. اما این خواستِ سیاسی او در درجۀ دوم اهمیت قرار دارد. او به هم‌پیمانان عرب خود در درجۀ نخست از پشت عینک تجارت می‌نگرد. هدف اصلی او از سفر چهار روزۀ کنونی‌اش نیز معاملۀ تجاری است. به گفتۀ دانیل بنیامین شاپیرو، سفیر سابق ایالات متحد آمریکا در اسرائیل، ترامپ این حقیقت را نادیده می‌گیرد که این رهبران غیردموکراتِ عرب ناگزیرند حساسیت افکار عمومی کشورهاشان را نسبت به جنگ غزه در نظر بگیرند.بنابراین، به گفتۀ این کارشناس، نباید انتظار داشت که آنان پروژۀ ترامپ را برای بازسازی غزه و کوچاندن ساکنان آنجا- که قند در دل نتانیاهو آب کرده- بپذیرند و روابطشان را با اسرائیل عادی کنند. دربارۀ مذاکرات با ایران نیز «دانیل شاپیرو» معتقد است که ترامپ میان دو جناح از دولت خود در نوسان است و زیگزاگ‌های او دربارۀ برنامۀ هسته‌ای جمهوری اسلامی نتیجۀ همین بلاتکلیفی است. آیا هدف از مذاکرات برچیدن کامل برنامۀ هسته‌ای ایران است و آیا در صورت شکست مذاکرات باید از نیروی نظامی استفاده شود؟ یا اینکه ترامپ در پی رسیدن به یک توافق تازه، نوعی برجام جدید، است؟به گفتۀ این دیپلمات باتجربه، دولت ترامپ آمادگی لازم برای مذاکره با ایران را نداشت و دربارۀ برنامۀ هسته‌ای جمهوری اسلامی از یک سیاست راهبردی بی‌بهره است. در حالی که ایرانی‌ها بسیار با تجربه‌ اند و می‌دانند چگونه آمریکا را به پای میز مذاکره بکشانند. به گفتۀ او، عباس عراقچی بیش از یک دهه است با این موضوع زندگی می‌کند، نفس می‌کشد و به خواب می‌رود. مذاکره‌ کنندگان ایرانی کارکشته‌تر از همتایان آمریکایی خود هستند. آنان حتی چشم‌انداز سرمایه‌گذاری‌های احتمالی آمریکا را برای ساخت شبکه‌ای از نیروگاه‌های هسته‌ای غیرنظامی در کشورشان مطرح کردند.مهم‌تر از همه اینکه جمهوری اسلامی توانسته است کشورهای عرب خلیج فارس را تا حدودی با خود همراه کند و اگر ترامپ در مذاکراتش با ایران به هشدارهای اسرائیل توجهی نمی‌کند، یکی از علت‌هایش همین می‌تواند باشد. گویا جمهوری اسلامی بیش از متحدان سنتی آمریکا به رفتارهای دیپلماتیک ترامپ عادت کرده است و می‌داند که در پس زیگزاگ‌های سیاسی او چه هدفی نهفته است.

    هشتاد سال پس از تسلیم آلمان نازی، از دستاوردهای بزرگ پس از جنگ چه باقی مانده است؟

    Play Episode Listen Later May 6, 2025 11:06


    هشتم ماه مه امسال هشتادمین سالگرد تسلیم بی‌قید و شرط آلمان نازی و پایان رسمی جنگ جهانی دوم در اروپاست. هشتاد سال پیش در روزهای هفتم و هشتم ماه مه، نمایندگان فرماندهی عالی ورماخت در برابر همتایان فرانسوی، آمریکایی، بریتانیایی و شوروی خود، دو سند تسلیم نظامی آلمان را امضا کردند. نخستین سند در ساعت دو و چهل و یک دقیقۀ بامدادِ دوشنبه هفتم ماه مه ۱۹۴۵ در شهر رَنْس فرانسه و دومین سند در ساعت ده و چهل و سه دقیقۀ شبِ سه شنبه هشتم ماه مه ۱۹۴۵ در برلین امضا شد. بدین‌سان، در هشتم ماه مه ۱۹۴۵ جنگ در اروپا پایان یافت، اما در آسیا تا زمان تسلیم ژاپن در ماه سپتامبر ادامه یافت. امپراتوری ژاپن که حاضر به تسلیم نبود، پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی و اعلان جنگ اتحاد جماهیر شوروی برضد آن کشور، مجبور به تسلیم و پذیرش شرایط متفقین در کنفرانس پوتسدام شد. سرانجام در ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ دولت ژاپن اسناد تسلیم ژاپن را در توکیو امضا کرد و بدین‌سان، دشمنی‌های جنگ جهانی دوم رسماً پایان یافت.پایان جنگ جهانی دوم سرآغاز عصر تازه‌ای در جهان بود که دو ویژگی عمده داشت. نخست، افول امپراتوری‌های استعماری اروپا و رهایی بسیاری از ملت‌های آسیا و افریقا از یوغ استعمار؛ و دوم، ظهور دو ابرقدرت نیرومند در جهان. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و ایالات متحد آمریکا که در طی جنگ متحد هم بودند، به دو رقیب اصلی در صحنۀ جهانی تبدیل شدند. رقابت آن دو ابرقدرت خیلی زود تبدیل به «جنگ سرد» میان آن‌ها شد، زیرا هر دو کوشیدند رقابت‌هاشان را به درگیری نظامی نکشانند. با این حال، دوران جنگ سرد با یک رشته انقلاب‌ها، کودتاها، براندازی‌های سیاسی و جنگ‌های نیابتی در گوشه و کنار جهان همراه بود. انقلاب ۱۳۵۷ ایران نیز در گرماگرم رقابت میان آن دو ابرقدرت روی داد.پس از جنگ، آمریکایی‌ها با به کار بستن طرح مارشال، اروپای غربی و ژاپن را بازسازی کردند، اما اروپای مرکزی و شرقی زیر نفوذ و چیرگی اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفتند. بدین‌سان، دو اردوگاه در برابر هم صف‌آرایی کردند. کشورهای اروپای غربی به رهبری ایالات متحد آمریکا «اردوگاه غرب» و کشورهای اروپای مرکزی و شرقی به رهبری اتحاد جماهیر شوروی «اردوگاه شرق» را تشکیل دادند.البته، جایگاه سیاسی کشورهای دیگر جهان متناسب با روابط‌ دور یا نزدیک‌شان با این دو اردوگاه پیوسته در حال تغییر و تحول بود. با این حال، کشورهایی کوشیدند با به راه انداختن جنبش «غیرمتعهدها» از وابستگی به این دو اردوگاه برکنار بمانند و، به عبارتی، به حیات مستقل خود در بیرون از «جنگ سرد» ادامه دهند. یکی دیگر از ویژگی‌های جنگ سرد مسابقۀ تسلیحاتی میان دو ابرقدرت به‌ویژه در عرصۀ قدرت اتمی بود. به همین سبب، «جنگ سرد» میان آن دو هرگز به مرحلۀ «جنگ گرم» نرسید، زیرا دو ابرقدرت به چنان توانایی هسته‌ای برای نابودی همدیگر دست یافته بودند که از رویارویی مستقیم با یکدیگر پرهیز می‌کردند. درواقع، قدرت هسته‌ای دو کشور بازدارندۀ هر دوی آن‌ها از برافروختن آتش «جنگ گرم» بود. با فروریزی دیوار برلین در نهم نوامبر ۱۹۸۹ و ازهم پاشی اتحاد جماهیر شوروی کسانی در غرب گمان کردند که دشمن نظام سرمایه داری و دموکراسی لیبرالی یکسره از میان رفته است و جهان به صلح پایدار و هماهنگی بی بازگشت گام نهاده است. در آن سال دموکراسی لیبرالی بی آنکه گلوله‌ای شلیک کند برکمونیسم پیروز آمد. حتی رهبران چین نیز با پشت کردن به بسیاری از اصول بنیادین کمونیسم و روی آوردن به فلسفۀ سرمایه داری توانستند چین را به ابرقدرتی نه تنها آسیایی بلکه جهانی تبدیل کنند.اما سرمایه داری غربی با متحدان تازه‌ای که پیدا کرد، چشم خود را بر مسائلی که نظام کمونیستی در پی حل آن‌ها بود، بست و امروز متوجه شده است که خود را برای رویارویی با مسائل و مشکلات دنیای تک قطبی آماده نکرده بود. پایان روزگار ایدئولوژی‌ها قرار بود ما را به نظم جدید جهانی رهنمون شود. اما مشکل بتوان بر آنچه امروز برجهان حُکفرماست، نام « نظم » نهاد.تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، آمریکا نه تنها در مقام ابرقدرت اقتصادی- نظامی، بلکه به عنوان برجسته‌ترین نَماد سرمایه داری یکه تاز جهان بود. نظریۀ «پایان تاریخ» ابطال ناپذیر می‌نمود. با حمله‌ای که در ۱۱ سپتامبر به دو بُرج مرکز تجارت جهانی در نیویورک صورت گرفت، آمریکاییان فهمیدند که از زمان فروریزی دیوار برلین به غلط فکر می‌کردند که دشمن نظام سیاسی و فلسفۀ زندگی آنان یکسره از میان رفته است. نیرویی که این بار در برابرشان قد برافراشته بود ساخته و پرداختۀ ایدئولوژی‌های قرن نوزدهمی نبود، بلکه از ژرفنای تاریخ می‌آمد و آبشخور فکری‌اش تنها ایدئولوژی‌های مدرن نبود. پس از آن رویداد بود که رهبران آمریکا خوش خیالی های فوکویاما را دربارۀ «پایان تاریخ» به کناری نهادند و به هشدارهایِ ساموئل هانتینگتون دربارۀ «برخورد تمدن‌ها» گوش فرادادند.باری، هشتاد سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، اکنون شعله‌های جنگی خانمانسوز در قلب اروپا زبانه می‌کشد. بازماندگان کمونیسم روسی به سرکردگی ولادیمیر پوتین جنگی بی‌رحمانه را برای بازپس‌گیری تمام یا بخشی از سرزمین‌هایی که زمانی ارتش سرخ استالین ضمیمۀ شوروی کرده بود، به راه انداخته اند. بمباران کی‌یف یادآور ویرانی‌های جنگ جهانی دوم است.از سوی دیگر، رئیس جمهوری در ایالات متحد آمریکا به قدرت رسیده است که آشکارا به ارزش‌های منشور سازمان ملل مانند صلح و دموکراسی و حقوق بشر پشت کرده است؛ ارزش‌هایی که در ژوئن ۱۹۴۵ در سانفرانسیسکو به تصویب رسید. پیشینیان او مانند روزولت و ترومن نظم نوین جهانی را برای مهارِ تمامیت‌خواهی شوروی سازمان دادند. اما جانشین آنان اکنون با مأمور پیشین کمیتۀ امنیت دولتی شوروی که به یک خودکامۀ تمام عیار تبدیل شده، «معامله‌» می کند و اروپایی‌ها، متحدان سنتی آمریکا، را «سودجو» می‌نامد.او کانادا را تهدید به الحاق می‌کند، کشوری مستقل را که در جنگ جهانی دوم بیش از ۴۵۰۰۰ تن از نیروهایش را از دست داد. بازگشت او به سیاست «حمایت‌گرایی اقتصادی» دهۀ ۱۹۳۰ آمریکا و «اعلان جنگ تجاری» به چین و اروپا و دیگر کشورها خطر جنگی تمام‌عیار را در جهان افزایش می‌دهد. در حالی که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم همواره پشتیبان «تجارت آزاد» بود.ویران کردن غزه به تلافی حملۀ تروریستی ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و اکنون، پروژۀ تسخیر کامل آن و بیرون راندن ساکنانش توجیه پذیر نیست. چه کسی فکر می‌کرد که روزی رهبران کشوری که برای پاسداری از بازماندگان هولوکاست پدید آمد، متهم به جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت شوند و دیوان کیفری بین‌المللی حکم بازداشت آنان را صادر کند؟باری، با توجه به همۀ این واقعیت‌هاست که بسیاری از کارشناسان و تاریخ‌دانان می‌گویند: جهانی که پس از سال ۱۹۴۵ پدید آمد، در حال نابودی است.

    گمانه‌زنی‌ها دربارۀ انفجارهای بندر رجایی و پیشینۀ پنهان‌کاری‌ها و تناقض‌گویی‌های جمهوری اسلامی

    Play Episode Listen Later Apr 29, 2025 8:58


    حدس و گمان‌ها دربارۀ علت اصلی انفجارهای بندر شهید رجایی در استان هرمزگان در روز شنبه ۲۶ آوریل برابر با هفتم اردیبهشت ۱۴۰۴ هم‌چنان ادامه دارد. روز دوشنبه وزیر کشور جمهوری اسلامی انفجارها را نتیجۀ سهل‌انگاری و رعایت نکردن تدابیر امنیتی اعلام کرد. با این حال، بعضی از تحلیل‌گران علت را هم‌چنان در جای دیگری جست و جو می‌کنند. نخست اینکه انفجارها در اوضاع و احوالی حساس و همزمان با دور سوم مذاکرات ایران و آمریکا در عمان روی داد. همزمانی این رویداد با دور سوم مذاکرات به‌ویژه هنگامی که بعضی از رسانه‌های بین‌المللی مانند بی بی سی از «پیشرفت نسبی» مذاکرات خبر می‌دادند، سبب شد که تحلیل‌گرانی علت اصلی انفجارها را در ارتباط با برنامۀ هسته‌ای جمهوری اسلامی توضیح دهند.به گزارش «نیویورک تایمز» در همان روز شنبه ۲۶ آوریل، انفجار در محموله‌ای حاوی پِرکلرات سُدیم روی داد. این ماده یکی از ترکیبات اصلی سوخت جامد موشک‌های بالیستیک است. به گزارش «آسوشیتدپرس» نیز انفجار بی ارتباط با فعالیت‌های نظامی ایران نبود.وال‌استریت ژورنال پا فراتر گذاشت و انفجارها را ‌یکراست به مذاکرات هسته‌ای ربط داد و نوشت: این رویداد می‌تواند در مذاکرات کنونی به زیان ایران تمام شود، زیرا «ضعف‌های زیرساختی» آن کشور را آشکار می‌کند و مذاکره کنندگان ایرانی را در چانه‌زنی با آمریکایی‌ها در تنگنا قرار می‌دهد. نظرپردازی‌هایی از این دست راه را برای تحلیل‌های سیاسی گشودند؛ به‌ویژه از آن رو که از چند هفته پیش حتی مقام‌های ایرانی نیز از «اخلال در مذاکرات» سخن می‌گفتند. چنین بود که نگاه‌ها به سوی اسرائیل دوخته شد.البته، وال‌استریت ژورنال با اشاره به انفجار سال ۲۰۲۰ بیروت بر ضعف مدیریت ایرانی‌ها در نگهداری مواد خطرناک تأکید کرد و بدین‌سان، علت را نه در بیرون از مرزهای ایران بلکه در درون کشور جست.اما دست داشتن اسرائیل در انفجارهای بندر شهید رجایی زمانی قوت گرفت که بعضی از رسانه‌های آن کشور مانند روزنامۀ «هاآرِتس» خبر انفجارها را با یادآوری چند عملیات خرابکارانه در برنامۀ هسته‌ای جمهوری اسلامی منتشر کردند. مانند ترور محسن فخری‌زاده، از مسئولانِ بلندپایۀ برنامۀ هسته‌ای ایران، در نوامبر ۲۰۲۰ یا سرقت اسناد هسته‌ای از شورآباد تهران در سال ۲۰۱۸. آن روزنامه انفجارها در بندر شهید رجایی را «پیامی برای ایران» توصیف کرد و از قول یک مقام پیشین موساد نوشت: ایران در برابر حملات خارجی آسیب‌پذیر است.به نوشتۀ «هاآرِتس»، انفجارها در بندر استراتژیک شهید رجایی که مرکز تجارت و فعالیت‌های نظامی است، به گمانه‌زنی‌هایی دربارۀ دست داشتن کشوری خارجی در انفجارها میدان داده است. البته، اسرائیل اتهام هرگونه دست داشتن در انفجارهای بندر شهید رجایی را رد کرده است.اما گمانه‌‌زنی‌ها دربارۀ دست داشتن کشوری خارجی در انفجارهای بندر شهید رجایی به‌ویژه با توجه به پیشینۀ رویدادهایی از این دست در جمهوری اسلامی، بی‌دلیل نیست. مقام‌های جمهوری اسلامی شاید برای سرپوش گذاشتن بر ضعف مدیریتِ نهادهای کشور یا ناتوانی در برقراری امنیت در بندرها و حتی مکان‌های عمومی شهرها، در گذشته نیز از گفتن حقیقت دربارۀ علت اصلی رویدادهای مصیبت‌بار خودداری کرده‌اند.در انفجارهای مرگبار کرمان در چهارمین سالگرد کشته شدن قاسم سلیمانی، گروه داعش با انتشار اطلاعیه‌ای مسئولیت آن انفجارها را به عهده گرفت. فردای آن روز خبرگزاری رویترز برپایۀ اطلاعات دقیق و انکارناپذیر، «شاخۀ خراسان داعش» را مسئول آن دو انفجار اعلام کرد. اما جمهوری اسلامی به دلایلی که هرگز روشن نشد، مسئولیت آن گروه را در آن انفجارها مسکوت گذاشت.در پی انفجارهای بندر شهید رجایی، رضا طلایی‌نیک، سخنگوی وزارت دفاع جمهوری اسلامی، اعلام کرد که در محل انفجارها هیچ‌گونه محمولۀ وارداتی یا صادراتی با کاربُرد نظامی وجود نداشته و ندارد. اما به گزارش «امبری»، شرکت امنیت دریایی بریتانیا، بندر شهید رجایی در مارس ۲۰۲۵ محموله‌ای از پِرکلرات سُدیم دریافت کرده بود و انفجار در نتیجۀ «جا به جایی نادرست این محمولۀ سوخت جامد برای موشک‌های بالیستیک» روی داده است.به نوشتۀ نور نیوز، کمیتۀ بررسی علل حادثۀ آتش‌سوزی در بندر شهید رجایی با صدور اطلاعیه‌ای نتایج اولیۀ بررسی‌های خود را اعلام کرد. در آن اطلاعیه از جمله آمده است: علت‌یابی قطعی این حادثه مستلزم بررسی کامل و همه‌جانبۀ ابعاد مختلف آن است که به دلیل الزامات کارشناسی، نیازمند طی شدن فرایندهای فنی و آزمایشگاهی است؛ اگرچه بدون فوت وقت مراحل اجرایی آن دنبال خواهد شد و در اسرع وقت به اطلاع عموم مردم خواهد رسید.جالب اینکه این رسانه پیش از این، به چندین علت اشاره کرده بود. برای مثال نوشته بود: به احتمال زیاد منشأ انفجار از دِپوی کالاهای خطرناک و مواد شیمیایی موجود در محوطه بندر بوده است؛ با افزودن این توضیح که محل انفجار در محوطۀ کانتینری سینا در بندر شهید رجایی و انفجار در شعاع ۲ کیلومتری ساختمان اداری گمرک روی داده است.بی‌گمان، تناقض‌گویی‌هایی از این دست بر دامنۀ گمانه‌زنی‌ها بیش از پیش افزوده است. شکی نیست که خانواده‌های کشته شد‌گان و مردم آسیب‌دیده و زخمی شده از انفجارها بیش از همه منتظر شنیدن حقیقت از زبان مسئولان و مقام‌های عالی‌رتبۀ کشور اند

    بیم و امید اسرائیل دربارۀ مذاکرات ایران و آمریکا

    Play Episode Listen Later Apr 22, 2025 8:32


    یکشنبۀ گذشته بیستم آوریل برابر با اول اردیبهشت ۱۴۰۴ روزنامۀ خبری «اسرائیل هَیوُم» از قول یک مقام ارشد آمریکایی که به تازگی با یک منبع غیردولتی اسرائیلی گفت و گو کرده است، نوشت: اسرائیل نباید نگران پیشرفت مذاکرات ایران و آمریکا باشد. هنگامی که آمریکایی‌ها فهرست کامل خواسته‌های خود را مطرح خواهند کرد، مذاکرات به احتمال زیاد به شکست خواهد انجامید. به گفتۀ این مقام آمریکایی، ترامپ مذاکرات را به شیوۀ خود پیش می‌برد و به دقت می‌داند چه می‌کند. درست است که مذاکرات در دو دور گذشته خوب پیش رفته است، اما آمریکایی‌ها خواسته‌های اولیۀ دولت ترامپ را رها نکرده اند. آن خواسته‌ها عبارتند از برچیدن زیرساخت‌های هسته‌ای ایران مانند مدل لیبی، توقف توسعۀ موشک‌های بالستیک و پایان دادن به فعالیت‌های سازمان‌های تروریستیِ نیابتی ایران در سراسر خاورمیانه.این منبع غیردولتی اسرائیلی اگرچه مقام دولتی نیست اما، به نوشتۀ روزنامۀ «اسرائیل هَیوُم»، روابط نزدیکی با مقام‌های ارشد دولت ترامپ دارد. به گفتۀ این منبع: ما باید بگذاریم ترامپ اوضاع را چنان که صلاح می داند مدیریت کند. او روش ویژۀ خود را دارد و نیک می داند چه می کند.خبر‌هایی از این دست در گرماگرم مذاکرات ایران و آمریکا نشان می‌دهد که دولت اسرائیل می‌کوشد در مذاکرات اخلال کند. روز دوشنبه ۲۱ آوریل روزنامۀ لوموند از قول اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت امور خارجۀ جمهوری اسلامی، نوشت: ائتلافی به رهبری اسرائیل می‌کوشد راه حل دیپلماتیک را با شکست رو به رو کند.مذاکرات میان ایران و آمریکا، اسرائیلی‌ها را از سویی نگران کرده است و از سوی دیگر امیدوار. نگران اند از اینکه مذاکرات به سود ایران تمام شود، جمهوری اسلامی حق غنی‌سازی اورانیوم را حفظ کند، به توسعۀ موشک‌های بالیستیک ادامه دهد و نیروهای نیابتی‌اش را در منطقه سر و سامان دهد. با این حال، امیدوارند ترامپ خواسته‌های دولت نتانیاهو را در نظر بگیرد و جمهوری اسلامی را سرانجام به تسلیم وادارد.به نوشتۀ «بنیاد فرانسوی پژوهش‌های راهبردی»، مقام‌های تصمیم‌ گیرندۀ اسرائیلی پس از حملۀ حماس به جنوب اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ برای بازگرداندن قدرت بازدارندگیِ اسرائیل، خط قرمز‌ها را هرچه دورتر تعیین کردند. واداشتن کشورهای منطقه به ویژه دشمنان اسرائیل به رعایت آن خط قرمز‌ها، حتی اگر به جنگ بینجامد، به وسوسۀ ذهنی رهبران اسرائیل تبدیل شده است.پس از ۷ اکتبر در محافل دفاعی اسرائیل رفته رفته مکتبی فکری شکل گرفت که می‌گوید: در حالی که نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی یک‌ راست به خاک اسرائیل حمله می‌کنند، چرا اسرائیل باید جنگ با جمهوری اسلامی ایران را تنها با هدف قرار دادن نیروهای نیابتی‌اش پیش ببرد.به نوشتۀ بنیاد فرانسوی پژوهش‌های راهبردی، یکی از مشاوران نزدیک به محافل تصمیم گیری در اسرائیل مضمون اصلی این مکتب فکری را چنین خلاصه می کند: ایران باید بهای حملات نیروهای نیابتی‌اش را به اسرائیل بپردازد؛ و این یکی از ناسازه‌هایی است که اسرائیل اکنون در آن قرار گرفته است.در چند دهۀ گذشته بنیامین نتانیاهو خود را تنها جنگ ‌طلب در برابر «تهدید‌های ایران» معرفی می‌کرد، اما امروز جنگ طلب اصلی ارتش اسرائیل است؛ در حالی که فرماندهان نظامی آن کشور تاکنون می‌کوشیدند در پاسخ‌گویی به تهدیدهای ایران سنجیده‌تر گام بردارند.اما جنگ مستقیم اسرائیل با ایران پیامدهای ویرانگر برای منطقه خواهد داشت. به نوشتۀ بنیاد پژوهش‌های راهبردی، اسرائیل می‌کوشد چراغ سبز یا، به عبارتی، موافقت ضمنیِ آمریکا را برای حمله به ایران به دست آورد. تاکنون نه دولت بایدن و نه دولت ترامپ چنین چراغ سبزی  را به دولت نتانیاهو نداده اند.در دو حمله‌ای که اسرائیل به ایران کرد، معلوم شد که توانایی‌های بازدارندگیِ جمهوری اسلامی کارساز نیستند. بنابراین، امروز اگر اسرائیل به خاک ایران حمله کند، جمهوری اسلامی که می‌داند قدرت دفاعی محدودی دارد و از همه مهم‌تر، متحدی در منطقه ندارد، چاره‌ای جز رفتن هرچه سریع‌تر به سوی ساختن سلاح هسته‌ای نخواهد داشت. بسیاری از کارشناسان معتقدند که چنین احتمالی سراسر خاورمیانه را وارد معادلۀ به کل تازه‌ای خواهد کرد.کارشناسان بعید می‌‌دانند که فراخوان‌های‌ کشورهای حاشیۀ خلیج فارس برای خویشتن‌داری گوش شنوایی در میان رهبران و مقام‌های تصمیم‌گیرندۀ اسرائیل داشته باشد. اما به نظر می‌رسد دولت اسرائیل نیز در ارزیابی احساسات ضد ایرانی کشورهای خلیج فارس دچار اشتباه است. اسرائیلی‌ها نباید انتظار داشته باشند که در صورت حمله به ایران، اتحادی نظامی میان آن کشورها و اسرائیل ایجاد شود.به نوشتۀ روزنامۀ گاردین، مخالفت کشورهای حاشیۀ خلیج فارس با حمله به ایران نه از روی نزدیکی ایدئولوژیک آن‌ها با ایران، بلکه به سبب خودداری آن‌ها از ایجاد بی‌ثباتی سیاسی در منطقه است. برخلاف دولت اسرائیل، تغییر رژیم در ایران خواست آن کشورها نیست.کم و بیش همۀ کارشناسان جدی بر این باورند که جنگ مستقیم اسرائیل با ایران از کنترل خارج خواهد شد. آنان با توجه به موازنۀ کنونی قدرت در منطقه احتمال می‌دهند که بازیگران دیگری نیز وارد کارزار خواهند شد. بنابراین، تنها واشینگتن می‌تواند از چنین جنگی جلوگیری کند. اگر مذاکرات کنونی آمریکا با ایران به امضای توافق‌نامۀ تازه‌ای بینجامد، بعید می‌نماید که اسرائیل در صورت حمله به ایران از پشتیبانی عملیاتی آمریکا برخوردار شود.شکی نیست که با امضای توافق‌نامۀ تازه‌ میان آمریکا و ایران، ترامپ کوشش‌هایی در جهت منصرف کردن نتانیاهو از حمله به ایران انجام خواهد داد. مگر این که جمهوری اسلامی فهرست کامل خواسته‌های ترامپ را که گفته می‌شود مذاکره کنندگان آمریکایی در آینده مطرح خواهند کرد، نپذیرد.

    توافق هسته‌ای میان آمریکا و عربستان سعودی و رابطۀ آن با مذاکرات کنونی ایران و آمریکا

    Play Episode Listen Later Apr 15, 2025 9:13


    یکشنبه گذشته سیزدهم آوریل برابر با ۲۴ فروردین ۱۴۰۴ کریس رایت، وزیر انرژی ایالات متحد آمریکا، در یک کنفرانس مطبوعاتی در ریاض، پایتخت عربستان سعودی، اعلام کرد که به زودی دو کشور توافق‌نامۀ اولیه‌ای را برای توسعۀ صنعت هسته‌ای غیرنظامی در عربستان سعودی امضا خواهند کرد. او گفت : جزئیات همکاری هسته‌ای میان دو کشور امسال اعلام خواهد شد. به گفتۀ وزیر انرژی آمریکا، این توافق‌ که مقدمات آن در زمان ریاست جمهوری بایدن فراهم آمد، به عربستان سعودی امکان می‌دهد تا یک «صنعت هسته‌ای تجاری» داشته باشد. در عوض، عربستان سعودی یکی از پیشروترین کشورها خواهد بود که دست به سرمایه‌گذاری کلان در ایالات متحد آمریکا خواهد زد.اما وزیر انرژی آمریکا نگفت که بایدن توافق گسترده‌تری را در نظر داشت که دربرگیرندۀ توافق هسته‌ای غیرنظامی و تضمین‌های امنیتی بود و قرار بود زمینه را برای عادی‌سازی روابط میان عربستان سعودی و اسرائیل در چارچوب پیمان ابراهیم فراهم کند. پیداست که توافق کنونی بیشتر جنبۀ اقتصادی دارد. در حالی که بایدن با پذیرش توافق هسته‌ای با عربستان سعودی هدف جداگانه‌ای را که اساساً سیاسی و ژئوپلیتیکی بود دنبال می‌کرد.وزیر انرژی آمریکا گفت : همکاری میان آمریکا و عربستان سعودی و نیز تحول در سیاستِ انرژی آمریکا می تواند آهنگِ رشد اقتصادی دو کشور و حتی سراسر جهان را تندتر کند. سپس افزود: شکی نیست که چارچوب همکاری دو کشور و مشارکت هسته‌ای آمریکا در عربستان سعودی توافق‌نامه ۱۲۳ خواهد بود. با این حال، راه‌های گوناگون برای تنظیم توافق‌نامه وجود دارد که هم به  سود عربستان سعودی و هم به سود ایالات متحد باشد. توافق کنونی می‌تواند به غنی‌سازی اورانیوم در عربستان سعودی اجازه دهد؛ نکته‌ای که در زمان بایدن از پیشرفت مذاکرات جلوگیری می‌کرد.منظور از توافق‌نامه ۱۲۳ بند ۱۲۳ قانون انرژی اتمیِ سال ۱۹۵۴ آمریکاست که رعایت مُفاد آن برای همکاری دولت آمریکا و شرکت‌های آمریکایی با نهادهای کشورهای دیگر ضروری است. با امضای آن توافق‌نامه کشورها متعهد می‌شوند از فناوری هسته‌ای آمریکا تنها برای هدف‌های غیرنظامی استفاده کنند و از تولید سلاح‌های هسته‌ای یا انتقال مواد حساس به دیگر کشورها خودداری کنند.با این حال، مقام‌های سعودی الزام‌های توافق‌نامه ۱۲۳ را نپذیرفته‌اند. آن توافق‌نامه ۹ معیار برای جلوگیری از پراکنشِ سلاح‌های اتمی تعیین کرده است و کشوری که آن را امضا می‌کند باید به آن‌ معیارها تن دردهد. عربستان سعودی با منع غنی‌سازی اورانیوم یا آمایشِ سوختِ هسته‌ای مصرف شده در خاک خود موافق نیست.محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، گفته است اگر ایران در پی دستیابی به سلاح هسته‌ای باشد، چرا باید عربستان سعودی خود را از آن محروم کند. دیدگاه محمد بن سلمان نگرانی‌هایی را در میان طرفداران کنترل تسلیحات و قانونگذاران آمریکایی دربارۀ توافق هسته‌ای غیرنظامی آمریکا و عربستان سعودی برانگیخته است.در گذشته، اعضای کنگره از هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه مخالفت خود را با توافق هسته‌ای با عربستان سعودی اعلام کرده بودند. زیرا محمد بن سلمان نمی‌خواست مُفاد توافق‌نامۀ ۱۲۳ را بپذیرد و به معیارهای آن تن دردهد. حتی مارکو روبیو که اکنون وزیر امور خارجۀ آمریکاست مخالف چنین توافقی بود.غنی‌سازی اورانیوم در خاک عربستان سعودی و آمایش سوختِ هسته‌ای مصرف شده در آن کشور، راه را برای تولید سلاح هسته‌ای باز می‌کند. به همین سبب، دولت اسرائیل و به طور کلی رهبران آن کشور سخت نگران اند. چنان که یائیر لاپید، رهبر حزب اپوزیسیون، از دولت اسرائیل خواسته است با هرگونه توافقی که به عربستان سعودی اجازۀ غنی‌سازی اورانیوم بدهد، سرسختانه مخالفت کند.او در حساب ایکس خود نوشت: اسرائیل باید از ایالات متحد آمریکا، نزدیکترین دوست خود، بخواهد از امضای هرگونه توافق هسته‌ای با عربستان سعودی که دست آن کشور را برای غنی سازی اورانیوم در خاک خود باز می‌گذارد، خودداری کند. ما در گذشته چنین عمل کردیم و در برابر هرگونه تلاشی برای مجاز شمردن غنی سازی اورانیوم در خاورمیانه ایستادیم. اکنون نیز باید همین‌گونه عمل کنیم.دربارۀ نتیجۀ مذاکرات کنونی ایران و امریکا نیز دولت اسرائیل نگرانی‌های‌ عمیق خود را پنهان نکرده است. خواست آن دولت این است که توافق هسته‌ای جدید میان آمریکا و ایران باید محدودیت‌های سخت‌تری نسبت به آنچه در توافق برجام پیش‌بینی شده بود در نظر بگیرد. برپایۀ آن توافق که در سال ۲۰۱۵ در زمان باراک اوباما امضا شد و ترامپ در سال ۲۰۱۸ از آن بیرون رفت، ایران می‌توانست تا ۳٫۶۷ درصد دست به غنی‌سازی اورانیوم بزند و تعهد می‌کرد که گامی در جهت ساختن تأسیسات غنی‌سازی اورانیوم جدید یا رآکتور آب‌سنگین برندارد.پس از بیرون رفتن ترامپ از برجام، ایران غنی‌سازی اورانیوم را تا ۶۰ در صد یعنی تا آستانۀ ساختن بمب هسته‌ای افزایش داد و در بیشتر زمینه‌ها بر توانایی هسته‌ای خود افزود. آیا در توافق احتمالی جدید میان ایران و آمریکا خواست دولت اسرائیل یعنی منع هرگونه غنی‌سازی در نظر گرفته خواهد شد؟ به نظر می‌رسد آمریکا، هم در مذاکرات کنونی‌اش با جمهوری اسلامی و هم در توافق آینده‌اش با عربستان سعودی، منع هرگونه غنی‌سازی را به کناری نهاده است.اجازۀ ضمنی آمریکا به عربستان سعودی برای غنی‌سازی اورانیوم در توافق پیش‌بینی شده میان دو کشور، نمی‌تواند با منع هرگونه غنی‌سازی برای ایران سازگار باشد. در این میان، آمریکا با نگرانی‌ها و مخالفت‌های دولت اسرائیل چه خواهد کرد؟این ها پرسش‌هایی هستند که کارشناسان مطرح می‌کنند. تا ببینیم آینده آبستن چه رویدادهایی است.

    چرا ترامپ، برخلاف نتانیاهو، مذاکره با جمهوری اسلامی را به حملۀ نظامی ترجیح می‌دهد؟

    Play Episode Listen Later Apr 8, 2025 9:44


    در چند هفتۀ گذشته گمانه‌زنی‌ها دربارۀ احتمال حملۀ نظامی به تأسیسات اتمی ایران در صورت خودداری جمهوری اسلامی از مذاکرۀ مستقیم با آمریکا بالا گرفته بود، اما شامگاه دوشنبه ۷ آوریل هنگامی که ترامپ پس از دیدار با نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، خبر مذاکره مستقیم آمریکا با ایران را اعلام کرد، کم و بیش فرونشست. تایمز اسرائیل دیدار نتانیاهو و ترامپ را ناامید کننده خواند. یک هفته پیش از این دیدار، شبکه ۱۴ اسرائیل در گزارشی اعلام کرد که هم اکنون حملۀ گسترده‌ای به منظور پایان دادن به برنامۀ اتمی ایران آماده می شود. آن شبکه حملۀ برنامه ریزی شده را «بزرگ‌ترین حمله پس از جنگ جهانی دوم» توصیف کرد که نشان‌دهندۀ ابعاد عظیم عملیاتِ پیش‌بینی شده هم از نظر نظامی و هم از نظر ژئوپلیتیکی است.برپایۀ آن گزارش، اگر در هفته‌های آینده تحول مهمی در مذاکرات هسته‌ای ایران رخ ندهد، عملیات آغاز خواهد شد. نخست وزیر اسرائیل بارها جمهوری اسلامی ایران را «تهدیدی وجودی» برای اسرائیل خوانده است. تاکنون ارتش اسرائیل چندین حملۀ «شبیه سازی شده» به تأسیسات اتمی فُردوُ، نطنز و اراک انجام داده است. گویا بخشی از ستاد کل ارتش اسرائیل به راه حل حملۀ پیشگیرانه روی آورده است.البته، در گزارش شبکه ۱۴ اسرائیل گفته نمی‌شد که عملیات برنامه ریزی شده را اسرائیل به تنهایی انجام خواهد داد یا با همدستی آمریکا. اما با توجه به دوری اسرائیل از ایران، بعضی از کارشناسان حدس می‌زدند که آمریکا به تنهایی عهده‌دار عملیات نظامی برضد ایران خواهد بود. به ویژه از آن رو که آن کشور در هفته‌های اخیر بمب افکن‌های رادارگریز بی ۲ در جزیرۀ دیه‌گو گارسیا در اقیانوس هند و سامانه‌های دفاع هوایی ضد موشکی پاتریوت در پایگاه‌ هوایی شیخ عیسی در بحرین مستقر کرده است.جمهوری اسلامی که برنامه هسته‌ای‌اش را از آغاز تاکنون غیرنظامی اعلام کرده، نمی‌گوید چرا به غنی‌سازی اورانیوم تا آستانۀ ساخت بمب هسته‌ای ادامه داده است. از سوی دیگر، علی خامنه‌ای تهدید کرده است که به هر حمله‌ای به حاکمیت ایران پاسخی برق آسا خواهد داد. وزیر امور خارجه ایران نیز تهدیدهای اسرائیل و آمریکا را «جنگ روانی» خوانده و گفته است هرگونه حملۀ نظامی با واکنش منطقه‌ای ایران از جمله متحدانش در لبنان، سوریه، عراق و یمن رو به رو خواهد شد.اما جدا از مسئله انرژی هسته‌ای ایران، بسیاری از کارشناسان معتقدند که موضوع اصلی برای اسرائیل بازسازی استراتژیک خاورمیانه است و طبیعی است که با چنین پروژۀ جاه‌طلبانه‌ای کشورهای منطقه نمی‌توانند همراهی کنند. هنوز تحلیل جامعی از واکنش کشورهای منطقه به این حملۀ احتمالی در دست نیست. مسلم این است که چنان حملۀ نظامی به کشوری مانند ایران، حتی اگر هدفی جز نابودی تأسیسات اتمی را نداشته باشد، ممکن است به درگیری منطقه‌ای در جبهه‌های گوناگون بینجامد. بسیاری از تحلیلگران نسبت به این خطر هشدار می دهند.بعضی از کارشناسان ایرانی حمله به جمهوری آذربایجان را یکی از پاسخ‌های ایران می‌دانند. در ۲۷ ژوییۀ ۲۰۲۴ وبگاه «دیپلماسی ایرانی» در یادداشتی به قلم محمد گل‌افروز، مدرس علوم سیاسی، با عنوان «مواضع کشورهای همسایه از جمله ترکیه و آذربایجان نسبت به هرگونه جنگ با ایران» نوشت: اگر جنگی با ایران درگیرد، ترکیه و کشورهای هم سوی آن ازجمله جمهوری آذربایجان که به یک ایران ضعیف شده می‌اندیشند و استراتژی منطقه‌ای آن‌ها در نهایت برضد ایران است با دشمنان ایران همراه خواهند شد.از سوی دیگر، بسیاری از کارشناسان بر این عقیده‌اند که آمریکا یا اسرائیل نمی‌توانند بدون در نظر گرفتن نگرانی‌ کشورهای منطقه دست به چنین حمله‌ای بزنند. یک ماه پیش، محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، وزیر امورخارجۀ قطر، در مصاحبه‌‌ با تاکِر کارلْسوُن، روزنامه‌نگار آمریکایی، هشدار داد که در صورت بمباران نیروگاه اتمی بوشهر، آب خلیج فارس یکسره آلوده خواهد شد و کشورهای عربی از جمله قطر که آب‌شان را از این خلیج تأمین می‌کنند، نه آب خواهند داشت، نه ماهی و نه چیزهای دیگر.عربستان سعودی و امارات نیز با حملۀ نظامی به تأسیسات اتمی ایران سخت مخالف‌اند. به نوشتۀ روزنامۀ گاردین، مخالفت کشورهای حاشیۀ خلیج فارس با حمله به ایران نه از روی نزدیکی ایدئولوژیک آن‌ها با ایران، بلکه به سبب خودداری آن‌ها از ایجاد بی‌ثباتی سیاسی در منطقه است. برخلاف دولت اسرائیل، تغییر رژیم در ایران خواست آن کشورها نیست. در سفری که قرار است ترامپ به عربستان سعودی کند، حدس می‌زنند محمد بن سلمان مخالفتش را با حمله به ایران آشکارا و رسماً به اطلاع ترامپ خواهد رساند.روس‌ها نیز با حمله به ایران مخالف‌اند. چندی پیش معاون وزیر امور خارجۀ روسیه در مصاحبه با مجلۀ روسی زبان «امور بین‌الملل» گفت: هرگونه حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران می‌تواند پیامدهای فاجعه‌بار برای کل منطقه داشته باشد. ترامپ از پوتین خواسته است میانجیگری کند تا جمهوری اسلامی وارد مذاکرۀ مستقیم با آمریکا شود. اما رئیس جمهور آمریکا به دنبال نتیجۀ فوری است، در حالی که موضوع هسته‌ای ایران به ویژه اگر برنامۀ بالستیک توسعه یافتۀ ایران را نیز بر آن بیفزاییم بسیار پیچیده است. چنان که به گفتۀ بسیاری از کارشناسان، این موضوع نیازمند یکی از فنی‌ترین و دشوارترین مذاکرات دیپلماتیک است. زیرا هم موضوع امنیتی بزرگ در خاورمیانه است و هم موضوعی است که با هست و نیست رژیم ایران گره خورده است.برای نتانیاهو که شامگاه دوشنبه ۷ آوریل در کاخ سفید در کنار ترامپ نشسته بود، شنیدن سخنان رئیس جمهور آمریکا دربارۀ مذاکرۀ مستقیم با ایران تاحدودی دردناک و حتی تحقیرآمیز بود. نخست وزیر اسرائیل دربارۀ موضوع اتمی ایران همواره با هرگونه راه حل دیپلماتیک از نوع برجام مخالفت کرده است. چنان که مذاکرات برجام را در برابر کنگرۀ آمریکا در زمان اوباما محکوم کرد.نتانیاهو می‌داند که جمهوری اسلامی هرگز به برچیدن برنامۀ هسته‌ای‌اش تن نخواهد داد. بنابراین، با پیشنهاد هدف حداکثری برای مذاکرات، درواقع، به دنبال شکست مذاکرات است. او پس از دیدارش با ترامپ گفت: ایالات متحد و ما یک هدف داریم و آن اینکه ایران هیچ‌گاه سلاح هسته‌ای نداشته باشد. اگر بتوان از راه دیپلماتیک به این هدف دست یافت، به گونه‌ای که در بارۀ لیبی انجام شد، امر خوبی خواهد بود.اما به عقیدۀ بسیاری از کارشناسان، ترامپ که تجربۀ شکست مذاکرات هسته‌ای با کره شمالی را در پشت سر دارد، بعید می‌نماید از نتانیاهو پیروی کند.

    مرز ناروشن لاف و حقیقت در تهدیدهای ترامپ

    Play Episode Listen Later Apr 1, 2025 9:56


    روز یک‌شنبه ۳۰ مارس برابر با ۱۰ فروردین دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، در مصاحبه‌ای تلفنی با شبکۀ «ان بی سی نیوز» از رهبران جمهوری اسلامی خواست که دربارۀ برنامه هسته‌ای ایران توافق‌نامه‌ امضا کنند وگرنه «بمباران ایران چنان خواهد بود که مانند آن هرگز دیده نشده است». تهدید ترامپ هم‌زمان بود با تقویت پدافند هوایی ایالات متحد آمریکا در پایگاه‌های خود در نزدیکی ایران. پس از استقرار بمب افکن‌های رادارگریز ب ۲ در جزیرۀ دیه‌گو گارسیا در اقیانوس هند، آمریکا در روزهای اخیر سامانه‌های دفاع هوایی ضد موشکی پاتریوت نیز در پایگاه‌ هوایی شیخ عیسی در بحرین مستقر کرده است.درپاسخ به تهدید ترامپ، علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، روز دوشنبه ۳۱ مارس در سخنرانی خود به مناسبت عید فطر گفت: تهدید می‌کنند شرارت خواهند کرد. اما اینکه شرارتی انجام بگیرد، ما خیلی اطمینان نداریم. احتمال زیاد نمی‌دهیم از بیرون شرارتی انجام بگیرد. اما اگر از بیرون شرارتی انجام بگیرد ضربه محکم سختی خواهند خورد.به عقیدۀ کارشناسان، نامطمئن بودن خامنه‌ای از عملی شدن تهدید ترامپ چند علت می‌تواند داشته باشد. یا پشت او به روسیه و چین گرم است و گمان می‌کند آن دو قدرت بزرگ ترامپ را از عملی کردن تهدیدش بازخواهند داشت؛ یا توافقی ضمنی و پنهانی میان آمریکایی‌ها و جمهوری اسلامی انجام گرفته که دیر یا زود آشکار خواهد شد. در نتیجه، تهدید ترامپ و خط و نشان کشیدن خامنه‌ای نوعی بازارگرمی است؛ و یا خامنه‌ای تهدید کنونی ترامپ را به حساب لاف‌زنی‌های او می‌گذارد.دونالد ترامپ در دور نخست ریاست جمهوری‌اش بارها تصمیم‌های خطیر گرفت، اما سپس منصرف شد. برای مثال، در ۸ آوریل ۲۰۱۷ زمانی که ریاست جمهوری‌اش هنوز به سه ماه نرسیده بود، سخنگویِ فرماندهی نظامیِ آمریکا در اقیانوس آرام اعلام کرد که در پی تحریکاتِ کرۀ شمالی ناو هواپیمابرِ «یو اس اس کارل وینسوُن» و ناوْگروهِ آن برای محکم کاری به طرف شبه‌جزیرۀ کره به راه افتاده‌اند. این تصمیم در واکنش به تهدیدهای اتمی کرۀ شمالی و به منظور منصرف کردنِ آن صورت گرفته بود. چهار روز بعد دونالد ترامپ اعلام کرد: «ما در حال فرستادنِ لشکری عظیم و بسیار نیرومند هستیم».با این حال، درست زمانی که ترامپ این سخنان را بر زبان می‌راند، ناو هواپیمابرِ کارل وینسوُن که دو ناوشکنِ موشک‌انداز و یک رزمناو آن را همراهی می‌کردند، نه به سویِ شبه‌جزیرۀ کره بلکه در جهتِ عکسِ آن به سوی جَنوب می‌رفت. زیرا از مدت‌ها پیش قرار شده بود نیروی دریایی آمریکا مانور مشترکی با نیروی دریایی استرالیا در آب‌هایِ اقیانوس هند برگزار کند.یک ماه بعد، در نهم ماه مِی ۲۰۱۷ ترامپ جیمز کوُمی را از ریاست اف بی آی برکنار کرد. او در آن زمان دربارۀ دخالتِ روسیه در انتخاباتِ ریاست جمهوریِ آمریکا و نحوۀ برنده شدنِ ترامپ تحقیق می‌کرد. در ۸ ژوئن آن سال جیمز کوُمی در جلسۀ شهادتِ کمیتۀ اطلاعاتیِ سنایِ آمریکا حاضر شد تا دربارۀ ادعاهایِ ترامپ که او همه را دروغ می‌دانست توضیحاتی بدهد. ترامپ پیش از آن در یک رشته توئیت مدعی شده بود که گفت و گوهای خصوصی‌اش را با رئیس برکنار شدۀ اف بی آی ضبط کرده است و می‌تواند آن‌ها را منتشر کند. در حالی که کاملاً دروغ می‌گفت. در ۲۳ ژوئن نیز در مصاحبه‌ای با شبکۀ خبری فاکس نیوز در کاخ سفید این دروغ را تکرار کرد.در ۲۱ ژوئن ۲۰۱۹ روزنامۀ نیویورک ‌تایمز به نقل از منابعِ دولت ترامپ نوشت که پس از آنکه ایران پَهپاد آمریکا را بر فرازِ تنگۀ هُرمُز سرنگون کرد، ترامپ دستور داد جنگنده‌های آمریکایی به نقاطی در خاک ایران حمله کنند، اما سپس منصرف شد و عملیاتِ تلافی‌جویانه را در مراحل اولیۀ اجرای آن لغو کرد.صبح همان روز او در چند توئیت پیاپی به شرح گفت و گوهای شب پیشین‌اش با مقام‌های نظامی و سیاسی آمریکا پرداخت و نوشت که برای جلوگیری از کشته شدن غیرنظامیان و پرسنل نظامیِ ایران از واکنش نظامی صرفنظر کرده است.به این‌ چند نمونه از لاف‌زنی‌های ترامپ در دور نخست ریاست جمهوری‌اش نمونه‌های دیگری نیز می‌توان افزود. جالب اینکه او دور دوم ریاست جمهوری‌اش را نیز با به هم ریختن مرز لاف و حقیقت آغاز کرد، مانند پیشنهاد الحاق کانادا به ایالات متحد آمریکا و تبدیل آن کشور به پنجاه و یکمین ایالت آمریکا یا تصاحب زورکی جزیرۀ گرینلند. این جزیرۀ استراتژیک اکنون با جمعیت ۵۷ هزار نفر قلمرو خودمختار دانمارک است. ایالات متحد آمریکا یک پایگاه نظامی در بخش شمالی گرینلند دارد.وادار کردن فلسطینیان به کوچ اجباری و تبدیل کردن نوار غزه به یک «ریویرا» یکی دیگر از لاف‌زنی‌های ترامپ بود. ترامپ گمان می‌کرد که اسرائیل نوار غزه را دو دستی به آمریکا خواهد داد چنان که گفت برای این کار نیازی به روانه کردن سربازان آمریکایی به غزه نیست.خواست بازگشت کامل، سریع و بی‌چون و چرای کانال پاناما به ایالات متحد آمریکا یکی دیگر از لاف‌های ترامپ در دور دوم ریاست جمهوری‌اش بود. رئیس‌جمهور پاناما در بیانیه‌ای در شبکه‌های اجتماعی به ادعای ترامپ چنین پاسخ داد: وجب به وجب کانال پاناما و مناطق اطراف آن به پاناما تعلق دارد.به گفتۀ لارنس فریدمن، کارشناس سیاسی و استاد پیشین مطالعات جنگی در دانشگاه کینگز لندن، ترامپ گمان می‌کند که اگر به اندازۀ کافی لاف بزند، دیگران جا می‌زنند و او می‌تواند به کارهای باب میل خود بپردازد. اما این روش به سبب بی‌اعتنایی به واقعیت‌ها به نتیجه‌ای نمی‌رسد.ترامپ قول داده بود به جنگ اوکراین در دوهفته پایان دهد. اما با مانع بزرگی مانند ولادیمیر پوتین که باهوش‌تر و صبورتر از اوست، رو به رو شد. پوتین از میل ترامپ به حل سریع بحران استفاده کرد و با کند کردن روند آتش‌بس اجازه نداد موضع برتر روسیه در جنگ تغییر یابد. درواقع، او همۀ ادعاهای ترامپ را نقش بر آب کرد.«آرِن دیوید میلر» که در دو دهۀ پایانی قرن بیستم ۲۴ سال برای وزارت امور خارجۀ ایالات متحد کار کرده و به شش وزیر امور خارجۀ آمریکا خدمت کرده است، بر این باور است که ترامپ در معامله به دنبال نتیجه‌ای موقتی و آنی است. از همین رو، همواره عجله می‌کند. اما عجله کردن در سیاست خارجی برای رسیدن به دستاوردی آنی خطرناک است. زیرا چنین روشی مانع تشخیص درست مسأله می‌شود.اما ترامپ و همراهانش در کاخ سفید بر این باورند که شتاب برای از میان بردن «نظم جهانی استوار بر قانون» ضروری است؛ این نظم دهه‌ها روابط بین‌المللی دولت‌ها را در جهان تعیین کرده است. حال باید دید تهدید جمهوری اسلامی لاف‌زنی است یا واقعی؟

    برای نجات دموکراسی در ترکیه نباید از آتاترک یاری طلبید

    Play Episode Listen Later Mar 25, 2025 10:20


    بازداشت اکرم امام اوغلو، شهردار استانبول، بر نگرانی‌ها دربارۀ دموکراسی و حاکمیت قانون در ترکیه بیش از پیش افزوده است. شهردار استانبول قرار بود رقیب اصلی اردوغان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۸ باشد. به همین سبب، هواداران میلیونی او در سراسر ترکیه که به خیابان‌ها آمده‌اند، بر این باورند که بازداشت او یک کُنش سیاسی است. اما مقام‌های ترکیه این اتهام‌ را رد می‌کنند و می‌گویند دادگاه‌ها در ترکیه مستقل عمل می‌کنند. دموکراسی در ترکیه برخلاف کشورهای دموکراتیک غربی دموکراسی لیبرال نیست. زیرا برقراری‌اش سرانجام روند سیاسی خاصی بود که با لیبرالیسم سازگاری نداشت. جمهوری ترکیه‌ که در اکتبر ۱۹۲۳ به دست مصطفی کمال آتاترک و یارانش بر ویرانه‌های امپراتوری عثمانی ساخته شد، می‌بایست بر یک دولت نیرومند ملی و مدرن استوار باشد. «دولت ملی» که مصطفی کمال می‌خواست با مشت آهنین در ترکیه برپا کند، سه عنصر اساسی داشت: لائیسیته، تحمیل زبان و هویت ترکی بر همۀ باشندگان کشور و غربی شدن جامعه که چیزی نبود جز تقلید از شیوۀ زندگی جامعه‌های اروپایی.آتاترک دین را مایۀ زوال و نابودی امپراتوری عثمانی می‌دانست. از همین رو، لائیسیته را یکی از اصول اساسی جمهوری ترکیه تعیین کرد. در قانون اساسی آن کشور بر این اصل اساسی بارها تأکید شده است. او به جای شریعت اسلامی که تا آن زمان روابط میان فرمانگزارانِ دستگاه خلافت را تنظیم می‌کرد، قوانین مدنی و جزایی الهام یافته از دولت‌های اروپایی را نشاند. از سوی دیگر، نهاد خلافت را که اصلی ترین نهاد تضمین کنندۀ وحدت و یکپارچگی مسلمانان بود، برچید.مصطفی کمال حجاب اسلامی را در نهادهای دولتی و دستگاه اداری ممنوع کرد. مدارس دینی و به طور کلی آموزش دین را تعطیل کرد. از دیدگاه او، مفهوم لائیسیته نه به معنای بی‌طرفی دولت در امر دین، بلکه کنترل دین به دست دولت بود. یعنی دولت می‌بایست بر فعالیت اهل دین و رهبران دینی در جامعه نظارت کند تا پا از گلیم خود فراتر نگذارند. می‌توان گفت که در پس لائیسیتۀ آتاترک نوعی دشمنی ایدئولوژیکی با دین نهفته بود.افزون بر این، مصطفی کمال غربی شدن را شرط ضروری توسعه و نوسازیِ دولت جوان ترکیه می‌دانست. می‌گفت: تمدنی جز تمدن غربی وجود ندارد، باید آن را با گُل‌ها و خارهایش پذیرفت. دولت نه تنها می‌بایست نهادهایش را از روی مدل نهادهای غربی گرته برداری کند، بلکه شهروند ترک نیز از نظر ظاهر می‌بایست شبیه همتای اروپایی خود شود. چنین بود که در سال ۱۹۲۵ گذاشتن «فینه» را بر مردان ممنوع کرد و از آنان خواست کلاه به شیوۀ غربی‌ها بر سر بگذارند. کارمندان و کارکنان اداره‌ها و نهادهای دولتی نیز می‌بایست کت و شلوار به شیوۀ اروپایی‌ بپوشند.سرانجام اینکه، آتاترک برای ساختن یک دولت- ملت نیرومند بر خاکستر امپراتوری عثمانی به مفهومی قومی از هویت ملی گروید و گفت: ملت و شهروند ترک با خاستگاه قومی‌اش تعریف می‌شود. از نظر او، شهروند ترک کسی است که خود را از نظر قومی وابسته به «نژاد» ترک می‌داند. طبیعی بود که چنین تعریف کهنه از هویت در تضاد کامل با گوناگونی قومی، فرهنگی و دینی حاکم بر امپراتوری عثمانی قرار می‌گرفت و دیر یا زود واکنش باشندگان آن کشور را برمی‌انگیخت.ناسیونالیسم جمهوری‌خواه و لائیک آتاترک به برقراری نوعی دموکراسی دوسودایی انجامید. از سویی، ایدئولوژی کمالیسم به دکترین یا اصل نظری دولت تبدیل شد که هرگونه انتقاد از آن- به ویژه از اصل لائیسیته – تهدیدی برای ملت و جمهوری ترکیه به شمار رفت و، درنتیجه، سزاوار مجازات شناخته شد. از سوی دیگر، تقدس بخشیدن به این دکترین سیاسی و ایدئولوژیک به برقراری نظامی انجامید که در آن ارتش ترکیه به گونه‌ای قیم یا سرپرست حیات سیاسی کشور شد.ارتش ترکیه دکترین دولتی کمالیسم را به خدمت گرفت تا در مقام «پاسدار» رژیم، رعایت و پایندگی اصول آن دکترین را با قدرت تمام تضمین کند. درواقع، نهاد ارتش بود که قواعد بازی سیاسی و خطوط قرمز را در حیات سیاسی کشور تعیین می‌کرد و اگر تشخیص می‌داد که بازیگران سیاسی آن قواعد و خطوط قرمز را رعایت نمی‌کنند دست به کودتا می‌زد. از سال ۱۹۶۰ میلادی تاکنون چهار کودتای نظامی در ترکیه روی داده است.بدین‌سان، حاکمیت مردم که با انتخاب نمایندگانشان بیان می‌شود تابعی است از حاکمیتِ مفهومی ذهنی به نام «ملت» که ارتش، دادگستری و بوروکراسی کمالیستی خود را «تجسم» آن می‌دانند. بنابراین، در دموکراسی ترکیه، نمایندگان منتخب مردم نیستند که تصمیم نهایی را دربارۀ مصلحت مردم و کشور می‌گیرند، بلکه مجموعه‌ای از بازیگران نامنتخب در مقام مجمع تشخیص مصلحت حرف آخر را می‌زنند.به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه به رهبری رجب طیّب اردوغان و پایداری آن از سال ۲۰۰۲ تاکنون بر چنین زمینه‌ای صورت گرفت. درواقع، دموکراسی ترکیه سکوی پرشی بود برای خودکامگی این حزب و رهبر آن. حزب عدالت و توسعه در بیست و چند سال گذشته عرصه را بر قدرت مدنی تنگ کرده به‌ویژه از آن رو که نمایندگان منتخب وابسته به این حزب توانسته‌اند به اکثریت دست یابند.اگرچه دستیابی حزب عدالت و توسعه به قدرت، مسئلۀ سازگاری اسلام با دموکراسی را مطرح کرد و عمکردهای آن حزب در آغاز تا حدودی به آزادسازی نظام سیاسی ترکیه انجامید، اما از سال ۲۰۱۰ هنگامی که در کشورهای عربی به ویژه پس از به راه افتادن «بهار عربی» به ترکیه به چشم مدلی برای دموکراسی در آن کشورها نگریستند، رهبری حزب عدالت و توسعه دچار خودبینی شد و با به رخ کشیدن پویایی داخلی و اعتبار خارجیِ ترکیه دست به چرخشی اقتدارگرایانه زد و کوشید قدرت سیاسی و دستگاه دولت را به نام ارادۀ مردم به انحصار خود درآورد. اردوغان و حزب او با استفاده از اهرم‌های نظامِ به ارث مانده از آتاترک دست به این کار زدند.بنابراین، در اوضاع و احوال کنونی بازگشت به دکترین آتاترک راه حلی برای درمان دموکراسی در ترکیه نیست. به گفتۀ بسیاری از کارشناسان ترک، دموکراسی ترکیه نیازمند لیبرالیسم است تا آزادی اندیشه و آزادی بیان را در آن کشور جایگیر کند و با برپایی یک نظام شفاف دولتی، به نمایندگان منتخب مردم اجازه دهد تا قدرت دولت‌ را مهار کنند؛ قانون را بر کشور حکفرما کنند و جلو فساد مالی و اقتصادی را در چارچوب نظام آزاد اقتصادی بگیرند.

    چند و چون روابط حوثی‌های یمن با جمهوری اسلامی: شریک یا پیشکار؟

    Play Episode Listen Later Mar 18, 2025 10:08


    روز شنبه ۱۵ مارس برابر با ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، در پیامی در شبکۀ اجتماعیِ خود به نام «تروث سوشال» از حمله به پایگاه‌های حوثی‌های یمن خبر داد و از جمهوری اسلامی ایران خواست که هرچه زودتر دست از حمایت شورشیان حوثی بردارد. وگرنه پاسخگوی عملیات آنان خواهد بود. ترامپ دو هفته پیش از این پیام نامه‌ای به رهبران ایران فرستاده و در آن راهی برای از سرگیری مذاکرات دوجانبه میان دو کشور دربارۀ پیشرفت برنامۀ هسته‌ای ایران پیشنهاد کرده است. او در آن نامه گفته است که اجازۀ عملیاتی شدن برنامۀ هسته‌ای ایران را نخواهد داد. ترامپ در پیام روز شنبۀ خود نوشت: جنگاوران دلیر ما هم‌اکنون پایگاه‌ها، رهبران و دفاع موشکی تروریست‌ها را بمباران می‌کنند تا از کشتی‌ها، هواپیماها و شناورهای آمریکایی پاسداری کنند و آزادی ناوبری را بازگردانند. هیچ نیروی تروریستی جلو حرکت کشتی‌های تجاری و دریایی آمریکا را در آبراه‌های جهان نخواهد گرفت.رئیس جمهور آمریکا روز دوشنبه ۱۷ مارس برابر با  ۲۷ اسفند در پیامی دیگر نوشت: از این پس، هر شلیکی به دست حوثی‌ها انجام گیرد، شلیک با سلاح‌ها و به دست فرماندهی جمهوری اسلامی ایران شناخته خواهد شد و آن کشور مسئول آن خواهد بود و پیامدهای آن را باید بپذیرد. پیامدها وحشتناک خواهد بود!حوثی‌ها پس از برقراری آتش‌بس در غزه، از حمله به خاک اسرائیل و کشتی‌های بین‌المللی بازایستاده بودند. اما پس از اجرا نشدن مرحلۀ دوم توافقِ آتش‌بس و جلوگیری اسرائیل از ورود کمک‌های بشردوستانه به نوار غزه، حملات خود را به کشتی‌های بین‌المللی در دریای سرخ، تنگۀ باب‌المندب و خلیج عدن از سر گرفتند و طی ماه‎‌های گذشته امنیت دریانوردی را در منطقه به خطر انداختند. دامنۀ این ناامنی تا اقیانوس هند نیز کشیده شد.بمباران پایگاه‌های شورشیان حوثی‌ در یمن که به گفتۀ مقام‌های بهداشتیِ حوثی‌ها‌ دست کم ۵۳ نفر از جمله ۵ کودک کشته ونزدیک به صد زخمی به جا گذاشت، مهم‌ترین عملیات نظامی آمریکا در دومین دور ریاست‌جمهوری ترامپ بود. با این عملیات ترامپ پیام تهدیدآمیزی نیز به جمهوری اسلامی فرستاد.به گفتۀ سخنگوی ارتش یمن، جمهوری اسلامی پس از شکست نیروهای نیابتی‌اش در منطقه، مسلح کردن هرچه بیشتر حوثی‌ها را در دستور کار خود قرار داد. وبگاه «تایمز اسرائیل» در ۲۲ دسامبر گذشته نوشت: حوثی‌ها در یک سال گذشته بیش از ۲۰۰ موشک و ۱۷۰ پهپاد به سوی اسرائیل شلیک کرده‌اند که بعضی از آن‌ها خسارت‌های سنگین به بار آورده است. چندی پیش بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، در پیامی ویدیویی به حوثی‌ها وعده داد که سرنوشتی مانند حماس و حزب‌الله خواهند داشت.در واکنش به پیام تهدید آمیز ترامپ به جمهوری اسلامی، حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران، گفت: نسبت دادن عملیات حوثی‌ها به ایران نادرست است. یمنی‌ها ملتی مستقل و آزاد در سرزمین خود هستند و سیاست‌های مستقلی را دنبال می‌کنند؛ او سپس افزود: ایران مبادرت به جنگ نمی‌کند اما اگر کسی ما را تهدید کند، پاسخ‌ درخور خواهیم داد. عباس عراقچی، وزیر امور خارجۀ ایران، نیز برای گفت و گو دربارۀ اوضاع یمن سفری چند ساعته به مسقط، پایتخت عمان، کرد.روابط میان جمهوری اسلامی وشورشیان حوثی یمن با روابط آن رژیم با دیگر گروه‌های نیابتی فرق می‌کند. میزان پشتیبانی مالی آن از حوثی‌ها روشن نیست. اما همه می‌دانند که جمهوری اسلامی موشک و پهپاد، سلاح‌های سبک و مهمات دیگر در اختیار حوثی‌ها قرار می‌دهد و آنان را برای استفاده از آن سلاح‌ها آموزش می‌دهد. احتمال می‌دهند چند صد میلیون دلار در سال نیز به آنان کمک مالی می‌کند. بسیاری از کارشناسان پایداری و پیروزی‌های حوثی‌ها را در یمن در درجۀ نخست نتیجۀ پشتیبانی بی‌دریغ جمهوری اسلامی از آنان می‌دانند.حوثی‌ها به هرحال از جنگ داخلی یمن و مداخلۀ نظامی ۹ ساله به رهبری عربستان سعودی پیروزمند بیرون آمدند و پایه‌های خود را در مقام قدرت حاکم در شمال غرب کشور، بی‌هیچ رقیب سیاسی و نظامی، استوار کردند. دولت به رسمیت شناخته شدۀ یمن هنوز بی‌ثبات و نااستوار است.بسیاری از کارشناسان بین‌المللیِ حوزۀ خلیج فارس از جمله سوزانا جوُرج و دَن لاموُس معتقدند که حوثی‌ها گوش به فرمان خامنه‌ای نیستند بلکه متحد او هستند. اما اگر مقام‌های جمهوری اسلامی و در رأس آنان علی خامنه‌ای، ماجراجویی‌های نظامی حوثی‌ها را خطری برای خود می‌دانند باید از حمایت مالی و نظامی آنان دست بردارند.حوثی ها به درستی معتقدند که هیچ نیرویی در خاک یمن حریف آنان نمی‌شود. تاکنون توانسته بودند در برابر حملات هوایی محدود آمریکا و بریتانیا مقاومت کنند. آنان حتی از آن حملات بهرۀ سیاسی می‌بردند. اما با روی کار آمدن ترامپ اوضاع فرق کرده است. جمهوری اسلامی که اکنون بسیار ضعیف شده و از هرگونه درگیری نظامی مستقیم و نامستقیم پرهیز می‌کند، چاره‌ای جز قطع حمایت مالی و نظامی خود از حوثی‌ها ندارد.بعضی از کارشناسان ایرانی مانند محسن میلانی، استاد علوم سیاسی دانشگاه فلوریدای جنوبی، معتقدند که ایران منافع راهبردی یا اقتصادی در یمن ندارد. به همین سبب، خیلی دیر به حمایت از حوثی ها برخاست. زیرا به دنبال گسترش دامنۀ نفوذ سیاسی خود در منطقه بود. به طور کلی، حوثی ها بودند که می‌خواستند روابط نزدیک با ایران داشته باشند. از سوی دیگر، ایران مانند بسیاری از کشورهای جهان باید نگران امنیت تنگۀ باب المندب در یمن باشد که مسیر آمد و رفت میلیون‌ها دلار محموله‌های نفتی است.بسیاری از کارشناسان بر این نکته تأکید می‌کنند که حوثی‌ها به شدت ملی‌گرا هستند و اگر منافعشان ایجاب کند حتی رابطۀ خود را با ایران قطع می‌کنند. آنان با استفاده از کمک‌های مالی و نظامی جمهوری اسلامی توانستند به یک بازیگر قدرتمند و مستقل تبدیل شوند. از همین رو، ترجیح می‌دهند به آنان به چشم متحد و نه مزدور ایران بنگرند.تاکنون جمهوری اسلامی و حوثی‌ها منافع و دلبستگی‌های کم و بیش مشترک و همسو داشتند و می‌کوشیدند با هم همکاری ‌کنند. اما پیام ترامپ به آنان روشن و بی‌ابهام است: از این پس، یا هر دو از جاه‌طلبی‌ها و ماجراجویی‌های گذشته دست برمی‌دارند و یا راهشان را از هم جدا می‌کنند.

    دشواری‌ها و پیامدهای حمله به تأسیسات اتمی ایران

    Play Episode Listen Later Mar 11, 2025 11:13


    جمعۀ گذشته ۷ مارس برابر با ۱۷ اسفند ۱۴۰۳ محمد بن عبدالرحمان آل ثانی، وزیر امورخارجۀ قطر، در مصاحبه‌‌ای با تاکِر کارلْسوُن، روزنامه‌نگار آمریکایی، هشدار داد که در صورت بمباران نیروگاه اتمی بوشهر، آب خلیج فارس یکسره آلوده خواهد شد و کشورهای عربی از جمله قطر که آب‌شان را از این خلیج تأمین می‌کنند، نه آب خواهند داشت، نه ماهی و نه چیزهای دیگر. این مصاحبه همان روزی پخش شد که دونالد ترامپ از دعوت رسمی جمهوری اسلامی به مذاکره پرده برداشت. قطر در ۱۹۰ کیلومتری جنوب ایران قرار دارد و مانند دیگر کشورهای خلیج فارس آب شیرین خود را با نمک‌زدایی از آب خلیج به دست می‌آورد. البته تأسیسات اصلیِ اتمی ایران که احتمال می‌دهند در آن‌ها غنی‌سازی اورانیوم تا مرز ساختن سلاح‌ هسته‌ای پیش رفته است در چند صد کیلومتری خلیج فارس در داخل کشور قرار دارد. کشورهای غربی به ویژه آمریکا سال‌هاست ایران را به کوشش در جهت دستیابی به سلاح هسته‌ای متهم می‌کنند؛ اتهامی که جمهوری اسلامی آن را همواره رد کرده است.افزون بر نیروگاه اتمی بوشهر، جمهوری اسلامی ایران در حال ساختن نیروگاه اتمی دیگری در شهر دارخُوِین در استان خوزستان است. سازمان انرژی اتمی ایران در نظر دارد این نیروگاه را به «رآکتور آب‌سنگین فشرده» با قدرت ۳۶۰ مگاوات مجهز کند. نیروگاه دارخُوِین در ۷۰ کیلومتری جنوب غربی اهواز، ۹۰ کیلومتری شرق بصره در عراق و ۱۵۰ کیلومتری شمال شهر کویت ساخته می‌شود.معلوم نیست ساختمان این نیروگاه که از دسامبر ۲۰۲۲ آغاز شده تا کجا پیش رفته است. اما شکی نیست که آن نیز یکی از هدف‌های حملۀ احتمالی به تأسیسات اتمی ایران خواهد بود و این احتمال نگرانی کشورهای حاشیۀ خلیج فارس را دو چندان کرده است.اما آنچه بیش از همه مایۀ نگرانی و ترس اسرائیل و آمریکا و به طور کلی کشورهای غربی است، فعالیت‌ دو مرکز غنی‌سازی اورانیوم «فُردوُ» در استان قم و «نطنز» در استان اصفهان است. جمهوری اسلامی در سپتامبر ۲۰۰۹ پس از افشاگری مقام‌های آمریکایی و فرانسوی به وجود «تأسیسات زیرزمینی فُردوُ»، که مرکز اصلی غنی‌سازی اورانیوم ایران است، اذعان کرد.جمهوری اسلامی مدعی‌ است دستگاه‌های سانتریفوژ فُردوُ را به منظور «ایمنی مردم» در دل کوه‌ها جای داده است. اما به گفتۀ کارشناسان، ترس از «حملۀ هوایی» انگیزۀ اصلی مقام‌های جمهوری اسلامی در انتقال این دستگاه‌ها به عمق کوه‌ها بوده است.درواقع، پس از تهدیدهای مکرر آمریکا و تهدید ضمنی اسرائیل به حملۀ احتمالی به تأسیسات نطنز بود که مرکز غنی‌سازی اورانیوم فُردوُ در دل کوه‌های جنوب تهران در استان قم ساخته شد. برپایۀ «تفاهم هسته‌ای لوزان» که در ۳ آوریل ۲۰۱۵ برابر با ۱۳ فروردین ۱۳۹۴ میان ایران و گروه ۱+۵ به امضا رسید، قرار شد غنی‌سازی اورانیوم در تأسیسات فُردوُ تعطیل شود و آن تأسیسات به مرکزی برای فعالیت‌های علمی و پژوهشی تبدیل شود. برپایۀ آن تفاهم قرار شد غنی‌سازی اورانیوم در ایران تنها در تأسیسات هسته‌ای نطنز انجام گیرد.اما پس از خروج ترامپ از برجام و تصمیم جمهوری اسلامی ایران به کاهش گام به گام تعهدات برجامی خود، سازمان انرژی اتمی ایران در ۷ نوامبر ۲۰۱۹ برابر با ۱۶ آبان ۱۳۹۸ اعلام کرد که تأسیسات هسته‌ای فُردوُ غنی‌سازی اورانیوم را از سر گرفته است. از سر گرفتن غنی‌سازی با حضور بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی انجام گرفت و چنین نهادند که آن تأسیسات دست به غنی‌سازی اورانیوم تا مرز ۵ درصد بزند.اما مقام‌های جمهوری اسلامی سپس در اقدامی تلافی‌جویانه در ژانویۀ ۲۰۲۱ برابر با دی ماه سال ۱۳۹۹ دست به غنی سازی ۲۰ درصدی در آن تأسیسات زدند که نگرانی مقام‌های اروپایی، آمریکایی و اسرائیلی را برانگیخت. در ۲۲ نوامبر ۲۰۲۲ ایران اعلام کرد که تولید اورانیوم غنی شده تا ۶۰ درصد را آغاز کرده است. این میزان بسیار بالاتر از ۳.۶۷ درصد تعیین شده در توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ است و از ۹۰ درصد مورد نیاز برای ساخت بمب اتمی فاصله‌ای ندارد.از تأسیسات هسته‌ای نطنز گویا تا سال ۲۰۰۲ میلادی کشورهای غربی بی‌خبر بودند. گفته می‌شود وجود این تأسیسات را در آن سال سازمان مجاهدین خلق افشا کرد. دستگاه‌های غنی‌سازی این مرکز را سپری بتنی به ضخامت تقریبی ۷٫۶ متر محافظت می‌کند. جمهوری اسلامی ایران سانتریفوژهای این مرکز را به قعر ۴۰ تا ۵۰ متری زمین منتقل کرده است. این مرکز از زمان افشا شدنش چندین بار هدف خرابکاری و ترور مسئولان و مهندسان آن قرار گرفته است.جدا از این دو مرکز مهم غنی‌سازی، جمهوری اسلامی ایران در اراک و تهران و اصفهان  دارای رآکتور هسته‌ای تحقیقاتی است. از این رآکتورها افزون بر مطالعۀ رفتار مواد و سوخت‌های هسته‌ای، برای آموزش پرسنل صنعت انرژی هسته‌ای در پزشکی هسته‌ای یا در صنعت هسته‌ای نظامی استفاده می‌کنند. ایران در چند جا از جمله در روستای «ساغَند» در حوالی اردکان و دهستان «گچین» در استان هرمزگان معادن اورانیوم نیز دارد.نابود کردن دو پایگاه اصلی هسته‌ای ایران یعنی تأسیسات غنی‌سازی نطنز و فُردوُ در دستور کار دولت کنونی اسرائیل است. اما آن کشور برای چنین کاری نیازمند بمب‌هایی است که بتوانند پیش از منفجر شدن ده‌ها متر سنگ و بتن مسلح را سوراخ کنند. اسرائیل بمب‌های نفوذگر دارد و نیروی هوایی‌اش برای کشتن حسن نصرالله از آن‌ها استفاده کرد. اما در آن حمله گویا از ۸۰ بمب استفاده کرد تا به نتیجه رسید. آیا با چنین حمله‌ای می‌تواند آن دو پایگاه هسته‌ای ایران را نابود کند؟کارشناسان معتقدند که تنها یک سلاح می‌تواند در نابودی تأسیسات هسته‌ای ایران کارساز باشد و آن بمب سنگرشکنِ «جِی‌بی‌یو- ۵۷ ای/ بی» است که در اختیار نیروی هوایی آمریکا است. این بمب غول‌آسای هدایت‌شونده و سنگرشکن نزدیک به ۶ متر طول و حدود ۳۰ هزار پوند وزن دارد و می‌تواند پیش از منفجر شدن تا عمق ۶۰ متری زمین نفوذ کند.کارشناسان اسرائیلی معتقدند که حتی اگر آمریکا این بمب نفوذگر را در اختیار اسرائیل قرار دهد جنگنده‌های اف-۱۵، اف-۱۶ و اف-۳۵ اسرائیلی نمی‌توانند آن را حمل کنند. مگر اینکه بمب‌افکن رادارگریز «نورثروپ گرومن بی-۲ اسپیریت» را از ایالات متحد خریداری کند. وگرنه آمریکا خود باید رسالت نابودی تأسیسات هسته‌ای نطنز و فُردوُ را عهده‌دار شود.بسیاری از کارشناسان بین‌المللی معتقدند که با توجه به پراکندگی و گستردگی تأسیسات هسته‌ای ایران، نابودی آن‌ها با بمب‌های سنگرشکن به فاجعۀ زیست محیطیِ بی‌سابقه‌ای نه تنها در خود ایران بلکه فراتر از مرزهای ایران خواهد انجامید. تشعشعات رادیواکتیو افزون بر نابودی انسان‌ها و جانوران، خاک و آب و هوای ایران مرکزی را چنان آلوده خواهد کرد که زیستن در آنجا ناممکن خواهد شد.

    آیا ترامپ را می‌توان با هیتلر مقایسه کرد؟

    Play Episode Listen Later Mar 4, 2025 10:34


    درگیری لفظیِ ترامپ و زلنسکی در روز جمعه ۲۸ فوریه در کاخ سفید جهانیان را شگفت‌زده کرد. روابط آن دو از چند هفته پیش به ویژه پس از گفت و گوی تلفنی ترامپ با پوتین در ۱۲ فوریه رو به تیرگی گذاشته بود. ماه‌هاست تحلیل‌گران و اندیشه‌گرانی در چهارگوشۀ جهان با اشاره به همانندی‌هایی میان رفتار ترامپ و رفتار هیتلر در سال‌های پیش از جنگ جهانی دوم، رئیس جمهور آمریکا را بی‌هیچ پروایی با رهبر آلمان نازی مقایسه می‌کنند. مقایسۀ ترامپ با هیتلر را ناظران و تحلیل‌گران از نخستین دور ریاست جمهوری او آغاز کردند. روز یکشنبه دوم مارس سرمقاله‌نویس روزنامۀ معتبر لوموند در مقاله‌ای با اشاره به بعضی رویدادهای چند هفتۀ اول ریاست جمهوری ترامپ از واقعیت یافتن کابوس «چرخش ایالات متحد آمریکا به سوی فاشیسم» سخن گفت. البته از مدت‌ها پیش بعضی از پژوهشگران شعارهای انتخاباتی ترامپ را نسخه بَدَل شعارهای هیتلر می‌دانستند. او در سخنرانی‌هایش از مخالفان خود با عنوان «حشرات موذی» یاد می‌کرد که می‌بایست ریشه‌کن شوند و مهاجران را «مسموم کنندۀ خون آمریکایی» توصیف می‌کرد.در سال ۲۰۲۰ نوآم چامسکی در مصاحبه با روزنامۀ ایندیپندنت گفت: اگر انتخابات آمریکا به پیروزی ترامپ بینجامد، کرۀ زمین با فاجعه‌های زیست‌محیطی بسیار بیشتری رو به رو خواهد شد. او سپس افزود: بدترین مثالی که در تاریخ به ذهنم می‌رسد، آدولف هیتلر است که مردی بسیار پلید بود اما او قصد از میان بردن سازمان‌یافتۀ جامعۀ بشری را بر روی زمین نداشت.اما تحلیل‌گرانی معتقدند که با همۀ این همانندی‌ها میان رفتار سیاسی ترامپ و رفتار سیاسی هیتلر، مقایسۀ ترامپ با هیتلر منطقی نیست و نمی‌توان آن دو را یک کاسه کرد. به گفتۀ آنان، هیتلر در تحقق بخشیدن به شعارهایش درنگ نمی‌کرد، اما ترامپ هنوز گامی در جهت ریشه‌کن کردن «حشرات موذی» برنداشته و دست به کشتار سازمان یافتۀ مهاجران نزده است.با این حال، آنچه روز جمعه در کاخ سفید روی داد یادآور یکی از دل‌آزارترین صحنه‌های تاریخ آلمان نازی بود. به گفتۀ بسیاری از رهبران سیاسی جهان، رئیس جمهور اوکراین سزاوار رفتاری نبود که ترامپ و معاونش، جی دی وَنس، در کاخ سفید با او کردند. هم‌اکنون ۲۰ درصد خاک اوکراین در تصرف روس‌هاست. ترامپ معتقد است که روس‌ها برای تصرف آن سرزمین‌ها کشته داده‌اند. درنتیجه، دور از انتظار است که بتوان آن‌ها را به اوکراین بازگرداند.از سوی دیگر، ترامپ خواهان دسترسی به «عناصر کمیاب خاکی» در اوکراین است. این عناصر کمیاب در صنایع گوناگون از جمله تلفن‌های همراه، سامانه‌های موشکی، تجهیزات الکترونیکی، انرژی‌های تجدید پذیر، صنایع دفاعی و نیز در زمینۀ تندرستی و بهداشت کاربُرد دارند. زلنسکی در «طرح پیروزی» خود که در سپتامبر گذشته به ترامپ ارائه کرد، این درخواست ترامپ را پذیرفت به شرطی که آمریکا به حمایت خود از اوکراین ادامه دهد.بخشی از این مواد کمیاب در مناطقی از خاک اوکراین یافت می‌شوند که روسیه آن‌ها را تصرف کرده است. به همین سبب، ولادیمیر پوتین در روزهای گذشته وعده داد که آمریکایی‌ها می‌توانند برای بهره‌برداری از منابع طبیعی در مناطق اشغال‌ شدۀ اوکراین سرمایه گذاری کنند.اوضاع و احوال غم‌انگیز اوکراین از بسیاری جنبه‌ها یادآور وضع برآشفتۀ دولت فدرال اتریش در سال‌های دهۀ ۱۹۳۰ میلادی است که به هیتلر امکان داد تا با تهدید و ارعابِ صدراعظم آن کشور، «کورت شوشنیگ»، سرانجام اتریش را ضمیمۀ خاک آلمان نازی کند.در سال ۱۹۳۶ اتریش در بدترین وضعیت اقتصادی قرار داشت. بیکاری ۲۰ درصد افزایش یافته بود و بی‌ثباتی سیاسی کشور را تهدید می‌کرد، چنان که کورت شوشنیگ برای مقابله با این وضع فاجعه‌بار ناگزیر شد در ۱۱ ژوئیه ۱۹۳۶ قراردادی با هیتلر امضا کند. نزدیکی با آلمان هیتلری را سفیر آلمان در اتریش به او توصیه کرده بود. برپایۀ آن قرارداد آلمان متعهد شد تحریم‌ها برضد اتریش را لغو کند و استقلال آن کشور را به رسمیت بشناسد. در عوض، صدراعظم اتریش نیز تعهد کرد تعقیب متهمان نازی را متوقف کند و دو وزیر طرفدار نازی‌ها را در کابینۀ خود بپذیرد.صدراعظم اتریش که از استقلال کشورش مطمئن شده بود به توصیۀ سفیر آلمان به نازیسم اجازه داد تا در قدرت سهیم شود. در سال ۱۹۳۷ شوشنیگ برای پایان دادن به بی‌ثباتی سیاسی خواست با بازگرداندن آخرین ولیعهد اتریش-مجارستان به کشور، سلطنت را در اتریش احیا کند. اما با مخالفت هیتلر و موسولینی رو به رو شد. از سوی دیگر، موسولینی که «دوست بزرگ» اتریش نامیده می‌شد و از آن کشور در برابر تهاجم آلمان در ۱۹۳۴ دفاع کرده بود، پس از ایجاد محور «رم-برلین» از هرگونه حمایت از اتریش خودداری کرد. اتریش که پشتیبانی فرانسه و بریتانیا را از دست داده بود، ناگهان خود را تنها و در انزوای سیاسی دید.در اوایل سال ۱۹۳۸ معلوم شد که طرفداران نازی‌ها سوءقصدی برضد شوشنیگ طراحی کرده‌اند. شوشنیگ سپس متوجه شد که هیتلر قصد ندارد به تعهدات خود عمل کند. بنابراین، کوشید به سوسیال دموکرات‌ها نزدیک شود. اما بسیار دیر شده بود. در ۱۲ فوریه ۱۹۳۸ پیشوا او را بی‌هیچ تشریفاتی به شهری در بایرن احضار کرد و به او دستور داد وزارتخانه‌های کشور و جنگ را به هواداران نازی‌ها بسپارد و همۀ زندانیان نازی را آزاد کند.شوشنیگ ناامیدانه به دنبال راه حل می‌گشت تا که سرانجام در ۹ مارس اعلام کرد که می‌خواهد دربارۀ مسئله استقلال اتریش یک همه‌پرسی برگزار کند. هیتلر که سخت خشمگین شده بود، در ۱۱ مارس از شوشنیگ خواست استعفا دهد و وزیر کشور را به جانشینی خود منصوب کند. روز بعد، ۱۲ مارس ۱۹۳۸ اتریش به سادگی ضمیمۀ خاک آلمان نازی شد.هیتلر کورت شوشنیگ را در وین زندانی کرد. در سال ۱۹۴۴ شوشنیگ و همسرش را به زندان داخائو منتقل کردند. در ۴ می ۱۹۴۵، در آخرین روزهای رایش سوم، حکم اعدام او صادر شد. اما آمریکایی‌ها در عملیات آزادسازی اردوگاه کار اجباری داخائو او را نیز نجات دادند.با توجه به همۀ این همانندی‌هاست که بعضی از کارشناسان و مورخان اوضاع و احوال کنونی اوکراین را با اوضاع و احوال اتریش در دهۀ ۱۹۳۰ مقایسه می‌کنند و رفتار رئیس جمهور آمریکا و معاونش را با رئیس جمهور اوکراین کم و بیش همانند رفتار هیتلر با صدراعظم اتریش در آن سال‌ها می‌دانند.

    نگاهی به ادعاهای پوتین در بارۀ جنگ اوکراین در سومین سالگرد آن

    Play Episode Listen Later Feb 25, 2025 10:47


    دوشنبه ۲۴ فوریۀ ۲۰۲۵ جنگ اوکراین وارد چهارمین سال خود شد. سه سال پیش در چنین روزی ارتش روسیه به فرمان ولادیمیر پوتین به خاک اوکراین حمله کرد و آغازگر یکی از مرگبارترین درگیری‌های مسلحانه در اروپای پس از جنگ جهانی دوم شد. با آن حمله، پوتین کم و بیش همۀ رشته‌های پیوند میان روسیه و جهان غرب را که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تنیده شده بود پاره کرد. او روز یکشنبه ۲۳ فوریه در یک سخنرانی به مناسبت «روز مدافعان میهن در روسیه» و در آستانۀ سومین سالگرد حمله به اوکراین گفت که برای مقابله با «دگرگونی‌های شتابانِ» جهان کنونی و به منظور تضمینِ «حاکمیت حال و آیندۀ» روسیه، با اراده‌ای سستی‌ناپذیر به تقویت نیروهای مسلح کشورش ادامه خواهد داد.پوتین این سخنان را پس از دیدار و گفت وگوی مقام‌های عالی‌رتبۀ روسیه با همتایان آمریکایی‌شان در عربستان سعودی بر زبان آورد. بگذریم از اینکه او خود در ۱۲ فوریه یک ساعت و نیم تلفنی با ترامپ صحبت کرده بود. رئیس جمهور روسیه در سخنرانی خود همچنین به جنگجویانی که از سه سال پیش تاکنون در اوکراین می‌جنگند «تبریک» گفت و آنان را «قهرمانان وطن بزرگ روسیه» خواند.پوتین مدعی است که از روسیه در برابر تهدید ناتو پاسداری می کند و مصمم است از گسترش آن سازمان جلوگیری کند. او خطاب به جنگجویانش گفت: شما امروز با فداکاری و دلاوری از سرزمین مادری خود، منافع ملی و آینده روسیه دفاع می‌کنید.رئیس‌ جمهور روسیه برای پایان دادن به جنگ، خواهان تسلیم اوکراین، خودداری آن کشور از پیوستن به ناتو و تصاحب سرزمین‌های اوکراینی است که ارتش روسیه تاکنون تصرف کرده است. اوهمچنین خواهان سازماندهی دوباره و جامع معماری امنیتی اروپاست. پوتین سال‌هاست خواستار خروج نیروهای ناتو از اروپای شرقی است.به گفتۀ بعضی از کارشناسان، گویا پوتین توانسته است روایت خود را از تاریخ اوکراین نه تنها در افکار عمومی روس‌ها بلکه در میان بعضی از رهبران سیاسی کشورهای غربی از جمله آمریکا نیز جا بیندازد.در ۲۴ اوت ۱۹۹۱ یعنی درست چهار ماه پیش از فروپاشی رسمیِ اتحاد جماهیر شوروی، اوکراین که از ۱۹۱۹ به یکی از اقمار شوروی تبدیل شده بود، اعلام استقلال کرد و شروع به بازخوانی و بازنویسیِ تاریخ خود کرد، تاریخی که آن کشور را نه به روسیه بلکه به اروپا وصل می‌کرد. گفته می‌شود پوتین با همین تاریخِ بازنویسی شده سر جنگ دارد.او به تاریخ اوکراین از دیدگاه تاریخ‌نویسی شورویِ سابق می‌نگرد و آن کشور را «مالوروسیا» یا «روسیۀ صغیر» و مردمش را «مالایاروس» یا «روس‌های کوچک» می‌خواند. اصطلاح «مالوروسیا» را بیزانسی‌ها به منظور سازماندهی کلیسای اُرتُدوکس نخستین بار در سال ۱۳۳۵ میلادی برای نامیدن اوکراین کنونی به کار بردند. این اصطلاح را روس‌ها از بیزانسی‌ها گرفتند. «روسیا» یا روسیه در منابع تاریخی و کلیسای اُرتُدوکس دربرگیرندۀ روسیۀ کبیر، روسیۀ صغیر و روسیۀ سفید بود. از ۱۶۵۴ عنوان رسمی تزار «فرمانروای همۀ روسیه‌ها» بود. با این حال، اوکراینی‌ها از قرن شانزدهم کشورشان را اوکراین می‌نامیدند.بهانۀ پوتین برای انکار «تاریخ ملی» اوکراین و جلوگیری از پیوستنِ آن کشور به اروپا حضور طرفداران روسیه در اوکراین بود که گویا ۲٠ درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند و در شرق آن کشور سکونت دارند. کم و بیش همۀ تحلیل‌گران معتقدند که پوتین هرگونه نزدیکیِ سیاسی، اقتصادی و نظامی اوکراین  را به غرب تهدیدی برای روسیه می‌داند.در ژوئیۀ ۲۰۲۱ پوتین رسالۀ بلندی در سایت اینترنتی کرملین منتشر کرد و در آن از وحدت تاریخی روس‌ها و اوکراینی‌ها سخن گفت. او برای نوشتن آن رساله ماه‌ها از مشاورت تاریخ‌نویسان روسی بهره‌مند شده بود. نتیجه‌گیری او در آن رساله این بود که از نظر تاریخی اوکراینی‌ها و روس‌ها ملت واحدی را تشکیل می‌دهند و دور شدن آنان از یکدیگر «سیاست راهبُردی آمریکا» و به طور کلی جهان غرب است. به گفتۀ او، غربی‌ها می‌خواهند «اوکراین را وارد بازی استراتژیک خطرناکی» کنند و هدفشان این است که حصاری میان روسیه و اروپا بکشند و روس‌ها را محاصره کنند. اما روسیه هرگز زیر بار این طرح نخواهد رفت.جالب اینکه پوتین روایت ساختگی خود را بیش از همه در میان دو جریان سیاسی کشورهای غربی یعنی راست افراطی و چپ افراطی جا انداخته است. پیوستن این دو جریان به ظاهر متضاد به روایت پوتین را باید جداگانه بررسی کرد. آنچه آن‌ها از میان ادعاهایِ پوتین ورد زبان کرده‌اند، این است که گویا آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها گفته‌اند اوکراین می‌تواند به ناتو بپیوندد و به همین سبب مسئولیت حمله به خاک اوکراین را متوجه آمریکا و ناتو می‌کنند.کارشناسان این ادعا را که گسترش ناتو محرک روسیه در حمله به اوکراین بوده، دروغی بیش نمی‌دانند. درست است که برطبق اصول ناتو درهای آن سازمان به روی هر کشور اروپایی که بخواهد به آن بپیوندد، باز است. اما ناتو مدت‌هاست سیاست «درهای باز» را  به کناری گذاشته است. وانگهی، کشورهای عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی دربارۀ عضویت اوکراین در ناتو هیچگاه هم‌رأی نبوده‌‌اند و نیستند و پوتین آن را خوب می‌داند.هنگامی که پوتین در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۹ رئیس جمهور روسیه شد کوشش‌هایی برای نزدیکی با ناتو انجام داد و حتی پیوستن به آن سازمان را در برنامۀ خود قرار داد، اما هنگامی که در ۲۴ مارس ۲۰۰۴ شش کشور از اردوگاه شوروی سابق به عضویت ناتو درآمدند، تغییر عقیده داد و چند سال بعد هنگامی که احتمالِ پیوستن گرجستان و اوکراین مطرح شد، از ناتو مترسکی ساخت تا سیاست‌های توسعه‌طلبانه‌اش را توجیه کند.کم و بیش همۀ کارشناسان جدی بر این عقیده‌اند که ادعاهای پوتین دربارۀ اوکراین و جنگی که به راه انداخته ادعاهایی پوچ و بی‌‌پایه  اند. با روی کار آمدن ترامپ او دیگر نمی‌تواند مانند گذشته بر طبل «تهدید ناتو» بکوبد. از سوی دیگر، تحقیقات نشان می‌دهند که هم‌اکنون اکثریت اوکراینی‌ها با الهام از تاریخ ملی‌شان، دیگرهیچ‌گونه احساس همبستگی با روس‌ها ندارند و از بسیاری جنبه‌ها با جهان غرب احساس نزدیکی می‌کنند.از همین رو، بسیاری از کارشناسان می‌پرسند: پوتین چگونه می‌تواند مردمی را که به او به چشم دشمن می‌نگرند به زیر فرمان خود درآورد؟ به گفتۀ ژان سیلوِسْتر موُنگروُنیه، قلمروشناس برجستۀ فرانسوی، مسألۀ ناتو فریبی بیش نیست. پوتین می‌خواهد خاک اوکراین را به تصرف خود درآورد و کنترل سیاسی، استراتژیک و نظامی آن را در دست بگیرد. استراتژیِ تسخیرِ سرزمین‌های شوروی سابق را پوتین در اوت ۲۰۰۸ آغاز کرد.بنابراین، اگر پوتین اوکراین را تصرف کند، گام بعدی او تسخیر لیتوانی و اِستونی و لِتونی خواهد بود. بی‌شک، لهستان، موُلداوی و رومانی نیز که سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، آن‌ها را «یتیمان پیمان ورشو» توصیف کرده است، در برنامۀ استراتژی تسخیر پوتین قرار دارند. اروپایی‌ها این را می‌دانند و امیدوارند ترامپ و تیم او در کاخ سفید نیز آن را بفهمند

    مذاکرات روسیه و آمریکا در ریاض و مقایسۀ آن با کنفرانس تهران در ۱۹۴۳

    Play Episode Listen Later Feb 18, 2025 10:03


    روز دوشنبه ۱۷ فوریه (برابر با ۲۹بهمن ۱۴۰۳) دیمیتری پِسکوف، سخنگوی کرملین، گفت: برای نخستین بار پس از حملۀ روسیه به اوکراین در سه سال پیش، مقام‌های ارشد روسیه با همتایان آمریکایی خود دیدار و گفت و گو خواهند کرد.هدف از این دیدار برقراری روابط دوجانبۀ رسمی میان مسکو و واشنگتن است. مقام‌های ارشد دو کشور هم‌چنین دربارۀ پایان دادن به جنگ اوکراین گفت و گو خواهند کرد. گفته می‌شود دو طرف مقدمات دیدار ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، و دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، را نیز فراهم خواهند آورد. سخنگوی کرملین هم‌چنین گفت که سرگئی لاوروُف، وزیر امور خارجه روسیه، و یوری اوشاکوُف، مشاور امور خارجه ولادیمیر پوتین، برای شرکت در مذاکرات به پایتخت عربستان سعودی سفر خواهند کرد.روز یکشنبه ۱۶ فوریه استیو ویتکاف، فرستادۀ دونالد ترامپ، در شبکۀ فاکس نیوز گفت که او و مایک والتْز، مشاور امنیت ملی، نیز برای شرکت در مذاکرات ریاض و گفت و گو در بارۀ جنگ اوکراین به عربستان سعودی خواهند رفت. آنان در این سفر مارکوُ روبیوُ، وزیر امور خارجۀ ایالات متحد آمریکا، را همراهی می‌کنند.روز دوشنبه سخنگوی ولوُدیمیر زِلِنسکی، رئیس جمهور اوکراین، نیز اعلام کرد که یک روز پس از گفت و گو‌ها میان هیئت‌های مسکو و واشنگتن، زلنسکی به ریاض سفر خواهد کرد. با این حال، اوکراین، چنان که رئیس جمهور آن روز دوشنبه گفت، در مذاکرات ریاض شرکت ندارد. زلنسکی در یک نشست ویدئویی در سفر رسمی‌اش به امارات متحد عربی به خبرنگاران گفت: «اوکراین در این مذاکرات شرکت نخواهد کرد و چیزی در بارۀ آن نمی‌دانست.» به گفتۀ او: هرگونه مذاکره در بارۀ جنگ اوکراین بی‌حضور این کشور به نتیجه‌ای نخواهد رسید.پایان دادن به جنگ اوکراین و تصمیم‌گیری دربارۀ سرنوشت آن کشور بی‌حضور نمایندۀ آن و حتی در غیاب نمایندگان کشورهای اروپایی و اتحادیۀ اروپا همه را شگفت زده کرده است. اما به گفتۀ بسیاری از کارشناسان، مذاکرۀ نمایندگان دو کشور روسیه و آمریکا برای تصمیم‌گیری دربارۀ سرنوشت یک کشورِ دیگر و حتی آیندۀ اروپا پدیدۀ بی‌سابقه‌ای نیست.در کنفرانس تهران که از ۲۸ نوامبر تا اول دسامبر ۱۹۴۳ در گرماگرم جنگ جهانی دوم برگزار شد و چرچیل، نخست وزیر بریتانیا، روزولت، رئیس جمهور آمریکا و استالین، رهبر شوروی، را گرد هم آورد، یک تصمیم سیاسی و دو تصمیم مهم نظامی دربارۀ کشورهای اروپایی و دیگر کشورهای جهان بی‌حضور نمایندگان آن کشورها گرفته شد.تصمیم سیاسی این بود که آلمان به دو بخش شرقی و غربی تجزیه و اروپا به مناطق نفوذ میان دو ابرقدرت آمریکا و شوروی تقسیم شود. برپایۀ آن تصمیم، مرزهای لهستان نیز تغییر کرد و آن کشور به سوی غرب جا به جا شد. روس‌ها سرزمین‌های شرقی لهستان را تصرف کردند و به لهستانی‌ها گفتند که به جای این سرزمین‌ها شما نیز سرزمین‌های شرق آلمان را از آن خود کنید. آلمان در جنگ شکست خورده بود و کاری نمی‌توانست انجام دهد. دو تصمیم مهم نظامی نیز این‌ها بودند: سه رهبر اصلی متفقین از طرح بریتانیا برای حمله به مدیترانه و بالکان که با مخالفت استالین و روزولت رو به رو شده بود چشم‌پوشی کردند و سپس فرود نیروهای متفقین را در ژوئن ۱۹۴۴ در نرماندی سازمان دادند. نبرد نرماندی را بعضی از مورخان بزرگ‌ترین عملیات آبی-خاکی تاریخ می‌دانند. آن نبرد به شکست آلمان نازی در جبهۀ نرماندی انجامید.برای برگزاری کنفرانس تهران، روزولت و چرچیل و استالین بی آنکه دولت ایران را خبر کنند، وارد ایران شدند. نشست سه رهبر اصلی متفقین در تهران هم‌زمان بود با زادروز وینستون چرچیل. به‌همین سبب، با برگزاری یک میهمانی در سفارت بریتانیا در تهران شصت‌ و نه‌ سالگی چرچیل را نیز جشن گرفتند.انتخاب تهران برای نشست سه رهبر اصلی متفقین در درجۀ نخست به این سبب بود که نیروهای متفقین از پیش وارد خاک ایران شده بودند و تهران شهر امن و بی‌خطری برای آنان بود. آنان شاه ۲۴ سالۀ ایران را در حاشیۀ دیدارهاشان به حضور پذیرفتند. تنها استالین بود که رسم رایج دیپلماتیک را به جا آورد و به دیدار شاه رفت. دربارۀ آن دیدار و قول و قرارهای شاه با استالین روایت‌های گوناگون در تاریخ‌ها نوشته‌اند. در کنفرانس تهران سه رهبر نیرومند جهانِ آن روز دربارۀ استقلال و تمامیت ارضی ایران نیز توافق کردند و قرار شد پس از جنگ نیروهاشان را از ایران خارج کنند.اما انتخاب پایتخت عربستان سعودی برای نشست مقام‌های بلندپایۀ روسیه و آمریکا به این سبب است که آن کشور کوشیده است نسبت به جنگ اوکراین بی‌طرف بماند. از سوی دیگر، در سال‌های گذشته عربستان سعودی توانسته است اعتماد پوتین را جلب کند و چون عضو دیوان کیفری بین‌المللی نیست، پوتین می‌تواند بی‌هیچ ترسی به آن کشور سفر کند.باری، اوضاع و احوال کنونی جهان به ویژه اروپا با اوضاع و احوال دوران جنگ جهانی دوم قیاس‌پذیر نیست. اما نشست مقام‌های بلند پایۀ دو کشور آمریکا و روسیه را در ریاض می‌توان با کنفرانس تهران مقایسه کرد. آمریکا و روسیه می‌خواهند دربارۀ سرنوشت اوکراین که بی‌ارتباط با آیندۀ اروپا نیست، تصمیم‌ بگیرند.روسیه امروز ۲۰ درصد از خاک اوکراین را به تصرف خود درآورده است. ترامپ معتقد است که روس‌ها برای تصرف آن سرزمین‌ها بسیار کشته داده‌اند. درنتیجه، دور از انتظار است که بتوان آن‌ها را به اوکراین بازگرداند. افزون بر این، اوکراین باید از پیوستن به ناتو چشم بپوشد و آن بخش از خاک روسیه را نیز که در جنگ اشغال کرده است، به روسیه بازگرداند.جنگ اوکراین بیش از آنکه جنگ میان آمریکا و روسیه باشد، عرصۀ زورآزمایی اروپا و روسیه است. بنابراین، اگر روسیه از این جنگ سربلند و پیروزمند بیرون آید، درواقع، نه تنها اوکراین بلکه اروپا را به زانو درآورده است. بی‌جهت نیست که رهبران کشورهای اروپایی سخت احساس خطر کرده‌اند و گردهم آیی اضطراری آنان روز دوشنبه در پاریس از روی ناچاری و برای چاره جویی بود.ترامپ در معامله‌ای که با پوتین می‌کند، می‌خواهد پای آمریکا را از جنگ اوکراین بیرون بکشد. زیرا معتقد است که آن جنگ سودی برای آمریکا ندارد. او با این کار پشت اروپایی‌ها را در برابر روسیه کم و بیش خالی می‌کند. ترامپ و همراهانش بارها گفته‌اند که امنیت اروپا را خود اروپاییان باید تأمین کنند. آیا کشورهای اروپایی پس از ۷۵ سال زیستن زیر چتر امنیتی آمریکا اراده و توانایی چنین کاری را دارند؟

    خاموش کردن «صدای آمریکا» و برچیدن «رادیو فردا» به سود کیست؟

    Play Episode Listen Later Feb 11, 2025 9:51


    روز یکشنبه نهم فوریه ایلان ماسک، میلیاردر آمریکایی و مدیر «وزارت کارآمدیِ دولت» ترامپ، خواهان تعطیلی رسانه‌های «صدای آمریکا» و «رادیو اروپای آزاد» شد. او یکی از مهم‌ترین و اثرگذارترین پشتیبانان ترامپ در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا بود. ایلان ماسک در پاسخ به سخنان ریچارد گرینِل، فرستاده ویژۀ ریاست جمهوری آمریکا برای ماموریت های ویژه، در شبکۀ اجتماعی ایکس نوشت: « آری، این رسانه‌ها را تعطیل کنید. اروپا اکنون آزاد است و دیگر کسی به آن رسانه‌ها گوش نمی‌دهد.فرستادۀ ویژۀ ترامپ در همان روز گفته بود: «رادیو اروپای آزاد و صدای آمریکا رسانه‌هایی هستند که هزینۀ آن ها را مالیات دهندگان آمریکایی تأمین می کنند. اما در آن‌ها دیوانه‌های چپ افراطی جا خوش کرده‌اند و تنها با خودشان حرف می‌زنند، در حالی که سالانه یک میلیارد دلار از پول مالیات دهندگان آمریکایی را می سوزانند».با توجه به اینکه این دو رسانه، بخش فارسی کارآزموده، حرفه‌ای و پرشنونده‌ دارد، خبر درخواست تعطیلی آن‌ها در مطبوعات جمهوری اسلامی بازتاب گسترده یافت. بسیاری از کارشناسان ایرانی این دو رسانه را به دلیل پایبندی‌شان به اصول حرفه‌ای و «بی‌طرفی ارزش‌شناختیِ» بیشتر خبرنگاران، مجریان و روزنامه نگاران آن‌ها، از معدود رسانه‌های اثرگذار در میان ایرانیان می‌دانند. البته، ایرانیان از مشکلاتی که در گذشته مدیریت بخش فارسی صدای آمریکا برای کارکنان این رسانه ایجاد کرده بود، کم و بیش آگاهند. اما برپایۀ نظرسنجی‌های معتبر، کارنامۀ گردانندگان اصلی آن را در مجموع مثبت می‌دانند.صدای آمریکا در گرماگرم جنگ جهانی دوم تأسیس شد و پس از آغاز جنگ سرد برنامه‌هایی را به چندین زبان‌ زندۀ دنیا به منظور ارائۀ اطلاعات همسو با منافع آمریکا در سراسر جهان و برای مقابله با تبلیغات اتحاد جماهیر شوروی تهیه و پخش کرد. هم‌اکنون صدای آمریکا به ۴۸ زبان از جمله زبان فارسی برنامۀ رادیویی و به ۲۴ زبان برنامۀ تلویزیونی پخش می‌کند. صدای آمریکا از نظر مالی وابسته به دولت ایالات متحد آمریکاست. با این حال، چنان که از برنامه‌های بخش فارسی این رسانه می‌توان فهمید، روزنامه نگاران و خبرنگاران آن همواره کوشیده‌اند استقلال فکری خود را حفظ کنند و به یک رشته اصول حرفه‌ای پایبند باشند. شاید همین ویژگی است که ناخشنودی فرستادۀ ویژۀ ترامپ و ایلان ماسک را برانگیخته است.بودجۀ «رادیو اروپای آزاد» را نیز کنگرۀ آمریکا تأمین می‌کند. این رادیو یک رادیوی خبررسانی است و در آغاز رادیویی مستقل و خصوصی بود. با تشکیل «کمیتۀ ملی برای اروپای آزاد» در ژوئن ۱۹۴۹ در نیویورک، «رادیو اروپای آزاد» وابسته به آن کمیته شد. پایگاه یا مقر اصلی آن را در آغاز در شهر مونیخ قرار دادند و برنامه‌های آن از ژوئیۀ ۱۹۵۰ روی موج کوتاه برای چکسلواکی پخش ‌شد.بودجۀ «کمیته ملی برای اروپای آزاد» را کنگرۀ آمریکا به میانجی «سازمان اطلاعات مرکزی» یا «سیا» و نیز منابع خصوصی تأمین می‌کردند. در سال ۱۹۷۱، سازمان سیا از دادن کمک مالی به «رادیو اروپای آزاد» بازایستاد و این رادیو زیر نظارت «دفتر پخش بین المللی» قرار گرفت که اعضای آن را رئیس جمهور آمریکا منصوب می‌کرد. اخبار و تحلیل‌های آن هم‌اکنون  به ۲۷ زبان در ۲۳ کشور در سراسر اروپای شرقی، آسیای مرکزی، قفقاز و خاورمیانه پخش می‌شود.در اول اکتبر ۱۹۷۶ «رادیو اروپای آزاد» با رادیوی دیگری به نام «رادیو آزادی» که آن نیز زیر حمایت کنگرۀ آمریکا قرار داشت یکی شد. نهاد جدید هر دو نام را حفظ کرد، یعنی هم «رادیو اروپای آزاد» و هم «رادیو آزادی» نامیده شد. رادیو آزادی را در سال ۱۹۵۱ کمیتۀ آمریکایی برای آزادی خلق‌های روسیه تأسیس کرده بود.با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهۀ ۹۰ میلادی، بودجۀ رادیو از ۲۲۷ میلیون دلار به ۷۵ میلیون دلار در سال ۱۹۹۳ کاهش یافت. از سال ۱۹۹۵ پایگاه اصلی یا ستاد این رادیو را به شهر پراگ منتقل کردند و رفته رفته از سرویس‌های آن به زبان‌های اروپایی کاستند. تنها سرویس‌های اسلاوی جنوبی را حفظ کردند. در عوض، بر فعالیت رادیو در خاورمیانه افزودند. در سال ۱۹۹۸ «رادیو عراق آزاد» را برای عراقی‌ها تأسیس کردند. هم‌زمان نام سرویس فارسی «رادیو اروپای آزاد» را به «رادیو فردا» تغییر دادند. سرویسی نیز در سال ۱۹۹۹ در کوُزوُوُ راه اندازی کردند و «رادیو افغانستان آزاد» را در سال ۲۰۰۲ دوباره به راه انداختند.باری، مخالفتِ ناگهانی و پُر سر و صدای دو تن از کادرهای عالی‌رتبۀ دولت ترامپ با این دو رسانۀ کارآزموده، پرشنونده و اثرگذارِ ایالات متحد آمریکا هنوز معلوم نیست به تعطیلی آن‌ها بینجامد یا نه. آن دوتن می‌گویند پول مالیات دهندگان آمریکایی نباید صرف این رسانه‌ها بشود. ایلان ماسک، در مقام مدیر «وزارت کارآمدیِ دولت» ترامپ، از کمک مالی دولت فدرال به سازمان‌های رسانه‌ای مانند پولیتیکو، آسوشیتدپرس و نیویورک تایمز نیز ناخشنود است و آن‌ها را استفادۀ ناکارآمد از پول مالیات‌دهندگان می‌داند و سرسختانه در پی حذف آن‌هاست.ریچارد گرینِل نیز آشکارا اختصاص دادن پول دولت را برای رسانه‌ها محکوم می‌کند و مانند ایلان ماسک معتقد است که چنین بودجه‌ای باید بی‌درنگ پایان پذیرد.حمله به رسانه‌هایی که بخش عمدۀ بودجۀ آن ها را دولت آمریکا تأمین می‌کند، بحثی را در ایالات متحد دربارۀ استفاده از پول مالیات دهندگان برانگیخته است. البته در نخستین دور ریاست جمهوری ترامپ نیز کوشش‌هایی از این دست در جهت کاهش بودجۀ دولتی برای رسانه‌های بین المللی انجام گرفت. اما دموکرات‌های کنگره با آن کوشش‌ها به شدت مخالفت کردند.به طور کلی، دموکرات‌ها و دیگر مخالفان کاهش بودجۀ دولتی برای رسانه‌ها به ویژه در جامعۀ مدنی آمریکا، این گونه کوشش‌ها را ماجراجویی‌ سیاسی می‌دانند و بر این عقیده‌اند که این کارها هشیاری جامعۀ آمریکا را برای مقابله با اطلاعات نادرست کاهش می‌دهد و پشتیبانی جامعۀ سیاسی آن کشور را از روزنامه نگاری مستقل در سراسر جهان نقش بر آب می‌کند. به عقیدۀ آنان، این کوشش‌ها در نهایت به پایداری رژیم‌های خودکامه در جهان می‌انجامد.

    ترامپ، روزنۀ امید جمهوری اسلامی در وضع تیره و تار کنونی‌اش

    Play Episode Listen Later Feb 4, 2025 10:24


    شاید در هیچ دوره‌ای از تاریخ ۴۷ سالۀ جمهوری اسلامی ایران، کارشناسان و ناظران بین‌المللی مانند امروز از ناپایداری و حتی فروپاشی این نظام سخن نگفته‌ باشند. کافی است نگاهی به مطبوعات بعضی از کشورهای غربی  در یکی دوماه گذشته بیفکنیم تا متوجه این موضوع بشویم. روز یکشنبه دوم فوریه برابر با ۱۴ بهمن، نشریۀ تایم با اشاره به نارضایتی گروه‌های بزرگی از مردم ایران و شکست سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی نوشت که ناتوانی و شکست این رژیم در داخل و خارج ممکن است به مشکلی جهانی تبدیل شود. زیرا رهبران آن می‌توانند دست به کارهای خطرناکی بزنند و منطقه را درگیر ناآرامی‌های تازه‌ای کنند. درهفته‌ای که گذشت، کارشناسان فرانسوی نیز در چند نشریۀ معتبر مانند لوموند، تریبونِ ژنو و لاکروا از احتمال آشوب و خیزش مردمی در ایران و حتی پایان نزدیک حکومت اسلامی سخن گفتند. تحلیل‌های کارشناسانۀ آنان معمولاً بر نتایج پژوهش‌های میدانی و آمارهای معتبر استوار است که بیشتر وقت‌ها همکاران ایرانی‌شان در داخل کشور در اختیار آنان قرار می‌دهندنظام‌های سیاسی در دوره‌‌هایی از حیاتشان ممکن است دچار بحران شوند و برای آنکه بتوانند به حیات خود ادامه ‌دهند ناگزیرند چاره‌ای بیندیشند، وگرنه دیر یا زود با خطر آشفتگی و گاه حتی فروپاشی رو به رو می‌شوند. اما جمهوری اسلامی از آغاز هستی‌اش تاکنون همواره با انبوهی از بحران‌‌ها زیسته است، چنان که بعضی از کارشناسان تا همین چندی پیش بر این عقیده‌ بودند که این رژیم، رژیمی به ذات بحران‌زاست و گویا جز با بحران‌آفرینی و زیستن در بحران نمی‌تواند به حیات خود ادامه دهد.اما امروز اوضاع به کل تغییر کرده است. یکی از اهرم‌های بحران‌آفرینی جمهوری اسلامی در منطقه پیش از حملۀ ۷ اکتبر حماس به جنوب اسرائیل، نیروهای نیابتی آن بود که روی هم رفته «محور مقاومت» نامیده می‌شدند. تا همین چندی پیش رهبران جمهوری اسلامی از «محور مقاومت» زیر عنوان عامل تعیین کننده در «عمق  راهبردی» یا «عمق استراتژیک» یاد می‌کردند. «محور مقاومت» به جمهوری اسلامی امکان می‌داد تا در برابر خطر حمله به خاک کشور، نیرویی بازدارنده در خارج از کشور داشته باشد.بنابراین، از نظر رهبران جمهوری اسلامی «محور مقاومت»، در اصل، نیرویی بازدارنده در برابر حملۀ احتمالی اسرائیل یا ایالات متحد آمریکا به ایران بود. آنان مدعی بودند که اگر حمله‌ای به ایران بشود نیروهای «محور مقاومت» منطقه را به آتش خواهند کشید. به گفتۀ بسیاری از کارشناسان، ترس رهبران جمهوری اسلامی از این بود که حرکت‌های اعتراضی و شورش‌های مردمی در داخل با حمله‌ای از بیرون همراه و هماهنگ شوند. زیرا در چنان حالتی ممکن بود مهار قدرت از دست رهبران جمهوری اسلامی بیرون برود.اما اکنون با از میان رفتن «محور مقاومت» دیگر نیروی بازدارنده‌ای در بیرون از مرزهای کشور نمانده است تا از حملۀ احتمالی اسرائیل یا ایالات متحد آمریکا جلوگیری کند. از سوی دیگر، وضع معیشتی مردم چنان است که رئیس جمهور، مسعود پزشکیان، ترس خود را از شورش‌های مردمی پنهان نمی‌کند. چنان که دیروز سوم فوریه برابر با ۱۵ بهمن در نشست مشترک سران سه قوۀ جمهموری اسلامی گفت که «دشمنان» جمهوری اسلامی می‌کوشند «سوار بر موج اختلافات و اعتراضات» شوند و در میان مردم «تفرقه و اختلاف» ایجاد کنند. او در آن نشست نگرانی‌اش را از نارضایتی اقلیت‌های قومی نیز پنهان نکرد.ماه‌هاست ترس از حملۀ احتمالی خارجی ذهن رهبران جمهوری اسلامی را به خود مشغول کرده است. دو ماه پیش، پس از حملۀ ۱۴۰ جنگندۀ اسرائیلی به۲۰ پایگاه نظامی ایران، وزیر امور خارجۀ جمهوری اسلامی‌ دست به دامن دبیرکل سازمان ملل شد تا با برگزاری نشست فوریِ شورای امنیت جلو حمله‌های آیندۀ اسرائیل را بگیرد.به گفتۀ جیمز اَکتوُن، مدیر برنامۀ امنیت هسته ای در بنیاد کارنِگی، بنیامین نتانیاهو دلایل خاص خود را برای انجام عملیات نظامی برضد ایران دارد. ممکن است دونالد ترامپ (در دیدار روز سه‌شنبه ۴ فوریه) به او چراغ سبز نشان دهد، اما کمتر احتمال دارد که ایالات متحد آمریکا خود را در چنان عملیاتی درگیر کند. تأسیسات هسته‌ای فُردوُ در شمال ایران در زیر کوه قرار دارد. گمان نمی‌رود اسرائیل بتواند آن را نابود کند مگر اینکه توانایی‌های سایبری باورنکردنی داشته باشد. اما آمریکا بمب هدایت شوندۀ سنگرشکنی به نام «نفوذگر مهمات انبوه» ساخته است که به ویژه برای این گونه هدف‌ها طراحی شده است. آیا ترامپ این سلاح را به همراه هواپیمای مورد نیاز برای استفاده از آن در اختیار اسرائیل قرار خواهد داد؟ترامپ در کارزارهای انتخاباتی‌اش خویشتن را «نامزد صلح جهانی» معرفی می‌کرد. به نظر نمی‌رسد او تمایلی برای دخالت کشورش در یک درگیری جدید داشته باشد. با این حال، به عقیدۀ جیمز اَکتوُن، هر مذاکره‌ای دربارۀ انرژی هسته‌ای ایران انجام گیرد، دراصل، میان جمهوری اسلامی و آمریکا خواهد بود. زیرا به رغم آنکه ایران از نظر ژئوپلیتیک ضعیف شده است، اما در زمینۀ برنامۀ هسته‌ای‌اش توانسته است به ابزارهای چانه‌زنی بیشتری دست یابد.مدیر برنامۀ امنیت هسته‌ای بنیاد کارنِگی گمان نمی‌کند که ترامپ بتواند به توافقی بهتر از برجام برسد. به گفتۀ او، ترامپ با خروج از برجام «گند زد». اگر وعدۀ لغو بخشی از تحریم‌ها را بدهد، چرا باید جمهوری اسلامی به او اعتماد کند؟ افزون بر این، این کارشناس به تمایل و توانایی دولت ترامپ برای درگیر شدن در یک مذاکرۀ طولانی و بسیار فنی در بارۀ انرژی هسته‌ای ایران اعتقادی ندارد.ترامپ در مذاکره دوست دارد‌ «پیشنهادهای ساده و درخشان» بدهد که ممکن است باب میل جمهوری اسلامی نباشند. از سوی دیگر، گویا جمهوری اسلامی هنوز برای برقراری رابطۀ سرراست با ترامپ میانجی معتبری نیافته است. به ویژه آنکه پیرامون ترامپ را دشمنان مذاکره با ایران و امتیاز دادن به جمهوری اسلامی فراگرفته‌اند. از همین رو، بعضی از کارشناسان حدس می‌زنند که ایلان ماسک نقش رابطِ میان جمهوری اسلامی و ترامپ را عهده دار شود. او در ۱۶ نوامبر ۲۰۲۴ با امیر سعید ایروانی، سفیر و نماینده دائم ایران در سازمان ملل، دیدار کرد (که البته وزارت امور خارجۀ ایران آن را تکذیب کرد).پرسش این است که آیا رهبران جمهوری اسلامی برای نجات رژیم آمادگی پذیرش پیشنهادهای ترامپ را دارند؟

    انتقال فلسطینیان غزه به اردن و مصر، وعده‌ای که ترامپ به هواداران خود داده است

    Play Episode Listen Later Jan 28, 2025 10:11


    بامداد روز شنبه ۲۵ ژانویه برابر با ۶ بهمن ۱۴۰۳ دونالد ترامپ پیش از پرواز با هواپیمای «ایر فوُرس وان» در گفت و گو با جمعی از خبرنگاران در کابین هواپیما، گفت: اردن و مصر باید شمار بیشتری از فلسطینیان غزه را بپذیرند تا بتوان آنجا را که به کل ویران شده است پاکسازی کرد. بنابراین، ترجیح می‌دهم با بعضی از کشورهای عربی در مسکن سازی در مکان دیگری مشارکت کنم تا شاید مردم غزه برای نخستین بار بتوانند در آرامش زندگی کنند. او گفت که در این باره با پادشاه اردن تلفنی گفت و گو کرده و دوست دارد مصر هم گروه‌هایی از فلسطینیان را بپذیرد. ترامپ در پاسخ به این پرسش که آیا انتقال ساکنان غزه موقتی خواهد بود یا نه، گفت: این کار می‌تواند موقتی یا بلندمدت باشد. وزیر امور خارجۀ اردن با انتشار بیانیه‌ای مخالفت کشورش را با جابه‌جایی فلسطینیان اعلام کرد و افزود که اردن برای اردنی‌هاست و فلسطین برای فلسطینی‌ها. وزارت خارجۀ مصر نیز با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرد که مصر با هرگونه تلاش برای جابه‌جایی فلسطینیان، چه به‌صورت موقت و چه بلندمدت، مخالف است. محمود عباس، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین، نیز هرگونه طرح جا به جایی فلسطینیان غزه را محکوم کرد.پیشنهاد ترامپ اما در میان سیاستمداران راست‌گرای اسرائیل حامیان پر و پا قرص دارد چنان که ایتامار بن گویر، وزیر پیشین امنیت ملی اسرائیل، در پیامی ویدئویی ابتکار رئیس‌جمهوری آمریکا را ستود و از دولت اسرائیل خواست که طرح تشویق ساکنان غزه را به مهاجرت بی‌درنگ به اجرا بگذارد.ایدۀ انتقال فلسطینیان به اردن و مصر در جهت واقعیت بخشیدن به طرح «اسرائیل بزرگ» ایدۀ تازه‌ای در پروژۀ ترامپ برای خاورمیانه نیست. ترامپ در دور نخست ریاست جمهوری‌اش نیز از این طرح پشتیبانی می‌کرد. طرح «اسرائیل بزرگ» در ایدئولوُژیِ حزب «لیکود» به رهبریِ بنیامین نتانیاهو جایگاه محوری دارد. این طرح دربرگیرندۀ کشور کنونیِ اسرائیل و سرزمین هایِ اشغالی از جمله بیت‌المقدسِ شرقی است که پس از جنگ ۶ روزۀ ۱۹۶۷ به تصرف اسرائیل درآمده‌اند.اما پشتیبانیِ راهبُردی ترامپ از طرح «اسرائیل بزرگ» بر اصولِ اعلام شدۀ اعتقادی بخش بزرگی از هواداران او استوار است و چنان نیست که سیاستی زودگذر و از روی مصلحت‌اندیشی باشد. این بخش از هواداران ترامپ که در پیروزی او در هر دو انتخابات سهم تعیین کننده داشتند «مسیحیان انجیلی» نام دارند.گروه‌های بزرگی از مسیحیان انجیلی در ایالات متحد خواهان بازگشتِ یهودیان جهان به اسرائیل اند و آن را به واقعیت پیوستنِ پیشگویی‌های خداوندی می‌دانند. به همین سبب، سرسختانه از طرح «اسرائیل بزرگ» پشتبانی می‌کنند. چنان که از آنان زیر عنوانِ «صهیونیست‌های مسیحی» یاد می‌کنند. بعضی از آنان ترامپ را «کورُش کبیر امروز» می‌دانند. در فیلم «رسالتِ ترامپ» آشکارا به این موضوع اشاره شده است. آنان او را مانند کورُش آزاد کنندۀ یهودیان می‌دانند. چنان که گفته می‌شود بنیامین نتانیاهو بیش از آنکه  به پشتیبانی یهودیان آمریکا چشم دوخته باشد، به پیروان «مسیحیت انجیلی» در آمریکا امید بسته است.اما طرح «اسرائیل بزرگ» در ایدئولوژی مسیحیان انجیلی را نباید به معنای حمایت راستین آنان از یهودیان دانست. به گفتۀ الن گْرِش، روزنامه نگار یهودی تبار فرانسوی، پشتیبانی مسیحیان انجیلی از طرح «اسرائیل بزرگ»، دراصل، نشانۀ «یهودستیزی» آنان است. زیرا آنان می‌خواهند با تشکیل «اسرائیل بزرگ» یهودیان جهان از آمریکا و دیگر کشورهای مسیحی به آنجا کوچ کنند.کریستین دومز، تاریخ‌شناس دانشگاه کالوین میشیگان، در کتاب «مسیح و جان وین»  نشان می‌دهد چگونه «مسیحیان انجیلی‌» در ۷۵ سال گذشته کوشیده‌اند عیسی مسیح را در یک بُت مردانۀ خشن و ناسیونالیسم مسیحی مجسم کنند. به گفتۀ این تاریخ‌شناس، پشتیبانی مسیحیان انجیلی از ترامپ انتخابی عملگرایانه و مصلحت جویانه نیست، بلکه نشانۀ دلبستگی آنان به یک مردانگی ستیزه‌جو و یک ایدئولوژی است که در پی تقدس بخشیدن به اقتدار پدرسالارانه و پذیرفتن هرگونه عملکرد بی‌رحمانه در داخل و خارج از کشور است.به نوشتۀ این تاریخ‌شناس، وسوسۀ ذهنی مسیحیان انجیلی در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ فمینیسم و جنگ ویتنام بود. آنان فمینیسم را با توجه به اینکه «جنسیت‌ها» را از هم جدا می‌کرد، برای جامعه آمریکا و ارزش‌های خود خطرناک می‌دانستند. جنگ ویتنام را نیز محکوم می‌کردند، زیرا مسیحیت آمریکایی را در معرض خطر کمونیسم قرار می‌داد. از نظر آنان، شکست آمریکا در آن جنگ شکست مردانگی آمریکایی بود.به عقیدۀ مسیحیان انجیلی خداوند مردان را توانا و تنومند آفریده است تا از خانواده، کلیسا و ملت خود دفاع کنند. این مردانگی جنگاور را آنان در ترامپ یافته‌اند. فراموش نکنیم که موضوع‌هایی مانند فمینیسم، جنگ و برابری نژادی موضوع‌هایی بودند که در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ بحث و جدل برانگیختند. در آن انتخابات، هیلاری کلینتون از نظر مسیحیان انجیلی تجسم فمینیسم رادیکال و خطری جدی برای جامععۀ آمریکا معرفی شد.ترامپ با در نظر گرفتن دغدغۀ نژادی مسیحیان انجیلی، در گفتارهایش به سرزنش مهاجران پرداخت و آنان را یکی از علت‌های اصلی مشکلات آمریکا معرفی کرد. مسیحیان انجیلی از پیشنهاد او برای برافراشتن دیوار میان آمریکا و مکزیک بسیار استقبال کردند.درواقع، ترامپ را باید نماینده و مظهر خواسته‌های تاریخیِ مسیحیان انجیلی در رقابت‌های انتخاباتی دانست. به عقیدۀ کریستین دوُمِز، رفتار «جان وین» گونۀ ترامپ او را از حاشیۀ حیات سیاسی آمریکا بیرون کشید و در مرکز توجه شهروندان آمریکا قرار داد.باری، طرح بیرون کردن فلسطینیان را از غزه پیش از این «جَرِد کوشنر»، داماد ترامپ، در ۱۵ فوریه سال گذشته در مصاحبه‌ای در دانشگاه هاروارد اعلام کرده بود. آن مصاحبه در ۸ مارس در یوتیوب منتشر شد. او در آن مصاحبه اولویت دولت اسرائیل را بیرون کردن ساکنان غزه اعلام کرد و تشکیل «دولت فلسطینی» را «ایده‌ای فوق‌العاده بد» خواند. درواقع، طرح «اسرائیل بزرگ» فصل مشترک دو جریان افراطی مسیحی و یهودی است که با دو هدف متضاد به دنبال اجرای آن هستند.

    ترامپ چه معامله‌ای با جمهوری اسلامی خواهد کرد؟

    Play Episode Listen Later Jan 21, 2025 9:42


    از زمانی که احتمال پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا رو به افزایش گذاشت، بسیاری از کارشناسان و تحلیل‌گران بین‌المللی پیش‌بینی کردند که بازگشت او به کاخ سفید با چرخشی در سیاست‌ خارجی ایالات متحد آمریکا همراه خواهد بود. ترامپ اکنون به کاخ ریاست جمهوری بازگشته و بسیاری از ایرانیان بی‌صبرانه منتظرند بازتاب چرخش در سیاست خارجی آمریکا را در روابط آن کشور با جمهوری اسلامی ببینند. گفته می‌شود رسیدگی به پروندۀ هسته‌ای ایران یکی از اولویت‌های ترامپ است.  آیا ترامپ، چنان که بعضی از کارشناسان پیش‌بینی می‌کنند، به سیاست «فشار حداکثری» بر جمهوری اسلامی باز خواهد گشت؟ آیا برای رسیدن به یک توافق تازه دربارۀ انرژی هسته‌ای ایران وارد مذاکره با جمهوری اسلامی خواهد شد؟ یا راهی را در پیش خواهد گرفت که نتانیاهو و دولت کنونی اسرائیل پیش پای او می‌گذارند؟ پس از مراسم سوگند ترامپ، نتانیاهو در پیامی به او گفت: آقای رئیس جمهور، من بر این باورم که زیر رهبری شما شکست محور تروریستی ایران را کامل خواهیم کرد.در نگاه نخست، با توجه به آنچه ترامپ در چند ماه گذشته دربارۀ ایران گفته و با توجه به دلبستگی‌های سیاسیِ اعضای اصلیِ تیم او در سیاست خارجی، امضای توافق تازه با جمهوری اسلامی بعید به نظر می‌رسد. اما کارشناسانی معتقدند که رسیدن به چنین توافقی میان جمهوری اسلامی و آمریکا حتی با وجود رئیس جمهوری مانند ترامپ در کاخ سفید در عمل ناممکن نیست. این گروه از کارشناسان، جهت‌گیری کلی ترامپ را در سیاست خارجی، اوضاع و احوال جهانی، منطقه‌ای و ارادۀ رهبران دو کشور را نشانه‌های واقعی و بایستگی‌های عینی امروز برای رسیدن به توافق تازه می‌دانند. از سوی دیگر، دو کشور تجربۀ امضای توافق برجام و سپس انحلال آن را پشت سر گذاشته‌اند.در سال ۲۰۱۵ در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما و حسن روحانی، ارادۀ رهبران دو کشور برای رسیدن به توافق، امضای برجام را ممکن ساخت. به گفتۀ این کارشناسان، امروز رئیس جمهور ایران مسعود پزشکیان است که بارها آمادگی کشورش را برای مذاکره اعلام کرده است. البته دونالد ترامپ هرگز به بازگشت کشورش به توافق برجام یا امضای توافقی دیگر اشاره‌ای نکرده است. با این حال، او در چند ماه گذشته سخنانی بر زبان آورده است که نشان می دهد درهای مذاکره را به روی خود نبسته است.در پایان سپتامبر ۲۰۲۴، ترامپ اعلام کرد: «ما باید برای توافق با ایران مذاکره کنیم» بی آنکه توضیحی دربارۀ چند و چون این مذاکره بدهد. در ۱۶ نوامبر ۲۰۲۴، ایلان ماسک، از همراهان نزدیک ترامپ، با امیر سعید ایروانی، سفیر و نماینده دائم ایران در سازمان ملل دیدار کرد (دیداری که وزارت امور خارجه ایران رسما آن را تکذیب کرد).از سوی دیگر، در چند ماه گذشته بعضی از مقام‌های بلند پایۀ جمهوری اسلامی از امکان مذاکره با آمریکا سخن گفته‌اند. چندی پیش علی لاریجانی، مشاور علی خامنه‌ای، در گفت‌وگو با وبگاه رهبر جمهوری اسلامی از آمادگی ایران برای مذاکرات هسته‌ای با دولت جدید آمریکا و رسیدن به یک «توافق جدید» با این کشور خبر داد. البته علی خامنه‌ای بارها هرگونه مذاکره با آمریکا را ممنوع اعلام کرده است.به هر حال، نشانه‌های بسیاری وجود دارد که کارشناسان را به محتمل بودن مذاکره میان دو کشور و رسیدن به یک توافق جدید امیدوار می‌کند. ترامپ همان گونه که در ۱۲ ژوئن ۲۰۱۸ با کره شمالی توافق نامه امضا کرد (توافق نامه‌ای که البته کارآیی عملی چشمگیری در واقعیت نداشت)، می تواند در جهت دستیابی به توافق با کشوری مانند ایران که ظاهراً با آمریکا سر آشتی ندارد، گام بردارد. فراموش نکنیم که ترجیع بند ترامپ از ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ خودداری از دامن زدن به آتش جنگ تازه در منطقه و بیرون رفتن آن کشور از خاور میانه بود تا ایالات متحد آمریکا بتواند با «چین»، هماورد سهمگین‌اش، دست و پنجه نرم کند.اما کارشناسانی معتقدند که رویکرد نرمش‌ناپذیر ترامپ دربارۀ ایران ادامه خواهد یافت. او در نخستین دور ریاست جمهوری‌اش آمریکا را از برجام بیرون بُرد و تحریم‌های سختی بر ایران وضع کرد. او احتمالاً به این راه ادامه خواهد داد و برای مهار کردن جمهوری اسلامی، به جای اهرم دیپلماتیک از اهرم فشار مستقیم سیاسی و اقتصادی استفاده خواهد کرد. بنابراین، او این بار نیز می تواند در جهت ایجاد یک جبهۀ متحد با اسرائیل، عربستان سعودی و بعضی کشورهای عربی برضد ایران گام بردارد. به ویژه از آن رو که ایران کم و بیش متحدی در منطقه ندارد و حتی روابطش با ترکیه نیز پس از سقوط بشار اسد رو به تیرگی گذاشته است.بعضی از کارشناسان معتقدند که نرمش ناپذیری ترامپ دربارۀ جمهوری اسلامی اگر حساب شده و محتاطانه نباشد، ممکن است واکنش ملی‌گرایانۀ ایرانیان را برانگیزد. از همین رو، می‌گویند: ترامپ برای متقاعد کردن ایرانیان برای تحمل سیاست «فشار حداکثری» نباید بی‌گدار به آب بزند. او در دور نخست ریاست جمهوری‌اش با به کار بردن واژۀ «خلیج عربی» به جای «خلیج فارس» اشتباه راهبردی بزرگی کرد. اگرچه او در سخنرانی‌اش از تاریخ باشکوه، فرهنگ پربار و تمدن درخشان ایرانیان یاد کرد، اما نفهمید که برای مردم ایران، «خلیج فارس» جزئی جدایی‌ناپذیر از تاریخ و تمدن ایران است.به عقیدۀ بعضی از کارشناسان، ترامپ و تیم او ارزیابی درستی از پیامدهای احتمالی «فشار حداکثری» برای آمریکا به ویژه در ستیز آن کشور با دو قدرت چین و روسیه ندارند. یکی از هدف‌های ترامپ در دور نخست ریاست جمهوری‌اش جلوگیری از پیوستن ایران به جرگۀ چین و روسیه بود. اما امروز ایران بیش از گذشته به سوی آن دو قدرت روی گردانده است. از سوی دیگر، در سیاست خارجی ترامپ مرز میان «فشار برای تغییر رفتار جمهوری اسلامی» و «فشار برای تغییر رژیم در ایران» روشن نیست. آیا ترامپ و تیم او، ارزیابی سنجیده‌ای از اوضاع و احوال سیاسی ایران به ویژه جریان‌های مخالف رژیم دارند؟همۀ این ناروشنی‌ها و تردیدهاست که بیشتر کارشناسان را وامی‌دارد که از احتمال «معاملۀ» ترامپ با جمهوری اسلامی بیش از هر احتمال دیگری سخن بگویند.

    دیپلماسیِ گروگان‌گیری، حربه‌ای کارساز در دست جمهوری اسلامی

    Play Episode Listen Later Jan 14, 2025 11:13


    در هفته‌ای که گذشت دیپلماسی گروگان‌گیری جمهوری اسلامی دوباره خبرساز شد. نخست، آزادی چچیلیا سالا، خبرنگار ایتالیایی، پس از ۲۰ روز زندانی شدن در سلولی انفرادی در تهران و در پی آن، آزادی محمد عابدینی نجف‌آبادی، تاجر سوئیسی- ایرانی، که پلیس ایتالیا او را به درخواست دولت آمریکا در ۱۶ دسامبر در فرودگاه میلان دستگیر کرده بود. این شخص به اتهام انتقال فناوری‌های کلیدی و حساس از آمریکا به ایران و دست داشتن در حملۀ پهپادی به یک پایگاه نظامی آمریکا در شمال شرق اردن، تحت تعقیب ایالات متحد آمریکا بود. درواقع، دولت ایران توانست خبرنگار ایتالیایی را به گروگان بگیرد و او را با کارگزار زندانی‌اش در ایتالیا مبادله کند.  خبر دوم، انتشار پیام صوتی اُلیویه گروُندوُ، سومین گروگان فرانسوی در ایران، از رادیوی پُرشنوندۀ «فرانس انتر» بود. او در این پیام برای نخستین بار هویت‌اش را آشکار و بر بی‌گناهی خود پافشاری کرد و در عین حال دربارۀ وضع نگران کنندۀ دو گروگان دیگر فرانسوی، سِسیل کوُلِر و همسرش، ژاک پاریس، هشدار داد.سومین خبر، آزادی «ناهید تقوی»، فعال حقوق بشر ایرانی-آلمانی، پس از چهار سال حبس در زندان‌های جمهوری اسلامی و بازگشت او به کشور آلمان بود. این خبر را روز دوشنبه ۱٣ ژانویه برابر با ٢۴ دی ۱۴۰۳، وزیر امور خارجۀ آلمان، با انتشار پیامی در حساب کاربری خود در شبکۀ اجتماعی ایکس اعلام کرد و نوشت: «لحظۀ شادی بزرگی است که ناهید تقوی سرانجام می‌تواند خانواده‌اش را در آغوش بگیرد». آزادی این شهروند ایرانی-آلمانی همزمان با آغاز نشست دیپلمات‌های ایرانی با بریتانیا، فرانسه و آلمان درباره مسائل منطقه‌ای، بین‌المللی و برنامۀ هسته‌ای ایران انجام گرفت.دیپلماسیِ گروگان‌گیری یکی از محورهای پایدار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از آغاز بنیان‌گذاری آن تاکنون بوده است. جمهوری اسلامی در چهل و شش سال گذشته بارها شهروندان کشورهای خارجی را در ایران به بهانه‌های گوناگون بازداشت و زندانی کرده و سپس آنان را با گرفتن امتیاز یا در برابر آزادی زندانیان وابسته به خود در خارج بخشوده و آزاد کرده است.مبادلۀ زندانی میان کشورهای جهان پدیدۀ شناخته شده‌ای است. تاکنون کم نبوده‌اند کشورهایی که به این کار دست یازیده باشند. اما آنچه جمهوری اسلامی را در این زمینه از دیگر کشورها جدا می‌کند این است که این رژیم بیشتر وقت‌ها شهروندان خارجی را بی‌آنکه مرتکب جرم خاصی شده باشند بازداشت و زندانی می‌کند تا سپس آنان را با کارگزاران زندانی‌اش در خارج مبادله کند یا با گرفتن امتیازی سیاسی یا اقتصادی آزاد کند.در سال ۲۰۱۷ نشریه آمریکایی پولیتیکو نوشت: ایرانی‌هایی که در کشورهای خارجی بازداشت و زندانی شده‌اند متهم به جرم‌های گوناگون از جمله نقض تحریم‌ها و تهدید امنیت آن کشورها هستند. اما جمهوری اسلامی استادان دانشگاه و گردشگرانی را که به ایران سفر می‌کنند بازداشت می‌کند تا آنان را با وابستگان زندانی‌اش در خارج مبادله کند. چنین معامله‌ای برای کشورهای غربی بسیار ناپسند است. اما چون جمهوری اسلامی می‌داند که دولت‌های غربی نمی‌خواهند این معامله آشکار شود، به دیپلماسی گروگان‌گیری ادامه می‌دهد. زیرا می‌داند که در این باره کشورهای غربی از ایران بازخواست نخواهند کرد.به گفتۀ کُرنلیا ارنْست، نایب رئیس «هیئت روابط با ایرانِ» پارلمان اروپا، کشورهای اروپایی در برابر دیپلماسی گروگان‌گیری جمهوری اسلامی «دیپلماسی سکوت» اختیار کرده‌اند. دیپلماسی گروگان‌گیری در سیاست خارجی ایران پدیدۀ تازه‌ای نیست. جمهوری اسلامی از همان آغاز برپایی‌اش از گروگان‌گیری وسیله‌ای برای چانه‌زنی با کشورهای غربی ساخته است. این دیپلماسی بیشتر وقت‌ها برای ایران سودآور بوده است.دیپلماسیِ گروگان‌گیری جمهوری اسلامی در ۴ نوامبر۱۹۷۹ ده روز پس از تصویب قانون اساسی با حملۀ دانشجویان خط امام به سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن بیش از ۵۰ دیپلمات و شهروند آمریکایی در تهران آغاز شد. آن گروگان‌گیری پس از چهارصد و چهل و چهار روز در ۲۰ ژانویۀ ۱۹۸۰ در روز مُعارفۀ رونالد ریگان، رئیس جمهور منتخب آمریکا، و در میانۀ مراسم سوگند او به پایان رسید.در آن زمان، آمریکایی‌ها در برابر آزادی گروگان‌های خود دارایی‌های ایران را در ایالات متحد از توقیف آزاد کردند و به تحریم تجاری ایران پایان دادند. احساس حقارت بی‌سابقه‌ای که جمهوری اسلامی با آن گروگان‌گیری در آمریکایی‌ها برانگیخت هنوز از میان نرفته است. بسیاری از مورخان آن گروگان‌گیری را نقطۀ عطفی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران می‌دانند.تا آن زمان بیشتر گروگان‌گیری‌ها به دست یک بازیگر غیردولتی انجام می‌گرفت. گروه‌های تروریستی یا سازمان‌های جنایتکار مافیایی دست به این کار می‌زدند. اما با ظهور جمهوری اسلامی، دیپلماسی گروگان‌گیری راست و بی‌پروا به یکی از محورهای سیاست خارجی یک دولت تبدیل شد. به گفتۀ کارشناسان، جمهوری اسلامی نه تنها خود به این کار دست می‌زند بلکه سازمان‌های غیردولتی وابسته به خود را نیز که در منطقه و جاهای دیگر جهان عمل می‌کنند برای گروگان‌گیری اجیر می‌کند. جدا از گروه‌های تروریستی این رژیم گاه حتی از کشورهای هم‌پیمان خود نیز برای پیشبرد دیپلماسی گرون‌گان‌گیری دعوت به همکاری می‌کند چنان که در سوریه بشار اسد شاهد بودیم.دیپلماسی گروگان‌گیری را کارشناسان «پاسخ ضعیف به قوی» توصیف می‌کنند. جمهوری اسلامی آن را «نبرد نامتقارن» می‌نامد. در توصیف نبرد نامقارن در سایت «حماسه سازان دفاع مقدس» وابسته به سپاه پاسداران چنین می‌خوانیم: نبرد متقارن به زبان ساده یعنی نبرد ناو با ناو، تانک با تانک و هواپیما با هواپیما. در این استراتژیِ نظامی اگر دشمن بمب اتم داشته باشد برای دفع آن بایستی به فکر بمب اتم بود. اما در نبرد نامتقارن مرز درگیری نیز نامتقارن است. گاه در نبرد نامتقارن لازم است نیروهای خودی فراتر از مرزهای رسمی کشور با دشمن بجنگند.فرانسه از جمله کشورهایی است که بارها این دیپلماسی را آزموده است. پس از روی کار آمدن خمینی، خودداری دولت فرانسه از ادامۀ همکاری با ایران در زمینۀ انرژی اتمی برپایۀ توافق ۱۹۷۴ میان سازمان انرژی اتمی ایران و کمیساریای عالی اتمی فرانسه معروف به «اوُروُدیف»، روابط میان دو کشور تیره شد.با پناهنده شدن شاپور بختیار و سپس ابوالحسن بنی صدر و مسعود رجوی و دیگر مخالفان سرشناس رژیم به فرانسه، روابط دو کشور تیره‌تر شد. چنان که میان سال‌های ۱۹۸۱ و ۱۹۹۱، فرانسه متحمل انواع ترورها، گروگان‌گیری‌ها و حمله‌ها شد. این نبرد نامتقارن با فرانسه هنوز ادامه دارد. به ویژه از آن رو که فرانسوی‌ها تاکنون نه تنها از واکنش تند خودداری کرده‌اند، بلکه گاه به خواسته‌های جمهوری اسلامی پاسخ مثبت داده‌اند.

    کدام قدرت غربی اسرائیلی‌ها را امسال در آرایش «خاور میانۀ بزرگ» یاری خواهد کرد؟

    Play Episode Listen Later Jan 7, 2025 12:28


    اصطلاح «خاورمیانه بزرگ» در سال‌های دهۀ ۱۹۵۰ میلادی ظهور کرد. در آن سال‌ها بعضی از تحلیل‌گران غربی به ویژه آمریکایی این اصطلاح را گهگاه به کار می‌بردند، اما کاربُرد مکرر آن در تحلیل‌های استراتژیک از اواخر دهۀ ۱۹۷۰ آغاز شد. در ۲۶ فوریه ۲۰۰۳ جرج دبلیو بوش، رئیس جمهور آمریکا، در جلسۀ نومحافظه کاران در «مؤسسه امریکن انترپرایز» برای نخستین بار این اصطلاح را به کار برد و از «آرایش تازۀ خاورمیانه بزرگ» سخن گفت و سپس در ۹ ماه می همان سال در یک سخنرانی در دانشگاه کارولینای جنوبی به توضیح آن پرداخت.  اصطلاح «خاور میانۀ بزرگ» را برای نامیدن منطقۀ گسترده‌ای در غرب آسیا و شمال افریقا ساخته‌اند. در یک سوی آن منطقه، مغرب و موریتانی قرار دارند و در سوی دیگر آن، پاکستان و افغانستان. «خاور میانۀ بزرگ» ۲۲ کشورِ «اتحادیۀ عرب» و ۵ کشور غیرعربی منطقه یعنی اسرائیل، ترکیه، ایران، پاکستان و افغانستان را در بر می‌گیرد.در ۲۴ ژانویه ۲۰۰۴ جورج بوش در سخنرانی سالانه‌اش دربارۀ «وضع کشور آمریکا» اعلام کرد: تا زمانی که خاورمیانه زیست‌گاه استبداد و خشم و ناامیدی است، مردان و جنبش‌هایی از آن برخواهند خاست که امنیت ایالات متحد امریکا و دوستان ما را تهدید خواهند کرد. آمریکا استراتژی پیشرفته‌ای را برای برقراری آزادی در «خاورمیانه بزرگ» دنبال می کند. با این سخنان، رئیس جمهور آمریکا اصل نظریِ «آرایش تازۀ خاورمیانه بزرگ» را که امروز به نام خود او «اصل نظری بوش» نامیده می‌شود، پایه گذاری کرد.این اصل نظری را بیشتر کشورهای منطقه و حتی اروپایی در همان زمان به باد انتقاد گرفتند، اما آمریکایی‌ها و هم‌پیمانانشان در منطقه کوشیدند رفته رفته به آن جامۀ عمل بپوشانند. در دورۀ ترامپ گام‌های عملی آشکارتر و شتابان‌تری در راه واقعیت بخشیدن به این اصل نظری برداشته شد. «پیمان ابراهیم» و عادی سازی روابط چندین کشور عربی با اسرائیل، کشتن قاسم سلیمانی  و سیاست «فشار حداکثری» بر ایران همه در جهت واقعیت بخشیدن به آن اصل نظری بود.حملۀ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به جنوب اسرائیل به این روند شتاب بیشتری بخشید. نابودی حماس، زمین‌گیر شدن حزب الله و سقوط بشار اسد بسیاری از رشته‌های جمهوری اسلامی را در منطقه پنبه کرد. کارشناسان از آن حمله زیر عنوان «چرخشگاه تاریخی» یاد می‌کنند که سرآغاز دگرگونیِ سیمای خاور میانه شد. اسرائیلی‌ها مصمم‌اند دگرگون کردن سیمای خاور میانه را هم‌چنان ادامه دهند.«فرِدی اِیتان»، نویسنده، روزنامه نگار و سفیر پیشین اسرائیل در فرانسه، در مقاله‌ای که در «تایمز اسرائیل» به چاپ رسانده، می‌نویسد: خاورمیانه همچنان بی‌ثبات است و بیش از ۷۰ درصد تروریسم جهانی را تولید می‌کند. به همین سبب، مبارزه با «محور شرارت» باید همه جانبه و با شدت بیشتری ادامه یابد. تروریسم اسلامیِ سنّی و شیعی حد و مرزی نمی‌شناسد. دستور کار این تروریسم را در چهار گوشۀ جهان «الله اکبر» تعیین می‌کند.به گفتۀ این نویسندۀ اسرائیلی، مقابله با این تروریسم فراتر از درگیری اعراب و اسرائیل است. جنگی است میان تمدن‌ها که علت وجودی‌اش بیش از هر چیز دینی است. بی‌جهت نیست که در جشن‌های مسیحی و یهودی در اروپا و آمریکا فعال می‌شود.با این حال، به رغم تیرگی‌ها و تهدید‌ها امروز برخلاف گذشته می بینیم که اسرائیل دیگر دشمن شماره یک جهان عرب نیست. پس از حملۀ ۷ اکتبر، ارتش اسرائیل، سرویس های اطلاعاتی آن و موساد قدرت عملیاتی، بازدارندگی و اعتبار خود را بازیافتند. اکنون، نوار غزه، کرانۀ باختری، جنوب لبنان و جبل‌الشیخ یا «کوه حِرموُن» در سوریه زیر کنترل ارتش اسرائیل است.به گفتۀ او، برتری نیروی هوایی اسرائیل انکارناپذیر است. جنگنده‌های آن بی هیچ مانعی بر فراز بیروت، دَمِشق، بغداد، تهران و صنعا در یمن یعنی در ۲۰۰۰ کیلومتری مرزهای اسرائیل پرواز می‌کنند. یگان‌های ویژۀ ارتش اسرائیل در خاک دشمن عملیات نظامی انجام می‌دهند و هر تهدید احتمالی را پیروزمندانه خنثی می کنند.عملیات تماشایی اخیر برضد تأسیسات زیرزمینی ساخت موشک در سوریه نشان دهندۀ دلیری و قهرمانی نظامیان اسرائیل است. ارتش اسرائیل دوباره به نیرومندترین قدرت نظامی منطقه تبدیل می شود. با این حال، نبرد پایان نیافته است. بنابراین، خروج ارتش اسرائیل بدون ضمانت های محکم امکان‌پذیر نیست. حزب الله آتش بس را نقض می‌کند، حماس هنوز موشک پرتاب می‌کند و حوثی‌های یمن همچنان موشک های بالستیک به سوی اسرائیل شلیک می‌کنند.این نویسنده و دیپلمات پیشین اسرائیلی معتقد است که اسرائیل و آمریکا برای دگرگون کردن سیمای «خاور میانۀ بزرگ» هنوز راه درازی در پیش دارند. به گفتۀ او، ظاهر صلح‌طلب و میانه رو فرمانروای تازۀ سوریه، ابومحمد الجولانی، نباید ما را فریب دهد. او هم‌چنان یک اسلام‌گرا باقی مانده است و عجیب است که با وجود گذشتۀ جهادی او، وزیران خارجۀ فرانسه و آلمان تنها یک ماه پس از سقوط بشار اسد به دیدار این تروریست خونخوار می شتابند و گستاخانه به او برای سرنگونی رژیم بشار اسد تبریک می‌گویند.در این میان، ترکیه به جاه طلبی‌های هژمونیک خود ادامه می‌دهد، اقلیت ها را تهدید و کردها را سرکوب می کند. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران به نخستین بمب اتمی خود نزدیک می شود، به تأمین مالی حزب الله ادامه می دهد و از مداخله در لبنان، سوریه و عراق دست برنمی‌دارد.بنابراین، به عقیدۀ این نویسنده، هنوز این خطر وجود دارد که کل منطقه به سوی بدترین حالت پیش برود. چگونه آمریکای بایدن و فرانسۀ مکرون می‌توانند به یک رئیس دولت موقت اعتماد کنند که به صورت دموکراتیک با رأی همۀ مردم سوریه انتخاب نشده است؟ چگونه می توان جهادگران را تطهیر کرد؟ مگر نه اینکه جهاد تعطیل شدنی نیست؟نویسنده و دیپلمات پیشین اسرائیلی در پایان اظهار امیدواری می‌کند که دونالد ترامپ در شکل دادن دوباره به «خاور میانۀ بزرگ» مانند دور نخست ریاست جمهوری اش اسرائیل را یاری دهد. با این حال، دودلی خود را دربارۀ سیاست‌های او پنهان نمی‌کند و می‌نویسد: ترامپ پیش‌بینی ‌ناپذیر است و به دنبال مذاکره برای معاملات اقتصادی است که بیش از هر چیز به سود آمریکا باشد.به نظر می‌رسد نویسنده و دیپلمات پیشین اسرائیلی این نکته را دربارۀ ترامپ نیک فهمیده باشد. چندی پیش ترامپ در نشست خبری خود در فلوریدا نقش اردوغان را در برافتادن بشار اسد ستود و او را مردی باهوش و قدرتمند توصیف کرد. او گفت: کلید سوریه در دست ترکیه است. ممکن است کسی این را نگفته باشد، اما این واقعیت دارد. سپس افزود: ایالات متحد آمریکا می‌تواند با متحد خود، ترکیه، اثربخشی بیشتری در سوریه داشته باشد.بنابراین، بعید نیست که ترامپ پشت کردها را در سوریه خالی کند و باقیماندۀ نیروی نظامی آمریکا را از آن کشور بیرون ببرد. شاید به همین سبب، امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه، در سخنرانی خود در جمع سفیران فرانسه در ۶ ژانویه، وعده داد که مبارزان کُرد را که متحد غرب در مبارزه با تروریسم بودند رها نخواهد کرد.وعدۀ دیروز مکرون به کُردها و همسویی ضمنی او با سیاست‌های اسرائیل، کارشناسان منطقه را بر آن داشته است که این پرسش را مطرح کنند: آیا اسرائیلی‌ها برای آرایش «خاور میانۀ بزرگ» این بار از فرانسه یاری خواهند جُست؟ و آیا فرانسه آمادگی رویارویی با ترکیه و دیگر بازیگران منطقه را دارد؟

    نگاهی به اکنون و آیندۀ ایران در پرتو آنچه در سوریه می‌گذرد

    Play Episode Listen Later Jan 1, 2025 11:12


    جمهوری اسلامی نفس‌های آخر خود را می‌کشد. این عبارت مدتی است ورد زبان بسیاری از کارشناسان و ناظران ایرانی و خارجی شده است. با نابودی حماس، زمین‌گیر شدن حزبالله و سقوط رژیم بشار اسد، جمهوری اسلامی موضع تهاجمی‌اش را به کل از دست داد و اکنون به وضع دفاعی رقت‌انگیزی دچار شده است. در ایران نیز مردم درماندگی رژیم را در برآوردن نیازهای روزمرۀ خود هر روز به چشم می‌بینند، چنان که صدای اعتراض به سیاست‌ها و عملکردهای رژیم حتی از دهان کارگزاران پیشین آن نیز شنیده می‌شود. زورگویی رژیم را بسیاری از جوانان به ویژه زنان ایرانی برنمی‌تابند و پایداری آنان در برابر نهادهای سرکوب و «پلیس امنیت اخلاقی» جهانیان را به تحسین واداشته است.  کارشناسان همۀ این داده‌ها را نشانه‌های احتضار نظام جمهوری اسلامی می‌دانند. با این حال، دربارۀ چگونگی فروپاشی یا برچیده شدن آن هم‌رأی نیستند. آیا رژیم با حملۀ خارجی برخواهد افتاد؟ آیا با قیام مردمی سقوط خواهد کرد؟ یا ترکیبی از این دو حالت به عمر رژیم پایان خواهد داد؟ بعضی‌ها معتقدند که در درون سپاه پاسداران یا دیگر نیروهای نظامی کشور کم نیستند فرماندهانی که از ناکارآمدی و بیهودگی جمهوری اسلامی به جان آمده باشند و برای دگرگون کردن آن در اندیشۀ کودتای نظامی باشند.اما بیشینۀ مخالفان جمهوری اسلامی با این گزینه موافق نیستند و خواهان برافتادن کلیت رژیم اند. آنان سالهاست از یک «دوره گذار سیاسی» سخن می‌گویند که پس از برافتادن جمهوری اسلامی آغاز خواهد شد و با برقراری نظام جدید پایان خواهد یافت. اگر فرضِ برافتادن رژیم به هر شکلی تبدیل به یقین شود آیا می‌توان پیش بینی کرد که این دورۀ گذار چه مدت طول خواهد کشید و چه نیروهایی رهبری این دوره را عهده دار خواهند شد؟ آیا میتوان امیدوار بود که در این باره ایرانیان به نوعی اجماع یا همرأیی برسند؟تجربه سوریه در این باره بسیار آموزنده است. زمام امور این کشور را پس از چهارده سال جنگ داخلی و کشاکش‌های خونین دینی و قومی سرانجام ائتلافی از شورشیان اسلامگرا به رهبری احمد الشرع به دست گرفت. پیروزی این ائتلاف زمانی امکان‌پذیر شد که حامیان اصلی بشار اسد یعنی روسیه و ایران توانایی دفاع از او را از دست دادند و شورشیان از پشتگرمی- و نه لزوماً پشتیبانی- بعضی قدرت‌های منطقه‌ای به ویژه ترکیه اطمینان یافتند.البته جمهوری اسلامی با رژیم بشار اسد و جامعۀ ایران با جامعۀ سوریه قیاس‌پذیر نیست. هریک از این دو رژیم گذشته‌ای جداگانه دارد. از نظر تاریخی، فرهنگی و جامعه‌شناختی نیز دو کشور قیاس‌ناپذیرند. ایران کشوری کهنسال با فرهنگی ریشه دار و جوانانی دانش‌آموخته است. درحالی که سوریه، مانند بیشتر کشورهای عربی منطقه، کشوری است نوپدید که در اصل پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول پدید آمد. حتی کشورهای عربی منطقه نیز به رغم هم‌زبانی و همانندیهای دیگر به آسانی قیاس‌پذیر نیستند.به گفتۀ آنتوان بَسبوس، سیاست شناس فرانسویِ لبنانی‌تبار و مدیر دیده‌بان کشورهای عرب در پاریس، میان برافتادن بشار اسد در سوریه و برافتادن صدام حسین در عراق و معمر قذافی در لیبی فرق اساسی وجود داشت. کافی است به این نکته توجه کنیم که در آن دو کشور مجسمه‌های صدام حسین و قذافی را در میدان‌های شهرها سربازان خارجی به زیر افکندند، در حالی که مجسمه‌های بشار اسد و پدرش حافظ اسد را مردم سوریه پایین آوردند. اگر در معنای سخن این سیاست شناس اندکی درنگ کنیم متوجه نکات بسیاری دربارۀ اوضاع و احوال کنونی و احتمالاً آیندۀ آن کشورها خواهیم شد.عراق و لیبی پس از سالیان دراز هنوز روی آرامش و ثبات به خود ندیده‌اند. البته سوریه نیز معلوم نیست در آیندۀ نزدیک به ثبات و آرامش دست پیدا کند یا نه. روز یکشنبه ۲۹ دسامبر احمد الشرع، رهبر تازۀ سوریه، در گفت و گو با خبرگزاری‌های «العربیه» و «الحَدَث» گفت: برای برگزاری انتخابات در سوریه به چهار سال زمان نیاز داریم. یک سال طول خواهد کشید تا سوری‌ها شاهد تغییرات چشمگیر در کشور باشند. تهیۀ پیش‌نویس قانون اساسی تازه احتمالا سه سال به طول خواهد انجامید. انتخابات معتبر نیازمند سرشماری کامل جمعیت است.در آن مصاحبه او افزود که قصد دارد گروه اسلام گرای «هیئة تحریرالشام» را که رهبری شورشیان را در سوریه در دست داشت، منحل کند. او با این کار می‌خواهد به گروه‌های مسلح دیگر از جمله «نیروهای دموکراتیک سوریه» زیر رهبری کردها نشان دهد که برای ایجاد ثبات در سوریه باید سلاح‌هاشان را به زمین بگذارند.اما چندی پیش مظلوم عبدی، فرمانده کل «نیروهای دموکراتیک سوریه»، در مصاحبه با شبکۀ فرانسوی «فرانس وَن کَتر» (فرانس ۲۴) یادآوری کرد که جنگ در سوریه پایان نیافته است و گفت: ما در حال جنگ با نیرویی به نام «ارتش ملی سوریه» هستیم که از حمایت ترکیه برخوردار است. دولت ترکیه ما را تهدیدی برای امنیت خود می‌داند و حضور ما را در شهر «کوبانی» برنمی‌تابد. به همین سبب، برای پایان دادن به نگرانی‌های آن کشور آماده‌ایم نیروهای خود را از «کوبانی» خارج کنیم و آن شهر و حوالی آن را به نیروهای امنیتی زیر نظارت ایالات متحد آمریکا بسپاریم. ما این موضوع را با آمریکایی‌ها در میان گذاشته‌ایم تا به آگاهی دولت ترکیه برسانند.در آن مصاحبه فرمانده کل «نیروهای دموکراتیک سوریه» خواسته‌های اساسی خود را به این صورت فرمول‌بندی کرد: ما خواهان جدایی نیستیم و برای سوریه رژیمی فدرال نمی‌خواهیم. ما می خواهیم بخشی از سوریه باشیم اما طرفدار سوریه‌ای نامتمرکز و مدیریت خودمختار در منطقۀ خود هستیم. ما می‌خواهیم نمایندگان این منطقه به طور کامل در تصمیم‌گیری‌های سیاسی کشور شرکت کنند تا با هم بتوانیم سوریه تازه‌ای بسازیم.ترکیه «نیروهای دموکراتیک سوریه» به ویژه بازوی نظامی و هستۀ مرکزی آن نیروها را که زیر عنوان «یگان‌های مدافع خلق» شناخته می‌شوند، شاخه‌ای از «حزب کارگران کردستان» با نام اختصاری «پ.کا.کا» می‌داند. ایالات متحد آمریکا، اتحادیه اروپا و آنکارا این حزب را گروهی تروریست می‌شناسند.اما مظلوم عبدی در پاسخ به پرسش خبرنگار شبکۀ تلویزیونی فرانسه در این باره گفت: ما بخشی از حزب کارگران کردستان نیستیم و هیچ ارتباطی با آن نداریم. البته ترکیه این اعتراف را نمی‌پذیرد و خواهان خلع سلاح «نیروهای دموکراتیک سوریه» است.از تجربۀ سوریه و گیر و گرفتاری‌های رهبری جدید آن کشور، درس‌های گرانبهایی می‌توان آموخت. با این حال، بسیاری از کارشناسان معتقدند که ایران با همۀ کشورهای منطقه فرق میکند و ایرانیان، از هر قوم و مذهب و مسلکی، راه دیگری در برچیدن بساط جمهوری اسلامی و ساختن ایران آینده در پیش خواهند گرفت. طبقۀ متوسط بافرهنگ به ویژه زنان کاردان و دلیر ایران را جهانیان می‌ستایند.

    آیا خاک سوریه به «گوشت قربانی» ترکیه و اسرائیل تبدیل شده است؟

    Play Episode Listen Later Dec 24, 2024 10:35


    روز یکشنبه ۲۲ دسامبر هاکان فیدان، وزیر امور خارجۀ ترکیه، با احمد الشرع در دَمِشق دیدار کرد. او پس از گفت و گو با رهبر جدید سوریه در یک کنفرانس مطبوعاتی به خبرنگاران گفت که ترکیه از بازسازی سوریه و بازگشت آوارگان سوری پشتیبانی می‌کند. وزیر امور خارجۀ ترکیه از دولت‌های سراسر جهان خواست تحریم‌های اقتصادی بر سوریه را لغو کنند. او همچنین خواستار امنیت تمامی اقلیت‌ها در آن کشور شد تا همۀ قوم‌ها و پیروان دین‌های گوناگون بتوانند در کنار هم زندگی کنند. او گفت: در حفظ تمامیت ارضی سوریه تردیدی وجود ندارد. این کشور باید از گروه‌های تروریستی از جمله داعش پاکسازی شود. باید هرچه زودتر دولتی فراگیر شکل بگیرد تا صلح و عدالت در این کشور حکمفرما شود. وزیر امور خارجۀ ترکیه از اسرائیل نیز خواست که به عملیات نظامی‌اش در سوریه پایان دهد و به حاکمیت آن کشور احترام بگذارد.  احمد الشرع نیز ترکیه را دوست مردم سوریه توصیف کرد و گفت که هر دو کشور در پی ایجاد «روابط راهبردیِ متناسب با آیندۀ منطقه» اند. او خواستار هم‌رأیی و هم‌راهی برای تضمین وحدت سوریه، خلع سلاح همۀ گروه‌ها و لغو همۀ تحریم‌ها برضد آن کشور شد و گفت که دولت جدید کشورش در پی برآوردن خواسته‌های همۀ مردم سوریه خواهد بود.گفته می‌شود حملات هوایی اسرائیل به پایگاه‌های نظامی، انبارهای اسلحه، سکوهای پرتاب موشک، ناوگان دریایی و آشیانه‌های نظامی سوریه که هم‌زمان با سقوط بشار اسد آغاز شد به زودی پایان خواهد یافت. به نوشتۀ روزنامۀ حُریت ترکیه، بشار اسد پیش از فرار اطلاعات محرمانۀ نظامی و جزئیاتی دربارۀ زیرساخت‌های نظامی کشورش را در اختیار اسرائیل قرار داده بود و دولت اسرائیل متعهد شده بود امنیت اسد و خانواده‌اش را تضمین کند تا به سلامت از سوریه خارج شوند.با توجه به پیشینۀ احمد الشرع و همراهان او، اسرائیل نمی‌خواهد زرادخانۀ نظامی اسد به دست آنان بیفتد و از آنان خواسته است به جمهوری اسلامی اجازۀ بازگشت به سوریه ندهند. هرچند بعضی از کشورهای عربی مانند عربستان سعودی، مصر و قطر اسرائیل را به نقض تمامیت ارضی سوریه متهم کرده‌اند، اما بسیاری از کارشناسان معتقدند که آن کشور نیز مانند ترکیه نه تنها از برافتادن اسد و از میان رفتن «محور مقاومت» خشنود است، بلکه حفظ تمامیت ارضی سوریه را برای امنیت خود ضروری می‌داند.اما ارتش اسرائیل در هفته‌های اخیر منطقۀ غیرنظامیِ حائل میان بخش‌های الحاق شدۀ بلندی‌های جولان و خاک سوریه را به تصرف خود درآورده است. سازمان ملل پیشروی اسرائیل را در این منطقه «نقض» توافقنامۀ خلع سلاح ۱۹۷۴ می‌داند.دومینیک ویدال، مورخ و کارشناس اسرائیل، معتقد است که این پیشروی بیش از آن که پروژۀ استعماری باشد، نوعی آرایش نظامی است که به دولت اسرائیل اجازه می‌دهد در مذاکرات احتمالی آینده در بارۀ جنگ با حماس در غزه امتیازی در دست داشته باشد. نمی‌توان تصور کرد که ارتش اسرائیل پیشروی خود را به داخل خاک سوریه ادامه دهد.ترکیه نیز پس از یک رشته عملیات نظامی که از سال ۲۰۱۶ آغاز شد، کنترل بخش‌هایی از خاک سوریه را در نزدیکی مرزهای خود به دست گرفت و از آن زمان تاکنون آن‌ها را اداره می کند. آن کشور نیز می‌گوید هیچ گونه ادعای ارضی در سوریه ندارد و تنها می خواهد از حضور شبه‌نظامیان «یگان‌های مدافع خلق» در نزدیکی‌های مرز خود جلوگیری کند. البته اکنون خواهان خلع سلاح و برچیده شدنِ آن‌ها در سوریه است. بنابراین، آن کشور نیز مانند اسرائیل به امنیت مرزهای خود می‌اندیشد.به گفتۀ ژان مَرکو، استاد دانشکدۀ علوم سیاسی گروُنوُبل و دانشیار مؤسسۀ فرانسوی مطالعات آناتولی در استانبول، اسرائیل و ترکیه منافع مشترک استراتژیک در منطقه دارند. ترکیه عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی و میزبان پایگاه‌های مهم ناتو در خاک خود است. یکی از وظایف «فرماندهی جنوبی نیروهای زمینی ناتو» در ازمیر و ایستگاه رادار «کوره جیک» دفاع از اسرائیل است. فرودگاه «اینجیرلیک» نیز در صورت لزوم می تواند پذیرای هواپیماها وتجهیزات نظامی اسرائیل باشد.منافع استراتژیک مشترک ترکیه و اسرائیل در منطقه یکی از نیرومندترین رشته‌های پیوند میان آن دو کشور است. در فوریه ۲۰۲۴ ترکیه به «طرح سپر آسمان اروپا » پیوست که آلمان آن را در سال ۲۰۲۳ به راه انداخت. فرانسه به آن طرح نپیوست، اما ۱۷ کشور اروپایی در آن شرکت دارند. در آن طرح موشک‌های دوربُرد اسرائیل به نام «پیکان 3» جایگاه مهمی دارند.ژان مَرکو معتقد است که به رغم بعضی اختلاف‌ها میان مقام‌های اسرائیلی و ترکیه در بارۀ تعهداتشان در قفقاز، از سال ۲۰۲۰ همگرایی راهبردی نیرومندی میان آن دو کشور پدید آمده است. در جنگ دوم قره باغ کوهستانی، دو کشور پشتیبانی نظامی همه جانبه‌ای از آذربایجان کردند تا آن کشور کنترل آن منطقه را دوباره در دست گیرد.آمار وزارت حمل و نقل ترکیه در پایان ژانویه ۲۰۲۴ نشان داد که بیش از ۷۰۰ کشتی ترکیه از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در بنادر اسرائیل پهلو گرفته اند. محموله های حمل شده دربرگیرندۀ محصولاتی است که برای ماشین جنگی اسرائیل ضروری است و بیشتر شرکت‌های حمل کننده نزدیک به محافل قدرت در ترکیه اند.این پژوهشگر و بسیاری دیگر از کارشناسان معتقدند که موضع‌گیری‌های تند و تیز اردوغان برضد نتانیاهو پس از حملۀ اسرائیل به غزه، در اصل، جنگ زرگری است و برای نوازش احساسات حامیان او در ترکیه انجام می‌گیرد. موضوع فلسطین برای رأی دهندگان به حزب «عدالت و توسعه» بسیار مهم است. اما برافروختگی‌های گهگاهیِ اردوغان، هرگز روابط ترکیه و اسرائیل را تا سرحد دشمنی تیره نمی‌کند.بی‌جهت نیست که جمهوری اسلامی همواره نگران همراهی ترکیه و جمهوری آذربایجان با اسرائیل و ناتو است. پس از سقوط بشار اسد، بسیاری از ایرانیان از جمله بعضی از مقام‌های بلندپایۀ جمهوری اسلامی ترکیه را برانگیزندۀ شورشیان سوری دانستند. چنان که علی اکبر ولایتی، مشاور علی خامنه‌ای، در مصاحبه‌ با خبرگزاری تسنیم گفت: گمان نمی‌‌کردیم که ترکیه با سابقۀ طولانی در اسلام و داشتن بزرگان و عرفای بزرگ در چاله‌ای که آمریکا و صهیونیست‌ها درست کرده‌اند، بیفتد.

    چرا شیشۀ عمر جمهوری اسلامی در دست زنان ایرانی است؟

    Play Episode Listen Later Dec 17, 2024 10:50


    کنسرت کاروانسرا که پرستو احمدی چهارشنبۀ گذشته ۲۱ آذر  ۱۴۰۳ برابر با ۱۱ دسامبر ۲۰۲۴ برگزار کرد، بی‌درنگ تبدیل به رویدادی سیاسی شد و بازتاب جهانی یافت. در آن روز خوانندۀ جوان ایرانی بدون حجاب و با پوشش اختیاری همراه با چهار نوازندۀ مرد در یکی از کاروانسراهای کشور ترانه‌هایی با اشعار شاعران نامدار ایران و نیز ترانه‌های محلی، میهنی و قدیمی خواند که به صورت زنده از کانال او در یوتیوب پخش شد. نیروهای امنیتی در روز ۲۴ آذر پرستو احمدی و دو تن از نوازندگان مرد را بازداشت کردند، اما با دیدن بازتاب جهانی کنسرت و اقبال گستردۀ بینندگان و شنوندگان، بامداد ۲۵ آذر هر سه را آزاد کردند. کنسرت کاروانسرا یکی دیگر از اثرگذارترین توان‌آزمایی‌های دلیرانه و نوآورانۀ زنان جوان ایرانی در رویارویی با جمهوری اسلامی بود. حجاب اجباری که خمینی آن را از همان آغازِ‌ به قدرت رسیدنش تبدیل به یک عنصر سازندۀ هویت ایران اسلامی کرد، دهه‌هاست عرصۀ نبرد بی‌امان زنان با جمهوری اسلامی است.رژیم‌ها با از دست دادن عناصر اصلی هویت‌شان یا ازهم می‌پاشند و یا با یک تاخت ناگهانی از داخل یا خارج سرنگون می‌شوند. بی‌جهت نیست که جمهوری اسلامی سنگر حجاب اجباری را رها نمی‌کند. وگرنه اسلامیت‌اش را از دست می‌دهد و به رژیمی بی‌هویت تبدیل می‌شود. حجاب اجباری، اصلی‌ترین عنصر سازندۀ هویت جمهوری اسلامی در سطح ملی است. چنان که علی خامنه‌ای، رهبر نظام، می‌گوید: «کشف حجاب هم حرام شرعی است و هم حرام سیاسی».به گفتۀ ژیل کِپِل، اسلام‌شناس و کارشناس خاورمیانه، نظام جمهوری اسلامی ایران بر سه ستون استوار شده است. نخست خطاناپذیری رهبر آن، دوم مبارزه با صهیونیسم و دشمنی با اسرائیل و سوم حجاب زنان. امروز خطاناپذیری رهبر ۸۵ سالۀ نظام را حتی نزدیکان رهبر نیز مسخره می‌کنند. با نابودی حماس، زمین‌گیر شدن حزب‌الله و سقوط رژیم بشار اسد، ادعای مبارزه با صهیونیسم نیز شوخی زننده‌ای بیش نیست. در این عرصه، جمهوری اسلامی نه تنها موضع تهاجمی‌اش را از دست داده بلکه دچار وضع رقت‌انگیز دفاعی شده است.می‌ماند حجاب اجباری. شکی نیست که رژیم با تمام نیرو می‌کوشد این عنصر هویتی‌اش را حفظ کند. زیرا گمان می‌کند زنان را می‌تواند به تسلیم وادارد. اما کافی است نگاهی به خیایان‌های شهرهای بزرگ ایران بیفکنیم تا ببینیم چگونه زنان ایرانی با دلیری و بی‌باکی با آن می‌جنگند. به گفتۀ ژیل کِپِل، اگر جمهوری اسلامی این عرصه را نیز ببازد، بعید می‌نماید بتواند به حیات خود ادامه دهد.در این میان، شکی نیست که زنان نقش بسیار اساسی در دگرگونی یا حتی سقوط رژیم خواهند داشت. امروز نگاه ایرانیان و حتی جهانیان به حرکت‌های اعتراضی زنان ایرانی دوخته شده است. حرکت‌های اعتراضیِ فردی و جمعی آنان بی‌درنگ در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بازتاب پیدا می‌کند. همین چندی پیش حرکت اعتراضی آهو دریایی معروف به «دختر علوم و تحقیقات» نه تنها در میان ایرانیان بلکه در بیشتر کشورهای جهان مایۀ دلگرمی، تحسین و امیدواری به ویژه در میان زنان آن کشورها شد.مقاومت جمعی زنان ایرانی در برابر حجاب اجباری و ناتوانی رژیم در واداشتن آنان به رعایت آن، همگان را به تحسین واداشته است. پس از به راه افتادن جنبش «زن، زندگی، آزدای» زنان و دختران جوانِ بی‌شماری با سربلندی و شجاعت بدون ‌حجاب در فضای عمومی ظاهر شدند و به این کار هم‌چنان ادامه می‌دهند. در میان زنان ایرانی چه در داخل و چه در خارج، کم نیستند زنانی که آوازۀ جهانی یافته باشند.نرگس محمدی به پاس مبارزۀ بی‌امانش برضد ستمی که در جمهوری اسلامی بر زنان ایران می‌رود و دفاع جانانه‌اش از حقوق بشر و آزادی برای همه، دومین زن ایرانی پس از شیرین عبادی بود که جایزۀ نوبل صلح گرفت. او پس از سال‌ها مبارزه و تحمل زندان و شکنجه سرانجام به این نتیجه رسید که برای رسیدن به خواسته‌هایش راهی جز برچیده شدن نظام جمهوری اسلامی از ایران نمانده است.او در سالروز جنبش زن، زندگی، آزادی در پاسخ به یکی از رسانه‌های خارج از کشور نوشت: حکومت جمهوری اسلامی، حکومتی دینی و استبدادی است که به دلیل فساد سیستماتیک، اختلاس‌های نجومی، تورم، ناکارآمدی و سوءمدیریت، در کنار عنصر سرکوبِ خشونت‌بار مداوم توسط دستگاه سرکوب، و از کارافتادگی دستگاه ایدئولوژیک، در وضعیت تعادلِ ناپایداری قرار گرفته که ورود هر عنصری به عنوان کاتالیزور و سرعت‌بخش، این تعادل ناپایدار را بر هم خواهد زد. حکومت مشروعیت خود را از دست داده و جنبش «زن، زندگی، آزادی» میخِ گذار از نظام استبدادی دینی را در جامعه ایران کوبیده و محکم کرده است.نسرین ستوده نامی است که تاریخ پایداری ایرانیان در برابر زور و ستم هرگز فراموش نخواهد کرد. این وکیل دادگستری و مبارزِ خستگی‌ناپذیر حقوق بشر بارها بازداشت شده و در بخشِ زنان زندان اوین زندانی شده است. دستگاه قضایی کشور درمحاکمه‌ای غیابی او را در مجموع به ۳۸ سال زندان و ۱۴۸ ضربه شلاق محکوم کرده است.در زمان قتل‌های زنجیره‌ای که در فاصلۀ میان ۱۹۸۸ و ۱۹۹۸ روی داد، بسیاری از همکاران و دوستان نسرین ستوده را برای بازجویی احضار کردند و او وظیفۀ خود دانست آنان را از حقوق قانونی‌شان آگاه کند و برای این منظور جزوه‌هایی با عنوانِ «جرم‌های سیاسی» تهیه کرد و آن‌ها را در جلسه‌ها و گردهم‌آیی‌های گوناگون پخش کرد. نخستین پروندۀ حقوقی او پس از آغاز فعالیت‌های حقوقی‌اش مربوط به حقوق زنان بود. همکاریِ نزدیک او با شیرین عبادی حساسیتِ بیش از پیش او را نسبت به حقوق زنان برانگیخت و سبب‌ساز آشناییِ او با فعالانِ حقوق زنان شد چنان که پرونده‌های حقوقی گوناگونی را در این زمینه به او واگذار کردند.تاکنون در جنگ نابرابری که از فردای انقلاب میان زنان ایرانی و جمهوری اسلامی آغاز شد و هم‌چنان ادامه دارد، کم نبوده‌اند زنانی که جان خود را از دست داده باشند. فهرست جان باختگان زن ایرانی به ویژه زنان جوان و حتی نوجوان در این جنگ بی‌گسست فهرست بلندبالایی است.بی‌جهت نیست که فریدون مشیری، شاعر پرآوازۀ ایران، می‌گوید:گرچه اینک نام این نازک دلان/ لاله و نسرین و ناز و سوسن استباش تا گُرد آفریدی بر جهد/ تا ببینی، زن نه آتش، آهن استدست در شمشیر آرد ناگزیر/ آنکه دستش خون چکان از سوسن استمن ز مردان نا امیدم بی گمان/ کاوۀ آیندۀ ایران زن است

    سهم ترکیه در سقوط بشار اسد و عناد آن کشور با نیروهای کُرد سوریه

    Play Episode Listen Later Dec 10, 2024 11:59


    در دو هفتۀ گذشته دربارۀ سهم ترکیه در حملۀ ناگهانی شورشیان سوریه برای براندازی رژیم بشار اسد و پیروزی برق‌آسای آنان سخنان ضد و نقیض بسیار گفته‌اند. به نوشتۀ وال استریت ژورنال، گویا پس از آغاز حملۀ شورشیان، بشار اسد از ترکیه خواسته بود جلوی پیشروی آنان را بگیرد. به گفتۀ بعضی از تحلیل‌گران، حملۀ ناگهانی شورشیان با اشارۀ مقام‌های آنکارا آغاز شد. زیرا رئیس جمهور ترکیه از بشار اسد که تن به مذاکره نمی‌داد دلخور بود و از سوی دیگر، می‌خواست پیش از ورود ترامپ به کاخ سفید ابزاری برای چانه‌زنی با او داشته باشد تا او دیگر از کردهای سوریه حمایت نکند.  اما مقام‌های آنکارا مدعی‌اند که ترکیه هیچ نقشی در حملۀ ناگهانی شورشیان نداشت. هاکان فیدان، وزیر امور خارجۀ ترکیه، در ۳۰ نوامبر یعنی سه روزپس از آغاز حمله گفت: ترکیه در این ماجرا دخالتی نداشت. دو روز بعد نیز افزود: در مرحلۀ کنونی  آنچه در سوریه می‌گذرد ربطی به مداخلۀ خارجی‌ها ندارد و خطاست اگر بخواهیم آن را با مداخلۀ خارجی‌ها توضیح دهیم.مقام‌های ترکیه همواره اعلام کرده‌اند که گروه‌های شورشی به رهبری «هیئة تحریر‌الشام» با ارادۀ خودشان حمله را آغاز کردند. جمعۀ گذشته ۶ دسامبر، عُمر چِلیک، سخنگوی حزب عدالت و توسعه، گفت: اینکه می‌گویند ترکیه شورشیان را به آغاز عملیات نظامی برای براندازی بشار اسد برانگیخته یا حتی از آنان پشتیبانی کرده، دروغی بیش نیست. او سپس افزود: آنچه ما در سوریه می‌خواهیم به هیچ وجه  تشدید درگیری‌ها نیست.افزون بر تحلیل‌گران بین‌المللی، بسیاری از ایرانیان از جمله بعضی از مقام‌های بلندپایۀ جمهوری اسلامی نیز ترکیه را برانگیزندۀ شورشیان برضد بشار اسد می‌دانند. برای مثال، چندی پیش علی اکبر ولایتی، مشاور علی خامنه‌ای، در مصاحبه‌ با خبرگزاری تسنیم گفت: گمان نمی‌‌کردیم که ترکیه با سابقه طولانی در اسلام و داشتن بزرگان و عرفای بزرگ در چاله‌ای که آمریکا و صهیونیست‌ها درست کرده‌اند، بیفتد.به گفتۀ کارشناسان، روابط دولت ترکیه با «هیئة تحریرالشام»، گروهی که شورشیان را در حملۀ پیروزمندانۀ دو هفته پیش رهبری کرد، بسیار پیچیده است. گفته می‌شود شورشیان نقشه‌های نظامی خود را از دو ماه پیش آماده کرده بودند و می‌خواستند حمله را آغاز کنند. به گفتۀ چارلز لیستر، کارشناس «مؤسسه خاورمیانه » در واشنگتن، حملۀ آنان برای «اواسط اکتبر» برنامه‌ریزی شده بود. اما ترکیه از پیشروی آنان جلوگیری کرد و روسیه، متحد اسد، پایگاه‌های آنان را بمباران کرد.گویا پس از شکست کوشش‌ها برای عادی‌سازی روابط ترکیه با دولت اسد و جستجوی راه‌حل سیاسی در چارچوب «روند آستانه»، آنکارا به شورشیان چراغ سبز نشان داد. «روند آستانه» از سال ۲۰۱۷ ایران ، روسیه و ترکیه را گرد هم می‌آورد تا از راه دیپلماتیک و با گفت و گوی رسمی سیاسی به درگیری‌های مسلحانه در سوریه پایان داده شود.به گفتۀ «عُمر اوُزکیزیلجیک»، پژوهشگر «شورای آتلانتیک» در آنکارا، ترکیه با گسترش گروه «تحریرالشام» در «منطقۀ امنیتی» خود در شمال غرب سوریه مبارزه کرده است. ترکیه بود که این گروه را واداشت تا رشتۀ پیوند خود را با القاعده قطع کند و از حمله به اقلیت‌ها به ویژه مسیحیان و دُروزی‌ها بپرهیزد. به عقیدۀ این پژوهشگر، امروز «هیئة تحریرالشام» همان نیست که در ۲۰۲۰ بود.حملۀ گروه‌های شورشی طرفدار ترکیه به تل رفعت زمانی روی داد که شورشیان سوری به رهبری «هيئة تحرير الشام» کنترل بخش بزرگی از شهر حلب، دومین شهر سوریه، را به دست گرفتند. آن‌ها در اول دسامبر شروع به تصرف مناطق شمال شرقی حلب از جمله شهر تل رفعت، نزدیک به مرز ترکیه، و روستاهای اطراف آن کردند.از سال ۲۰۱۶ تاکنون ترکیه برای دور کردن نیروهای معروف به «نیروهای دموکراتیک سوریه» از مناطقی در امتداد مرز خود با سوریه چندین عملیات نظامی انجام داده است. «نیروهای دموکراتیک سوریه» از جمله «یگان‌های مدافع خلق» (تشکیل یافته از جنگجویان کُرد سوری) متحدان کشورهای غربی به ویژه آمریکا در نبرد با جهادی‌های داعش بودند. ترکیه این یگان‌ها را شاخه‌ای از حزب کارگران کردستان با نام اختصاری «پ.کا.کا» می‌داند. ایالات متحد آمریکا، اتحادیه اروپا و آنکارا این حزب را گروهی تروریست می‌شناسند. «یگان‌های مدافع خلق» هستۀ مرکزی «نیروهای دموکراتیک سوریه» اند.برخلاف آنچه در بعضی از رسانه‌های غربی و ایرانی گفته می‌شود، همۀ گروه‌های شورشی طرفدار ترکیه که به نام «ارتش ملی سوریه» شناخته می‌شوند، اسلام‌گرا نیستند. مهم‌ترین آن‌ها «ارتش آزاد سوریه» نیرویی سکولار است که در سال ۲۰۱۱ با آغاز جنگ داخلی از نیروهای مسلح آن کشور جدا شد.درواقع، همین نیروها هستند که سال‌هاست با ترکیه پیمان دوستی بسته‌اند، از پشتیبانی همه‌جانبۀ آن برخوردارند و از سیاست‌های راهبردی آن کشور در سوریه پیروی می‌کنند. به پشتوانۀ این نیروهاست که روز دوشنبه هاکان فیدان، وزیر امور خارجه ترکیه، گفت: ترکیه به سازمان‌های تروریستی اجازه نخواهد داد از ناآرامی و بی ثباتی که در سوریه ایجاد شده، سوء استفاده کنند. منظور او  از سازمان‌های تروریستی همان یگان‌های مدافع خلق هستند.اما جدا از «تل رفعت» و مناطق پیرامون آن که به تصرف نیروهای طرفدار ترکیه درآمد، نیروهای کُرد سوری از حلب نیز رانده شدند. این شهر که به پایتخت اقتصادی سوریه معروف است، در جنگ داخلی آسیب فراوان دید. حلب بیش از چهار سال میان وفاداران به رژیم اسد و شورشیان تقسیم شد. سپس در سال 2016 که رژیم دوباره کنترل شهر را به دست گرفت، چندین محله در بخش شمالی همچنان در کنترل نیروهای کُرد سوریه باقی ماند. گفته می‌شود نیم میلیون کُرد در آن شهر و حوالی آن زندگی می کردند. با حملۀ برق آسای شورشیان اسلام گرا به رهبری «هیئة تحریرالشام» وضعیت آن شهر به کل تغییر کرد. یگان‌های مدافع خلق از محله‌های شیخ مقصود و اشرفیه بیرون رانده شدند. هیئة تحریرالشام پس از اسیر کردن گروهی از جنگجویان این یگان‌ها دربارۀ خروج آن‌ها از حلب وارد مذاکره شد.در بیانیه‌ای که تحریرالشام روز یکشنبۀ گذشته منتشر کرد از نیروهای کُرد خواست تا حلب را تخلیه کنند. در آن بیانیه خطاب به نیروهای کُرد آمده است: پیشنهاد می‌کنیم با سلاح‌های خود شهر حلب را به سلامت به سوی شمال شرق سوریه ترک کنید. از سوی دیگر، ما بر این باوریم که کُردهای سوریه بخشی جدایی ناپذیر از جامعۀ سوریه‌اند و از حقوق مشترک و مساوی با بقیۀ مردم این کشور برخوردار خواهند شد.کارشناسان معتقدند که این وضع نمی‌تواند باب میل دولت ترکیه نباشد. امروز کُردها به رغم آن که به تفاهم شکننده‌ای با تحریرالشام رسیده‌اند، خود را تنها حس می‌کنند. مظلوم عبدی، رهبر نیروهای کُرد، در مصاحبۀ مطبوعاتی گفت: ما خواهان کاهش تنش با «هیئة تحریر الشام» و دیگر نیروها هستیم و بر این باوریم که مشکلات ما از راه گفت و گو حل خواهد شد.در سال ۲۰۱۹ دونالد ترامپ در نخستین دورۀ ریاست جمهوری‌اش اعلام کرد که قصد دارد نیروهای آمریکایی را از سوریه خارج کند و کُردها را در برابر پیشروی ترکیه تنها و بی‌دفاع بگذارد. چنین خیانتی می‌توانست برای نیروهای دموکراتیک سوریه که سهم مهمی در بازپس گرفتن مناطق زیر فرمان داعش داشتند بسیار تلخ باشد.با این حال، ژنرال‌های دونالد ترامپ موفق شدند او را راضی کنند که برای امنیت میدان‌های نفتی، مقابله با داعش و فشار بر ایران بخشی از نیروهای خود را در سوریه حفظ کند. امروز نگاه کردهای سوریه دوباره به آمریکا دوخته شده است. کشورهای اروپایی نیز از آن کشور می‌خواهند که کُردهای سوریه را تنها نگذارد.

    نیرو‌های شورشی طرفدار ترکیه در سوریه کیستند و به دنبال چیستند؟

    Play Episode Listen Later Dec 3, 2024 11:13


    حمله گروه‌های شورشی طرفدار ترکیه به شهر استراتژیک «تل رفعت» در شمال سوریه و چیره شدن آن‌ها بر آن شهر که ده‌ها هزار کُرد در آن زندگی می‌کنند، «نیروهای دموکراتیک سوریه» معروف به «ارتش دموکراتیک سوریه» را ناگزیر به عقب نشینی کرد. این شهر از سال ۲۰۱۶ در کنترل ارتش دموکراتیک سوریه بود. این ارتش ائتلافی است از نیروهای سیاسی و نظامی عرب و آشوری و ارمنی با اکثریت کُرد که در اکتبر ۲۰۱۵ با پشتییانی ایالات متحد آمریکا تشکیل شد.  روز دوشنبه دوم دسامبر مظلوم عبدی، فرمانده کُرد این ارتش، گفت: «رویداد‌ها در شمال‌غرب سوریه برق‌آسا و ناگهانی پیش رفت چنان که از چند سو به نیرو‌های ما حمله شد. با فروپاشی و عقب‌نشینی ارتش سوریه و متحدانش، کوشیدیم میان مناطق شرقی خود، حلب و منطقه تل‌ رفعت یک کریدور انسانی باز کنیم تا مردمِ خود را از کشتار‌ در امان نگه داریم.»او سپس افزود: نیرو‌های ما دلاورانه از مردم خود در حلب، تل ‌رفعت و شَهبا دفاع کردند. اکنون در حال برقراری ارتباط با همۀ طرف‌های درگیر در سوریه هستیم تا مردم خود را از تل‌ رفعت و شهبا به مناطق امن در شمال شرق کشور منتقل کنیم. نیرو‌های ما در عین حال برای حفاظت از مردم کُرد در محله‌های کُردنشین شهر حلب به مقاومت ادامه می‌دهند.حملۀ گروه‌های شورشی طرفدار ترکیه به تل رفعت زمانی روی داد که ائتلافی از شورشیان سوری به رهبری «هيئة تحرير الشام» کنترل بیشتر حلب، دومین شهر سوریه، را که در دست رژیم بشار اسد بود به دست گرفتند. به گفتۀ مظلوم عبدی، عقب‌نشینی «ارتش سوریه و متحدانش» از استان حلب تصرف شهر‌ها را به دست شورشیان آسان کرد.تل رفعت در اصل یک شهر عرب‌نشین است، اما ده‌ها هزار خانواده کُرد پس از تهاجم ترکیه و گروه‌های وابسته به آن به منطقه‌ای در نزدیکی شهر عَفرین، یکی از شهرهای کُردنشین استان حلب، روانۀ آن شهر شدند. رئیس جمهور ترکیه بارها گفته بود که «نیروهای دموکراتیک سوریه» را مجبور به بیرون رفتن از آن شهر و حوالی آن خواهد کرد.و اما گروه‌های شورشی طرفدار ترکیه که به تل رفعت و حوالی آن حمله کردند، کیستند و به دنبال چیستند؟ این گروه‌ها در سال ۲۰۱۷ در گرماگرم جنگ داخلی سوریه با پشتیبانی ترکیه به هم پیوستند و بر خود نام «ارتش ملی سوریه» نهادند. اجزاء تشکیل دهندۀ «ارتش ملی سوریه» گروه‌هایی از «ارتش آزاد سوریه» مستقر در شمال سوریه، احرار الشام، جیش الاسلام و گروه‌های ریز و درشت گوناگون‌اند که همگی با دولت ترکیه پیمان دوستی بسته‌اند. ارتش آزاد سوریه در سال ۲۰۱۱ با آغاز جنگ داخلی از نیرهای مسلح آن کشور جدا شد.گفته می‌شود آن‌ها با پخش آهنگ‌هایی به زبان ترکی استانبولی و مارش امپراتوری عثمانی وارد شهر تل رفعت شدند. این شهر در شمال حلب و شمال غربی سوریه جای دارد و از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶ در کنترل شورشیان سوری بود. اما سرانجام در ۲۰۱۶ به تصرف نیروهای دموکراتیک سوریه (با اکثریت کُرد سوری) به رهبری «ارتش انقلابیون» یا جیش الثُوار درآمد.حقیقت این است که درگیری‌های چند روز گذشته را شورشیان سوری به رهبری «هيئة تحرير الشام» آغاز کردند. کارشناسان معتقدند که ارزیابی آن‌ها از وضع شکننده و ناپایدار رژیم اسد کم و بیش درست بود. حزب‌الله بیشتر نیروهایش را از سوریه بیرون برده بود و در لبنان شکست سنگینی از ارتش اسرائیل خورده بود؛ پوتین درگیر جنگ اوکراین بود و جمهوری اسلامی نمی‌توانست مانند گذشته به یاری بشار اسد بشتابد.کارشناسان معتقدند که ارتش ملی سوریه با دیدن عقب‌نشینی نیروهای بشار اسد در برابر شورشیان سوری به رهبری «هيئة تحرير الشام»، با اشاره ترکیه وارد کارزار شد. با این حال، به نظر می‌رسد سیاست راهبردی این ارتش با سیاست راهبردی دیگر شورشیان سوری تا حدودی هماهنگ شده باشد.روز دوشنبه دوم دسامبر اردوغان گفت که نگران اوضاع سوریه است و خواهان آرامش و ثبات در آن کشور است. زیرا بی‌ثباتی سوریه می‌تواند به بی‌ثباتی کشورهای دیگر منطقه از جمله ترکیه بینجامد. یکی دیگر از دل‌مشغولی‌های رئیس جمهور ترکیه این است که می‌خواهد نیروهای دموکراتیک سوریه (با اکثریت کُرد سوری) را از مرزهای ترکیه دور کند. از ۲۰۱۶ تاکنون ترکیه چندین بار عملیات نظامی برای دور کردن آن نیروها از مزرهای خود انجام داده است.از سوی دیگر، ترکیه سه میلیون آواره سوری در خاک خود دارد که سبب‌ساز ناآرامی و تنش در ترکیه اند. جایگیر کردن آنان در جامعۀ ترکیه بسیار دشوار است. تابستان امسال اردوغان خواست با بشار اسد مذاکره کند و گفت که هر لحظه آماده است او را به مذاکره دعوت کند. قصد او در گام نخست راضی کردن بشار اسد برای تقسیم قدرت با گروه‌های شورشی خاص در مناطق شمالی و سپس بازگشت دست‌کم بخشی از پناهندگان سوری به کشورشان بود.اما بشار اسد دست اردوغان را پس زد و از او خواست که نیروهایش را از شمال سوریه خارج کند. بی‌شک او در آن زمان فریفتۀ قدرت خود و حامیانش بود. اما امروز اوضاع فرق کرده است. سوریه امروز بسیار ضعیف شده است. اقتصادی ویران و نابسامان دارد. سوری‌هایی که با همه مشکلات به حمایت از رژیم اسد ادامه دادند، بهبودی در زندگی خود ندیدند. نیروهای مسلح دولتی پس از سال‌ها سرسپردگی به سپاه پاسداران و ارتش روسیه، روحیه خود را از دست داده‌اند و همه دیدند که چگونه پایگاه‌های خود را با پیشروی شورشیان رها کردند و پا به فرار گذاشتند.بنابراین، از نظر ترکیه و نیروهای وابسته به آن، اوضاع و احوال کنونی بهترین فرصت برای وارد آوردن فشار بر رژیم سوریه است. به گفتۀ بسیاری از کارشناسان، ترکیه چندین سال است برای تبدیل کردن شورشیان سوری به یک نیروی مخالف معتبر کوشیده است. حتی گروه‌های دیگر شورشی به رهبری «هيئة تحرير الشام» نیز از گفت و گو با ترکیه رویگردان نیستند. تحرير الشام از القاعده بسیار فاصله گرفته‌ است و امروز نسبت به اقلیت‌های مسیحی آشکارا بردباری نشان می‌دهد. بعضی از کارشناسان غربی از آمادگی این گروه‌ها برای گفتگو با غرب نیز سخن می‌گویند.باری، ترکیه امیدوار است بشار اسد را ناگزیر به مذاکره با همه این شورشیان کند. آن کشور همچنین می خواهد پیش از بازگشت ترامپ به کاخ سفید، توازن قوای مطلوبی به سود خود برقرار کند. به هرحال، به نظر می‌رسد رئیس جمهور ترکیه به نخستین هدف خود دست یافته باشد. در حال حاضر بعید نیست که کشورهای غربی حتی اسرائیل برای یافتن راهی برای خروج از این بحران تازه در سوریه با او وارد مذاکره شوند.به عقیدۀ بعضی از کارشناسان، شاید پوتین نیز با راه حل ترکیه مخالف نباشد. در این میان، گویا تنها جمهوری اسلامی است که برای مقابله با شورشیان و بازداشتن اسد از گفت و گو با آنان پافشاری می‌کند. می‌ماند آیندۀ نیروهای دموکراتیک سوریه (با اکثریت کُرد سوری). به نظر می‌رسد این نیروها منتظر واکنش جدی آمریکا هستند. باید دید ترامپ پس از ورود به کاخ سفید چه سیاستی دربارۀ آن‌ها پیش خواهد گرفت.

    لبنان: آوردگاه جنگ نیابتی، در آستانۀ جنگ داخلی

    Play Episode Listen Later Nov 26, 2024 9:06


    جنگ کنونی اسرائیل با حزب‌الله لبنان دنبالۀ درگیری‌هایی است که از اکتبر ۲٠۲۳ چند روزی پس از حملۀ حماس به جنوب اسرائیل آغاز شد. تا یکی دو ماه پیش دامنۀ درگیری‌ها محدود بود. اما پس از حمله‌های برق‌آسای اسرائیل به حزب‌الله و کشته شدن رهبر و فرماندهان ارشد آن، جنگی کم و بیش تمام عیار میان آن‌ دو آغاز شد که هنوز ادامه دارد. پیروزی‌های خیره کنندۀ اسرائیل این گمان را در میان ناظران و کارشناسان تقویت کرد که حزب‌الله به کل زمین‌گیر شده است. با حمله‌های برق‌آسای اسرائیل بخش عمدۀ نیروهای آن تار و مار شدند. اما پس از چندی، این نیروی شبه نظامی وابسته به جمهوری اسلامی توانست تا حدودی خود را بازسازی کند و با ارتش اسرائیل که وارد خاک لبنان شده بود بجنگد. البته در این میان، غیرنظامیان لبنانی بسیار آسیب دیدند.اسرائیل محله‌های مسکونی پرجمعیت و شیعه نشین جنوب بیروت را بارها بمباران کرده است. گفته می‌شود نزدیک به ۱٠٠ هزار واحد مسکونی به طور کامل یا جزئاً ویران شده‌اند. ۳۷ شهر و روستای جنوب لبنان با بمباران‌های بی‌امان اسرائیل با خاک یکسان شده‌اند. نزدیک به یک میلیون و دویست هزار نفر یعنی ۲٠ درصد جمعیت لبنان آواره شده‌اند. تنها ۱٩ درصدِ آوارگان را در پناهگاه‌های دولتی جا داده‌اند. بقیه یا در خیابان‌ها می‌خوابند یا نهادهای غیردولتی پناهگاهی موقتی برای آنان فراهم آورده‌اند. بیشینۀ آوارگان پس از پایان جنگ نمی‌توانند به خانه‌های خود برگردند.برپایۀ آمارهای رسمی، بمباران‌های اسرائیل تا یک هفته پیش نزدیک به ۳۵٠٠ کشته و ۱۵ هزار زخمی به جا گذاشته بود. مردم لبنان هفته‌هاست سراسیمه و خشمگین اند. امروز دیگر برای آنان جنگ ۳۳ روزۀ سال ۲٠٠۶ خاطره‌ای دور نیست.نه تنها کابوس آن جنگ بلکه شبح جنگ داخلی سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ نیز بر فراز لبنان در گشت و گذار است. خشونت و زد و خورد میان باهمستان‌های دینی آن کشور در زیر بمباران‌های بی‌امان هواپیماهای اسرائیلی آغاز شده است. لبنانی‌ها از خود می‌پرسند آیا کشورشان در آستانۀ درغلتیدن به معرکۀ جنگ داخلی دیگری قرار نگرفته است؟ آیا لبنان از بمباران‌ها و ویرانگری‌های ارتش اسرائیل رهایی خواهد یافت و روی صلح و آرامش را خواهد دید؟در خاطرۀ جمعی لبنانی‌ها جنگ ۳۳ روزۀ سال ۲٠٠۶ چرخشگاهی در تاریخ کشورشان بود. در آن جنگ که با قطعنامۀ ۱۷۰۱ سازمان ملل پایان یافت، به گزارش دیپلمات‌های آمریکایی در بیروت، اسرائیلی‌ها ۴۰۰ کشته دادند و بیش از ۴۰۰ هزار اسرائیلی از شمال آن کشور گریختند. اما اسرائیل در پایان جنگ از کشته شدن ۱۵۹ اسرائیلی از جمله ۳۹ غیرنظامی خبر داد. ارتش اسرائیل در عین حال اعلام کرد که ۳۲۰ جنگجوی حزب‌الله را کشته است. اما حزب‌الله از کشته شدن ۶۲ جنگجو خبر داد. البته چند ماه پس از پایان جنگ یکی از نمایندگان مهم حزب‌الله از کشته شدن ۲۵۰ جنگجو سخن گفت و با افتخار از آنان زیر عنوان «شهید» یاد کرد.در آن جنگ حزب‌الله همۀ زرادخانه‌اش را از راکت و موشک و موشک‌های ضدتانک به نمایش گذاشت. ارتش اسرائیل با بسیج ۴۰ هزار سرباز تا رود لیطانی در جنوب لبنان پیشروی کرد اما نتوانست به هدف اولیۀ خود یعنی نابودی توان نظامی حزب‌الله دست یابد.یک ماه پیش «برنامه عُمران ملل متحد» در گزارشی اعلام کرد که جنگ کنونی میان حزب‌الله و اسرائیل برخلاف جنگ‌های پیشین میان آن دو با خطر مداخلۀ گستردۀ قدرت‌های منطقه‌ای و استفاده از فناوری‌های پیشرفته نظامی همراه است. اگر چنین وضعی پیش آید، بی‌گمان شیرازۀ کشور از هم خواهد گسست.لبنان از گذشته‌های دور گرفتار دوُر باطل دخالت خارجی و اختلافات داخلی است. همین دو عامل سبب‌ساز جنگ ۳۳ روزه ۲٠٠۶ بودند. بی‌ثباتی و ناامنی این کشور نتیجۀ سیستم تقسیم قدرت میان فرقه‌های دینی، رقابت‌های ناسالم سیاسی، دخالت خارجی و قرار گرفتن کشور در برخوردگاه منافع متضاد قدرت‌های منطقه‌ای و حتی فرامنطقه‌ای است.همۀ این عوامل امروز گرد هم آمده‌اند و اگر آتش بس فوری برقرار نشود، به گفتۀ بسیاری از کارشناسان و ناظران بین‌المللی لبنان می‌تواند به میدان جنگ خانمانسوز قدرت‌های منطقه‌ای تبدیل شود. رویدادها و تحولات اخیر، فضای انفجاری پیش از جنگ داخلی ۱٩۷۵ و جنگ ۳۳ روزۀ ۲٠٠۶ را به ذهن‌ها تداعی می کنند. آن جنگ‌ها با دخالت خارجی، پراکندگی جامعه، فرقه‌گرایی و فروپاشی اقتصادی به راه افتادند و کشور را به سوی ناپایداری و بی‌ثباتی کنونی پیش راندند.رهبران کشورهای غربی از جمله آمریکا به ویژه فرانسه و نیز بسیاری از سرآمدان فرهنگی و سیاسی لبنان از خود می‌پرسند آیا می توان از سقوط لبنان به معرکۀ جنگ داخلی دیگری جلوگیری کرد؟ بسیاری از آنان خوش‌بین نیستند. زیرا امروز لبنان در بن‌بست همه جانبۀ بی‌سابقه‌ای قرار گرفته است. نهادهای کشور همه متزلزل و ناکارآمد شده‌اند. بی‌ثباتی و ناامنی سیاسی زندگی روزمرۀ لبنانی‌ها را به فساد آلوده است. خطر جنگ داخلی بیش از همیشه احساس می‌شود، زیرا گروه‌های سیاسی و نظامی در پی دفاع از منافع خود هستند و نه منافع همگانی.امروز بحث ناظران و کارشناسان بین‌المللی نه دربارۀ احتمال جنگ داخلی در لبنان بلکه دربارۀ جلوگیری از به راه افتادن آن است. لبنانی‌ها منتظرند جامعۀ بین المللی و بازیگران محلی و منطقه‌ای در جهت پایان دادن به وضع خطرناک کنونی کشورشان گام بردارند. بدون مداخلۀ جدی و کارساز دیپلماتیک و بشردوستانه در اوضاع و احوال کنونی، صلح و آرامش برای لبنان سرابی بیش نخواهد بود.

    سود و زیان شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های ماهواره‌ای در جنبش‌های اجتماعی

    Play Episode Listen Later Nov 19, 2024 9:41


    در یکی دو هفتۀ گذشته چندین حرکت اعتراضیِ فردی در ایران بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی داشت. نخستینِ آن‌ها حرکت اعتراضی آهو دریایی معروف به «دختر علوم و تحقیقات» بود که نه تنها در میان ایرانیان بلکه در بیشتر کشورهای جهان مایۀ دلگرمی، تحسین و امیدواری به ویژه در میان زنان آن کشورها شد. دومین حرکت اعتراضی، خودکشی کیانوش سنجری، روزنامه نگار مبارز و معترض بود و سومین آن‌ها حرکت اعتراضی حسین رونقی، فعال سیاسی و زندانی سیاسی سابق بود که در اعتراض به ممانعت نیروهای امنیتی از برگزاری مراسم تدفین کیانوش سنجری، لب‌های خود را دوخت. حرکت‌های اعتراضی فردی را در تاریخِ همۀ جامعه‌های انسانی می‌توان سراغ کرد. کم نبوده‌اند جنبش‌ها و انقلاب‌هایی که با یک حرکت اعتراضی فردی یا زورگویی بی‌رحمانۀ صاحبان قدرت بر یک فرد و یا با یک خطای حکومتی در بزنگاهی تاریخی به راه افتاده باشند. نخستین جرقهٔ جنبش مشروطه خواهی زمانی زده شد که علاءالدوله، حاکم تهران، چند تن از تاجران تهران از جمله «حاج سید هاشم قندی» را که تاجری شریف و خوشنام بود به سبب افزایش قیمت قند به چوب بست.جنبش سبز در خرداد ۱۳۸۸ خورشیدی (ژوئن ۲۰۰۹ میلادی) زمانی به راه افتاد که این گمان در میان مردم قوت گرفت که آرای انتخابات ریاست جمهوری را به سود احمدی نژاد دستکاری کرده‌اند. شورش جوانان تونس که سرآغاز «بهار عربی» در سال ۲۰۱۱ میلادی شد، با مرگ جوانی به نام محمد بوعزیزی به راه افتاد که در زیر فشار مأموران دولتی دست به خودکشی زده بود. خیزش «زن، زندگی، آزادی» با انتشار خبر قتل مهسا امینی به دست گشت ارشاد آغاز شد.البته اگر پیش‌شرط‌های لازم برای به راه افتادن آن جنبش‌ها آماده نمی‌بود، بی‌شک حرکت‌های اعتراضی فردی، خطاهای حکومتی یا ستم حکومتگران بر یک فرد به نتیجه‌ای نمی‌انجامیدند. بنابراین، نباید انتظار داشت که هر حرکت اعتراضی فردی برانگیزندۀ جنبشی جمعی باشد. پیش از ظهور رسانه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های اجتماعی، حرکت‌های اعتراضی فردی به اندازۀ امروز نبود. از سوی دیگر، مردم یا از آن‌ها بی‌خبر می‌ماندند و یا بسیار دیر از آن‌ها آگاه می‌شدند.پژوهشگران جنبش‌های اجتماعی در عصر کنونی، جنبش سبز را به سبب اهمیتی که شبکۀ اجتماعی توئیتر در سازماندهی تظاهرکنندگان داشت، نخستین «جنبش توئیتری» نام نهادند. آن جنبش در سال ۱۳۸۸ خورشیدی برابر با ۲۰۰۹ میلادی به راه افتاد. در شورش‌های «بهار عربی» در سال ۲۰۱۱ این نقش را فیس‌بوک به عهده داشت. از همین رو، آن شورش‌ها به «انقلاب‌های فیس‌بوکی» معروف شدند.چند سال بعد، انبوهی از شورش های مردمی و اعتراضات گسترده در سراسر جهان به راه افتاد که سازماندهی آن‌ها به یاری شبکه‌های اجتماعی انجام گرفت. جنبش‌های اعتراضی گسترده در شیلی، لبنان، ایران، عراق، هنگ کنگ، جنبش فعالان محیط زیست و جنبش «جلیقه زردها» در فرانسه، همه وامدار شبکه‌های اجتماعی بودند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» یکی از باشکوه‌ترین آن جنبش‌ها بود.کارشناسان فصل مشترک همۀ آن جنبش‌ها را به راه افتادن خود به خودی آن‌ها می‌دانند. آن‌ها بدون آمادگی و بدون رهبر با یک جرقه به راه افتادند. همۀ آن‌ها را می‌توان شورش‌های مردمی خودانگیخته نامید که تن و جان آدمیان را بی‌پروا در تیررس گروه‌های سرکوب و نیروهای امنیتی قرار دادند تا نشان دهندۀ فوریت چاره‌اندیشی برای اوضاع و احوال تحمل ناپذیر باشند. آن‌ها هیچ ایدئولوژی متحد کننده، هیچ پروژۀ سیاسی مشخص یا استراتژی انقلابی نداشتند. اما کم و بیش همۀ آن‌ها خواستار دموکراسی، عدالت، اخلاق و برابری‌ بودند.در همۀ آن جنبش‌ها، کنشگران از شبکه‌های اجتماعی برای هشدار دادن، اطلاع‌رسانی به افکار عمومی، نشان دادن خشونت پلیس، هماهنگ کردن کوشش‌های خود و تدوین خواسته‌های جنبش استفاده کردند. چنان که به عقیدۀ بیشتر کارشناسان، امروز ظهور و گسترش جنبش‌ اجتماعی بی‌یاری شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های ماهواره‌ای تصورناپذیر است.اما شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های ماهواره‌ای در عین حال که از بسیاری جنبه‌ها به یاری این جنبش‌ها می‌آیند، از بعضی جنبه‌ها مایۀ آسیب‌پذیری آن‌ها نیز هستند. درست است که توانایی راه اندازی سریع تظاهرات گسترده به این جنبش‌ها اجازه می‌دهد تا از دشواری‌های سازماندهی پرهیز کنند، اما راه اندازی سریع تظاهرات گسترده آن‌ جنبش‌ها را از فرایند درازآهنگ ضروری برای تصمیم‌گیری و توانایی پاسخگویی به سرکوب از راه‌های تاکتیکی محروم می‌کند.نقطه ضعف دیگر این جنبش‌ها در همین وابستگی آن‌ها به رسانه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های اجتماعی نهفته است. شکی نیست که صاحبان آن رسانه‌ها و شبکه‌ها از نظر سیاسی یا اقتصادی بی‌طرف نیستند. بنابراین، ممکن است با خواسته‌ها و جهت‌گیری‌های سیاسی آن جنبش‌ها موافق نباشند و احتمال دارد برای بی‌اعتبار کردن آن‌ها از راه پخش اطلاعات نادرست و ایجاد سردرگمی بکوشند. برای مثال، در فرانسه جنبش «جلیقه زردها» را که جنبشی اصیل بود، پس از مدتی توانستند بی‌اعتبار کنند.رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی جنبش «جلیقه زردها» را به سبب نفوذ چند تن عنصر مشکوک در صفوف آن به «یهودستیزی» متهم کردند و حتی مدعی شدند که جنبش از مقام‌های روسی فرمان می‌بَرد. گردانندگان رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی حتی می‌توانند با پخش اطلاعات نادرست جنبشی را به بی‌راهه بکشند.در دوران پیش از اینترنت سال‌ها طول می‌کشید تا جنبش‌های اجتماعی بتوانند تظاهرات گسترده‌ای سازمان دهند. سازماندهی چنان تظاهراتی، درواقع، نقطۀ اوج آن جنبش‌ها بود و نه مانند امروز نقطۀ آغاز آن‌ها. از همین رو به عقیدۀ بسیاری از کارشناسان، کنشگران سیاسی و اجتماعی در جهان امروز می‌باید در رابطۀ خود با شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های ماهواره‌ای تجدید نظر کنند و مطیع چشم بسته و ساده اندیش آن‌ها نشوند.

    سرنوشت ایران به ترامپ وابسته است یا به پوتین؟

    Play Episode Listen Later Nov 12, 2024 9:32


    شور و شوقی که انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا در میان بعضی از ایرانیانِ مخالف جمهوری اسلامی برانگیخته بود، پس از گذشت یک هفته اندکی فرونشسته است. به نظر می‌رسد انتشار گفتار‌های تحلیلی ژرف‌تر و دقیق‌تر دربارۀ سیاست خارجی ترامپ به ویژه در ربط با اوکراین و خاورمیانه بیشتر آنان را به این نتیجه رسانده است که برای پایان دادن به عمر جمهوری اسلامی نبایستی بیش از اندازه به ترامپ و سیاست‌های یک بام و دو هوای او امید ببندند. البته امید بستن گروه‌هایی از ایرانیان به ترامپ برای رهایی از دست جمهوری اسلامی فهمیدنی است. یکی از روشنگری‌های کارشناسان و تحلیل‌گران غربی دربارۀ ترامپ در روزهای گذشته پیوند نگران کنندۀ او با پوتین و به طور کلی با روسیه است. تاکنون تحلیل‌گران انگشت‌شماری در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور از «همسویی» بعضی از سیاست‌های ترامپ با سیاست‌های راهبردی پوتین سخن گفته‌اند، اما پژوهشگران و کارشناسانی در کشورهای غربی و حتی آمریکا معتقدند که به جای سخن گفتن از بعضی همسویی‌ها باید از «هم‌دستی» آن دو سخن گفت.رژیس ژانته، نویسندۀ کتاب «آدم ما در واشینگتن: ترامپ در دست روس‌ها» که انتشارات فرانسوی «گرَسه» نزدیک به یک ماه پیش آن را منتشر کرده، می‌گوید: چهل سال است سرویس‌های مخفی روسیه ترامپ را با کنجکاوی و حتی با نوازش دنبال می‌کنند. این پژوهشگر حتی پا فراتر می‌گذارد و می‌نویسد: دونالد ترامپ، درواقع، «پروردۀ» آن سرویس‌هاست.به گفتۀ او، روس‌ها و به طور کلی الیگارش‌های روس و حتی گروه‌های مافیایی نزدیک به کرملین در بعضی از هفت ورشکستگیِ مالی ترامپ در طی زندگانی تجاری‌اش به یاری او شتافته‌اند از جمله در سال ۲۰۰۹ که «کازینوی تاج محل» او اعلام ورشکستکی کرد. در آن سال هیچ بانک آمریکایی به سبب شهره بودن ترامپ به بدحسابی نخواست خطر کند و به او وام دهد.به نوشتۀ «ایو بوردیّون»، روزنامه‌نگار و کارشناس مسائل بین‌الملل، در سال ۱۹۸۷ رهبران کرملین این تاجر جاه‌طلب و لاف‌زن را که می‌خواست عضوی از «جت‌ستِ سیاسیِ بین‌المللی» باشد، آدم مناسبی برای دست‌آموز کردن یافتند و درهای مسکو را برای پروژه‌های بلندپروازانۀ او در زمینۀ ساختمان‌سازی و املاک مسکونی به روی او گشودند. روابط ترامپ با روسیه پس از روی کار آمدن ولادیمیر پوتین بیش از پیش نزدیک‌تر شد. روز پنجشنبه ۷ نوامبر پوتین پیروزی ترامپ را در انتخابات آمریکا تبریک گفت و او را «مردی شجاع» خواند.به گفتۀ این کارشناس، با این حال به یقین نمی‌توان گفت رئیس جمهور روسیه دربارۀ همتای آمریکایی‌اش چه می‌اندیشد. پوتین در مقام افسر سابق «سرویس امنیتِ فدرال روسیه» نیک می‌داند که صداقت هدیه‌ای است به دشمن. بنابراین، نفوذناپذیری و رفتار دوپهلوی او را باید فهمید. «رژیس ژانته» معتقد است که «پوتین از ترامپ استفاده می‌کند» و شاید او را کاسب‌کار یا حتی «احمق مفید» می‌داند، اصطلاحی که نخستین بار لنین آن را برای توصیف یک لابی‌گر آمریکایی به کار برد.گفت و گوی تلفنی ترامپ با پوتین در ۷ نوامبر که چند و چون آن را روزنامۀ «واشینگتن پست» و خبرگزاری رویترز به نقل از منابع آگاه فاش کردند، نشان‌دهندۀ روابط نزدیک او با رئیس جمهور روسیه است. در آن گفت و گو که دو روز پس از انتخاب ترامپ انجام شد، رئیس جمهور منتخب آمریکا از همتای روس خود خواست «از تشدید جنگ در اوکراین خودداری کند». گویا محور اصلی گفت و گو موضوع «جنگ در اوکراین» و «صلح در اروپا»، بود.البته ستایش ترامپ از پوتین به این معنا نیست که او در مقام رئیس جمهور آمریکا ممکن است به منافع کشورش به سود روسیه خیانت کند. با این حال، یک چیز روشن است و آن اینکه هردوی آنان درک مشترکی از جهان دارند. هردو ستایشگر زور اند و هنجارهای جامعه‌های لیبرال را به چیزی نمی‌گیرند. به گفتۀ رژیس ژانته، در چهل سال گذشته سخنی از ترامپ نشنیده‌اید که برای مسکو آزاردهنده باشد. انزواطلبی او به یکه تازی روسیه در عرصۀ ژئوپلیتیک میدان می‌دهد؛ تئوری‌های توطئۀ او و عیب‌جویی‌هایش از نهادهای آمریکایی با سیاست‌های بی‌ثبات کنندۀ پوتین در جهان سازگار است. همین چندی پیش بود که گفت: اگر ارتش روسیه به خاک عضوی از اعضای ناتو حمله کند، آمریکا لزوماً به یاری آن نخواهد شتافت. سال‌هاست که ترامپ خواهان قطع کمک‌های آمریکا به ناتو است.آندرو مک‌کیب، معاون اخراج شدۀ مدیر دفتر تحقیقات فدرال آمریکا، در مصاحبه با مجلۀ «فارین پالیسی» می‌گوید: سرویس‌های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا به تحقیقات خود دربارۀ رابطۀ ترامپ و پوتین ادامه می‌دهند. امروز تنها چیزی که در اختیار داریم پرسش‌های تازه است. حقایق قانع‌کنندۀ جدید ما را به پرسش‌های نگران‌کنندۀ دیگری دربارۀ روابط میان آن دو رهنمون شده است.رابطۀ ترامپ با پوتین رفتار او را با جمهوری اسلامی نیز مشروط خواهد کرد. برخلاف خوش‌بینی گروه‌هایی از ایرانیان، بسیاری از کارشناسان معتقدند که ترامپ این بار سیاست‌هایش را دربارۀ ایران بیش از آن که با نتانیاهو هماهنگ کند، با پوتین هماهنگ خواهد کرد. بی‌جهت نیست که مقام‌های جمهوری اسلامی از انتخاب ترامپ چندان سراسیمه نشده‌اند. زیرا گمان می‌کنند که پوتین شرط دوستی را به جا خواهد آورد.اما آنان فراموش می‌کنند که روس‌ها در روابطشان با ایران بسیار بدعهدی کرده‌اند. در پیمان‌هایی که آنان از قرن نوزدهم تاکنون با ایران بسته‌اند، همواره به ایران زور گفته‌اند. حتی در پیمان های دوستی نیز هرگز به ایران به چشم متحد ننگریسته‌اند. به گفتۀ بعضی از کارشناسانِ روابط بین‌الملل، پوتین در حال حاضر به ایران به چشم وسیله‌ای برای پیشبرد سیاست‌های منطقه‌ای و جهانی‌اش می‌نگرد.مقام‌های جمهوری اسلامی زد و بندهای پوتین را در سال ۲۰۱۶ با اسرائیل و آمریکا در سوریه نباید فراموش کرده باشند. بنابراین، امیدی هم که جمهوری اسلامی به پوتین بسته‌ است چه بسا «امید واهی» باشد.

    جمهوری اسلامی بایستی ترامپ را به رقیب دموکرات او ترجیح دهد

    Play Episode Listen Later Nov 5, 2024 9:40


    چرا گروه‌هایی از ایرانیانِ مخالف جمهوری اسلامی به پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا امید بسته‌اند؟ آیا جنگ لفظی ترامپ با جمهوری اسلامی به جنگی راستین برای برچیدن آن خواهد انجامید؟ غالب هواداران ایرانیِ ترامپ گمان می‌کنند که او این بار سیاست «فشار حداکثری»‌اش را با شدت بیشتری از سر خواهد گرفت و با تنگ کردن عرصه بر جمهوری اسلامی زمینه‌ ساز سقوط آن خواهد شد. این ایده را نزدیکان ترامپ تبلیغ می‌کنند.  گابریل نوُروُنا، عضو «بنیاد یهودی امنیت ملی آمریکا» و مشاور پیشین وزارت خارجۀ آمریکا دربارۀ ایران، روسیه و چین، معتقد است که ترامپ در صورت انتخاب شدن به استراتژی «فشار حداکثری» بر رژیم ایران بازخواهد گشت. هدف این استراتژی وارد آوردن فشارهای بی‌امان اقتصادی و دیپلماتیک بر جمهوری اسلامی به منظور قطع درآمدهای صادراتی آن است تا جایی که جمهوری اسلامی مجبور به مذاکره شود.به گفتۀ این کارشناس، ترامپ همیشه آمادۀ مذاکره بوده است، اما قرار نیست این بار از جمهوری اسلامی دعوت به مذاکره کند. استراتژی «فشار حداکثری» در پی تضعیف توان نظامی جمهوری اسلامی و گروه های تروریستیِ وابسته به آن است. البته ترامپ از درگیری مستقیم خودداری خواهد کرد، اما برای این کار امتیازی به جمهوری اسلامی نخواهد داد. او جمهوری اسلامی را تا لبۀ پرتگاه سقوط پیش خواهد راند.اما کارشناسانی به ویژه در اروپا معتقدند که ترامپ خواسته و ناخواسته آب به آسیاب جمهوری اسلامی می‌ریزد. زیرا اگر نیک بنگریم می‌بینیم که سیاست‌های او دربارۀ ایران در نخستین دورۀ ریاست جمهوری‌اش روی هم رفته به سود جمهوری اسلامی تمام شده است.  به نوشتۀ ژیل پاریس، کارشناس و روزنامه نگار سرشناس فرانسوی، از نظر ترامپ یکی از نشانه‌های بی‌کفایتی دموکرات‌ها و مشاوران جو بایدن این است که ایالات متحد آمریکا را در دو جنگی که امروز در اوکراین و خاور میانه جریان دارد به طور غیرمستقیم درگیر کرده‌اند.به گفتۀ این کارشناس، ترامپ میراث دیپلماتیکش را به ویژه در خاور میانه به فراموشی می‌سپارد. برای مثال، «پیمان ابراهیم» او و عادی سازی روابط دیپلماتیک میان اسرائیل و کشورهای خلیج فارس مانند امارات متحد عربی و بحرین یا به رسمیت شناختن ناگهانی حاکمیت مراکش بر صحرای غربی نه از یک استراتژی اندیشیده و سنجیده، بلکه از منطق معامله‌گری و بده بستان بازاری پیروی می‌کرد.به خاطر داریم که ترامپ در مراسم امضای «پیمان ابراهیم» در ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ گفت: این توافق‌ها پایه‌ای برای صلح همه جانبه در منطقه خواهد بود. و سپس افزود: پیمان ابراهیم که هیچ‌کس در زمان ما فکرش را نمی‌کرد در چند دهۀ آینده به صلحی استوار بر منافع مشترک، احترام و دوستی متقابل خواهد انجامید. به گفتۀ ژیل پاریس، در پس این ادعای خودنمایانه واقعیتی نهفته بود که ترامپ بر آن سرپوش می‌گذاشت و آن اینکه کشورهای امضا کنندۀ آن پیمان هرگز با سلاح رو در روی اسرائیل نایستاده بودند. از سوی دیگر، ترامپ در گفتارش به عمد نمی‌خواست واژه‌ای را بر زبان بیاورد و آن واژۀ «فلسطینی‌ها» بود. پیش از ترامپ، هیچ‌یک از دولت‌های دموکرات و جمهوری‌خواه این‌چنین به انکار فلسطینی‌ها برنخاسته بودند.به گفتۀ ژیل پاریس، طرح صلح ترامپ که بر آن عنوان «معاملۀ قرن» نهاده بودند، درواقع، طرحی یک‌جانبه به سود اسرائیل بود. ترامپ حاکمیت اسرائیل را بر بلندی‌های جولان به رسمیت شناخت، سفارت آمریکا را از تل‌آویو به بیت‌المقدس منتقل کرد و سفیری برای سفارت آمریکا برگزید که از شهرک‌سازی‌های اسرائیلی در کرانۀ باختری پشتیبانی می‌کرد. او دفتر نمایندگی سازمان آزادی‌بخش فلسطین را در واشینگتن بست و همۀ کمک های مالی آمریکا را به «آژانس امدادرسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطین» لغو کرد.به گفتۀ ژیل پاریس، در طرح صلح ترامپ سراسر کرانۀ باختری ضمیمۀ خاک اسرائیل شده بود. درواقع، آن طرح چیزی نبود جز طرح «اسرائیل بزرگ» که نتانیاهو در پی واقعیت بخشیدن به آن بود. طرح صلح ترامپ زمانی به نقطۀ اوج خود رسید که نخست وزیر اسرائیل در ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۳ یعنی دو هفته پیش از حملۀ حماس به جنوب اسرائیل و کشتار غیرنظامیان اسرائیلی، نقشۀ «خاورمیانۀ جدید»ش را از تریبون سازمان ملل به جهانیان عرضه کرد. در آن نقشه که قرار بود آرامش را به خاورمیانه بازگرداند نوار غزه و کرانۀ باختری جزو خاک اسرائیل شده بود. جالب اینکه جو بایدن در راهی که ترامپ گشوده بود، گام برداشت و عربستان سعودی را نیز وارد «پیمان ابراهیم» کرد.خروج ترامپ از برجام نیز به نتیجۀ اعلام شدۀ او نرسید. به گفتۀ ژیل پاریس، ترامپ با خروج از برجام و به کار بستن «فشار حداکثری» بر ایران اعلام کرد که می‌خواهد جلو برنامۀ هسته‌ای و موشکی جمهوری اسلامی را بگیرد و آن را از فعالیت‌های تروریستی در سراسر جهان به ویژه در خاورمیانه بازدارد.اما هیچ‌یک از این‌ وعده‌ها به واقعیت نپیوست. ژیل پاریس معتقد است که سیاست «فشار حداکثری» شکست خورد. زیرا ترامپ نتوانست قدرت‌های بزرگی مانند چین را راضی کند تا به آن بپیوندند. جهانیان بیرون رفتن ترامپ را از برجام به حساب بدقولی آمریکایی‌ها نوشتند. از سوی دیگر، ایران به برنامۀ هسته‌ای خود تا آستانۀ ساختن بمب هسته‌ای ادامه داد. موشک‌های بالیستیک بیشتر و پیشرفته‌تری تولید کرد و از مسلح کردن نیروهای نیابتی‌اش بازنایستاد.پرسشی که ترامپ و هوادارانش باید به آن پاسخ دهند این است که چرا سیاست‌های ترامپ در خاورمیانه به ویژه دربارۀ ایران به شکست انجامید. انداختن همۀ تقصیر‌ها به گردن جانشین ترامپ دمیدن شیپور از سر گشاد آن است. وانگهی، جو بایدن نه به برجام بازگشت، نه پیمان ابراهیم را پاره کرد و نه در پشتیبانی مالی و نظامی از اسرائیل کوتاهی کرد. او حتی همین چندی پیش برای دفاع از اسرائیل نیرو و تجهیزات جنگی بیشتری به منطقه فرستاد. در حالی که برنامۀ ترامپ، همان طور که بارها اعلام کرده، پا پس کشیدن ایالات متحد آمریکا از همۀ جنگ‌های منطقه‌ای است.

    پایان «محور مقاومت» و ناتوانی نظامی جمهوری اسلامی در برابر اسرائیل

    Play Episode Listen Later Oct 29, 2024 9:11


    صبح روز شنبه ۲۶ اکتبر پس از حملۀ هوایی اسرائیل به ایران رسانه‌های وابسته به جمهوری اسلامی اعلام کردند که آن حمله خسارت‌های محدودی به بار آورده و وضعیت عادی است. نهادهای دولتی ایران می‌کوشند عملیات اسرائیل را کم‌اهمیت جلوه دهند تا جایی که حتی سپاه پاسداران از «شکست» آن عملیات سخن می‌گوید. اما اسرائیلی‌ها مدعی‌اند که با ۱۴۰ جنگنده دست‌کم ۲۰ پایگاه نظامی ایران را در یک عملیات سه مرحله‌ای هدف قرار داده‌اند. منابع ایرانی این ادعا را رد می‌کنند‌ و آن را «آوازه‌گری اسرائیل» می‌خوانند. آن‌ها حتی به مردم گفته‌اند که رهبران اسرائیل از ترس واکنش احتمالی ایران، حمله را از پناهگاه‌ها هدایت می‌کردند. گفته می‌شود رسانه‌های ایران دربارۀ شمار کشتگان نیز حقیقت را به مردم نمی‌گویند.تا میانۀ ماه اکتبر بسیاری از کارشناسان احتمال می‌دادند که اسرائیل در واکنش به حملۀ موشکی اول اکتبر جمهوری اسلامی، تأسیسات هسته‌ای و نفتی ایران را هدف قرار دهد. بعضی از آنان حتی از یک «فرصت طلایی» سخن می‌گفتند که جمهوری اسلامی با حملۀ موشکی‌اش به دست اسرائیل داده است. اما جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا، به تأکید از اسرائیل می‌خواست که تأسیساتی از این دست را هدف قرار ندهد. زیرا حمله به چنین تأسیساتی ممکن بود به جنگی تمام عیار بینجامد. به همین سبب، پس از حمله‌های شبانۀ اسرائیل به پایگاه‌های نظامی ایران، آمریکایی‌ها از جمهوری اسلامی خواستند پاسخی به آن حمله‌ها ندهد تا بلکه تبادل مستقیم آتش میان ایران و اسرائیل پایان پذیرد.حملۀ اسرائیل به زیرساخت‌های حیاتی کشور مانند تأسیسات هسته‌ای، نفتی و انرژی می‌توانست جمهوری اسلامی را در وضعی بسیار دشوار و حتی مرگبار قرار دهد. اما با پافشاری رئیس جمهور آمریکا، نتانیاهو حمله‌های هوایی‌اش را به هدف‌های نظامی متعارف محدود کرد.رسانه‌های آمریکایی پیش از حملۀ اسرائیل اعلام کرده بودند که اگر پاسخ اسرائیل سخت و به عبارتی دندان شکن نباشد، ایران ممکن است از واکنش انتقام‌جویانه خودداری ‌کند. به گزارش نیویورک تایمز، مقام‌های ایرانی گفته بودند اگر حملۀ اسرائیل خسارت و تلفات زیادی نداشته باشد، ایران پاسخی نخواهد داد. به همین سبب، اسرائیل عملیات خود را به چند پایگاه نظامی و تأسیسات ذخیرۀ موشک و پهپاد محدود کرد. به رغم خط و نشان‌هایی که بعضی از فرماندهان نظامی می‌کشند، بیشتر کارشناسان بر این عقیده‌اند که ایران واکنشی نشان نخواهد داد.به عقیدۀ آنان، جمهوری اسلامی اکنون دیگر به ناتوانیِ نظامی خود در برابر اسرائیل پی برده است و می‌داند که در وضع بسیار شکننده‌ای قرار دارد؛ به ویژه از آن رو که نیروهای نیابتی‌اش در منطقه کم و بیش تار و مار شده‌اند. امروز دیگر کسی از «محور مقاومت» سخنی نمی‌گوید. محور مقاومت دربرگیرندۀ حزب‌الله لبنان، گروه‌های شبه نظامی شیعۀ عراقی، انصارالله یمن، گروهای شبه نظامی سوریِ طرفدار بشار اسد و نیز سازمان‌های حماس و جهاد اسلامی فلسطین بود. در یک سال گذشته اسرائیل بیشتر این سازمان‌ها و گروه‌ها را تار و مار یا زمین‌گیر کرد.تا همین چندی پیش رهبران جمهوری اسلامی از «محور مقاومت» زیر عنوان عامل تعیین کننده در «عمق  راهبردی» یا «عمق استراتژیک» یاد می‌کردند. «محور مقاومت» به جمهوری اسلامی امکان می‌داد تا در برابر خطر حمله به خاک کشور، نیرویی بازدارنده در خارج از کشور داشته باشد. بنابراین، از نظر رهبران جمهوری اسلامی «محور مقاومت»، در اصل، نیرویی بازدارنده در برابر حملۀ احتمالی اسرائیل یا ایالات متحد آمریکا به ایران بود. آنان مدعی بودند که اگر حمله‌ای به ایران بشود نیروهای «محور مقاومت» منطقه را به آتش خواهند کشید.اما امروز با از میان رفتن «محور مقاومت» کار جمهوری اسلامی به جایی رسیده است که وزیر امور خارجه‌اش دست به دامن دبیرکل سازمان ملل می‌شود تا با برگزاری نشست فوریِ شورای امنیت جلو حمله‌های آیندۀ اسرائیل را که سالانه میلیاردها دلار کمک نظامی از ایالات متحد آمریکا دریافت می کند، بگیرد.البته مقام‌های جمهوری اسلامی رسماً اعلام می‌کنند که از حق خود برای پاسخگویی به حملۀ اسرائیل چشم‌پوشی نخواهند کرد، اما کارشناسان معتقدند که پاسخ فوری جمهوری اسلامی با منافع راهبردیِ آن سازگار نیست. به همین سبب، رسانه‌ها و تلویزیون دولتی ایران بر طبل «پیروزی» می‌کوبند و ادعاهای اسرائیل را آوازه‌گری یا تبلیغات می‌خوانند. آن‌ها در عین حال می‌کوشند ابعاد واقعی خسارت‌هایی را که حملۀ اسرائیل به تأسیسات تولید موشک‌های بالیستیک و پهپاد ایران وارد آورده از افکار عمومی پنهان کنند.بعضی از کارشناسان پا فراتر می‌نهند و می‌گویند در پس تهدیدهای لفظی جمهوری اسلامی توافقی ضمنی با رهبران اسرائیل نهفته است و گویا دو کشور تا آینده‌ای نامعلوم تصمیم به تنش‌زدایی گرفته‌اند. شکی نیست که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که تا یک هفتۀ دیگر برگزار خواهد شد، در روابط ایران و اسرائیل بسیار اثرگذار خواهد بود. گفته می‌شود هم‌اکنون سرنخ روابط دو کشور در دست کاخ سفید است. بنابراین، بعید به نظر می رسد که تنش‌ها میان دو کشور تا جایگیر شدن جانشین بایدن در کاخ سفید افزایش یابد.بعضی از کارشناسان، سهم تندروهای جمهوری اسلامی را در برافروختن آتش جنگ با اسرائیل کم نمی‌دانند. اما به گفتۀ ناظران باریک ‌بین، پیروزی‌های برق‌آسای اسرائیل در چند ماه گذشته به ویژه با پشتیبانی بی‌دریغ آمریکا، تندروهای رژیم را به هراس افکنده است. به گفتۀ آنان، تاکنون تندروهای جمهوری اسلامی جنگ‌طلبی را بهانه‌ای برای بقای سیاسی خود و وسیله‌ای برای ادامۀ حیات رژیم می‌دانستند، اما اکنون فهمیده‌اند که شعله ور شدن آتش جنگی تمام عیار با اسرائیل می‌تواند به حیات آنان و جمهوری اسلامی پایان دهد. بی‌جهت نیست که پس از حملۀ اسرائیل به سرکوب و اعدام مخالفان در داخل روی آورده‌اند و هراس‌افکنی در دل مردم را از سر گرفته‌اند.

    حملۀ اسرائیل به ایران و خط و نشان‌هایی که کارگزاران جمهوری اسلامی می‌کشند

    Play Episode Listen Later Oct 23, 2024 10:57


    احتمال حملۀ اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران در روزهای آینده از موضوع‌های پربسامد رسانه‌های ایران در هفتۀ گذشته بود.  اسرائیل به داشتن زرادخانۀ هسته‌ای اذعان نمی‌کند اما منکر داشتن چنین زرادخانه‌ای هم نیست. کارشناسان از این سیاست دوپهلو زیر عنوان «ابهام هسته‌ای» یاد می‌کنند. دشمنان اسرائیل نمی‌دانند که آیا آن کشور مجهز به سلاح هسته‌ای است یا نه. به عبارت دیگر، آن‌ها در این باره دچار نوعی «دودلی» اند. درواقع، سیاست «ابهام هسته‌ای» برای اسرائیل نوعی «خلاء بازدارندگی» ایجاد کرده است. دولت اسرائیل این «خلاء بازدارندگی» را تا اوایل دهۀ ۲۰۰۰ میلادی با اصل سیاسی مناخیم بِگین زیر عنوان «دکترین بِگین» جبران می‌کرد. برپایۀ دکترین بِگین، اسرائیل برای جلوگیری از دستیابیِ دشمنانش به سلاح‌های کشتار جمعی از جمله فناوری هسته‌ای نظامی می‌تواند دست به حملۀ پیشگیرانه بزند. دولت آن کشور این دکترین را نخستین بار در گرماگرم جنگ ایران و عراق در سال ۱۹۸۱ با بمباران رآکتور اتمی «اوُسیراک» عراق زیر عنوان «عملیات اُپرا» به کار بست. گفته می‌شود در آن عملیات اسرائیلی‌ها از اطلاعاتی که ایران در اختیار آنان گذاشته بود، سود جستند.در آن زمان مناخیم بِگین نخست وزیر اسرائیل بود. او در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: اگر رآکتور «اوُسیراک» را نابود نمی‌کردیم، هولوکاست دیگری در تاریخ قوم یهود روی می‌داد. هرگز! هرگز! این را به دوستان خود بگویید، به هر کسی که می‌بینید بگویید، ما با همۀ امکاناتی که در اختیار داریم از مردم خود دفاع خواهیم کرد. به هیچ دشمنی اجازه نخواهیم داد سلاح‌ کشتار جمعی برضد ما تولید کند.چند روز بعد، بگین در مصاحبه با «سی بی اس» این نکته را نیز افزود: حمله به رآکتور اوُسیراک سرمشقی برای دولت‌های آیندۀ اسرائیل خواهد بود. هر نخست وزیر آیندۀ اسرائیل در اوضاع و احوالی مشابه به همین شیوه‌ عمل خواهد کرد.در «عملیات اُپرا»، هشت فروند جنگندۀ اف ۱۶ اسرائیلی بی آنکه شناسایی شوند توانستند صدها کیلومتر را در حریم هوایی عراق بپیمایند و رآکتور اتمی عراق را بمباران کنند. آن عملیات نخستین عملیات پیروزمند تاریخ برای نابودی یک رآکتور اتمی در جهان بود.سال‌ها بعد، نیروی هوایی اسرائیل دومین عملیات پیروزمند خود را برای نابودی رآکتور اتمی دیگری انجام داد. در اوایل دهۀ ۲۰۰۰ میلادی سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل نشانه‌هایی از یک برنامۀ هسته‌ای را در شمال شرقیِ سوریه شناسایی کردند. دولت اسرائیل این بار نیز به «دکترین بِگین» متوسل شد و برای از میان بردن آن رآکتور اتمی در ۶ سپتامبر ۲۰۰۷ دست به حمله‌ای با عنوان «عملیات بیرون جعبه» یا «عملیات باغ میوه» زد.نیروی هوایی اسرائیل در آن عملیات از جنگنده‌های اف ۱۵ و اف ۱۶ که دارای توانایی نبرد الکترونیکی نیز بودند استفاده کرد. جنگنده‌ها پس از ورود به حریم هوایی سوریه با نابود کردن ایستگاه رادار توانستند از سامانه‌های پدافند هوایی سوریه بگذرند و تأسیسات هسته‌ای «الکِبار» سوریه را بمباران کنند.تأسیسات هسته‌ای «الکِبار» مجتمعی در صحرایی نزدیک دیرالزور در شمال غرب دَمِشق بود که به کمک کرۀ شمالی ساخته می‌شد. اسرائیلی‌ها آن تأسیسات را ۶ ماه مانده به آغاز کار آن با خاک یکسان کردند. دولت اسرائیل مسئولیت عملیات «باغ میوه» را پس از گذشت ۱۱ سال در ۲۱ مارس  ۲۰۱۸ رسماً پذیرفت و بنیامین نتانیاهو خطاب به جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد: اسرائیل هرگز اجازه نخواهد داد قدرتی شکل بگیرد که آینده کشور ما را تهدید می‌کند.در سال‌های اخیر اسرائیل از راه حمله‌های دقیق و حساب شدۀ سایبری به تأسیسات هسته‌ای ایران بر نیروی بازدارندگی پیشگیرانه‌اش افزوده است. کارشناسان احتمال می‌دهند که آن کشور در سال‌های آینده از سیاست «ابهام هسته‌ای» دست بکشد و زرادخانۀ هسته‌ای‌اش را آشکار کند. از آن پس، سیاست «بازدارندگی سایبری»‌اش را می‌تواند با پشتوانۀ نیرومند «بازدارندگی هسته‌ای» پیش ببرد.احتمال حملۀ اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران در روزهای آینده هم‌چنان وجود دارد. بهروز کمالوندی، سخنگوی سازمان انرژی اتمی، در واکنش به احتمال چنین حمله‌ای گفته است: سازمان انرژی اتمی ایران برای هر سناریویی آماده است. آن‌ها می‌دانند که دیگر حتی با حمله به تأسیسات هسته‌ای برگرداندن ایران به عقب امکان ندارد.به گفتۀ سیدحسین موسویان، سفیر سابق ایران در آلمان و مذاکره کنندۀ ارشد هسته‌ای پیشینِ ایران، اگر اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران حمله کند، ایران بی‌درنگ به سوی ساختن بمب هسته‌ای پیش خواهد رفت. در دورۀ ترامپ ایران به تعهدات خود در توافق «برجام» که جامع‌ترین توافق تاریخ هسته‌ای جهان بود، عمل می‌کرد. ترامپ با خارج شدن از برجام بیشترین تحریم‌ها را بر ایران تحمیل کرد. این اشتباه استراتژیک ترامپ سبب شد که ایران از سویی تعهدات برجامی خود را کاهش دهد و از سوی دیگر بر توان هسته‌ای خود بیفزاید و به یک کشور در آستانۀ دستیابی به بمب هسته ای تبدیل شود.به گفتۀ موسویان، حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران سبب خواهد که مردم با وجود همۀ مشکلات برای دفاع از کشور متحد شوند. البته، گروه‌هایی از کنشگران سیاسیِ ایرانی به ویژه در خارج از کشور معتقدند که با حملۀ اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای، مردم به جان آمده برای سرنگونی رژیم به پا خواهند خاست.عماد آبشناس، یکی دیگر از کارشناسان ایرانی نزدیک به رژیم، در مقاله‌ای که در «اسپوتنیک ایران» نوشته است می‌گوید: هر گونه حملۀ اسرائیل به هر گونه تأسیساتی در ایران، این بهانه را به ایران می دهد که به تأسیسات مشابهی در اسرائیل حمله کند. یعنی اگر اسرائیل به تأسیسات انرژی ایران حمله کند، ایران نیز به تأسیسات انرژی اسرائیل حمله خواهد کرد. اگر به تأسیسات اتمی حمله کند، ایران نیز به تأسیسات اتمی اسرائیل حمله خواهد کرد. اگر غیرنظامیان را هدف قرار دهد، ایران نیز غیرنظامیان اسرائیلی را هدف قرار خواهد داد. اگر به تأسیسات زیربنایی حمله کند، ایران نیز به تأسیسات زیر بنایی اسرائیل حمله خواهد کرد.به گفتۀ این کارشناسِ نزدیک به رژیم، هر کشوری در منطقه بخواهد حملۀ اسرائیل را تسهیل کند، هدف انتقام ایران قرار خواهد گرفت. در واقع، حملۀ اسرائیل به ایران این بهانه را به ایران خواهد داد که هدف‌های بسیاری را که امروز به نوعی تهدید امنیتی برای ایران و متحدان آن به شمار می‌روند، نابود کند. فراموش نکنید که موشک های ایران برای دکور تولید نشده‌اند و تک تک آن‌ها برای هدفی ساخته شده‌اند. آمریکایی‌ها خوب متوجه ماجرا شده‌اند.باری، باید دید این خط و نشان کشیدن‌ها چگونه به عمل درخواهد آمد.

    حملۀ احتمالی اسرائیل به ایران: ایرانیانی که نگران‌اند، ایرانیانی که خوشحال‌اند و ایرانیانی که بر طبل «ناسیونالیسم ایرانی» می‌کوبند

    Play Episode Listen Later Oct 16, 2024 9:48


    از ۴۹ کشور با اکثریت مسلمان در جهان که زیر عنوان «کشورهای مسلمان» از آن‌ها یاد می‌کنند، تنها جمهوری اسلامی ایران است که از زمان پایه گذاری‌اش تاکنون به حمایت همه جانبه از فلسطینیان برخاسته و دشمنی با اسرائیل را به یکی از محورهای اصلیِ سیاست خارجی‌ خود تبدیل کرده است. امروز حتی کارگزاران رژیم نیز در رسانه‌ها می‌پذیرند که جمهوری اسلامی نه تنها سودی از این دشمنی نبرده بلکه دارایی‌های کشور را به باد داده، مردم را فقیر و بیچاره کرده و اکنون هستی خود را در معرض خطر می‌بیند.  از ۴۹ کشور با اکثریت مسلمان در جهان که زیر عنوان «کشورهای مسلمان» از آن‌ها یاد می‌کنند، تنها جمهوری اسلامی ایران است که از زمان پایه گذاری‌اش تاکنون به حمایت همه جانبه از فلسطینیان برخاسته و دشمنی با اسرائیل را به یکی از محورهای اصلیِ سیاست خارجی‌ خود تبدیل کرده است. امروز حتی کارگزاران رژیم نیز در رسانه‌ها می‌پذیرند که جمهوری اسلامی نه تنها سودی از این دشمنی نبرده بلکه دارایی‌های کشور را به باد داده، مردم را فقیر و بیچاره کرده و اکنون هستی خود را در معرض خطر می‌بیند.دشمنیِ جمهوری اسلامی ایران با اسرائیل اساساً جنبۀ دینی و اعتقادی دارد. آخوندهای شیعه و مقلدانشان، چنان که تاکنون نشان داده‌اند، اعتقادی به منافع و مصالح ملی کشور ندارند. دشمنی‌ آنان با اسرائیل از هیچ منطق عقلانی پیروی نمی‌کند. در سال‌های پیش از انقلاب دشمنی تودۀ عوام با اسرائیل از سویی نتیجۀ تبلیغات آخوندها و در رأس آنان روح‌الله خمینی بود و از سوی دیگر، نتیجۀ تبلیغات چپ‌گرایانِ ضعیف‌نواز و ضدامپریالیست که دشمنی با اسرائیل را بخشی از مبارزۀ ضدامپریالیستی می‌دانستند.آنان حمایت بی‌دریغ آمریکا را از اسرائیل برنمی‌تافتند. زیرا آن کشور افزون بر کمک‌های گستردۀ مالی و تسلیحاتی به اسرائیل، قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل را دربارۀ فلسطینیان همواره و به تنهایی وتو می‌کرد. چنان که اکنون نیز پشتیبان بی قید و شرط اسرائیل است. جالب است که هم آخوندها و هم چپ‌گرایان دربارۀ ستمی که در کشورهای دیگر دنیا مانند روسیه و چین و برمه بر مسلمانان می‌رود سخنی نمی‌گویند.پشتیبانی چپ‌گرایان از خمینی و دیدگاه‌های ضد اسرائیلی او در درجۀ نخست به این سبب بود که او را ضدامپریالیست می‌دانستند. خمینی در سخنرانی ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ که به ناآرامی‌های ۱۵ خرداد آن سال انجامید از جمله گفت: « امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را برده‌اند در سازمان امنیت و گفته‌اند شما سه چیز را کار نداشته باشید، سپس هر چه می‌خواهید بگویید. یکی شاه را کار نداشته باشید، یکی هم اسرائیل را و یکی هم نگویید دین در خطر است. اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت قرآن باشد. اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت علمای دین باشند. اسرائیل نمی‌خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل می‌خواهد اقتصاد شما را قبضه کند. می‌خواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد. می‌خواهد این مملکت دارای ثروتی نباشد. می‌خواهد به دست عمال خود ثروت‌ها را تصاحب کند».در گذشته بعضی از آخوندها به آیۀ ۳۹ سورۀ الحج قرآن استناد می‌کردند که در آن «به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، اجازه جهاد داده شده است. زیرا دستخوش ستم شده‌اند و خدا یار و یاورشان است». آنان با این گونه استدلال‌ها حمایت از فلسطینی‌ها را توجیه شرعی می‌کردند.ایران دومین کشور خاور میانه پس از ترکیه بود که اسرائیل را به رسمیت شناخت. در زمان شاه روابط ایران و اسرائیل برپایۀ منافع مشترک دو کشور در خاور میانه تنظیم شده بود. رشد جریان‌های پان‌عربیسم و برتری‌جویی بعضی از کشورهای عربی در منطقه دو کشور را به هم نزدیک کرد. اما پس از انقلاب ۱۹۷۹ رهبران جدید ایران بی هیچ درنگی دشمنی با اسرائیل را آغاز کردند. با این حال، هنگامی که ارتش عراق به ایران حمله کرد اسرائیلی‌ها برای جلوگیری از پدید آمدن ائتلافِ عربی در برابر ایران از فروش اسلحه به جمهوری اسلامی خودداری نکردند. اسناد نشان می‌دهند که روابط تجاری ایران و اسرائیل تا مدتی پس از جنگ ایران و عراق نیز به طور غیررسمی ادامه یافت.اما دیری برنیامد که جمهوری اسلامی دشمنی با اسرائیل را با شدت بیشتری از سر گرفت. بسیاری از کارشناسان عرب و ناظران بین‌المللی معتقدند که استقبال کشورهای عربی از پیمان «ابراهیم» در سال ۲۰۲۰ برای مقابله با ماجراجویی‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران بود که می‌خواست با دامن زدن به آتش اختلافات میان شیعیان و سنی‌ها در کشورهای عربی، نیروهای نیابتی‌اش را برضد دولت‌های عربی برانگیزد.کمک‌‌های مالی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی به حماس و جنبش جهاد اسلامی فلسطین بر کسی پوشیده نبود. با این حال، آنچه تا چندی پیش دربارۀ نقش مستقیم جمهوری اسلامی در حملۀ ۷ اکتبر حماس به اسرائیل در رسانه‌ها گفته‌ می‌شد، بیشتر از روی حدس و گمان بود. امروز برپایۀ یک رشته اسناد به دست آمده از مخفی‌گاه‌های حماس در غزه گفته می‌شود که رهبران جمهوری اسلامی پیش از حملۀ ۷ اکتبر حماس به اسرائیل از طرح این حمله اطلاع داشتند و حماس در آن حمله از کمک‌های راهبردی و تاکتیکی گستردۀ جمهوری اسلامی برخوردار بوده است.در چند ماه‌ گذشته جمهوری اسلامی به سبب شکست نیروهای نیابتی‌اش در جنگ با اسرائیل، درگیریِ مستقیم نظامی با اسرائیل را آغاز کرده است. با حملۀ موشکی اول اکتبر با نام عملیاتیِ «وعدۀ صادق ۲» که دومین و مهم‌ترین حملۀ موشکی ایران به اسرائیل پس از حملۀ ۱۳ آوریل گذشته بود، خطر حملۀ نظامی اسرائیل به ایران کم و بیش همۀ ایرانیان را نگران کرده است. به گفتۀ بسیاری از کارشناسان ایرانی در داخل، رهبران جمهوری اسلامی در دشمنی با اسرائیل و پیشبرد سیاست‌های ماجراجویانۀ نظامی‌شان در منطقه هرگز از ایرانیان نظر نخواسته‌اند. مردم ایران تاکنون ناظر بی‌ارادۀ سیاست‌های منطقه‌ای رژیم بوده‌اند و اکنون خطر حملۀ نیرویی خارجی کشورشان را تهدید می‌کند.در این میان، گروه‌هایی از ایرانیان برای رهایی از دست جمهوری اسلامی در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های خارج از کشور از حملۀ احتمالی اسرائیل استقبال می‌کنند بی‌آنکه به این حقیقت بیندیشند که احتمال سقوط رژیم با یک حملۀ نظامی از خارج بسیار اندک است و تاوان چنین حمله‌ای را سرانجام مردم ایران باید بپردازند. گروه‌هایی از ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی نیز با انگیزۀ میهن‌دوستی و دفاع از کشور به توجیه ماجراجویی‌های رژیم پرداخته‌اند و بر طبل «ناسیونالیسم ایرانی» می‌کوبند.پس از تشکیل اسرائیل، بیشتر کشورهای عربی در دفاع از عرب‌های فلسطین یکی پس از دیگری وارد جنگ با اسرائیل شدند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که باید روابطشان را با آن کشور عادی کنند. اما گویا جمهوری اسلامی تصمیم گرفته است در دفاع از فلسطینیان تا پای جان و ویرانی کشور بایستد.

    چرا اسرائیل برای نابودی تأسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی روزشماری می‌کند؟

    Play Episode Listen Later Oct 9, 2024 9:39


    پس از دومین حملۀ موشکی جمهوری اسلامی ایران به اسرائیل در اول اکتبر، جهانیان منتظر واکنش ارتش اسرائیل به این حمله اند. چند روز پیش بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در پیامی ویدئویی گفت: هیچ کشوری در جهان از جمله اسرائیل چنین حمله‌ای را به شهرها و شهروندان خود نمی‌پذیرد... جمهوری اسلامی دو بار از خاک خود به ما حمله کرده است، از جمله یکی از بزرگ‌ترین حملات بالستیکی تاریخ جهان. حملۀ موشکی اول اکتبر جمهوری اسلامی ایران به خاک اسرائیل با نام عملیاتیِ «وعدۀ صادق ۲» دومین و مهم‌ترین حملۀ موشکی آن کشور به اسرائیل پس از حملۀ ۱۳ آوریل گذشته بود. در این دومین حمله، جمهوری اسلامی بیش از ۱۸۰ موشک به سوی اسرائیل شلیک کرد. اسرائیل به شلیک راکت‌ها و موشک‌های کوتاه بُرد حزب‌الله از خاک لبنان و حماس از نوار غزه عادت کرده است و سامانه‌های دفاعی‌اش برای رهگیری و نابودی آن‌ها طراحی شده‌اند. اما این بار، موشک‌های بالیستیک میان بُرد پیشرفته بودند که پس از پیمودن چند صد کیلومتر از ایران به آسمان اسرائیل می‌رسیدند.جمهوری اسلامی این موشک‌ها را به انتقام ترور اسماعیل هنیه در تهران و کشته شدن حسن نصرالله و عباس نیلفروشان در بیروت شلیک کرد. به رغم آنکه در رهگیری و نابودی آن‌ها نیروهای آمریکایی‌ و بریتانیانی نیز شرکت داشتند، اما بسیاری از ناظران معتقدند که سامانه‌های دفاعی اسرائیل و حامیانش نتوانستند همۀ آن موشک‌ها را رهگیری و نابود کنند، چنان که شمار چشمگیری از آن‌ها به هدف‌هایی در خاک آن کشور اصابت کردند. به نوشتۀ وال استریت ژورنال، تنها ۳۲ فروند از موشک‌های شلیک شده در محدودۀ پایگاه هوایی نِواتیم در اسرائیل فرود آمدند.به گزارش رویترز، سپاه پاسداران روز سه شنبه اول اکتبر اعلام کرد که در حملۀ آن روز برای نخستین بار از موشک بالستیک مافوق صوتِ «فتاح» استفاده کرده است. این موشک به طور رسمی در سال ۲۰۲۳ رونمایی شد و گویا جدیدترین موشک در زرادخانۀ بالستیک ایران است. موشک «فتاح» می تواند بیش از ۱۴۰۰ کیلومتر را با سرعتی در حدود ۱۶۰۰۰ تا ۱۸۵۰۰ کیلومتر در ساعت بپیماید. از همه مهم‌تر، چنان که رسانه‌های ایران اعلام می‌کنند، سامانه‌های ضد موشکی موجود در جهان نمی‌توانند این موشک را به آسانی رهگیری و در فضا نابود کنند.موشک‌هایی که جمهوری اسلامی در نیمه شب ۱۳ آوریل به سوی اسرائیل شلیک کرده بود، موشک‌های بالیستیک از نوع «خیبر شکن» و «قدر-۱۱۰» بودند. این موشک‌ها در قیاس با موشک «فتاح» قدیمی و، به عبارتی، سُنتی‌اند. در آن روز جمهوری اسلامی بیش از صد فروند از این موشک‌ها را به سوی اسرائیل شلیک کرد. گفته می‌شود بُرد موشک «خیبر شکن» ۱۴۵۰ کیلومتر و بار مفیدِ آن ۱۵۰۰ کیلوگرم و بُرد موشک «قدر-۱۱۰» ۲۰۰۰ کیلومتر و بار مفیدِ آن ۱۰۰۰ کیلوگرم است. یعنی این موشک‌ها می‌توانند انواع کلاهک‌ها از جمله کلاهک اتمی با خود حمل کنند.اما، چنان که می‌دانیم، سامانه‌های دفاعی اسرائیل و متحدانش در منطقه بسیاری از‌ موشک‌های ۱۳ آوریل را رهگیری و نابود کردند. وزارت دفاع جمهوری اسلامی ایران از همان سال‌هایِ اول جنگ با عراق سرمایۀ هنگفتی به توسعۀ صنعت موشک‌سازی اختصاص داد. به گزارش مؤسسۀ بین‌المللی مطالعات استراتژیک، ایران اکنون دارای وسیع‌ترین و متنوع‌ترین زرادخانۀ موشک‌های بالیستیک در خاورمیانه است.واما چرا جمهوری اسلامی ایران به توسعۀ موشک‌های بالستیک روی آورد؟ کم و بیش همۀ کارشناسان دلیل اصلی آن را ضعف نیروی هوایی ایران می‌دانند. ایران پیش از انقلاب نیروی هوایی پیشرفته‌ای داشت. خمینی و همراهانش ضربه‌های مهلکی به نیروی هوایی ایران زدند. با این حال، نیروی هواییِ کشور به رغم آسیب‌هایی که در انقلاب دید، از جنگ ایران و عراق سربلند بیرون آمد و توانست ۷۰ فروند از جنگنده‌هایِ اف ۱۴ را حفظ کند. در سال ۱۹۷۹ که انقلاب پیروز شد، در نیروی هوایی ایران صد هزار نفر مشغول کار بودند. ۵۰۰۰ خلبانِ کارآزموده در آن خدمت می‌کردند که بیشترشان در نیروی هوایی آمریکا آموزش دیده بودند.کشورها برای حمله به هدف‌های دوردست، نیازمند نیروی هوایی کارآزموده و جنگنده‌های پیشرفته‌اند. وگرنه ناگزیرند به توسعۀ صنعت موشک‌های بالیستیک روی آورند. اسرائیل پیروزی‌هایش را در جنگ با دشمنانش در درجۀ نخست وام‌دار نیروی هوایی کارآزموده و جنگنده‌های پیشرفته است. موشک‌های بالیستیک نمی‌توانند جایگزین نیروی هوایی شوند. از سوی دیگر، به گفتۀ بسیاری از کارشناسان، کشورهایی مانند آمریکا و اسرائیل با کاردانی و فناوری نظامی پیشرفته‌، می‌توانند برای رهگیری و نابود کردن حتی پیچیده‌ترین و جدیدترین موشک‌های بالیستیک سامانه‌های دفاعی بسازند.از همین‌رو، کارشناسان معتقدند که در پس توسعۀ موشک‌های بالیستیک برنامۀ توسعۀ سلاح هسته‌ای نهفته است. زیرا موشک‌های بالیستیک به خودی خود توان بازدارندگی ندارند. جمهوری اسلامی برنامۀ موشکی‌اش را دفاعی می‌داند. اما چرا قطعنامۀ ۲۲۳۱ شورای امنیت که در ۲۰ ژوییۀ ۲۰۱۵ تصویب شد، ایران را ملزم می‌کرد تا ۸ سال پس از آغاز برجام از هرگونه فعالیتی در جهت ساختن موشک‌های بالیستیک که برای حمل کلاهک هسته‌ای طراحی می‌شوند خودداری کند؟بر کسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی موشک‌های بالستیک پیشرفته دارد. اما همۀ این موشک‌ها را اسرائیل به یاری متحدانش می‌تواند رهگیری و در فضا نابود کند. خطر جدی این موشک‌ها برای اسرائیل زمانی است که بتوانند کلاهک هسته‌ای با خود حمل کنند. بنابراین، نگرانی اصلی آن کشور و آمریکا و به احتمال زیاد کشورهای منطقه از توسعۀ برنامۀ هسته‌ای ایران است.احتمال هسته‌ای شدن ایران کابوسی است که اسرائیل را رها نمی‌کند. بنابراین، آن کشور تصمیم گرفته است هرچه زودتر از این کابوس رها شود. در این میان، کس نمی‌داند که با نابودی تأسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی چه بر سر مردم ایران خواهد آمد.

    آیا سقوط نظامی حزب‌الله نتیجۀ سقوط اخلاقی آن بود؟ نگاهی به منابع درآمد حزب‌الله

    Play Episode Listen Later Oct 1, 2024 10:49


    اسرائیل با کشتن حسن نصرالله و فرماندهان ارشد حزب‌الله در یکی دو هفتۀ گذشته و اکنون با حملۀ زمینی‌اش به جنوب لبنان، نه تنها این سازمان سیاسی- نظامی را به کل زمین‌گیر کرد بلکه به اعتبار آن در افکار عمومی لبنانی‌ها و به طور کلی مردم منطقه نیز آسیب فراوان زد. یکی از پرسش‌هایی که کارشناسان در این مدت مطرح کرده‌اند این است که آیا حزب‌الله پس از تحمل ضربه‌هایی چنین مهلک می‌تواند دوباره برخیزد و به حیات خود ادامه دهد؟ پس از حمله‌های برق‌آسای اسرائیل به حزب‌الله و پیروزی‌های کم‌نظیر آن، کارشناسان بین‌المللی و رسانه‌های جهانی دربارۀ جنبه‌های گوناگون این سازمان بسیار گفته و نوشته‌اند. یکی از مهم‌ترین موضوع‌ها دربارۀ آن موضوع «تأمین مالی» و منابع درآمد آن است. همه می‌دانند که حزب‌الله با جمهوری اسلامی ایران پیوندی تاریخی و ناگسستنی دارد.کمک‌های تسلیحاتی جمهوری اسلامی به حزب‌الله بر کسی پوشیده نیست. اما این سازمان هستی و حتی اعتبار خود را در میان شیعیان لبنان همواره مدیون کمک‌های مالی بی‌دریغ ایران بوده است. حسن نصرالله بارها گفته بود: حزب‌الله افتخار می‌کند از ایران کمک مالی می‌گیرد.در دسامبر ۲۰۲۰ گروه هکر ناشناسی به مجموعه‌ای از اسناد «مؤسسۀ قرض‌الحسنۀ حزب‌الله» دست یافت که نشان‌دهندۀ ابعاد حیرت انگیز کمک‌های مالی جمهوری اسلامی به حزب‌الله بود. چند سال پیش تِیلور ستابْلِتون، کارشناس روابط خارجی و خاورمیانۀ «بنیاد دفاع از دموکراسی»، در حساب توئیتری خود نوشت: «در سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ ایران سالانه ۷۰۰ تا ۸۰۰ میلیون دلار به حزب الله کمک مالی کرده است». به گزارش العربیه کمک‌های مالی ایران به حزب‌الله در آغاز ۱۰۰ میلیون دلار در سال بود و سپس به ۲۰۰ میلیون دلار رسید. در سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ با افزایش بهای نفت، میزان کمک مالی ایران به حزب الله به ۳۵۰ میلیون دلار در سال رسید. در کتابی پژوهشی به قلم دو پژوهشگر با عنوان «حزب‌الله و حماس؛ مطالعه‌ای مقایسه‌ای» از انتشارات دانشگاه جان هاپکینز، میزان کمک‌های مالی جمهوری اسلامی به حزب‌الله تا یک میلیارد دلار در سال برآورد شده است. این میزان دربرگیرندۀ کمک‌های تسلیحاتی نیست.جدا از جمهوری اسلامی، دولت سوریه نیز به ویژه پس از شرکت گستردۀ حزب‌الله در کشتار مخالفان بشار اسد در جنگ داخلی، بخشی از تأمین مالی این سازمان را به عهده گرفته است. افزون بر این دو کشور، چندین سازمان غیردولتی در گوشه و کنار جهان مانند «انجمن حمایت از مقاومت اسلامی» نیز به حزب‌الله کمک مالی می‌کنند.حزب‌الله از شیعیان لبنان و حتی از دیاسپورای شیعۀ لبنانی در جهان «خُمس» می‌گیرد. مؤمنان شیعۀ لبنانی یک پنجم درآمدشان را در اختیار حزب‌الله قرار می‌دهند. در اسلام، خُمس یا «مالیات اسلامی» به منظور رفع مشکلات مالی امت اسلامی و تقویت توان مالی حکومت اسلامی برای پاسخ‌گویی به نیازهای امت اسلامی پدید آمده است.اما حزب‌الله مدت‌هاست به منابع مالی غیرقانونی نیز روی آورده است. پژوهش‌هایی که در این باره انجام گرفته، نشان می‌دهند که این سازمان در تجارت غیرقانونی الماس، قاچاق مواد مخدر و حتی باج‌گیری فعال است. وزارت امور خارجۀ آمریکا آن را متهم به قاچاق هروئین و حشیش کرده است. حزب‌الله از زمان تشکیل شدنش در سال ۱۹۸۲ همواره در قاچاق مواد مخدر در استان بقاع در شرق لبنان و هم‌مرز با سوریه دست داشته است. گفته می‌شود روی آوردن روزافزون این سازمان به قاچاق مواد مخدر نتیجۀ کاهش کمک‌های‌ مالی ایران براثر تحریم‌های بین‌المللی بوده است.از اواخر دهۀ ۱۹۸۰ میلادی حزب‌الله به کمک بخشی از دیاسپورای شیعۀ لبنانی در آمریکای جنوبی با قاچاقچیان مواد مخدر در کلمبیا، آرژانتین، برزیل و پاراگوئه رابطه برقرار کرد. این سازمان با گرفتن فتوایی از علمای شیعۀ لبنانی، برای مشروعیت بخشیدن به تجارت مواد مخدر کلاه شرعی ساخت، زیرا این مواد سرانجام روانۀ بازار‌های غربی می‌شوند و به نابودی دشمنان حزب الله می‌انجامند. بدین‌سان، قاچاق مواد مخدر به ویژه پس از کاهش کمک های مالی ایران، به یکی از منابع اصلی درآمد حزب‌الله تبدیل شد.به گزارش فرماندهی جنوبی ایالات متحد آمریکا، حزب‌الله در منطقۀ مرزی میان برزیل، آرژانتین و پاراگوئه، در جعل مدارک و اسناد رسمی، چاپ اسکناس‌های جعلی و قاچاق اسلحه نیز بسیار فعال است چنان که در سال ۲۰۰۴ درآمد آن از این راه‌ها در این منطقۀ مرزیِ سه گانه به ۳۰۰ تا ۵۰۰ میلیون دلار می‌رسید.در ژوئن ۲۰۰۵ در عملیات مشترک پلیس برزیل و اکوادور یک شبکۀ بین المللی قاچاق مواد مخدر کشف شد. گفته می‌شد مقصد نهایی درآمد حاصل از این قاچاق حزب‌الله لبنان بود.در پی تحولات جهانی، حزب‌الله به کمک دیاسپورای لبنانی ساکن در غرب افریقا توانست دامنۀ قاچاق مواد مخدر را به کشورهایی مانند گینه بیسائو، بنین، موریتانی، کنگو و توگو نیز بکشاند. در غرب افریقا حزب‌الله در قاچاق الماس نیز دست دارد و قاچاقچیان آن زیر پوشش فعالیت تجاری، الماس از آنجا خارج می‌کنند و در بازارهای جهانی می‌فروشند.در ایالات متحد آمریکا اعضای حزب‌الله در قاچاق سیگار و کلاهبرداری با کارت اعتباری نیز دست دارند. آنان با توسل به ازدواج‌های غیررسمی «کارت سبز» می‌گرفتند و می‌کوشیدند به یک رشته فناوری‌ها با کاربُرد دوگانه (یعنی همگانی و نظامی) دست پیدا کنند. با توجه به اینکه آمریکا حزب‌الله را سازمانی تروریستی می‌داند، اعضای آن نمی‌توانند به طور قانونی برای آن سازمان پول جمع‌آوری کنند.در اروپا، جمع آوری پول برای حزب‌الله بی‌هیچ کنترل دولتی مجاز است بی آنکه بررسی شود آیا این پول خرج فعالیت‌های شاخۀ نظامی یا فعالیت‌های اجتماعی آن می‌شود. بسیاری از کارشناسان تقسیم حزب‌الله به دو شاخۀ نظامی و سیاسی را در اروپا مسخره می‌دانند.در تابستان ۲۰۰۹ دستگیری صلاح عزالدین، سرمایه‌دار شیعۀ لبنانی که حساب‌های حزب‌الله را مدیریت می‌کرد، فساد مالی حاکم بر حزب‌الله را آشکارتر کرد. این شخص به اختلاس و کلاهبرداری بیش از یک میلیارد دلار متهم شد. او برای جمع‌آوری هرچه بیشتر پول برای حزب‌الله به مشتریان خود وعدۀ نرخ بهره تا ۶۰ درصد داده بود.در اوایل سال ۲۰۱۸ وزارت دادگستری آمریکا گروه ویژه‌ای به نام «تیم تأمین مالی حزب الله و نارکوتروریسم» ایجاد کرد تا با تأمین مالی حزب الله از راه قاچاق مواد مخدر به مبارزه بپردازد. این گروه در عین حال باید بررسی می‌کرد که آیا دولت اوباما تحقیقات و دستگیری‌ها را در این باره به منظور تضمین موفقیت توافق وین در بارۀ انرژی هسته‌ای ایران کُند کرده است یا نه.باری، با چنین سابقه‌ای که حزب‌الله در تأمین مالی خود دارد، می‌توان این پرسش را مطرح کرد که آیا سقوط نظامی این سازمان در درجۀ نخست نتیجۀ سقوط اخلاقی آن نبود؟

    چرا کسی به یاری حزب‌الله نمی‌شتابد؟

    Play Episode Listen Later Sep 24, 2024 12:53


    پس از جنگ ۳۳ روزۀ حزب‌الله با اسرائیل در سال ۲۰۰۶ و افزایش گام به گام توانِ نظامی آن، بیشتر کارشناسان گمان می‌کردند که این سازمان سیاسی- نظامی در کشاکش با اسرائیل به نوعی موازنۀ قدرت دست یافته است. اما عملیات غافگیرانۀ ارتش اسرائیل که از یک هفته پیش برای پس راندنِ حزب‌الله از مرزهای شمال اسرائیل آغاز شد و شامگاه روز دوشنبه ۲۳ سپتامبر دامنۀ بی‌سابقه‌ای یافت، نشان‌دهندۀ ناتوانی حیرت‌انگیز این سازمان در برابر برتری اطلاعاتی، نظامی و تکنوژیکی اسرائیل است. بسیاری از کارشناسان معتقدند که حزب‌الله تاکنون در چنین موقعیت دشوار و حساسی قرار نگرفته بود، چنان که بعضی‌ها این وضع را چرخشگاهی در تاریخ حزب‌الله می‌دانند. حمله‌های موشکی و پهپادی چند روز گذشتۀ حزب‌الله به خاک اسرائیل که بیشتر جنبۀ بازدارندگی داشته نه تنها سودی نبخشیده بلکه، به گفتۀ کارشناسان، آسیب‌پذیری و ناتوانی بیش از پیش آن سازمان را به نمایش گذاشته است. دامنۀ عملیات گسترده و بی‌پروای اسرائیل بر ضد حزب‌الله، جمهوری اسلامی را نیز نگران کرده است. گفته می‌شود رهبری جمهوری اسلامی از حزب‌الله خواسته است در واکنش به عملیات اسرائیل احتیاط پیشه کند، زیرا ممکن است بهانه به دست رهبران اسرائیل بیفتد تا جنگ همه جانبه‌ای را با آن سازمان آغاز کنند و نیروی زمینی اسرائیل دوباره وارد خاک لبنان شود.در چنین حالتی چه بسا پای جمهوری اسلامی نیز به جنگ مستقیم با اسرائیل کشیده شود. بر کسی پوشیده نیست که حزب‌الله بدون پشتیبانی مالی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی ایران نمی‌تواند به حیات خود ادامه دهد. این سازمان در سال ۱۹۸۲ به پیروی از افکار سیاسیِ خمینی و با ارادۀ سپاه پاسداران تشکیل شد و در فوریۀ ۱۹۸۵ با انتشار بیانیه‌ای اعلام موجودیت کرد.به گفتۀ رفیق خوری، نویسنده و روزنامه نگار لبنانی، این سازمانِ افراطیِ شیعی از همان آغاز تشکیل شدنش به دنبال چیرگیِ دینی و ایدئولوژیکی بر لبنان بوده است و می‌خواهد این کشور را در وابستگی به جمهوری اسلامی ایران و به عنوانِ بخشی از پروژۀ ولایت ‌فقیه سازماندهی و اداره کند. سُنًی‌های لبنان و دیگر گروه‌های مذهبی و قومی آن کشور حزب‌الله را یکی از علت‌های اصلی انزوای سیاسی کشورشان در منطقه و جهان می‌دانند.بسیاری از کارشناسان معتقدند که حزب‌الله و متحدانش سبب‌ساز اصلی بحران ریشه دار اقتصادی و سیاسی لبنان‌اند، زیرا ملاحظات سیاسی و منافع گروهی‌شان ایجاب می‌کند که تن به اصلاح نظام اقتصادی و سیاسی کشور ندهند. سه چهارم جمعیت ۷ میلیونی آن کشور زیر خط فقر زندگی می‌کنند.باری، در حال حاضر آیندۀ درگیری‌ها ناروشن است. چندی پیش رهبر حزب‌الله گفته بود که این سازمان برای جنگ تمام عیار با اسرائیل آماده است، اما تاکنون نشانه‌ای از این آمادگی دیده نشده است. به گفتۀ کارشناسان، حزب‌الله دیگر گزینه‌‌ای برای انتقام‌جویی شایسته از اسرائیل ندارد. مگر اینکه با تمام نیرو وارد جنگ با ارتش آن کشور شود. اما گویا جمهوری اسلامی رهبرحزب‌الله را از وارد شدن در چنین جنگی برحذر می‌دارد.بعضی از کارشناسان بر این عقیده‌اند که حمله‌های غافل‌گیرانۀ ارتش اسرائیل پیش‌درآمد جنگی همه‌جانبه با حزب‌الله و حتی ایران است. حزب‌الله جز جمهوری اسلامیِ ایران پشتیبانی در منطقه ندارد. گفته می‌شود حتی سرنوشت آن به ارادۀ رهبر جمهوری اسلامی وابسته است.در فوریۀ ۲۰۲۰ شیخ نعیم قاسم، معاون دبیر کل حزب‌الله، در مراسم چهل و یکمین سالگرد انقلاب اسلامی گفت: همه ملت ها، احزاب و رهبران باید زیر پرچم و رهبری جمهوری اسلامی ایران، امام خامنه ای، باشند و از اینکه ما را به داشتن رابطه با ایران متهم کنند نباید بترسیم. زیرا ارتباط با ایران سبب افتخار، عزّت، آزادی و سربلندی  است و تجربه ثابت کرده است که هرکس در کنار ایران و مقاومت باشد به نتیجه می رسد.حزب‌الله متهم به عملیات تروریستی برضد اسرائیل و حتی جامعه‌های یهودی در جهان است. در سال ۱۹۹۴ خودروی بمب گذاری شده‌ای ساختمانی را در بوئنوس آیرس که چندین انجمن یهودی در آن قرار داشت منفجر کرد. آن حملۀ تروریستی ۸۵ کشته و ۲۳۰ زخمی به جا گذاشت. در سال ۲۰۰۶ آلبرتو نیسمان، دادستان آرژانتینی، دولت ایران را به عنوان پشتیبان آن حمله و حزب الله را در مقام عامل حمله متهم کرد.کشورهای کانادا، آمریکا، بریتانیا، هلند، استرالیا و بحرین حزب‌الله را رسماً سازمانی تروریستی می‌دانند. از مارس ۲۰۱۶ کشورهای عربستان سعودی، قطر، امارات متحد عربی، عُمان و کویت نیز آن را سازمانی تروریستی می‌شناسند. در دهم مارس ۲۰۰۵ پارلمان اروپا قطعنامه ای را به تصویب رساند که در آن آمده است: شواهد انکارناپذیر برای تروریسم حزب‌الله وجود دارد و اتحادیۀ اروپا برای پایان دادن به آن باید گام‌های عملی بردارد. در  ژوئیۀ ۲۰۱۳ وزیران امور خارجۀ اروپا شاخۀ نظامی حزب‌الله را در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار دادند.عملیاتِ نظامی حزب‌الله برضد غربی‌ها در لبنان در ژانویۀ ۱۹۸۳ با پرتاب نارنجکی به سوی گشت نظامیِ فرانسه آغاز شد. در مارس همان سال جنگجویان آن سازمان به دو گشت نظامی آمریکا حمله کردند. آنان در آوریل آن سال در یک حملۀ انتحاری به سفارت آمریکا در بیروت ۶۳ تن را کشتند. در ۲۳ اکتبر همان سال در دو حملۀ انتحاریِ هم‌زمان به نیروهای چند ملیتیِ حافظ صلح در بیروت ۲۴۸ آمریکایی و ۵۸ فرانسوی جان باختند. در آغاز، حزب‌الله منکر سازماندهی آن دو حمله شد، اما سپس مسئولیت آن‌ها را پذیرفت. حزب‌الله حمله‌هایی از این دست را یکی از روش‌های جنگی خود می‌‌‌داند.ابراهیم عقیل که اسرائیلی‌ها او را جمعۀ گذشته در بیروت کشتند، یکی از فرماندهان ارشد حزب الله و از سازمان‌دهندگان اصلی عملیات تروریستی بود. او در انفجار سفارت آمریکا در بیروت و حمله به نیروهای چند ملیتیِ حافظ صلح درلبنان نقش کلیدی داشت. دولت آمریکا برای ترور این فرمانده جهادی یا برای کمک به دستگیری او ۷ میلیون دلار جایزه تعیین کرده بود. فرانسوی‌ها نیز از کشته شدن او شادمان شدند.یکی دیگر از حربه‌های حزب‌الله در آغازِ فعالیت‌های نظامی‌اش گروگان‌گیری بود. در سال ۱۹۸۵ آن سازمان دو فرانسوی را به گروگان گرفت. یکی از آنان جامعه‌شناس و پژوهشگر بود که در زندان‌ِ حزب‌الله جان سپرد و دیگری روزنامه‌نگارِ سرشناسی بود که سرانجام پس از قول و قراری نهانی میان دولت فرانسه و جمهوری اسلامی ایران آزاد شد. در همان سال حزب‌الله چهار دیپلمات اتحاد شوروی را به گروگان گرفت. هنگامی که یکی از آنان را به قتل رساند، نیروی آلفا، دستگاه ضد تروریستی ک. گ. ب. نزدیکانِ تروریست‌ها را شناسایی کرد و چند تنی از آنان را به قتل رساند. چنین بود که آن سازمان گروگان‌های روسی را بی‌درنگ آزاد کرد.در فوریۀ ۱۹۸۸ افراد حزب‌الله یک سرهنگ آمریکایی را در لبنان ربودند. تکاوران اسرائیلی نیز در ژوئیۀ ۱۹۸۹ یکی از شیوخ شیعه و از رهبران معنوی حزب‌الله را در جنوب لبنان اسیر کردند تا با گروگان آمریکایی تاخت بزنند. اما پیش از آن، حزب‌الله او را کشته بود.حزب‌الله در بیرون از لبنان نیز همواره دست به عملیات تروریستی زده است. این سازمان از ۲۳ فوریۀ ۱۹۸۵ تا ۱۷ سپتامبر ۱۹۸۷ چندین بار در فرانسه بمب‌گذاری کرد که روی‌ هم رفته به کشته شدن ۱۵ تن و زخمی شدن ۳۰۰ تن انجامید. از آوریل ۱۹۸۸ حزب‌الله و جنبش اَمَل برای به دست گرفتن کنترل جَنوب بیروت به جان هم افتادند. جنگ میان آن دو سازمان شیعی در دو هفته ۶۰۰ کشته به جا گذاشت.با چنین سابقه‌ای بعید می‌نماید که امروز کسی یا نیرویی به یاری حزب‌الله بشتابد.

    Claim تاریخ تازه‌ها

    In order to claim this podcast we'll send an email to with a verification link. Simply click the link and you will be able to edit tags, request a refresh, and other features to take control of your podcast page!

    Claim Cancel