«شبانهها» مجموعهای است از داستانهای صوتی که برای کودکان تهیه شده است. در هر یک از این داستانها که از منابع مختلف برگرفته شده، پند یا نکتهای نهفته است که کودکان میتوانند از آن بهرهمند شوند. کاری از شبنم معینیپور
Persian Media Production | رسانه پارسی
در قسمت قبل گفتیم که مردم ده شیفتهی پیرزنی شده بودن که باغی زیبا و خوشبو داشت. امّا هیچکس راز اون رو نمیدونست به غیر از دختر جوانی که این راز رو فهمیده بود. رهبران ده نمیخواستن که مردم ده به این باغ برن و به پیرزن باخرد گوش کنن. اونها سعی داشتن که مانع رفتن مردم به باغ بشن. آیا بالاخره مردمان ده به پیرزن باخرد گوش میدن یا نه؟
مردم ده شیفتهی پیرزنی شده بودن که باغی زیبا و خوشبو داشت. امّا هیچکس راز اون رو نمیدونست به غیر از دختر جوانی که این راز رو فهمیده بود.
فیل با سه تا قورباغه آشنا میشه و سر اینکه کی بهتره جر و بحث میشه تا اینکه فیل و قورباغه سر یک چیز به تفاهم میرسن و میفهمن که با وجود تفاوتها هم میتونن همدیگر رو دوست داشته باشن. به نظرتون سر چه چیزی به تفاهم رسیدن؟
خرس و خرگوش و سنجاب تصمیم میگیرن با هم برن گردش در رودخانه اما خرس که سوار قایق میشه خرگوش و سنجاب میافتن بیرون و دیگه نمیتونن سوار بشن. همه شروع میکنن فکر کردن و حیوونهای دیگه هم به کمکشون میآن. به نظرتون بالاخره میتونن برن گردش یا نه؟
گربهای توی پارک داشت کتاب میخوند و حواسش به بادکنکش نبود. همینکه کتابش تموم شد دید بادکنش نیست. گربه خیلی نگران میشه و همه جا دنبالش میگرده. به نظرتون پیداش میکنه؟
جوجهتیغی مهربان در راه بازار به دوستاش که محتاج بودن کمک میکنه به همین دلیل وقتی به بازار میرسه، همهی مغازهها بسته بودن. ولی دوستای جوجهتیغی کاری میکنن که دل جوجهتیغی هم شاد بشه.
تمام حیوانهای جنگل ادعا میکنن که انگورهای درخت مال اونهاست و بقیه حق ندارند سهمی داشته باشند تا اینکه موش پیر به اونها درس زندگی میده.
عمه موشه با صدای هولناکی از خواب بیدار میشه و میبینه خونش خراب شده. با گریه و زاری کمک میخواد و چهارتا دوست بیدرنگ به کمک اون میآن.
خرگوش که مشغول راه رفتن توی جنگله با آواز خوندنش خرس را از خواب بیدار میکنه. خرس خیلی عصبانی میشه و خرگوش برای اینکه خرس رو آروم کنه توجهش رو به چند مورد بهداشتی جلب میکنه. به نظر شما خرگوش زرنگ به خرس چه توصیههایی میکنه؟
چون فلیس همهی پولی را که مرد ثروتمند برای گیتار طلایی به او داده خرج کرده نمیتونه پول رو پس بده. مرد ثروتمند شکایت میکنه و همه پیش قاضی شهر میرن. قاضی پیشنهاد میده که گیتار رو به میدان شهر ببرن. اگر گیتار رو کسی نتونه بزنه حق با مرد ثروتمنده. اگر کسی بتونه اون رو بزنه حق با فلیسه. شما فکر میکنین حق با کیه؟
مرد ثروتمندی که خیلی طلا دوست داشت به مغازهی فلیس پیر میره و گیتار طلایی او را با قیمت زیادی میخره. دودو و میمی از اینکه از پیش فلیس و بچهها میرن ناراحت میشن و تصمیم میگیرن گوشهی تاریک گیتار مخفی بشن. مرد ثروتمند از اینکه نمیتونه گیتار رو بنوازه خشمگین میشه و از فلیس میخواد تمام پولش رو بهش پس بده.
فلیس مرد پیری است که در شهر فقیرنشینی در ایتالیا زندگی میکند. او معلم موسیقی است و سازهای خود را میسازد. یکی از سازهای او گیتار زیبایی است که در آن دو عروسک کوچک آویخته. بچههای محل از او میخواهند که به آنها نشان دهد این دو عروسک چطور در این گیتار میرقصند.
زیبا دختر بچهی کوچولویی است که به ستارهها علاقهی زیادی داره و میخواد تمام ستارههای آسمون مال اون باشه. وقتی تمام ستارههای آسمون مال اون میشن تازه میفهمه این کار چه عواقبی داره.
روزی پسر کوچولویی از اینکه از بزرگتران خودش نصیحت بشنوه خسته شده بود بنابراین تصمیم میگیره که یک درخت بشه تا کسی نتونه به اون چیزی بگه ولی کم کم نظرش عوض میشه... اما چرا؟
سعید، پسر کوچولویی است که از کنار گنجشک زخمیای میگذره به امید اینکه شخص دیگری حتماً به او کمک میکنه ولی بعد خوابی میبینه که زندگیش رو تغییر میده.
مترسک باید بین دوستی با گنجشکها و داشتن سر و ظاهری شبیه آدمها یکی را انتخاب کند.
ماهی دماغ سیاه قصهی ما خیلی کنجکاوه و همین کنجکاوی باعث میشه که او به ظاهر تو هچل بیفته اما این هچل در آخر باعث خوشحالیش میشه.
توی این قصهی ما فقط یه نفر از عهدهی فیلی که همه چیز رو لگد میکنه بر میآد. اون هم کسی نیست که شما فکر میکنین.
فلاکوی قهرمان الاغی است که صاحب فقیر خودش رو جلوی پسرعموی شهریاش روسفید میکند.
شاهزادهی کوچولو با تمام مال و منالش اصلاً خوشحال نبود تا روزی که با پسر باغبان خوش صدا همصحبت میشود.
دکتر نخودی با کیف و بساط دکتریش خیلی به فکر بقیه است. دلش میخواد دکتر درختها باشه اما در جریانی نشون میده که نسبت به حیوانهای دیگه هم اهمیت قائله.
دختر کوچولوی قصهی ما خیلی از قد بلندش ناراحت است اما بالاخره به این نتیجه میرسد که قد بلند فایدههایی هم دارد.
ارنی پسر خوبیست که کسی او را بازی نمیدهد. اما چتر بزرگی هدیه میگیرد که با آن دل همه رو به دست میآورد.
پیچک گیاه مغروری است که رشد سریع خودش را به رخ همسایهاش، درخت گردو، میکشد.
خرگوش قصهی ما خیلی بازیگوشه و طبق معمول در مسابقه از لاکپشت میبازه اما در عوض یه چیز ارزشمند دیگه به دست میآره.