POPULARITY
In the 30th Juz of the Qur'an, nearly 36 surahs were revealed in Mecca, at a time when the Prophet ﷺ was not just calling to Islam but confronting a corrupt society head-on. These Meccan surahs weren't just about individual worship—they were a bold challenge to societal ills. Surahs like Al-Mutaffifin and Al-Fajr peel back the layers of injustice—showing how arrogance, materialism, and moral decay dominated Meccan society. And yet, these weren't just historical criticisms—they were divine reminders of the Day of Accountability, when Jahannam is brought forth and every soul will cry out, “I wish I had done something for my life!” Calling for Islam isn't just about feel-good messages—it's about diagnosing societal corruption and showing that Islam is the solution. Let's ask ourselves- When we face injustice, economic exploitation, or moral confusion, will be be the ones that speak up, just as our Prophet ﷺ did? Source: https://www.youtube.com/watch?v=OuqNnJC4OVc
Al Quran Surah ke 89 Al Fajr
Al-Fajr (Arabic: الفجر, "The Dawn", "Daybreak") is the eighty-ninth chapter of the Quran, with 30 verses .[3] The sura describes destruction of disbelieving peoples: the Ancient Egyptians, the people of Iram of the Pillars, and Mada'in Saleh. It condemns those who love wealth and look with disdain upon the poor and orphans. Righteous people are promised Paradise – the final verse says "And enter you My Paradise!". The Surah is so designated after the word wal-fajr with which it opens.[4] Summary 1-4 Various oaths by natural objects 5-13 Unbelievers are warned by the fate of Ád, Thamúd, and Pharaoh[5] 14-17 Man praises God in prosperity, but reproaches him in adversity 18-22 Oppression of the poor and the orphan denounced 23-26 The wicked will vainly regret their evil deeds on the Judgment Day 27-30 The believing soul invited to the joys of Paradise[6] Then the surah discusses that Man praises God in prosperity, but reproaches him in adversity in ayaat 14th to 17th. The discourse then denounces the oppression of the poor in ayaat 18th to 22nd. And approaching the end ayaat 23rd to 25th give the verdict that the wicked will vainly regret their evil deeds on the judgment-day, while ayaat 26th to the 30th gives the good news to the believing soul invited to the joys of Paradise.[7] Period of revelation Quran chapters are not arranged in the chronological order of believed revelation (wahy).[8] Muhammad told his followers, the sahaba, the placement in Quranic order of every Wahy revealed along with the original text of Quran.[9] Wm Theodore de Bary, an East Asian studies expert, describes that "The final process of collection and codification of the Quran text was guided by one overarching principle: God's words must not in any way be distorted or sullied by human intervention. For this reason, no serious attempt, apparently, was made to edit the numerous revelations, organize them into thematic units, or present them in chronological order....".[10][11] Surat Al-Fajr is a Meccan sura[12] and meccan suras are chronologically earlier suras that were revealed to Muhammad at Mecca before the hijrah to Medina in 622 CE. They are typically shorter, with relatively short ayat, and mostly come near the end of the Qur'an's 114 surahs. Most of the surahs containing muqatta'at are Meccan. Henceforth apart from traditions,[clarification needed] this surah qualifies to be Meccan typically. According to Yusuf Ali, Al-Fajr may be placed in the dating period close to Surat Al-Lail and Ad-Dhuha. Theme of the surah There are almost seven divisions in the Qur'an[clarification needed] according to Themes.[24][25] The last of these seven sections goes from surah Al-Mulk [surah number 67] to surah Al-Nas [surah number 114].[26] This final part [last seventh of the Quran] focuses on sources of reflection, people, final scenes they will face on Judgment Day and hellfire and paradise in general[27] and admonition to the Quraysh about their fate in the present and the hereafter if they deny Muhammad, specifically.[28] This surah Al-Fajr forms a pair with the next one Al-Balad. The central theme of both the surahs is to reprimand the leaders of the Quraysh for the rebellious attitude and arrogant behavior they have adopted with regard to Allah and their fellow human beings after being bestowed with favors and riches.[29]
Audio Murottal Juz 'Amma Masjid Pogung Raya.
برنامه شماره ۹۹۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۲۷ فوریه ۲۰۲۴ - ۹ اسفند ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۹ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #48, Divan e Shamsماهِ دُرُست(۱) را ببین، کو بشکست خوابِ ماتافت(۲) ز چرخِ هفتُمین(۳) در وطنِ خرابِ ماخواب بِبَر ز چشمِ ما، چون ز تو روز گشت شبآب مده به تشنگان، عشق بس است آبِ ماجملهٔ ره، چکیده خون از سرِ تیغِ عشقِ اوجملهٔ کو(۴) گرفته بو از جگرِ کبابِ ماشکّرِ باکَرانه(۵) را، شکّرِ بیکَرانه گفت:غِرّه(۶) شدی به ذوقِ خود، بشنو این جوابِ مارُوتُرشی چرا؟ مگر صاف نَبُد شرابِ تو؟از پیِ امتحان بخور یک قدح از شرابِ ماتا چه شوند عاشقان روزِ وصال، ای خداچونکه ز هم بشد جهان از بتِ بانقابِ مااز تبریز، شمسِ دین روی نمود، عاشقانای که هزار آفرین بر مَه و آفتابِ ما(۱) ماهِ دُرُست: ماه شبِ چهارده، ماهِ کامل، بدر(۲) تافت: تابید(۳) چرخِ هفتُمین: فلکِ هفتم، در اینجا منظور عرش است.(۴) کو: کوی، محلّه(۵) باکَرانه: محدود، متناهی(۶) غِرّه: مغرور------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #48, Divan e Shamsماهِ دُرُست را ببین، کو بشکست خوابِ ماتافت ز چرخِ هفتُمین در وطنِ خرابِ مامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #756 پس قیامت شو، قیامت را ببیندیدنِ هر چیز را شرط است این تا نگردی او، ندانیاش تمامخواه آن انوار باشد یا ظَلام(۷) عقل گردی، عقل را دانی کمالعشق گردی، عشق را دانی ذُبال(۸)(۷) ظَلام: تاریکی(۸) ذُبال: فتیلهها، شعلهها، جمعِ ذُبالَه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ الْمَنُون(۹)عقل بفروش و، هنر حیرت بخررُو به خواری، نی بُخارا ای پسر(۹) رَیْبُ الْـمَنون: حوادثِ ناگوار------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #801نقش، اگر خود نقشِ سلطان یا غنیستصورتست از جانِ خود بیچاشنیست زینتِ او از برایِ دیگرانباز کرده بیهُده چشم و دهان ای تو در پیکار، خود را باختهدیگران را تو ز خود نشناختهتو به هر صورت که آیی بیستی(۱۰)که، منم این، والله آن تو نیستی یک زمان تنها بمانی تو ز خلقدر غم و اندیشه مانی تا به حلق این تو کی باشی؟ که تو آن اَوْحَدی(۱۱)که خوش و زیبا و سرمستِ خودیمرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویشصدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویش جوهر آن باشد که قایم با خود استآن عَرَض، باشد که فرعِ او شدهست گر تو آدمزادهیی، چون او نشینجمله ذُرّیّات(۱۲) را در خود ببین(۱۰) بیستی: بِایستی(۱۱) اَوْحَد: یگانه، یکتا(۱۲) ذُرّیّات: جمع ذُرّیَّة به معنی فرزند، نسل------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2513دلقک اندر دِه بُد و آن را شنیدبرنشست و تا به تِرمَد میدوید مَرکَبی دو اندر آن ره شد سَقَطاز دوانیدن فَرَس(۱۳) را زآن نَمَط(۱۴) پس به دیوان دَردَوید از گَردِ راهوقتِ ناهنگام، رَه جُست او به شاهفُجْفُجی(۱۵) در جملهٔ دیوان فتادشورشی در وَهمِ آن سلطان فتاد خاص و عامِ شهر را دل شد ز دستتا چه تشویش و بلا حادث شدهست؟! یا عَدوّی قاهری(۱۶) در قصدِ ماستیا بلایی مُهلِکی(۱۷) از غیب خاستکه زده دلقک به سَیْرانِ درشت(۱۸)چند اسپی تازی اندر راه کشت جمع گشته بر سرایِ شاه، خلقتا چرا آمد چنین اِشتاب دلق(۱۹)؟ از شتاب او و فُحشِ(۲۰) اِجتهاد(۲۱)غُلغُل و تشویش در تِرْمَد فتادآن یکی دو دست بر زانوزنانوآن دگر از وَهْم، وٰاوَیْلیکنان از نفیر و فتنه و خوفِ(۲۲) نَکال(۲۳)هر دلی رفته به صد کویِ خیال(۱۳) فَرَس: اسب(۱۴) نَمَط: طریقه و روش(۱۵) فُجْفُج: پچپچ کردن(۱۶) قاهر: چیره، غالب(۱۷) مُهلِک: هلاک کننده(۱۸) سَیْرانِ درشت: حرکت و سیر خشن و ناهموار(۱۹) دلق: مخفّفِ دلقک(۲۰) فُحش: در اینجا به معنی فاحش است.(۲۱) فُحشِ اِجتهاد: اِجتهادِ فاحش، تلاشِ بیش از حدّ(۲۲) خوف: ترس(۲۳) نَکال: کیفر، عقوبت------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384وسوسهٔ این امتحان، چون آمدتبختِ بَد دان کآمد و گَردن زدتچون چنین وسواس دیدی، زود زودبا خدا گَرد و، درآ اندر سجودسَجدهگَه را تَر کُن از اشکِ روانکِای خدا تو وارَهانَم زین گمانآن زمان کِت امتحان مطلوب شدمسجدِ دینِ تو، پُر خَرُّوب(۲۴) شد(۲۴) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1376گفت: نامت چیست؟ برگو بیدهانگفت: خَرّوب است ای شاهِ جهانگفت: اندر تو چه خاصیّت بُوَد؟گفت: من رُستَم(۲۵)، مکان ویران شودمن که خَرّوبم، خرابِ منزلمهادمِ(۲۶) بنیادِ این آب و گِلم(۲۵) رُستَن: روییدن(۲۶) هادِم: ویران کننده، نابود کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل، که جسمش ساجدستیارِ بَد خَرُّوبِ هر جا مسجدستیارِ بَد چون رُست در تو مِهرِ اوهین ازو بگریز و کم کن گفتوگوبرکَن از بیخش، که گر سَر برزندمر تو را و مسجدت را برکَنَدعاشقا، خَرّوبِ تو آمد کژی(۲۷)همچو طفلان، سویِ کژ چون میغژی(۲۸)؟خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترستا ندزدد از تو آن اُستاد، درسچون بگویی: جاهلم، تعلیم دِهاین چنین انصاف از ناموس(۲۹) بِه(۲۷) کژی: کجی، ناموزونی، ناراستی(۲۸) میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.(۲۹) ناموس: خودبینی، تکبّر------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4462 عزمها و قصدها در ماجَراگاهگاهی راست میآید تو راتا به طَمْعِ(۳۰) آن دلت نیّت کندبارِ دیگر نیّتت را بشکندور به کلّی بیمرادت داشتیدل شدی نومید، اَمَل(۳۱) کی کاشتی؟ور نکاریدی اَمَل، از عوریاش(۳۲)کی شدی پیدا بر او مقهوریاش(۳۳)؟ عاشقان از بیمرادیهایِ خویشباخبر گشتند از مولایِ خویشبیمرادی شد قلاووزِ(۳۴) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّه شنو ای خوشسرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْـمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»که مراداتت همه اِشکستهپاستپس کسی باشد که کامِ او، رواست؟ پس شدند اشکستهاش آن صادقانلیک کو خود آن شکستِ عاشقان؟ عاقلان، اشکستهاش از اضطرارعاشقان، اِشکسته با صد اختیارعاقلانش، بندگانِ بندیاندعاشقانش، شِکّری و قندیاند اِئْتیِاٰ کَرْهاً مهارِ عاقلاناِئْتِیاٰ طَوْعاً بهارِ بیدلاناز روی کراهت و بی میلی بیایید، افسار عاقلان است، اما از روی رضا و خرسندی بیایید، بهار عاشقان است.قرآن كريم، سورهٔ فصّلت (۴۱)، آيهٔ ۱۱Quran, Fussilat(#41), Line #11«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»(۳۰) طَمْع: زیادهخواهی، حرص، آز(۳۱) اَمَل: آرزو(۳۲) عوری: برهنگی(۳۳) مقهوری: مقهور بودن، شکستخوردگی، مخالف قهّار(۳۴) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3686هر چه جز عشقِ خدایِ اَحْسَن است گر شِکَر خواریست، آن جان کَنْدَن است چیست جانکندن؟ سویِ مرگ آمدن دست در آبِ حیاتی نازدن خلق را دو دیده در خاک و مَمات(۳۵) صد گمان دارند در آبِ حیات(۳۵) مَمات: مُردن، مُردگی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3135یونسَت در بطنِ(۳۶) ماهی پُخته شدمَخْلَصش(۳۷) را نیست از تسبیح، بُدگر نبودی او مُسَبِّح(۳۸)، بطنِ نُون(۳۹)حَبس و زندانش بُدی تا یُبْعَثونقرآن كريم، سورهٔ صافّات (۳۷)، آيهٔ ۱۴۳ و ۱۴۴Quran, As-Saaffaat(#37), Line #143-144«فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ» (۱۴۳)«پس اگر نه از تسبيحگويان مىبود،»«لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (۱۴۴)«تا روز قيامت در شكم ماهى مىماند.»او به تسبیح از تنِ ماهی بجَستچیست تسبیح؟ آیتِ روزِ اَلَسْتگر فراموشت شد آن تسبیحِ جانبشنو این تسبیحهایِ ماهیانهر که دید الله را، اَللّٰهی استهر که دید آن بحر را، آن ماهی استاین جهان دریاست و تن، ماهیّ و روحیونسِ محجوب از نورِ صَبوحگر مُسَبِّح باشد از ماهی، رهیدور نَه در وَی هضم گشت و ناپدیدماهیانِ جان، در این دریا پُرندتو نمیبینی به گِردت میپَرَند؟بر تو خود را میزنند آن ماهیانچشم بگشا، تا ببینیشان عیانماهیان را گر نمیبینی پدیدگوشِ تو تسبیحشان آخر شنیدصبر کردن، جانِ تسبیحاتِ توستصبر کن، کآنست تسبیحِ دُرُستهیچ تسبیحی ندارد آن دَرَج(۴۰)صبر کُن، اَلصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج(۴۱)(۳۶) بطن: شکم(۳۷) مَخْلَص: محل خلاصى(۳۸) مُسَبِّح: تسبیح کننده(۳۹) نُون: ماهى(۴۰) دَرَج: درجه(۴۱) اَلصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1059کِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2284, Divan e Shamsدر دِهِ ویرانهٔ تو گنجِ نهان است ز هو(۴۲)هین دِهِ ویرانِ تو را نیز به بغداد مده(۴۲) هو: خداوند------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2211از دَمِ حُبُّ الْوَطَن بگذر مَایستکه وطن آنسوست، جان این سوی نیستگر وطن خواهی، گذر زآن سویِ شَط(۴۳)این حدیثِ راست را کم خوان غلطحدیث«حُبُّ الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطندوستی از ایمان است.»(۴۳) شَط: رودخانه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حُبُّ الْوَطَن باشد درستتو وطن بشناس، ای خواجه نخستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #48, Divan e Shamsخواب بِبَر ز چشمِ ما، چون ز تو روز گشت شبآب مده به تشنگان، عشق بس است آبِ مامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2721روز روشن، هر که او جوید چراغعین جُستن، کوریَش دارد بلاغ(۴۴)ور نمیبینی، گمانی بُردهایکه صباحست و، تو اندر پَردهایکوریِ خود را مکن زین گفت، فاشخامُش و، در انتظارِ فضل باشدر میان روز گفتن: روز کو؟خویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جذوبِ(۴۵) رحمت استوین نشان جُستن، نشانِ علّت استأنصِتُوا(۴۶) بپذیر تا بر جانِ توآید از جانان جزای أنصِتُوا(۴۴) بلاغ: دلالت(۴۵) جَذوب: بسیار جذب کننده(۴۶) أنصِتُوا: خاموش باشید------------حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۸۸Poem(Qazal)# 188, Divan e Hafezمرا به رِندی(۴۷) و عشق آن فُضولْ(۴۸) عیب کندکه اعتراض بر اسرارِ عِلمِ غیب کندکمالِ سِرِّ مَحبَّت ببین نه نَقصِ گناهکه هر که بیهنر افتد نَظَر به عیب کندکلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل استمَباد کَس که درین نکته شکّ و رَیب(۴۹) کندشَبانِ(۵۰) وادیِ اَیْمَن(۵۱) گهی رسد به مُرادکه چند سال به جان خدمتِ شُعیب کندز دیده خون بِچکانَد فَسانهٔ حافظچو یادِ وقتِ شباب(۵۲) و زمانِ شِیب(۵۳) کند(۴۷) رِند: آزاده(۴۸) فُضول: کسی که بیجهت در کارِ دیگران دخالت کند.(۴۹) رَیب: شک(۵۰) شَبان: چوپان(۵۱) وادیِ اَیْمَن: وادی مقدس را گویند و آن بیابان و صحرایی است که در آنجا به حضرت موسی وحی رسید.(۵۲) شباب: جوانی(۵۳) شِیب: پیری------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1535دانشِ ناقص نداند فرق رالاجَرَم(۵۴) خورشید داند برق راچونکه ملعون خوانْد ناقص را رسولبود در تأویل(۵۵)، نقصانِ(۵۶) عقول(۵۴) لاجَرَم: به ناچار(۵۵) تأویل: تعبیر، تفسیر، توضیح، شرح(۵۶) نقصان: کمی، کاستی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢١٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هرکه نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستکمالِ(۵۷) خود دواسبه تاخت(۵۸)(۵۷) اِستکمال: به کمال رسانیدن، کمالخواهی(۵۸) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2370گفت: من آیینهام، مَصْقُولِ(۵۹) دستتُرک و هندو در من آن بیند که هست(۵۹) مَصْقُول: صیقلیافته------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3034ای خُنُک جانی که عیبِ خویش دیدهر که عیبی گفت، آن بر خود خریدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #34آینهات، دانی چرا غمّاز(۶۰) نیست؟زآنکه زنگار از رُخَش ممتاز نیست(۶۰) غمّاز: سخنچین------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2436, Divan e Shamsمن از عدم زادم تو را، بر تخت بنهادم تو راآیینهای دادم تو را، باشد که با ما خو کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣٠٣۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3038گر همان عیبت نبود، ایمن مباشبوک(۶۱) آن عیب از تو گردد نیز فاش(۶۱) بوک: باشد که، شاید که------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، ۱۰۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1014در همه ز آیینهٔ کَژسازِ خَودمنگر ای مردودِ نفرینِ ابدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3197لایق، آن دیدم که من آیینهایپیشِ تو آرم، چو نورِ سینهایمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1337, Divan e Shamsدلا خود را در آیینه، چو کژ بینی هرآیینهتو کژ باشی نه آیینه، تو خود را راست کن اوّلمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ما«ولی حضرت آدم گفت: «پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.»و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بیخبر نبود.»قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A'raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2622در میانِ صالحان، یک اَصْلَحیستبر سرِ توقیعش(۶۲) از سلطان صَحیست(۶۳) کآن دعا شد با اجابت مُقْتَرِن(۶۴)کُفوِ(۶۵) او نبْود کِبار اِنس و جِن در مِریاَش(۶۶) آنکه حُلو(۶۷) و حامِض(۶۸) استحجّتِ ایشان برِ حق داحِض(۶۹) استکه چو ما او را به خود افراشتیمعذر و حجّت از میان برداشتیم قبله را چون کرد دستِ حق عِیانپس، تحرّی بعد ازین مردود دان هین بگردان از تحرّی(۷۰) رُو و سرکه پدید آمد مَعاد و مُسْتَقَر(۷۱) (۶۲) توقیع: فرمان شاه، امضای نامه و فرمان(۶۳) صَحّ: مخفّفِ صَحَّ به معنی درست است، صحیح است.(۶۴) مُقْتَرِن: قرین(۶۵) کُفو: همتا، نظیر(۶۶) مِری: ستیز و جدال(۶۷) حُلو: شیرین(۶۸) حامِض: ترش(۶۹) داحِض: باطل(۷۰) تَحَرّی: جستجو(۷۱) مُستَقَر: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم------------حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۹۳Poem(Qazal)# 393, Divan e Hafezمَنَم که شُهرهٔ(۷۲) شَهرَم به عشقْ ورزیدنمَنَم که دیده نَیالودهام به بَد دیدنوفا کنیم و مَلامَت کشیم و خوش باشیمکه در طَریقَتِ ما کافریست رنجیدنبه پیرِ میکده گفتم که چیست راهِ نجاتبِخواست جامِ می و گفت عیب پوشیدنمُرادِ دل ز تماشای باغِ عالَم چیستبه دستِ مردمِ چَشم از رُخِ تو گُل چیدنبه مِیپَرستی از آن نَقشِ خود زدم بر آبکه تا خَراب کُنَم نقشِ خودْ پرستیدنبه رحمتِ سرِ زلفِ تو واثِقم(۷۳) وَرنهکشش چو نَبْوَد از آن سو چه سود کوشیدنعِنانْ به میکده خواهیم تافت زین مَجلس(۷۴)که وَعظِ بیعَمَلانْ واجب است نشنیدن(۷۲) شُهره: مشهور(۷۳) واثِق: اطمینانکننده، اعتماددارنده، مطمئن(۷۴) عِنان از چیزی تافتن: کنایه از رو برگرداندن و برگشتن از چیزی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۷۵)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۷۶)عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۷۷)؟عاشقِ صُنعِ(۷۸) خدا با فَر بوَدعاشقِ مصنوعِ(۷۹) او کافر بُوَد(۷۵) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۷۶) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۷۷) گبر: کافر(۷۸) صُنع: آفرینش(۷۹) مصنوع: آفریده، مخلوق------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #807مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویشصدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #257, Divan e Shamsجامِ مُباح(۸۰) آمد، هین نوش کُنبازرَه از غابر(۸۱) و از ماجَرا(۸۰) مُباح: حلال، جامِ مُباح: شرابِ حلال(۸۱) غابر: گذشته------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2666, Divan e Shamsبه تن اینجا، به باطن در چه کاری؟شکاری میکنی، یا تو شکاری؟کز او در آینه ساعت به ساعتهمیتابد عَجَب نقش و نگاریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2979چون گزیدی پیر، نازکدل مباشسست و ریزیده(۸۲) چو آب و گِل مباشگر به هر زخمی تو پُرکینه شویپس کجا بیصیقل، آیینه شوی؟(۸۲) ریزیده: سست و ناتوان------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsتو را هر آنکه بیآزرد، شیخ و واعظِ توستکه نیست مهرِ جهان را چو نقشِ آب قرارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133کژ رَوی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدتراستی آری، سعادت زایدتحدیث«جَفَّ القَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137گفت: رُو، هر که غمِ دین برگزیدباقیِ غمها خدا از وی بُریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1357, Divan e Shamsچرخ ار نگردد گردِ دل از بیخ و اصلش برکنمگردون اگر دونی(۸۳) کند گردونِ گردان بشکنم(۸۳) دونی: پستی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخِ وجودِ من ازین گردش فرو مانَدبگردانَد مرا آنکَس که گردون را بگردانَدحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۰۱Poem(Qazal)# 301, Divan e Hafezچرخ برهم زنم ار غیرِ مرادم گرددمن نه آنم که زبونی(۸۴) کَشم از چرخِ فلک(۸۴) زبونی: خواری، پستی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت(۸۵) را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریور ریاضت آیدت بیاختیارسر بنهْ، شکرانه دِهْ، ای کامیار(۸۶)چون حقت داد آن ریاضت، شکر کنتو نکردی، او کشیدت زامرِ کُن(۸۷)(۸۵) ریاضت: رنج، زحمت(۸۶) کامیار: کامیاب، آنکه به آرزوی خود رسیده است(۸۷) امرِ کُن: فرمانِ «بشُو و میشودِ» خداوند.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۸۸)(۸۸) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۸۹)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۸۹) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ(۹۰) جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۹۱)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۹۰) تگ: ته و بُن(۹۱) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۹۲)که بگویید از طریقِ انبساط(۹۲) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» تا «جز آنچه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3175چون ملایک گو که لا عِلْمَ لَنایا الهی، غَیْرَ ما عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «خداوندا، ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختی.»قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۹۳) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۹۳) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۹۴) و سَنی(۹۵)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۹۴) حَبر: دانشمند، دانا(۹۵) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی قول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #48, Divan e Shamsماهِ دُرُست را ببین، کو بشکست خوابِ ماتافت ز چرخِ هفتُمین در وطنِ خرابِ ماخواب بِبَر ز چشمِ ما، چون ز تو روز گشت شبآب مده به تشنگان، عشق بس است آبِ مامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1944پاک کن دو چشم را از مویِ عیبتا ببینی باغ و سَروستانِ(۹۶) غیب(۹۶) سَروستانِ: جایی که درخت سرو بسیار باشد، بوستان------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #549چون ز مُرده زنده بیرون میکشدهر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۹۷)چون ز زنده مُرده بیرون میکندنفسِ زنده سویِ مرگی میتند(۹۸)(۹۷) رَشَد: به راه راست رفتن(۹۸) میتند: از مصدر تنیدن. در اینجا یعنی میگراید------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #48, Divan e Shamsجملهٔ ره، چکیده خون از سرِ تیغِ عشقِ اوجملهٔ کو گرفته بو از جگرِ کبابِ مامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #911مُرده باید بود پیشِ حکمِ حقتا نیاید زخم، از رَبُّ الفَلَق(۹۹)قرآن کریم، سورهٔ فلق (١١٣)، آیات ۱و ۲Quran, Al-Falaq(#113), Line #1-2«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ.»«بگو: به پروردگارِ صبحگاه پناه مىبرم»«مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ.»«از شر آنچه بيافريدهاست»(۹۹) رَبُّ الفَلَق: پروردگارِ صبحگاه------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #48, Divan e Shamsشکّرِ باکَرانه را، شکّرِ بیکَرانه گفت:غِرّه شدی به ذوقِ خود، بشنو این جوابِ مامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2583آن ادب که باشد از بهرِ خدااندر آن مُسْتَعجِلی(۱۰۰) نبْود روا وآنچه باشد طبع و خشمِ عارضیمیشتابد، تا نگردد مرتضی(۱۰۱)ترسد ار آید رضا، خشمش رَوَدانتقام و ذوقِ آن، فایِت(۱۰۲) شود شهوتِ کاذب شتابد در طعامخوفِ فوتِ ذوق، هست آن خود سَقام(۱۰۳) اِشتها صادق بود، تأخیر بِهْتا گُواریده شود آن بیگِرِه(۱۰۰) مُسْتَعجِلی: شتابکاری، تعجیل(۱۰۱) مرتضی: خشنود، راضی(۱۰۲) فایِت: از میان رفته، فوت شده(۱۰۳) سَقام: بیماری------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #48, Divan e Shamsرُوتُرشی چرا؟ مگر صاف نَبُد شرابِ تو؟از پیِ امتحان بخور یک قدح از شرابِ مامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2437, Divan e Shamsخاموش کن گر بلبلی، رُو سویِ گلشن باز پَربلبل به خارِستان رَوَد، اما به نادر، گهگهیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232نه تو اَعْطَیْنٰاکَ کَوْثَر خواندهای؟پس چرا خشکی و تشنه ماندهای؟ یا مگر فرعونی و، کَوْثَر چو نیلبر تو خون گشتهست و ناخوش، ای علیل(۱۰۴)توبه کن، بیزار شو از هر عدو(۱۰۵)کو ندارد آبِ کوثر در کدوقرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیات ۱ تا ۳Quran, Al-Kawthar(#108), Line #1-3«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (۱)«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»«فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» (۲)«پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن»«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (۳)«كه بدخواه تو خود اَبتر است.»(۱۰۴) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند(۱۰۵) عدو: دشمن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #48, Divan e Shamsاز تبریز، شمسِ دین روی نمود، عاشقانای که هزار آفرین بر مَه و آفتابِ مامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١۵٣٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1537چارۀ آن دل عطای مُبدِلی(۱۰۶) استدادِ(۱۰۷) او را قابلیّت شرط نیستبلکه شرطِ قابلیّت دادِ اوستدادْ لُبّ و قابلیّت هست پوست(۱۰۶) مُبدِل: بَدَلکننده، تغییردهنده(۱۰۷) داد: عطا، بخشش------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3335گر امین آیید سویِ اهلِ رازوارهید از سَرکُلَه مانندِ بازسَرْ کلاهِ چشمبندِ گوشبندکه ازو بازست مسکین و نَژَند(۱۰۸) زآن کُلَه مر چشمِ بازان را سَد استکه همه میلش سویِ جنسِ خود استچون بُرید از جنس، با شَه گشت یاربرگُشایَد چشمِ او را بازدارراند دیوان را حق از مِرصادِ(۱۰۹) خویشعقلِ جُزوی را ز استبدادِ(۱۱۰) خویشقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیهٔ ۱۴Quran, Al-Fajr(#89), Line #14«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ»«زيرا پروردگارت به كمينگاه است.» که سَری(۱۱۱) کم کن نهای تو مستبِدبلکه شاگردِ دلی و مستعِدرُو برِ دل، رُو که تو جزوِ دلیهین که بندهٔ پادشاهِ عادلی بندگیّ او بِهْ از سلطانی استکه اَنا(۱۱۲) خَیْرٌ(۱۱۳) دمِ شیطانی استقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲Quran, Al-A'raaf(#7), Line #12«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ … .»«خدا گفت: وقتى تو را به سجده فرمان دادم، چه چيز تو را از آن بازداشت؟ گفت: من از او بهترم، … .»فرق بین و برگُزین تو ای حبیس(۱۱۴)بندگیِّ آدم از کِبرِ بلیسگفت آنکه هست خورشیدِ رَه، اوحرفِ طُوبٰی(۱۱۵) هر که ذَلَّتْ نَفْسُهُ(۱۱۶) خبر«خوشا به حال کسی که نَفْسش رام و خوار شده و کسبش حلال گشته و درونش نکو شده و برونش شکوهمند گردیده و گزند خود از مردم دور کرده است.»سایهٔ طُوبی ببین و خوش بخسپسر بنه در سایه بی سَرکَش بخسپظِلِّ(۱۱۷) ذَلَّتْ نَفْسُهُ خوش مَضْجَعیست(۱۱۸)مستعدِّ آن صفا را مَهْجَعیست(۱۱۹)سايه خاكساری و انکسار نَفْس، (کوچک کردن من ذهنی)، واقعاً خوابگاه خوبی است، این خوابگاه برای کسی است، که لایق و مستعد آن صفا باشد.گر ازین سایه رَوی سویِ مَنیزود طاغی(۱۲۰) گردی و رَه گُم کنی(۱۰۸) نَژَند: افسرده، اندوهگین(۱۰۹) مِرصادِ: کمینگاه(۱۱۰) استبداد: خودرأی بودن، خودکامگی(۱۱۱) سَری: ریاست، سروری، بزرگی(۱۱۲) اَنا: من(۱۱۳) خَیْر: بهتر(۱۱۴) حبیس: محبوس(۱۱۵) طُوبٰی: درختی است در بهشت(۱۱۶) ذَلَّتْ نَفْسُهُ: خار شد نَفْسِ او(۱۱۷) ظِلّ: سایه(۱۱۸) مَضجَع: خوابگاه، استراحتگاه(۱۱۹) مَهْجَع: خوابگاه، استراحتگاه(۱۲۰) طاغی: سرکش، طغیانکننده------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۱۲۱)«شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.»قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A'raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین مینشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.» (۱۲۱) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216علّتِ ابلیس اَنَاخَیری بُدهستوین مرض در نَفْسِ هر مخلوق هستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٣۶۴٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3647غیرتش بر عاشقی و صادقیستغیرتش بر دیو و بر اُستور(۱۲۲) نیست(۱۲۲) اُستور: سُتور، حیوانِ بارکش مانند اسب و الاغ و استر------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #360بنده را کِی زَهره باشد کز فُضول(۱۲۳)امتحانِ حق کند ای گیجِ گُول؟آن، خدا را میرسد کو امتحانپیش آرَد هر دَمی با بندگان(۱۲۳) فُضول: فضولی و گستاخی------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3348 «بیان آنکه یٰا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِاللهِ وَ رَسُولِهِ» چون نبی نیستی ز اُمّت باش چون که سلطان نهای رعیّت باشپسروِ خاموش باش، از خود زحمتی و رایی مَتَراشپسروِ عارفان و خامُش باش از خودی رای و زحمتی مَتَراشقرآن کریم، سورهٔ حجرات (۴۹)، آیهٔ ۱Quran, Al-Hujuraat(#49), Line #1«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، بر خدا و پيامبر او پيشى مگيريد و از خدا بترسيد، زيرا خدا شنوا و داناست.»پس برو خاموش باش از انقیاد(۱۲۴)زیرِ ظِلِّ امرِ شیخ(۱۲۵) و اوستاد ورنه گرچه مستعدّ و قابلیمسخ گردی تو ز لافِ کاملی هم ز استعداد وامانی اگرسرکشی ز استادِ راز و باخبرصبر کن در موزهدوزی(۱۲۶) تو هنوزور بُوی بیصبر، گردی پارهدوز کهنهدوزان گر بُدیشان صبر و حلم(۱۲۷)جمله نودوزان شدندی هم به علم پس بکوشی و به آخِر از کَلال(۱۲۸)هم تو گوئی خویش کِالعقلُ عِقال(۱۲۹ و ۱۳۰)همچو آن مردِ مُفَلْسِف(۱۳۱) روزِ مرگعقل را میدید بس بی بال و برگ بیغرض میکرد آن دم اعترافکز ذکاوت راندیم اسب از گزاف از غروری سَر کشیدیم از رجالآشنا(۱۳۲) کردیم در بحرِ خیالآشنا هیچست اندر بحرِ روحنیست اینجا چاره جز کشتیِّ نوح این چنین فرمود آن شاهِ رُسُل(۱۳۳)که مَنَم کشتی در این دریایِ کُل یا کسی کو در بصیرتهایِ منشد خلیفهٔ راستی بر جایِ منکشتیِ نوحیم در دریا که تارو نگردانی ز کشتی ای فَتیٰ همچو کَنعان سویِ هر کوهی مَرُواز نُبی(۱۳۴) لاعٰاصِمَ الْیَومَ(۱۳۵) شنو قرآن کریم، سورهٔ هود (۱۱)، آیهٔ ۴۳Quran, Hud(#11), Line #43«قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ ۚ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ»«گفت: من بر سر كوهى كه مرا از آب نگه دارد، جا خواهم گرفت. گفت: امروز هيچ نگهدارندهاى از فرمان خدا نيست مگر كسى را كه بر او رحم آورد. ناگهان موج ميان آن دو حايل گشت و او از غرقشدگان بود.»مینماید پست این کشتی ز بندمینماید کوهِ فکرت بس بلندپست منگر هان و هان این پست رابنگر آن فضلِ حقِ پیوست را در علوِّ(۱۳۶) کوهِ فکرت کم نگرکه یکی موجش کند زیر و زَبَر گر تو کنعانی، نداری باورمگر دو صد چندین نصیحت پَروَرَمگوشِ کنعان کِی پذیرد این کلام؟که بر او مُهرِ خدای است و خِتام(۱۳۷) کِی گذارَد موعظه بر مُهرِ حق؟کِی بگردانَد حَدَث حکمِ سَبَق(۱۳۸)؟ لیک میگویم حدیثِ خوشپیای(۱۳۹)بر امیدِ آنکه تو کَنعان نهایآخِر این اقرار خواهی کرد هینهم ز اوّل روز آخِر را ببین میتوانی دید آخِر را، مکنچشمِ آخِربینْت را کورِ کَهُنهر که آخِربین بُوَد مسعودوارنبودش هر دَم ز رَه رفتن عِثار(۱۴۰)گر نخواهی هر دَمی این خُفت و خیزکُن ز خاکِ پایِ مردی چشم تیز کُحْلِ(۱۴۱) دیده ساز خاکِ پاش راتا بیندازی سَرِ اوباش را که ازین شاگردی و زین اِفتقار(۱۴۲)سوزنی باشی، شوی تو ذوالْفَقار سُرمه کن تو خاکِ هر بگزیده راهم بسوزد، هم بسازد دیده را چشم اُشتر زآن بُوَد بس نوربارکو خورَد از بهرِ نورِ چشم، خار(۱۲۴) انقیاد: رام شدن، مطیع شدن، فرمانبرداری(۱۲۵) شیخ: انسانِ کامل(۱۲۶) موزهدوزی: چکمهدوزی(۱۲۷) حِلم: فضاگشایی(۱۲۸) کَلال: خستگی، درماندگی(۱۲۹) عِقال: زانوبند شتر(۱۳۰) کِالعقلُ عِقال: عقل به منزلهٔ زانوبند است.(۱۳۱) مُفَلْسِف: فلسفهدان(۱۳۲) آشنا: شنا(۱۳۳) رُسُل: رسولان(۱۳۴) نُبی: قرآن کریم(۱۳۵) لاعٰاصِمَ الْیَومَ: امروز نگهدارندهای غیر از خدا نیست.(۱۳۶) علوّ: بلندی، بزرگی(۱۳۷) خِتام: پایان کار، گِلی که با آن مُهر میکنند.(۱۳۸) حَدَث: حادث، امری که تازه واقع شده.(۱۳۸) حکمِ سَبَق: حکمِ ازلی(۱۳۹) حدیثِ خوشپی: سخن نیک و فرخنده(۱۴۰) عِثار: لغزش(۱۴۱) کُحْل: سُرمه(۱۴۲) اِفتقار: فقیر شدن، تهیدستی و درویشی-------------------------مجموع لغات:(۱) ماهِ دُرُست: ماه شبِ چهارده، ماهِ کامل، بدر(۲) تافت: تابید(۳) چرخِ هفتُمین: فلکِ هفتم، در اینجا منظور عرش است.(۴) کو: کوی، محلّه(۵) باکَرانه: محدود، متناهی(۶) غِرّه: مغرور(۷) ظَلام: تاریکی(۸) ذُبال: فتیلهها، شعلهها، جمعِ ذُبالَه(۹) رَیْبُ الْـمَنون: حوادثِ ناگوار(۱۰) بیستی: بِایستی(۱۱) اَوْحَد: یگانه، یکتا(۱۲) ذُرّیّات: جمع ذُرّیَّة به معنی فرزند، نسل(۱۳) فَرَس: اسب(۱۴) نَمَط: طریقه و روش(۱۵) فُجْفُج: پچپچ کردن(۱۶) قاهر: چیره، غالب(۱۷) مُهلِک: هلاک کننده(۱۸) سَیْرانِ درشت: حرکت و سیر خشن و ناهموار(۱۹) دلق: مخفّفِ دلقک(۲۰) فُحش: در اینجا به معنی فاحش است.(۲۱) فُحشِ اِجتهاد: اِجتهادِ فاحش، تلاشِ بیش از حدّ(۲۲) خوف: ترس(۲۳) نَکال: کیفر، عقوبت(۲۴) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.(۲۵) رُستَن: روییدن(۲۶) هادِم: ویران کننده، نابود کننده(۲۷) کژی: کجی، ناموزونی، ناراستی(۲۸) میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.(۲۹) ناموس: خودبینی، تکبّر(۳۰) طَمْع: زیادهخواهی، حرص، آز(۳۱) اَمَل: آرزو(۳۲) عوری: برهنگی(۳۳) مقهوری: مقهور بودن، شکستخوردگی، مخالف قهّار(۳۴) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر(۳۵) مَمات: مُردن، مُردگی(۳۶) بطن: شکم(۳۷) مَخْلَص: محل خلاصى(۳۸) مُسَبِّح: تسبیح کننده(۳۹) نُون: ماهى(۴۰) دَرَج: درجه(۴۱) اَلصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است.(۴۲) هو: خداوند(۴۳) شَط: رودخانه(۴۴) بلاغ: دلالت(۴۵) جَذوب: بسیار جذب کننده(۴۶) أنصِتُوا: خاموش باشید(۴۷) رِند: آزاده(۴۸) فُضول: کسی که بیجهت در کارِ دیگران دخالت کند.(۴۹) رَیب: شک(۵۰) شَبان: چوپان(۵۱) وادیِ اَیْمَن: وادی مقدس را گویند و آن بیابان و صحرایی است که در آنجا به حضرت موسی وحی رسید.(۵۲) شباب: جوانی(۵۳) شِیب: پیری(۵۴) لاجَرَم: به ناچار(۵۵) تأویل: تعبیر، تفسیر، توضیح، شرح(۵۶) نقصان: کمی، کاستی(۵۷) اِستکمال: به کمال رسانیدن، کمالخواهی(۵۸) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۵۹) مَصْقُول: صیقلیافته(۶۰) غمّاز: سخنچین(۶۱) بوک: باشد که، شاید که(۶۲) توقیع: فرمان شاه، امضای نامه و فرمان(۶۳) صَحّ: مخفّفِ صَحَّ به معنی درست است، صحیح است.(۶۴) مُقْتَرِن: قرین(۶۵) کُفو: همتا، نظیر(۶۶) مِری: ستیز و جدال(۶۷) حُلو: شیرین(۶۸) حامِض: ترش(۶۹) داحِض: باطل(۷۰) تَحَرّی: جستجو(۷۱) مُستَقَر: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۷۲) شُهره: مشهور(۷۳) واثِق: اطمینانکننده، اعتماددارنده، مطمئن(۷۴) عِنان از چیزی تافتن: کنایه از رو برگرداندن و برگشتن از چیزی(۷۵) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۷۶) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۷۷) گبر: کافر(۷۸) صُنع: آفرینش(۷۹) مصنوع: آفریده، مخلوق(۸۰) مُباح: حلال، جامِ مُباح: شرابِ حلال(۸۱) غابر: گذشته(۸۲) ریزیده: سست و ناتوان(۸۳) دونی: پستی(۸۴) زبونی: خواری، پستی(۸۵) ریاضت: رنج، زحمت(۸۶) کامیار: کامیاب، آنکه به آرزوی خود رسیده است(۸۷) امرِ کُن: فرمانِ «بشُو و میشودِ» خداوند.(۸۸) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۸۹) حَدید: آهن(۹۰) تگ: ته و بُن(۹۱) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۹۲) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره(۹۳) نَفَخْتُ: دمیدم(۹۴) حَبر: دانشمند، دانا(۹۵) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۹۶) سَروستانِ: جایی که درخت سرو بسیار باشد، بوستان(۹۷) رَشَد: به راه راست رفتن(۹۸) میتند: از مصدر تنیدن. در اینجا یعنی میگراید(۹۹) رَبُّ الفَلَق: پروردگارِ صبحگاه(۱۰۰) مُسْتَعجِلی: شتابکاری، تعجیل(۱۰۱) مرتضی: خشنود، راضی(۱۰۲) فایِت: از میان رفته، فوت شده(۱۰۳) سَقام: بیماری(۱۰۴) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند(۱۰۵) عدو: دشمن(۱۰۶) مُبدِل: بَدَلکننده، تغییردهنده(۱۰۷) داد: عطا، بخشش(۱۰۸) نَژَند: افسرده، اندوهگین(۱۰۹) مِرصادِ: کمینگاه(۱۱۰) استبداد: خودرأی بودن، خودکامگی(۱۱۱) سَری: ریاست، سروری، بزرگی(۱۱۲) اَنا: من(۱۱۳) خَیْر: بهتر(۱۱۴) حبیس: محبوس(۱۱۵) طُوبٰی: درختی است در بهشت(۱۱۶) ذَلَّتْ نَفْسُهُ: خار شد نَفْسِ او(۱۱۷) ظِلّ: سایه(۱۱۸) مَضجَع: خوابگاه، استراحتگاه(۱۱۹) مَهْجَع: خوابگاه، استراحتگاه(۱۲۰) طاغی: سرکش، طغیانکننده(۱۲۱) دَنی: فرومایه، پست(۱۲۲) اُستور: سُتور، حیوانِ بارکش مانند اسب و الاغ و استر(۱۲۳) فُضول: فضولی و گستاخی(۱۲۴) انقیاد: رام شدن، مطیع شدن، فرمانبرداری(۱۲۵) شیخ: انسانِ کامل(۱۲۶) موزهدوزی: چکمهدوزی(۱۲۷) حِلم: فضاگشایی(۱۲۸) کَلال: خستگی، درماندگی(۱۲۹) عِقال: زانوبند شتر(۱۳۰) کِالعقلُ عِقال: عقل به منزلهٔ زانوبند است.(۱۳۱) مُفَلْسِف: فلسفهدان(۱۳۲) آشنا: شنا(۱۳۳) رُسُل: رسولان(۱۳۴) نُبی: قرآن کریم(۱۳۵) لاعٰاصِمَ الْیَومَ: امروز نگهدارندهای غیر از خدا نیست.(۱۳۶) علوّ: بلندی، بزرگی(۱۳۷) خِتام: پایان کار، گِلی که با آن مُهر میکنند.(۱۳۸) حَدَث: حادث، امری که تازه واقع شده.(۱۳۸) حکمِ سَبَق: حکمِ ازلی(۱۳۹) حدیثِ خوشپی: سخن نیک و فرخنده(۱۴۰) عِثار: لغزش(۱۴۱) کُحْل: سُرمه(۱۴۲) اِفتقار: فقیر شدن، تهیدستی و درویشی
Mutiara Qur'ani - Tafsir Surat Al-Fajr Ayat 21-30 bersama Ustadz Ibrohim Bafadhol, Lc., M.Pd.I. Tayang 31 Januari 2024. Simak Mutiara Qur'ani di Radio Fajri FM setiap hari Rabu pukul 09.00-10.00 WIB.
Mutiara Qur'ani - Tafsir Surat Al-Fajr Ayat 15-20 bersama Ustadz Ibrohim Bafadhol, Lc., M.Pd.I. Tayang 24 Januari 2024. Simak Mutiara Qur'ani di Radio Fajri FM setiap hari Rabu pukul 09.00-10.00 WIB.
Dengarkan Podcast RADIO FAJRI FM 99.3 MHz, di Spotify • Google Podcast • Apple Podcast • Platform Lainnya
برنامه شماره ۹۹۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۳ دسامبر ۲۰۲۳ - ۲۳ آذر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۰ بر روی این لینک کلیک کنید برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید. متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی) متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید) متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت رنگی) متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید) تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت) تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shams یارِ ما، دلدارِ ما، عالِمِ اسرارِ ما یوسُفِ دیدارِ(۱) ما، رونقِ بازارِ ما بر دَمِ امسالِ(۲) ما، عاشق آمد پارِ(۳) ما مُفلسانیم و تویی گنجِ ما، دینارِ ما کاهلانیم و تویی حجِّ ما، پیکارِ ما خفتگانیم و تویی دولتِ بیدارِ ما خستگانیم(۴) و تویی مَرهمِ بیمارِ ما ما خرابیم و تویی از کَرَم، معمارِ ما دوش گفتم عشق را: ای شهِ عیّار(۵) ما سر مکش، مُنکر مشو، بُردهای دستارِ(۶) ما پس جوابم داد او: کز تو است این کارِ ما هرچه گویی وادهد چون صدا کهسارِ ما گفتمش: خود ما کُهیم، این صَدا گفتارِ ما ز آنکه کُه را اختیاری نَبْوَد، ای مختارِ ما گفت: بشنو اوّلاً شَمّهای ز اسرارِ ما هر سُتوری لاغری کی کشانَد بارِ ما؟ گفتمش: از ما بِبَر زحمتِ اخبارِ ما بُلبلی، مستی بِکُن، هم ز بوتیمارِ(۷) ما هستیِ تو فخرِ ما، هستیِ ما عارِ ما احمد و صدّیق(۸) بین در دلِ چون غارِ ما میننوشد هر میی مستِ دُردیخوارِ(۹) ما خور ز دستِ شَه خورَد، مرغِ خوشمنقارِ ما چون بخسپد در لَحَد قالَبِ مردارِ ما رَسته گردد زین قفس، طوطیِ طیّارِ(۱۰) ما خود شناسد جایِ خود، مرغِ زیرکسارِ ما بَعدِ ما پیدا کُنی، در زمین آثارِ ما گر به بُستان بیتوایم، خار شد گلزارِ ما ور به زندان با توایم، گُل بروید خارِ ما گر در آتش با توایم، نور گردد نارِ ما ور به جنّت بیتوایم، نار شد انوارِ ما از تو شد بازِ سپید، زاغِ ما و سارِ(۱۱) ما بس کُن و دیگر مگو: کاین بُوَد گفتارِ ما (۱) یوسُفِ دیدار: یوسُفِ آشکار و پیدا (۲) دَمِ امسال: لحظات امسال، زمان حال (۳) پار: پارسال، زمان گذشته (۴) خسته: زخمی (۵) عیّار: جوانمرد، زیرک (۶) دستار بُردن: بیخویش کردن، هستیِ مجازی را محو کردن (۷) بوتیمار: نام مرغی است که او را غمخورک نیز گویند. (۸) صدّیق: لقبِ ابوبکر، صحابی حضرت رسول (۹) دُردیخوار: آنکه تهنشین شراب را خورد. (۱۰) طیّار: پرواز کننده (۱۱) سار: پرندهای است سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد. ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shams یارِ ما، دلدارِ ما، عالِمِ اسرارِ ما یوسُفِ دیدارِ ما، رونقِ بازارِ ما بر دَمِ امسالِ ما، عاشق آمد پارِ ما مُفلسانیم و تویی گنجِ ما، دینارِ ما کاهلانیم و تویی حجِّ ما، پیکارِ ما خفتگانیم و تویی دولتِ بیدارِ ما مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۰۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #707 کُشتن و مُردن که بر نقشِ تن است چون انار و سیب را بشکستن است آنچه شیرین است، او شد ناردانگ(۱۲) وآنکه پوسیده است، نَبْوَد غیرِ بانگ آنچه با معنی است، خود پیدا شود وآنچه پوسیده است، آن رسوا شود رُو به معنی کوش ای صورتپرست زآنکه معنی، بر تنِ صورت، پَرَست همنشینِ اهلِ معنی باش تا هم عطا یابیّ و هم باشی فَتیٰ(۱۳) جانِ بیمعنی در این تَن، بیخِلاف هست همچون تیغِ چوبین در غِلاف تا غِلاف اندر بُوَد، با قیمت است چون برون شد، سوختن را آلت است تیغِ چوبین را مَبَر در کارزار(۱۴) بنگر اوّل، تا نگردد کار، زار(۱۵) گر بُوَد چوبین، برو دیگر طلب ور بُوَد الماس، پیش آ با طَرَب تیغ، در زَرّادخانهٔ(۱۶) اولیاست دیدنِ ایشان، شما را کیمیاست جمله دانایان همین گفته، همین هست دانا رَحمَةً لِلْعالَمین این دانایان برای همه جهانیان رحمت و برکت هستند. قرآن کریم، سوره انبیا (۲۱)، آیه ۱۰۷ Quran, Al-Anbiyaa(#21), Line #107 «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ.» «و نفرستاديم تو را، جز آنكه مىخواستيم به مردم جهان رحمتى ارزانى داريم.» (۱۲) ناردانگ: آب انار، شربت ترش و شیرین خوشمزه (۱۳) فَتیٰ: جوانمرد (۱۴) کارزار: جنگ و نبرد (۱۵) زار: خراب و نابسامان (۱۶) زَرّادخانه: کارگاه اسلحه سازی ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۶۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #760 حق، فِشانْد آن نور را بر جانها مُقبِلان(۱۷) برداشته دامانها و آن نثارِ نور را او یافته روی، از غیرِ خدا برتافته هر که را دامانِ عشقی نا بُده ز آن نثارِ نور، بیبهره شده (۱۷) مُقبِل: نیکبخت ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۱۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1713 غیرت آن باشد که او غیرِ همهست آنکه افزون از بیان و دَمدَمهست مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #123 هرکه با ناراستان هَمسَنگ(۱۸) شد در کمی افتاد و، عقلش دَنگ(۱۹) شد رُو اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّار باش خاک بر دلداریِ اَغیار پاش برو نسبت به کافران، سخت و با صلابت باش و بر سر عشق و دوستی نامحرمانِ بَدنَهاد، خاک بپاش. قرآن کریم، سورهٔ فتح (۴۸)، آیهٔ ۲۹ Quran, Al-Fath(#48), Line #29 «… أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ…» «… بر کافران سختگیر و با خود شفیق و مهربان …» بر سرِ اَغیار چون شمشیر باش هین مکُن روباهبازی، شیر باش (۱۸) هَمسَنگ: هموزن، همتایی، در اینجا مصاحبت (۱۹) دَنگ: احمق، بیهوش ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shams بس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله(۲۰) لیکَش این دانش و کِفایَت نیست (۲۰) کَفیٰ بِالله: خداوند کفایت میکند. ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢١٢ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212 هرکه نقصِ خویش را دید و شناخت اندر اِستِکمالِ(۲۱) خود، دو اسبه تاخت(۲۲) (۲۱) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمالخواهی (۲۲) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن ------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690 کارگاهِ صُنعِ(۲۳) حق، چون نیستی است پس بُرونِ کارگه بیقیمتی است (۲۳) صُنع: آفرینش، آفریدن ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468 جمله استادان پیِ اظهارِ کار نیستی جویند و جایِ اِنکسار(۲۴) لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۲۵) کارگاهش نیستیّ و لا بُوَد هر کجا این نیستی افزونتر است کارِ حق و کارگاهش آن سَر است (۲۴) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی (۲۵) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند ------------ مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2634 حقِّ ذاتِ پاکِ اللهُ الصَّمَد(۲۶) که بُوَد بِهْ مارِ بَد از یارِ بَد مارِ بَد جانی ستاند از سَلیم(۲۷) یارِ بَد آرَد سویِ نارِ مقیم از قَرین بی قول و گفتوگویِ او خو بدزدد دل نهان از خویِ او (۲۶) صَمَد: بینياز، از صفات خداوند (۲۷) سَلیم: سالم، درست، بیعیب ------------ مولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۸۷۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat) # 1873, Divan e Shams دلدارْ مرا گفت: زِ هر دلداری گر بوسه خری، بوسه ز من خر باری(۲۸) گفتم که به زر؟ گفت که زر را چه کنم؟ گفتم که به جان؟ گفت که آری، آری! (۲۸) باری: سرانجام ------------ مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880 چون رهیدی، شُکرِ آن باشد که هیچ سویِ آن دانه نداری پیچ پیچ(۲۹) (۲۹) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده ------------ مولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۸۸۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #881 صد جَوالِ(۳۰) زر بیآری ای غَنی حق بگوید دل بیار ای مُنحَنی(۳۱) (۳۰) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست میکردند، بارجامه. (۳۱) مُنحَنی: خمیده، خمیدهقامت، بیچاره و درمانده ------------ مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #888 از برایِ آن دلِ پُر نور و بِر(۳۲) هست آن سلطانِ دلها منتظر (۳۲) بِرّ: نیکی، نیکویی ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۵۶۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3567 با خود آمد، گفت: ای بحرِ خوشی ای نهاده هوشها در بیهُشی خواب در بنهادهیی بیداریی بستهیی در بیدلی دلداریی توانگری پنهان کنی در ذُلِّ(۳۳) فقر طوقِ(۳۴) دولت بسته اندر غُلِّ(۳۵) فقر ضِدّ اندر ضِد، پنهان مُندَرَج(۳۶) آتش اندر آبِ سوزان مُنْدَرَج روضه(۳۷) اندر آتشِ نَمرود، دَرج(۳۸) دخلها رویان شده از بذل و خرج تا بگفتهٔ مصطفی شاهِ نَجاح(۳۹) اَلسَّماحُ یاٰ اُولِیالنَّعْمیٰ رَباح ای صاحبان نعمت، بخشندگی مایهٔ سودمندی است حدیث «اَلسَّماحُ رَباحٌ وَ العُسرُ شُؤمٌ؛» «بخشندگی، مایهٔ سودمندی است و تنگچشمی مایهٔ ناخجستگی» مٰا نَقَص مالٌ مِنَ الصَّدْقاتِ قَط اِنَّمَاالْخَیْراتُ نِعْمَالْـمُرْتَبَط هرگز ثروت از دادنِ صدقات، کاستی نمیگیرد. همانا دادنِ خیرات و مَبَرّات، با صاحب خود نکوپیوندی دارد. جوشش و افزونیِ زر، در زکات عصمت از فحشاء و مُنْکَر، در صَلات(۴۰) قرآن کریم، سورهٔ عنکبوت (۲۹)، آیهٔ ۴۵ Quran, Al-Ankaboot(#29), Line #45 «… إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ …» «… همانا نماز آدمی را از تبهکاری و زشتی بازمیدارد …» آن زکاتت کیسهات را پاسبان وآن صَلاتت هم ز گرگانت شبان میوهٔ شیرین نهان در شاخ و برگ زندگیِّ جاودان در زیرِ مرگ زِبْل(۴۱)، گشته قوتِ خاک از شیوهای زآن غذا، زاده زمین را میوهای در عدم پنهان شده موجودیی در سرشتِ ساجدی، مسجودیی آهن و سنگ از برونش مُظْلِمی(۴۲) اندرون نوریّ و، شمعِ عالَمی دَرْج در خوفی هزاران ایمنی در سوادِ چشم، چندان روشنی اندرونِ گاوِ تن، شهزادهیی گنج در ویرانهیی بنهادهیی تا خری پیری گریزد زآن نفیس گاو بیند شاه نی، یعنی بِلیس(۴۳) (۳۳) ذُلّ: خواری (۳۴) طُوق: گردنبند (۳۵) غُلّ: زنجیر (۳۶) مُندَرَج: درج شده، نهفته شده (۳۷) روضه: باغ (۳۸) دَرج: چیزی را در چیز دیگر پیچیدن، نهفتن (۳۹) نَجاح: رستگاری، پیروزی (۴۰) صلات: صلاة، نماز (۴۱) زِبْل: کود، مدفوع، سرگین (۴۲) مُظْلِم: تاریک (۴۳) بِلیس: ابلیس، شیطان ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۷۸۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2784 فکرها را اخترانِ چرخ دان دایر اندر چرخِ دیگر آسمان سعد دیدی، شُکر کن، ایثار کن نحس دیدی، صَدْقه وَاستغفار کن ما کیایم این را؟ بیا ای شاهِ من طالعم مُقبِل کن و، چرخی بزن روح را تابان کن از انوارِ ماه که ز آسیبِ ذَنَب(۴۴)، جان شد سیاه از خیال و وَهْم و ظَن، بازش رَهان از چَهْ و جَورِ رَسَن، بازش رَهان تا ز دلداریِّ خوبِ تو، دلی پَر بر آرَد، بر پَرَد ز آب و گِلی ای عزیزِ مصر و در پیمانْ دُرُست یوسفِ مظلوم در زندانِ توست در خَلاصِ او یکی خوابی ببین زود، کَاللهُ یُحِبُّالْمُحْسِنین قرآن کریم، سورهٔ آلعمران (۳)، آیهٔ ۱۴۸ Quran, Al-i-Imran(#3), Line #148 «فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ.» «خدا پاداش اينجهانى و پاداش نيک آنجهانى را به ايشان ارزانى داشت و خدا نيكوكاران را دوست دارد.» (۴۴) ذَنَب: از اصطلاحات نجومی است، ولی در اینجا مراد هشیارِ جسمی است ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4637 شه نوازیدش که هستی یادگار کرد او را هم بدین پرسش شکار از نوازِ شاه، آن زارِ حَنید(۴۵) در تنِ خود، غیرِ جان، جانی بدید در دلِ خود، دید عالی غُلغُله که نیابد صوفی آن در صد چِله(۴۶) (۴۵) حَنید: دلسوخته، داغدیده (۴۶) چِله: چِلّه ------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۵۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2252 چون پیمبر دید آن بیمار را خوش نوازش کرد یارِ غار را زنده شد او چون پیمبر را بدید گوییا آن دَم مر او را آفرید گفت: بیماری، مرا این بخت داد کآمد این سلطان برِ من بامداد مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۴۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4643 در نظرها چرخ، بس کهنه و قَدید(۴۷) پیشِ چشمش هر دَمی خَلْقٌ جَدید قرآن کریم، سورۀ واقعه (۵۶)، آیات ۶۰ تا ۶۳ Quran, Al-Waaqia(#56), Line #60-63 «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ. عَلَىٰ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ. وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَىٰ فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ. أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ.» «ما مرگ را بر شما مقدّر ساختيم و ناتوان از آن نيستيم كه به جاى شما قومى همانندِ شما بياوريم و شما را به صورتى كه از آنم بىخبريد از نو بيافرينيم. شما از آفرينشِ نخست آگاهيد؛ چرا به يادش نياوريد؟ آيا چيزى را كه مىكاريد ديدهايد؟» قرآن کریم، سورۀ ق (۵۰)، آیات ۱۵ و ۱۶ Quran, Qaaf(#50), Line #15-16 «أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ. وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.» «آيا از آفرينشِ نخستين عاجز شده بوديم؟ نه، آنها از آفرينشِ تازه در شَکاند. ما آدمى را آفريدهايم و از وسوسههاى نَفْسِ او آگاه هستيم، زيرا از رگِ گردنش به او نزديکتريم.» قرآن کریم، سورۀ الرحمن (۵۵)، آیۀ ۲۹ Quran, Al-Rahman(#55), Line #29 «يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.» «هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل [و محتاجِ] درگاهِ اوست، و او هر روز در كارى [جدید] است.» (۴۷) قَدید: گوشتی که در قدیم میخشکاندند و در زمستان مصرف میکردند. در اینجا مناسب معنی کهنه و فرسوده است. ------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057 گر برویَد، ور بریزد صد گیاه عاقبت بر روید آن کِشتهٔ اله کِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخست این دوم فانی است و آن اوّل درست کِشتِ اوّل کامل و بُگزیده است تخمِ ثانی فاسد و پوسیده است مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4644 روحِ زیبا چونکه وارَست از جسد از قضا بیشک چنین چشمش رسد قرآن کریم، سورهٔ ق (۵۰)، آیهٔ ۲۲ Quran, Qaaf(#50), Line #22 «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ.» «تو از اين غافل بودى. ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است.» صد هزاران غیب، پیشش شد پدید آنچه چشمِ محرمان بیند، بدید آنچه او اندر کتب برخوانده بود چشم را در صورتِ آن برگشود از غبارِ مَرکبِ آن شاهِ نر یافت او کُحلِ عُزیزی(۴۸) در بَصَر بر چنین گُلزار دامن میکشید جزو جزوش نعرهزن: هَلْ مِنْ مَزید؟(۴۹) َ گُلشنی کز بَقْل(۵۰) رویَد، یک دَم است گُلشنی کز عقل رویَد، خُرّم است گُلشنی کز گِل دمد، گردد تباه گُلشنی کز دل دمد، وافَرْحَتٰاه(۵۱) علمهایِ بامزهٔ دانستهمان زآن گلستان یک دو سه گلدسته دان زآن زبونِ این دو سه گُلدستهایم که درِ گُلزار بر خود بستهایم آنچنان مِفتاحها هر دمَ به نان میفُتَد، ای جان دریغا از بَنان(۵۲) (۴۸) کُحلِ عُزیزی: نوعی سرمه برای تقویت چشم (۴۹) هلْ مِنْ مَزید؟: آیا بیشتر هم هست؟ (۵۰) بَقْل: سبزه و گیاهی که از زمین بروید. (۵۱) وافَرْحَتٰاهُ: کلمهای است که در مقام اظهار شادی گویند؛ خوشا (۵۲) بَنان: سرِ انگشت ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۲۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4525 گفت: ای ستّار، برمَگْشای راز سر بِبَسته میخرم، با من بساز سَتْر کن تا بر تو سَتّاری کنند تا نبینی ایمنی، بر کس مَخَند بس درین صندوق چون تو ماندهاند خویش را اندر بلا بنشاندهاند آنچه بر تو خواهِ آن باشد پسند بر دگر کس آن کن، از رنج و گزند زآنکه بر مِرصاد(۵۳)، حق و اندر کمین میدهد پاداش پیش از یومِ دین قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیهٔ ۱۴ Quran, Al-Fajr(#89), Line #14 «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ.» «زيرا پروردگارت به كمينگاه است.» آن عظیمُالْعَرش(۵۴)، عرشِ او محیط تختِ دادش(۵۵) بر همهٔ جانها بسیط(۵۶) گوشهٔ عرشش به تو پیوسته است هین مَجُنبان جز به دین و داد(۵۷) دست تو مراقب باش بر احوالِ خویش نوش بین در داد و، بعد از ظلم، نیش گفت: آری، اینچه کردم، اِستم(۵۸) است لیک هم میدان که بادی(۵۹) اَظْلَم(۶۰) است ضربالمثل عربی «اَلْبٰادی اَظْلَمُ» «آغازگر ستم، ستمکارتر است.» گفت نایب: یک به یک ما بادیایم با سوادِ وجه(۶۱) اندر شادیایم همچو زنگی کو بُوَد شادان و خَوش او نبیند، غیرِ او بیند رُخَش ماجرا بسیار شد در مَنْ یَزید(۶۲) داد صد دینار و آن از وی خرید هر دَمی صندوقیی، ای بَدپَسند هاتفان و غیبیانَت میخرند (۵۳) مِرصاد: کمینگاه (۵۴) عظیمُالْعَرش: صاحب عرش عظیم، منظور خداوند است (۵۵) تختِ داد: عدالتی که همچون عرش بر همهکس احاطه دارد. (۵۶) بسیط: فراخیافته، در اینجا یعنی عامّ و شامل (۵۷) داد: عدل و انصاف (۵۸) اِستم: ستم (۵۹) بادی: آغازکننده (۶۰) اَظْلَم: ستمکارتر (۶۱) سوادِ وجه: سیاهی چهره، سیاهرویی (۶۲) مَنْ یَزید: چه کسی میافزاید؟ ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۸۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4483 من چه دارم غیرِ آن صندوق، کآن هست مایهٔ تُهمت و پایهٔ گُمان؟ خلق پندارند زر دارم درون داد واگیرند از من، زین ظُنون(۶۳) صورتِ صندوق بس زیباست، لیک از عُروض(۶۴) و سیم و زر خالی است نیک چون تنِ زَرّاقِ(۶۵) خوب و باوقار اندر آن سَلّه(۶۶) نیابی غیرِ مار من بَرَم صندوق را فردا به کو پس بسوزم در میانِ چارسو(۶۷) تا ببیند مؤمن و گبر و جهود که درین صندوق جز لعنت نبود (۶۳) ظُنون: جمع ظنّ، شک و گمانها (۶۴) عُروض: کالاهای قیمتی، جمع عَرض (۶۵) زَرّاق: بسیار حیلهگر (۶۶) سَلّه: سَبَد (۶۷) چارسو: چهارسُوق، چهارراهِ میانِ بازار ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۳۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4436 حد ندارد این مثل، کم جو سخن تو برو، تحصیلِ استعداد کن بهرِ استعداد تا اکنون نشست شوق از حد رفت و آن نآمد به دست گفت: استعداد هم از شَه رسد بی ز جان کی مستعد گردد جسد؟ لطفهایِ شَه غمش را درنَوَشت(۶۸) شد که صیدِ شَه کند، او صید گشت هر که در اِشکارِ چون تو صید شد صید را ناکرده قید، او قید شد هر که جویایِ امیری شد، یقین پیش از آن او در اسیری شد رَهین(۶۹) عکس میدان نقشِ دیباجهٔ جهان نامِ هر بندهٔ جهان، خواجهٔ جهان ای تنِ کژفکرتِ(۷۰) معکوسرُو(۷۱) صد هزار آزاد را کرده گرو مدّتی بگذار این حیلتپَزی(۷۲) چند دَم پیش از اجل آزاد زی(۷۳) ور در آزادیت چون خر، راه نیست همچو دَلْوَت سِیر جز در چاه نیست مدّتی رو ترک جانِ من بگو رَو حریفِ دیگری جز من بجو نوبتِ من شد(۷۴) مرا آزاد کن دیگری را غیرِ من داماد کن ای تنِ صد کاره، ترکِ من بگو عمرِ من بُردی، کسی دیگر بجو (۶۸) درنَوَشت: طی کرد، درنوردید، در هم پیچید (۶۹) رَهین: مرهون، گرو نهاده شده (۷۰) کژفکرت: کجاندیش (۷۱) معکوسرُو: وارونهکار، کسی که معکوس حرکت میکند. (۷۲) حیلتپَزی: نیرنگ آوردن، حیله انگیختن، نیرنگبازی کردن (۷۳) زی: زندگی کن (۷۴) شد: رفت، گذشت، سپری شد. ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214 علّتی بتّر ز پندارِ کمال نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۷۵) (۷۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240 کرده حق ناموس را صد من حَدید(۷۶) ای بسی بسته به بندِ ناپدید (۷۶) حَدید: آهن ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219 در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۷۷) گرچه جو صافی نماید مر تو را (۷۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۷۸) که بگویید از طریقِ انبساط (۷۸) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره ------------ مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130 چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد. قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲ Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32 «قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.» «گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.» مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams دم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۷۹) بپذیر کارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل (۷۹) نَفَخْتُ: دمیدم ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shams ای عاشقِ جَریده(۸۰)، بر عاشقان گُزیده بگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن (۸۰) جَریده: یگانه، تنها ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shams یارِ ما، دلدارِ ما، عالِمِ اسرارِ ما یوسُفِ دیدارِ ما، رونقِ بازارِ ما مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2263 دل، تو این آلوده را پنداشتی لاجَرَم دل ز اهلِ دل برداشتی مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #444 رو بخواهم کرد آخِر در لَحَد(۸۱) آن بِهْ آید که کنم خو با اَحَد (۸۱) لَحَد: قبر، گور ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #4, Divan e Shams ای یارِ ما عَیّارِ ما، دامِ دلِ خَمّارِ ما پا وامکش از کارِ ما، بِسْتان گرو دستارِ ما مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shams گفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ من هیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ من مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣٠٣۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3038 گر همان عیبت نبود، ایمن مباش بوک آن عیب از تو گردد نیز فاش مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #807 مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویش صدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویش مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1298 چیزِ دیگر ماند، اما گفتنش با تو، روحُالْقُدْس گوید بیمَنَش نی، تو گویی هم به گوشِ خویشتن نی من و، نی غیرِ من، ای هم تو من مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1937 گفته او را من زبان و چشمِ تو من حواس و من رضا و خشمِ تو رُو که بییَسْمَع و بییُبصِر(۸۲) توی سِر تُوی، چه جایِ صاحبسِر تُوی (۸۲) بییَسْمَع و بییُبصِر: به وسیلهٔ من میشنود و به وسیلهٔ من میبیند. ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۴۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #343, Divan e Shams شما را بیشما میخوانَد آن یار شما را این شمایی مصلحت نیست مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۳۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2631 که در آن دَم که بِبُرّی زین مُعین(۸۳) مبتلا گردی تو با بِئْسَ الْقَرین(۸۴) قرآن کریم، سوره زُخرف (۴۳)، آیهٔ ۳۸ Quran, Al-Zukhruf(#43), Line #38 «حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ» «تا آنگاه که نزد ما آید، میگوید: «ایکاش دوریِ من و تو، دوریِ مشرق و مغرب بود و تو چه همراه بدی بودی.»» (۸۳) مُعین: یار، یاری کننده (۸۴) بِئْسَ الْقَرین: همنشینِ بد ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3406 پس جزایِ آنکه دید او را مُعین(۸۵) مانْد یوسف حبس در بِضْعَ سِنین(۸۶) قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۴۲ Quran, Yusuf(#12), Line #42 «وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ.» «و (یوسف) به يكى از آن دو كه مىدانست رها مىشود، گفت: مرا نزد مولاى خود ياد كن. اما شيطان از خاطرش زدود كه پيش مولايش از او ياد كند، و چند سال در زندان بماند.» (۸۵) مُعین: یار، یاریکننده (۸۶) بِضْعَ سِنین: چند سال ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shams کاهلانیم و تویی حجِّ ما، پیکارِ ما خفتگانیم و تویی دولتِ بیدارِ ما مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۳۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3635 اجتهادِ گَرم ناکرده، که تا دل شود صاف و، ببیند ماجَرا مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2266 آنچه گوید نَفْسِ تو کاینجا بَد است مَشنَوَش چون کارِ او ضد آمدهست تو خلافش کُن که از پیغمبران این چنین آمد وصیّت در جهان مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1365 میلِ شهوت، کر کند دل را و کور تا نماید خر چو یوسف، نار نور مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۵۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2955 گر ندانی ره، هر آنچه خر بخواست عکسِ آن کن، خود بُوَد آن راهِ راست مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396 پس ریاضت را به جان شو مُشتری چون سپردی تن به خدمت، جان بَری ور ریاضت آیدت بیاختیار سر بنه، شکرانه دِه، ای کامیار چون حقت داد آن ریاضت، شکر کن تو نکردی، او کشیدت زامر ِکُن مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۶۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2363 غفلت و کفرست مایهٔ جادُوی مَشعَلهٔ(۸۷) دین است جانِ موسوی (۸۷) مَشعَله: مَشعل ------------ مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶٩ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4069 چه عجب گر مرگ را آسان کند او ز سِحرِ خویش، صد چندان کند سِحْر، کاهی را به صنعت کُه کند باز، کوهی را چو کاهی میتند زشتها را نغز(۸۸) گرداند به فنّ نغزها را زشت گرداند به ظنّ کارِ سِحر اینست کو دَم میزند هر نَفَس، قلبِ(۸۹) حقایق میکند آدمی را خر نماید ساعتی آدمی سازد خری را، و آیتی اینچنین ساحر درون توست و سِرّ اِنَّ فی الْوَسواس سِحْراً مُسْتَتِرّ چنین ساحری در باطن و درون تو نهان است، همانا در وسوسهگری نفس، سحری نهفته شده است. (۸۸) نغز: خوب، نیکو، لطیف (۸۹) قلب: تغییر دادن و دیگرگون کردن چیزی، واژگون ساختن چیزی ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shams خستگانیم و تویی مَرهمِ بیمارِ ما ما خرابیم و تویی از کَرَم، معمارِ ما مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489 گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنا او ز فعل حق نَبُد غافل چو ما ولی حضرت آدم گفت: «پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.» و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بیخبر نبود. قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳ Quran, Al-A'raaf(#7), Line #23 «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.» «آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.» مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488 گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنی کرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۹۰) شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت. قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶ Quran, Al-A'raaf(#7), Line #16 «قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» «ابلیس گفت: «پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین مینشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.»» (۹۰) دَنی: فرومایه، پست ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shams تو همچو وادیِ(۹۱) خشکی و ما چو بارانی تو همچو شهرِ خرابی و ما چو معماری (۹۱) وادی: بیابان ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shams زهی باغی که من ترتیب کردم زهی شهری که من بنیاد کردم مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #232, Divan e Shams زهی جهان و زهی نظمِ نادر و ترتیب هزار شور درافکنْد در مُرتَّبها مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shams دوش گفتم عشق را: ای شهِ عیّار ما سر مکش، مُنکر مشو، بُردهای دستارِ ما مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۱۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #711 جان فدا کردن برایِ صیدِ غیر کفرِ مطلق دان و نومیدی ز خیر هین مشو چون قند پیشِ طوطیان بلکه زَهری شو شو، ایمن از زیان یا برایِ شادباشی(۹۲) در خطاب خویش چون مُردار کن پیشِ کِلاب(۹۳) (۹۲) شادباش: کلمه تحسین به جای تبریک و تهنیت. امر به شاد بودن یعنی خوش باش، آفرین (۹۳) کِلاب: سگان، جمع کَلب ------------ مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #408 چون شکارِ خوک آمد صیدِ عام رنجِ بیحد، لقمه خوردن زو حرام آنکه ارزد صید را، عشق است و بس لیک او کِی گنجد اندر دامِ کس؟ تو مگر آییّ و صیدِ او شَوی دام بگْذاری، به دامِ او رَوی مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shams پس جوابم داد او: کز تو است این کارِ ما هرچه گویی وادهد چون صدا کهسارِ ما مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۹۴) که بگویید از طریقِ اِنبساط (۹۴) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shams گفت: بشنو اوّلاً شَمّهای ز اسرارِ ما هر سُتوری لاغری کی کشانَد بارِ ما؟ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #232, Divan e Shams خِرَد نداند و حیران شود ز مذهبِ عشق اگرچه واقف باشد ز جمله مذهبها مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #65 گر بدیدی حسِّ حیوان شاه را پس بِدیدی گاو و خر اَلله را گر نبودی حسِّ دیگر مر تو را جُز حسِ حیوان، ز بیرونِ هوا مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4470 عاقلان، اشکستهاش از اضطرار عاشقان، اشکسته با صد اختیار عاقلانش، بندگانِ بندیاند عاشقانش، شِکّری و قندیاند اِئْتِیا کَرْهاً مهارِ عاقلان اِئْتِیا طَوْعاً بهارِ بیدلان از روی کراهت و بی میلی بیایید، افسار عاقلان است، اما از روی رضا و خرسندی بیایید، بهار عاشقان است. قرآن كريم، سورهٔ فصّلت (۴۱)، آيهٔ ۱۱ Quran, Fussilat(#41), Line #11 «ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.» «سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. پس به آسمان و زمين گفت: «خواه يا ناخواه بياييد.» گفتند: «فرمانبردار آمديم.»» مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #237, Divan e Shams هستیِ تو فخرِ ما، هستیِ ما عارِ ما احمد و صدّیق بین در دلِ چون غارِ ما مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shams این سینه را چون غار دان، خلوتگهِ آن یار دان گر یارِ غاری(۹۵)، هین بیا، در غار شو، در غار شو (۹۵) یارِ غار: مجازاً دوست بسیار صمیمی ------------------------- مجموع لغات: (۱) یوسُفِ دیدار: یوسُفِ آشکار و پیدا (۲) دَمِ امسال: لحظات امسال، زمان حال (۳) پار: پارسال، زمان گذشته (۴) خسته: زخمی (۵) عیّار: جوانمرد، زیرک (۶) دستار بُردن: بیخویش کردن، هستیِ مجازی را محو کردن (۷) بوتیمار: نام مرغی است که او را غمخورک نیز گویند. (۸) صدّیق: لقبِ ابوبکر، صحابی حضرت رسول (۹) دُردیخوار: آنکه تهنشین شراب را خورد. (۱۰) طیّار: پرواز کننده (۱۱) سار: پرندهای است سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد. (۱۲) ناردانگ: آب انار، شربت ترش و شیرین خوشمزه (۱۳) فَتیٰ: جوانمرد (۱۴) کارزار: جنگ و نبرد (۱۵) زار: خراب و نابسامان (۱۶) زَرّادخانه: کارگاه اسلحه سازی (۱۷) مُقبِل: نیکبخت (۱۸) هَمسَنگ: هموزن، همتایی، در اینجا مصاحبت (۱۹) دَنگ: احمق، بیهوش (۲۰) کَفیٰ بِالله: خداوند کفایت میکند. (۲۱) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمالخواهی (۲۲) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن (۲۳) صُنع: آفرینش، آفریدن (۲۴) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی (۲۵) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند (۲۶) صَمَد: بینياز، از صفات خداوند (۲۷) سَلیم: سالم، درست، بیعیب (۲۸) باری: سرانجام (۲۹) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده (۳۰) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست میکردند، بارجامه. (۳۱) مُنحَنی: خمیده، خمیدهقامت، بیچاره و درمانده (۳۲) بِرّ: نیکی، نیکویی (۳۳) ذُلّ: خواری (۳۴) طُوق: گردنبند (۳۵) غُلّ: زنجیر (۳۶) مُندَرَج: درج شده، نهفته شده (۳۷) روضه: باغ (۳۸) دَرج: چیزی را در چیز دیگر پیچیدن، نهفتن (۳۹) نَجاح: رستگاری، پیروزی (۴۰) صلات: صلاة، نماز (۴۱) زِبْل: کود، مدفوع، سرگین (۴۲) مُظْلِم: تاریک (۴۳) بِلیس: ابلیس، شیطان (۴۴) ذَنَب: از اصطلاحات نجومی است، ولی در اینجا مراد هشیارِ جسمی است (۴۵) حَنید: دلسوخته، داغدیده (۴۶) چِله: چِلّه (۴۷) قَدید: گوشتی که در قدیم میخشکاندند و در زمستان مصرف میکردند. در اینجا مناسب معنی کهنه و فرسوده است. (۴۸) کُحلِ عُزیزی: نوعی سرمه برای تقویت چشم (۴۹) هلْ مِنْ مَزید؟: آیا بیشتر هم هست؟ (۵۰) بَقْل: سبزه و گیاهی که از زمین بروید. (۵۱) وافَرْحَتٰاهُ: کلمهای است که در مقام اظهار شادی گویند؛ خوشا (۵۲) بَنان: سرِ انگشت (۵۳) مِرصاد: کمینگاه (۵۴) عظیمُالْعَرش: صاحب عرش عظیم، منظور خداوند است (۵۵) تختِ داد: عدالتی که همچون عرش بر همهکس احاطه دارد. (۵۶) بسیط: فراخیافته، در اینجا یعنی عامّ و شامل (۵۷) داد: عدل و انصاف (۵۸) اِستم: ستم (۵۹) بادی: آغازکننده (۶۰) اَظْلَم: ستمکارتر (۶۱) سوادِ وجه: سیاهی چهره، سیاهرویی (۶۲) مَنْ یَزید: چه کسی میافزاید؟ (۶۳) ظُنون: جمع ظنّ، شک و گمانها (۶۴) عُروض: کالاهای قیمتی، جمع عَرض (۶۵) زَرّاق: بسیار حیلهگر (۶۶) سَلّه: سَبَد (۶۷) چارسو: چهارسُوق، چهارراهِ میانِ بازار (۶۸) درنَوَشت: طی کرد، درنوردید، در هم پیچید (۶۹) رَهین: مرهون، گرو نهاده شده (۷۰) کژفکرت: کجاندیش (۷۱) معکوسرُو: وارونهکار، کسی که معکوس حرکت میکند. (۷۲) حیلتپَزی: نیرنگ آوردن، حیله انگیختن، نیرنگبازی کردن (۷۳) زی: زندگی کن (۷۴) شد: رفت، گذشت، سپری شد. (۷۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه (۷۶) حَدید: آهن (۷۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد (۷۸) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره (۷۹) نَفَخْتُ: دمیدم (۸۰) جَریده: یگانه، تنها (۸۱) لَحَد: قبر، گور (۸۲) بییَسْمَع و بییُبصِر: به وسیلهٔ من میشنود و به وسیلهٔ من میبیند. (۸۳) مُعین: یار، یاری کننده (۸۴) بِئْسَ الْقَرین: همنشینِ بد (۸۵) مُعین: یار، یاریکننده (۸۶) بِضْعَ سِنین: چند سال (۸۷) مَشعَله: مَشعل (۸۸) نغز: خوب، نیکو، لطیف (۸۹) قلب: تغییر دادن و دیگرگون کردن چیزی، واژگون ساختن چیزی (۹۰) دَنی: فرومایه، پست (۹۱) وادی: بیابان (۹۲) شادباش: کلمه تحسین به جای تبریک و تهنیت. امر به شاد بودن یعنی خوش باش، آفرین (۹۳) کِلاب: سگان، جمع کَلب (۹۴) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره (۹۵) یارِ غار: مجازاً دوست بسیار صمیمی
Viens avec moi tout au long de cet épisode pour comprendre la notion: Miracle Fajr Routine ! Créé ta propre routine adapter à tes besoins et comprend le sens véritable de salat Al-Fajr: une prière remplie de bienfaits... Un moment de la journée très spécifique qui te permettra إن شاء اللهde te rapprocher de ton Seigneur et de l'adorer en ce moment calme et rempli de douceur pour ton cœur !Lien du site utilisé pour les textes et sources : https://www.ajib.fr/priere-al-fajr/Bienvenue dans "Glow Up avec ton Deen", le podcast qui explore le développement personnel en harmonie avec les valeurs nobles de notre foi, l'Islam ! À travers ce podcast, je t'ouvre les portes d'un monde où règnent la tolérance et la douceur.Ce podcast est spécialement conçu pour toutes les femmes musulmanes qui aspirent à devenir la meilleure version d'elles-mêmes, tout en cultivant douceur, harmonie et compréhension envers elles-mêmes. "Glow Up avec ton Deen" sera, je l'espère, ton compagnon pour t'aider à parcourir le chemin de la réalisation de ton plein potentiel, ma très chère sœur.Page de Lienhttps://linkr.bio/bestofherselfMon Instagramhttps://www.instagram.com/bestofherself/Mon TikTokhttps://www.tiktok.com/@bestofherselfMes E-Bookshttps://payhip.com/BestOfHerselfTa sœur fillah,bestofherself Hébergé par Acast. Visitez acast.com/privacy pour plus d'informations.
Juz 30 Reciter: Salah Al Musally 00:00 = An Naba' 05:09 = An Naazi'aat 09:26 = 'Abasa 13:05 = At Takwiir 15:39 = Al Infithaar 17:41 = Al Muthaffifiin 21:46 = Al Insyiqaaq 24:16 = Al Buruuj 27:21 = Ath Thaariq 29:08 = Al A'laa 30:43 = Al Ghaasyiyah 32:51 = Al Fajr 36:18 = Al Balad 38:07 = Asy Syams 39:25 = Al Lail 41:21 = Adh Dhuhaa 42:21 = Al Insyirah 43:01 = At Tin 43:48 = Al Alaq 45:25 = Al Qadr 46:09 = Al Bayyinah 48:27 = Al Zalzalah 49:18 = Al 'Aadiyaat 50:17 = Al Qaari'ah 51:11 = At Takaatsur 51:54 = Al Ashr 52:16 = Al Humazah 53:02 = Al Fiil 53:36 = Quraisy 54:08 = Al Maa'uun 54:51 = Al Kautsar 55:11 = Al Kaafiruun 55:56 = An Nashr 56:25 = Al Lahab 57:00 = Al Ikhlash 57:19 = Al Falaq 57:45 = An Naas
برنامه شماره ۹۷۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۵ اوت ۲۰۲۳ - ۲۵ مرداد ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۷۴ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۷۴ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۷۴ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۷۴ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1611, Divan e Shamsمکن ای دوست، غریبم، سرِ سودایِ تو دارممن و بالایِ مناره(۱)، که تمنّایِ(۲) تو دارمز تو سرمست و خمارم، خبر از خویش ندارمسرِ خود نیز نخارم که تقاضایِ تو دارمدلِ من روشن و مُقبِل(۳) ز چه شد؟ با تو بگویمکه درین آینهٔ دل رخِ زیبایِ تو دارممکن ای دوست ملامت، بنگر روزِ قیامتهمه موجم، همه جوشم، دُرِ دریایِ تو دارممشنو قولِ طبیبان، که شِکَر زاید صفرابه شِکَر دارویِ من کن، چه که صفرایِ تو دارمهله ای گنبدِ گردون، بشنو قصّهام اکنونکه چو تو همرهِ ماهم، بر و پهنایِ تو دارمبرِ دربانِ تو آیم، ندهد راه و براندخبرش نیست که پنهان چه تماشایِ تو دارمز درم راه نباشد، ز سرِ بام و دریچهسَتَرَ اللهُ عَلَیْنٰا(۴) چه علالایِ(۵) تو دارمهله دربانِ عوانخو(۶)، مدهم راه و سَقَط(۷) گوچو دفم میزن بر رو، دف و سُرنایِ تو دارمچو دف از سیلیِ مطرب هنرم بیش نمایدبزن و تجربه میکن، همه هیهایِ تو دارمهله، زین پس نخروشم، نکنم فتنه، نجوشمبه دلم حکم که دارد؟ دلِ گویایِ تو دارم(۱) مناره: جای نور و روشنایی، گلدستهٔ مسجد(۲) تمنّا: خواهش، تقاضا، آرزو(۳) مُقبِل: صاحباقبال، نیکبخت(۴) سَتَرَ اللهُ عَلَیْنٰا: خداوند بر ما پوشانید.(۵) علالا: بانگ و فریاد، هیاهو، سر و صدا(۶) عوانخو: بدخو، ستمگر(۷) سَقَط: دشنام------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1611, Divan e Shamsمکن ای دوست، غریبم، سرِ سودایِ تو دارممن و بالایِ مناره، که تمنّایِ تو دارمز تو سرمست و خمارم، خبر از خویش ندارمسرِ خود نیز نخارم که تقاضایِ تو دارمدلِ من روشن و مُقبِل ز چه شد؟ با تو بگویمکه درین آینهٔ دل رخِ زیبایِ تو دارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2572, Divan e Shamsجانا به غریبستان چندین به چه میمانی؟!بازآ تو از این غربت، تا چند پریشانیصد نامه فرستادم، صد راه نشان دادمیا راه نمیدانی، یا نامه نمیخوانیگر نامه نمیخوانی، خود نامه تو را خواندور راه نمیدانی، در پنجهٔ رهدانیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۸) تیه(۹)ماندهیی بر جای، چل سال ای سَفیه(۱۰)میروی هرروز تا شب هَروَله(۱۱)خویش میبینی در اول مرحلهنگذری زین بُعدِ سیصد ساله توتا که داری عشقِ آن گوساله تو(۸) حَرّ: گرما، حرارت(۹) تیه: بیابانِ شنزار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۱۰) سَفیه: نادان، بیخرد(۱۱) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3583ور تو ریوِ(۱۲) خویشتن را مُنکِریاز ترازو و آینه، کِی جان بَری(۱۲) ریو: حیله، حقّهبازی، ریا------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #583سویِ حق گر راستانه خَم شویوارَهی از اختران، مَحْرَم شویمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظَنِّ افزونیست و، کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۱۳)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A'raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.»گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت: پروردگارا، ما به خود ستم کردیم. و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بیخبر نبود.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A'raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»(۱۳) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1913پس تو را هر غم که پیش آید ز دَرْد بر کسی تهمت مَنِه، بر خویش گَردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2878, Divan e Shamsتو ز دیوی نرهی، گر ز سلیمان برمیوز غریبی نرهی، چون ز وطن بگریزیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هَماره روی معشوقه نِگَراین بهدستِ توست، بِشْنو ای پدر!راه کن در اندرونها خویش رادور کن ادراکِ غیراندیش راکیمیا داری، دوایِ پوست کُندشمنان را زین صِناعت(۱۴) دوست کُن(۱۴) صِناعت: هنر، پیشه، کار------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٢٣۶٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ(۱۵) عشق این باشد بگو(۱۵) مقتضا: لازمه، اقتضاشده------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4064زآن عَوانِ(۱۶) مُقتَضی(۱۷) که شهوت استدل اسیرِ حرص و آز و آفت استزان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهرِ توست راه(۱۶) عَوان: داروغه، مأمور(۱۷) مُقتَضی: اقتضا کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1976چشم را در روشنایی خوی کُنگر نه خفّاشی، نظر آن سوی کُنفضا را باز کن و چشمانت را به روشناییِ زندگی عادت بده. و اگر خفّاش نیستی، با فضاگشایی به آنسو یعنی فضای گشودهشده نظر کن.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1567شیخ کو یَنْظُر بِنورِالله شد از نهایت، وز نخست آگاه شد حدیث«اِتَّقُوا فَراسَةَ الْمُؤمِنِ فَاَنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِاللهِ.» «بترسید از زیرکیِ مؤمن که او با نور ِخدا میبیند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1580چشمِ او یَنْظُر بِنُورِ اللَّـه شده پردههایِ جهل را خارِق(۱۸) بُده (۱۸) خارق: شکافنده، پارهکننده، ازهمدرنده------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2133گرنه بینایان بُدندی و شهان جمله کوران مُردهاندی در جهانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۱۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2132با عصا، کوران اگر ره دیدهاند در پناهِ خلقِ روشن دیدهاندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۱۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2139حلقهٔ کوران به چه کار اندرید؟ دیدهبان را در میانه آوریدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #334کور را خود این قضا، همراهِ اوستکه مَر او را، اوفتادن، طبع و خوستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #434ما که کورانه عصاها میزنیم لاجَرَم قِندیلها را بشکنیمما چو کَرّان ناشنیده یک خِطاب هرزه گویان از قیاسِ خود جوابمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #477آن چه چشم است آنکه بیناییش نیست ز امتحانها جز که رسواییش نیست؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #719معنیِ تو صورت است و عاریتبر مناسب شادی و بر قافیتمعنی آن باشد که بستاند تو رابینیاز از نقش گرداند تو رامعنی آن نَبْوَد که کور و کر کندمرد را بر نقش، عاشقتر کندکور را قسمت، خیالِ غمفزاست بهرهٔ چشم، این خیالاتِ فناستحرف قرآن را ضَریران(۱۹)، معدناند خر نبینند و، به پالان بر زنند چون تو بینائی، پیِ خَر رَوْ که جَست چند پالاندوزی، ای پالانْپرست خر چو هست، آید یقین پالان تو را کم نگردد نان، چو باشد جان تو راپشت خر دُکّان و مال و مَکسب(۲۰) است دُرّ قلبت، مایهٔ صد قالَب است خر برهنه بر نشین ای بوالْفُضول خر برهنه نَه که راکب شد رسول؟(۱۹) ضَریر: کور، نابینا(۲۰) مَکسب: کسب------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۳۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2731دفعِ این کوری به دستِ خلق نیست لیک اِکرامِ طبیبان از هدیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #900پس سَخا از چشم آمد نه ز دست دید دارد کار، جز بینا نَرَست مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1298چونکه نورِ حس نمیبینی ز چشم چون ببینی نور آن دینی ز چشم؟نورِ حِسّ با این غلیظی مُخْتَفی(۲۱) است چون خفی نَبْوَد ضیایی کآن صفی(۲۲) است؟(۲۱) مُخْتَفی: پنهان(۲۲) صفی: خالص، صاف و پاک------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1607خاک زن در دیدۀ حِسبینِ خویش دیدۀ حس، دشمنِ عقل است و کیشدیدۀ حِس را خدا اَعماش خواند بُتْپَرَستش گفت و، ضدِّ ماش خواندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #826دیدهیی کو از عدم آمد پدید ذاتِ هستی را همه معدوم دید مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4405آنکه او را چشمِ دل شد دیدبان دید خواهد چشمِ او عَینُالْعِیان مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #99دیدهٔ تو چون دلم را دیده شد شد دلِ نادیده، غرقِ دیده شدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1246چشمِ آدم چون به نورِ پاک دید جان و سِرِّ نامها، گشتش پدیدچون مَلَک، انوارِ حق در وی بیافت در سجود افتاد و در خدمت شتافتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۳۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3395گوشِ حسِّ تو به حرف، ار در خور است دان که گوشِ غیبْ گیرِ(۲۳) تو کَر است (۲۳) غیبگیر: گیرندهٔ پیامهای غیبی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #21گوشِ آنکس نوشد اسرارِ جلالکو چو سوسن صد زبان افتاد و لالمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #101گوشِ سَر بربند از هَزْل و دروغتا ببینی شهرِ جانِ با فروغمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #566پنبه اندر گوشِ حِسِّ دون کنید(۲۴)بندِ حسّ از چشمِ خود بیرون کنیدپنبهٔ آن گوشِ سِر، گوشِ سَر است تا نگردد این کَر، آن باطن، کَر است(۲۴) پنبه در گوش کردن: کنایه از بستنِ گوش و ترکِ شنیدن------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1943پنبهٔ وسواس بیرون کن ز گوشتا به گوشات آید از گردون، خروشاز گوشِ مرکزِ خود، پنبۀ وسواس یعنی فکرهای پشتِ سرهمِ اینجهانی را بیرون کن تا از آسمان، پیغامی پُر خروش به گوشت برسد.مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1459گر نخواهی در تردّد، هوشِ جان کم فشار این پنبه اندر گوشِ جانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #585دیو را نطقِ تو خامُش میکند گوشِ ما را گفتِ تو هُش میکند گوشِ ما هوش است، چون گویا تویی خشکِ ما، بحر است، چون دریا توییمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1028گوشِ خر بفروش و دیگر گوش خر کاین سخن را در نیابد گوشِ خرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1461پس محل وَحی گردد گوش جانوَحی چهبْوَد؟ گفتنی از حس نهاناگر ذهن را ساکت کرده و از فکری به فکر دیگر نپریم گوش جان ما محل دریافت پیغام زندگی میشود. «وحی» چیست؟ پیغام زندگی که از پنج حسّ ظاهر و ذهن نمیآید و ما را هدایت میکند.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2043سَمع شو یکبارگی تو گوشوار تا ز حلقهٔ لعل یابی گوشوار مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۹۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3920جهد کن کز گوش در چشمت رود آنچه کآن باطل بُدهست، آن حق شود زآن سپس گوشَت شود همطبعِ چَشم گوهری گردد دو گوشِ همچو یَشم(۲۵)(۲۵) یَشم: نوعی سنگ------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #72حرفگو و حرفنوش و حرفها هر سه جان گردند اندر انتها مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۶۲گوش جان و چشم جان، جز این حس استگوشِ عقل و گوش ظَن، زین مُفلِس(۲۶) استگوش و چشم ما بهصورت هشیاری غیر از این پنج حس ظاهری و ذهن است، که گوش و چشم ظاهری و منذهنی از دریافت پیغامهای هشیاری حضور عاجز و تهیدست است.(۲۶) مُفلِس: تنگدست، عاجز، تهیدست------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568بیحس و بیگوش و بیفکرت(۲۷) شوید تا خِطابِ اِرْجِعی را بشنوید اگر میخواهید خطاب (به سوی من برگردید) حق تعالی را بشنوید باید از قید و بند حواسّ ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیاطلب رها شوید.قرآن كريم، سورهٔ فجر(۸۹)، آيات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته. به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.» (۲۷) فکرت: اندیشه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #66گوش را بندد طَمَع از اِستماعچشم را بندد غَرَض از اِطّلاعمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #858«حکایت»همچنان کاینجا مغولِ حیلهدانگفت: میجویم کسی از مصریانمصریان را جمع آرید این طرفتا درآید آنکه میباید به کفهر که میآمد، بگفتا: نیست اینهین در آ خواجه، در آن گوشه نشین تا بدین شیوه همه جمع آمدندگردنِ ایشان بدین حیله زدندشومیِ آنکه سویِ بانگِ نمازداعیالله(۲۸) را نبردندی نیاز(۲۹)دعوتِ مکّارشان اندر کشیدالْحَذَر از مکرِ شیطان ای رشیدبانگِ درویشان و، محتاجان بنوش(۳۰) تا نگیرد بانگِ مُحتالیت(۳۱) گوش(۲۸) داعیالله: دعوت کنندهٔ به سوی خدا، مؤذّن(۲۹) نیاز بردن: عرض حاجت کردن، اظهار نیاز کردن(۳۰) بِنوش: مخفّفِ بِنیوش، فعلِ امر از نیوشیدن به معنی گوش کردن، شنیدن(۳۱) مُحتال: حیلهگر، مکّار------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1659گر نبودی گوشهایِ غیبگیر وحی نآوردی ز گردون یک بشیر(۳۲) (۳۲) بشیر: بشارت دهنده، در اینجا مراد پیامبر است.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2019صد هزاران گوشها گر صف زنند جمله محتاجانِ چشمِ روشنندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #837چشمها و گوشها را بستهاندجز مر آنها را که از خود رَستهاندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #11چشمبندِ آن جهان، حلق و دهاناین دهان بربند، تا بینی عیان مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3747این دهان بستی، دهانی باز شد کو خورندهٔ لقمههایِ راز شدگر ز شیرِ دیو، تن را وابُری در فِطامِ(۳۳) او، بسی نعمت خوری(۳۳) فِطام: از شیر گرفتن کودک، جدا کردن چیزی از چیز دیگر.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1086آن، غذایِ خاصِگانِ دولت است خوردنِ آن، بیگَلو و آلت استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1977این نه آن جان است کافزاید ز نان یا گهی باشد چنین، گاهی چنانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3607کارِ دوزخ میکنی در خوردنی بهرِ او خود را تو فَربِه میکنیقرآن کریم، سورهٔ محمّد (۴۷)، آیهٔ ۱۲Quran, Muhammad(#47), Line #12«… يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ»«… از اين جهان متمتع مىشوند و چون چارپايان مىخورند و جايگاهشان آتش است.»کارِ خود کن روزیِ حکمت بچَر تا شود فَربِه دلِ با کَرّ و فَرخوردنِ تن، مانعِ این خوردن است جان، چو بازرگان و، تن چون رهزن استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۳۴)(۳۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۳۵)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۳۵) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۳۶)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۳۶) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۳۷) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۳۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بیقول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۳۸) و سَنی(۳۹)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۳۸) حَبر: دانشمند، دانا(۳۹) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1611, Divan e Shamsمکن ای دوست، غریبم، سرِ سودایِ تو دارممن و بالایِ مناره، که تمنّایِ تو دارمز تو سرمست و خمارم، خبر از خویش ندارمسرِ خود نیز نخارم که تقاضایِ تو دارمدلِ من روشن و مُقبِل ز چه شد؟ با تو بگویمکه درین آینهٔ دل رخِ زیبایِ تو دارممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2907گر شوم مشغول اِشکال و جوابتشنگان را کَی توانم داد آب؟گر تو اِشکالی به کلّی و حَرَجصبر کن، اَلصّبرُ مِفتاحُ الْفَرَج(۴۰)اِحتِما(۴۱) کن، اِحتِما ز اندیشههافکر، شیر و گور و، دلها بیشههااِحتِماها بر دواها سرور استزآنکه خاریدن فزونیِّ گَر استاِحتِما، اصلِ دوا آمد یقیناِحتِما کن قوهٔ جان را ببین(۴۰) اَلصّبرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید گشایش است.(۴۱) احتما: پرهیز------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٩٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خُفته از احوالِ دنیا روز و شبچون قلم در پنجۀ تَقلیبِ(۴۲) رب(۴۲) تَقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٧٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734چونکه قَبضی(۴۳) آیدت ای راهروآن صَلاحِ توست، آتَشدل(۴۴) مشو(۴۳) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۴۴) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشانحال------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3739چونکه قبض آید، تو در وی بَسط بینتازه باش و، چین میَفکن در جَبین(۴۵)(۴۵) جَبین: پیشانی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1611, Divan e Shamsمکن ای دوست ملامت، بنگر روزِ قیامتهمه موجم، همه جوشم، دُرِ دریایِ تو دارممشنو قولِ طبیبان، که شِکَر زاید صفرابه شِکَر دارویِ من کن، چه که صفرایِ تو دارمهله ای گنبدِ گردون، بشنو قصّهام اکنونکه چو تو همرهِ ماهم، بر و پهنایِ تو دارمقرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۴۱Quran, Al-Rahman(#55), Line #41«يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ»«گناهکاران با قیافههایشان شناخته میشوند، و ایشان با سرها و پاها گرفتار میگردند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #758, Divan e Shamsبه خدا دیوِ ملامت، برهد روزِ قیامتاگر او مِهرِ تو دارد، اگر اقرارِ تو داردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٧۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #756پس قیامت شو، قیامت را ببیندیدنِ هرچیز را شرط است اینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822جمله عالَم زین غلط کردند راهکَز عَدَم ترسند و آن آمد پناهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1611, Divan e Shamsبرِ دربانِ تو آیم، ندهد راه و براندخبرش نیست که پنهان چه تماشایِ تو دارمز درم راه نباشد، ز سرِ بام و دریچهسَتَرَ اللهُ عَلَیْنٰا چه علالایِ تو دارمهله دربانِ عوانخو، مدهم راه و سَقَط گوچو دفم میزن بر رو، دف و سُرنایِ تو دارممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1501 کار، پنهان کن تو از چشمانِ خَودتا بُوَد کارت سَلیم از چشمِ بَدخویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زخود چیزی بدُزدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٣۶۴٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3647غیرتش بر عاشقی و صادقیستغیرتش بر دیو و بر اُستور(۴۶) نیست(۴۶) اُستور: سُتور، حیوانِ بارکش مانند اسب و الاغ و استر------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #980لنگ و لوک(۴۷) و خَفتهشکل(۴۸) و بیادبسوی او میغیژ(۴۹) و، او را میطلب(۴۷) لوک: آن كه به زانو و دست راه رود از شدت ضعف و سستی، عاجزی و زبونی(۴۸) خَفته: خوابیده، خمیده(۴۹) غیژیدن: خزیدن، چهار دست و پا مانند کودکان راه رفتن، بهروی زانو نشسته راه رفتن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2404دوزخست آن خانه کآن بیروزن استاصلِ دین، ای بنده روزَن کردن استتیشهٔ هر بیشهای کم زَن، بیاتیشه زَن در کندنِ روزن، هلایا نمیدانی که نورِ آفتاب عکسِ خورشید برون است از حجابمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3094خانهیی را کِش دریچهست آن طرفدارد از سَیرانِ آن یوسف شرف هین دریچه سویِ یوسف باز کنوز شکافش فُرجهیی(۵۰) آغاز کن عشقورزی، آن دریچه کردن استکز جمالِ دوست، سینه روشن است (۵۰) فُرجه: تماشا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1611, Divan e Shamsچو دف از سیلیِ مطرب هنرم بیش نمایدبزن و تجربه میکن، همه هیهایِ تو دارمهله، زین پس نخروشم، نکنم فتنه، نجوشمبه دلم حکم که دارد؟ دلِ گویایِ تو دارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #411صبح نزدیک است، خامُش، کم خروشمن همی کوشم پیِ تو، تو، مَکوشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1500چه عجب که سِرّ ز بَد پنهان کنیاین عجب که سرّ ز خود، پنهان کنی کار، پنهان کن تو از چشمانِ خَودتا بُوَد کارت سَلیم از چشمِ بَد خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بیزخود چیزی بدُزدمیدهند افیون(۵۱) به مردِ زخممند(۵۲) تا که پیکان از تنش بیرون کنند وقتِ مرگ از رنج، او را میدَرَند او بدان مشغول شد، جان میبَرَند چون به هر فکری که دل خواهی سپرد از تو چیزی در نهان خواهند بُردهر چه اندیشی و تحصیلی کنیمیدرآید دزد از آن سو کایمنی پس بدان مشغول شو، کآن بهترستتا ز تو چیزی بَرَد کآن کهترست(۵۳) بارِ بازرگان چو در آب اوفتددست اندر کالۀ(۵۴) بهتر زندچونکه چیزی فوت خواهد شد در آبترکِ کمتر گوی و، بهتر را بیاب(۵۱) اَفیون: تریاک(۵۲) زخممند: کسی که تنش زخمی و مجروح شده(۵۳) کِهتر: بسیار ناچیزتر و کم ارزشتر(۵۴) کاله: کالا------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۲۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2287یافته شدن گوهر و حلالی خواستنِ حاجبان و کنیزکان شاهزاده از نَصوح بعد از آن خوفی، هلاکِ جان بُده مژدهها آمد که اینک گمشده بانگ آمد ناگهان که رفت بیم یافت شد گمگشته آن دُرِّ یتیم یافت شد، و اندر فرح دربافتیم مژدگانی دِه، که گوهر یافتیماز غریو(۵۵) و نعره و دَسْتَک زدن(۵۶) پُر شده حمّام، قَدْ زٰالَ الْحَزَن(۵۷) آن نَصوحِ رفته باز آمد به خویش دید چشمش تابشِ صد روز بیش میحلالی خواست از وی هر کسی بوسه میدادند بر دستش بسیبد گُمان بُردیم و، کن ما را حلال گوشتِ تو خوردیم اندر قیل و قال قرآن کریم، سورهٔ حجرات (۴۹)، آیهٔ ۱۲Quran, Al-Hujuraat(#49), Line #12«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ»«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از گمان فراوان بپرهيزيد. زيرا پارهاى از گمانها در حد گناه است. و در كارهاى پنهانى يكديگر جست و جو مكنيد. و از يكديگر غيبت مكنيد. آيا هيچ يک از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناخوش خواهيد داشت. و از خدا بترسيد، زيرا خدا توبهپذير و مهربان است.»زآنکه ظنِّ جمله، بر وَی بیش بود زآنکه در قربت ز جمله پیش بود خاصّ دلّاکش بُد و مَحرم نَصوح بلکه همچون دو تنی، یک گشته روحگوهر ار بُردهست او بردهست و بس زو مُلازمتر(۵۸) به خاتون نیست کس اوّل او را خواست جُستن در نبرد بهرِ حُرمت داشتن تأخیر کرد تا بُوَد کان را بیندازد به جا اندرین مهلت رهانَد خویش رااین حلالیها ازو میخواستند وز برایِ عذر برمیخاستند گفت: بُد فضلِ خدایِ دادگر ورنه ز آنچم گفته شد، هستم بَتَر چه حلالی خواست میباید ز من؟ که منم مُجرمترِ اهلِ زَمَن(۵۹)آنچه گفتندم ز بَد از صد یکیست بر من این کشفست، ار کس را شکیست کس چه میداند ز من جز اندکی؟ از هزاران جُرم و بَد فعلم یکیمن همی دانم و آن ستّارِ(۶۰) من جُرمها و زشتیِ کردارِ من اوّل، ابلیسی مرا استاد بود بعد از آن، ابلیس پیشم باد بود حق بدید آن جمله را، نادیده کرد تا نگردم در فضیحت(۶۱) رویزرد(۶۲)باز، رحمت پوستیندوزیم(۶۳) کرد توبهٔ شیرین چو جان روزیم کرد هرچه کردم، جمله ناکرده گرفت طاعتِ ناکرده آورده گرفت همچو سَرو و سوسَنم آزاد کرد همچو بخت و دولتم دلشاد کردنامِ من در نامهٔ پاکان نوشت دوزخی بودم ببخشیدم بهشت آه کردم، چون رَسَن(۶۴) شد آهِ من گشت آویزان رَسَن در چاهِ من آن رَسَن بگرفتم و بیرون شدم شاد و زَفْت(۶۵) و فَربِه و گُلگون شدمدر بُنِ چاهی همی بودم زبون در همهٔ عالَم نمیگنجم کنون آفرینها بر تو بادا ای خدا ناگهان کردی مرا از غم جدا گر سرِ هر مویِ من یابد زبان شُکرهایِ تو نیآید در بیانمیزنم نعره درین روضه(۶۶) و عُیون(۶۷) خلق را یٰا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُون من در میان این بوستانها و چشمه ساران در خطاب به مردم فریاد برمیآورم که ای کاش قوم من بدانستندی.قرآن کریم، سورهٔ يس (۳۶)، آیهٔ ۲۶Quran, Yaseen(#36), Line #26«قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ»«گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مىدانستند.»(۵۵) غَریو: فریاد(۵۶) دَسْتَک زدن: کف زدن طبق اصول و هماهنگ با حرکات پا(۵۷) قَدْ زٰالَ الْحَزَن: به تحقیق اندوه برطرف شد. حقّا که غم از بین رفت.(۵۸) مُلازم: همراه، همنشین(۵۹) زَمَن: زمان، روزگار(۶۰) سَتّار: بسیار پوشاننده(۶۱) فَضیحَت: رسوایی، بدنامی، عیب(۶۲) رویزرد: شرمگین و خجالت زده(۶۳) پوستیندوزی: وصله زدن بر پوستین، در اینجا به معنی اغماض و چشم پوشی از گناه(۶۴) رَسَن: ریسمان، طناب(۶۵) زَفْت: بزرگ، ستبر(۶۶) روضه: گلشن، بوستان(۶۷) عُیون: جمع عَین به معنی چشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2317باز خواندنِ شهزاده، نَصوح را از بهرِ دلّاکی، بعد از استحکامِ توبه و قبول توبه و بهانه کردنِ او و دفع گفتن بعد از آن آمد کسی کز مرحمت دخترِ سلطانِ ما میخواندت دخترِ شاهت همی خوانَد، بیا تا سَرَش شویی کنون، ای پارسا جز تو دلّاکی نمیخواهد دلش که بمالد یا بشوید با گِلشگفت: رَوْ رَوْ، دستِ من بیکار شد وین نَصوحِ تو کنون بیمار شد رَوْ، کسی دیگر بجو اشتاب(۶۸) و تفت(۶۹) که مرا وَالله دست از کار رفت با دلِ خود گفت: کز حد رفت جُرم از دلِ من کَی رود آن ترس و گُرم(۷۰)؟من بمُردم یک ره و، باز آمدم من چشیدم تلخیِ مرگ و عدم توبهیی کردم حقیقت با خدا نشکنم تا جان شدن از تن جدا بعدِ آن مِحنت که را بارِ دگر پا رود سویِ خطر؟ اِلّا که خر(۶۸) اشتاب: شتاب(۶۹) تَفت: شتابان(۷۰) گُرم: اندوه، دلتنگی-------------------------مجموع لغات:(۱) مناره: جای نور و روشنایی، گلدستهٔ مسجد(۲) تمنّا: خواهش، تقاضا، آرزو(۳) مُقبِل: صاحباقبال، نیکبخت(۴) سَتَرَ اللهُ عَلَیْنٰا: خداوند بر ما پوشانید.(۵) علالا: بانگ و فریاد، هیاهو، سر و صدا(۶) عوانخو: بدخو، ستمگر(۷) سَقَط: دشنام(۸) حَرّ: گرما، حرارت(۹) تیه: بیابانِ شنزار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۱۰) سَفیه: نادان، بیخرد(۱۱) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن(۱۲) ریو: حیله، حقّهبازی، ریا(۱۳) دَنی: فرومایه، پست(۱۴) صِناعت: هنر، پیشه، کار(۱۵) مقتضا: لازمه، اقتضاشده(۱۶) عَوان: داروغه، مأمور(۱۷) مُقتَضی: اقتضا کننده(۱۸) خارق: شکافنده، پارهکننده، ازهمدرنده(۱۹) ضَریر: کور، نابینا(۲۰) مَکسب: کسب(۲۱) مُخْتَفی: پنهان(۲۲) صفی: خالص، صاف و پاک(۲۳) غیبگیر: گیرندهٔ پیامهای غیبی(۲۴) پنبه در گوش کردن: کنایه از بستنِ گوش و ترکِ شنیدن(۲۵) یَشم: نوعی سنگ(۲۶) مُفلِس: تنگدست، عاجز، تهیدست(۲۷) فکرت: اندیشه(۲۸) داعیالله: دعوت کنندهٔ به سوی خدا، مؤذّن(۲۹) نیاز بردن: عرض حاجت کردن، اظهار نیاز کردن(۳۰) بِنوش: مخفّفِ بِنیوش، فعلِ امر از نیوشیدن به معنی گوش کردن، شنیدن(۳۱) مُحتال: حیلهگر، مکّار(۳۲) بشیر: بشارت دهنده، در اینجا مراد پیامبر است.(۳۳) فِطام: از شیر گرفتن کودک، جدا کردن چیزی از چیز دیگر.(۳۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۳۵) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۶) حَدید: آهن(۳۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۳۸) حَبر: دانشمند، دانا(۳۹) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۴۰) اَلصّبرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید گشایش است.(۴۱) احتما: پرهیز(۴۲) تَقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن(۴۳) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۴۴) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشانحال(۴۵) جَبین: پیشانی(۴۶) اُستور: سُتور، حیوانِ بارکش مانند اسب و الاغ و استر(۴۷) لوک: آن كه به زانو و دست راه رود از شدت ضعف و سستی، عاجزی و زبونی(۴۸) خَفته: خوابیده، خمیده(۴۹) غیژیدن: خزیدن، چهار دست و پا مانند کودکان راه رفتن، بهروی زانو نشسته راه رفتن(۵۰) فُرجه: تماشا(۵۱) اَفیون: تریاک(۵۲) زخممند: کسی که تنش زخمی و مجروح شده(۵۳) کِهتر: بسیار ناچیزتر و کم ارزشتر(۵۴) کاله: کالا(۵۵) غَریو: فریاد(۵۶) دَسْتَک زدن: کف زدن طبق اصول و هماهنگ با حرکات پا(۵۷) قَدْ زٰالَ الْحَزَن: به تحقیق اندوه برطرف شد. حقّا که غم از بین رفت.(۵۸) مُلازم: همراه، همنشین(۵۹) زَمَن: زمان، روزگار(۶۰) سَتّار: بسیار پوشاننده(۶۱) فَضیحَت: رسوایی، بدنامی، عیب(۶۲) رویزرد: شرمگین و خجالت زده(۶۳) پوستیندوزی: وصله زدن بر پوستین، در اینجا به معنی اغماض و چشم پوشی از گناه(۶۴) رَسَن: ریسمان، طناب(۶۵) زَفْت: بزرگ، ستبر(۶۶) روضه: گلشن، بوستان(۶۷) عُیون: جمع عَین به معنی چشمه(۶۸) اشتاب: شتاب(۶۹) تَفت: شتابان(۷۰) گُرم: اندوه، دلتنگی
برنامه شماره ۹۶۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۲ تاریخ اجرا: ۱۳ ژوئن ۲۰۲۳ - ۲۴ خردادبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۵ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۵ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۵ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۵ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsبه گردِ تو چو نگردم، به گردِ خود گردمبه گردِ غصّه و اندوه و بختِ بد گردمچو نیم مست من از خواب برجهم به صَبوحبه گردِ ساقیِ خود طالبِ مدد گردمبه گردِ لقمهٔ معدود(۱) خلق گردانندبه گردِ خالق و بر نقدِ بیعدد گردمقوامِ عالمِ محدود چون ز بیحدّیستمگیر عیب اگر من برون ز حد گردمکسی که او لَحَدِ(۲) سینه را چو باغی کردروا نداشت که من بستهٔ لحد گردملحد چه باشد؟ در آسمان نگنجد جانز پنج و شش گذرم، زود بر احد گردماگرچه آینهٔ روشنم، ز بیمِ غبارروا بُوَد که دو سه روز در نمد(۳) گردماگر گلی بُدهام، زین بهار باغ شوموگر یکی بُدهام، زین وصال صد گردممیانِ صورتها این حسد بُوَد ناچارولی چو آینه گشتم، چه بر حسد گردممن از طویلهٔ این حرف میروم به چَراستورِ بسته نِیَم، از چه بر وَتَد(۴) گردم؟(۱) معدود: شمرده، مجازاً اندک و محدود(۲) لَحَد: گور، آرامگاه(۳) نمد: مجازاً پوششی که آینه را با آن میپوشاندند.(۴) وَتَد: میخ--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsبه گردِ تو چو نگردم، به گردِ خود گردمبه گردِ غصّه و اندوه و بختِ بد گردمچو نیم مست من از خواب برجهم به صَبوحبه گردِ ساقیِ خود طالبِ مدد گردمبه گردِ لقمهٔ معدود خلق گردانندبه گردِ خالق و بر نقدِ بیعدد گردممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3332کی پسندد عدل و، لطفِ کردگارکه گُلی سَجده کُند در پیشِ خار؟جان چو افزون شد، گذشت از انتهاشد مُطیعش جانِ جملهٔ چیزهامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #620مرغِ فتنۀ دانه، بر بام است اوپَر گُشاده بستۀ دام است اوچون به دانه داد او دل را به جانناگرفته مر ورا بگرفته دانآن نظرها که به دانه میکندآن گِرِه دان کو به پا برمیزندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsدو خواجه به یک خانه، شد خانه چو ویرانهاو خواجه و من بنده، پستی بُوَد و روغنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsبر عشق گذشتم من، قربانِ تو گشتم منآن عید بدین قربان، یعنی بنمیارزدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفیحَسبِیَ الله گُو که اللهام کَفیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Az-Zumar(#39), Line #36, 38« أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …. »«آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست؟ …»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»«… بگو: خدا براى من بس است … .»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3406پس جزایِ آنکه دید او را مُعین(۵)مانْد یوسف حبس در بِضْعَسِنین(۶)قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۴۲Quran, Yusuf(#12), Line #42«وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ.»«و (یوسف) به يكى از آن دو كه مىدانست رها مىشود، گفت: «مرا نزد مولاى خود ياد كن.» امّا شيطان از خاطرش زدود كه پيش مولايش از او ياد كند، و چند سال در زندان بماند.»(۵) مُعین: یار، یاریکننده(۶) بِضْعَسِنین: چند سال--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574من نمیگویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایقِ هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٩٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خُفته از احوالِ دنیا روز و شبچون قلم در پنجهٔ تَقلیبِ(۷) رب(۷) تَقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4323بر سر گنج، از گدایی مُردهامزآنکه اندر غفلت و در پَردهاممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1226مرغِ بیهنگام(۸) و راهِ بیرهی(۹)آتشی پُر در بُنِ دیگِ تهی(۸) مرغِ بیهنگام: خروس بی محل(۹) راهِ بیرهی: راهِ بدون راه رونده، کنایه از بیراهه که هیچکس حاضر نیست در آن حرکت کند.--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مُرده بیرون میکندنَفْسِ زنده سوی مرگی میتندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2654جانِ جمله علمها این است، اینکه بدانی من کیام در یَومِ دین(۱۰)(۱۰) یَومِ دین: روز جزا، روز رستاخیز--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بیجَهاتَت(۱۱)(۱۱) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1552دیدهیی باید، سبب سوراخکُن(۱۲)تا حُجُب را بَرکَنَد از بیخ و بُنتا مسبِّب بیند اندر لامکانهرزه داند جهد و اَکساب(۱۳) و دکاناز مسبِّب میرسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدر(۱۲) سبب سوراخکُن: سوراخ کنندهٔ سبب(۱۳) اَکساب: کسبها--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در میرمد از بیمِ دلقخوابِ نسیان کَی بُوَد با بیمِ حَلْق؟لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواهکه بُوَد نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورۀ بقره (۲) آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا … .»«… اى پروردگارِ ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن … .»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1578نحس شاگردی که با استادِ خویشهمسری آغازد و، آید به پیشبا کدام استاد؟ استادِ جهانپیشِ او یکسان هویدا و، نهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #688بازگَرد از هست، سویِ نیستیطالبِ رَبّی و ربّانیستیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1445بازگرد اکنون تو در شرحِ عدمکه چو پازهرست و، پنداریش سَممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsز باغِ عشق طلب کن عقیدهٔ شیرینکه طبع سرکهفروش است و غورهافشاریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsهر که او عاشق جسم است، ز جان محروم استتلخ آید شِکَر، اندر دهن صفراییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shamsبیرون شدم ز آلودگی با قوَّتِ پالودگی(۱۴)اورادِ خود را بعد ازین مقرونِ سبحانی کنم(۱۴) پالودن: صاف کردن، پاک کردن، چیزی را از صافی یا غربال رد کردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۵)(۱۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۱۶)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۱۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۷)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۱۷) حَدید: آهن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۸) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۱۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsبه گردِ تو چو نگردم، به گردِ خود گردمبه گردِ غصّه و اندوه و بختِ بد گردممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاهِ صُنعِ(۱۹) حق، چون نیستی استپس بُرونِ کارگه بیقیمتی است(۱۹) صُنع: آفرینش، آفریدن--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۲۰)لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۲۱)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزونتر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر است(۲۰) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۲۱) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه، یعنی عدمتا ببینی صُنع(۲۲) و صانع(۲۳) را به همکارگه چون جایِ روشندیدگی(۲۴) استپس برونِ کارگه، پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعونِ عَنودلاجرم از کارگاهش کور بود(۲۲) صُنع: آفرینش(۲۳) صانع: آفریدگار(۲۴) روشندیدگی: روشنبینی--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2436, Divan e Shamsمن از عدم زادم تو را، بر تخت بنهادم تو راآیینهای دادم تو را، باشد که با ما خو کنیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643 لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰ(۲۵)تا به خانه او بیابد مر تو راورنه خِلْعَت(۲۶) را بَرَد او بازپسکه نیابیدم به خانه هیچکس(۲۵) فتیٰ: جوانمرد(۲۶) خِلْعَت: لباس یا پارچهای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه میدهند، مجازاً هدیه--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر، آمد هلاکت خام راکز پیِ دانه، نبیند دام رااختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۲۷)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۲۸)دور کن آلت، بینداز اختیار(۲۷) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۲۸) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1247, Divan e Shamsدی مُنَجِّم گفت: دیدم طالعی داری تو سَعد(۲۹)گفتمش: آری ولیک از ماهِ روزافزونِ خویشمَه که باشد با مَهِ ما؟ کز جمال و طالعشنَحسِ اکبر، سَعدِ اکبر گشت بر گردونِ خویش(۲۹) سَعد: خجسته، مبارک--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1296چون از آن اقبال، شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی مُلکِ جهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369چند چندت گیرم و، تو بیخَبَردر سَلاسِل(۳۰) ماندهای پا تا به سرزنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاهکرد سیمای درونت را تباهبر دلت زنگار بر زنگارهاجمع شد، تا کور شد ز اسرارها(۳۰) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله میروید زِ بُن(۳۱)بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِه(۳۱) بُن: ریشه--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734چونکه قَبضی(۳۲) آیدت ای راهروآن صَلاحِ توست، آتَشدل(۳۳) مشو(۳۲) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۳۳) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشانحال--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1860شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شَبَهش(۳۴) دُر گردد و او یَم(۳۵) شودزآن جِرایِ(۳۶) خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اِجریگاه(۳۷) شدزآن جِرایِ روح چون نُقصان(۳۸) شودجانَش از نُقصانِ آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَنزارِ(۳۹) رضا آشفته است(۳۴) شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق(۳۵) یَم: دریا(۳۶) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۳۷) اِجریگاه: در اینجا پیشگاهِ الهی(۳۸) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۳۹) سَمَنزار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880چون رهیدی، شُکرِ آن باشد که هیچسویِ آن دانه نداری پیچ پیچ(۴۰)(۴۰) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۵٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1957ترس و نومیدیت دان آوازِ غولمیکَشَد گوشِ تو تا قَعْرِ سُفول(۴۱)هر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا میدان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگِ گرگی دان که او مَردُم دَرَد(۴۱) سُفول: پستی--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187ترک کن این جبر را که بس تهیستتا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیستترک کن این جبرِ جمعِ مَنبَلان(۴۲)تا خبر یابی از آن جبرِ چو جان(۴۲) مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که مانْد از کاهلی(۴۳) بیشُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جَبرهر که جبر آورد، خود رنجور(۴۴) کردتا همان رنجوریاش، در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغ(۴۵)رنج آرد تا بمیرد چون چراغ(۴۳) کاهلی: تنبلی(۴۴) رنجور: بیمار(۴۵) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است. رنجوری به لاغ یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153تو ز طفلی چون سببها دیدهایدر سبب، از جهل بر چفسیدهای(۴۶)با سببها از مُسبِّب غافلیسویِ این روپوشها زآن مایلی(۴۶) چفسیدهای: چسبیدهای--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطعِ سببعِزِّ درویش و، هلاکِ بولهبمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532بعد از این حرفی است پیچاپیچ و دوربا سُلیمان باش و دیوان را مشورمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557رویِ نفسِ مطمئنّه در جسدزخمِ ناخنهایِ فکرت میکشدقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روح آرامشيافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»فکرتِ بد ناخنِ پُر زَهر دانمیخراشد در تعمّق(۴۷) رویِ جانتا گشاید عُقدهٔ(۴۸) اِشکال رادر حَدَث(۴۹) کردهست زرّین بیل راعقده را بگشاده گیر ای مُنتهی(۵۰)عقدهیی سختست بر کیسهٔ تهیدر گشادِ عُقدهها گشتی تو پیرعقدهٔ چندی دگر بگشاده گیرعقدهای کان بر گلویِ ماست سختکه بدانی که خَسی(۵۱) یا نیکبختحَلِّ این اِشکال کُن، گر آدمیخرج این کُن دَم، اگر آدمدَمی(۴۷) تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنبالهروی از عقل جزیی است.(۴۸) عُقده: گره(۴۹) حَدَث: سرگین، مدفوع(۵۰) مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته(۵۱) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsچو نیم مست من از خواب برجهم به صَبوحبه گردِ ساقیِ خود طالبِ مدد گردممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #643اَعْجَمی تُرکی سَحَر آگاه شد(۵۲)وز خُمار(۵۳) خَمر، مُطربخواه شدمُطربِ جان مونس مستان بُوَدنُقل و قوت و قُوَّتِ مست آن بُوَدمُطرِب ایشان را سویِ مستی کشیدباز مستی از دَمِ مُطِرب چشید(۵۲) آگاه شد: در اینجا یعنی بهوش آمد، از مستی خارج شد.(۵۳) خُمار: رنجی که پس از رفتن مستی شراب حاصل شود.--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طُرُم(۵۴) عاریّتی استامر را طاق و طُرُم ماهیّتی استاز پیِ طاق و طُرُم، خواری کَشندبر امیدِ عِزّ در خواری خَوشند(۵۴) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنب(۵۵)تا قلاووزت(۵۶) نجنبد تو مَجُنب(۵۵) طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری(۵۶) قلاووز: پیشروِ لشکر--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3258صد دریغ و درد کین عاریّتی(۵۷)اُمّتان را دور کرد از اُمّتی(۵۷) عاریّتی: قرضی--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3406پس جزایِ آنکه دید او را مُعین(۵۸)مانْد یوسف حبس در بِضْعَسِنین(۵۹)قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۴۲Quran, Yusuf(#12), Line #42«وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ.»«و (یوسف) به يكى از آن دو كه مىدانست رها مىشود، گفت: «مرا نزد مولاى خود ياد كن.» امّا شيطان از خاطرش زدود كه پيش مولايش از او ياد كند، و چند سال در زندان بماند.»(۵۸) مُعین: یار، یاریکننده(۵۹) بِضْعَسِنین: چند سال--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3413پس ادب کردَش بدین جُرم اوستادکه مَساز از چوبِ پوسیده عِماد(۶۰)(۶۰) عِماد: ستون، تکیهگاه--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsچه لطیفی، و ز آغاز چنان جبّاریچه نهانی و عجب این که در این غوغاییآفتابی، که ز هر ذرّه طلوعی داریکوهها را جهتِ ذرّه شدن میساییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #380, Divan e Shamsآن خواجه اگرچه تیزگوش استاستیزهکُن و گرانفروش استمن غِرّه به سُستخندهٔ اوایمن گشتم که او خَموش استهُش دار که آبِ زیرِ کاه استبحریست که زیرِ کَه به جوش استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shamsنیزه به دستم داد شه، تا نیزه بازیها کنمتا کی به دست هر خسی من رسمِ چوگانی کنم؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsساقیِ باقیست خوش و عاشقانخاکِ سیه بر سرِ این باقیانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsبه گردِ لقمهٔ معدود خلق گردانندبه گردِ خالق و بر نقدِ بیعدد گردممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shamsدشوارها رفت از نظر، هر سَد شد زیر و زبربر جایِ پا چون رُست پر، دوران به آسانی کنمدر حضرتِ فردِ صمد، دل کی رود سویِ عدد؟در خوانِ سلطانِ ابد، چون غیرِ سرخوانی کنم؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمجموع همه است شمس تبریزحق است که من عدد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2284, Divan e Shamsچون بُوَد ای دلشده چون؟ نقد بر از کُنْ فَیَکُوننقدِ تو نقد است کنون، گوش به میعاد مدِه-------------------------مجموع لغات:(۱) معدود: شمرده، مجازاً اندک و محدود(۲) لَحَد: گور، آرامگاه(۳) نمد: مجازاً پوششی که آینه را با آن میپوشاندند.(۴) وَتَد: میخ(۵) مُعین: یار، یاریکننده(۶) بِضْعَسِنین: چند سال(۷) تَقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن(۸) مرغِ بیهنگام: خروس بی محل(۹) راهِ بیرهی: راهِ بدون راه رونده، کنایه از بیراهه که هیچکس حاضر نیست در آن حرکت کند.(۱۰) یَومِ دین: روز جزا، روز رستاخیز(۱۱) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۱۲) سبب سوراخکُن: سوراخ کنندهٔ سبب(۱۳) اَکساب: کسبها(۱۴) پالودن: صاف کردن، پاک کردن، چیزی را از صافی یا غربال رد کردن(۱۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۱۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۱۷) حَدید: آهن(۱۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۱۹) صُنع: آفرینش، آفریدن(۲۰) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۲۱) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند(۲۲) صُنع: آفرینش(۲۳) صانع: آفریدگار(۲۴) روشندیدگی: روشنبینی(۲۵) فتیٰ: جوانمرد(۲۶) خِلْعَت: لباس یا پارچهای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه میدهند، مجازاً هدیه(۲۷) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۲۸) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه(۲۹) سَعد: خجسته، مبارک(۳۰) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله(۳۱) بُن: ریشه(۳۲) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۳۳) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشانحال(۳۴) شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق(۳۵) یَم: دریا(۳۶) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۳۷) اِجریگاه: در اینجا پیشگاهِ الهی(۳۸) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۳۹) سَمَنزار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.(۴۰) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده(۴۱) سُفول: پستی(۴۲) مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار(۴۳) کاهلی: تنبلی(۴۴) رنجور: بیمار(۴۵) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است. رنجوری به لاغ یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.(۴۶) چفسیدهای: چسبیدهای(۴۷) تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنبالهروی از عقل جزیی است.(۴۸) عُقده: گره(۴۹) حَدَث: سرگین، مدفوع(۵۰) مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته(۵۱) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه(۵۲) آگاه شد: در اینجا یعنی بهوش آمد، از مستی خارج شد.(۵۳) خُمار: رنجی که پس از رفتن مستی شراب حاصل شود.(۵۴) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۵۵) طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری(۵۶) قلاووز: پیشروِ لشکر(۵۷) عاریّتی: قرضی(۵۸) مُعین: یار، یاریکننده(۵۹) بِضْعَسِنین: چند سال(۶۰) عِماد: ستون، تکیهگاه----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsبه گرد تو چو نگردم به گرد خود گردمبه گرد غصه و اندوه و بخت بد گردمچو نیم مست من از خواب برجهم به صبوحبه گرد ساقی خود طالب مدد گردمبه گرد لقمه معدود خلق گردانندبه گرد خالق و بر نقد بیعدد گردمقوام عالم محدود چون ز بیحدیستمگیر عیب اگر من برون ز حد گردمکسی که او لحد سینه را چو باغی کردروا نداشت که من بسته لحد گردملحد چه باشد در آسمان نگنجد جانز پنج و شش گذرم زود بر احد گردماگرچه آینه روشنم ز بیم غبارروا بود که دو سه روز در نمد گردماگر گلی بدهام زین بهار باغ شوموگر یکی بدهام زین وصال صد گردممیان صورتها این حسد بود ناچارولی چو آینه گشتم چه بر حسد گردممن از طویله این حرف میروم به چراستور بسته نیم از چه بر وتد گردممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsبه گرد تو چو نگردم به گرد خود گردمبه گرد غصه و اندوه و بخت بد گردمچو نیم مست من از خواب برجهم به صبوحبه گرد ساقی خود طالب مدد گردمبه گرد لقمه معدود خلق گردانندبه گرد خالق و بر نقد بیعدد گردممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3332کی پسندد عدل و لطف کردگارکه گلی سجده کند در پیش خارجان چو افزون شد گذشت از انتهاشد مطیعش جان جمله چیزهامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #620مرغ فتنه دانه بر بام است اوپر گشاده بسته دام است اوچون به دانه داد او دل را به جانناگرفته مر ورا بگرفته دانآن نظرها که به دانه میکندآن گره دان کو به پا برمیزندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsدو خواجه به یک خانه شد خانه چو ویرانهاو خواجه و من بنده پستی بود و روغنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shamsبر عشق گذشتم من قربان تو گشتم منآن عید بدین قربان یعنی بنمیارزدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408عقل قربان کن به پیش مصطفیحسبی الله گو که اللهام کفیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Az-Zumar(#39), Line #36, 38« أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ …. »«آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست؟ …»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»«… بگو: خدا براى من بس است … .»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3406پس جزای آنکه دید او را معینماند یوسف حبس در بضعسنینقرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۴۲Quran, Yusuf(#12), Line #42«وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ.»«و (یوسف) به يكى از آن دو كه مىدانست رها مىشود، گفت: «مرا نزد مولاى خود ياد كن.» امّا شيطان از خاطرش زدود كه پيش مولايش از او ياد كند، و چند سال در زندان بماند.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574من نمیگویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایق هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٩٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خفته از احوال دنیا روز و شبچون قلم در پنجه تقلیب ربمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4323بر سر گنج از گدایی مردهامزآنکه اندر غفلت و در پردهاممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1226مرغ بیهنگام و راه بیرهیآتشی پر در بن دیگ تهیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550چون ز زنده مرده بیرون میکندنفس زنده سوی مرگی میتندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2654جان جمله علمها این است اینکه بدانی من کیام در یوم دینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بیجهاتتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1552دیدهیی باید سبب سوراخکنتا حجب را برکند از بیخ و بنتا مسبب بیند اندر لامکانهرزه داند جهد و اکساب و دکاناز مسبب میرسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در میرمد از بیم دلقخواب نسیان کی بود با بیم حلقلاتواخذ ان نسینا شد گواهکه بود نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمال تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورۀ بقره (۲) آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا … .»«… اى پروردگارِ ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن … .»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1578نحس شاگردی که با استاد خویشهمسری آغازد و آید به پیشبا کدام استاد استاد جهانپیش او یکسان هویدا و نهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #688بازگرد از هست سوی نیستیطالب ربی و ربانیستیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1445بازگرد اکنون تو در شرح عدمکه چو پازهرست و پنداریش سممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsز باغ عشق طلب کن عقیده شیرینکه طبع سرکهفروش است و غورهافشاریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsهر که او عاشق جسم است ز جان محروم استتلخ آید شکر اندر دهن صفراییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shamsبیرون شدم ز آلودگی با قوت پالودگیاوراد خود را بعد ازین مقرون سبحانی کنممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsبه گرد تو چو نگردم به گرد خود گردمبه گرد غصه و اندوه و بخت بد گردممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاه صنع حق چون نیستی استپس برون کارگه بیقیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسارلاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزونتر استکار حق و کارگاهش آن سَر استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه یعنی عدمتا ببینی صنع و صانع را به همکارگه چون جای روشندیدگی استپس برون کارگه پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعون عنودلاجرم از کارگاهش کور بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2436, Divan e Shamsمن از عدم زادم تو را بر تخت بنهادم تو راآیینهای دادم تو را باشد که با ما خو کنیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643لیک حاضر باش در خود ای فتیتا به خانه او بیابد مر تو راورنه خلعت را برد او بازپسکه نیابیدم به خانه هیچکسمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648پس هنر آمد هلاکت خام راکز پی دانه نبیند دام رااختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1247, Divan e Shamsدی منجم گفت دیدم طالعی داری تو سعدگفتمش آری ولیک از ماه روزافزون خویشمه که باشد با مه ما کز جمال و طالعشنحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1296چون از آن اقبال شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی ملک جهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369چند چندت گیرم و تو بیخبردر سلاسل ماندهای پا تا به سرزنگ تو بر توت ای دیگ سیاهکرد سیمای درونت را تباهبر دلت زنگار بر زنگارهاجمع شد، تا کور شد ز اسرارهامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چاره آن قبض کنزآنکه سرها جمله میروید ز بنبسط دیدی بسط خود را آب دهچون برآید میوه با اصحاب دهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734چونکه قبضی آیدت ای راهروآن صلاح توست آتشدل مشومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1860شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شبهش در گردد و او یم شودزآن جرای خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اجریگاه شدزآن جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سمنزار رضا آشفته استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880چون رهیدی شکر آن باشد که هیچسوی آن دانه نداری پیچ پیچمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۵٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1957ترس و نومیدیت دان آواز غولمیکشد گوش تو تا قعر سفولهر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا میدان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگ گرگی دان که او مردم دردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187ترک کن این جبر را که بس تهیستتا بدانی سر سر جبر چیستترک کن این جبر جمع منبلانتا خبر یابی از آن جبر چو جانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که ماند از کاهلی بیشکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوریاش در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغرنج آرد تا بمیرد چون چراغمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153تو ز طفلی چون سببها دیدهایدر سبب از جهل بر چفسیدهایبا سببها از مسبب غافلیسوی این روپوشها زآن مایلیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطع سببعز درویش و هلاک بولهبمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532بعد از این حرفی است پیچاپیچ و دوربا سلیمان باش و دیوان را مشورمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557روی نفس مطمئنه در جسدزخم ناخنهای فکرت میکشدقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روح آرامشيافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»فکرت بد ناخن پر زهر دانمیخراشد در تعمق روی جانتا گشاید عقده اشکال رادر حدث کردهست زرین بیل راعقده را بگشاده گیر ای منتهیعقدهیی سختست بر کیسه تهیدر گشاد عقدهها گشتی تو پیرعقده چندی دگر بگشاده گیرعقدهای کان بر گلوی ماست سختکه بدانی که خسی یا نیکبختحل این اشکال کن گر آدمیخرج این کن دم اگر آدمدمیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsچو نیم مست من از خواب برجهم به صبوحبه گرد ساقی خود طالب مدد گردممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #643اعجمی ترکی سحر آگاه شدوز خمار خمر مطربخواه شدمطرب جان مونس مستان بودنقل و قوت و قوت مست آن بودمطرب ایشان را سوی مستی کشیدباز مستی از دم مطرب چشیدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طرم عاریتی استامر را طاق و طرم ماهیتی استاز پی طاق و طرم خواری کشندبر امید عز در خواری خوشندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طرنبتا قلاووزت نجنبد تو مجنبمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3258صد دریغ و درد کین عاریتیامتان را دور کرد از امتیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3406پس جزای آنکه دید او را معینماند یوسف حبس در بضعسنینقرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۴۲Quran, Yusuf(#12), Line #42«وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ.»«و (یوسف) به يكى از آن دو كه مىدانست رها مىشود، گفت: «مرا نزد مولاى خود ياد كن.» امّا شيطان از خاطرش زدود كه پيش مولايش از او ياد كند، و چند سال در زندان بماند.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3413پس ادب کردش بدین جرم اوستادکه مساز از چوب پوسیده عمادمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsچه لطیفی و ز آغاز چنان جباریچه نهانی و عجب این که در این غوغاییآفتابی که ز هر ذره طلوعی داریکوهها را جهت ذره شدن میساییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #380, Divan e Shamsآن خواجه اگرچه تیزگوش استاستیزهکن و گرانفروش استمن غره به سستخنده اوایمن گشتم که او خموش استهش دار که آب زیر کاه استبحریست که زیر که به جوش استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shamsنیزه به دستم داد شه تا نیزه بازیها کنمتا کی به دست هر خسی من رسم چوگانی کنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shamsساقی باقیست خوش و عاشقانخاک سیه بر سر این باقیانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsبه گرد لقمه معدود خلق گردانندبه گرد خالق و بر نقد بیعدد گردممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shamsدشوارها رفت از نظر هر سد شد زیر و زبربر جای پا چون رست پر دوران به آسانی کنمدر حضرت فرد صمد دل کی رود سوی عدددر خوان سلطان ابد چون غیر سرخوانی کنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمجموع همه است شمس تبریزحق است که من عدد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2284, Divan e Shamsچون بود ای دلشده چون نقد بر از کن فیکوننقد تو نقد است کنون گوش به میعاد مده
Muhammad Siddiq al-Minshawi – 089 Al-Fajr
برنامه شماره ۹۶۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۲ تاریخ اجرا: ۲۳ مِی ۲۰۲۳ - ۳ خردادبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۳ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۳ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احدِ صمد نخواهممن جز مَلِکِ ابد نخواهمجز رحمتِ او نبایدم نُقلجز باده که او دهد نخواهماندیشه عیش بیحضورشترسم که بدو رسد، نخواهمبیاو ز برای عشرت منخورشید سبو کشد نخواهممن مایه بادهام چو انگورجز ضربت و جز لگد نخواهماز لِذَّت زخمهاش جانمیک ساعت اگر رهد نخواهموقت است که جان شویم خالصکاین زحمت کالبد نخواهماحمد گوید برای روپوشاز احمد جز احد نخواهممجموع همه است شمس تبریزحق است که من عدد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احدِ صمد نخواهممن جز مَلِکِ ابد نخواهمجز رحمتِ او نبایدم نُقلجز باده که او دهد نخواهماندیشه عیش بیحضورشترسم که بدو رسد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو، و عاشق شو، بگذار زحیری(۱)سلطانبچهای(۲) آخر، تا چند اسیری؟(۱) زحیری: دلپیچه، ناله(۲) سلطانبچه: شاهزاده--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1122, Divan e Shamsاندیشه را رها کن اندر دلش مگیرزیرا برهنهای تو و اندیشه زمهریر(۳)اندیشه میکنی که رهی از زحیر(۴) و رنجاندیشه کردن آمد سرچشمهٔ زحیرز اندیشهها برون دان بازارِ صُنع راآثار را نظاره کن ای سخرهٔ اثیر(۵)آن کوی را نگر که پرد زو مصوراتوآن جوی را کز او شد گردنده چرخِ پیر(۳) زَمهریر: سرمای سخت(۴) زَحیر: ناله و زاری(۵) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۶)(۶) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #348چون جفا آری، فرستد گوشمالتا ز نقصان وا روی سویِ کمالچون تو وردی ترک کردی در روشبر تو قَبضی آید از رنج و تبشآن ادب کردن بُوَد، یعنی: مَکُنهیچ تحویلی از آن عهدِ کُهُنقرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكیها بدل مىكند و خدا آمرزنده و مهربان است.»پیش از آن کین قبض، زنجیری شوداین که دلگیریست، پاگیری شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2666, Divan e Shamsبه صد دستان به کارِ توست این بادتو را خود نیست خویِ حقگزاریازو یابی به آخر هر مرادیهمو مستی دهد، هم هوشیاریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه، یعنی عدمتا ببینی صُنع(۷) و صانع(۸) را به همکارگه چون جایِ روشندیدگی(۹) استپس برونِ کارگه، پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعونِ عَنود(۱۰)لاجرم از کارگاهش کور بود(۷) صُنع: آفرینش(۸) صانع: آفریدگار(۹) روشندیدگی: روشنبینی(۱۰) عَنود: ستیزهگر--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمال(۱۱) خود، دو اسبه تاخت(۱۲)(۱۱) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۱۲) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای مرغ آسمانی، آمد گهِ پریدنوی آهوی معانی، آمد گهِ چریدنای عاشقِ جَریده(۱۳)، بر عاشقان گُزیدهبگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن(۱۳) جَریده: یگانه، تنها--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams هر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آرَدشیرینتر و نادرتر زآن شیوهٔ پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۱۴)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۱۵)عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۱۶)؟عاشقِ صُنعِ(۱۷) خدا با فَر(۱۸) بوَدعاشقِ مصنوعِ(۱۹) او کافر بُوَد(۱۴) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۱۵) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۶) گبر: کافر(۱۷) صُنع: آفرینش(۱۸) فَر: شکوهِ ایزدی(۱۹) مصنوع: آفریده، مخلوق--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1058کِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل درستکِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1051کار، آن دارد که پیش از تن بُدهست بگذر از اینها که نو حادث شدهستکار، عارف راست، کو نه اَحوَل(۲۰) است چشمِ او بر کِشتهای اوّل است(۲۰) اَحوَل: لوچ، دوبین--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۲۱) ضرورت هم توییبیضرورت گر خوری، مُجرِم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۲۲) آن بده(۲۱) مُفتی: فتوا دهنده(۲۲) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوّتی، پرهیز بِهدر فرارِ لا یُطاق(۲۳) آسان بِجِه(۲۴)(۲۳) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۲۴) آسان بِجِه: به آسانی فرار کن--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2260جز به اندازهٔ ضرورت، زین مگیرتا نگردد غالب و، بر تو امیرمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۵)(۲۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۶)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۲۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۲۷)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۲۷) حَدید: آهن--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1373ای شَهان، کُشتیم ما خصمِ بُرونمانْد خصمی زو بَتَر در اندرونکُشتنِ این، کارِ عقل و هوش نیستشیرِ باطن، سُخرهٔ خرگوش نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsلایَجوز و یَجوز(۲۸) تا اَجَلَستعِلمِ عُشّاق را نهایت نیستبس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله(۲۹)لیکَش این دانش و کِفایَت نیستقرآن کریم، سورۀ نساء (۴) آیۀ ۴۵Quran, An-Nisaa(#4), Line #45«وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»«خدا دشمنان شما را بهتر مىشناسد و دوستى او شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»بی رَهی، وَرنَه در رَهِ کوششهیچ کوشنده بی جِرایَت(۳۰) نیستچون که مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ(۳۱) استذَرّهیی زَلّه(۳۲) بینِکایَت(۳۳) نیستذَرّهیی خیر بی گُشادی نیستچَشم بُگْشا اگر عَمایَت(۳۴) نیستقرآن کریم، سوره زلزال (۹۹)، آیات ۷ و ۸Quran, Az-Zalzala(#99), Line #7-8«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ.»«پس هر كس به وزن ذرهاى نيكى كرده باشد آن را مىبيند.»«وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»«و هر كس به وزن ذرّهاى بدى كرده باشد آن را مىبيند.»هر نَباتی نشانیِ آبَستچیست کان را ازو جِبایَت(۳۵) نیست؟بس کُن، این آب را نشانیهاستتشنه را حاجَتِ وِصایَت(۳۶) نیست(۲۸) لایَجوز و یَجوز: جایز نیست و جایز است، روا نیست و رواست(۲۹) کَفیٰ بِاللهْ: خداوند کفایت میکند.(۳۰) جِرایَت: جیره، مزد(۳۱) مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ: به وزن ذرّهای را خواهد دید.(۳۲) زَلّه: زلَّت، لغزش(۳۳) نِکایَت: کُشتن یا مجروح کردن دشمن، انتقام، مجازات(۳۴) عَمیٰ: کور گردیدن، از بین رفتن تمام بینایی از هر دو چشم(۳۵) جِبایَت: باج گرفتن، جمع کردن باج و خراج(۳۶) وِصایَت: پند و اندرز و نصیحت، سفارش، وصیّت--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3212آب کم جو، تشنگی آور به دستتا بجوشد آب از بالا و پستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2650که همیدانم یَجُوز و لایَجُوزخود ندانی تو یَجُوزی یا عَجُوز(۳۷)این روا، و آن ناروا دانی، و لیکتو روا یا ناروایی بین تو نیک(۳۷) عَجُوز: پیرزن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2981, Divan e Shamsزان مزدِ کار مینرسد مر تو را که توپیوسته نیستی تو درین کار، گهگهیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2545چون نکرد آن کار، مزدش هست؟ لالَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعیٰ آیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد؟ مسلّماً ندارد، زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشد.قرآن کریم، سوره نجم (۵٣)، آیه ٣٩Quran, Al-Najm(#53), Line #39«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ.»«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کردهاند نیست.»مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع شمارهٔ بیست و پنجRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#25, Divan e Shamsاین ره چنین دراز به یکدم میسّرستاین روضه دور نیست، چو رهبر تو را رضاستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #558فکرتِ بد ناخنِ پُر زَهر دانمیخراشد در تعمّق(۳۸) رویِ جانتا گشاید عُقدهٔ(۳۹) اِشکال رادر حَدَث(۴۰) کردهست زرّین بیل راعقده را بگشاده گیر ای مُنتهی(۴۱)عقدهیی سختست بر کیسهٔ تهیدر گشادِ عُقدهها گشتی تو پیرعقدهٔ چندی دگر بگشاده گیرعقدهای کان بر گلویِ ماست سختکه بدانی که خَسی(۴۲) یا نیکبختحَلِّ این اِشکال کُن، گر آدمیخرج این کُن دَم، اگر آدمدَمی(۳۸) تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنبالهروی از عقل جزیی است.(۳۹) عُقده: گره(۴۰) حَدَث: سرگین، مدفوع(۴۱) مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته(۴۲) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه--------------مولوى، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #549چون ز مُرده زنده بیرون میکشدهر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۴۳)چون ز زنده مُرده بیرون میکندنفسِ زنده سویِ مرگی میتَنَد(۴۴)مُرده شو تا مُخْرِجُالْحَیِّ(۴۵) الصَّمَدزندهیی زین مُرده بیرون آوردقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹۵Quran, Al-An'aam(#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ»«خداست كه دانه و هسته را مىشكافد، و زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده بيرون مىآورد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مىكنند؟»(۴۳) رَشَد: به راهِ راست رفتن(۴۴) میتَنَد: میگراید(۴۵) مُخْرِجُالْحَیّ: بیرون آورندهٔ زنده--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرّهیی گر جهدِ تو افزون بوددر ترازویِ خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #642گرچه مشغولم، چنان احمق نیامکه شِکَر افزون کشی تو از نِیامچون ببینی مر شِکَر را ز آزمودپس بدانی احمق و غافل که بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532بعد از این حرفی است پیچاپیچ و دوربا سُلیمان باش و دیوان را مشورمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگیّ و، اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2734, Divan e Shamsای بیتو حرامْ زندگانیخود بیتو کدامْ زندگانی؟بی رویِ خوشِ تو زنده بودنمرگ است به نامِ زندگانیپازهر(۴۶) تویی و زهر دنیادانه تو و دامْ زندگانیگوهر تو و این جهان چو حُقّه(۴۷)باده تو و جامْ زندگانی(۴۶) پازهر: پادزهر(۴۷) حُقّه: صندوق--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsمشرق و مغرب ار رَوَم، ور سویِ آسمان شومنیست نشانِ زندگی تا نرسد نشانِ تومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #697, Divan e Shamsآن عشقِ جوان چو نوبهارتجز پیران را جوان نداردتا چند نشان دهی خَمُش کنکان اصلِ نشان نشان نداردبگذار نشان چو شمس تبریزآن شمس که او کران نداردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۴۸) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۴۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shamsتخییلها را آن صمد، روزی حقیقتها کندتا دررسد در زندگی، اشکال گمراه آمدهاز چاهِ شورِ این جهان، در دلوِ(۴۹) قرآن رو، برآای یوسف، آخر بهرِ توست این دَلوِ در چاه آمدهکی باشد ای گفتِ زبان، من از تو مستغنی(۵۰) شدهبا آفتابِ معرفت در سایهٔ شاه آمدهیا رب، مرا پیش از اجل فارغ کن از عِلم و عملخاصه ز علمِ منطقی در جمله افواه(۵۱) آمده(۴۹) دَلو: سطل(۵۰) مستغنی: بینیاز(۵۱) افواه: دهانها--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احدِ صمد نخواهممن جز مَلِکِ ابد نخواهممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من رُوفتم از نیک و بدخانهام پُرَّست از عشقِ احدهرچه بینم اندر او غیرِ خداآنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #625عقلِ هر عطّار کآگه شد از اوطبلهها(۵۲) را ریخت اندر آبِ جورَو کزین جو برنیایی تا ابدلَمْ یَکُن حَقّاً لَهُ کُفْواً اَحَدقرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴Quran, Al-Ikhlas(#112), Line #4«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ» «و نه هيچ كس همتاى اوست.»(۵۲) طبله: صندوقچه--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظَنِّ افزونیست و، کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۵۳) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همیخواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۵۳) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در میرمد از بیمِ دلقخوابِ نسیان کِی بُوَد با بیمِ حَلق؟لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواهکه بُوَد نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن … .»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257همچنین هر شهوتی اندر جهانخواه مال و، خواه جاه و، خواه نانهر یکی زینها تو را مستی کندچون نیابی آن، خُمارت میزنداین خُمارِ غم، دلیلِ آن شده ستکه بدان مفقود، مستیّات بُدهستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی، کو جنایتها کندگوید او: معذور بودم من ز خَود گویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بُد در رفتنِ آن اختیار بیخودی نآمَد به خود، توش خواندیاختیارت خود نشد، توش راندیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #395گفت: مغلوبِ تو بودم، مستِ تودستِ من بربسته بود از دستِ تونه که هر مغلوبِ شَه مرحوم(۵۴) بود؟نَه که اَلْـمَغْلُوبُ کَالْـمَعْدُوم بود؟مگر نه اینست که هر که مقهور شاه حقیقت شود مورد رحمت قرار میگیرد؟ و مگر نه اینست که هر که مغلوب شود گویی معدوم شده است؟گفت: این مغلوب، معدومیست کوجز به نسبت نیست معدوم، اَیْقِنُوا(۵۵)حضرت حق به داوود(ع) جواب فرمود: درست است که تو مغلوب و مقهور من بودی، امّا هر مغلوبی، معدومِ مطلق نیست. «یقین پیدا کنید.»قرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»این چنین معدوم کو از خویش رفتبهترینِ هستها افتاد و زَفت او به نسبت با صفاتِ حق فناستدر حقیقت در فنا او را بقاست(۵۴) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد.(۵۵) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید.--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بینهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار، صدرِ توست راهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان(۵۶) را بزن، تا سر نهندمر کریمان را بده تا بَر(۵۷) دهندلاجَرَم(۵۸) حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و، اینها را مزیدساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۵۹)زآنکه جبّاران(۶۰) بُدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز(۵۶) لئیم: ناکس، فرومایه(۵۷) بَر: میوه(۵۸) لاجَرَم: به ناچار(۵۹) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۶۰) جَبّار: ستمگر، ظالم--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوشتر آید از شِکَرلیک، کم خایَش(۶۱)، که دارد صد خطرایمنآبادست آن راهِ نیازتَرکِ نازش گیر و، با آن ره بساز(۶۱) خاییدن: جویدن--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو، مشو از غیرِ ویاو بهارست و دگرها، ماهِ دیهر چه غیرِ اوست، اِستدراجِ توستگرچه تخت و ملک توست و تاجِ توستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲Quran, Al-A'raaf(#7), Line #181-182«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُون»«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مىنمايند و به عدالت رفتار مىكنند.»«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ»«و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمىدانند به تدريج خوارشان مىسازيم (به تدريج به لب پرتگاه میکشانیم)، (به تدريج به افسانهٔ من ذهنی میکشانیم).»شاد از غم شو، که غم دامِ لقاستاندرین ره، سویِ پستی ارتقاستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3573تو خوش و خوبی و، کانِ هر خوشی تو چرا خود منّتِ باده کَشی؟تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَتطُوقِ(۶۲) اَعْطَیناکَ آویزِ برت(۶۲) طُوق: گردنبند--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsجز رحمتِ او نبایدم نُقلجز باده که او دهد نخواهممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی، بیعلّتی بیخدمتیآید از دریا، مبارک ساعتیالـلَّه الـلَّه، گِردِ دریابار(۶۳) گَردگرچه باشند اهلِ دریابار زرد(۶۳) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsسخن تلخ مگو، ای لبِ تو حلواییسر فروکن به کرم، ای که بر این بالاییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #33پس کریم آنست کو خود را دهدآبِ حیوانی که مانَد تا ابدباقیاتُ الصّالحات آمد کریمرَسته از صد آفت و اَخطار(۶۴) و بیمگر هزاراناند، یک کس بیش نیستچون خیالاتِ عدداندیش نیست(۶۴) اَخطار: خطرها--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رودهر کجا پستی است، آب آنجا دودآبِ رحمت بایدت، رَوْ پست شووآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ ای پسرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۶۵)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهِد بَدت، بِدْهم عطااز کرم، این دَم چو میخوانی مرا(۶۵) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097پس هَماره روی معشوقه نِگَراین بهدستِ توست، بِشنو ای پدر!مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1620, Divan e Shamsچه شِکَرفروش دارم که به من شِکَر فروشدکه نگفت عذر روزی که برو شِکَر ندارممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #627گفت: گِل سنگِ ترازویِ من استگر تو را میلِ شِکَر بخْریدن استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #642گرچه مشغولم، چنان احمق نیامکه شِکَر افزون کشی تو از نِیامچون ببینی مر شِکَر را ز آزمودپس بدانی احمق و غافل که بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #614, Divan e Shamsزَهرآب(۶۶) ز دستِ وی گر فرق کنم از مِیپس در رهِ جانْ جانم والـلَّه به مَجاز آمد(۶۶) زهرآب: آبِ زهرآلود--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570 عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدبوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله میروید زِ بُنبسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734چونکه قَبضی(۶۷) آیدت ای راهروآن صَلاحِ توست، آتَشدل(۶۸) مشو(۶۷) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۶۸) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsاندیشه عیش بیحضورشترسم که بدو رسد، نخواهممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557رویِ نفسِ مطمئنّه در جسدزخمِ ناخنهایِ فکرت میکشدقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روح آرامش يافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»فکرتِ بد ناخنِ پُر زَهر دانمیخراشد در تعمّق رویِ جانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رو ذکر کنذکر آرَد فکر را در اِهتزاز(۶۹)ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز(۶۹) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخنگویی مجویید ارتفاع(۷۰)منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۷۱)(۷۰) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۷۱) استماع: شنیدن--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بیحاصلاندر حضورِ حضرتِ صاحبدلانپیشِ اهل تن، ادب بر ظاهرستکه خدا زیشان، نهان را ساتِرست(۷۲)پیشِ اهلِ دل، ادب بر باطن استزآنکه دلْشان بر سَرایر(۷۳)، فاطِن(۷۴) است(۷۲) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده(۷۳) سَرایر: رازها، نهانیها، جمعِ سَریره(۷۴) فاطِن: دانا و زیرک--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعدچون نداند کو کشاند ابرِ سعدچشمِ او ماندهست در جُویِ روانبیخبر از ذوقِ آبِ آسمانمَرْکبِ همّت سویِ اسباب رانداز مُسبِّب لاجَرَم محروم ماندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #140 بس دعاها کان زیان است و هلاکوز کرم مینشنود یزدان پاکمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1569نالم و ترسم که او باور کندوز کرم آن جور را کمتر کند عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدبوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #430مُتّهم کن نفس خود را ای فتیٰمُتّهم کم کن جزای عدل راتوبه کن، مردانه سر آور به رهکه فَمَنْ یَعْمَل بِمِثقالٍ یَرَهقرآن کریم، سورهٔ الزلزال (٩٩)، آیات ٧ و ٨Quran, Al-Zalzala(#99), Line #7-8«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ» (٧)«پس هر كس به وزن ذرهاى نيكى كرده باشد آن را مىبيند.»«وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (٨)«و هر كس به وزن ذرهاى بدى كرده باشد آن را مىبيند.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرّهیی گر جهدِ تو افزون بوددر ترازویِ خدا موزون بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsبیاو ز برای عشرت منخورشید سبو کشد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsبی او نتوان رفتن، بی او نتوان گفتنبی او نتوان شِستن(۷۵)، بی او نتوان خفتن(۷۵) شِستن: نشستن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن عِشرتِ(۷۶) نو که برگرفتیمپا دار که ما ز سَر گرفتیم(۷۶) عِشرت: شادی، طرب، زندگی، کامرانی--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1827, Divan e Shamsبادهٔ عام از برون، بادهٔ عارف از درونبوی دهان بیان کند، تو به زبان بیان مکنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن مایه بادهام چو انگورجز ضربت و جز لگد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1678, Divan e Shamsباده آنگه شود انگورِ تنمکه بکوبد به لگد عَصّارم(۷۷)جان دهم زیرِ لگد چون انگورتا طربساز شود اسرارمگر چه انگور همه خون گریدکه از این جور و جفا بیزارمپنبه در گوش کند کوبندهکه من از جهل نمیافشارمگر تو انکار کنی، معذوریلیک من بوالحَکَمِ(۷۸) این کارمچون ز سعی و قدمم سَر کردی(۷۹)آنگهی شُکر کنی بسیارم(۷۷) عَصّار: کسی که شیرهٔ میوه یا روغن دانه بگیرد.(۷۸) بوالحَکَم: صاحب حکمت(۷۹) سَر کردن: سپری کردن، ساختن، سازش کردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بیمرادیهایِ خویشباخبر گشتند از مولایِ خویشبیمرادی شد قَلاووزِ(۸۰) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشْسرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۸۰) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمانخانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۸۱) نو آید دوانهین مگو کین مانْد اندر گردنمکه هم اکنون باز پَرَّد در عَدمهر چه آید از جهان غَیبوَشدر دلت ضَیفست، او را دار خَوش(۸۱) ضَیف: مهمان--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4008من عجب دارم زِ جویای صفاکاو رَمَد در وقتِ صیقل از جفامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1524, Divan e Shamsبلا را من علف بودم ز اوّلولیک اکنون بلاها را بلایممولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822جمله عالَم زین غلط کردند راهکز عَدَم ترسند و، آن آمد پناهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsوقت است که جان شویم خالصکاین زحمت کالبد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو، و عاشق شو، بگذار زحیری(۸۲)سلطانبچهای(۸۳) آخر، تا چند اسیری؟(۸۲) زحیری: دلپیچه، ناله(۸۳) سلطانبچه: شاهزاده--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613وقتِ آن آمد که من عریان شومنقش بگذارم، سراسر جان شومای عدوِّ شرم و اندیشه بیآکه دریدم پردهٔ شرم و حیاحدیث«اَلْحَیاءُ یَمْنَعُ الْایمان.»«شرم، بازدارندهٔ ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهِمّبر هزاران آرزو و طِمّ(۸۴) و رِمّ(۸۵ و ۸۶)جمع باید کرد اجزا را به عشقتا شوی خوش چون سمرقند و دمشقجَوجَوی(۸۷)، چون جمع گردی ز اِشتباهپس توان زد بر تو سِکّهٔ پادشاه(۸۴) طِمّ: دریا و آب فراوان(۸۵) رِمّ: زمین و خاک(۸۶) طِمّ و رِمّ: منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.(۸۷) جَوجَو: یک جو یک جو و ذرّهذرّه-------------------------مجموع لغات:(۱) زحیری: دلپیچه، ناله(۲) سلطانبچه: شاهزاده(۳) زَمهریر: سرمای سخت(۴) زَحیر: ناله و زاری(۵) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.(۶) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۷) صُنع: آفرینش(۸) صانع: آفریدگار(۹) روشندیدگی: روشنبینی(۱۰) عَنود: ستیزهگر(۱۱) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۱۲) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۱۳) جَریده: یگانه، تنها(۱۴) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۱۵) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۶) گبر: کافر(۱۷) صُنع: آفرینش(۱۸) فَر: شکوهِ ایزدی(۱۹) مصنوع: آفریده، مخلوق(۲۰) اَحوَل: لوچ، دوبین(۲۱) مُفتی: فتوا دهنده(۲۲) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۲۳) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۲۴) آسان بِجِه: به آسانی فرار کن(۲۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۲۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۲۷) حَدید: آهن(۲۸) لایَجوز و یَجوز: جایز نیست و جایز است، روا نیست و رواست(۲۹) کَفیٰ بِاللهْ: خداوند کفایت میکند.(۳۰) جِرایَت: جیره، مزد(۳۱) مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ: به وزن ذرّهای را خواهد دید.(۳۲) زَلّه: زلَّت، لغزش(۳۳) نِکایَت: کُشتن یا مجروح کردن دشمن، انتقام، مجازات(۳۴) عَمیٰ: کور گردیدن، از بین رفتن تمام بینایی از هر دو چشم(۳۵) جِبایَت: باج گرفتن، جمع کردن باج و خراج(۳۶) وِصایَت: پند و اندرز و نصیحت، سفارش، وصیّت(۳۷) عَجُوز: پیرزن(۳۸) تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنبالهروی از عقل جزیی است.(۳۹) عُقده: گره(۴۰) حَدَث: سرگین، مدفوع(۴۱) مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته(۴۲) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه(۴۳) رَشَد: به راهِ راست رفتن(۴۴) میتَنَد: میگراید(۴۵) مُخْرِجُالْحَیّ: بیرون آورندهٔ زنده(۴۶) پازهر: پادزهر(۴۷) حُقّه: صندوق(۴۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۴۹) دَلو: سطل(۵۰) مستغنی: بینیاز(۵۱) افواه: دهانها(۵۲) طبله: صندوقچه(۵۳) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۵۴) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد.(۵۵) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید.(۵۶) لئیم: ناکس، فرومایه(۵۷) بَر: میوه(۵۸) لاجَرَم: به ناچار(۵۹) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۶۰) جَبّار: ستمگر، ظالم(۶۱) خاییدن: جویدن(۶۲) طُوق: گردنبند(۶۳) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا(۶۴) اَخطار: خطرها(۶۵) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.(۶۶) زهرآب: آبِ زهرآلود(۶۷) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۶۸) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال(۶۹) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۷۰) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۷۱) استماع: شنیدن(۷۲) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده(۷۳) سَرایر: رازها، نهانیها، جمعِ سَریره(۷۴) فاطِن: دانا و زیرک(۷۵) شِستن: نشستن(۷۶) عِشرت: شادی، طرب، زندگی، کامرانی(۷۷) عَصّار: کسی که شیرهٔ میوه یا روغن دانه بگیرد.(۷۸) بوالحَکَم: صاحب حکمت(۷۹) سَر کردن: سپری کردن، ساختن، سازش کردن(۸۰) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر(۸۱) ضَیف: مهمان(۸۲) زحیری: دلپیچه، ناله(۸۳) سلطانبچه: شاهزاده(۸۴) طِمّ: دریا و آب فراوان(۸۵) رِمّ: زمین و خاک(۸۶) طِمّ و رِمّ: منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.(۸۷) جَوجَو: یک جو یک جو و ذرّهذرّه----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احد صمد نخواهممن جز ملک ابد نخواهمجز رحمت او نبایدم نقلجز باده که او دهد نخواهماندیشه عیش بیحضورشترسم که بدو رسد نخواهمبیاو ز برای عشرت منخورشید سبو کشد نخواهممن مایه بادهام چو انگورجز ضربت و جز لگد نخواهماز لذت زخمهاش جانمیک ساعت اگر رهد نخواهموقت است که جان شویم خالصکاین زحمت کالبد نخواهماحمد گوید برای روپوشاز احمد جز احد نخواهممجموع همه است شمس تبریزحق است که من عدد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احد صمد نخواهممن جز ملک ابد نخواهمجز رحمت او نبایدم نقلجز باده که او دهد نخواهماندیشه عیش بیحضورشترسم که بدو رسد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shamsعاشق شو و عاشق شو بگذار زحیریسلطانبچهای آخر تا چند اسیریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1122, Divan e Shamsاندیشه را رها کن اندر دلش مگیرزیرا برهنهای تو و اندیشه زمهریراندیشه میکنی که رهی از زحیر و رنجاندیشه کردن آمد سرچشمه زحیرز اندیشهها برون دان بازار صنع راآثار را نظاره کن ای سخره اثیرآن کوی را نگر که پرد زو مصوراتوآن جوی را کز او شد گردنده چرخ پیرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #348چون جفا آری فرستد گوشمالتا ز نقصان وا روی سوی کمالچون تو وردی ترک کردی در روشبر تو قبضی آید از رنج و تبشآن ادب کردن بود یعنی مکنهیچ تحویلی از آن عهد کهنقرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكیها بدل مىكند و خدا آمرزنده و مهربان است.»پیش از آن کین قبض زنجیری شوداین که دلگیریست پاگیری شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2666, Divan e Shamsبه صد دستان به کار توست این بادتو را خود نیست خوی حقگزاریازو یابی به آخر هر مرادیهمو مستی دهد هم هوشیاریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه یعنی عدمتا ببینی صنع و صانع را به همکارگه چون جای روشندیدگی استپس برون کارگه پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعون عنودلاجرم از کارگاهش کور بودمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقص خویش را دید و شناختاندر استکمال خود دو اسبه تاختمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsای مرغ آسمانی آمد گه پریدنوی آهوی معانی آمد گه چریدنای عاشق جریده بر عاشقان گزیدهبگذر ز آفریده بنگر در آفریدنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آردشیرینتر و نادرتر زآن شیوه پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرمعاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1058کشت نو کارید بر کشت نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1051کار آن دارد که پیش از تن بدهست بگذر از اینها که نو حادث شدهستکار عارف راست کو نه احول است چشم او بر کشتهای اول استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت مفتی ضرورت هم توییبیضرورت گر خوری مجرم شویور ضرورت هست هم پرهیز بهور خوری باری ضمان آن بدهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوتی پرهیز بهدر فرار لا یطاق آسان بجهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2260جز به اندازه ضرورت زین مگیرتا نگردد غالب و بر تو امیرمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1373ای شهان کشتیم ما خصم برونماند خصمی زو بتر در اندرونکشتن این کار عقل و هوش نیستشیر باطن سخره خرگوش نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shamsلایجوز و یجوز تا اجلستعلم عشاق را نهایت نیستبس بدی بنده را کفی باللهلیکش این دانش و کفایت نیستقرآن کریم، سورۀ نساء (۴) آیۀ ۴۵Quran, An-Nisaa(#4), Line #45«وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»«خدا دشمنان شما را بهتر مىشناسد و دوستى او شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»بی رهی ورنه در ره کوششهیچ کوشنده بی جرایت نیستچون که مثقال ذره یره استذرهیی زله بینکایت نیستذرهیی خیر بی گشادی نیستچشم بگشا اگر عمایت نیستقرآن کریم، سوره زلزال (۹۹)، آیات ۷ و ۸Quran, Az-Zalzala(#99), Line #7-8«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ.»«پس هر كس به وزن ذرهاى نيكى كرده باشد آن را مىبيند.»«وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»«و هر كس به وزن ذرّهاى بدى كرده باشد آن را مىبيند.»هر نباتی نشانی آبستچیست کان را ازو جبایت نیستبس کن این آب را نشانیهاستتشنه را حاجت وصایت نیستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3212آب کم جو تشنگی آور به دستتا بجوشد آب از بالا و پستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2650که همیدانم یجوز و لایجوزخود ندانی تو یجوزی یا عجوزاین روا و آن ناروا دانی و لیکتو روا یا ناروایی بین تو نیکمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2981, Divan e Shamsزان مزد کار مینرسد مر تو را که توپیوسته نیستی تو درین کار گهگهیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2545چون نکرد آن کار مزدش هست لالیس للانسان الا ما سعیآیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد مسلما ندارد زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشدقرآن کریم، سوره نجم (۵٣)، آیه ٣٩Quran, Al-Najm(#53), Line #39«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ.»«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کردهاند نیست.»مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع شمارهٔ بیست و پنجRumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#25, Divan e Shamsاین ره چنین دراز به یکدم میسرستاین روضه دور نیست چو رهبر تو را رضاستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #558فکرت بد ناخن پر زهر دانمیخراشد در تعمق روی جانتا گشاید عقدهٔ اشکال رادر حدث کردهست زرین بیل راعقده را بگشاده گیر ای منتهیعقدهیی سختست بر کیسه تهیدر گشاد عقدهها گشتی تو پیرعقده چندی دگر بگشاده گیرعقدهای کان بر گلوی ماست سختکه بدانی که خسی یا نیکبختحل این اشکال کن گر آدمیخرج این کن دم اگر آدمدمیمولوى، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #549چون ز مرده زنده بیرون میکشدهر که مرده گشت او دارد رشدچون ز زنده مرده بیرون میکندنفس زنده سوی مرگی میتندمرده شو تا مخرجالحی الصمدزندهیی زین مرده بیرون آوردقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹۵Quran, Al-An'aam(#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ»«خداست كه دانه و هسته را مىشكافد، و زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده بيرون مىآورد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مىكنند؟»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرهیی گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #642گرچه مشغولم چنان احمق نیامکه شکر افزون کشی تو از نیامچون ببینی مر شکر را ز آزمودپس بدانی احمق و غافل که بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532بعد از این حرفی است پیچاپیچ و دوربا سلیمان باش و دیوان را مشورمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگی و اضطراراندرین حضرت ندارد اعتبارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2734, Divan e Shamsای بیتو حرام زندگانیخود بیتو کدام زندگانیبی روی خوش تو زنده بودنمرگ است به نام زندگانیپازهر تویی و زهر دنیادانه تو و دام زندگانیگوهر تو و این جهان چو حقهباده تو و جام زندگانیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shamsمشرق و مغرب ار روم ور سوی آسمان شومنیست نشان زندگی تا نرسد نشان تومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #697, Divan e Shamsآن عشق جوان چو نوبهارتجز پیران را جوان نداردتا چند نشان دهی خمش کنکان اصل نشان نشان نداردبگذار نشان چو شمس تبریزآن شمس که او کران نداردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shamsتخییلها را آن صمد روزی حقیقتها کندتا دررسد در زندگی اشکال گمراه آمدهاز چاه شور این جهان در دلو قرآن رو برآای یوسف آخر بهر توست این دلو در چاه آمدهکی باشد ای گفت زبان من از تو مستغنی شدهبا آفتاب معرفت در سایه شاه آمدهیا رب مرا پیش از اجل فارغ کن از علم و عملخاصه ز علم منطقی در جمله افواه آمدهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احد صمد نخواهممن جز ملک ابد نخواهممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من روفتم از نیک و بدخانهام پرست از عشق احدهرچه بینم اندر او غیر خداآن من نبود بود عکس گدامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #625عقل هر عطار کآگه شد از اوطبلهها را ریخت اندر آب جورو کزین جو برنیایی تا ابدلم یکن حقا له کفوا احدقرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴Quran, Al-Ikhlas(#112), Line #4«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»«و نه هيچ كس همتاى اوست.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونیست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیم خدا افراشتنخویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحید خدا آموختنخویشتن را پیش واحد سوختنگر همیخواهی که بفروزی چو روزهستی همچ
برنامه شماره ۹۶۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۲ تاریخ اجرا: ۹ مِی ۲۰۲۳ - ۲۰ اردیبهشتبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۱ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۱ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن عِشرتِ(۱) نو که برگرفتیمپا دار که ما ز سَر گرفتیمآن دلبرِ خوبِ باخبر رامست و خوش و بیخبر گرفتیمهر لحظه ز حُسنِ یوسفِ خودصد مصرِ پُر از شِکَر گرفتیمدر خانهٔ حُسن بود ماهیرَفتیمش و بام و در گرفتیمآن آبِ حیات سَرمَدی(۲) راچون آب درین جگر گرفتیمچون گوشهٔ تاجِ او بدیدیممستانهاش از کمر گرفتیمهر نقش که بیوِی است مُردهستاز بهر تو جانور گرفتیمهر جانوری که آن ندارداو را علفِ سَقَر(۳) گرفتیمهر کس گهری گرفت از کاناز کان همه سیمبَر(۴) گرفتیماز تابشِ نورِ آفتابیچون ماه جمال و فَر(۵) گرفتیمشمسِ تبریز چون سفر کردچون ماه ازآن سفر گرفتیم(۱) عِشرت: شادی، طرب، زندگی، کامرانی(۲) سَرمَدی: جاودانه، همیشگی(۳) سَقَر: جهنّم، از نامها و طبقاتِ دوزخ(۴) سیمبَر: کسی که بدنش مانند نقره سفید است، مجازاً زیبا(۵) فَر: جلال و شکوهِ ایزدی--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن عِشرتِ نو که برگرفتیمپا دار که ما ز سَر گرفتیمآن دلبرِ خوبِ باخبر رامست و خوش و بیخبر گرفتیمهر لحظه ز حُسنِ یوسفِ خودصد مصرِ پُر از شِکَر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #215کاه باشد کو به هر بادی جَهَدکوه کی مر باد را وزنی نَهد؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #925جانهای خلق پیش از دست و پامیپریدند از وفا اندر صفاچون به امر اِهْبِطُوا(۶) بندی(۷) شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.» «گفتيم: «همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.»»(۶) اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید(۷) بندی: اسیر، به بند درآمده--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #790, Divan e Shamsفکر محدود بُد و جامع و فارق بیحدآنچه محدود بُد، آن محو شد از نامحدودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557رویِ نفسِ مطمئنّه در جسدزخمِ ناخنهایِ فکرت میکشدقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روح آرامش يافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»فکرتِ بد ناخنِ پُر زَهر دانمیخراشد در تعمّق(۸) رویِ جانتا گشاید عُقده(۹)ٔ اِشکال رادر حَدَث(۱۰) کردهست زرّین بیل راعقده را بگشاده گیر ای مُنتهی(۱۱)عقدهیی سختست بر کیسهٔ تهیدر گشادِ عُقدهها گشتی تو پیرعقدهٔ چندی دگر بگشاده گیرعقدهای کان بر گلویِ ماست سختکه بدانی که خَسی(۱۲) یا نیکبختحَلِّ این اِشکال کُن، گر آدمیخرج این کُن دَم، اگر آدمْدَمی(۸) تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنبالهروی از عقل جزیی است.(۹) عُقده: گره(۱۰) حَدَث: سرگین، مدفوع(۱۱) مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته(۱۲) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #804تو به هر صورت که آیی بیستیکه، منم این، والله آن تو نیستییک زمان تنها بمانی تو ز خَلقدر غم و اندیشه مانی تا به حَلقاین تو کی باشی؟ که تو آن اَوحَدی(۱۳)که خوش و زیبا و سرمستِ خودی(۱۳) اَوحَد: یگانه، یکتا--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2847, Divan e Shamsبه مثالِ آفتابی نَرَوی مگر که تنهابه مثالِ ماهِ شبرو، حَشَم و حَشَر نداریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #79بیادب تنها نه خود را داشت بدبلکه آتش در همه آفاق(۱۴) زد(۱۴) آفاق: جمع اُفُق--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341گرچه با تو، شه نشیند بر زمینخویشتن بشناس و، نیکوتر نشینمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2960لی مَعَالله وقت بود آن دَم مرالَا یَسَعْ فیهِ نَبیٌّ مُجْتَبیٰبرای من لحظهٔ فنا وقتی بود که تنها با خدا باشم به نحوی که هیچ پیامبر برگزیدهای در آن مقام یا حال جا ندارد.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3413پس ادب کردَش بدین جُرم اوستادکه مَساز از چوبِ پوسیده عِماد(۱۵)قرآن کریم، سورهٔ منافقون (۶۳)، آیهٔ ۴Quran, Al-Munafiqun(#63), Line #4«وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ….»«چون آنها را ببينى تو را از ظاهرشان خوش مىآيد، و چون سخن بگويند به سخنشان گوش مىدهى، گويى چوبهايى هستند به ديوار تكيه داده.»(۱۵) عِماد: ستون، تکیهگاه--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsشمسِ تبریز چون سفر کردچون ماه ازآن سفر گرفتیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1021, Divan e Shamsخوشخبران غلامِ تو، رطلِ گران(۱۶) سلامِ توچون شنوند نامِ تو، یاوه کنند پا و سَرمست و خراب و شاد و خوش، میگذری ز پنج و ششقافله را بکَش، بکَش، خوش سفریست این سفر(۱۶) رطلِ گران: سطلِ سنگین، ظرفِ بزرگ--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3698پی پَیاپی میبَر ار دوری ز اصلتا رگِ مَردیت آرد سویِ وصلمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2229روبها، پا را نگه دار از کلوخپا چو نَبْوَد، دُم چه سود ای چشمشوخ(۱۷)؟(۱۷) چشمشوخ: گستاخ--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #215کاه باشد کو به هر بادی جَهَدکوه کی مر باد را وزنی نَهد؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2458, Divan e Shamsچون ز کَفَت باده کشم، بیخبر و مست و خوشمبیخطر و خوفِ کسی، بیشر و شورِ بشریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خُفته از احوالِ دنیا روز و شبچون قلم در پنجهٔ تقلیبِ(۱۸) رب(۱۸) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1197ای دهندهٔ قوت و تَمْکین و ثَباتخلق را زین بیثباتی دِه نجاتاندر آن کاری که ثابت بودنیستقایمی دِه نفس را، که مُنْثَنیست(۱۹)(۱۹) مُنْثَنى: خميده، دوتا، در اينجا به معنىِ سستكار و درمانده--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1393, Divan e Shamsگفت که سرمست نِهای، رو که از این دست نهایرفتم و سرمست شدم، وز طرب آکنده(۲۰) شدم(۲۰) آکنده: پُر، لبریز--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۵٠٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزدمولوی، ديوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1383, Divan e Shamsهر جا خیالِ شه بود باغ و تماشاگه بوددر هر مقامی که رَوَم بر عِشرتی برمیتنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #596, Divan e Shamsهر چیز که میبینی، در بیخبری بینیتا باخبری والله او پرده بنگشایدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2638چند روزی که ز پیشم رانده استچشمِ من در رویِ خوبش مانده استکز چنان رُویی چنین قهر ای عَجَبهر کسی مشغول گشته در سَبَبمن سبب را ننگرم، کآن حادِث استزآنکه حادث، حادِثی(۲۱) را باعث استلطفِ سابق را نِظاره میکنمهرچه آن حادِث، دوپاره میکنم(۲۱) حادِث: تازه پدیده آمده، جدید، نو--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١۶٣۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1639گر تو این انبان(۲۲)، ز نان خالی کُنی پُر ز گوهرهایِ اِجلالی(۲۳) کنیطفلِ جان، از شیرِ شیطان باز کُن بعد از آنَشْ با مَلَک انباز کُنتا تو تاریک و ملول و تیرهای دان که با دیوِ لعین(۲۴) همشیرهای(۲۵)(۲۲) اَنبان: کیسه(۲۳) اِجلالی: گرانقدر(۲۴) لعین: ملعون(۲۵) همشیره: خواهر، در اینجا به معنی همراه و دمساز--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #97, Divan e Shamsرفتم به سویِ مصر و خریدم شِکَری راخود فاش بگو یوسفِ زرّینکمری رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3094خانهای را کِش دریچهست آن طرفدارد از سَیْرانِ(۲۶) آن یوسف شَرَف(۲۶) سَیْران: گذر کردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنّت از الهگر همیخواهی، ز کَس چیزی مخواهچون نخواهی، من کفیلم مر تو راجَنَّتُالْـمَأوىٰ(۲۷) و دیدارِ خداحدیث«وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.»«و هر كه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است.»(۲۷) جَنَّتُالْـمَأوىٰ: يکی از بهشتهای هشتگانه--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsمنگر به هر گدایی که تو خاص از آنِ ماییمفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهاییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #630, Divan e Shamsبر هر چه امیدستت، کی گیرد او دستتبر شکلِ عصا آید وآن مارِ دوسر باشدوآن غصّه که میگویی: آن چاره نکردم دیهر چاره که پنداری، آن نیز غَرَر(۲۸) باشد(۲۸) غَرَر: هلاکت، فریب خوردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو، مشو از غیرِ ویاو بهارست و دگرها، ماهِ دیهر چه غیرِ اوست، اِستدراجِ توستگرچه تخت و ملک توست و تاجِ توستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲Quran, Al-A'raaf(#7), Line #181-182«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ.» (١٨١)«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مىنمايند و به عدالت رفتار مىكنند.»«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ.» (١٨٢)«و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمىدانند به تدريج خوارشان مىسازيم (به تدريج به لب پرتگاه می کشانیم)، (به تدريج به افسانه من ذهنی می کشانیم).»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من رُوفتم از نیک و بدخانهام پُرَّست از عشقِ احدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1628اُدْخُلُوا الْاَبْیٰاتَ مِنْ اَبْوابِهاوَاطْلُبُوا الْاَغْراضَ فی اَسْبٰابِها«برای درآمدن به خانهها باید از درهای آن وارد شوید. و برای نیل به مقصود و مطلوبِ خود باید خواهانِ توسّل به علل و اسبابِ آن شوید.»قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۸۹Quran, Al-Baqarah(#2), Line #189«… وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ ۗ وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.»«… و پسنديده نيست كه از پشت خانهها به آنها داخل شويد، ولى پسنديده راه كسانى است كه پروا مىكنند و از درها به خانهها درآييد و از خدا بترسيد تا رستگار شويد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3327گر همی جویید دُرِّ بیبهااُدْخُلُوا الْاَبْیاٰتَ مِنْ اَبْوابِها میزن آن حلقهٔ دَر و بر باب بیستاز سویِ بامِ فلکْتان راه نیستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #51باز در بستندش و، آن دَرپَرَست(۲۹)بر همان اُمّید آتشپا(۳۰) شدهست(۲۹) دَرپرست: پرستندهٔ در، یعنی کسی که مراقب و امیدوارِ گشوده شدنِ درِ مقصود است.(۳۰) آتشپا: شتابان و تیزرو--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنارِ بامی ای مستِ مُدام(۳۱)پست بنشین یا فرود آ، وَالسَّلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دَمِ خوش را کنارِ بام دان(۳۱) مُدام: شراب--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3573تو خوش و خوبی و، کانِ هر خوشی تو چرا خود منّتِ باده کشی؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3697 هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراقِ او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد، بس کس شاد شدآخر از وی جَست و همچون باد شداز تو هم بجهد، تو دل بر وی مَنهپیش از آن کو بجهد، از وی تو بِجِهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #101, Divan e Shamsکه سرگردان بدین سرهاست گر نهسکون بودی جهانِ بیسکون رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۳۲)(۳۲) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۳۳)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۳۳) فَتیٰ: جوان، جوانمرد--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۳۴)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۳۴) حَدید: آهن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بیقول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن آبِ حیات سَرمَدی راچون آب درین جگر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۳۵) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همیخواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۳۵) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذَرّهای گَر جَهْدِ تو افزون بُوَددَر ترازویِ خدا موزون بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در میرمد از بیمِ دلقخوابِ نسیان کَی بُوَد با بیمِ حَلْق؟لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواهکه بُوَد نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#63), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن … .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس الدین بُدی در روز و شب ما رافراغتها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟ بُتِ شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خوداگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shamsلذّتِ بیکرانهای است، عشق شدهست نامِ اوقاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۳۶)عاشقِ صُنعِ(۳۷) تواَم در شُکر و صبر(۳۸)عاشقِ مصنوع(۳۹) کی باشم چو گَبر(۴۰)؟عاشقِ صُنعِ خدا با فَر بوَدعاشقِ مصنوعِ او کافر بُوَد(۳۶) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۳۷) صُنع: آفرینش(۳۸) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۳۹) مصنوع: آفریده، مخلوق(۴۰) گبر: کافر--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #914, Divan e Shamsز ناسپاسی ما بسته است روزن دلخدای گفت که انسان لِربِّه لَکَنودقرآن کریم، سوره عادیات (۱۰۰)، آیه ۶Quran, Al-Adiyat(#100), Line #6«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»«همانا آدمی نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsهر نقش که بیوِی است مُردهستاز بهر تو جانور گرفتیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsبی او نتوان رفتن، بی او نتوان گفتنبی او نتوان شِستن(۴۱)، بی او نتوان خفتن(۴۱) شِستن: نشستن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsهر جانوری که آن ندارداو را علفِ سَقَر گرفتیمحافظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۲۵Poem (Qazal) #125, Divan e Hafezشاهد آن نیست که مویی و میانی داردبندهٔ طلعتِ(۴۲) آن باش که آنی دارد(۴۲) طلعت: چهره، رخسار--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان(۴۳) را بزن، تا سر نهندمر کریمان را بده تا بَر(۴۴) دهندلاجَرَم(۴۵) حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و، اینها را مزیدساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۴۶)زآنکه جبّاران(۴۷) بُدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز(۴۳) لئیم: ناکس، فرومایه(۴۴) بَر: میوه(۴۵) لاجَرَم: به ناچار(۴۶) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۴۷) جَبّار: ستمگر، ظالم--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوشتر آید از شِکَرلیک، کم خایَش(۴۸)، که دارد صد خطرایمنآبادست آن راهِ نیازتَرکِ نازش گیر و، با آن ره بساز(۴۸) خاییدن: جویدن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shamsخریدی خانهٔ دل را، دل آنِ توست، میدانیهر آنچه هست در خانه از آنِ کدخدا باشدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٢۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #324بیوفایی دان وفا با ردِّ حق(۴۹)بر حقوقِ حق ندارد کس سَبَق(۴۹) ردِّ حق: آنکه از نظرِ حق تعالیٰ مردود است.--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣۶٩٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید اَنْصِتُوا(۵۰)تا زبانْتان من شوم در گفتوگو(۵۰) اَنْصِتُوا: خاموش باشید--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی، او زبان، نی جنس توگوشها را حق بفرمود: اَنصِتُوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456اَنْصِتُوا را گوش کن، خاموش باشچون زبانِ حق نگشتی، گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخنگویی مجویید ارتفاع منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۵۱)(۵۱) استماع: شنیدن، گوش دادن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsهر کس گهری گرفت از کاناز کان همه سیمبَر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَتطُوقِ(۵۲) اَعْطَیناکَ آویزِ برت(۵۲) طُوق: گردنبند--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsشمسِ تبریز چون سفر کردچون ماه ازآن سفر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُردهتنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۵۳)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشمها چون شد گذاره(۵۴)، نورِ اوستمغزها میبیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۵۵) را(۵۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۵۴) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۵۵) بحر: دریا--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2365در بیان آنکه جنبیدنِ هر کسی از آنجا که وی است هر کس را از چنبرهٔ وجود خود بیند. تابهٔ کبود، آفتاب را کبود نماید و سرخ، سرخ نماید، چون تابه از رنگها بیرون آید سپید شود. از همه تابههای دیگر او راستگویتر باشد و امام باشد.دید احمد را ابوجهل و بگفت زشتنقشی کز بنیهاشم شگفتگفت احمد مر ورا که: راستیراست گفتی، گرچه کارافزاستی(۵۶)دید صِدّیقش، بگفت: ای آفتابنَی ز شرقی، نَی ز غربی، خوش بتابگفت احمد: راست گفتی ای عزیزای رهیده تو ز دنیایِ نهچیز(۵۷)حاضران گفتند: ای شه، هر دو راراستگو گفتی دو ضدگو را، چرا؟گفت: من آیینهام، مَصْقُولِ(۵۸) دستتُرک و هندو در من آن بیند که هستای زن ار طَمّاع میبینی مرازین تحرّیِ زنانه برتر آاین طمع را مانَد و رحمت بُوَدکو طمع آنجا که آن نعمت بُوَد؟امتحان کن فقر را روزی دو توتا به فقر اندر، غنا بینی دوتوصبر کن با فقر و بگذار این مَلال(۵۹)زانکه در فقرست نورِ ذوالْجَلالسِرکه مفروش(۶۰) و، هزاران جان ببیناز قَناعت غرقِ بحرِ انگبینصد هزاران جانِ تلخی کِش نگرهمچو گُل، آغشته اندر گُلْشِکر(۶۱)ای دریغا مر تو را گُنجا بُدیتا ز جانم شرحِ دل پیدا شُدیاین سخن شیرست در پستانِ جانبی کَشنده خوش نمیگردد روانمستمع چون تشنه و جوینده شدواعظ ار مُرده بُوَد، گوینده شدمستمع چون تازه آمد بیمَلالصدزبان گردد به گفتن، گُنگ و لالچونکه نامحرم درآید از دَرَمپرده در پنهان شوند اهلِ حرمور در آید مَحرَمی، دُور از گزندبرگشایند آن سَتیران(۶۲)، رویبندهرچه را خوب و خوش و زیبا کننداز برای دیدهٔ بینا کنندکی بُوَد آوازِ لحن و زیر و بماز برایِ گوشِ بیحسِّ اَصَم(۶۳)؟مُشک را بیهوده حق خوشدَم نکردبهرِ حس کرد او، پیِ اَخْشَم(۶۴) نکردحق، زمین و آسمان برساخته استدر میان، بس نار و نور افراخته استاین زمین را از برایِ خاکیان(۶۵)آسمان را مسکنِ افلاکیان(۶۶)مردِ سُفلی، دشمنِ بالا بُوَدمشتریِّ هر مکان، پیدا بُوَدای سَتیره(۶۷)، هیچ تو برخاستی؟خویشتن را بهرِ کور آراستی؟گر جهان را پُر دُرِ مکنون(۶۸) کنمروزیِ تو چون نباشد، چون کنم؟قرآن کریم، سورهٔ واقعه (۵۶)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-Waaqia(#56), Line #23«كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ.»«همانند مرواريدهايى در صدف.»ترک جنگ و رَهزنی ای زن بگوور نمیگویی، به ترکِ من بگو(۵۶) کارافزا: مایهٔ دردسر(۵۷) نهچیز: شکل دیگر است از کلمهی (ناچیز) به معنی بی ارزش و اهمیت(۵۸) مَصْقُول: صیقلیافته(۵۹) مَلال: دلتنگی(۶۰) سِرکه فروختن: کنایه از ترشرویی کردن(۶۱) گُلشِکر: شربتی مرکب از گل سرخ و مواد قندی(۶۲) سَتیر: پوشیده، در حجاب(۶۳) اَصَم: کر، ناشنوا(۶۴) اَخْشَم: کسی که حس شامّهاش کار نمیکند و بویی احساس ننماید.(۶۵) خاکیان: اهلِ زمین، زمینیان(۶۶) افلاکیان: اهلِ آسمان، آسمانیان(۶۷) سَتیره: پوشیدهروی، زن(۶۸) دُرِّ مکْنُون: مروارید مستور و نهفته، وقتی که مروارید در صدف قرار گیرد و هیچ دستی به آن نرسد، گرانقدرتر و شفّافتر خواهد بود.--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1688, Divan e Shamsبا من به جنگ شد جان، گفتا: مرا مَرَنجانگفتم: طلاق بِستان، گفتا: بِده، بِدادممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2392مر مرا چه جایِ جنگِ نیک و بد؟کین دلم از صلحها هم میرمدگَر خَمُش کردی و، گر نی آن کنمکه: همین دَم، ترکِ خان و مان کنممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۳۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2394مراعات کردنِ زن، شوهر را و استغفار نمودن از گفتهٔ خویشزن چو دید او را که تند و توسَن(۶۹) است گشت گریان، گریه خود، دامِ زن استگفت: از تو کی چنین پنداشتم؟ از تو من اومیدِ دیگر داشتم زن درآمد از طریقِ نیستی(۷۰) گفت: من خاکِ شماام نَی سَتی(۷۱)جسم و جان و هر چه هستم آنِ توست حکم و فرمان، جملگی، فرمانِ توَستگر ز درویشی دلم از صبر جَست بهرِ خویشم نیست آن، بهرِ توَستتو مرا در دردها بودی دوا من نمیخواهم که باشی بینواجان و سر کز بهرِ خویشم نیست این از برایِ توست این ناله و حنین خویشِ من وَاللَّه که بهرِ خویشِ تو هر نَفَس خواهد که میرد پیشِ توکاش جانت کِش روانِ من فِدی از ضمیرِ جانِ من واقف بُدیچون تو با من این چنین بودی به ظن هم ز جان بیزار گشتم، هم ز تنخاک را بر سیم و زر کردیم، چون تو چنینی با من، ای جان را سکونتو که در جان و دلم جا میکُنی این قَدَر از من تَبَرّا(۷۲) میکُنی؟ تو تبرّا کن که هستت دستگاه(۷۳) ای تبرّایِ تو را جان، عذرخواهیاد میکن آن زمانی را که من چون صَنَم(۷۴) بودم، تو بودی چون شَمَن(۷۵)بنده بر وَفقِ تو، دل افروخته است هر چه گویی: پُخت، گوید: سوخته استمن سِفاناخِ(۷۶) تو با هرچِم پَزی یا تُرُشبا یا که شیرین میسَزیکفر گفتم، نَک به ایمان آمدم پیشِ حُکمت از سرِ جان آمدمخویِ شاهانهٔ تو را نشناختم پیشِ تو گُستاخ مَرکَب تاختم(۷۷)چون ز عفوِ تو چراغی ساختم توبه کردم، اعتراض انداختممینهم پیشِ تو شمشیر و کَفَن میکَشَم پیشِ تو گردن را، بزناز فِراقِ تلخ میگویی سَخُن؟ هر چه خواهی کن، و لیکن این مکندر تو از من عذرخواهی هست سِر با تو بیمن، او شفیعی مستمر عذرخواهم در درونت خُلقِ توست ز اعتمادِ او دلِ من جُرم جُسترحم کن پنهان ز خود ای خشمگین ای که خُلقت بِه، ز صد مَن انگبینزین نَسَق(۷۸) میگفت با لطف و گُشاد در میانه، گریهای بر وی فتادگریه چون از حد گذشت و هایهای زآنکه بیگریه، بُد او خود دلربایشد از آن باران یکی برقی پدید زد شَراری(۷۹) در دِل مردِ وَحید(۸۰) آنکه بندهٔ روی خوبش بود مَرد چون بُوَد چون بندگی آغاز کرد؟آنکه از کِبرش دلت لرزان بُوَد چُون شَوی؟ چون پیشِ تو گریان شودآنکه از نازش دل و جان، خون بُوَد چونکه آید در نیاز، او چون بُوَد؟آنکه در جور و جفائش دامِ ماست عذرِ ما چهبْوَد چو او در عذر خاست؟زُيِّنَ لِلنّاس، حق آراسته است زآنچه حق آراست، چُون دانند جَست؟آن مشتهیات و لذتهایی که خدا برای مردم آراسته است، آنها چگونه میتوانند از کمند آن برهند؟قرآن کریم، سورهٔ آلِ عِمران (۳)، آیهٔ ۱۴Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #14«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» «در چشم مردم آرايش يافته است، عشق به اميال نفسانى و دوست داشتن زنان و فرزندان و هميانهاى زر و سيم و اسبان داغ برنهاده و چارپايان و زراعت. همه اينها متاع زندگى اينجهانى هستند، در حالى كه بازگشتنگاه خوب نزد خدا است.»چون پیِ یَسْکُن اِلَیهاش آفرید کِی توانَد آدم از حَوّا بُرید؟از آنجهت که هدف خدا از آفرینش زن، آرامش مرد بود، آدم(ع) چگونه میتواند از حوّا ببُرد؟قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۸۹Quran, Al-A'raaf(#7), Line #189«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا ۖ … .»«اوست كه همه شما را از يك تن بيآفريد. و از آن يك تن زنش را نيز بيآفريد تا به او آرامش يابد … .» رستمِ زال ار بُوَد، وز حَمْزه بیش هست در فرمان، اسیرِ زالِ خویشآنکه عالَم بندهٔ گفتش بُدیکَلِّمینی(۸۱) یا حُمَیرا میزدیآب، غالب شد بر آتش از نهیب(۸۲) آتشش جوشد، چو باشد در حِجابچونکه دیگی در میان آید، شهانیست کرد آن آب را، کردش هوا ظاهراً بر زن، چو آب ار غالبی باطناً مغلوب و زن را طالبیاین چنین خاصیتّی در آدمیست مِهر، حیوان را کم است، آن از کمیست(۶۹) توسَن: اسبِ سرکش(۷۰) نیستی: در اینجا بهمعنی فروتن و نادیده گرفتنِ خود.(۷۱) سَتی: مخفّفِ سَتّی بهمعنی بانو، خاتون(۷۲) تَبَرّا: بیزاری جُستن (۷۳) دستگاه: قدرت و توانایی، شکوه و جلال(۷۴) صَنَم: بُت(۷۵) شَمَن: بُتپرست(۷۶) سِفاناخ: اسفناج(۷۷) گُستاخ مَرکَب تاختن: کنایه از گستاخی کردن است.(۷۸) نَسَق: ترتیب و نظم(۷۹) شَراره: پارهای آتش که به اطراف میجهد. (۸۰) وَحید: یکتا و یگانه(۸۱) کَلِّمینی: با من حرف بزن(۸۲) نهیب: ترس و بیم، تَشَر-------------------------مجموع لغات:(۱) عِشرت: شادی، طرب، زندگی، کامرانی(۲) سَرمَدی: جاودانه، همیشگی(۳) سَقَر: جهنّم، از نامها و طبقاتِ دوزخ(۴) سیمبَر: کسی که بدنش مانند نقره سفید است، مجازاً زیبا(۵) فَر: جلال و شکوهِ ایزدی(۶) اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید(۷) بندی: اسیر، به بند درآمده(۸) تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنبالهروی از عقل جزیی است.(۹) عُقده: گره(۱۰) حَدَث: سرگین، مدفوع(۱۱) مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته(۱۲) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه(۱۳) اَوحَد: یگانه، یکتا(۱۴) آفاق: جمع اُفُق(۱۵) عِماد: ستون، تکیهگاه(۱۶) رطلِ گران: سطلِ سنگین، ظرفِ بزرگ(۱۷) چشمشوخ: گستاخ(۱۸) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن(۱۹) مُنْثَنى: خميده، دوتا، در اينجا به معنىِ سستكار و درمانده(۲۰) آکنده: پُر، لبریز(۲۱) حادِث: تازه پدیده آمده، جدید، نو(۲۲) اَنبان: کیسه(۲۳) اِجلالی: گرانقدر(۲۴) لعین: ملعون(۲۵) همشیره: خواهر، در اینجا به معنی همراه و دمساز(۲۶) سَیْران: گذر کردن(۲۷) جَنَّتُالْـمَأوىٰ: يکی از بهشتهای هشتگانه(۲۸) غَرَر: هلاکت، فریب خوردن(۲۹) دَرپرست: پرستندهٔ در، یعنی کسی که مراقب و امیدوارِ گشوده شدنِ درِ مقصود است.(۳۰) آتشپا: شتابان و تیزرو(۳۱) مُدام: شراب(۳۲) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۳۳) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۴) حَدید: آهن(۳۵) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۳۶) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۳۷) صُنع: آفرینش(۳۸) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۳۹) مصنوع: آفریده، مخلوق(۴۰) گبر: کافر(۴۱) شِستن: نشستن(۴۲) طلعت: چهره، رخسار(۴۳) لئیم: ناکس، فرومایه(۴۴) بَر: میوه(۴۵) لاجَرَم: به ناچار(۴۶) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۴۷) جَبّار: ستمگر، ظالم(۴۸) خاییدن: جویدن(۴۹) ردِّ حق: آنکه از نظرِ حق تعالیٰ مردود است.(۵۰) اَنْصِتُوا: خاموش باشید(۵۱) استماع: شنیدن، گوش دادن(۵۲) طُوق: گردنبند(۵۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۵۴) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۵۵) بحر: دریا(۵۶) کارافزا: مایهٔ دردسر(۵۷) نهچیز: شکل دیگر است از کلمهی (ناچیز) به معنی بی ارزش و اهمیت(۵۸) مَصْقُول: صیقلیافته(۵۹) مَلال: دلتنگی(۶۰) سِرکه فروختن: کنایه از ترشرویی کردن(۶۱) گُلشِکر: شربتی مرکب از گل سرخ و مواد قندی(۶۲) سَتیر: پوشیده، در حجاب(۶۳) اَصَم: کر، ناشنوا(۶۴) اَخْشَم: کسی که حس شامّهاش کار نمیکند و بویی احساس ننماید.(۶۵) خاکیان: اهلِ زمین، زمینیان(۶۶) افلاکیان: اهلِ آسمان، آسمانیان(۶۷) سَتیره: پوشیدهروی، زن(۶۸) دُرِّ مکْنُون: مروارید مستور و نهفته، وقتی که مروارید در صدف قرار گیرد و هیچ دستی به آن نرسد، گرانقدرتر و شفّافتر خواهد بود.(۶۹) توسَن: اسبِ سرکش(۷۰) نیستی: در اینجا بهمعنی فروتن و نادیده گرفتنِ خود.(۷۱) سَتی: مخفّفِ سَتّی بهمعنی بانو، خاتون(۷۲) تَبَرّا: بیزاری جُستن (۷۳) دستگاه: قدرت و توانایی، شکوه و جلال(۷۴) صَنَم: بُت(۷۵) شَمَن: بُتپرست(۷۶) سِفاناخ: اسفناج(۷۷) گُستاخ مَرکَب تاختن: کنایه از گستاخی کردن است.(۷۸) نَسَق: ترتیب و نظم(۷۹) شَراره: پارهای آتش که به اطراف میجهد. (۸۰) وَحید: یکتا و یگانه(۸۱) کَلِّمینی: با من حرف بزن(۸۲) نهیب: ترس و بیم، تَشَر----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن عشرت نو که برگرفتیمپا دار که ما ز سر گرفتیمآن دلبر خوب باخبر رامست و خوش و بیخبر گرفتیمهر لحظه ز حسن یوسف خودصد مصر پر از شکر گرفتیمدر خانه حسن بود ماهیرفتیمش و بام و در گرفتیمآن آب حیات سرمدی راچون آب درین جگر گرفتیمچون گوشه تاج او بدیدیممستانهاش از کمر گرفتیمهر نقش که بیوی است مردهستاز بهر تو جانور گرفتیمهر جانوری که آن ندارداو را علف سقر گرفتیمهر کس گهری گرفت از کاناز کان همه سیمبر گرفتیماز تابش نور آفتابیچون ماه جمال و فر گرفتیمشمس تبریز چون سفر کردچون ماه ازآن سفر گرفتیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن عشرت نو که برگرفتیمپا دار که ما ز سر گرفتیمآن دلبر خوب باخبر رامست و خوش و بیخبر گرفتیمهر لحظه ز حسن یوسف خودصد مصر پر از شکر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #215کاه باشد کو به هر بادی جهدکوه کی مر باد را وزنی نهدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #925جانهای خلق پیش از دست و پامیپریدند از وفا اندر صفاچون به امر اهبطوا بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.» «گفتيم: «همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.»»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #790, Divan e Shamsفکر محدود بد و جامع و فارق بیحدآنچه محدود بد آن محو شد از نامحدودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557روی نفس مطمئنه در جسدزخم ناخنهای فکرت میکشدقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روح آرامش يافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»فکرت بد ناخن پر زهر دانمیخراشد در تعمق روی جانتا گشاید عقده اشکال رادر حدث کردهست زرین بیل راعقده را بگشاده گیر ای منتهیعقدهیی سختست بر کیسه تهیدر گشاد عقدهها گشتی تو پیرعقده چندی دگر بگشاده گیرعقدهای کان بر گلوی ماست سختکه بدانی که خسی یا نیکبختحل این اشکال کن گر آدمیخرج این کن دم اگر آدمدمیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #804تو به هر صورت که آیی بیستیکه منم این والله آن تو نیستییک زمان تنها بمانی تو ز خلقدر غم و اندیشه مانی تا به حلقاین تو کی باشی که تو آن اوحدیکه خوش و زیبا و سرمست خودیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2847, Divan e Shamsبه مثال آفتابی نروی مگر که تنهابه مثال ماه شبرو حشم و حشر نداریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #79بیادب تنها نه خود را داشت بدبلکه آتش در همه آفاق زدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341گرچه با تو شه نشیند بر زمینخویشتن بشناس و نیکوتر نشینمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2960لی معالله وقت بود آن دم مرالا یسع فیه نبی مجتبیبرای من لحظه فنا وقتی بود که تنها با خدا باشم به نحوی که هیچ پیامبر برگزیدهای در آن مقام یا حال جا نداردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3413پس ادب کردش بدین جرم اوستادکه مساز از چوب پوسیده عمادقرآن کریم، سورهٔ منافقون (۶۳)، آیهٔ ۴Quran, Al-Munafiqun(#63), Line #4«وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ….»«چون آنها را ببينى تو را از ظاهرشان خوش مىآيد، و چون سخن بگويند به سخنشان گوش مىدهى، گويى چوبهايى هستند به ديوار تكيه داده.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsشمس تبریز چون سفر کردچون ماه ازآن سفر گرفتیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1021, Divan e Shamsخوشخبران غلام تو رطلِ گران سلام توچون شنوند نام تو یاوه کنند پا و سرمست و خراب و شاد و خوش میگذری ز پنج و ششقافله را بکش بکش خوش سفریست این سفرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3698پی پیاپی میبر ار دوری ز اصلتا رگ مردیت آرد سوی وصلمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2229روبها پا را نگه دار از کلوخپا چو نبود دم چه سود ای چشمشوخمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #215کاه باشد کو به هر بادی جهدکوه کی مر باد را وزنی نهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2458, Divan e Shamsچون ز کفت باده کشم بیخبر و مست و خوشمبیخطر و خوف کسی بیشر و شور بشریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خفته از احوال دنیا روز و شبچون قلم در پنجه تقلیب ربمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1197ای دهنده قوت و تمکین و ثباتخلق را زین بیثباتی ده نجاتاندر آن کاری که ثابت بودنیستقایمی ده نفس را که منثنیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1393, Divan e Shamsگفت که سرمست نهای رو که از این دست نهایرفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۵٠٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دام مزدوانگه از خود بی ز خود چیزی بدزدمولوی، ديوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1383, Divan e Shamsهر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بوددر هر مقامی که روم بر عشرتی برمیتنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #596, Divan e Shamsهر چیز که میبینی در بیخبری بینیتا باخبری والله او پرده بنگشایدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2638چند روزی که ز پیشم رانده استچشم من در روی خوبش مانده استکز چنان رویی چنین قهر ای عجبهر کسی مشغول گشته در سببمن سبب را ننگرم کآن حادث استزآنکه حادث حادثی را باعث استلطف سابق را نظاره میکنمهرچه آن حادث دوپاره میکنممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١۶٣۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1639گر تو این انبان ز نان خالی کنیپر ز گوهرهای اجلالی کنیطفل جان از شیر شیطان باز کنبعد از آنش با ملک انباز کنتا تو تاریک و ملول و تیرهایدان که با دیو لعین همشیرهایمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #97, Divan e Shamsرفتم به سوی مصر و خریدم شکری راخود فاش بگو یوسف زرینکمری رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3094خانهای را کش دریچهست آن طرفدارد از سیران آن یوسف شرفمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنت از الهگر همیخواهی ز کس چیزی مخواهچون نخواهی من کفیلم مر تو راجنتالمأوى و دیدار خداحدیث«وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.»«و هر كه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsمنگر به هر گدایی که تو خاص از آن ماییمفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهاییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #630, Divan e Shamsبر هر چه امیدستت کی گیرد او دستتبر شکل عصا آید وآن مار دوسر باشدوآن غصه که میگویی آن چاره نکردم دیهر چاره که پنداری آن نیز غرر باشدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو مشو از غیر ویاو بهارست و دگرها ماه دیهر چه غیر اوست استدراج توستگرچه تخت و ملک توست و تاج توستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲Quran, Al-A'raaf(#7), Line #181-182«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ.» (١٨١)«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مىنمايند و به عدالت رفتار مىكنند.»«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ.» (١٨٢)«و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمىدانند به تدريج خوارشان مىسازيم (به تدريج به لب پرتگاه می کشانیم)، (به تدريج به افسانه من ذهنی می کشانیم).»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من روفتم از نیک و بدخانهام پرست از عشق احدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1628ادخلوا الابیات من ابوابهاواطلبوا الاغراض فی اسبابهابرای درآمدن به خانهها باید از درهای آن وارد شوید و برای نیل به مقصود و مطلوب خود باید خواهان توسل به علل و اسباب آن شویدقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۸۹Quran, Al-Baqarah(#2), Line #189«… وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ ۗ وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.»«… و پسنديده نيست كه از پشت خانهها به آنها داخل شويد، ولى پسنديده راه كسانى است كه پروا مىكنند و از درها به خانهها درآييد و از خدا بترسيد تا رستگار شويد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3327گر همی جویید در بیبهاادخلوا الابیات من ابوابها میزن آن حلقه در و بر باب بیستاز سوی بام فلکتان راه نیستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #51باز در بستندش و آن درپرستبر همان امید آتشپا شدهستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنار بامی ای مست مدامپست بنشین یا فرود آ والسلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دم خوش را کنار بام دانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3573تو خوش و خوبی و کان هر خوشی تو چرا خود منت باده کشیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3697هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراق او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد بس کس شاد شدآخر از وی جست و همچون باد شداز تو هم بجهد تو دل بر وی منهپیش از آن کو بجهد از وی تو بجهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #101, Divan e Shamsکه سرگردان بدین سرهاست گر نهسکون بودی جهان بیسکون رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، دی
Sh Abdulqadir - Juz 30 _________________________________________________________________________________________________ PDF, Reflection Doc & Slides Folder - https://drive.google.com/drive/u/1/folders/1yBSCvxNwvIpt2tT_JrIMsvzsTY8Sml2D Playlist for Juz 29 - https://www.youtube.com/playlist?list=PLhZgVB58RLcVTZKKIvVGROB2k-MCSuCtz Registration Link for Announcements - https://abuhuraira.org/quranic-circles/ Websites Used - quran.com - https://quranhive.com/surah/ - Tafsir - shaikh sa'di - purchase / google online for pdf __________________________________________________________________________ Please Donate towards our Wudhu Project Inshallah: https://micharityp2p.com/ahc/product/phase-1-wudu-facility-renovation-2/ __________________________________________________________________________ Servants of the Most Merciful playlist: https://goo.gl/MHrBMx The Beneficial Means to a Happy Life Playlist: https://goo.gl/j6ejeX The Evolution of Fiqh playlist: https://goo.gl/VGeDaH In their stories, there are lessons playlist: https://goo.gl/qdBU9M
In this episode we look at Sura Al-Fajr, in it Allah tells us about the transgression of the previous nations and what end they met. He also mentions that wealth is not a sign of His pleasure neither is poverty a sign of His displeasure. Finally, we talk about the contented soul and how we can make it more dominant in our lives. Don't forget to subscribe. Get in touch with me:) would love to connect with all of you E-mail: saif.ah.morad@gmail.com Instagram: saifabuadam Tiktok: saifabuadam
Lantunan Quran Merdu dari Rizal Ahmed. Source Audio https://youtu.be/YTm18haq1cQ
Qur'an beatiful voice
Full Holy Quran القرآن الكريم كاملا بتلاوة Ø£ÙØ¶Ù„ القراء
سورة الفجر بصوت القارئ عبد الباسط عبد الصمد – القرآن الكريم |Surat Al-fajr - Alfajr - Holy Quran Kareem / Coran - recited by Abdul Basit Abdul Samad Kuran – कुरान - Die Koran – ਕੁਰਾਨ – Alcorão – Kurani – Coranul – Коран - Al-Qur'an - コーラン - 古兰经 - 古蘭經 – Қуръон – Kuran - Der Koran - El Corán
Full Holy Quran القرآن الكريم كاملا بتلاوة Ø£ÙØ¶Ù„ القراء
سورة الفجر بصوت القارئ عبد الرحمن الحذيفي – القرآن الكريم |Surat Al-fajr - Alfajr - Holy Quran Kareem / Coran - recited by Abdul Rahman Al Hudhaifi Kuran – कुरान - Die Koran – ਕੁਰਾਨ – Alcorão – Kurani – Coranul – Коран - Al-Qur'an - コーラン - 古兰经 - 古蘭經 – Қуръон – Kuran - Der Koran - El Corán
Full Holy Quran القرآن الكريم كاملا بتلاوة Ø£ÙØ¶Ù„ القراء
سورة الفجر بصوت القارئ سعود الشريم – القرآن الكريم | Surat Al-fajr - Alfajr - Holy Quran Kareem / Coran - recited by Saud Al Shuraim Kuran – कुरान - Die Koran – ਕੁਰਾਨ – Alcorão – Kurani – Coranul – Коран - Al-Qur'an - コーラン - 古兰经 - 古蘭經 – Қуръон – Kuran - Der Koran - El Corán
Full Holy Quran القرآن الكريم كاملا بتلاوة Ø£ÙØ¶Ù„ القراء
سورة الفجر بصوت القارئ أبو بكر الشاطري – القرآن الكريم |Surat Al-fajr - Alfajr - Holy Quran Kareem / Coran - recited by Abu Bakr Al Shatry Kuran – कुरान - Die Koran – ਕੁਰਾਨ – Alcorão – Kurani – Coranul – Коран - Al-Qur'an - コーラン - 古兰经 - 古蘭經 – Қуръон – Kuran - Der Koran - El Corán
Full Holy Quran القرآن الكريم كاملا بتلاوة Ø£ÙØ¶Ù„ القراء
سورة الفجر بصوت القارئ علي الجابر – القرآن الكريم |Surat Al-fajr - Alfajr - Holy Quran Kareem / Coran - recited by Ali Al Jaber Kuran – कुरान - Die Koran – ਕੁਰਾਨ – Alcorão – Kurani – Coranul – Коран - Al-Qur'an - コーラン - 古兰经 - 古蘭經 – Қуръон – Kuran - Der Koran - El Corán
The word Intifada (sometimes Intifadah) means uprising. More specifically it means “shaking off,” but uprising is close enough. There were two Intifadas, one in 1987-1993, just called the Intifada. The other is called the Al Aqsa Intifada from 2000 to 2005. These were very different from each other. I have two podcasts on these. One on the Intifada, one on the Al Aqsa Intifada. I wrote two articles on Intifada Death Patterns. One of those, analyzing the first two years of fatalities, is available in Deep Blue. I also wrote a shorter newspaper analysis of deaths during the first Intifada. This was accepted for publication by a Jerusalem newspaper (Al Fajr) but was censored. Israel has two censors, a military censor and a political censor. My article was cleared for publication by the military censors but rejected by the political censors. This is odd because the information I used (individual data about age, gender, day of death, possible cause of death, location of death) was publicly available. I guess having that analysis available in a Palestinian newspaper was seen as too dangerous (although similar analysis was covered in the Israeli press on a regular basis, and Defense Minister Rabin issued similar analyses on a regular basis). As far as I know, I am the only University of Michigan-Dearborn professor who ever had his research officially censored. (I have the draft newspaper article with the censor's mark on it. It is framed and on my wall). There are quite a few terms, places, names, etc. that you might not recognize. Here are some of them (in no particular order). You might read those before you listen. Places: Ecce Homo; Dome of the Rock; Al Quds; Four Quarters; Via Dolorosa; Stations of the Cross; Jabalya, Gaza; Balata camp; Negev Desert; Hebron, Nablus, Jenin; Birzeit University; People: Um Kulthum (famous Egyptian singer); Yitzhak Shamir; Ariel Sharon; Yitzhak Rabin; Yasser Arafat. Other: Lechi/Stern Gang; extra-territorial entity; Status Quo Agreement; kill ratio;, Iron Fist; Hezbollah; Uprising of the Stones; Breaking Bones Policy; Biladi (my land, a song). Note: The kill ratio in the Intifada was 23:1. Sometimes in a lecture someone's brain goes off track and comes up with bizarre numbers. Also Note: Al Aqsa refers to the mosque compound, Al Quds refers to Jerusalem. I might have got that backwards at one point.
Surat Al-Fajr (The Down) Sheekh Cabdirashiid Cali Suufi