حکایت هائی از عشق و تردید و امید. یوتاب که دختری دانشجو است بر اثر یک تصادف رانندگی در بیمارستان بستری و در آنجا با دکتر نادری آشنا می شود.
.یوتاب و دکتر نادری پس از ازدواج به منظور خدمت به مردم نیازمند در یکی از شهرهای کوچک استان سیستان و بلوچستان ساکن میشوند
.مراسم عقد و ازدواج دکتر نادری با یوتاب به خوبی و خوشی برگزار شد
.به ابتکار یوتاب یک جلسهی دعا با حضور فامیل دکتر نادری و فامیل خود یوتاب در منزل آنها برگزار میشود
.پدر دکتر نادری از والدین یوتاب خواهش میکند تا هسر او یعنی مادر دکتر نادری را راضی کنند که به سر خانه و زندگی خود برگردد و تقاضای طلاق نکند
.آقای جعفری برای پدر و خواهران دکتر نادری یک کتاب ردیه که بر علیه دیانت بهائی نوشته شده میفرستد
.خواهران دکتر نادری به اتفاق همسرانشان همراه خود دکتر به منزل یوتاب میروند و با حضور پدر و مادر یوتاب شب خوبی را در کنار یکدیگر میگذرانند
…با وجود مخالفت سایرین یوتاب اصرار میکند که دعوت آقای جعفری به شام را قبول کنند ولی
.یوتاب و دکتر نادری به مهمانی منزل خواهر دکتر نادری میروند و با پرسشهای آقای جعفری از یوتاب درباره دیانت بهائی روبرو میشوند
یوتاب به حکم دادگاه به پنج سال زندان تعلیقی محکوم و با سپردن وثیقه آزاد میشود
.بعد از دو ماه که یوتاب در سلول انفرادی زندانی بود توانست با اعضای خانوادهاش و دکتر نادری ملاقات داشته باشد
.دختر دایی یوتاب و چند تن از بهائیان دیگری که در موسسه علمی آزاد خدمت میکردند دستگیر میشوند
دکتر نادری که به آلمان رفته بود پس از آنکه خانوادهاش از یوتاب برای ازدواج با او خواستگاری میکنند به ایران برمیگردد
.خانوادهی دکتر نادری شامل پدر، مادر و خواهران بنا به درخواست تلفنی او به خواستگاری یوتاب میروند
یوتاب بعد از آگاهی از حقیقت ماجرايی که بین او و دکتر نادری پیش آمده با دکتر که به آلمان رفته است تلفنی صحبت میکند
.خانم نصر به دیدن یوتاب میآید و حقیقتی را با او در میان میگذارد
.یوتاب بعد از مراجعت به منزل تصمیم میگیرد که با جدیت به تحصیل ادامه دهد و عقب ماندگیها را جبران نماید
.یوتاب در اثر دیدن منظرهی غیر منتظرهای از پدر و مادرش میخواهد که او را از بیمارستان به خانه منتقل کنند و از لحاظ عاطفی دچار مشکل جدیدی میشود
.مادر دکتر نادری برای دیدن یوتاب به بیمارستان میرود و برای او هدیه میبرد
.دکتر نادری با پدر یوتاب ملاقات میکند و والدین یوتاب در این زمینه با او گفتگو میکنند
.دکتر نادری اسرار و نگفتههای زندگی گذشتهی خودش را برای یوتاب بازگو میکند
...دکتر نادری از یوتاب خواستگاری میکند و به او اظهار علاقه مینماید و
اینکه بیماری یوتاب با وجود تلاش دکتر نادری هنوز تشخیص داده نشده او را به شدت نگران کرده و به تفکّر درباره عالم بعد واداشته.
قصهی عشق و تردید و امید. پس از تماس و گفتگوهای مفصل دکتر نادری با دکتر امانوئل در آرژانتین مشکل تشخیص بیماری یوتاب پیچیده تر میشود .
قصهی عشق و تردید و امید – خانوادهی یوتاب امکان تماس دکتر نادری با یک دکتر آرژانتینی را که مریضی مشابه یوتاب داشته با کمک بهائیان آرژانتین فراهم میکنند.
یوتاب بعد از چند روز که با خودش و افکارش کلنجار میرود به این نتیجه میرسد که شاید خدا برای او خواسته که قهرمانانه به پیش برود و شجاعانه با مرگ روبرو شود.
یوتاب که خیلی نگران است از دکتر نادری میخواهد که درباره ی بیماریش اطلاعات بیشتری به او بدهد.
یوتاب که از طولانی شدن مدت بستری بودنش در بیمارستان به شدت ناراحت است با حقیقت تلخی روبرو میشود.
یوتاب که دختری دانشجو است بر اثر یک تصادف رانندگی در بیمارستان بستری و در آنجا با دکتر نادری آشنا میشود.