برنامه رادیویی پارادوکس با اجرای کامبیز حسینی که جمعهها ساعت ۹ شب که از رادیو فردا پخش میشه و "من" با اجازه آقای حسینی این پادکست را با چند ساعت تاخیر منتشر خواهم کرد
برنامه جمعه ۱۹ فروردین ۱۴۰۱ اشتباه آمدهاید برگردید! صور اسرافیل ندمیده، جهنمتان را برپا کردهاید. تمنا داریم برگردید پلک میزنید و غبار مژههایتان دلمان را تاریک میکند. چه نصیب میبرید از این همه اندوه که نصیبمان میکنید؟ تمنا داریم که به غارهایتان برگردید به همزیستی با ماموتها و کشتی ارواح در میهمانی شبانهشان! تمنا داریم که به جنگل و استخوانها برگردید و به عکسهای یاد گاریتان با شبپرهها خیره باشید! بمب اتم بازیچه بچهها نیست. با اسبهای بنزینیتان با قاطرهای برقی تسلا برگردید و هرازچندگاهی بیایید از دور روشنایی شهر را ببینید که چگونه بیحضور شما چون پلنگی آرام خواب رفته است. اشتباه آمدهاید برگردید! پیش از آنکه در آتش شهرهایمان خاکستر شوید. شمس لنگرودی
برنامه جمعه ۱۲ فروردین ۱۴۰۱ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم ما داریم سال رو یه جور عجیبی شروع میکنیم و اصلاً آیا توجه کردهاید که دیگه یه جوری شده که هیچی عجیب نیست؟ یعنی یک زمانی بود که ما تعجب میکردیم و میگفتیم «نه بابا»، ولی الان فقط نگاه میکنیم و می گیم «آهان!» برنامه این هفته ما درباره این «آهان»های این هفته است و اینکه چگونه میشود که این گونه میشود و یا بهتر بگم چگونه میشود که اینگونه شد این اولین برنامه ما در سال جاری است و من باید یه ذره خودمو جمع کنم و فکرام رو بریزم رو هم ببینم این سالی که از بهارش پیداست قراره چگونه سالی بشه زندگی بالا پایین داره ولی خوب ما حواسمون هست از اون بالا پایین نیفتیم و چگونه از اون پایین بریم بالا دوباره شما چطور؟
برنامه جمعه ۵ فروردین ۱۴۰۱ چی شده؟ چی شده؟ چیزی شده؟ سال عوض شده روزهای عید و ایناست! زمان نگاه به سالی است که گذشت چرا شما به سالی که در پیش است نگاه نمیکنی و برگشتی به عقب نگاه میکنی؟ تأمل چی شده؟ جهت تأمل در امور و اینکه چه گذشته و چه اشتباهاتی کرده که کمتر بکنه. تو چه جوری چیز یاد میگیری؟ من؟ شما من یه سری دانشگاه اینا رفتم ول کردم! افتادم به آزمون و خطا توضیح میدی برای بچههای توی خونه لطفا؟ اگه به من میگفتی «این راه که میری چاله چوله داره من رفتم نکن» سری تکان میدادم که مد نظر قرار میدم، ولی تا خودم نمیرفتم همون راه رو چاله و چوله نمیدیدم و سرم به سنگ نمیخورد، یاد نمیگرفتم تأمل تأمل تأمل در سالی که گذشت
برنامه جمعه ۲۰ اسفند ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر می کنم به دلایلی که شاید فقط برای خودم خیلی مهم بود در برنامههایم خیلی کم در مورد وضعیت هنری در ایران و هنرمندان ایرانی ساکن ایران حرف زدم خب در این برنامه خیلی کوتاه در حد و اندازههای برنامه میخواهم که نظرم رو درباره اتفاقاتی که در هفته اخیر خصوصاً حواشی پیرامون کارگردان صاحب سبک ایرانی آقای داریوش مهرجویی حرف بزنم البته وقتی میگم هنر ایران منظورم تئاتر و سینما و همین جنگولکبازیهای است که من تو رسانه در میارم و بقیه دوستان به خودشون نگیرند و بگذارند ما در مورد چیزهایی که نمیدانیم حرف نزنیم والا آخر همون داستان که شما خودت در جریانی
برنامه جمعه ۱۳ اسفند ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و از جنگ به هر نوعی و روشی متنفرم. کلا اینجوریم که اگه باید بجنگم و نابود کنم و انتقام بگیرم ترجیح میدم بلاک کنم و اعصاب خودم رو خرد نکنم از قلدری و قلدر معابی و سوءاستفاده از بازو و شهرت و بمب اتم هم بدم میاد، ولی مسئولیت جنگ رو بر دوش شروعکنندهش میدونم نه اونی که از خودش دفاع میکنه شما رو نمیدونم ولی ما بچههای جنگیم. شما اگر همسن و سال من و یا مقدار مسنتر هستید در جریان هستید که جنگ برای ما چه فاجعهای بوده و چه تأثیر وحشتناکی روی زندگی ما گذاشته. برای خیلیها کمتر و برای بعضیها بیشتر تکلیف من با جنگ مشخصه و همیشه در هر وضعیتی که بودم تلاش کردم ضد جنگ باشم. شاید اگر ما عوارض جنگ نمیدیدیم، من این قدر قضیه رو شخصی نمیکردم، ولی کشت و کشتار برای مقاصد سیاسی برای من و نسل من شخصی شده روسیه به اوکراین حمله کرده و خواب رو از سر جهانیان برداشته، حالا نه اینکه ما دوروبرمون جنگ کم داشتیم و خواب داشتیم، ولی ادعاهای پوتین و این حرکت نظامی برای تصرف اوکراین بدون هیچ توجیهی بالانس دنیا رو به هم ریخته من اول میخوام نظر خودم رو در این مورد بگم بعد میپردازم به نظر شما و خامنهای
برنامه جمعه ۶ اسفند ۱۴۰۰ برنامه این هفته بسیار ساده و مبرهن است و هیچ گونه پیچیدگی دراماتیکی ندارد صد بار شروع به نوشتن برنامه کردم ولی پاک کردم چرا که وسط تهیه این برنامه «ولادیمیر پوتین» راست راست به اوکراین حمله کرد و شما اگر من را میشناسید میدانید که با خبر جنگ کهیر میزنم و خبر جنگی که پوتین یک طرفش باشد، سیستم اعصاب مرکزی مرا به واکنش وا میدارد من تازه یک «هدست وی آر» خریده بودم و داشتم بالا پایین میکردم ببینم در دنیای «متاورس» چه خبر است که ناگهان پوتین حمله کرد به اوکراین و همگی به سلامتی دوباره برگشتیم به دوران تزار روسیه! زمانی که همه یکشنبهها خونین بود و مردم با «کفتر» به هم پیام میدادند با همه این حرفها اما برنامه این هفته ما درباره پوتین و اوکراین و کفتر و تزار و «وی آر» نیست، بلکه گزارش یک آدمربایی دیگر توسط جمهوری اسلامی است من این هفته میخواهم راجع به حسین رونقی حرف بزنم؛ ربوده شدن حسین رونقی ملکی
برنامه جمعه ۲۹ بهمن ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و همین نیم ساعت پیش -گلاب به روتون- وقتی میخواستم لیمو رو از وسط با چاقوی سبزی که تازه خریده بودم، نصف کنم انگشتم رو جوری بریدم که یه جایی در اون میانه خوف و رجا استخوان هم دیدم فواره خون چرا من هیچ وقت چسب زخم و اینا ندارم توی خونه؟ داشتم داد و بیداد و آخ و اوخ میکردم که همسایهها رسیدند و باند پیچی کردند و الان دارم با یک دست اینارو که میبینید تایپ میکنم همسایه که اومد باندپیچی کرد، طبیعتاً من رو شرمنده کرد و من هی تشکر تشکر تشکر که گفت «درستش همین بود که بیام» و رفت من موندم و یک دست و یک کیبورد و یک جمله! «درستش این بود که بیام» با خودم گفتم از کی «من» تصمیم گرفتم اون کاری که درسته رو بکنم؟ آیا اصلاً هیچ وقت همچین تصمیمی گرفتم؟ آیا در زندگی، اون کاری که درسته رو میکنم یا اون کاری که به نفع منه و توش برام سود داره و لزوماً درست نیست؟ اگه بخوای صادقانه جواب بدی چی میگی به خودت؟ ها؟
برنامه جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰ هرگونه شباهت بین شخصیتهای این داستان و شخصیتهای واقعی که حالا دیگر زنده نیستند حاصل تخیل شماست. هر جایی احساس کردید این داستان را جایی در اخبار شنیدهاید فقط احساس کردهاید. احساس شما اشتباه است محتوای پیش رو هیچ ربطی به شما ندارد. به هیچ واقعیتی وابسته نیست. آنچه میشنوید زاده تخیل قصهگو ست. این حرفها قصه است، داستان است. برای اینکه روز خوب را خراب نکنید این قصه را باور نکنید. حیف است حالتان بد شود اگر روز خوبی دارید و تهچینتان خوب در آمده، اصلاً این برنامه را گوش نکنید. این یک داستان تلخ است. سیاه! تراژدی است. آخرش قهرمان میمیرد. یعنی کشته میشود. صحیحش این است که به قتل میرسد این داستان من نیست. داستان سری بریده است
برنامه جمعه ۸ بهمن ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و مثل همه شما ۲۴ ساعته آنلاین مشغول بالا پایین کردن مسائل هستم و همه اون کلیپها رو که شما میبینید رو هم میبینم ولی اگر در این برنامه در هفتههای پیش واکنش نشان ندادم، دلیلش این بوده که حرفهای دیگری بوده که از حرفهای اینا مهمتر بوده و باید میرفتیم سراغشون که رفتیم در این برنامه میپردازیم به آنچه در این چند وقت جمعآوری کردم ولی هیچوقت بهشون نپرداختم ولی قبل از آن باید تبریک بگم صعود تیم ملی ایران رو به جام جهانی
برنامه جمعه ۱ بهمن ۱۴۰۰ هفته پیش نشد و برنامه نداشتیم، ولی اتفاق مهمی در آن هفته افتاد و «بکتاش آبتین» -شاعر مملکت- را فوت کردند و این باعث شده که هماکنون که من دارم با شما صحبت میکنم گروهی در وین -یعنی همان جایی که مذاکرات در حال شدن است- اعتصاب غذا کردهاند من هم تصمیم گرفتم به همین مناسبت برنامه این هفته را به شاعرها و بچهها تقدیم کنم بچه به معنای کودک! کودک درون شاعر
برنامه جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و تا زمانی که حق به حق دار برسد و قاتل محاکمه شود هر سال -در این موقع از سال- برنامه را به پرواز ۷۵۲ اوکراین اختصاص میدهم و مرور میکنم آنچه بر ما میگذرد متعاقب آنچه بر سرنشینان آن پرواز و بازماندگان آن گذشت کسی نیست که نداند دو سال پیش در این روزها بر همه ما چه گذشت. فکر میکنم برای تشریح و توضیح داستان نیازی نیست که من شرح واقعه بدهم چون هنوز زیاد از این تراژدی نگذشته و همه مردم ایران و گروه زیادی از مردم دنیا خبر دارند که چگونه حکومت حاکم بر ایران، ایرانیان را سپر بلای حفظ قدرت نامشروع خود کرد این برنامه به تمامی بازماندگان این حادثه دهشتناک تقدیم میشود
برنامه جمعه ۳ دی ۱۴۰۰ دوستان عزیز فقط چند روز دیگر به پایان سال ۲۰۲۱ میلادی باقی مونده و ما که خارج از ایران زندگی میکنیم این شانس رو داریم که این کامپیوتر بیولوژیک ذهنمون رو دو بار ریست کنیم! هم نوروز و همین سال نوی این وری خدمت شما عرض شود که در سال میلادی که گذشت اخبار به سلامتی کم نبود و کلاً مثل اینکه از این به بعد خبر اصلی هنوز و فقط ویروس کروناست و اشکال آن یه زمانی می گفتیم کی تموم میشه برگردیم به حالت نرمال ولی نمیدونستیم که ویروس مثل انرژی از بین نمیره بلکه از حالتی به حالت دیگری تبدیل یافته میشه و تا ما واکسن «اینو» میزنیم «اویکی» پیدا میشه و تا ما «اویکی» رو بوستر میکنیم «اومیکرون» طرف در میاد و تا «اومیکرون» رو داستان میکنیم احتمالاً «ای ماکرون» رو باید واکسن بزنیم و به همین دلیل من کلاً بیخیال اون رویای برگشتن به دوران پیش از کرونا شدم و این واقعیت رو پذیرفتم که همینه که هست و با علم به داستان دارم تلاش میکنم که یه غلطی بکنم تا برنامههایی با تجربهتر و بهتر از قبل -از نظر خودم - برای مخاطب بسازم و مراقب باشم این وسط درجا نزنم چرا که دو تا برنامه شکل هم بسازم. برنامه سوم رو ایشالله همین جمع جماعتی بهشت زهرا سر قبر بنده خواهید شنید به صرف خرما و چایی لاهیجان البته من وصیت کردم رشته خوشکار هم بدن تو مراسم که اگه نمیدن تقصیر من نیست خودم اگه زنده بودم همه کارهای مراسم ختم خودم دقیق و درست انجام میشد من این هفته میخوام به چند تا مسئله اخیر اشاره کنم و هفته آینده هم اگر زنده ماندیم یک جمعبندی میکنیم که چه خاکی به سر ما شد و یا نشد در سالی که گذشت
برنامه جمعه ۲۶ آذر ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و بدون معطلی می خواهم بروم سر اصل مطلب این برنامه جوابیهای است عصبانی به سید کاظم موسوی نماینده مجلس شورای اسلامی که هفته پیش گفت «هر کسی که اولویتش آلات موسیقی است، از ایران برود» موسیقی چه نقشی در زندگی شما بازی میکند؟ دنیای بدون موسیقی را چگونه تصور میکنید؟ آیا از ایران رفتهاید؟
برنامه جمعه ۱۹ آذر ۱۴۰۰ دوستان عزیز! ببخشید من این چند مدت خیلی سرم شلوغ بود، نرسیدم حال شما رو بپرسم حالت چطوره؟ خوبی؟ رو به راهی؟ چند چندی با خودت؟ بهتر شده با نشده؟ هنوز همون جوری یا وضعیت رو به رشد و مسیر به بالاست؟
برنامه جمعه ۵ آذر ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و آخرین اخبار اینکه من خبر جدیدی برای شما ندارم. یه سری مسائل خیلی معمولی و تکراری و روزمره و غیر تعجب برانگیز به وقوع پیوسته که اصلا واقعا اینقدر دیگه شنیدیم و دیدیم و تکراری شده که ارزش خبری هم نداره ولی حالا چون اصرار بر اینه که ما هر هفته برنامه داشته باشیم و یه زری بزنیم ما هم با اجازه شما این هفته میخواهیم یک برنامه تکراری و بد بسازیم و باز ریپورت بدیم بر مسائلی که اینقدر دیدیم و شنیدیم که برامون عادی شده و عادی سازی اصلا خودش یک سبک زندگی شده این روزها و اینکه اگه میخوای خیلی حرص نخوری و احساسات جریحه دار نشه و اینا کاری که باید بکنی اینه که ولش کن.. گوش کن بجاش مخلص همگی
برنامه جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ در این برنامه درباره اهمیت دل و جگر و قلوه با چاشنی «ونجلیس» صحبت میشود! همین
برنامه جمعه ۱۴ آبان ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و معصومه ابتکار که یکی از بالا روندگان از دیوار سفارت آمریکا در ایران بود هفته گذشته نه گذاشت و نه برداشت و گفت: «تصرف سفارت آمریکا در ایران هزینه داشت ولی فوایدش خیلی بیشتر بوده» این در حالی است که نه تنها خودش در آمریکا تحصیل کرده بلکه الان پسرش در آمریکاست و معلوم نیست دارد چیکار می کند برنامه این هفته قصد دارد خیلی کوتاه به این هزینه فایدهای که معصومه ابتکار -که به نظر اینجانب یکی از دوروترین و مزورترین عوامل جمهوری اسلامی است- بپردازد و با فرا رسیدن ۱۳ آبان و سالگرد بالا رفتن از دیوار سفارت آمریکا و گروگانگیری کارکنان شاغل در سفارت این سؤال را مطرح کند که اگر این اتفاق نمیافتاد چه سرنوشتی برای ما رقم میخورد؟ اصلاً آمریکاستیزی جمهوری اسلامی چقدر روی زندگی ما تأثیر گذاشت ؟ چقدر این سیاست نظام و آن حمله به سفارت روی زندگی شما و کلاً ما ایرانیها تأثیر گذاشت؟ اصلاً گذاشت؟ و اصلاً چقدر از این آمریکاستیزی نظام جمهوری اسلامی نفعش به مردم ایران رسید؟ اصلاً نفعی داشت در این چند دهه؟ همراه این برنامه باشید که دارد همچین کلاسیک به یکی از بحرانهای اساسی زندگی شما میپردازد
برنامه جمعه ۷ آبان ۱۴۰۰ برنامه این هفته تعلیق جهت نگه داشتن شما تا انتهایش را ندارد. برای اینکه شنونده را تا ته با خود بکشاند هیچ شامورتی بازیی در نمیآورد. هیچ جملهای در این برنامه گفته نمیشود که شما را ترغیب کند تا بمانید و بدانید و بشنوید که جمله بعدی چیست! دستش را همین اول رو میکند و این انتخاب شماست که تا آخرش بمانید و گوش دهید و یا ببندید و به کار مهمتری برسید برنامه این هفته از هیچ کدام از تکنیکهای نگهداری مخاطب تا پایانش استفاده نمیکند. و الان قرار است خودش را بعد از این جمله لو بدهد. این هفته درباره سوتیهای سیاستمداران ایرانی را طبقهبندی میکند و در نهایت نتیجه میگیرد که همه سوتی میدهند ولی سوتیهای آدمها با هم فرق میکند. نوع سوتی که هر کس میدهد نشانهای از شخصیت و طرز فکر آن آدم است در انتهای این برنامه به این نتیجه میرسیم که میتوان از جنس سوتیهای آدمها به طرز فکر و جهانبینی و اندیشه و اخلاق و تربیت و تحصیلات و دانش آنها پی برد قرار نیست این هفته ما موشک هوا کنیم. حرفهایی هم که میزنیم کشفیات مجری این برنامه نیست. همگان دانند. ما فقط دستمان را این هفته گذاشتهایم روی این جریان! آخر برنامه قهرمان داستان میمیرد حالا که فهمیدید آخر این برنامه قهرمان داستان میمیرد، اگر به کسی بر نمیخورد و اوقاتش تلخ نمیشود، من میخواهم یک یادآوری کوچک بکنم که این اولین برنامه ما در آبان ماه است آبان ماهی است که گروه زیادی از آدمهایی از جنس من و تو با شلیک مستقیم عوامل جمهوری اسلامی کشته شدند. آنها که کشته شدند از ما بودند. با ما بودند. اگر الان بودند. همین جا بودند. کنار ما. کنار من و تو
برنامه جمعه ۳۰ مهر ۱۴۰۰ دوستان عزیز! سلام عرض میکنم. من کامبیز حسینی هستم و ما چون هفته پیش به جای پرداختن به اخبار به خودمون پرداختیم، این هفته میخوایم از همین اول بسمالله تا آخرش از وقت برنامه استفاده بهینه کرده و همش به اخبار بپردازیم اصلاً میخواهیم مسابقه بگذاریم با خودمان ببینیم ظرف نیم ساعت چقدر میتوانیم هر چی خبر در دنیا هست رو به سمع شما برسانیم ولی قبل از آنکه هر چی خبر تو دنیاست رو همین جوری بدو بدو عرضه کنیم، میخواهیم بدانیم که دوستان عزیز شما چه خبر؟ چه خبری به گوش شما در یکی دو هفته گذشته رسید که نظرتان را جلب کرد؟ اگر خبری دارید که دوست دارید ما هم بدانیم خوب بگوید تا ما هم بدانیم *** برنامه این هفته با لرزاندن پایههای خبرنگاری یک نتیجه اخلاقی هم دارد
برنامه جمعه ۲۳ مهر ۱۴۰۰ ول کن! ول کن و برس به مسائل هفته! (همینجور داشت یه ریز زمزمه میکرد.) هزار تا اتفاق افتاده ول کن! خبر زیاده به خبرها بپرداز! گیر بده به رئیسی که همش داره حرف مفت میزنه!رئیسی سوژه است ها! (میدونست ولی نمیخواست ول کنه! تمام تحقیق برنامه این هفتهش رو گذاشته بود جلوش ولی یه چیزی اون ته ذهنش داشت مته میشد!) چی میخوای از زندگی تو؟ (از خودش پرسید. ولی از این سؤال چشمپوشی کرد و به تحقیقات طول هفتهش در راستای ساخت برنامهای وزین نگاه کرد.) میتونی در مورد موتورسواری زنان و حرفهای احمقانه رئیس پلیس راهور برنامه بسازی. تو که عشق موتوری که! (عاشق موتور سواری بود. همیشه یه موتوری داشت. از همون ۱۵-۱۶ سالگی رو موتور بود. به نظر سوژه خوبی بود. اصلاً باید در مورد قوانین احمقانهای که باعث ممنوعیت موتورسواری زنان میشه حرف بزنه. با خودش گفت.) این خوبه دیگه! دیگه چی میخوای از زندگی تو؟ (دوباره پرسید از خودش ..) بیا به برنامه بساز به درد مردم بخوره! تریبون بده به مردم. شاد! مفرح! دمبل و دیمبو! (ولی یه چیزی ولش نمی کرد. هر وقت به اینجا میرسید از خودش باز می پرسید) تو بالاخره چی میخوای از زندگی؟ اصلاً میدونی چی میخوای؟ اصلاً توان پاسخگویی به این سؤال ساده رو داری؟ واقعاً چی میخوای تو از زندگی؟ -------------- برنامه این هفته تلاش برای نشان دادن پرترهای از دغدغههای ذهن پریشان یک برنامهساز رادیویی است که از شما و خودش پرسش میکند
برنامه جمعه ۱۶ مهر ۱۴۰۰ ایران و عربستان در یمن و سوریه و عراق و دیگه هر جا تو بگی مشغول بزن بزن هستند که نهایتاً منجر به قحطی و بدبختی مردم منطقه شده. شما الان که داری این خطوط رو میخونی اصلاً خبر نداری که پول دادی برای اسلحه و گلوله و داری با عربستان توی یک کشور دیگه میجنگی من فقط این هفته اومدم همین رو بگم و برم که آیا راضی هستی پولت اینجوری خرج «جنگ نیابتی» بشه؟ اگه هستی که هیچی! اگه نیستی بدان و آگاه باش که راههای بهتری هم برای جنگ نیابتی هست پیشنهاد من اینه دیروز عربستان باشگاه فوتبال «نیوکاسل» رو از لیگ انگلیس خریده! حالا که عربستان باشگاه نیوکاسل رو خریده، جمهوری اسلامی بیاد بره یه باشگاه بخره توی لیگ انگلیس و جنگ نیابتی رو ببره در قلب دشمن که همان استعمار پیر است؟ من که راضیام پول نفت ایران به جای اینکه بره لبنان و سوریه، خرج احیای یه باشگاه همیشه بازندهای مثل «ساندرلند» بشه! که البته هزار سال هم هست که رقیب باشگاه نیوکاسله! روی پیراهن تیم هم میتونه عکس خامنهای رو چاپ کنه و زیرش بنویسه «حزب فقط حزب علی!» اینجوری انقلاب هم خلاق و غیر سنتی صادر میشه. مورینیو رو هم بذاره مربی چون اخلاقش به خامنهای میخوره! ممد مایلی رو بذاره کنارش که یه وقت از لحاظ فرهنگی مورد نداشته باشه تیم اینجوری ملت کمتری آواره خواهند شد و کودکان بیشتری زنده میمانند تا به رویاهاشون برسند ایده رو برسون به گوشش جوان انقلابی پایان پیام
برنامه جمعه ۹ مهر ۱۴۰۰ رئیس رادیو و تلویزیون ایران که الان شده «صدا و سیمای جمهوری اسلامی» دوباره عوض شد و خامنه ای باز یک گماشته دیگر نشاند بر کرسی این سازمان به اسم پیمان جبلی! ایشان هم آمدند و همان اول بسمالله صحبت از «دوران جدید» و «تحول» فرمودند چون صحبت از تحول فرموند من یه چند تا نکته رو یادآوری میکنم تا به تحول کمک کنه ۱- صدا و سیما برای تبلیغ تفکرات خواستههای رهبری دروغ میگه، پس لطفاً دیگه دروغ نگو ۲- صدا و سیما بارها و بارها اعترافات اجباری پخش کرده که نشون میده تحت فرمان نیروهای امنیتی به فرمان رهبر هم هست، پس لطفاً دیگه از این کارها نکن! اعتراف اجباری پخش نکن ۳- صدا و سیما ترویج خشونت میکنه علیه هر کسی که جور دیگری فکر میکنه، پس لطفاً برای تأیید رهبرت ترویج خشونت علیه مخالفش نکن ۴- صدا و سیما پر است از توهینهای جنسی، توهین به زنان، توهین به افراد معلول و کلاً «تبلیغ جهت توهین» میکنه به هر کی حال میکنه، پس توهین دیگه نکن ۵- بازوی پروپاگاندای رژيم نباش و مصاحبههای ساختگی پخش نکن! یقه مردم رو تو خیابون نگیر باهاشون مصاحبه ساختگی نکن ۶- فوتبال رو سانسور نکن ۷-خشونت علیه زنان رو تبلیغ نکن ۸- کلاً سانسور نکن ۹- یه عالمه کارهای دیگه باید بکنی که همه مردم میدونند که نباید بکنی ولی شما میکنی پس اون کارها رو هم لطفاً نکن ۱۰- اگه مدعی آزادی هستی یه برنامه تلویزیونی نیمساعته شبانه به من بده، بیام از صحن اصلی تئاتر شهر با تماشاچی و زنده اجرا کنم و به نقد مسائل بپردازم. این یکی کارو شما بیا و حتماً بکن مورد آخری جدیترین مورد بود که عرض کردم آقای جبلی
برنامه جمعه ۲ مهر ۱۴۰۰ من پیش از آغاز خطبههای پیش از دستور و قبل از آن، که همانا جمعبندی اخبار هفته توسط این «استایل» است باید عرض کنم که یک گروهی از «مردمان» با «بخش روابط عمومی واحد مرکزی» تماس گرفته بودند و عاجزانه دست بالا برده بودند و «خواستار» بودند و به علت خواستاری بود که ما یک نگاهی به پیش از آغاز خطبههای پیش از اون «یارو» و مسایل دیگر مربوط به «یارو» انداختیم و به این نتیجه رسیدیم که گاهی، هرزگاهی شما باید یک نگاهی به مسایل و فرمولهایی که فکر کردی دیگر میدانی و «مستر» کردی بیندازی و یکی -حالا شما بگو مثل من- پیدا شود و سالی یک بار شما را از زیر فشار این اخبار لامصب تکراری خارج و با این صدا اول به گوش خودش و بعد شما برساند که آیا برای«موفقیت» و یا همان «ادامه دادن» نیار به «انگیزه» داریم یا«نظم»؟ کدام در اولویت است؟ آیا بدون انگیزه ولی با نظم میشود موفق شد و ادامه داد؟ شما چه فکر میکنید؟ چی گفتی؟ چی میگی اصلاً تو؟
برنامه جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ خدمت شما عارضم، می خوام توجه شما رو به این مورد جلب کنم که -اگر نمیدانستید بدانید که- متریال و ماده خام کار اینجانب همین اخبار و چیزهایی است که بعضیها دیگه واقعاً نمیکشند که دنبال کنند و بخوانند و ببینند و اصلاً دیگه حال ندارند و به همین علت کلا بوسیدهاند گذاشتهاند کنار که البته این خودش خطری است عظیم، چرا که زمینه را برای گسترش اطلاعات غلط و ناصحیح و ناثواب و نالوطی و نارو زدن فراهم می کند و تا شما به خودت بیایی می بینی که ای داد و بیداد جامعه باور نادرستی پیدا کرده مثل این باور که «طالبان گوشت کم می خورند پس خوبند!» درستش این است که طالبان اگر گیاهخوار هم بشود باز هم بد است پیرو آن کشش و مغزی که می کشد اخبار این روزها را دنبال کند یا نه هم باید عرض کنم که حقیقت تلخ این که مغز آدم تا یه جایی میکشه بعدش هم دیگه نمیکشه این انتظارات به جای ملت در باره اینکه چرا طنز این روزها ناجی این برنامه و بنده نیست هم کاملاً درسته ولی من در این برنامه و پیش از این که بپردازم به موضوع برنامه -که همین مسائل روزمره ما قراره باشه -با کمال احترام، به شما مخاطبان پیگیر این برنامه می خوام اعلام کنم که من هم واقعا دیگه نمی کشم ولی آیا چشم بستن و زیر قالی پنهان کردن و برف ریختن روی همه چیزهایی که شما دیگر نمیکشید چیزی رو درست میکنه؟ من اعتقاد دارم که نه و بدینسان میخوام فراخوان بدم - یعنی فراخوان دادم - که شما هم اگر مثل من هر هفته نیم ساعت برنامه در یک رسانه جریان اصلی داشتی، این هفته وقت برنامه را به چی اختصاص میدادی و در چه موردی حرف میزدی؟ شما هم اگر مثل من بعد از بیشتر از ۳۰ سال کار در رادیو و تلویزیون و تئاتر و فلان و اینا، ۳۰ دقیقه تریبون داشتی، این هفته چه میگفتی؟ با پوزش از ذهن پراکنده این روزهای من، این شما و این هم تریبون من در خدمت شما
برنامه جمعه ۵ شهریور ۱۴۰۰ حق مطلب اینه که همدردی کنیم با همه آنها که در زندان اوین زیر شکنجه این آدمهای جمهوری اسلامی جان خودشون رو از دست دادند اگر شما یکی از دوستان، نزدیکان و یا اعضای خانوادهتون زنده به این زندان برده شد و بیجان از اونجا بیرون اومد بدانید که تنها نیستید به احترام شما و عزیز از دست رفته شما ما این برنامه رو ساختیم. به احترام همه آنها که در این زندان شکنجه شدند. به احترام هر کس که زندانی اوین زندانی بود و هست سکوت
برنامه جمعه ۲۹ مرداد ۱۴۰۰ این برنامه از اون برنامههاست که هر چند وقت یک بار - ما به عرف همین برنامه- باید بسازیم و از اول تا آخرش من تشریح مواضع کنم و «آپ تو دیت» کنم شما و خودم رو درباره اتفاقی مهیب که هفته پیش افتاده و معمولاً سیاسی است و یا سیاست زده است و البته که ما هیچوقت نمیتوانیم همین جوری سوت بزنیم و از کنارش بگذری به همین علت کل برنامه را به مثال آدم به آن موضوع اختصاص داده و در پایان معمولا با یک و یا چند پرسش به پایان میبریم اینجور قسمتهای پارادوکس که هرز چند گاهی بین برنامهها ظهور میکند معمولا نتیجهای اخلاقی غیر اخلاقی سیاسی علمی فرهنگی و یا بیفرهنگی ندارد. اما من از الان بگم که آخر این برنامه به این نتیجه میرسیم که طالبان بد است! خیلی هم بد است! ...بد ... بد تقدیم به دایی جمال
برنامه جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم چیزی به پایان نمانده است. دیروز دو ساعت دیرتر از خواب بیدار شدم و همه چیز تمام شده بود. امروز دو ساعت زودتر بیدار شدم اما باز روز تمام شد و پایان! پس پریروز داشتم همین جوری نگاه میکردم، که ناخواسته باز تمام شد هفته پیش، همین جا شنیدم که دارد تمام میشود. وقتی پرسیدم، گفتند به پایان رسیده است. دوباره پرسیدم: یعنی ادامه برنامه تا چند لحظه دیگر نیست؟ گفتند: چرا این قصه ادامه دارد! پرسیدم اگر ادامه دارد پس چرا دارد همه چیز به پایان میرسد. در جوابم نگاهی که دزدیده شد دیدم و سری که تکان داده شد. در سکوت من به این فکر کردم که حکومتداری به شیوه «من نه تنها بدم، بلکه کار هم بلد نیستم انجام بدهم» دارد به پایان خود نزدیک میشود. حالا چگونگیاش را ندانم و شما هم نپرس ولی آنچه میدانم این است که در مشهد تابوت پیدا نمیشود و در هر «میلانی» مرده است که میبرند کوچه به کوچه اجساد جانباختگان کرونا در بیمارستان هاشمینژاد مشهد انباشت شده و یارو روی آنها راه میرود تا بتواند بشمارد تعداد مردگان را تبلیغ یک بستنی با مخالف ارشاد شد ترند اول مملکت و برای لحظاتی «بیت» از «شیف» شدن اخبار به سمت «کیم دوقلو» بشکن زد در کانادا -دوباره عرض کنم جهت تأکید بر نام کشور که در کانادا- ملت راهپیمایی بزرگ کردند جهت برقراری عدالت برای قربانیان هواپیمای اوکراین که تعمداً توسط سپاه مورد حمله موشکی قرار گرفت و ۱۷۶ نفر جان باختند کارگران هفت تپه که حالا دیگر شدهاند «اکتیویستهای کارگری کارکشته» باز راهبندان کردند که حقالزحمه کار کارگری که کردهاند را بگیرند جلوی تئاتر شهر به هنریها که جمع شده بودند و به وضعیت مملکت اعتراض داشتند، گاز اشکآور شلیک شد دیگه براتون بگم که یه سری جنگل داره تو ایران میسوزه، که اصلاً فدای سرت! جلال ستاری فوت کرد، که اصلاً برات مهم نیست! آتنا دائمی باز در زندان اعتصاب غذا کرد، که خوب اصلاً دیگه انقدر اعتصاب غذا کردند زندانیها که دیگه خبر نیست مداحها دوره انداختند، پوستر زدند که کادر درمان را شکست میدهیم. بدون شرح نقل قول میکنم «زنی به دلیل عدم رعایت حجاب اجباری با ماشین زیر گرفته شد» پایان نقل قول در سطح شهر بیلبوردهایی به ناگهان ظاهر شد به مثال یک بطری کوچک واکسن که روی آن نوشته شده: «برکت روضه»! و زیر نام واکسن محتویاتش را نوشته که اعم از تربت کربلا، گوهر اشک، چای روضه و غذای نذری است! اون پایین هم یه کوچولو نوشته «ساخت هیئت» یعنی میخوام بگم الان اوضاع یه جوری شده که دیگه اون چهار تا آب انبار عهد شاه عباسم آبش کرم گذاشته این برنامه به مرحوم عزت الله انتظامی تقدیم میشود
برنامه جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ لغتنامه دهخدا را باز میکند و حرف «صاد» را پیدا میکند؛ «صیانت. [ ن َ ] (ع مص ) صیانة. نگه داشتن. نگهبانی. (غیاث اللغات ). صون. صیانة. حفظ. وقایة. نگاهداری. خویشتن بازداشتن از صیانت هیچ با فاجر نیامیزد بهم هرکه با فاجر نشیند همچنان فاجر شود منوچهری … و صیانت نفس از حوادث آفات آن قدر که در امکان آید. (کلیله و دمنه ). در ضبط ولایت و شرط جبایت آثار امانت و انوار صیانت و دقایق سیاست و شرایط حراست تقدیم کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ) رجوع به صیانة شود.» و به صیانت رجوع کردیم ... که آی آدمها آی .. آی... آی... آی... آدمها... «آی آدمها که روی ساحل آرام، در کار تماشایید موج میکوبد به روی ساحل خاموش پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش میرود نعره زنان؛ وین بانگ باز از دور می آید: «آی آدمها!» و صدای باد هر دم دلگزاتر در صدای باد بانگ او رهاتر از میان آبهای دور و نزدیک باز در گوش این نداها: «آی آدمها!...» آی آدمها! او ز راه دور، این کهنه جهان را باز میپاید میزند فریاد و امید کمک دارد...» ... فریاد … فریاد .. .. فریاد ... «فریاد که در رهگذر آدم خاکی بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند همت طلب از باطن پیران سحرخیز زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند» در این برنامه از اشعار فروغی بسطامی و نیما یوشیج و همچنین لغتنامه دهخدا استفاده شده
برنامه جمعه ۱ مرداد ۱۴۰۰ ممد جان خوبی؟ چطوری؟ چه خبر؟ خوش میگذره ؟ ممد جان میبینی چه بر سر شهر آزاد شده آمده؟ البته چه آزادی و چه کشکی ممد آقا! «نبودی ببینی» ولی چیزی هم واقعاً دیدنی نیست که بخوای الان بکوبی بیای این همه راه ببینی خوزستان الان میدونی چی شده ممد جان؟ خوزستان شده موزه ی جنگ! موزه جنگ و بدبختی و آوار و فلاکت و کربلا! یعنی میخوام بهت بگم که به افتخار دفاع مقدس و یا جنگ و یا هر چی شما میخوای اسمشو بزار - خوزستان همونجوری جنگ زده نگهداری شده! خیلی هم دقیق و حساب شده همون جوری مثل سابق نگهداری و محافظت میشه! از این نظر شاید برای تو باحال باشه ممد! مثلا اگر یک وقتی برگردی می بینی که هیچی رو از دست ندادی و اصلا «نبودی که ببینی» نبود و ندیده تو می تونستی حدس بزنی و ببینی! اینجا همه چی عوض شده ولی خوزستان همونجوری موند ممد! باورت میشه؟ خیلی باحال نه؟ انگار نه انگار که یک قرن از اون جنگ لعنتی گذشته! شرایط در خوزستان هنوز همون طوری مثل قدیما! جنگیه ممد آقا چیکار میکنی این روزا؟ تو کار خواب و اینا نیستی ؟ مثلا بری تو خواب ملت زنده رو میگما! این مادر بزرگ مرحوم من کار و زندگی نداره همش میاد به خواب من. شما می کنی از این کارا؟ اگه ماموریت دادن و خواستی بری توی خواب یکی، میشه بری تو خوابش و بشینی باهاش حرف بزنی و ببینی دردش چیه که اصرار بر نادانی و سیاست جهل داره؟ در ضمن ممد آقا یک سوال شما اون بالایی یا این پایینی؟ کجایی دقیقا؟ یعنی منظورم بعد از مرگ، آدمی می تونه همین جوری مثل فیلما سرش رو بچرخونه دنیا رو مانیتور کنه و مثلا بببینه کی داره کجا حق مردم رو میخوره؟ آهان اونجوری نیست؟ پس چه جوری کار میکنه این عالم هستی؟ مگه اینجوری نیست که آخر فیلم حق همیشه به حقدار میرسه؟ مگه اینجوری نیست که تو نیکی کن و در دجله انداز؟ میشه شما بگی یه نیکی بکنند این دفعه استثنا به جای دجله در کارون بیندازند؟ ما باز و اینا نمی خواییما! به جون تو اگه راضی به زحمت باشم. اگه لطف کنی بگی به جای اینکه «ایزد در بیابانم دهد باز» یه کوچولو «آزادی» به ما بده ممنون میشیم به هایده سلام برسون ممد
برنامه جمعه ۲۵ تیر ۱۴۰۰ خوب! ما چون هفته گذشته درباره ۱۸ تیر فیلم سینمایی ساختیم و به جای برنامه فیلم پخش کردیم و نرسیدیم به اخبار و آقایان در اخبار و اینها، این هفته قصد کردیم دور شامورتی پامورتی بازی در این برنامه را «خط بکش» کرده، مسئولیت «تو که تریبون داری» را انجام داده، نه تنها انجام، بلکه استفاده بهینه کرده و بتواند برای ثبت در تاریخ هم که شده از طریق این امواج مغناطیسی رادیو و امواج معمولی اینترنت، به گوش جهانیان برساند نگارنده و در نهایت آن که صدایش را در برنامه میشنوید اسمش کامبیز است و امروز ۲۵ تیر ۱۴۰۰ است و این برنامه هر هفته اینجاست! هر هفته البته اگر هر هفته حرفی برای گفتن داشته باشد اینجاست البته! برای همین بعضی هفتهها نیست! این هفته اما این برنامه حرف برای گفتن دارد ملت! آرام ولی تند تند، جای پای قدمهای مرا دنبال کن و با من بیا پینوشت: الکل نخور خوب نیست برات
برنامه جمعه ۱۸ تیر ۱۴۰۰ جمال هاج و واج داشت نگام می کرد. یک سکوتی برقرار شد و جمال یه دفعه گفت بیا حسینی! بیا من یه ذره پول دارم! بیا برو یه تیکه کالباس و چند تا نون و یه شونه تخم مرغ بگیر بیار بزنیم به بدن از خوشحالی جیغ زدم. پول را از دستش قاپیدم و با دمپایی و پیژامه زدم بیرون سمت سوپر محل روبهروی سوپر مارکت یه مطبوعاتی بود. بعد از اینکه خاتمی اومده بود و روزنامه های دوم خردادی راه افتاده بودند، همیشه یه چند نفر مفتخون داشتند جلوی باجه تیترها رو میخوندند رفتم توی سوپر! مارتادلا ! آب پرتقال! یه بسته لواش و یه بسته سیگار بهمن! در آخرین لحظه اما نظرم رو عوض کردم و گفتم به جای یه پاکت بهمن به همون اندازه پول یه پاکت بهمن بهم وینستون قرمز که گرونتر بود بده! ۵ نخ سیگار داد اومدم دم مطبوعاتیه و از دم فلهای ۵ تا روزنامه برداشتم. صبح امروز و خرداد و چند تا دیگه. رسیدم خونه روزنامهها رو گذاشتم روی میز و گشتم و صفحه فرهنگ و هنر رو از هر کدوم در آوردم و بقیه روزنامه رو پرت کردم یه گوشه و یا سفره کردم روی میز! کلاً اینجوری روزنامه میخوندم اصلاً حوصله سیاست رو هم نداشتم. سیاسی هم نبودم ولی نمیدونستم که تنها چند ساعت دیگه برای همیشه سیاسی میشم. یعنی سیاسیام میکنند. آن روز روز ۱۸ تیر ۱۳۷۸ بود این برنامه داستان آن روز من است
برنامه جمعه ۱۱ تیر ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم شما دیگه زیادی دارید غر میزنید که مملکت چنین است و چنان است! چرا که مملکت چنین نیست و چنان هم هیچوقت نبوده و نخواهد بود شهر در امن و امان است و -فقط دو سه جا- همین جوری تفننی، یه گروهی خس و خاشاک یه سری حرکتهای ایذایی کردند که اونم زیاد مهم نیست. اصلاً چیزی نیست که قابل طرح باشه ولی حالا چون شما اصرار میکنی من یکی دوتاش رو میگم که نگید این یارو بیانصافی کرد و موفقیتهای روزافزون مقام معظم رهبری رو ندید اصلاً خبری نیست تو مملکت! فقط خبرنگاران تجمع اعتراضی کردند جلوی سازمان محیط زیست، معلمان که یکی خودسوزی کرد، دامداران یزدی تجمع کردند و گفتند «عزا عزاست امروز روز عزاست امروز صنعت دامپروری روی هواست امروز» کشاورزان اصفهان در ورودی سازمان آب رو جوشکاری کردند! کارگران شرکت کاما بندرعباس با اعلام حمایت از کارگران صنعت نفت و گاز و پتروشیمی اعتصاب کردند. دامداران جلوی استانداری فارس تجمع کردند. مردم خودروی مأموران شهرداری را در قلعه سرا آتیش زدند پالایشگاه نفت تهران اعتصاب کرده! پالایشگاه گچساران اعتصاب کرده! کارگران پروژههای گاز پارس جنوبی اعتصاب! داروسازان به آییننامه جدید وزارت بهداشت اعتراض! جانبازان جنگ تحمیلی جلوی بنیاد شهید تجمع! رانندگان و کارگران شرکت واحد تهران جلوی ساختمان شورای شهر تجمع! یه سری از قبولشدگان آزمون استخدامی که اصطلاحاً بهشون میگن «کارنامه سبز» هم جلوی وزارت آموزش پرورش تجمع کردند! کمپرسیداران تجمع اعتراضی کردند و اعتصاب کردند و یه سری آدم بیکار هم همین جوری الکی از روی حسادت و بغض معاویه تجمع کردند که اصلاً حساب نیست خلاصه اینکه شهر در امن و امان است من راضی، تو راضی، مردم راضی، رهبر راضی، همه راضی، حتی قاضی هم راضی! پس شما صلوات بفرست و اصلاً این برنامه رو گوش نکن متفرق شید لطفا
برنامه جمعه ۴ تیر ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر نمیکنم، بلکه مطمئن هستم که متن زیر سخنرانی رئیسی رئیس جمهور مملکت در هفته گذشته بود آنچه از واکسنهایی که تولید داخلی است/ ضرورت داشت/ تولید خارجی/ سریع/ فوری/ انقلابی/ مردم احساس آرامش کنند/ و اگر آنچه در مردم چیزی/ در مسائلی/ مردم/ تولید داخلی/ ضرورت داشت/ انقلابی واکسنهایی/ آنچه/ سریع/ احساس آرامش بکنند/ انقلابی/ آنچه از/ ضرورت داشت/ فوری/ انقلابی/ آنچه/مردم احساس آرامش بکنند/ هم اقتصاد رونق بگیرد/ هم اولویت/ انشاءالله/ چون موضوع کرونا/ برخورد با این منحس/ برخورد جدی/ آنچه از واکنشهایی که سریع/ فوری/ انقلابی/ هم اقتصاد/ هم تولید/ هم دغدغه/ هم انشاءالله باقی بقای شما ملت
برنامه جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم این اولین بار نیست که در روز انتخابات در ایران، برنامهای که من در آن حرف میزنم دارد از رسانهای پخش میشود ولی یادم میآید که روزگاری در همین روزهای طلایی و اینها حداقل انتخاب بین بد و بدتر بود و همین خودش هر چند بدترین بود، ولی یک گروهی از طبقه متوسط را به پای خود میکشاند و ما هم رپورتاژ میکردیم و اول به سوتیهای کاندیداها میخندیدیم بعد هم بر مرگ کشتههای اعتراضات بعد انتخابات گریه سر میدادیم، که آی.. ملت این چه ظلمی است که بر ما میرود و باز مادرانی داغدار و باز زندانی و باز بیرحمی و بیقانونی و بیعدالتی و بیآزادی و دیگه خودت بهتر میدونی امروز روز انتخابات است ملت! انتخاباتی که در تاریخ پیدایش جمهوری اسلامی بیسابقه است. انتخاباتی که حتی احمدینژاد آن را تحریم کرده است
برنامه جمعه ۲۱ خرداد ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر می کنم درستش این بود که مجلس خبرگان به جای اینکه آن رد صلاحیتها و تأیید صلاحیتشدهها و کلاً صلاحیت رو اعلام کنه، یک دفعه رئیسی رو یه کاسه رئیس جمهور اعلام میکرد تا ما این هفته و هفته دیگر رو هدر ندیم به پردازش انتصاباتی که من و تو را سر کار گذاشته و آقا آخه چه مناظرهای چه کشکی؟ یکی میگه مسابقه هفته! یکی میگه تست هوش! اون یکی پر رو «به امام فحش میدی» میکنه! یکی دیگه تازه یادش اومده و« زنان زنان» میکنه! یکی اومده میگه «معیشت پعیشت» حالیشه! یکی میگه «یاساشین آذربایجان»! اون یکی «شیش کلاس سواد» داره این یکی معلوم نیست دکتر، مهندس،معلم، مدیر، چیه بالاخره! خلاصه که ما نفهمیدیم این سیرک است! نمایش جهت سرگرمی شماست یا مناظرات انتخاباتی اما من فکر میکنم روزگار غریبی است نازنین که سرنوشت یک ملت و آینده یک نسل داره باهاش بازی میشه. همه چیز را همگان دانند و شما اما نگاه نکن به این مردم که در کوچه و بازار و محله و فلان و اینا دارند تند تند راه میرند تا به هزار بدبختی و بیچارگی برسند و انتخابات براشون مهم نیست شما به سکوت این مردم در این روزها نگاه نکن شما فکر نکن که اومدی و زدی و بردی و زرنگی کردی و سیاست نمودی و هر کاری خواستی با هزینه ۸۰ میلیون نفر انجام دادی. فکر نکن سکوت روز بعد انتخاب در متروی تهران معنای پیروزی شماست. شما به این بیتفاوتی و بیمحلی بهت به چشم موفقیت و برد نگاه نکن. خشم و قهری که در این سکوت نهفته است به مثال رود خروشانی شما را خواهد برد. حالا شما فعلاً انتصابات کن و بگو امام زمانم! این نیز بگذرد یادش بخیر پدر مثال میآورد گاگلفی آدم رو حال میآورد
برنامه جمعه ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم یعنی فکر میکردم که ما پرونده انتخابات انتصابات جیم. الف. رو هفته پیش بسته کرده بودیم و دیگر تمام شد و حق مطلب ادا شد و از این هفته با موضوع بحث آزاد و هر چه می خواهد دل تنگت بگو بگو را هدف مرکزیت اصلی وسط برنامه قرار دادیم یا داده بودیم که ناگهان ساعتی پیش رهبر معظم انقلاب و مسلمانان جهان و حومه و حسن نصرالله و اینا فرمایش فرمودند و چون ایشان به جای فرمایش قصد مالهکشی بر حکم حکومتی اخیر مبنی بر رد صلاحیت رفیق شفیق دستمال به دست کردند، ما هم آن متنی که در رثای رنج و عذاب و شنگی و شراب و اینا نوشته بودیم را دیلیت کرده و به صورت امرجنسی وارد کوه و دشت و دمن شدیم تا ببینیم این چوپانی که فکر میکند ما گوشفیدم کیست چیست و چراست ولی همچنان من و تو در اینجا با این صدا و با این قرتیبازیها باز هم دور همیم تا جمعبندی کنیم اخبار هفته را که البته اخبار همین امروز را اگر جمعبندی کنیم کار کردهایم چون جیم. الف. تنها چیزی که تولید میکند خبر بد است و من چه کنم بی تو اگر تو برای من خبر تولید نکنی من چه کنم که رنج و عذاب از من شنگی و شاب از تو خون جگر از من موی خضاب از تو کار و تلاش از من راحت و خواب از تو کاسه خون از من تنگ گلاب از تو سوز و گداز از من عمر دراز از تو لطف و صفا از من رنگ و ریا از تو …. این برنامه به گهر افشانی خامنهای تعلق دارد! مشتی ماشالله ؟؟ … آ.. آ
برنامه جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم اگر بخواهم وظیفه خود را به عنوان اصحاب رسانه -که همان اصحاب کهف است که معاصر شده- انجام دهم و با مسئولیت هر چه تمامتر شمای مخاطب بیتریبون را هشدار بدهم باید به عرض برسانم که پیشبینی بنده از «شرایط به وجود خواهد آمده» این خواهد بود که یک افسردگی ملی و حتی فراملی پس از انتخابات، ما و شما را فرا خواهد گرفت وقتی رئیسی با اکثریت آرا انتصاب شد، همان روز بعد از اعلام نتایج ، ملت در سکوتی معنادار در مترو به سمت کار و بدبختی میروند و گاهی به همدیگر یک نگاهی میاندازد که یعنی «این چه سرنوشت محتومی است که ما داریم و والی ما به جای ما تصمیم گرفته و چون بزرگتر ماست و آقای ماست حتماً خیر ما را میخواهد». برای همین اصلاً دیگرمیگذارد ما «دستش» را ببینیم که چی دارد و چی ندارد و دارد با ما رو بازی میکند و ما اصلا خودمان دیدیم که در دستش یک «دولو خشت» هم نداشت و «تک دل» ما را بریدی … و اینکه این بار برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی -که از جمهوریتش فقط همان نقطه زیر جیمش مانده که آنهم در اختیار آقاست- گروه زیادی از عوامل خود «جیم.الف» تحریمی هستند و الان مثلاً فرقی بین احمدینژاد و بنده نیست چون جفتمان «رأی بی رأی» هستیم احتمالاً اما سال پیش رو سالی پر از افسردگی و ناامیدی ملی خواهد بود که آی ملت هشدار هشدار که اگر خامنهای شادی را از شما میگیرد، خودتان شادی را از خودتان نگیرید و این غم را به عصبانیتی معقول تبدیل کرده بر سر استبداد بکوبید چرا که ایران مال همه است سندش به نام یک نفر نیست سندش به نام هیچکس نیست پشت قباله هیچکس انداخته نشده مال ماست من و تو
برنامه جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ خوب دوستان و سروران ارجمند به روم خوش آمدید من مقداری صبر خواهم کردم تا همه برسند. ما همون جوری که از تاپیکمون پیداست قصد داریم امروز تا یه ماه دیگه همین جوری دوره ای این بحث رو ادامه بدیم فقط من خواهش میکنم اگه هند ریزینگ رو باز کردم لطفا هند تون رو بیارید بالا تا من یه ریست بکنم و بعد هم اگر دوستان عزیز لطف بکنند کوتاه نگه دارند ممنون میشیم چون خیلیها هندوشن رو آوردن بالا همون روی ۲ دقیقه نگه دارید و آخر هم اگر در ایکی ثانیه جمع بندی میفرمایید لطفا بکنید میرسیم تا به وقت تهران و لندن و نیویورک و ملبورن انشالله این روم رو با مودریتورهای کارکشته وزارت اطلاعات و باقی اطلاعاتها زنده نگه داریم تا اگر خدا بخواد روایت خودمون از داستان رو توی مغز شما فرو کنیم اگر هم حالا صدا قطع شد یه بار برید بیرون دوباره بیاید توی روم تا من هندریزینگ رو که باز کردم باز دوباره شما رو میاریم بالا تا از فرمایشات حضرت عالی بهرهمند بشیم فقط لطفا اون مایکهاتونو ببندید و به جاش هدفونهاتو رو بذارید تا نوبت به همه برسه
برنامه جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰ انسانهایی وجود دارند که ایرانی هستند، ولی مثل شما فکر نمیکنند دوست عزیز من آقا یا خانم محترم ای مادر ای پدر ای برادر ای خواهر بیایید همه با هم به احترام عشق از جا بلند شویم و حق بدهیم به همنوع خودمان که عاشق هر انسانی بشود که دوست دارد بیایید عشق را انتخاب کنیم شک ندارم که شما هم عشق را انتخاب میکنی بیا بیا بالا نترس بیا دستت رو بده به من بده من دستت رو … بیا بیا بالا
برنامه جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم الان که دارم این کلمات را مینویسم تب دارم. فکر که نمیکنم یعنی مطمئن هستم که تب دارم و همین جور شر شر دارم عرق میریزم دیشب واکسن دوم کرونا را زدم و این تب و لرز پیامدهای واکسنی است که قرار است ما را از درد کرونا در امان دارد. این یعنی، تب لعنتی تمام که بشود آن طوری که آقای دکتر مهربان و خوش تیپ و سکسی گفت از دو هفته دیگر در مقابل ویروس کرونا ایمن هستم خبری که در میان اخبار این روزها برای من خبر خوبی است. ولی خوب این روزها ما نمیدانیم خبرهایی که میآید خوب است یا بد است. ولی آنچه مهم است شفافیت است. آنچه مهم است این است که بنده به دلیل اهمیت موضوع برنامه این هفته حتی با تب و اینها آمدهام که یک وقت خدای نکرده از بزنگاه تاریخ عقب نمانم ما مردمان ایران زمین نیازی به سند و مدرک برای ظلمی که به ما روا میشود نداشتیم. ما میدانستیم که میدان بر ما حاکم است و باقی کشک است ولی امروز سند داریم و صد البته که جواد ظریف از ما نیست هنوز دانستن حق مردم است
برنامه جمعه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم گاهی هستم و گاهی نیستم و این ویژگی هر انسانی است که باشد و نباشد. احساس میکنم روزهای بد، خوب که نمیشوند هیچ، بدتر میشوند و این شاید دست من و توست من فکر میکنم ما چون مدت مدیدی است با هم دست نداده ایم، یادمان رفته که روزگاری و زمانی به چشمهای همدیگر نگاه میکردیم و دست در دست هم میگذاشتیم. شاید این دست دادن ساده که از زندگی ما حذف شده و به جایش حالا ما مشت به هم میزنیم -که یعنی سلام- باعث شده آن بند نازک تنهایی مان تبدیل به طنابی کلفت شود. حالا من که باشم که بگویم، ولی شاید این طناب بر گردن خودمان است و دارد خفه میکند ما را و دور نگه داشته آدمیان را از آن حس طبیعی انسانی دوست داشتن و دوست داشته شدن و این طبیعی نیست من فکر میکنم دست ماست. همه چیز دست ماست. قدرت دست ماست. اراده برای تغییر اوضاع دست ماست. همه چیز دست ماست و ما میتوانیم دوباره رنگ روح زندگی را به زندگی برگردانیم و زندگی را به زندگی برگردانیم در این برنامه من از شما خواهش میکنم که در چشمان من نگاه کنید و دستتان را در دست من بگذارید. غم را رو سیاه کنید و دستتان را در دست من بگذارید. اگر ابر باران شود باران بیامان شود دل را سر پناه کنید و دستتان را در دست من بگذارید دست تو …دست تو
برنامه جمعه ۲۷ فروردین ۱۴۰۰ در زندگی زخمهايی هست كه مثل خوره در انزوا روح را آهسته میخورد و میتراشد اين دردها را نمیشود به كسی اظهار كرد چون عموماً عادت دارند كه اين دردهای باورنكردنی را جزو اتفاقات و پيش آمدهای نادر و عجيب بشمارند و اگر كسی بگويد يا بنويسد مردم بر سبيل عقايد جاری و عقايد خودشان سعی میكنند آن را با لبخند شكاک و تمسخرآميز تلقی كنند. زيرا بشر هنوز چاره و دوایی برايش پيدا نكرده و تنها داروی فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به وسيله افيون و مواد مخدره است. ولی افسوس كه تأثير اين گونه داروها موقت است و پس از مدتی به جای تسكين بر شدت درد میافزايند صادق هدایت
برنامه جمعه ۱۳ فروردین ۱۴۰۰ یه قطاری داره خالی میره بندر یه لنجی روی دریا راهشو گم کرده یه دمام گوشه انبار خاک خورده دریا اسم قشنگیه و ما باید بلندتر بخندیم هر چی مارو پایینتر نگه میدارند ما باید بهشون بلندتر بخندیدم اصلا تو اگر در اون داستان ماه خدا را دیدی همت کن و بلند تر بخند و اگر بلندتر بخندی من یاد خونه میافتم و خونه جاییه که من از وقتی از ایران زدم بیرون دنبالشم و هنوز پیداش نکردم. این هم دویست و چندمین قسمت از برنامه پارادوکس است. برنامهای که برای شماست. شما که خودت میدونی کی هستی و اصلاً چرا اینجا هستی و چرا داری این برنامه رو گوش میدی! من کجام؟ من همینجام! هنوز همون آدمم! یعنی هنوز تلاش میکنم آدم باشم! شما چطور؟ ها؟ ریلکس کن نفس بکش نفس عمیق دماغ تو دهن بیرون دوباره همین کارو بکن. ۵ بار. دیدی حالت بهتر شد؟
برنامه جمعه ۶ فروردین ۱۴۰۰ سال نوی شما مبارک ملت به رسم هر سال و در این قسمت از سال، یعنی وسط عید وقتی خبر کم است و مملکت تعطیل و سیاستمداران مشغول خوردن آجیل، پارادوکس جهت روحیه دادن به مردم دنیا و خودش از طنز سیاسی فاصله گرفته و یک برنامه صد در صد عاشقانه به شما و خودش تقدیم می کند آن هم با شرکت ابی و گوگوش و شبنم طلوعی به امید پیروزی انسان بر ویروس و به امید اینکه همه عشاق ۱۱ ساله یک جایی در افق به هم برسند و سرشکسته نشوند این برنامه قطعاً یک برنامه امیدبخش و مهربان و نوروزی است پس به امید پیروزی نور علیه باطل
برنامه جمعه ۲۹ اسفند ۱۳۹۹ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم هر کدام از ما یک چیز، فقط یک چیز، یک نکته، یک رفتار، یک کنش، یک واکنش، یک زشتی زندگی، یک «آه! این چه کاری بود من کردم»، یک«باشه دیگه تکرارش نکن»، یک افسردگی بیمورد، یک داد الکی، یک قضاوت بیجا، یک حرف، یک «فقط حرف»، یک «بی عمل بودن در شرایطی که باید عمل کنی»، یک تنبلی بیمورد، یک حسادت، یک حسادت، آخ از دست این حسادت! فقط یک چیز، یک چیز، فقط یک منفی، فقط اگر یک نکته منفی که در خودمون میبینیم رو در ۹۹ جا بگذاریم سال چهارصد مون به راهه هزار و چهارصد مون مال ماست، اهل ماست، سال ماست، بیا بندازش دور و ۴۰۰ بکن مال خودت رفیق! از همین اولش ۱۴۰۰ بار به خودت بگو «دیگه نمیکنم ولی به جاش به خودم فکر میکنم» به جاش بیا نگیم دریغ از پارسال پارسال دریغی نبود مثبت نبود برای تو نبود برای من نبود برای همه یک جوری یکسان رو به پایین و کرونا رفت! بیا ۱۴۰۰ رو مال خودمون کنیم سال نوی همگی مبارک در ضمن *** این برنامه با بینظمی منظمی که دارد قصد سوئی ندارد
برنامه جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۹ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم شما آدمی را دو جا میشناسی یکی سفره و دیگری سفر، و من که همچنان در سفرم و این برنامه را در جاده درست میکنم مشغول شناخت آدميان البته چشمت روز بد نبینه که جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعت است و برنامه این هفته هم در این مورد شاید نیست بلکه به دوگانگی من و تو در برخورد با مسائل و افراد و داستانها می پردازه و در نهایت با پایانی باز از شما دعوت میکنه دقیقاً همین که برنامه تموم شد، معطلش نکرده به کلاب هاوس بیایید و در بحث ما «بعد از پارادوکس» شرکت کنید تا بدانیم که ملت حالشون چطوره من حالم چطوره! شما حالت چطوره؟ خوبی؟ خوشی؟ رو به راهی؟ رو به رشدی عزیز؟ علی الحساب امروز چندم اسفند است؟ امروز بیست و دوم اسفند است و با محاسبه سال کبیسه میدانید چند روز دیگه مونده تا عید بازی و نوروز و اینا؟ بشمار ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ هشت روز موسیقی شاد پخش میشود
برنامه جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۹ صدای زنگ تلفن صدای من صدای گریه بچه تو صندلی بغلیه هواپیما صدای ترمز ناگهانی ماشین صدای بوق صدای خروس صدای اره برقی صدای چمن زن صداهای ناهنجار ... تق توق ... تق توق زندگی قصه این آمدن و رفتنها زندگی قصه اون روزایی که هستند و خوبه و اینا نیست زندگی قصه اون نداشتنها کمبودها سرو صداها صدای خروس بیمحل صدای پشه که وزوز میکنه و آماده حمله است! زندگی همه صداهایی است که قراره روز و شبت رو خراب کنه دعواهای الکی بدبیاریها بدشانسیها اونا رو باید تبدیل کرد به زندگی صدای اره برقی صدای ماشین هر چیزی که آرامشت رو به هم میزنه هر چیزی که بالانست رو به هم میزنه زندگی اوناست تبدیل کردن اونا به زندگی، زندگیه اونان که میخوان زندگی رو ازت بگیرن اونا رو زندگی کن اونا رو تحمل اونا رو تبدیل کن به زندگی تلفنت داره زنگ میزنه حالا گوشی رو بردار
برنامه جمعه ۱ اسفند ۱۳۹۹ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم با اتفاقاتی که توی این دو هفته اخیر افتاده، هیچ چیزی بهتر از این نیست که از لحظه لحظه زندگیمون، از لحظه لحظه بودن در کنار آدمهایی که دوستشون داریم و بهشون عشق میورزیم لذت ببریم. حتی درست! غلط! هر طوری که ممکنه چون فرصتها محدوده، خیلی هم محدوده این برنامه هفته آینده به مرخصی میرود. شما هم بروید
برنامه جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ سلام من کامبیز حسینی هستم و فکر میکنم که انسان است و عادتهای بدش. انسان است و اصلاً عادتهایش ملت. ماییم و تن دادن به آنچه هر روز بر ما آوار میشود و ولش کردهایم به امانش ماییم و تلاش مذبوحانه جهت سر فرو آوردن به آنچه زندگی روزمره نامیدهایم و روزمرگی. ماییم و ول کردهایم خودمان را به قلدری عادتهایمان که توان تغییر را از ما گرفته است ماییم و خواب آلودگی، کرختی، گریزان از راحتی روزانه و شتابان به سمت پتو و بالش پر قو. ماییم و نشکستن آنچه باید بشکنیم از عادتهای روزانهمان ولی توانمان نیست ماییم و در برابرمان نسخه پیچیده و فرسوده و گندیده و پژمردهای از خودمان. ماییم و در برابر ما از خویش میرود خویشتنمان روز به روز، شب به شب، حجله به حجله، در به در ٖماییم و، در برابر ما از خویش میرود این تختهبند تن که طرح آشکار ِ بلبلان را داشت … و میبینیمش که از حفرههایی بیانتها پوشیده میشود چه کسی کفن را مچاله میکند؟ آنچه میگویند راست نیست اینجا نه کسی میخواند نه کسی به کنجی میگرید نه مهمیزی زده میشود نه ماری وحشتزده میگریزد این جا دیگر خواستار چیزی نیستم. جز چشمانی به فراخی گشوده برای تماشای این تختهبند تن که امکان آرامیدنش نیست. اینجا خواهان ِ دیدار آنانی هستم که آوازی سخت دارند.کسانی که هَیون را رام میکنند و بر رودخانهها ظفر مییابند. آنان که استخوانهاشان به صدا درمیآید و با دهان پُر از خورشید و چخماق میخوانند خواستار ِ دیدار آنانم من، اینجا، رو در روی سنگ در برابر این پیکری که عنان گسسته است میخواهم تا به من نشان دهند راه رهایی کجاست این ناخدا را که به مرگ پیوسته است شعر از لورکا/ ترجمه احمد شاملو