پادکست راجع به کتاب سینوهه پزشک مخصوص فرعون هستش. نوشته میکاوالتاری ترجمه ذبیح الله منصوری
دفاع ایپولیت از خود و اتفاقاتی که در ویلا لیبدف افتاد
بوردوسکی خود را جای پسر پاولیشچف جا میزند تا از پرنس پول بگیرد اما دستش رو میشود
خانواده یپانچین به دیدار پرنس میروند و ماجرای شعر شهسوار بینوا
پرنس مشکین قصد دارد به خانه ناستاسیا برود و از کولیا کمک میگیرد
پرنس میشکین با ژنرال صحبت میکند و ژنرال متوجه میشود که اودخط بسیار زیبایی دارد
ابله نوشته فیودور داستایوفسکی است. کتاب بسیار جذاب که شنیدنش رو به همه توصیه میکنم
راجع به مادر دوم و سوم خودش میگوید و بخشش و رها کردم
این فصل به اسم عشق چگونه سعادتمند میکند راجع به بخشش یک دهم اموال برای کامیابی و نامه هایی است که برای نویسنده ارسال شده است
این فصل راجع به نامه نگاری به فرشتگان و اسامی فرشتگان است
این فصل راجع به عشق میگوید که قدرت احیا کنندگی دارد و راجع به درمان بیماری به روش رنگ ها میگوید
این فصل راجع به رها کردن و بخشش و معجزه های آن میگوید که به نظر من عالیست
در فصل دوم عاشق مسیر خود به سمت موفقیت شوید راجع به حل مشکلات با قدرت عشق میگوید و مثال هایی در بسیاری از زمینه ها و موفقیت افراد
راجع به معجزه عشق درتمام مراحل زندگی و مشکلات میگوید که میتوان با عشق آنها را حل کرد
در فصل اخناتون فرعون مصر بعد از درگیری اخناتون به شهر دیگری میرود و آنرا شهر افق آتون نامید و شهری ساخت با قوانین جدید تا اینکه به مصر حمله میکنند و ...
در فصل کشتار در طبس سینوهه راجه به جنگ بین دو خدا (آمون و آتون)میگوید و راجع به مرگ آنها میگوید که چقدر بی رحمانه مردند و سربازان سیاه پوست به خانه و اموال آنها تعرض کردند و راجع به مریت میگوید
در فصل مقدمات یک فتنه بزرگ در مصر سینوهه راجع به اینکه هورم هب را میبیند و به او میگوید که فردا در طبس مردم قتل عام خواهند شد میگوید
در فصل تشویشمردم طبس برای آینده مردم در هیاهو وتشویش برای تدارک برای زندگی در آینده هستند زیرا بین خدای قدیم وجدید قرار است جنگ شود
در فصل مرجعت من به مصر برای دیدن هورم هب سینوهه به مصر برمیگردد و در محله فقرا خانه ای میخرد و فقرا را رایگان درمان میکند
در فصل بیماری یک کودک پادشاه آمورو سینوهه را فرامیخواند که طفل اورا که فکر میکردند بیمار شده درمان کند و در آنجا حرفهای وحشتناکی راجع به مصر از او میشنود
در فصل مراجعت از کرت سینوهه راجع به وضع ازمیر و تنفر آنها ار مردم مصر میگوید
در فصل ورود من و غلامم به خانه مرموز سینوهه به خانه خدا میرود و با لاشه یک مار بزرگ که خداب آنها بود برخورد کرد و به جستجوی مینا پرداخت که لاشه او را هم در آب پیدا کرد
در فصل در میدان گاوبازی کرت سینوهه به دیدن رقصیدن مینا در مقابل گاو میرود و راجع به جشن جلف آنها و ورود مینا به خانه خدا میگوید
در فصل در کرت چه دیدم سینوهه راجع به مینوس پادشاه کرت میگوید و رسوم جالب و هنرهای آنها و اینکه مینا با استاد خود ملاقات میکند تا روز بعد مقابل گاوها برقصد
در فصل به سوی سرزمین کرت سینوهه بیماری فرمانده را درمان میکند و از او یک کارد از جنس آهن میگیرد و با کشتی به سمت کرت حرکت میکنند