در برنامهی پیرنگ نگاهی میاندازیم به نمونههایِ برجستهی داستان کوتاه ایرانی. در خواندن یا بازخوانیِ هر اثر نقش عنصرِ داستانیِ عمدهای را که به اثر تمایز بخشیده، اجمالاً بررسی میکنیم و امیدواریم که در ضمنِ معرفیِ هر داستان، برای شنوندگان نوعی تمرینِ فکری فراهم کنیم که در نتیجهی آن هم درک بهتری…
Persian Media Production | رسانه پارسی
آنچه شنیدید قسمتی بود از داستانِ «با کمالِ تأسف» نوشتهی بهرام صادقی که یکی از برجستهترین نویسندگان داستان کوتاه ایرانی قلمداد میشود. دورهی فعالیتِ ادبی بهرام صادقی تنها به یک دهه خلاصه میشود و حجمِ آثارش از یک مجموعه داستان و یک داستان بلند بیشتر نیست. با این همه، تبحّرِ او در کالبدشکافی ذهن و روانِ شخصیتهای داستانی و در ترسیمِ موقعیتهایِ به ظاهر کسالتبار و در باطن بحرانزدهی آنها مثال زدنی است. همینطور قدرتِ او در آفرینش نثری بینقص که به خوبی در خدمتِ اجراهایِ ظریف او بودند، تحسینبرانگیز و تأثیرگذار بوده؛ تأثیری که هنوز بر داستاننویسی ایران مشهود است.
صفدری در «دو رهگذر» با استفادهای درخشان از زبان و نثری که گویی خاصِ این داستان خلق شده، جستجوی بازماندگان و خانوادهی دو سربازِ قربانی را سوگنامهای میکند برای همهی فرزندانی که قربانی و طعمهی جنگ شدند، بیآنکه سزاوار آن سرنوشت باشند.
شاید «جزیره» اشارهایست به تنهایی هر انسان در تلاشش برای فهمیدن رازهای اصلی زندگی: عشق، آرمان، مرگ. در تلاش فکری و عاطفیِ هر انسانی، حسی از جزیره بودن بر او غالب خواهد بود؛ حسی که نتیجهی تقابل حقیقیاش با مسالهی «زمان» است: آنچه «زمان» از وجودِ ما میسازد و آنچه ما از «زمان». درونمایههایی اینچنین بیشتر درخورِ قالبی مثل رمان یا نمایشنامهی بلند است، اما غزاله علیزاده به خوبی مزهای از آن را با داستانِ کوتاه «جزیره» به ما چشانده است.
داستان «شهرِ کوچک ما»، از مجموعهی «پسرکِ بومی»، یکی از آثارِ پرخوانندهی احمد محمود است. در این داستان، احمد محمود صنعتیشدن یکباره و به دنبال آن، تخریبِ طبیعت و ساختار سنتی جامعهای کوچک، و تلاش اعضایش برای سازگاری یا مقاومت در برابر این تغییر را دستمایه اثرش کرده است.
موضوع داستان «عروسک چینی من» اگر به شکل مستقیم گفته شود، تکراری و حتی شاید شعاری به نظر برسد. اما ترفند واقعیِ گلشیری در انتخابِ فرم داستان است، به شکلی که با چرخشی که در شیوهی روایت به کار میگیرد، داستان را به کلی دیگرگون میکند. انگار که داستانِ واقعیِ «عروسک چینی من»، داستانِ «چگونه روایت شدنِ» ماجراهاست.
در داستان «باغ فرخلقا»، شهرنوش پارسیپور با ترکیبی از واقعیت و خیال تصویری میکشد از تلاش زنان برای خلق باغی به عنوان پناهگاه که در آن همدیگر را دلجویی و حمایت کنند.
فضای نامتعارفی که داستانِ «گدا»، اثر غلامحسین ساعدی، با نورپردازیِ و عرضهی متفاوتش از واقعیت پیشِ رویِ خواننده میگذارد، فرصتی به دست میدهد تا مفاهیم مهمی مثل معنای زندگی و مرگ، ترس، شفقت، و تنهایی ارزیابی و بازاندیشی شوند.
داستانِ «زخم» مثلِ عکسی که از دورهای تاریخی گرفته شده، ارجاعات متعددی به وضعیتِ جنگزدگان جنگِ ایران و عراق دارد: تفاوتهای فرهنگیِ جنگزدگان که به حاشیههای تهران پناه آورده بودند با فرهنگِ مردمِ پایتخت؛ زیر و رو شدنِ زندگیها و خانوادهها؛ و روشهایی که مهاجرین به شکل فردی یا جمعی برای مواجهه با این مشکل در پیش میگرفتند
در دههی چهل شمسی، از یک طرف، گروههای آرمانخواه بعد از سالها سر از لاکِ خود بیرون میآوردند تا دوباره متشکل و فعال شوند، و از طرفی دیگر، زندگیِ مدرن و مصرفی با ضرباهنگ سریعاش جوانان را به جهتی مخالف میکشاند. اثرِ طنز گلی ترقی، «من هم چهگوارا هستم»، با زیرکی آینهای مقابل هر دو گروه میگرفت که با اغراق در نقایص هر دیدگاه و خندیدن به معایبِ آن، مجالی برای پرسش و بازاندیشی به مخاطبانش میداد.
داستانِ شبِ بلند روایت یک فاجعه است، فاجعهای مکرر در طولِ تاریخ که شاهدِ آن بودن در زمانهی ما نامتصور است: ازدواجِ اجباریِ کودکان
این داستانِ هفتصدکلمهایِ ابراهیم گلستان که بارها و بارها در مجموعهها و گلچینهای ادبی تجدید چاپ شده، نمونهی درخشانیست از داستانک.
داشآکل» داستانِ تقابلِ نامتوازن فرد با سنتها و عاقبت نافرجامیست که سرسپردگی بیقید به این سنتها به همراه میآورد. توفیقِ کم نظیرِ هدایت در خلقِ داش آکل کموبیش در یک چیز خلاصه میشود: بکارگیری هنرمندانهی عناصرِ کلاسیک داستانگویی، آن هم به شکلی هماهنگ. این هماهنگی بیش از همه در پیرنگِ منسجم داستان متبلور شده است.