13th-century Persian poet
POPULARITY
Categories
اجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا ۲۴ ام نوامبر ۲۰۲۳ - ۳ ام آذر ماه ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱-۹۸۷ بر روی این لینک کلیک کنید
This week we are joined by director Sebastián Rea and actor Diego Mejia from the short film Heritage which had its east coast premiere at the NY Latino Film Festival. The short centers is based on Sebastián's own life and is a coming-of-age story that “follows Rumiñahui, “Rumi”, as he navigates his future with the guidance of his Indigenous Andean ancestors, ultimately finding the strength to succeed in a world seemingly working against him.” The two talk about their experience seeing the most recent version on the big screen at NYLFF in September, the plans for the short in the future to either be expanded into a feature film or possibly a series, and share advice for actors and emerging filmmakers who may leave school feeling unprepared, as well as what they wish they knew earlier on in their careers.
برنامه شماره ۹۸۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۲۱ نوامبر ۲۰۲۳ - ۱ آذر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۸۷ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۸۷ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید. PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shams اسیرِ شیشه کن آن جنّیانِ(۱) دانا را بریز خونِ دل آن خونیانِ صَهبا(۲) را ربودهاند کلاهِ(۳) هزار خسرو(۴) را قبایِ لعل(۵) ببخشیده چهرهٔ ما را به گاهِ جلوه چو طاووس، عقلها بُرده گشاده چون دلِ عشّاق، پرِّ رعنا را ز عکسشان فلکِ سبز رنگ، لعل شود قیاس کن که چگونه کنند دلها را؟ درآورند به رقص و طرب به یک جُرعه هزار پیرِ ضعیفِ بمانده بر جا را چه جایِ پیر که آبِ حیاتِ خلّاقاند که جان دهند به یک غَمزه، جمله اشیا را شکرفروشِ چنین چُست هیچ کس دیدهست؟ سخنشناس کند طوطیِ شِکَرخا را زِهی لطیف و ظریف و زهی کریم و شریف چنین رفیق بباید طریقِ بالا(۶) را صلا زدند همه عاشقانِ طالب را روان شوید به میدان پیِ تماشا را اگر خزینهٔ قارون به ما فرو ریزند ز مغزِ ما نتوانند بُرد سودا را بیار ساقیِ باقی که جانِ جانهایی بریز بر سرِ سودا شرابِ حَمرا(۷) را دلی که پند نگیرد ز هیچ دلداری بَر او گمار دمی آن شرابِ گیرا(۸) را زهی شراب که عشقش به دستِ خود پختهست زهی گهر که نبودهست هیچ دریا را ز دستِ زُهره(۹) به مرّیخ(۱۰) اگر رسد جامش رها کند به یکی جرعه، خشم و صفرا را تو ماندهای و شراب و همه فنا گشتیم ز خویشتن چه نهان میکنی تو سیما را؟ ولیک غیرتِ لالاست(۱۱) حاضر و ناظر هزار عاشق کُشتی، برایِ لالا را به نفیِ لا، لا گوید به هر دمی لالا بزن تو گردنِ لا را، بیار الّا را بده به لالا جامی، از آنکه میدانی که علم و عقل رباید هزار دانا را و یا به غمزهٔ شوخت(۱۲) به سویِ او بنگر که غمزهٔ تو حیاتیست ثانی اَحیا را به آب دِه تو غبارِ غم و کدورت را به خواب درکن آن جنگ را و غوغا را خدایْ عشق فرستاد تا دَرو پیچیم که نیست لایقِ پیچش(۱۳) مَلَک تعالی را بماند نیم غزل در دهان و ناگفته ولی دریغ که گم کردهام سر و پا را برآ، بتاب بر افلاک شمسِ تبریزی به مغزِ نغز بیارای برجِ جوزا(۱۴) را (۱) جنّیان: جمعِ جنّی، و جنّی به معنی منسوب به جنّ، دیو زده و پری است. (۲) صَهبا: میِ سرخ (۳) ربودن کلاه از سر: کنایه از غالب آمدن (۴) خسرو: پادشاه (۵) قبایِ لعل: جامه و ردای سرخ و قیمتی (۶) طریقِ بالا: راه و منازل سلوک به سویِ حق تعالی (۷) حَمرا: سرخ (۸) گیرا: مؤثّر، گیرندهٔ هوش و توانایی (۹) زهره یا ناهید: نزد احکامیان زهره سعد اصغر و مشتری سعد اکبر است. (۱۰) مریخ یا بهرام: منحوس و دال بر جنگ و خصومت و خونریزی و ظلم است. (۱۱) لالا: لَـلِه، مرّبی کودک (۱۲) شوخ: زیبا (۱۳) پیچيدن: در آغوش کشیدن، آویختن (۱۴) برجِ جوزا: ستارهٔ دو پیکر ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shams اسیرِ شیشه کن آن جنّیانِ دانا را بریز خونِ دل آن خونیانِ صَهبا را ربودهاند کلاهِ هزار خسرو را قبایِ لعل ببخشیده چهرهٔ ما را به گاهِ جلوه چو طاووس، عقلها بُرده گشاده چون دلِ عشّاق، پرِّ رعنا را مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۶۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1466, Divan e Shams در عشقِ سلیمانی من همدمِ مرغانم هم عشقِ پَری دارم، هم مردِ پریخوانم(۱۵) هر کس که پریخوتر، در شیشه کنم زودتر برخوانم افسونش، حُرّاقه(۱۶) بجنبانم زین واقعه مدهوشم، باهوشم و بیهوشم هم ناطق و خاموشم، هم لوحِ خموشانم (۱۵) پریخوان: افسونگر (۱۶) حُرّاقه: پنبه و پارچهٔ کهنه که جرقهٔ آتش از چخماق بدآن میگرفتند. پارچهای آتشین بوده که معرکهگیران برای جلب تماشاگران به کار میبردند. ------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣۶٩٢ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692 پس شما خاموش باشید اَنْصِتُوا تا زبانْتان من شوم در گفتوگو مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۷۷۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #779 ای سلیمان در میانِ زاغ و باز حِلمِ(۱۷) حق شو، با همۀ مرغان بساز (۱۷) حِلم: فضاگشایی ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #14 مَحرمِ این هوش جز بیهوش نیست مَر، زبان را مشتری جز گوش نیست مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۵۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #650 جسمها چون کوزههایِ بسته سر تا که در هر کوزه چِهبْوَد؟ آن نگر کوزهٔ آن تن پُر از آبِ حیات کوزهٔ این تن پُر از زهرِ مَمات(۱۸) گر به مظروفش(۱۹) نظر داری، شهی ور به ظرفش بنگری تو گمرهی (۱۸) مَمات: مرگ (۱۹) مظروف: چیزی که در ظرف گذاشته شده، محتوای ظرف ------------ مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۱۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1211 شَرع بَهرِ دَفعِ شَرّ رایی زَنَد(۲۰) دیو را در شیشهٔ حُجَّت کُند (۲۰) رای زدن: تدبیر اندیشیدن ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۹۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1490 که ترازویِ حق است و کَیْلهاش(۲۱) مَخْلص(۲۲) است از مکرِ دیو و حیلهاش هست او مِقراض(۲۳) اَحقاد(۲۴) و جِدال قاطعِ جنگِ دو خصم و قیل و قال دیو در شیشه کند افسونِ او فتنهها ساکن کند قانونِ او چون ترازو دید خصمِ پُر طَمَع سرکشی بگذارَد و گردد تَبَع ور ترازو نیست، گر افزون دهیش از قِسَم(۲۵) راضی نگردد آگهیش (۲۱) کَیْله: پیمانه، در اینجا یعنی معیار و میزان (۲۲) مَخْلص: محل خلاصی و رهایی (۲۳) مِقراض: قیچی (۲۴) اَحقاد: کینهها (۲۵) قِسَم: قسمتها، سهمها ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۵۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2650, Divan e Shams تو آن ماهی که در گردون نگنجی تو آن آبی که در جیحون نگنجی چه خوانم من فسون؟ ای شاهِ پریان که تو در شیشه و افسون نگنجی مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #806, Divan e Shams هر کسی در عجبی و عجبِ من این است کاو نگنجد به میان، چون به میان میآید؟ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1575 مکر میسازند قومی حیلهمند تا که شَه را در فُقاعی(۲۶) در کُنند(۲۷) پادشاهی بس عظیمی بیکَران در فُقاعی کِی بگنجد ای خران؟ از برایِ شاه، دامی دوختند آخر این تدبیر از او آموختند (۲۶) فُقاع: شیشه، پیاله، کوزه (۲۷) در فُقاع کردن: کنایه از با حیله در مخمصه انداختن ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shams گفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ من هیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ من مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636 از قَرین بی قول و گفتوگویِ او خو بدزدد دل نهان از خویِ او مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421 میرود از سینهها در سینهها از رهِ پنهان، صلاح و کینهها مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856 گرگِ درّندهست نَفْسِ بَد، یقین چه بهانه مینهی بر هر قرین؟ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417 چون ز بیصبری قرینِ غیر شد در فِراقش پُر غم و بیخیر(۲۸) شد صُحبتت چون هست زَرِّ دَهْدَهی(۲۹) پیشِ خاین چون امانت مینهی؟ خوی با او کن کامانتهایِ تو ایمن آید از اُفول و از عُتُو(۳۰) با کسی الفت و دوستی داشته باش که امانتهای تو از فقدان و تعدّی در امان باشد. خوی با او کن که خُو را آفرید خویهای انبیا را پَرورید بَرّهیی بدْهی، رمه(۳۱) بازَت دهد پرورندهٔ هر صفت خود رَب بُوَد بَرّه پیشِ گرگ امانت مینهی گرگ و یوسف را مَفَرْما همرهی گرگ اگر با تو نماید روبَهی هین مکن باور، که نآید زو بِهی جاهل ار با تو نماید همدلی عاقبت زخمت زند از جاهلی (۲۸) بیخیر: بیبهره (۲۹) زَرِّ دَهْدَهی: طلای ناب (۳۰) عُتُو: مخففِ عُتُوّ به معنی تعدّی و تجاوز (۳۱) رمه: گلّهٔ جانوران ------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514 بر قرینِ خویش مَفزا در صِفت کآن فراق آرد یقین در عاقبت نُطقِ موسی بُد بر اندازه، ولیک هم فزون آمد ز گفتِ یارِ نیک آن فزونی با خَضِر آمد شِقاق(۳۲) گفت: رُو تو مُکْثِری(۳۳) هذاٰ فِراق قرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨)، آیهٔ ٧٨ Quran, Al-Kahf(#18), Line #78 «قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ … .» «گفت: اين [زمان] جدايى ميانِ من و توست… .» موسیا، بسیار گویی، دور شو ور نه با من گُنگ باش و کور شو ور نرفتی، وز ستیزه شِستهیی(۳۴) تو به معنی رفتهیی بگسستهیی چون حَدَث کردی تو ناگه در نماز گویدت: سویِ طهارت رُو بتاز وَر نرفتی، خشک، جُنبان میشوی خود نمازت رفت پیشین(۳۵) ای غَوی(۳۶) (۳۲) شِقاق: جدایی و دشمنی (۳۳) مُکْثِر: پُرگو (۳۴) شِسته: مخفف نشسته است. (۳۵) پیشین: از پیش (۳۶) غَوی: گمراه ------------ مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705 وآنکه اندر وَهْم او ترکِ ادب بیادب را سرنگونی داد رب مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #79 بیادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق(۳۷) زد (۳۷) آفاق: جمع اُفُق ------------ مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621 سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماند خویش را سَر ساخت و تنها پیش راند مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shams ای دل به ادب بنشین، برخیز ز بدخویی زیرا به ادب یابی آن چیز که میگویی مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341 گرچه با تو شَه نشیند بر زمین خویشتن بشْناس و، نیکوتر نشین مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shams دل و جان به آبِ حکمت ز غبارها بشویید هله تا دو چشمِ حسرت سوی خاکدان نماند مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۶۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1566, Divan e Shams تا با تو قرین شدست جانم هر جا که رَوَم، به گلسِتانم تا صورتِ تو قرینِ دل شد بر خاک نِیَم، بر آسمانم گر سایۀ من درین جهانَست غم نیست، که من در آن جهانم مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٨٨٠ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1880 قومِ دیگر میشناسم ز اولیا که دهانْشان بسته باشد از دعا از رضا که هست رامِ آن کِرام(۳۸) جُستنِ دفعِ قضاشان شد حرام در قضا ذوقی همیبینند خاص کفرشان آید طلب کردن خلاص حُسنِ ظَنّی بر دلِ ایشان گشود که نپوشند از غمی جامۀ کبود (۳۸) کِرام: جمع کریم به معنی بزرگوار، بخشنده، جوانمرد ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570 عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِد بوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضد مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shams تو را هر آنکه بیازرد، شیخ و واعظِ توست که نیست مهرِ جهان را چو نقشِ آب قرار مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #140 بس دعاها کآن زیان است و هلاک وَز کَرَم مینَشْنَود یزدانِ پاک مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۲۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1521 این جفایِ خلق با تو در جهان گر بدانی، گنجِ زر آمد نهان مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466 عاشقان از بیمرادیهایِ خویش باخبر گشتند از مولایِ خویش بیمرادی شد قَلاووزِ(۳۹) بهشت حُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشْسرشت حدیث نبوی «حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.» «بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.» (۳۹) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر ------------ مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133 کژ روی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدت راستی آری، سعادت زایدت حدیث «جَفَّ القَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.» «خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.» مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359 ننگرم کس را و گر هم بنگرم او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۴۰) عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۴۱) عاشقِ مصنوع کِی باشم چو گَبر(۴۲)؟ عاشقِ صُنعِ(۴۳) خدا با فَر(۴۴) بُوَد عاشقِ مصنوعِ(۴۵) او کافر بُوَد (۴۰) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن (۴۱) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست. (۴۲) گبر: کافر (۴۳) صُنع: آفرینش (۴۴) فَر: شکوهِ ایزدی (۴۵) مصنوع: آفریده، مخلوق ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۰۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3803 خاک را زرْبخش کهبْوَد؟ آفتاب زر ازو در کان و، گنج اندر خراب مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2541 گنج زیرِ خانه است و چاره نیست از خرابی خانه مَنْدیش و مَایست مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ١۶۴٣ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643 لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰ(۴۶) تا به خانه او بیابد مر تو را ورنه خِلْعَت(۴۷) را بَرَد او بازپس که نیابیدم به خانه هیچکس (۴۶) فَتیٰ: جوانمرد، جوان (۴۷) خِلْعَت: لباس یا پارچهای که خانوادهٔ داماد به عروس یا خانوادهٔ او هدیه میدهند، مجازاً هدیه ------------ مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #106 ور نمیتانی رضا دِه ای عَیار گر خدا رنجت دهد بیاختیار که بلایِ دوست تطهیرِ شماست علمِ او بالایِ تدبیرِ شماست مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059 هر که را فتح و ظَفَر(۴۸) پیغام داد پیشِ او یک شد مُراد و بیمُراد هر که پایَندانِ(۴۹) وی شد وصلِ یار او چه ترسد از شکست و کارزار؟ چون یقین گشتش که خواهد کرد مات فوتِ اسپ و پیل هستش تُرَّهات(۵۰) (۴۸) ظَفَر: پیروزی، کامروایی (۴۹) پایَندان: ضامن، کفیل (۵۰) تُرَّهات: سخنان یاوه و بیارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بیارزش و بیاهمیت ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #202, Divan e Shams هر روز بامداد، سلامٌ عَلَیْکُما(۵۱) آنجا که شه نشیند و آن وقتِ مرتضا(۵۲) (۵۱) سلامٌ عَلَیْکُما: سلام بر شما (۵۲) مُرتَضا: پسندیده، مورد رضایت ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #202, Divan e Shams برگِ تمام یابد از او باغِ عشرتی هم با نوا شود ز طرب، چَنگُلِ(۵۳) دوتا(۵۴) در رقص گشته تن ز نواهایِ تَن تَنَن(۵۵) جان خود خراب و مست در آن محو و آن فنا (۵۳) چَنگُل: چنگال (۵۴) دوتا: خمیده (۵۵) تَن تَنَن: صوتی است برای سنجش وزن موسیقایی ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۹۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1295, Divan e Shams به زیرِ پای بکوبید هر چه غیرِ وی است سماع از آنِ شما و شما از آنِ سماع مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #202, Divan e Shams ارکان(۵۶) به خانه خانه بگشته چو بیذَقی(۵۷) از بهرِ عشقِ شاه، نه از لهو، چون شما (۵۶) ارکان: جمعِ رُکن به معنی ستون و پایه (۵۷) بیذَق: مهرهٔ پیادهٔ شطرنج ------------ مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #202, Divan e Shams مجموع چون نباشم(۵۸) در راه، پس ز من مجموع چون شوند رفیقانِ باوفا؟ (۵۸) مجموع شدن: خاطر جمع شدن، آرامش و جمعیّتِ خاطر پیدا کردن ------------ مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۲۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3929 شب مَخُسپ اینجا اگر جان بایدت ورنه، مرگ اینجا کمین بگشایدت مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3990 عذرِ خود از شه بخواه ای پُرحسد پیش از آنکه آنچنان روزی رسد مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۸۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #181 گفت حق: چشمِ خُفاشِ بدخِصال بستهام من ز آفتابِ بیمثال شاپور عبودی قبله کرد او از لئیمی(۵۹) و عَمی(۶۰) آفلین و نجمههای بیهدی (۵۹) لئیم: پست (۶۰) عمیٰ: کوری ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3399 مالِشت بِدْهم به زَجر، از اِکتئاب(۶۱) تا نتابی سر دگر از آفتاب (۶۱) اِکتئاب: افسرده شدن، اندوهگین شدن ------------ مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2063 تا به دیوارِ بلا نآید سَرش نشنود پندِ دل آن گوشِ کرش مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214 علّتی بتّر ز پندارِ کمال نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۶۲) (۶۲) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240 کرده حق ناموس را صد من حَدید(۶۳) ای بسی بسته به بندِ ناپدید (۶۳) حَدید: آهن ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219 در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۶۴) گرچه جو صافی نماید مر تو را (۶۴) فَتیٰ: جوان، جوانمرد ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۶۵) که بگویید از طریقِ انبساط (۶۵) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره ------------ مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130 چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد. قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲ Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32 « قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.» «گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.» مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams دم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۶۶) بپذیر کارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل (۶۶) نَفَخْتُ: دمیدم ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1417 چون ز بیصبری قرینِ غیر شد در فِراقش پُر غم و بیخیر شد مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۷۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3576 چون دومبار آدمیزاده، بزاد پایِ خود بر فرقِ علّتها نهاد مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۱۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1111, Divan e Shams شمس باشد بر سببها مُطَّلِع هم از او حبلِ(۶۷) سببها مُنْقَطِع (۶۷) حبل: ریسمان ------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۵۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2752 جهل را بیعلّتی، عالِم کند علم را علّت، کژ و ظالم کند مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #212, Divan e Shams به نفیِ لا، لا گوید به هر دمی لالا بزن تو گردنِ لا را، بیار الّا را بده به لالا جامی، از آنکه میدانی که علم و عقل رباید هزار دانا را و یا به غمزهٔ شوخت به سویِ او بنگر که غمزهٔ تو حیاتیست ثانی اَحیا را مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۷۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1876, Divan e Shams چون سلطنتِ الّا خواهی، برِ لالا شو جاروب ز لا بستان، فرّاشیِ اشیا کن گر عزمِ سفر داری، بر مرکبِ معنی رو ور زانکه کنی مسکن، بر طارَمِ خضرا(۶۸) کن میباش چو مستسقی(۶۹)، کو را نَبُوَد سیری هر چند شوی عالی، تو جهد به اعلا کن (۶۸) طارَمِ خضرا: گنبدِ سبز، مجازاً آسمان (۶۹) مستسقی: کسی که بیماری استسقا (احساس تشنگی دایم و مفرط) دارد. ------------ حافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۵۲ Poem (Qazal) #152, Divan e Hafez جلوهای کرد رُخَت، دید مَلَک عشق نداشت عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۸۴ Poem (Qazal) #184, Divan e Hafez آسمان بارِ امانت نتوانست کشید قرعهٔ کار به نامِ من دیوانه زدند قرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۷۲ Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #72 إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، از تحمل آن سر باز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود. مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams تو خورشیدِ جهان باشی، ز چشمِ ما نهان باشی تو خود این را روا داری؟ و آنگه این روا باشد؟ خورشیدی را که همه کائنات به وسیلهٔ نور او میبینند و به ما گرمی و انرژی میدهد و باعث روشنایی میشود را به علت غلطبینی خودمان و دید هشیاری جسمی نمیبینیم، و از آن محروم هستیم و این نعمت بزرگ را بر خود روا نمیداریم. مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2824 قسمتِ خود، خود بریدی تو ز جهل قسمتِ خود را فزاید مردِ اَهل مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #295 هر که را مُشکِ نصیحت سود نیست لاجَرَم با بُویِ بَد خُو کردنیست مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #256 آن که در تُون زاد و، پاکی را ندید بویِ مُشک آرَد بر او رنجی پدید مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #334 کور را خود این قضا، همراهِ اوست که مَر او را، اوفتادن، طبع و خوست اگر خورشید را نمیبینیم نقطهٔ اشتراکی با خفاش داریم که از روشنایی گریزان است. ما هم در قعر تاریک چاه ذهن گرفتار و زندانی شدهایم . شاپور عبودی چون بود نورِ خدا قوتِ بشر نیست جایت تیرگی زآنجا بپر ظلم بر خود میکنی تا در شبی در میان نیمهشب کُن یاربی تا رهی زین چاه تاریکِ خیال تا نباشد جانِ تو اندر وَبال مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3392 لیک اغلب هوشها در افتکار(۷۰) همچو خفّاشاند ظلمتدوستدار (۷۰) افتکار: اندیشیدن ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۹۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2695 شبپَران(۷۱) را گر نظر و آلت بُدی روزشان جَوْلان و خوشحالت بُدی (۷۱) شبپَره: خفّاش ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۵۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3655 اَعْمَشی(۷۲) کو، ماه را هم برنتافت اختر اندر رهبری بر وی بتافت (۷۲) اَعْمَش: آنکه به سبب بیماری چشم، از دیدگانش آب فرو ریزد. ------------ شاپور عبودی قبله کرد او از لئیمی(۷۳) و عَمی(۷۴) آفلین و نجمههای بیهدی (۷۳) لئیم: پست (۷۴) عمیٰ: کوری ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۴۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3648 چون خُفاشی کو تَفِ(۷۵) خورشید را برنتابد، بِسکُلَد(۷۶) اومید را (۷۵) تَف: گرمی و پرتو (۷۶) بِسکُلَد: بگسلد، پاره کند، گسسته کند. ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3213 پیشِ این خورشید کِی تابَد هلال؟ با چنان رُستم چه باشد زورِ زال(۷۷)؟ (۷۷) زال: پیرزن ------------ مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۲۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2825 تا ابد از ظلمتی در ظلمتی میروند و، نیست غَوْثی(۷۸)، رحمتی (۷۸) غَوْث: فریادرَس ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۸۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #181 گفت حق: چشمِ خُفاشِ بدخِصال بستهام من زآفتابِ بیمثال(۷۹) (۷۹) بیمثال: بینظیر ------------ مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #10 ذَمِّ خورشیدِ جهان، ذَمِّ(۸۰) خود است که دو چشمم کور و تاریک و بَد است (۸۰) ذَمّ: بدگویی کردن، در مقابلِ مدح ------------ مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #26 سُستچشمانی که شب جَوْلان کنند کِی طوافِ مَشعلهٔ(۸۱) ایمان کنند؟ (۸۱) مَشعله: مَشعل ------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3747 همچو جُغدان، دشمنِ بازان شدیم لاجَرَم واماندهٔ ویران شدیم مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۹۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4796 این جهان پُرآفتاب و نورِ ماه او بهشته(۸۲)، سر فرو بُرده به چاه که اگر حق است، پس کو روشنی؟ سَر ز چَه بردار و، بنگر ای دَنی(۸۳) جمله عالم، شرق و غرب آن نور یافت تا تو در چاهی، نخواهد بر تو تافت (۸۲) بهشته: رها کرده (۸۳) دَنی: پست و فرومایه ------------ مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #64 کاین جهان چاهی است بس تاریک و تنگ هست بیرون، عالَمی بیبو و رنگ مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۲۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3925 خویشتن را نیک از این آگاه کن صبح آمد، خواب را کوتاه کن [ای انسان] بهخوبی این نکته را دریاب که شب ذهن برای بشریت تمام شده و صبح حضور دمیده، پس در هر سنی که هستی خواب ذهن را کوتاه کن و هرچه سریعتر از این خواب برخیز. مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۲۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3929 شب مَخُسپ اینجا اگر جان بایدت ورنه، مرگ اینجا کمین بگشایدت مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3990 عذرِ خود از شه بخواه ای پُرحسد پیش از آنکه آنچنان روزی رسد وآنکه در ظلمت برانَد بارگی(۸۴) برکنَد زآن نور، دل یکبارگی (۸۴) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب ------------ مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۵ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4085 هین برو، جَلدی مکن، سودا مپز که نتان پیمود کیوان را به گز(۸۵) (۸۵) گز: ذِراع، واحد طول ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3412 گر خُفاشی رفت در کور و کبود(۸۶) بازِ سلطاندیده را باری چه بود؟ (۸۶) کور و کبود: در اینجا به معنی زشت و ناقص، گول و نادان، من ذهنی. ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3398 گویدش: گیرم که آن خُفّاشِ لُد(۸۷) علّتی دارد تو را باری چه شد؟ (۸۷) لُد: ستیزهگر ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3411 عام اگر خُفّاشطبعاند و مَجاز(۸۸) یوسفا، داری تو آخِر چشمِ باز (۸۸) مَجاز: غیرواقعی، ذهنی، در مقابلِ عین ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3399 مالِشت بِدْهم به زَجر، از اِکتئاب(۸۹) تا نتابی سر دگر از آفتاب (۸۹) اِکتئاب: افسرده شدن، اندوهگین شدن ------------ مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4177 لیک مقصودِ ازل، تسلیم توست ای مسلمان بایدت تسلیم جُست مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۵۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1353 آدمی چون نور گیرد از خدا هست مسجودِ ملایک ز اجتبا(۹۰) (۹۰) اجتبا: مخففِ اجتباء، به معنی برگزیدن، انتخاب کردن ------------ مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۷ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #337 پس دو چشمِ روشن ای صاحبنظر مر تو را صد مادرست و صد پدر مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۳۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3333 پاسبانِ آفتابند اولیا در بشر واقف ز اَسرارِ خدا مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۵۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #451 زآنکه نورِ انبیا خورشید بود نورِ حسِّ ما چراغ و شمع و دود مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۳۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4139 هر که از خورشید باشد پشتگرم سخترو باشد، نه بیم او را، نه شرم هرکسی که پشتوانهاش خورشید عالمتاب، پروردگار عالَم، باشد باروحیه و قویدل میشود. چنین کسی از انداختن همانیدگی نه میهراسد و نه شرم و خجالتی دارد. مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۶۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4660 سایههایی که بُوَد جویایِ نور نیست گردد چون کند نورش ظهور مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۴۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #443 در صفاتِ حق، صفاتِ جملهشان همچو اختر، پیشِ آن خور بینشان مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۲۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4623 سایهییّ و عاشقی بر آفتاب شمس آید، سایه لا گردد شتاب مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۶۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4669 چون به خانهٔ مرغ، اُشتر پا نهاد خانه ویران گشت و، سقف اندر فتاد مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۱۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2111 عقل، سایهٔ حق بُوَد، حق، آفتاب سایه را با آفتابِ او چه تاب؟ مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۰۸ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3808 شمع، چون دعوت کند وقتِ فروز جانِ پروانه نپرهیزد ز سوز مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۳۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4636 چون برآمد نور، ظلمت نیست شد ظلم را ظلمت بُوَد اصل و عَضُد(۹۱) (۹۱) عَضُد: یاور ------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۴۲ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1942 ظلمتی را کآفتابش برنداشت از دَمِ ما، گردد آن ظلمت چو چاشت(۹۲) (۹۲) چاشت: هنگام روز و نیمروز ------------ مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۱۸۹ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3189 همرهِ خورشید را شَبپَر(۹۳) مخوان آنکه او مسجود شد، ساجد مدان (۹۳) شَبپَر: شَبپَره، خفّاش ------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۱۱ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1111 شمس باشد بر سببها مُطَّلِع هم از او حبلِ(۹۴) سببها مُنْقَطِع (۹۴) حبل: ریسمان ------------------------- مجموع لغات: (۱) جنّیان: جمعِ جنّی، و جنّی به معنی منسوب به جنّ، دیو زده و پری است. (۲) صَهبا: میِ سرخ (۳) ربودن کلاه از سر: کنایه از غالب آمدن (۴) خسرو: پادشاه (۵) قبایِ لعل: جامه و ردای سرخ و قیمتی (۶) طریقِ بالا: راه و منازل سلوک به سویِ حق تعالی (۷) حَمرا: سرخ (۸) گیرا: مؤثّر، گیرندهٔ هوش و توانایی (۹) زهره یا ناهید: نزد احکامیان زهره سعد اصغر و مشتری سعد اکبر است. (۱۰) مریخ یا بهرام: منحوس و دال بر جنگ و خصومت و خونریزی و ظلم است. (۱۱) لالا: لَـلِه، مرّبی کودک (۱۲) شوخ: زیبا (۱۳) پیچيدن: در آغوش کشیدن، آویختن (۱۴) برجِ جوزا: ستارهٔ دو پیکر (۱۵) پریخوان: افسونگر (۱۶) حُرّاقه: پنبه و پارچهٔ کهنه که جرقهٔ آتش از چخماق بدآن میگرفتند. پارچهای آتشین بوده که معرکهگیران برای جلب تماشاگران به کار میبردند. (۱۷) حِلم: فضاگشایی (۱۸) مَمات: مرگ (۱۹) مظروف: چیزی که در ظرف گذاشته شده، محتوای ظرف (۲۰) رای زدن: تدبیر اندیشیدن (۲۱) کَیْله: پیمانه، در اینجا یعنی معیار و میزان (۲۲) مَخْلص: محل خلاصی و رهایی (۲۳) مِقراض: قیچی (۲۴) اَحقاد: کینهها (۲۵) قِسَم: قسمتها، سهمها (۲۶) فُقاع: شیشه، پیاله، کوزه (۲۷) در فُقاع کردن: کنایه از با حیله در مخمصه انداختن (۲۸) بیخیر: بیبهره (۲۹) زَرِّ دَهْدَهی: طلای ناب (۳۰) عُتُو: مخففِ عُتُوّ به معنی تعدّی و تجاوز (۳۱) رمه: گلّهٔ جانوران (۳۲) شِقاق: جدایی و دشمنی (۳۳) مُکْثِر: پُرگو (۳۴) شِسته: مخفف نشسته است. (۳۵) پیشین: از پیش (۳۶) غَوی: گمراه (۳۷) آفاق: جمع اُفُق (۳۸) کِرام: جمع کریم به معنی بزرگوار، بخشنده، جوانمرد (۳۹) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر (۴۰) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن (۴۱) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست. (۴۲) گبر: کافر (۴۳) صُنع: آفرینش (۴۴) فَر: شکوهِ ایزدی (۴۵) مصنوع: آفریده، مخلوق (۴۶) فَتیٰ: جوانمرد، جوان (۴۷) خِلْعَت: لباس یا پارچهای که خانوادهٔ داماد به عروس یا خانوادهٔ او هدیه میدهند، مجازاً هدیه (۴۸) ظَفَر: پیروزی، کامروایی (۴۹) پایَندان: ضامن، کفیل (۵۰) تُرَّهات: سخنان یاوه و بیارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بیارزش و بیاهمیت (۵۱) سلامٌ عَلَیْکُما: سلام بر شما (۵۲) مُرتَضا: پسندیده، مورد رضایت (۵۳) چَنگُل: چنگال (۵۴) دوتا: خمیده (۵۵) تَن تَنَن: صوتی است برای سنجش وزن موسیقایی (۵۶) ارکان: جمعِ رُکن به معنی ستون و پایه (۵۷) بیذَق: مهرهٔ پیادهٔ شطرنج (۵۸) مجموع شدن: خاطر جمع شدن، آرامش و جمعیّتِ خاطر پیدا کردن (۵۹) لئیم: پست (۶۰) عمیٰ: کوری (۶۱) اِکتئاب: افسرده شدن، اندوهگین شدن (۶۲) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه (۶۳) حَدید: آهن (۶۴) فَتیٰ: جوان، جوانمرد (۶۵) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره (۶۶) نَفَخْتُ: دمیدم (۶۷) حبل: ریسمان (۶۸) طارَمِ خضرا: گنبدِ سبز، مجازاً آسمان (۶۹) مستسقی: کسی که بیماری استسقا (احساس تشنگی دایم و مفرط) دارد. (۷۰) افتکار: اندیشیدن (۷۱) شبپَره: خفّاش (۷۲) اَعْمَش: آنکه به سبب بیماری چشم، از دیدگانش آب فرو ریزد. (۷۳) لئیم: پست (۷۴) عمیٰ: کوری (۷۵) تَف: گرمی و پرتو (۷۶) بِسکُلَد: بگسلد، پاره کند، گسسته کند. (۷۷) زال: پیرزن (۷۸) غَوْث: فریادرَس (۷۹) بیمثال: بینظیر (۸۰) ذَمّ: بدگویی کردن، در مقابلِ مدح (۸۱) مَشعله: مَشعل (۸۲) بهشته: رها کرده (۸۳) دَنی: پست و فرومایه (۸۴) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب (۸۵) گز: ذِراع، واحد طول (۸۶) کور و کبود: در اینجا به معنی زشت و ناقص، گول و نادان، من ذهنی. (۸۷) لُد: ستیزهگر (۸۸) مَجاز: غیرواقعی، ذهنی، در مقابلِ عین (۸۹) اِکتئاب: افسرده شدن، اندوهگین شدن (۹۰) اجتبا: مخففِ اجتباء، به معنی برگزیدن، انتخاب کردن (۹۱) عَضُد: یاور (۹۲) چاشت: هنگام روز و نیمروز (۹۳) شَبپَر: شَبپَره، خفّاش (۹۴) حبل: ریسمان
I put this meditation together as a gift for those of you who wish to find ways to feel into their hearts, to live, speak and act from this place and to curiously explore the pathways within and around it. The world can be a busy and hectic place. Especially shortly before the Holiday season, especially on Black Friday. Many seek to claim your attention right this moment in time and we are glad you landed here, with us, in a space of reprieve. As the wise Rumi once said “If the light is in your heart, you will find your way home.” I think this quote beautifully shares every reason why we should be in our hearts more, today more than ever: to find our own ways as we dare to get out of our way and to see and feel with clarity, but only when we are truly tapped into our hearts. With this offering you are invited to come to meet yourself in all facets of who you are. To leap out of the current role you find yourself in right this moment in time and to take a grounded seat within your own chest. May this bring out the beauty of your own heart and may you take action to lift it like a prayer to the sky. A few instructions Grab a cushion or blanket, find yourself in your most comfortable seat or lie down and allow yourself to be carried into a safe space. After the meditation, if you feel like it, grab pen and paper and write from your heart whatever floods your being. Let it be a reminder for you of what it feels like to be in your own heart. “As you live Deeper in the Heart, the Mirror gets clearer and cleaner.” – Rumi
I met Niaz in Dubai where she lives with her family during our Master Coach training. We called her the Rumi girl because she is passionate about anything Rumi. She was born in Iran and is married to a man from Turkey, living in Dubai, how much more international can it get?Niaz Hekmat is a trained and certified RSCI Master Life coach, a Relationship Coach, Master NLP Practitioner, Master Hypnotherapist,and Master Time Paradigm Technique Practitioner. She has 20+ years of research and study of various related sciences such as psychology, ancient philosophies and teachings, human motivation , quantum physics, and psychoneuroimmunology, and 1000+ hours of coaching .Hekmat like many of us, worked in a high-stress job in a management position for years however a series of life-threatening health attacks, woke her up and finally pushed her to take control of her life. She structured her passion and years of research into the human psyche and happiness, and found her true self through a rebirth. Due to her personal interest in learning about human happiness, motivation and the sciences behind it, from a young age, and her own challenges in the corporate world, Hekmat realized her calling was to help others learn to live a happy purposeful life and realise their true innate powers.Today she has combined her coaching skills with her years of research to reach out to the conscious and unconscious minds of others in her talks and seminars. She strives to train and educate others about their true potential and most importantly how toBelieve itAccess it, andOwn it.She is also transferring her learnings through a book she is currently working on, her blog, workshops and retreats in Dubai. She is also working on a YouTube channel where she plans to make a Q&A session for her followers.
اجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا ۱۷ ام نوامبر ۲۰۲۳ - ۲۶ ام آبان ماه ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱-۹۸۶ بر روی این لینک کلیک کنید
Hello welcome to Inviting Calm. With the business of the Holidays starting to approach, I wanted to take time out to nurture ourselves Rumi reminds us that "You are not a drop in the ocean. You are the entire ocean in a drop." Embrace the understanding that your individual essence is connected and intertwined with the entire universe. A short guided meditation
“1) They threw aside God's commandments and made the commandments of men and traditions into doctrines. (Mark 7:7-9). (2) They were more concerned with outer purity rather than the purity of the heart. Jesus said that they cleaned the inside of the cup but inside their hearts were full of wickedness! (See Luke 11:39; Matt. 23:25, 27, 28). (3) They tithed on herbs which is good but more important matters like justice and the love for God were overlooked. (See Luke 11:32; Matt. 23:23,24). They strained out a gnat but they swallowed a camel. ((Matt 23:24) (4) They loved the highest seats and public greetings in the market because they were selfish and wanted to be seen by people, to the point of enlarging the borders of their clothes. (Luke 11:43; Matt. 23:5-10; Mark 12:38) (5) They made people fall. Jesus said that they were like hidden graves that made unsuspecting people fall in. (Luke 11:44). (6) They did not want people to be healed on the Sabbath that God made for man but yet they would take out their ox if it fell in a pit on Sabbath. (Matt. 13:11-17). (7) They burdened people with unnecessary traditions and did not raise a finger to help. (Luke 11:46; Matt. 23:4) (8) They built the sepulchers of the prophets that their own ancestors killed. (Luke 11:47, 48; Matt. 23:29-31). In fact they killed Jesus. (See Matt. 12:14; 21:33-46; Matt. 27:20-22). (9) They took away the key of knowledge. They blocked people from getting into heaven and they themselves did not get in. (Matt. 23:13, Luke 11:52; John 12:42,43) (10) They devoured widows' houses! (Matt. 23:14) (11) They said long prayers pretending that they were righteous. (Matt. 23:14) (12) They went on land and sea to convert people and they made those converts twice a child of hell as themselves! (Matt. 23:15) (13) They forbade people from swearing by the gold of the temple but they swore by the temple itself! (Matt. 23:16,17) (14) They talked and do not did not do anything. (Matt 23:3). They even praised God with their lips and their heart was far from Him. (Matt. 7:6). (15) They were fools, blind guides and hypocrites. (Matt 23:16-25; Luke 11:44,46; 12:1-3). John the Baptist called them vipers (Matt. 3:7). 16) They loved to tempt, accuse and oppose Jesus. (Matt. 16:1; 19:3; Mark 8:11; 10:2; 12:13; Luke 6:7). They continuously tried to entangle Him in His talk (Matt. 22:15). Paul, who was a Pharisee, told of his own nature before his conversion: "I (Paul) verily thought with myself, that I ought to do many things contrary to the name of Jesus of Nazareth." So when he came on the scene after Jesus' ascension he persecuted the Christian Church. (17) They asked for a sign to believe when many were already given. If given yet another sign they would not believe. (Luke 22:66, 67). Note that the incident mentioned in the given text was after three and a half years of Jesus working miracles, healing all types of diseases and even raising the dead! 18) There is hope even for “Pharisees”. Acts 6:7 tells us what happed after Jesus went back to Heaven and His disciples preached after being filled with the Holy Spirit. It says: “And the word of God increased; and the number of the disciples multiplied in Jerusalem greatly; and a great company of the priests were obedient to the faith.” “In every religion there is love, yet love has no religion.” “My religion is, to live through Love.” “Be certain that in the religion of Love there are no believers and unbelievers. LOVE embraces all.” “I belong to no religion, my religion is love, my heart is my temple.” -Rumi quotes --- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/antonio-myers4/message Support this podcast: https://podcasters.spotify.com/pod/show/antonio-myers4/support
Many years ago, I had very less money and there was a cheap flight to Turkey about $100 from Bremen/Germany…This was my first trip to Turkey; I had read some Sufi books from a British Author who traveled to Turkey…I flew to Istanbul… It blew me away…I visited the huge Moshes like the previous Cathedral Holy Wisdom… The St. Peter's Basilica of the Vatican is just meaningless if we compare it with the Holy Wisdom…I saw Diamonds in the size of my fist owned by the Sultan …His Harem had 5000 women… And I was also in the Turkish Steam bath…Then I traveled by buses to Antalya, I got invited again and again… And I loved the fresh figs.Turkey is one of the most interesting country in the world… Hard to beat!From Antalya I went to Konya.In the bus there was running these disgusting killing, - brutal -horror movies, even I closed my eyes, but then I could not see the mountains… It was sunset, the light dawned, the movie stopped and we heard the praising of Allah from the loud speaker… We were approaching Konya…The bus went down the mountains and there was over the whole city a light, like the north light in the very North of Europe…I could not believe that… We had already night, it was pitch dark, but over the city, there was this magic light…And we heard the praising of Allah…It was so magical… I never will forget that. I could see that magic light every night. Next day, I went to the Monastery of Rumi, where the Sufis were whirling to connect with Allah… The Rumi Monastery is charged with spiritual energy… I went directly in meditation mood…The magic of Turkey, the friendly people and the good music…If we see then the news from Turkey… Only negative stuff, the big inflation, … Who cares if the people are friendly, the country is exotic and amazing…?As a couchsurfer I hosted quite a lot of Turkish women… Did they had been suppressed? Why they could travel alone?Even why they slept in a house with a single man? It is all rubbish what the press is telling from Turkey!!! My Video: Episode 28 I saw the Light in Konya https://youtu.be/_5ugU-DbRZcMy Audio: https://divinesuccess.net/wp-content/uploads/2021/Podcast1/Episode.28.I.saw.the.Light.in.Konya.mp3
Get Pasterds Merch @ Meaningless Apparel: https://meaninglessapparel.etsy.com PASTERDS LINKS: Pasterds Website: www.ingloriouspasterds.com Pasterds Twitter: www.twitter.com/PasterdsPodcast Michael Twitter: www.twitter.com/mjbaysinger Pasterds Threads: https://www.threads.net/ingloriouspasterds Michael Threads: https://www.threads.net/mjbaysinger Matt Threads: https://www.threads.net/the_big_lemattski Josh Threads: https://www.threads.net/thejmcasey Lucas Threads: https://www.threads.net/lucallen Instagram: www.instagram.com/ingloriouspasterds Facebook: www.facebook.com/pasterdspodcast SUPPORT US ON PATREON TO JOIN THE PASTERDS PUB: http://www.patreon.com/pasterdspodcast WANT MORE HOT CONTENT?!? HEAD OVER TO PATREON TO GET ACCESS TO OUR ARCHIVED SPINOFF PODCASTS: Tao Te Matt, Deep Thoughts w/ Michael, Rumi-nations, Hymns of Reconstruction, TERD Talk & More! http://www.patreon.com/pasterdspodcast
In this episode, Chetna talks about: Some of Chetna's recent longings The pain and ache of longing, and the inevitability of it as humans The distinction between the content of our longings and Longing itself The human tendency to chase after the longings, as symbolized by hungry ghosts The clarity, awe, love and truth that comes with being with longing, especially in community How contemporary and ancient mystics, from Rumi and Hafiz to John O'Donohue and Michael Mead have recognized the power and portals of longing How our heart's longing can lift our chins up to our north stars, our purpose and highest values The interconnection between longing, desire and needs, values The shame that comes up with honoring our longing amidst the oppressive systems we live in The invitation be with our longing, to look beneath the content of our longings, and let it inform and illuminate the way, and to do so in community How now is the urgent time to be in alignment with our values and purpose. To center our heart wisdom and guiding principles amidst all the darkness and suffering in the world. Mentioned Resources: “Longing as a Portal” on Substack Subscribe to join the next Alchemy Circle The Clarifying your North Star Webinar Other offerings: Upcoming Events: the 4-month Conscious Creators Launch Program for women and non-binary changemakers You Are Chosen: a free 5-day practice in choosing yourself and being divinely chosen Work 1:1 with Chetna for self-trust, creative reclamation and divine aligning Chetna on IG @mosaiceye and the podcast @creationforliberation The podcast (with guests) to watch on youtube
برنامه شماره ۹۸۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۴ نوامبر ۲۰۲۳ - ۲۴ آبان ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۸۶ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۸۶ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید. PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید. مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲هر روز بامداد، سلامٌ عَلَیْکُما(۱)آنجا که شه نشیند و آن وقتِ مرتضا(۲)دل ایستاده پیشش، بسته دو دستِ خویشتا دستِ شاه بخشد پایان، زر و عطاجان مستِ کاس(۳) و تا اَبَدالدَّهر(۴) گه گهیبر خوانِ جسم کاسه نهد دل، نصیبِ ماتا ز آن نصیب، بخشد دستِ مسیحِ عشقمر مُرده را سعادت و بیمار را دوابرگِ تمام یابد از او باغِ عشرتیهم با نوا شود ز طرب، چَنگُلِ(۵) دوتا(۶)در رقص گشته تن ز نواهایِ تَن تَنَن(۷)جان خود خراب و مست در آن محو و آن فنازندان شده بهشت ز نای و ز نوشِ عشققاضیِّ عقل، مست در آن مَسنَدِ قضاسویِ مُدَرِّسِ خِرَد آیند در سؤالکاین فتنهٔ عظیم در اسلام شد چرا؟مُفتیِّ عقلِ کلّ به فَتویٰ دهد جوابکاین دم قیامت است، روا کو و ناروا؟در عیدگاهِ(۸) وصل برآمد خطیبِ عشق با ذوالفقار و گفت مر آن شاه را ثنا(۹)از بحرِ لامکان، همه جانهایِ گوهریکرده نثار، گوهر و مرجانِ جانهاخاصانِ خاصّ و پَردگیانِ(۱۰) سرایِ عشقصف صف نشسته در هوسش بر درِ سراچون از شکافِ پرده بر ایشان نظر کندبس نعرههایِ عشق برآید که: مرحبامیخواست سینهاش که سَنایی(۱۱) دهد به چرخسینایِ سینهاش بِنگُنجید در سَماهر چار عُنصرند در این جوش، همچو دیگنی نار برقرار و نه خاک و نَم و هواگه خاک در لباسِ گیا رفت از هوسگه آب، خود هوا شد از بهرِ این وَلـااز راهِ روغْناس(۱۲) شده آب آتشیآتش شده ز عشق، هوا هم در این فضا*ارکان(۱۳) به خانه خانه بگشته چو بیذَقی(۱۴)از بهرِ عشقِ شاه، نه از لهو، چون شماای بیخبر برو که تو را آبِ روشنیستتا وارَهد ز آب و گِلت، صَفوَتِ(۱۵) صفا(۱۶)زیرا که طالبِ صفتِ صَفوَت است آبو آن نیست جز وصالِ تو با قُلزُمِ(۱۷) ضیا(۱۸)ز آدم اگر بگردی، او بیخدای نیستابلیسوار سنگ خوری از کفِ خداآری خدای نیست، و لیکن خدای رااین سنّتیست رفته در اسرارِ کبریاچون پیشِ آدم از دل و جان و بدن کُنییک سجدهای به امرِ حق از صدقِ بیریاهر سو که تو بگردی از قبله بعد از آنکعبه بگردد آن سو بهرِ دلِ تو رامجموع(۱۹) چون نباشم در راه، پس ز منمجموع چون شوند رفیقانِ باوفا؟دیوارهایِ خانه چو مجموع شد به نظمآنگاه اهلِ خانه در او جمع شد دلاچون کیسه جمع نَبوَد، باشد دریده درزپس سیم، جمع چون شود از وی؟ یکی بیامجموع چون شَوَم؟ چو به تبریز شد مقیمشمسُ الْحَقی که او شد سَرجمعِ(۲۰) هر عُلا(۲۱) * قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۰«الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ»«آن خدايى كه از درخت سبز برايتان آتش پديد آورد و شما از آن آتش مىافروزيد.»(۱) سلامٌ عَلَیْکُما: سلام بر شما(۲) مُرْتَضا: پسندیده، مورد رضایت(۳) کاس: کأس، جام(۴) اَبَدالدَّهر: همیشه، جاودان(۵) چَنگُل: چنگال(۶) دوتا: خمیده، چَنگُلِ دوتا: در اینجا منظور پژمردگان و مردهدلان است.(۷) تَن تَنَن: صوتی است برای سنجش وزن موسیقایی(۸) عیدگاه: جایی که نماز عید در آنجا اقامه میشود.(۹) ثنا: مدح و ستایش(۱۰) پردگیان: پردهنشینان، پوشیدگان، اولیای مستور(۱۱) سَنا: نور، روشنایی(۱۲) روغْناس: روناس، گیاهی است که ریشهٔ سرخ دارد و از آن برای رنگرزی استفاده میکنند. در اینجا منظور مطلق درخت است.(۱۳) ارکان: جمعِ رُکن به معنی ستون و پایه(۱۴) بیذَق: مهرهٔ پیادهٔ شطرنج(۱۵) صَفوَت: خلوص، پاکی(۱۶) صفا: پاکی، روشنی(۱۷) قُلزُم: دریا(۱۸) ضیا: نور(۱۹) مجموع شدن: خاطر جمع شدن، آرامش و جمعیّتِ خاطر پیدا کردن(۲۰) سَرجمع: خلاصه، گزیده، اصل(۲۱) عُلا: بلندی، بزرگی، شکوه------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲هر روز بامداد، سلامٌ عَلَیْکُماآنجا که شه نشیند و آن وقتِ مرتضادل ایستاده پیشش، بسته دو دستِ خویشتا دستِ شاه بخشد پایان، زر و عطاجان مستِ کاس و تا اَبَدالدَّهر گه گهیبر خوانِ جسم کاسه نهد دل، نصیبِ مامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴رحمتی، بیعلّتی، بیخدمتیآید از دریا، مبارک ساعتیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶از سخنگویی مجویید ارتفاع(۲۲)منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۲۳)منصبِ تعلیم نوعِ شهوت استهر خیالِ شهوتی در رَه بُت است(۲۲) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۲۳) استماع: شنیدن، گوش دادن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲چون تو گوشی، او زبان، نی جنس تو گوشها را حق بفرمود: اَنْصِتُوا مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣۶٩٢پس شما خاموش باشید اَنْصِتُواتا زبانْتان من شوم در گفتوگومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱صبح نزدیک است، خامُش، کم خروشمن همی کوشم پیِ تو، تو، مَکوشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴هست مهمانخانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۲۴) نو آید دوانهین مگو کاین مانند اندر گردنمکه هماکنون باز پَرَّد در عَدمهرچه آید از جهان غَیبوَشدر دلت ضَیف است، او را دار خَوش(۲۴) ضَیف: مهمان------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ١۶۴٣لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰ(۲۵)تا به خانه او بیابد مر تو راورنه خِلْعَت(۲۶) را بَرَد او بازپسکه نیابیدم به خانه هیچکس(۲۵) فَتیٰ: جوانمرد، جوان(۲۶) خِلْعَت: لباس یا پارچهای که خانوادهٔ داماد به عروس یا خانوادهٔ او هدیه میدهند، مجازاً هدیه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۸۳سویِ حق گر راستانه خَم شویوارَهی از اختران، مَحْرَم شویمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۸۹۵ سهم(۲۷) آن مارِ سیاهِ زشتِ زَفت(۲۸) چون بدید، آن دردها از وی برفت گفت: خود تو جبرئیلِ رحمتی یا خدائی که ولیِّ نعمتیای مبارکساعتی که دیدیَم مُرده بودم، جانِ نُو بخشیدیَمتو مرا جویان، مثالِ مادران من گُریزان از تو مانندِ خَران خر گُریزد از خداوند از خری صاحبش در پی ز نیکوگوهرینه از پیِ سود و زیان میجویَدَش بلکه تا گُرگش نَدَرّد یا دَدَش(۲۹)ای خُنُک(۳۰) آن را که بیند رویِ تو یا درافتد ناگهان در کویِ تو(۲۷) سهم: هیبت، ترس(۲۸) زَفت: بزرگ(۲۹) دَد: حیوان درّنده و وحشی(۳۰) خُنُک: خوشا------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۶۶کالهای که هیچ خلقش ننگریداز خَلاقَت(۳۱) آن کریم آن را خریدهیچ قلبی(۳۲) پیشِ او مردود نیستزآنکه قصدش از خریدن سود نیست(۳۱) خَلاقَت: کهنگی و فرسودگی(۳۲) قلب: تقلّبی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵جانهایِ خَلق پیش از دست و پامیپریدند از وفا اندر صفاچون به امرِ اِهْبِطُوا(۳۳) بندی(۳۴) شدندحبسِ خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ٣٨«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»«گفتيم: همه از بهشت فرودآیید، پس اگر هدایتی از من بهسویِ شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بيمى دارند و نه اندوهی.»(۳۳) اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.(۳۴) بندی: اسیر، به بند درآمده------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۳طفل تا گیرا(۳۵) و تا پویا(۳۶) نبودمَرکَبش جز گردنِ بابا نبودچون فضولی گشت و دست و پا نموددر عَنا(۳۷) افتاد و در کور و کبود(۳۸)(۳۵) گیرا: گیرنده، قوی(۳۶) پویا: راهرونده، پوینده(۳۷) عَنا: مخفّفِ عَناء، رنج، سختی(۳۸) کور و کبود: دیدِ من ذهنی و آسیب های ناشی از آن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۳۶ ناامیدی را خدا گردن زدهستچون گناه و معصیت طاعت شدهستقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كردهايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. زيرا خدا همه گناهان را مىآمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»چون مبدّل میکند او سیّئات طاعتیاش میکند رغمِ وُشات(۳۹)قرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكیها بدل مىكند و خدا آمرزنده و مهربان است.»(۳۹) وُشات: جمع واشی به معنی سخنچین، دروغگو؛ منکران، رغمِ وُشات یعنی برخلاف میل مخالفان------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣٠٠۴سَیِّئاتَم شد همه طاعات، شُکرهَزْل شد فانیّ و جِدّ اثبات، شُکرسیّئاتم چون وسیلت شد به حقپس مَزَن بر سیّئاتم هیچ دَق(۴۰)(۴۰) دَق: کوفتن، طعنه زدن، نکوهش کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۳۸زین شود مرجومْ(۴۱) شیطانِ رجیم(۴۲)وز حسد او بِطْرَقَد(۴۳)، گردد دو نیماو بکوشد تا گناهی پرورد ز آن گُنه، ما را به چاهی آورد چون ببیند کآن گُنه شد طاعتی گردد او را نامبارکساعتی اندر آ من در گشادم مر تو را تُف زدی و تحفه دادم مر تو را مر جَفاگر را چنینها میدهم پیشِ پایِ چپ، چهسان سَر مینهم؟ پس وفاگر را چه بخشم؟ تو بدان گنجها و مُلکهایِ جاودان(۴۱) مرجوم: رانده شده، سنگسار شده، مطرود(۴۲) رَجیم: رانده شده، مطرود، ملعون(۴۳) بِطْرَقَد: بترکد------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۹۹ حکایتِ صدرِ جهانِ بخارا که، هر سایلی که به زبان بخواستی، از صدقهٔ عامّ، بیدریغ او محروم شدی، و آن دانشمندِ درویش به فراموشی و فرطِ حرص و تعجیل، به زبان بخواست در مَوْکِب، صدرِ جهان از وی رو بگردانید، و او هر روز حیلهٔ نو ساختی و خود را گاه زن کردی زیر چادر و گاه نابینا کردی و چشم و روی خود بسته به فراستش بشناختی، اِلیٰ آخِرِهِ در بخارا خویِ آن خواجیم اَجَل(۴۴) بود با خواهندگان حُسنِ عمل دادِ بسیار و عطایِ بیشمار تا به شب بودی ز جودش زر نثار زر به کاغذپارهها پیچیده بود تا وجودش بود، میافشاند جود همچو خورشید و چو ماهِ پاکباز آنچه گیرند از ضیا، بِدْهند باز خاک را زرْبخش کهبْوَد؟ آفتاب زر ازو در کان و، گنج اندر خراب هر صباحی یک گُرُه را راتبه(۴۵) تا نمانَد اُمّتی زو خایبه(۴۶) مبتلایان را بُدی روزی عطا روزِ دیگر بیوگان را آن سَخا روزِ دیگر بر عَلَوْیانِ مُقِل(۴۷) با فقیهانِ فقیرِ مُشْتَغِل روزِ دیگر بر تُهیدستانِ عام روزِ دیگر بر گرفتارانِ وام شرطِ او آن بود که کس با زبان زر نخواهد هیچ، نگشاید لبان لیک خامُش بر حوالیِّ رَهَش ایستاده مُفْلِسان، دیوارْوَش هر که کردی ناگهان با لب سؤال زو نبردی زین گُنَه یک حبّه مال مَنْ صَمَت مِنْکُم نَجٰا بُد یاسِهاش(۴۸) خامُشان را بود کیسه و کاسهاش حدیث «مَنْ صَمَتَ نَجا» «هر که خموشی گُزید رستگار شد»نادرا روزی یکی پیری بگفت دِه زکاتم که منم با جوع جفت منع کرد از پیر و پیرش جِد گرفت مانده خلق از جدِّ پیر اندر شگفت گفت: بس بیشرم پیری، ای پدر پیر گفت: از من توی بیشرمتر کاین جهان خوردی و خواهی تو ز طَمْع کآن جهان با این جهان گیری به جمع خندهش آمد، مال داد آن پیر را پیر تنها بُرد آن توفیر(۴۹) را غیرِ آن پیر ایچ خواهنده ازو نیم حَبّه زر ندید و، نه تَسو(۵۰) نوبتِ روزِ فقیهان ناگهان یک فقیه از حرص آمد در فغان کرد زاریها بسی، چاره نبود گفت هر نوعی، نبودش هیچ سود روزِ دیگر با رُگُو(۵۱) پیچید پا ناکِس(۵۲) اندر صفِّ قومِ مبتلا تختهها بر ساق بست از چپّ و راست تا گُمان آید که او اِشکسته پاست دیدش و بشناختش، چیزی نداد روزِ دیگر رو بپوشید از لُباد(۵۳) هم بدانستش ندادش آن عزیز از گناه و جُرم گفتن، هیچ چیز چونکه عاجز شد ز صد گونه مَکید(۵۴) چون زنان او چادری بر سر کشید در میانِ بیوگان رفت و نشست سر فرو افکند و پنهان کرد دست هم شناسیدش، ندادش صَدْقهای در دلش آمد ز حِرمان حُرقهای(۵۵) رفت او پیشِ کَفَنْخواهی، پگاه که بپیچم در نمد، نِهْ پیشِ راه هیچ مگشا لب، نشین و مینگر تا کند صدرِ جهان اینجا گذر بو که بیند مُرده پندارد، به ظن زر در اندازد پیِ وجهِ کفن هر چه بدْهد، نیمِ آن بدْهم به تو همچنان کرد آن فقیرِ صِلّهجو(۵۶) در نمد پیچید و بر راهش نهاد مَعبرِ(۵۷) صدر جهان آنجا فتادزر در اندازید بر رویِ نمد دست بیرون کرد از تعجیلِ خود تا نگیرد آن کفنخواه آن صِله(۵۸) تا نهان نکْند ازو آن دَه دله(۵۹) مُرده از زیرِ نمد بر کرد دست سر بُرون آمد پیِ دستش ز پست گفت با صدرِ جهان چون بستدم؟ ای ببسته بر من ابوابِ کرم گفت: لیکن، تا نُمردی ای عَنود از جَنابِ(۶۰) من نَبُردی هیچ جود سِرِّ مُوتُوا قَبْلَ مَوْتٍ این بُوَد کز پسِ مُردن، غنیمتها رسد حدیث «مُوتُوا قَبْلَ اَن تَمُوتُوا» «بمیرید پیش از آنکه بمیرید»غیرِ مُردن هیچ فرهنگی دگر در نگیرد با خدای، ای حیلهگر یک عنایت بِهْ ز صد گون اجتهاد جهد را خوف است از صد گون فَساد وآن عنایت هست موقوفِ مَمات تجربه کردند این رَه را ثِقات(۶۱) بلکه مرگش، بیعنایت نیز نیست بیعنایت، هان و هان جایی مَایست آن زُمُرُّد باشد این افعیِّ پیر بی زُمُرُّد کی شود افعی ضَریر(۶۲)؟ (۴۴) خواجیم اَجَل: خواجهٔ مهین، سرورِ بزرگوار(۴۵) راتبه: وظیفه، مقرّری، عطیّه (۴۶) خایبه: نومید، ناکام(۴۷) مُقِل: درویش، فقیر(۴۸) یاسه: یاسا، قاعده، قانون(۴۹) توفیر: در اینجا به معنی عطیهٔ فراوان است. اما در اصل به معنی افزودن و اندوختن مال و حق کسی را تمام دادن است.(۵۰) تَسو: پول خُرد، پشیز(۵۱) رُگُو: جامهٔ کهنه و فرسوده (۵۲) ناکِس: سر فرود افکنده(۵۳) لُباد: جامهٔ پشمی یا نمدی (۵۴) مَکید: حیله و نیرنگ(۵۵) حُرقه: سوزش، گرمی و حرارت(۵۶) صِلّهجو: عطاخواه كسى كه چشم به عطا و انعام دیگران دارد.(۵۷) مَعبر: عبور، گذر، محلّ عبور(۵۸) صِله: عطا و بخشش(۵۹) دَه دله: دو دل، دم دمی مزاج، غیر قابل اعتماد(۶۰) جَناب: آستانه، درگاه(۶۱) ثِقات: كسانی که در قول و فعل مورد اعتماد دیگران باشند(۶۲) ضَریر: کور------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۷گر هزاران دام باشد در قدمچون تو با مایی، نباشد هیچ غمچون عنایاتت بُوَد با ما مقیمکِی بُوَد بیمی از آن دزد لئیم(۶۳)(۶۳) لئیم: پست------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۷۹بیعنایاتِ حق و خاصانِ حق گر مَلَک باشد، سیاهستش ورقمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴ناز کردن خوشتر آید از شِکَر لیک، کم خایش، که دارد صد خطر مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۸آنچنانکه حق ز گوشت و استخوان از شهان بابِ صغیری ساخت هان اهلِ دنیا سجدهٔ ایشان کنند چونک سجدهٔ کبریا را دشمناند ساخت سِرگین دانکی، مِحرابشان نامِ آن محراب، میر و پهلوان مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۹۹۶ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۶۴)ز آنکه جَبّاران(۶۵) بُدند و سرفرازدوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز(۶۴) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۶۵) جَبّار: ستمگر، ظالم------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۶۶)(۶۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰کرده حق ناموس را صد من حَدید(۶۷)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۶۷) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۶۸)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۶۸) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۶۹) که بگویید از طریقِ انبساط (۶۹) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴دم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۷۰) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۷۰) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲مُفتیِّ عقلِ کلّ به فَتویٰ دهد جوابکاین دم قیامت است، روا کو و ناروا؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۴۸صد هزاران فصل داند از علومجانِ خود را مینداند آن ظَلوم(۷۱)داند او خاصیّتِ هر جوهریدر بیانِ جوهرِ خود چون خَریکه همیدانم یَجُوز و لایَجُوزخود ندانی تو یَجُوزی یا عَجُوز(۷۲)این روا، و آن ناروا دانی، و لیک تو روا یا ناروایی بین تو نیک قیمتِ هر کاله(۷۳) میدانی که چیست قیمتِ خود را ندانی، احمقیست سعدها و نحسها دانستهیی ننگری تو سَعدی یا ناشُستهیی(۷۴)جانِ جمله علمها این است، این که بدانی من کیام در یَوْمِ دین آن اصولِ دین بدانستی تو، لیک بنگر اندر اصلِ خود، گر هست نیک از اُصولَیْنَت، اصولِ خویش بِهْ که بدانی اصلِ خود، ای مردِ مِه(۷۵)(۷۱) ظَلوم: بسیار ستمگر(۷۲) عَجُوز: پیرزن(۷۳) کاله: کالا(۷۴) ناشُسته: ناپاک(۷۵) مردِ مِه: مردِ بزرگ، بزرگمرد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲چون پیشِ آدم از دل و جان و بدن کُنییک سجدهای به امرِ حق از صدقِ بیریاهر سو که تو بگردی از قبله بعد از آنکعبه بگردد آن سو بهرِ دلِ تو رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۸۳سویِ حق گر راستانه خَم شویوارَهی از اختران، مَحْرَم شویمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲هر روز بامداد، سلامٌ عَلَیْکُماآنجا که شه نشیند و آن وقتِ مرتضامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۹بازگو آنچه بگفتی که فراموشم شدسَلَّمَ اللهُ عَلَیْک(۷۶)، ای مَه و مَهپارهٔ(۷۷) ماسَلَّمَ اللهُ عَلَیْک، ای همه ایّامِ تو خوشسَلَّمَ اللهُ عَلَیْک، ای دَمِ یُحْیِی الْـمَوْتیٰ(۷۸)قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۷۲«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ»«و پروردگار تو از پشت بنىآدم فرزندانشان را بيرون آورد. و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مىدهيم. تا در روز قيامت نگوييد كه ما از آن بىخبر بوديم.»قرآن کریم، سورهٔ شوریٰ (۴۲)، آیهٔ ۹«أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ ۖ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْـمَوْتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»«آيا جز خدا را به دوستى گرفتند؟ دوست حقيقى خداست. و اوست كه مردگان را زنده مىكند، و اوست كه بر هر كارى تواناست.»قرآن کریم، سورهٔ حج (۲۲)، آیهٔ ۶«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْـمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»«و اينها دليل بر آن است كه خدا حق است، مردگان را زنده مىسازد و بر هر كارى تواناست.»(۷۶) سَلَّمَ اللهُ عَلَیْک: سلام خدا بر تو باد. خدا بر تو درود فرستاد.(۷۷) مَهپاره: کنایه از زیبارو(۷۸) یُحْیِی الْـمَوْتیٰ: زنده میکند مردگان را، برگرفته از آياتِ قرآن كريم.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲دل ایستاده پیشش، بسته دو دستِ خویشتا دستِ شاه بخشد پایان، زر و عطامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷لیک مقصودِ ازل، تسلیمِ توستای مسلمان بایدت تسلیم جُستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲جان مستِ کاس و تا اَبَدالدَّهر گه گهیبر خوانِ جسم کاسه نهد دل، نصیبِ مامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۵٠٢خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۲۱خوشخبران غلامِ تو، رطلِ(۷۹) گران سلامِ توچون شنوند نامِ تو، یاوه کنند پا و سَر(۷۹) رطل: سطل------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۵تو مرا مِی بِده و مست بخوابان و بِهِل(۸۰)چون رسد نوبتِ خدمت، نشوم هیچ خجِل(۸۰) هِلیدن: گذاشتن، اجازه دادن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹اوّل بگیر آن جامِ مِهْ(۸۱)، بر کفّهٔ(۸۲) آن پیر نِهْچون مست گردد پیرِ دِه، رُو سویِ مستان، ساقیا(۸۱) مِه: بزرگ(۸۲) کفّه: كفِ دست------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲تا ز آن نصیب، بخشد دستِ مسیحِ عشقمر مُرده را سعادت و بیمار را دوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدآبِ رحمت بایدت، رُو پست شووانگهان خور خمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۸۳) ای پسر(۸۳) فِرو مآ: مَایست------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲برگِ تمام یابد از او باغِ عشرتیهم با نوا شود ز طرب، چَنگُلِ دوتامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۷۸برگِ بیبرگی، تو را چون برگ شدجانِ باقی یافتیّ و، مرگ شدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲سویِ مُدَرِّسِ خِرَد آیند در سؤالکاین فتنهٔ عظیم در اسلام شد چرا؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴چرا ز قافله یک کس نمیشود بیدار؟که رختِ عمر ز که باز میبرد طرّار(۸۴)؟(۸۴) طرّار: دزد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲مُفتیِّ عقلِ کلّ به فَتویٰ دهد جوابکاین دم قیامت است، روا کو و ناروا؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۱۰نامِ من در نامۀ پاکان نوشتدوزخی بودم ببخشیدم بهشتآه کردم، چون رَسَن(۸۵) شد آهِ منگشت آویزان رَسَن در چاهِ منآن رَسَن بگرفتم و بیرون شدمشاد و زَفْت(۸۶) و فَربِه و گُلگُون شدم(۸۵) رَسَن: ریسمان، طناب(۸۶) زَفْت: بزرگ، ستبر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳این باید و آن باید، از شرکِ خفی زایدآزاد بُوَد بنده، زین وسوسه چون سوسنآن باید کو آرَد، او جمله گُهَر باردیارَب که چهها دارد آن ساقیِ شیرینفنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲در عیدگاهِ وصل برآمد خطیبِ عشق با ذوالفقار و گفت مر آن شاه را ثنامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۸۸تویی شاها و دیرینه، مقامِ(۸۷) توست این سینهنمیگویی کجا بودی؟ که جان بیتو نزار(۸۸) آمدشهم گوید در این دشتم، تو پنداری که گم گشتمنمیدانی که صبرِ من غلافِ ذوالفقار آمد(۸۷) مقام: محل اقامت(۸۸) نزار: ضعیف، ناتوان-------------------------مجموع لغات:(۱) سلامٌ عَلَیْکُما: سلام بر شما(۲) مُرْتَضا: پسندیده، مورد رضایت(۳) کاس: کأس، جام(۴) اَبَدالدَّهر: همیشه، جاودان(۵) چَنگُل: چنگال(۶) دوتا: خمیده، چَنگُلِ دوتا: در اینجا منظور پژمردگان و مردهدلان است.(۷) تَن تَنَن: صوتی است برای سنجش وزن موسیقایی(۸) عیدگاه: جایی که نماز عید در آنجا اقامه میشود.(۹) ثنا: مدح و ستایش(۱۰) پردگیان: پردهنشینان، پوشیدگان، اولیای مستور(۱۱) سَنا: نور، روشنایی(۱۲) روغْناس: روناس، گیاهی است که ریشهٔ سرخ دارد و از آن برای رنگرزی استفاده میکنند. در اینجا منظور مطلق درخت است.(۱۳) ارکان: جمعِ رُکن به معنی ستون و پایه(۱۴) بیذَق: مهرهٔ پیادهٔ شطرنج(۱۵) صَفوَت: خلوص، پاکی(۱۶) صفا: پاکی، روشنی(۱۷) قُلزُم: دریا(۱۸) ضیا: نور(۱۹) مجموع شدن: خاطر جمع شدن، آرامش و جمعیّتِ خاطر پیدا کردن(۲۰) سَرجمع: خلاصه، گزیده، اصل(۲۱) عُلا: بلندی، بزرگی، شکوه(۲۲) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۲۳) استماع: شنیدن، گوش دادن(۲۴) ضَیف: مهمان(۲۵) فَتیٰ: جوانمرد، جوان(۲۶) خِلْعَت: لباس یا پارچهای که خانوادهٔ داماد به عروس یا خانوادهٔ او هدیه میدهند، مجازاً هدیه(۲۷) سهم: هیبت، ترس(۲۸) زَفت: بزرگ(۲۹) دَد: حیوان درّنده و وحشی(۳۰) خُنُک: خوشا(۳۱) خَلاقَت: کهنگی و فرسودگی(۳۲) قلب: تقلّبی(۳۳) اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.(۳۴) بندی: اسیر، به بند درآمده(۳۵) گیرا: گیرنده، قوی(۳۶) پویا: راهرونده، پوینده(۳۷) عَنا: مخفّفِ عَناء، رنج، سختی(۳۸) کور و کبود: دیدِ من ذهنی و آسیب های ناشی از آن(۳۹) وُشات: جمع واشی به معنی سخنچین، دروغگو؛ منکران، رغمِ وُشات یعنی برخلاف میل مخالفان(۴۰) دَق: کوفتن، طعنه زدن، نکوهش کردن(۴۱) مرجوم: رانده شده، سنگسار شده، مطرود(۴۲) رَجیم: رانده شده، مطرود، ملعون(۴۳) بِطْرَقَد: بترکد(۴۴) خواجیم اَجَل: خواجهٔ مهین، سرورِ بزرگوار(۴۵) راتبه: وظیفه، مقرّری، عطیّه (۴۶) خایبه: نومید، ناکام(۴۷) مُقِل: درویش، فقیر(۴۸) یاسه: یاسا، قاعده، قانون(۴۹) توفیر: در اینجا به معنی عطیهٔ فراوان است. اما در اصل به معنی افزودن و اندوختن مال و حق کسی را تمام دادن است.(۵۰) تَسو: پول خُرد، پشیز(۵۱) رُگُو: جامهٔ کهنه و فرسوده (۵۲) ناکِس: سر فرود افکنده(۵۳) لُباد: جامهٔ پشمی یا نمدی (۵۴) مَکید: حیله و نیرنگ(۵۵) حُرقه: سوزش، گرمی و حرارت(۵۶) صِلّهجو: عطاخواه كسى كه چشم به عطا و انعام دیگران دارد.(۵۷) مَعبر: عبور، گذر، محلّ عبور(۵۸) صِله: عطا و بخشش(۵۹) دَه دله: دو دل، دم دمی مزاج، غیر قابل اعتماد(۶۰) جَناب: آستانه، درگاه(۶۱) ثِقات: كسانی که در قول و فعل مورد اعتماد دیگران باشند(۶۲) ضَریر: کور(۶۳) لئیم: پست(۶۴) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۶۵) جَبّار: ستمگر، ظالم(۶۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۶۷) حَدید: آهن(۶۸) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۶۹) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره(۷۰) نَفَخْتُ: دمیدم(۷۱) ظَلوم: بسیار ستمگر(۷۲) عَجُوز: پیرزن(۷۳) کاله: کالا(۷۴) ناشُسته: ناپاک(۷۵) مردِ مِه: مردِ بزرگ، بزرگمرد(۷۶) سَلَّمَ اللهُ عَلَیْک: سلام خدا بر تو باد. خدا بر تو درود فرستاد.(۷۷) مَهپاره: کنایه از زیبارو(۷۸) یُحْیِی الْـمَوْتیٰ: زنده میکند مردگان را، برگرفته از آياتِ قرآن كريم.(۷۹) رطل: سطل(۸۰) هِلیدن: گذاشتن، اجازه دادن(۸۱) مِه: بزرگ(۸۲) کفّه: كفِ دست(۸۳) فِرو مآ: مَایست(۸۴) طرّار: دزد(۸۵) رَسَن: ریسمان، طناب(۸۶) زَفْت: بزرگ، ستبر(۸۷) مقام: محل اقامت(۸۸) نزار: ضعیف، ناتوان
Says Vegan Rumi: "I have existence and I value it so much, so have all the beings on earth and they too, try to preserve it. Then, how can I kill even the tiniest creature just to satiate my palate? Even a seemingly lifeless stone has a degree of consciousness; respect it. To me, even milk is forbidden. Look at all animals as you look at humans. If we consume an animal, its blood and gore will make us act like a slaughterer. We began as mineral. We began as mineral. We emerged into plant life, and into the animal state, and then into being human, and always we have forgotten our former states, except in early Spring when we slightly recall being green again." (Rumi, the King of the Sufi Poet-Mystics and often quoted by Sant Mat Masters) It's quite significant finding these vegan verses of Jalalaldin Rumi, as many would assume or presume Rumi would have followed the more conventional mainstream halal (similar to kosher) diet. And Rumi is not the only example within Sufism of saints advocating vegan or vegetarian values. In the past I've shared podcasts regarding Rabia of Basra, Bawa Muhaiyaddeen, and other Sufi mystics. There's even vegan sayings of Jesus preserved in Sufi circles. But knowledge of these things soon gets forgotten and lost in various traditions of world religions. ("The god of time [illusion] has put a cover over the teachings of Saints and thus concealed them from humanity." - Sar Bachan Poetry of Swami Ji Maharaj) And not many dairy cows are living blissful happy lives roaming free in the Slovenian countryside or in some idyllic sunny pasture as some might also assume (or would prefer to imagine in order to rationalize defending old customs), but rather end up at the very same slaughterhouses as other factory-farmed animals killed for their meat... when the milk runs dry, when all is said and done. Thus, we must not drink from the tap of illusion (maya) but do the research, become informed by the science pertaining to diet-related diseases, and evolve in our thinking, taking the high road, going in the direction of compassion for all life, both human and animal! (Peace Be To All) In Divine Love (Bhakti), Light, and Sound, At the Feet of the Masters, Radhasoami, James Bean Spiritual Awakening Radio Podcasts Sant Mat Satsang Podcasts Sant Mat Radhasoami A Satsang Without Walls https://www.SpiritualAwakeningRadio.com
اجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا ۱۰ ام نوامبر ۲۰۲۳ - ۱۹ ام آبان ماه ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱-۹۸۵ بر روی این لینک کلیک کنید PDF متن پیامها در برنامه ویژه پیامهای تلفنی بینندگان با فرمت
MogTalk is currently sponsored by two different snack boxes! Visit the links and use code MOGTALK to get $5 OFF your first box! TokyoTreat: https://team.tokyotreat.com/Mogtalk SakuraCo: https://team.sakura.co/MogtalkGuests: Narrlocke, Layla, Rumi, Ara, Chayo, SukiDiscussion: We bring on the world first and world second team from the most recent FFXIV World Race, Anabaseios Savage in Patch 6.4 to discuss their opinions on the fights from a prog point of view and the current state of the world race scene.Rating: 10/10ENJOYYYYYYYYYYYMogTalk's Patreon: https://www.patreon.com/MogTalkMogTalk's Twitch: https://www.twitch.tv/MogTalkMogTalk's Twitter: https://www.twitter.com/FrostyTVstream
Kris recaps the incredible Child Care Success Summit and sets her sights on next year's event in Chicago. She then welcomes the amazing Michael Ingram of Bedford Heights Daycare, founded by his mom five decades ago. Michael discusses the impact that he and his mom have had on thousands of families in and around Cleveland, his drive to serve and give back to his community, and the things that set his program apart. Michael talks about the power of manifestation and mentorship, the beauty of stillness, and how he grew the confidence to take his business to the next level with the support of the Academy as a foundational piece. Michael is delighted that one summer job turned into a 22-year profession, and in this interview, you will learn why. Key Takeaways: [8:35] Michael joins the show from Ohio and discusses more about Bedford Heights Daycare Center, or BHDC. They are going into their 50th year and have 125 students, ranging from 18 months through 13 years old. [11:13] One summer for Michael turned into 22 years. He talks about how his mom's legacy in the school shaped his experience, and that she now still does what she loves while making a giant impact. [12:06] The turning point for Michael was when he started to look at it as a business and see how he helped his community. [14:31] Fun Fact: Michael is a yoga teacher and has traveled to India on an Ayurvedic retreat. [19:49] Michael manifested finding a therapy partner and providing additional support to children including ABA therapy, speech, OT, and social-emotional health services. [24:53] The component of multiple funding and how it affects your ability to grow your impact. [26:59] The importance of mentorship. [31:11] Getting rid of the monkey mind and how many great ideas come when we are still. [34:14] Michael's advice for those who are struggling in their business and how the Academy can help. [41:17] Michael shares a beautiful Sanskrit Mantra. Quotes: “My mom was an original girl boss when it maybe wasn't as cool to be a girl boss.” — Michael [9:35] “It's seeing the direct impacts that we could have on the community and how knowing our numbers and knowing how to fill the seats would not only make a beautiful life for us but also support all of the employees that we have in our building and support our families. So, that was probably the turning point in my journey in the childcare space.” — Michael [12:35] “I came in just thinking it was going to be a layover on a journey elsewhere. It's afforded me an amazing life and has allowed me to give back to the community.” — Michael [13:19] “I just think that when you give back, things come back twofold.” — Michael [13:48] “It's knowing that I don't have to do everything and that I can hand things off and empower others to make those amazing things happen.” — Michael [27:14] “If you're on that hot mess express and you're not sure if you should join the Academy, you need to run and find the nearest coach. It will not only grow you as a person, but it will allow your business to just bloom.” — Michael [36:30] “The biggest strength of the academy is the positivity. We're celebrating the winning culture and instead of complaining, we are celebrating.” — Kris [39:10] “When setting out on a journey, never seek advice from those who have never left home.” — Rumi [40:06] Sponsored By: ChildCare Education Institute (CCEI) Use the code CCSC5 to claim a free course! Mentioned in This Episode: Kris Murray The Child Care Success Company The Child Care Success Academy The Child Care Success Summit Grow Your Center Childcare Education Institute: Use code CDARenewal22 to get $100 off your renewal. Bedford Heights Daycare
Get Pasterds Merch @ Meaningless Apparel: https://meaninglessapparel.etsy.com PASTERDS LINKS: Pasterds Website: www.ingloriouspasterds.com Pasterds Twitter: www.twitter.com/PasterdsPodcast Michael Twitter: www.twitter.com/mjbaysinger Pasterds Threads: https://www.threads.net/ingloriouspasterds Michael Threads: https://www.threads.net/mjbaysinger Matt Threads: https://www.threads.net/the_big_lemattski Josh Threads: https://www.threads.net/thejmcasey Lucas Threads: https://www.threads.net/lucallen Instagram: www.instagram.com/ingloriouspasterds Facebook: www.facebook.com/pasterdspodcast SUPPORT US ON PATREON TO JOIN THE PASTERDS PUB: http://www.patreon.com/pasterdspodcast WANT MORE HOT CONTENT?!? HEAD OVER TO PATREON TO GET ACCESS TO OUR ARCHIVED SPINOFF PODCASTS: Tao Te Matt, Deep Thoughts w/ Michael, Rumi-nations, Hymns of Reconstruction, TERD Talk & More! http://www.patreon.com/pasterdspodcast
برنامه شماره ۹۸۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۷ نوامبر ۲۰۲۳ - ۱۷ آبان ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۸۵ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۸۵ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsچرا ز قافله یک کس نمیشود بیدار؟که رختِ عمر ز که باز میبرد طرّار(۱)؟چرا ز خواب و ز طرّار مینیازاری؟چرا از او که خبر میکند کنی آزار؟تو را هر آنکه بیازرد، شیخ و واعظِ توستکه نیست مهرِ جهان را چو نقشِ آب قراریکی همیشه همیگفت راز با خانهمشو خراب به ناگه، مرا بکن اِخبار(۲)شبی به ناگه خانه بر او فرود آمدچه گفت؟ گفت: کجا شد وصیّتِ بسیار؟نگفتمت خبرم کن تو پیش از افتادن؟که چاره سازم من با عیالِ خود به فرارخبر نکردی ای خانه، کو حقِ صحبت؟فروفتادی و کشتی مرا به زاری زارجواب گفت مر او را فَصیح(۳) آن خانهکه چند چند خبر کردمت به لیل و نَهار(۴)بدان طرف که دهان را گشادمی به شکافکه قوّتم برسیدهست، وقت شد، هُش دارهمیزدی به دهانم ز حرص مشتی گِلشکافها همه بستی سراسرِ دیوارز هر کجا که گشادم دهان، فروبستینَهِشتیام(۵) که بگویم، چه گویم؟ ای معماربدان که خانه تنِ توست و رنجها چو شکافشکافِ رنج به دارو گرفتی ای بیمارمثالِ کاه و گل است آن مُزَوَّره(۶) و معجونهلا تو کاهگل اندر شکاف میافشاردهان گشاید تن تا بگویدت: رفتمطبیب آید و بندد بر او رهِ گفتارخمارِ دردِ سرت از شرابِ مرگ شناسمده شرابِ بنفشه، بهل شرابِ اناروگر دهی تو به عادت دهش که روپوش استچه روی پوشی زان کاوست عالِمُ الاَسرار؟بخور شرابِ اِنابَت(۷)، بساز قرصِ وَرَع(۸)ز توبه ساز تو معجون، غذا ز استغفاربگیر نبض دل و دینِ خود، ببین چونینگاه کن تو به قارورهٔ(۹) عمل یک باربه حق گریز که آبِ حیات او داردتو زینهار(۱۰) از او خواه هر نَفَس، زنهار(۱۱)اگر کسیات بگوید که: خواست فایده نیستبگو که: خواست از او خاست، چون بُوَد بیکار؟مرید چیست؟ به تازی(۱۲) مرید خواهندهمرید از آنِ مرادست و صید از آنِ شکاراگر نخواست مرا پس چرام خواهان کرد؟که زرد کرد رخم را فراقِ آن رخساروگر نه غمزهٔ او زد به تیغِ عشق مراچراست این دلِ من خون و چشمِ من خونبار؟خزان مریدِ بهارست زرد و آه کناننه عاقبت به سرِ او رسید شیخِ بهار؟چو زنده گشت مریدِ بهار و مرده نماندمریدِ حق ز چه مانَد میانِ ره مردار؟به سویِ باغ بیا و جزایِ فعل ببینشکوفه لایقِ هر تخمِ پاک در اظهار چو واعظانِ خُضَرکِسوهٔ(۱۳) بهار، ای جانزبانِ حال گشا و خموش باش ای یار(۱) طرّار: دزد(۲) اِخبار: خبر دادن، آگاه کردن(۳) فَصیح: ویژگی کسی که خوب سخن بگوید و کلامش بدون ابهام باشد.(۴) لیل و نَهار: شب و روز(۵) هِشتَن: گذاشتن، رها کردن(۶) مُزَوَّره: غذایی که برای بیمار سازند که در واقع برای فریب بیمار است.(۷) اِنابَت: توبه(۸) وَرَع: پرهیزکاری، پارسایی (۹) قاروره: نمونهٔ ادرار(۱۰) زینهار: پناه خواستن(۱۱) زنهار: آگاه باش (۱۲) تازی: عربی(۱۳) خُضَرکِسوه: سبزپوش، سبز لباس------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsچرا ز قافله یک کس نمیشود بیدار؟که رختِ عمر ز که باز میبرد طرّار؟چرا ز خواب و ز طرّار مینیازاری؟چرا از او که خبر میکند کنی آزار؟تو را هر آنکه بیازرد، شیخ و واعظِ توستکه نیست مهرِ جهان را چو نقشِ آب قرارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #186, Divan e Shamsو آن کس که کس بُوَد او، ناخورده و چشیدهگَه میگزد زبان را، گَه میزند دهان رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1324چون به قعرِ خویِ خود اندر رسی پس بدانی کز تو بود آن ناکسیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #257صد هزار ابلیسِ لاحَوْل آر بین آدما، ابلیس را در مار بین دَم دهد(۱۴) گوید تو را: ای جان و دوست تا چو قصّابی کَشَد از دوست، پوست دَم دهد، تا پوستت بیرون کَشَد وایِ او کز دشمنان، اَفیون چَشَدسَر نهد بر پایِ تو، قصّابْوار دَم دهد تا خونْت ریزد زارِ زار همچو شیری، صَیدِ خود را خویش کُن ترکِ عِشوهٔ اجنبیّ و، خویش کُن همچو خادم دان مُراعاتِ خَسانبیکسی بهتر، ز عِشوهٔ ناکَساندر زمین مردمان، خانه مکُن کارِ خود کن، کارِ بیگانه مکُن کیست بیگانه؟ تنِ خاکیِّ تو کز برایِ اوست غمناکیِّ تو تا تو تن را چرب و شیرین میدهی جوهرِ خود را نبینی فَرْبِهی (۱۴) دَم دادن: دمیدن، افسون خواندن بر مار، در اینجا یعنی فریب دادن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #637این سزایِ آن که شد یارِ خَسانیا کسی کرد از برایِ ناکسانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۳۳ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1633تا بجویند اصلِ آن را این خَسان خود برین قانع شدند این ناکَسان سعدی، گلستان، باب اول، در سیرت پادشاهانSa'adi Poem, Golestan, Chapter 1, The Manners of Kingsبنیآدم اعضای یکدیگرندکه در آفرینش ز یک گوهرندچو عضوی به درد آوَرَد روزگاردگر عضوها را نمانَد قرارتو کز مِحنَتِ(۱۵) دیگران بیغمینشاید که نامت نهند آدمی(۱۵) مِحنَت: رنج------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۶)(۱۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۷)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۱۷) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۱۸)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۱۸) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۱۹)که بگویید از طریقِ انبساط (۱۹) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۲۰) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۲۰) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی قول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۲۱) و سَنی(۲۲)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۲۱) حَبر: دانشمند، دانا(۲۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235در گویّ(۲۳) و در چَهی ای قَلتَبان(۲۴)دست وادار از سِبالِ(۲۵) دیگرانچون به بُستانی رسی زیبا و خَوشبعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَشای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَشنغزجایی، دیگران را هم بکَش(۲۳) گَو: گودال(۲۴) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت(۲۵) سِبال: سبیل------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #409هر که بیدار است، او در خوابتر هست بیداریش، از خوابش بَتَر چون به حق بیدار نَبْوَد جانِ ما هست بیداری، چو در بندانِ(۲۶) ما جان، همه روز از لگدکوبِ(۲۷) خیال وز زیان و سود، وز خوفِ زوال نی صفا میمانَدَش، نی لطف و فَر نی به سویِ آسمان، راهِ سفر خفته آن باشد که او از هر خیال دارد اومید و کند با او مَقال(۲۸)دیو را چون حُور بیند او به خواب پس ز شهوت ریزد او با دیو، آب چونکه تخمِ نسلِ او در شوره ریخت او به خویش آمد، خیال از وی گریخت ضعفِ سَر بیند از آن و تن پلید آه از آن نقشِ پدیدِ ناپدید مرغ، بر بالا پَران و سایهاش میدود بر خاک، پَرّان مرغوَش ابلهی، صیّادِ آن سایه شود میدود چندانکه بیمایه شود بیخبر کآن عکسِ آن، مرغِ هواست بیخبر که اصلِ آن سایه کجاستتیر اندازد به سویِ سایه او تَرْکَشَش(۲۹) خالی شود از جستجو تَرکَشِ عمرش تهی شد، عُمر رفت از دویدن در شکارِ سایه، تَفْت(۳۰)سایهٔ یزدان چو باشد دایهاش(۳۱) وارهانَد از خیال و سایهاشسایهٔ یزدان(۳۲) بود بندهٔ خدا مردهٔ این عالم و زندهٔ خدا دامنِ او گیر زودتر بیگُمان تا رهی در دامنِ آخِرزمان(۲۶) در بندان: عملِ بستنِ در، در محاصره ماندن، مجازاً بسته شدن راهِ وصول به حق(۲۷) لگدکوب: لگدکوبی، مجازاً رنج و آفت(۲۸) مَقال: گفتار و گفتگو(۲۹) تَرْکَش: تیردان، جعبه ای که جنگاوران در آن تیر مینهادند و با خود حمل میکردند.(۳۰) تَفْت: گرم، سوزان، شتابان(۳۱) دایه: زنی که طفل را با شیر خود پرورش دهد.(۳۲) سایهٔ یزدان: کنایه از ولیِّ خداست.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shamsبندهٔ آنم که مرا، بیگنه آزرده کندچون صفتی دارد از آن مه که بیازرد مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2021, Divan e Shamsکاروان رفت و تو غافل خفتهایدر زیانی، در زیانی، در زیانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1911مصطفی فرمود: گر گویم به راستشرحِ آن دشمن که در جانِ شماستزَهرههای پُردلان(۳۳) هم بَردَرَدنه رَوَد ره، نه غمِ کاری خَورَد(۳۳) پُردل: شجاع، دلیر، دلاور، باجرئت------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نَفْس و شیطان، هر دو یک تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمتهاش دو صورت شدنددشمنی داری چنین در سِرِّ خویشمانعِ عقلست و، خصمِ جان و کیشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نَفْس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟زان عَوانِ(۳۴) مُقتَضی(۳۵) که شهوت استدل اسیرِ حرص و آز و آفت استزان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهرِ توست راهدر خبر بشنو تو این پندِ نکوبَیْنَ جَنْبَیْکُمْ لَکُمْ اَعْدی عَدُوتو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آنعمل کن: «سرسخت ترین دشمن شما در درون شماست».حدیث«اَعْدی' عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»طُمطراقِ(۳۶) این عدو مشنو، گریزکو چو ابلیس است در لَجّ و ستیزبر تو او، از بهرِ دنیا و نبرد آن عذابِ سَرمَدی(۳۷) را سهل کرد چه عجب گر مرگ را آسان کند او ز سِحرِ خویش، صد چندان کند(۳۴) عَوان: مأمور(۳۵) مُقتَضی: خواهشگر(۳۶) طُمطراق: سروصدا، نمایشِ شکوه و جلال، آوازه، خودنمایی(۳۷) سَرمَدی: همیشگی، جاودانه------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2063تا به دیوارِ بلا نآید سَرشنشنود پندِ دل آن گوشِ کرشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١۵٢١Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1521این جفایِ خلق با تو در جهانگر بدانی، گنجِ زر آمد نهانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1042قُلْ(۳۸) اَعُوذَت(۳۹) خوانْد باید کِای اَحَدهین ز نَفّاثات(۴۰)، افغان وَز عُقَد(۴۱)در اینصورت باید سوره قُل اَعوذُ را بخوانی و بگویی که ای خداوند یگانه، به فریاد رس از دست این دمندگان و این گرهها.میدمند اندر گِرِه آن ساحراتاَلْغیاث(۴۲) اَلْمُستغاث(۴۳) از بُرد و ماتآن زنان جادوگر در گرههای افسون میدمند. ای خداوندِ دادرس به فریادم رس از غلبهٔ دنیا و مقهور شدنم به دست دنیا.(۳۸) قُلْ: بگو(۳۹) اَعُوذُ: پناه میبرم(۴۰) نَفّاثات: بسیار دمنده(۴۱) عُقَد: جمعِ عقده، گرهها(۴۲) اَلْغیاث: کمک، فریادرسی(۴۳) اَلْمُستغاث: فریادرس، از نامهای خداوند------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #283چون ز عطرِ وَحی کژ گشتند و گُمبُد فَغانْشان که تَطَیَّرْنَا بِکُمْاز آن رو كه حقستيزان از بوی دلاویز وحی و رایحه جانبخش الهی گمراه و منحرف شدند، فریاد برداشتند که: ما به شما فال بد میزنیم.قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۱۸Quran, Yaseen(#36), Line #18«قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ ۖ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ.»«گفتند: ما شما را به فال بد گرفتهايم. اگر بس نكنيد سنگسارتان خواهيم كرد و شما را از ما شكنجهاى سخت خواهد رسيد.»رنج و بیماریست ما را این مقالنیست نیکو وَعْظتان ما را به فالگر بیآغازید نُصْحی(۴۴) آشکارما کنیم آن دَم شما را سنگسارما به لَغْو(۴۵) و لَهْو(۴۶)، فربه گشتهایمدر نصیحت خویش را نَسْرِشتهایمهست قُوتِ ما دروغ و لاف و لاغ(۴۷)شورشِ معدهست ما را زین بَلاغ(۴۸)رنج را صدتُو و افزون میکنیدعقل را دارو به اَفْیُون(۴۹) میکنید(۴۴) نُصْح: پند دادن، پند و اندرز(۴۵) لَغْو: باطل، بی فایده(۴۶) لَهو: بازی کردن، سرگرمی(۴۷) لاغ: بازی، شوخی، مسخرگی(۴۸) بَلاغ: پیامرسانی(۴۹) اَفیون: تریاک------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsز هر کجا که گشادم دهان، فروبستینَهِشتیام که بگویم، چه گویم؟ ای معمارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو همچو وادیِ(۵۰) خشکی و ما چو بارانیتو همچو شهرِ خرابی و ما چو معماری(۵۰) وادی: بیابان------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsچرا ز قافله یک کس نمیشود بیدار؟که رختِ عمر ز که باز میبرد طرّار؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخنگویی مجویید ارتفاع(۵۱)منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۵۲)منصبِ تعلیم نوعِ شهوت استهر خیالِ شهوتی در رَه بُت است(۵۱) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۵۲) استماع: شنیدن، گوش دادن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1252باغبان را خار چون در پای، رفت دزد، فرصت یافت کالا بُرد تَفْتچون ز حیرت رَست، باز آمد به راه دید بُرده دزد، رخت از کارگاهرَبَّنٰا اِنّٰا ظَلَمْنٰا(۵۳) گفت و آه یعنی آمد ظُلْمت و گُم گشت راه(۵۳) رَبَّنٰا اِنّٰا ظَلَمْنٰا: پروردگارا، همانا ما به خودمان ظلم کردیم.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsچرا ز خواب و ز طرّار مینیازاری؟چرا از او که خبر میکند کنی آزار؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1033دیدهیی کاندر نُعاسی(۵۴) شد پدیدکِی توانَد جز خیال و نیست دید؟(۵۴) نُعاس: چُرت، در اینجا مطلقاً به معنی خواب------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در میرمد از بیمِ دلقخوابِ نسیان(۵۵) کی بُوَد با بیمِ حَلق؟لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواهکه بُوَد نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن … .»(۵۵) نسیان: فراموشی-------------------------مجموع لغات:(۱) طرّار: دزد(۲) اِخبار: خبر دادن، آگاه کردن(۳) فَصیح: ویژگی کسی که خوب سخن بگوید و کلامش بدون ابهام باشد.(۴) لیل و نَهار: شب و روز(۵) هِشتَن: گذاشتن، رها کردن(۶) مُزَوَّره: غذایی که برای بیمار سازند که در واقع برای فریب بیمار است.(۷) اِنابَت: توبه(۸) وَرَع: پرهیزکاری، پارسایی (۹) قاروره: نمونهٔ ادرار(۱۰) زینهار: پناه خواستن(۱۱) زنهار: آگاه باش (۱۲) تازی: عربی(۱۳) خُضَرکِسوه: سبزپوش، سبز لباس(۱۴) دَم دادن: دمیدن، افسون خواندن بر مار، در اینجا یعنی فریب دادن(۱۵) مِحنَت: رنج(۱۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۱۷) حَدید: آهن(۱۸) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۱۹) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره(۲۰) نَفَخْتُ: دمیدم(۲۱) حَبر: دانشمند، دانا(۲۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۲۳) گَو: گودال(۲۴) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت(۲۵) سِبال: سبیل(۲۶) در بندان: عملِ بستنِ در، در محاصره ماندن، مجازاً بسته شدن راهِ وصول به حق(۲۷) لگدکوب: لگدکوبی، مجازاً رنج و آفت(۲۸) مَقال: گفتار و گفتگو(۲۹) تَرْکَش: تیردان، جعبه ای که جنگاوران در آن تیر مینهادند و با خود حمل میکردند.(۳۰) تَفْت: گرم، سوزان، شتابان(۳۱) دایه: زنی که طفل را با شیر خود پرورش دهد.(۳۲) سایهٔ یزدان: کنایه از ولیِّ خداست.(۳۳) پُردل: شجاع، دلیر، دلاور، باجرئت(۳۴) عَوان: مأمور(۳۵) مُقتَضی: خواهشگر(۳۶) طُمطراق: سروصدا، نمایشِ شکوه و جلال، آوازه، خودنمایی(۳۷) سَرمَدی: همیشگی، جاودانه(۳۸) قُلْ: بگو(۳۹) اَعُوذُ: پناه میبرم(۴۰) نَفّاثات: بسیار دمنده(۴۱) عُقَد: جمعِ عقده، گرهها(۴۲) اَلْغیاث: کمک، فریادرسی(۴۳) اَلْمُستغاث: فریادرس، از نامهای خداوند(۴۴) نُصْح: پند دادن، پند و اندرز(۴۵) لَغْو: باطل، بی فایده(۴۶) لَهو: بازی کردن، سرگرمی(۴۷) لاغ: بازی، شوخی، مسخرگی(۴۸) بَلاغ: پیامرسانی(۴۹) اَفیون: تریاک(۵۰) وادی: بیابان(۵۱) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۵۲) استماع: شنیدن، گوش دادن(۵۳) رَبَّنٰا اِنّٰا ظَلَمْنٰا: پروردگارا، همانا ما به خودمان ظلم کردیم.(۵۴) نُعاس: چُرت، در اینجا مطلقاً به معنی خواب(۵۵) نسیان: فراموشی
Dziś czytamy poezję suficką Rumiego, Ibn Arabiego, Saczala Sarmasta, Rabii z Basry, Zebunissy i innych. Fragmenty pochodza z mojej książki "99 boskich imion. Kompletny przewodnik po mantrach sufich". Jeśli chcesz weprzeć finansowo wydanie książki to może to zrobić (anonimowo lub nie) bez rejestracji tutaj: https://pomagam.pl/maciej-wielobobJeśli wolisz paypala to tutaj.
Get Pasterds Merch @ Meaningless Apparel: https://meaninglessapparel.etsy.com PASTERDS LINKS: Pasterds Website: www.ingloriouspasterds.com Pasterds Twitter: www.twitter.com/PasterdsPodcast Michael Twitter: www.twitter.com/mjbaysinger Pasterds Threads: https://www.threads.net/ingloriouspasterds Michael Threads: https://www.threads.net/mjbaysinger Matt Threads: https://www.threads.net/the_big_lemattski Brad Threads: https://www.threads.net/polleycracker Josh Threads: https://www.threads.net/thejmcasey Lucas Threads: https://www.threads.net/lucallen Instagram: www.instagram.com/ingloriouspasterds Facebook: www.facebook.com/pasterdspodcast SUPPORT US ON PATREON TO JOIN THE PASTERDS PUB: http://www.patreon.com/pasterdspodcast WANT MORE HOT CONTENT?!? HEAD OVER TO PATREON TO GET ACCESS TO OUR ARCHIVED SPINOFF PODCASTS: Tao Te Matt, Deep Thoughts w/ Michael, Rumi-nations, Hymns of Reconstruction, TERD Talk & More! http://www.patreon.com/pasterdspodcast
thinking without God, planning without God, praying without the Feeling of God. You detach from your worries by attaching to God, by hearing God. Can you hear It? It's only UP from Here. I Love You I Am You nik To claim your free gift, leave a review on Apple Podcasts, screenshot it and send it to me at nikki@curlynikki.com! Join us on Patreon to support the show, and tune into and participate in live video Q&As with me! Support the show "All our fret and worry is caused by calculating without God." - Oswald Chambers "Anytime you feel alone put on your headphones. Love, Love's comin' through your headphones." - Vivienne Medrano via Gia Walton "The flute of the Infinite is played without ceasing, and its sound is Love." -Rumi. "The soul must look for Jesus within herself, not outside. Everything must be enclosed in one word: 'Love'. One who loves Jesus is another Jesus." -Luisa Picoretta Selections from Bhagavad Gita Chapter 10
Rumi says, "Listen, Stand up in prayer during the night, For you are a candle, And at night, A candle stands and burns." And when you believe in this world (as something separate or other than God), it is the night. It is the Kali Yuga. And in the Kali Upanishad it says to go from night to day, to go from ignorance to enlightenment, you stand and chant. You stand and sing. You stand and praise, in the dark, in the storm. You stand knowing, God is Here. Love is Here. The Dawn is Here. Even when we can't see It, we feel It. We thank It. For everything. I Love you and I'm with you, Nik To claim your free gift, leave a review on Apple Podcasts, screenshot it and send it to me at nikki@curlynikki.com! Join us on Patreon to support the show, and tune into and participate in live video Q&As with me! Support the show राम राम राम राम राम राम राम राम राम राम राम Today's Quotes: "Sometimes God calms the storm, but sometimes God lets the storm rage and He calms His child." -@TheUpperRoom via IG "When we have light within, no darkness can affect us." -Amma "God is hearing your thoughts in this moment and loving you fully anyway." -Amma "Faith is the bird that feels the light when the dawn is still dark." -Rabindranath Tagore "The only thing you must remember is how fortunate you are. When you forget this, you become sad." -Ravi Shankar "Lord, help me to live this day, quietly, easily. To lean upon Thy great strength, trustfully, restfully. To wait for the unfolding of Thy will, patiently, serenely. To meet others, peacefully, joyously. To face tomorrow, confidently, courageously." -St. Francis of Assisi "As the golden flame of the candle burns steadily, without flicker or wavering, so shall My Flame burn ever more in your heart. It shall burn out all dross of the mortal mind, smallness of nature, meanness of spirit, vindictiveness, jealousy. It shall burn out all carelessness of your habits, in the outer realms of your being. My Law and My Order can then function perfectly in your life. Then and then only will you be a worthy vessel for the inflow of My Spirit. Then and then only can My Spirit flow through you to other of My children. Likewise shall all disease be burned from the physical body, that nothing shall interfere with My Plan for your life..." -excerpt from Voice of the Master by Eva Bell Werber (My Flame in Your Heart) Support the show Beginning Aug 7, 2023 - 'GoOD Mornings with CurlyNikki' will host pre and post roll ads within the back catalogue.
اجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا ۲۷ ام اکتبر ۲۰۲۳ - ۵ ام آبان ماه ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱-۹۸۴ بر روی این لینک کلیک کنید PDF متن پیامها در برنامه ویژه پیامهای تلفنی بینندگان با فرمت
Hey Beautiful!If you've been around me for bit, you probably know that I'm part mystic and part tips and tools/nuts and bolts kind of gal.I love tripping out in the bliss realms where body meets spirit, Rumi poetry, the joy and ecstasy of the heart, full body O etc... And I really like precision. I love systems that work (former Pilates teacher over here)!This episode is a good illustration of that:) For me both are important.I wanted to devote a full episode to a free, 3-part Sacred Feminine activation masterclass that I've created intentionally and exclusively for the beautiful souls on the waitlist for my signature program The Vital Goddess Mastermind.It's called Unleash Your Inner Goddess and it's forged in love with a big dose of Goddess magic and chock full of easy to apply practical tools for the mystical, busy modern woman that you are.I guess we can say it's practical magic:)Tis the season after all!There's a lot here to explore.Let's dive in!Want to dive deeper?Join The Vital Goddess Mastermind waitlist here.
برنامه شماره ۹۸۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۲۴ اکتبر ۲۰۲۳ - ۳ آبان ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۸۴ بر روی این لینک کلیک کنید برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۸۴ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید. PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید. مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsنامِ شتر به تُرکی چه بْوَد؟ بگو: «دَوا»(۱)نامِ بچهش چه باشد؟ او خود پیاش دوا(۲)ما زادهٔ قضا و، قضا مادرِ همهستچون کودکان دوان شدهایم از پیِ قضاما شیر از او خوریم و همه در پیاش پَریمگر شرق و غرب تازد، ور جانبِ سما(۳)طبلِ سفر زدهست، قدم در سفر نهیمدر حفظ و در حمایت و در عصمتِ(۴) خدادر شهر و در بیابان، همراهِ آن مَهیمای جان غلام و بندهٔ آن ماهِ خوشلقاآنجاست شهر کآن شَهِ ارواح میکَشَدآنجاست خان و مان که بگوید خدا: «بیا»کوته شود بیابان، چون قبله او بُوَدپیش و سپس چمن بُوَد و سروِ دلرباکوهی که در ره آید، هم پُشت خَم دهدکِای قاصدانِ معدنِ اجلال(۵)، مرحباهمچون حریر، نرم شود سنگلاخِ راهچون او بُوَد قلاوزِ(۶) آن راه و پیشواما سایهوار در پیِ آن مه، دوان شدیمای دوستانِ همدل و همراه، اَلصَّلادل را رفیقِ ما کند آنکس که عذر هستزیرا که دل سبک بُوَد و چُست(۷) و تیزپا(۸)دل مصر میرود که به کشتیش وهم نیستدل مکّه میرود که نجوید مِهاره(۹) رااز لنگیِ تن است و ز چالاکیِ دل استکز تن نَجُست حقّ و ز دل جُست آن وفاامّا کجاست آن تنِ همرنگِ جان شده؟آب و گِلی شدهست بر ارواح، پادشاارواح خیره مانده که این شوره خاک بیناز حدِّ ما گذشت و مَلِک گشت و مُقتَداچه جای مقتدا؟ که بدانجا که او رسیدگر پا نهیم پیش، بسوزیم در شَقا(۱۰)این در گمان نبود، در او طعن میزدیمدر هیچ آدمی مَنِگر خوار، ای کیا(۱۱)ما همچو آب در گُل و ریحان، روان شویمتا خاکهایِ تشنه ز ما بردهد گیابی دست و پاست خاک، جگرگرم(۱۲) بهرِ آبزین رو دوان دوان رَوَد آن آب جویهاپستانِ آب میخَلَد، ایرا(۱۳) که دایه اوستطفلِ نبات را طَلَبد دایه جا به جاما را ز شهرِ روح، چنین جذبهها کشیددر صد هزار منزل، تا عالمِ فناباز از جهانِ روح، رسولان همیرسندپنهان و آشکارا، بازآ به اَقرِبا(۱۴)یارانِ نو گرفتی و ما را گذاشتیما بیتو ناخوشیم، اگر تو خوشی ز ماای خواجه این ملالتِ تو ز آهِ اَقرِباستبا هر که جُفت گردی، آنَت کند جداخاموش کن که همّتِ ایشان پیِ تو استتأثیرِ همّت است تَصاریفِ ابتلا(۱۵)(۱) دَوا: دَوَه واژهای ترکی به معنی شتر(۲) دَوا: دوان، دونده(۳) سما: سماء، آسمان(۴) عصمت: نگهداری و حفاظت(۵) اجلال: جلال و شکوه زندگی(۶) قلاوز: قلاووز، راهنما، پیشاهنگ(۷) چُست: چالاک(۸) تیزپا: تندرو، بادپا(۹) مِهاره: جمعِ مُهر به معنی کُرّهٔ اسب، در اینجا هر مرکوب اهلی و رام شده.(۱۰) شَقا: بدبختی(۱۱) کیا: بزرگ(۱۲) جگرگرم: مجازاً تشنه(۱۳) ایرا: زیرا(۱۴) اَقرِبا: اَقرِباء، جمعِ قریب، نزدیکان، خویشان(۱۵) تَصاریف: جمعِ تصریف به معنی تغییر دادن و بالا و پایین کردن. تَصاریفِ ابتلا یعنی انواع و اقسامِ ابتلائات، رویدادها.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsنامِ شتر به تُرکی چه بْوَد؟ بگو: «دَوا»نامِ بچهش چه باشد؟ او خود پیاش دواما زادهٔ قضا و، قضا مادرِ همهستچون کودکان دوان شدهایم از پیِ قضاما شیر از او خوریم و همه در پیاش پَریمگر شرق و غرب تازد، ور جانبِ سمامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۱۶) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۱۶) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیشِ چوگانهایِ حُکمِ کُنفَكانمیدویم اندر مکان و لامکانقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #804تو به هر صورت که آیی بیستی(۱۷) که، منم این، واللَّـه آن تو نیستییک زمان تنها بمانی تو ز خَلقدر غم و اندیشه مانی تا به حَلقاین تو کی باشی؟ که تو آن اَوْحَدی(۱۸)که خوش و زیبا و سرمستِ خودی(۱۷) بیستی: باِیستی(۱۸) اَوْحَد: یگانه، یکتا------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3460خویش را صافی کن از اوصافِ خود تا ببینی ذاتِ پاک صافِ خود مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۹)(۱۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۲۰)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۲۰) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۱)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۲۱) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۲۲) که بگویید از طریقِ انبساط (۲۲) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۲۳) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۲۳) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsطبلِ سفر زدهست، قدم در سفر نهیمدر حفظ و در حمایت و در عصمتِ خدادر شهر و در بیابان، همراهِ آن مَهیمای جان غلام و بندهٔ آن ماهِ خوشلقاآنجاست شهر کآن شَهِ ارواح میکَشَدآنجاست خان و مان که بگوید خدا: «بیا»پرسیدنِ معشوقی از عاشقِ غریبِ خود که از شهرها کدام شهر را خوشتر یافتی و انبوهتر و محتشمتر و پُر نعمتتر و دلگشاتر؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3808گفت معشوقی به عاشق کِای فَتیٰ تو به غُربت دیدهیی بس شهرها پس کدامین شهر زآنها خوشتر است؟ گفت: آن شهری که در وَی دلبر استهر کجا باشد شَهِ ما را بِساط هست صحرا، گر بُوَد سَمُّ الْخِیاط(۲۴) هر کجا که یوسفی باشد چو ماه جنّت است، ارچه که باشد قعرِ چاه(۲۴) سَمُّ الخِیاط: سوراخ سوزن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsکوته شود بیابان، چون قبله او بُوَدپیش و سپس چمن بُوَد و سروِ دلرباکوهی که در ره آید، هم پُشت خَم دهدکِای قاصدانِ معدنِ اجلال، مرحباهمچون حریر، نرم شود سنگلاخِ راهچون او بُوَد قلاوزِ آن راه و پیشوامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2626قبله را چون کرد دستِ حق عِیان پس، تحرّی(۲۵) بعد ازین مردود دان هین بگردان از تحرّی رُو و سر که پدید آمد مَعاد و مُسْتَقَر(۲۶) یک زمان زین قبله گر ذاهِل(۲۷) شوی سُخرهٔ(۲۸) هر قبلهٔ باطل شوی (۲۵) تَحَرّی: جستجو(۲۶) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۲۷) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۲۸) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بیمزد------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۲۹) تیه(۳۰) ماندهیی بر جای، چل سال ای سفیه(۳۱) میروی هر روز تا شب هَروَله(۳۲) خویش میبینی در اوّل مرحله نگذری زین بُعد، سیصد ساله تو تا که داری عشقِ آن گوساله تو (۲۹) حَرّ: گرما، حرارت(۳۰) تیه: بیابان شنزار و بی آب و علف، صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۳۱) سَفیه: نادان، بیخرد(۳۲) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2051چشم دزدیدی ز نورِ ذُالْجَلال اینْت(۳۳) جهلِ وافر و، عینِ ضَلال شُه(۳۴) بر آن عقل و، گُزینش که تو راست چون تو کانِ جهل را کُشتن سزاست گاوِ زرّین بانگ کرد، آخِر چه گفت؟ کاحمقان را این همه رغبت شگُفت(۳۳) اینْت: این تو را(۳۴) شُه: کلمهای است برای اظهار نفرت و کراهت.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2554مؤمنان در حشر گویند: ای مَلَک نَی که دوزخ بود راهِ مُشْتَرَک؟ مؤمن و کافر بر او یابد گذار ما ندیدیم اندرین رَه، دود و نار(۳۵) نَک بهشت و بارگاهِ ایمنی پس کجا بود آن گذرگاهِ دَنی(۳۶)؟پس مَلَک گوید که آن رَوْضۀ(۳۷) خُضَر(۳۸) که فلان جا دیدهاید اندر گُذَر دوزخ آن بود و، سیاستگاهِ سخت بر شما شد باغ و بُستان و درخت(۳۵) نار: آتش(۳۶) دَنی: پست، ناکس، حقیر(۳۷) رَوضه: باغ، بهشت(۳۸) خُضَر: سبز------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1360گر همی خواهی سلامت از ضررچشم ز اوّل بند و پایان را نگرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2173کز همه نومید گشتم ای خدا اول و آخِر توییّ و منتهامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اوّل و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیانهمانطور که عظمت بینهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsما سایهوار در پیِ آن مه، دوان شدیمای دوستانِ همدل و همراه، اَلصَّلادل را رفیقِ ما کند آنکس که عذر هستزیرا که دل سبک بُوَد و چُست و تیزپادل مصر میرود که به کشتیش وهم نیستدل مکّه میرود که نجوید مِهاره رااز لنگیِ تن است و ز چالاکیِ دل استکز تن نَجُست حقّ و ز دل جُست آن وفامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #188تفرقه در روحِ حیوانی بُوَد نَفْسِ واحد، روحِ انسانی بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #411جانِ حیوانی ندارد اتّحادتو مَجو این اتّحاد از روحِ بادمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4120کار و باری که ندارد پا و سرترک کن، هی پیر خَر، ای پیرْ خَرغیرِ پیر، استاد و سرلشکر مبادپیرِ گردون(۳۹) نی، ولی پیرِ رَشاد(۴۰)در زمان، چون پیر را شُد زیردست روشنایی دید آن ظلمتْپَرَست شرط، تسلیم است، نه کارِ دراز سود نَبْوَد در ضَلالت(۴۱) تُرکتاز من نجویم زین سپس راهِ اثیر(۴۲) پیر جویم، پیر جویم، پیر، پیر پیر، باشد نردبانِ آسمان تیر، پَرّان از که گردد؟ از کمان نه ز ابراهیم، نمروِد گران(۴۳) کرد با کرکس سفر بر آسمان؟ از هوا، شد سویِ بالا او بسی لیک بر گردون نَپَرَّد کرکسی گفتش ابراهیم: ای مردِ سفر کرکست من باشم، اینت خوبتر چون ز من سازی به بالا نردبان بیپریدن بَر رَوی بر آسمان آنچنانکه میرود تا غرب و شرق بی ز زاد و راحِله(۴۴)، دل همچو برق (۳۹) پیرِ گردون: شخصی که با گذرِ روزگار پیر و سالمند شده باشد، پیرِ تقویمی(۴۰) رَشاد: هدایت(۴۱) ضَلالت: گمراهی(۴۲) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.(۴۳) گران: سنگین، غلیظ، قوی، در اینجا مراد گرانجان (فرومایه) است.(۴۴) راحِله: مرکوب، بار و بنهٔ مسافر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsامّا کجاست آن تنِ همرنگِ جان شده؟آب و گِلی شدهست بر ارواح، پادشامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل، که جسمش ساجدست یارِ بَد خَرُّوبِ(۴۵) هر جا مسجدست(۴۵) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران میکند.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #385چون چنین وسواس دیدی، زود زودبا خدا گَرد و، درآ اندر سجودسَجدهگَه را تَر کُن از اشکِ روانکِای خدا تو وارَهانَم زین گمانآن زمان کِت امتحان مطلوب شدمسجدِ دینِ تو، پُر خَرُّوب شدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsما همچو آب در گُل و ریحان، روان شویمتا خاکهایِ تشنه ز ما بردهد گیابی دست و پاست خاک، جگرگرم بهرِ آبزین رو دوان دوان رَوَد آن آب جویهاپستانِ آب میخَلَد، ایرا که دایه اوستطفلِ نبات را طَلَبد دایه جا به جامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1741تشنگان گر آب جویند از جهان آب جوید هم به عالَم تشنگانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsباز از جهانِ روح، رسولان همیرسندپنهان و آشکارا، بازآ به اَقرِبایارانِ نو گرفتی و ما را گذاشتیما بیتو ناخوشیم، اگر تو خوشی ز ماای خواجه این ملالتِ تو ز آهِ اَقرِباستبا هر که جُفت گردی، آنَت کند جدامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1725, Divan e Shamsنگفتمت مرو آنجا که آشنات منمدر این سرابِ فنا چشمهٔ حیات منموگر به خشم روی صد هزار سال ز منبه عاقبت به من آیی که منتهات منمنگفتمت که به نقشِ جهان مشو راضیکه نقشبندِ سراپردهٔ رضات منممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsنامِ شتر به تُرکی چه بْوَد؟ بگو: «دَوا»نامِ بچهش چه باشد؟ او خود پیاش دوامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات، دورنورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نورمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۴۶)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی.او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A'raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانتبه کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.»گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت: پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بیخبر نبود.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A'raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»(۴۶) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsما زادهٔ قضا و، قضا مادرِ همهستچون کودکان دوان شدهایم از پیِ قضامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارِغ(۴۷) و ایمن(۴۸) که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو میخورم تو غم مَخَوربر تو من مشفقترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو، شَه کند بس جستجو(۴۷) فارِغ: راحت و آسوده(۴۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #337پس دو چشمِ روشن ای صاحبنظرمر تو را صد مادرست و صد پدرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیشِ چوگانهایِ حُکمِ کُنفَكانمیدویم اندر مکان و لامکانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2921گفت موسی را به وحیِ دل خدا کای گُزیده دوست میدارم تو راگفت چه خِصلت بُوَد ای ذوالْکَرَم(۴۹) موجبِ آن؟ تا من آن افزون کنمگفت: چون طفلی به پیشِ والِده(۵۰)وقت قهرش دست هم در وَی زده(۴۹) ذوالْکَرَم: صاحبِ کرم و بخشش(۵۰) والِده: مادر------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #135طفلِ یک روزه همیداند طریقکه بگریم تا رسد دایهٔ شفیق(۵۱)تو نمیدانی که دایهٔ دایگانکم دهد بیگریه شیر او رایگان؟گفت فَلْیَبْکُوا کَثیراً، گوش دارتا بریزد شیرِ فضلِ کردگار برای زنده شدن به من زیاد گریه کنید تا لطیف شوید. پس این سخن را گوش کن تا شیرِ فضل و رحمت خداوند جاری شود.قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۸۲Quran, At-Tawba(#9), Line #82«فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ.»«به سزاى اعمالى كه انجام دادهاند بايد كه اندك بخندند و فراوان بگريند.»گریهٔ ابرست و سوزِ آفتاباُستن(۵۲) دنیا، همین دو رشته تاب(۵۳)(۵۱) شفیق: مهربان(۵۲) اُستُن: ستون(۵۳) تاب: فعل امر از مصدر تابیدن، یعنی به این دو امر توسّل جو.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shamsهزار ابرِ عنایت بر آسمانِ رضاستاگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1952دایه و مادر، بهانهجو بُوَدتا که کِی آن طفلِ او گریان شودطفلِ حاجاتِ شما را آفریدتا بنالید و شود شیرش پدیدگفت: اُدعُوا(۵۴) الله، بیزاری مباشتا بجوشد شیرهای مِهرهاشقرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰Quran, Al-Israa(#17), Line #110«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلاً.»«بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید (ذات یکتای او را خواندهاید) نیکوترینِ نامها (که این دو نام هم از آنهاست) فقط ویژهٔ اوست. و نمازِ خود را با صدای بلند و نیز با صدای آهسته مخوان و میان این دو (صدا) راهی میانه بجوی.»(۵۴) اُدْعُوا: بخوانید------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعل توست این غُصّههای دم به دماین بود معنی قَد جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّالقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2973اُشتُری گُم کردهای ای مُعْتَمدهرکسی زاُشْتُر نشانَت میدهدتو نمیدانی که آن اُشتر کجاستلیک دانی کاین نشانیها خطاستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #701من نخواهم دایه، مادر خوشتر استموسیام من، دایهٔ من مادر استمن نخواهم لطفِ مَه از واسطهکه هلاکِ قوم شد این رابطهمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1640طفلِ جان، از شیرِ شیطان باز کُنبعد از آنَش با مَلَک انباز کُنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsلب را ز شیرِ شیطان میکوش تا بشوییچون شسته شد، توانی پستانِ دل مکیدنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1252باغبان را خار چون در پای، رفت دزد، فرصت یافت کالا بُرد تَفْتچون ز حیرت رَست، باز آمد به راه دید بُرده دزد، رخت از کارگاهرَبَّنٰا اِنّٰا ظَلَمْنٰا گفت و آه یعنی آمد ظُلْمت و گُم گشت راهپس قضا(۵۵) ابری بُوَد خورشیدپوش شیر و اژدرها شود زو، همچو موشمن اگر دامی نبینم گاهِ حکم من نه تنها جاهلم در راهِ حکمای خُنُک(۵۶) آن کو نکوکاری گرفتزور را بگذاشت، او زاری گرفتگر قضا پوشد سیه، همچون شَبَتهم قضا دستت بگیرد عاقبتگر قضا صد بار، قصدِ جان کندهم قضا جانت دهد، درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زَنَدبر فرازِ چرخ، خرگاهت زنداز کرم دان این که میترساندتتا به مُلک ایمنی بنشاندت(۵۵) قضا: تقدیر و حُکمِ الهی(۵۶) خُنُک: خوشا(۵۷) خرگاه: خیمه بزرگ------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1634اندر آن کُه بود اشجار(۵۸) و ثِمار(۵۹)بس مُرودِ(۶۰) کوهی آنجا، بیشمارگفت آن درویش: یا رب با تو منعهد کردم زین نچینم در زَمَن(۶۱)جز از آن میوه که باد انداختشمن نچینم از درختِ مُنتعش(۶۲)مدتی بر نذرِ خود بودش وفاتا درآمد امتحاناتِ قضازین سبب فرمود: استثنا کنید(۶۳)گر خدا خواهد به پیمان برزنیدهر زمان دل را دگر مَیلی دهمهر نَفَس بر دل دگر داغی نهمکُلُّ اَصْباحٍ لَناٰ شَأْنٌ جَدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لایَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطهٔ مشیت من خارج نمیشود.قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۲۹Quran, Al-Rahman(#55), Line #29«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»«هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.»در حدیث آمد که دل همچون پَریستدر بیابانی اسیرِ صرصریست(۶۴)باد، پَر را هر طرف رانَد گِزافگَه چپ و، گَه راست با صد اختلافحدیث«إِنَّ هذَا القَلْبَ كَريشَةٍ بِفَلاةٍ مِنَ الأَرْضِ يُقِيْمُهَا الرّيحُ ظَهْراً لِبَطْنٍ.»«این قلب پَری را مانَد به هامون که باد، آن را زیر و زبر کند.»در حدیثِ دیگر این دل دان چنانکآبِ جوشان زآتش اندر قازغان(۶۵)هر زمان دل را دگر رایی بُوَدآن نَه از وَی، لیک از جایی بُوَد(۵۸) اَشجار: جمعِ شجر، بهمعنی درختان(۵۹) ثِمار: جمعِ ثمر، بهمعنی میوهها(۶۰) مُرود: مخفّف اِمرود، بهمعنی گلابی(۶۱) زَمَن: زمین(۶۲) مُنتعش: سرزنده، بانشاط، سالم(۶۳) استثنا کنید: انشاءالله بگویید، اگر خدا بخواهد بگویید.(۶۴) صَرصَر: باد سرد و سخت، باد تند(۶۵) قازغان: دیگ بزرگ، پاتیل-------------------------مجموع لغات:(۱) دَوا: دَوَه واژهای ترکی به معنی شتر(۲) دَوا: دوان، دونده(۳) سما: سماء، آسمان(۴) عصمت: نگهداری و حفاظت(۵) اجلال: جلال و شکوه زندگی(۶) قلاوز: قلاووز، راهنما، پیشاهنگ(۷) چُست: چالاک(۸) تیزپا: تندرو، بادپا(۹) مِهاره: جمعِ مُهر به معنی کُرّهٔ اسب، در اینجا هر مرکوب اهلی و رام شده.(۱۰) شَقا: بدبختی(۱۱) کیا: بزرگ(۱۲) جگرگرم: مجازاً تشنه(۱۳) ایرا: زیرا(۱۴) اَقرِبا: اَقرِباء، جمعِ قریب، نزدیکان، خویشان(۱۵) تَصاریف: جمعِ تصریف به معنی تغییر دادن و بالا و پایین کردن. تَصاریفِ ابتلا یعنی انواع و اقسامِ ابتلائات، رویدادها.(۱۶) نَفَخْتُ: دمیدم(۱۷) بیستی: باِیستی(۱۸) اَوْحَد: یگانه، یکتا(۱۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۲۰) حَدید: آهن(۲۱) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۲۲) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره(۲۳) نَفَخْتُ: دمیدم(۲۴) سَمُّ الخِیاط: سوراخ سوزن(۲۵) تَحَرّی: جستجو(۲۶) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۲۷) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۲۸) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بیمزد(۲۹) حَرّ: گرما، حرارت(۳۰) تیه: بیابان شنزار و بی آب و علف، صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۳۱) سَفیه: نادان، بیخرد(۳۲) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن(۳۳) اینْت: این تو را(۳۴) شُه: کلمهای است برای اظهار نفرت و کراهت.(۳۵) نار: آتش(۳۶) دَنی: پست، ناکس، حقیر(۳۷) رَوضه: باغ، بهشت(۳۸) خُضَر: سبز(۳۹) پیرِ گردون: شخصی که با گذرِ روزگار پیر و سالمند شده باشد، پیرِ تقویمی(۴۰) رَشاد: هدایت(۴۱) ضَلالت: گمراهی(۴۲) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.(۴۳) گران: سنگین، غلیظ، قوی، در اینجا مراد گرانجان (فرومایه) است.(۴۴) راحِله: مرکوب، بار و بنهٔ مسافر(۴۵) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران میکند.(۴۶) دَنی: فرومایه، پست(۴۷) فارِغ: راحت و آسوده(۴۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۴۹) ذوالْکَرَم: صاحبِ کرم و بخشش(۵۰) والِده: مادر(۵۱) شفیق: مهربان(۵۲) اُستُن: ستون(۵۳) تاب: فعل امر از مصدر تابیدن، یعنی به این دو امر توسّل جو.(۵۴) اُدْعُوا: بخوانید(۵۵) قضا: تقدیر و حُکمِ الهی(۵۶) خُنُک: خوشا(۵۷) خرگاه: خیمه بزرگ(۵۸) اَشجار: جمعِ شجر، بهمعنی درختان(۵۹) ثِمار: جمعِ ثمر، بهمعنی میوهها(۶۰) مُرود: مخفّف اِمرود، بهمعنی گلابی(۶۱) زَمَن: زمین(۶۲) مُنتعش: سرزنده، بانشاط، سالم(۶۳) استثنا کنید: انشاءالله بگویید، اگر خدا بخواهد بگویید.(۶۴) صَرصَر: باد سرد و سخت، باد تند(۶۵) قازغان: دیگ بزرگ، پاتیل
Get Pasterds Merch @ Meaningless Apparel: https://meaninglessapparel.etsy.com PASTERDS LINKS: Pasterds Website: www.ingloriouspasterds.com Pasterds Twitter: www.twitter.com/PasterdsPodcast Michael Twitter: www.twitter.com/mjbaysinger Pasterds Threads: https://www.threads.net/ingloriouspasterds Michael Threads: https://www.threads.net/mjbaysinger Matt Threads: https://www.threads.net/the_big_lemattski Brad Threads: https://www.threads.net/polleycracker Josh Threads: https://www.threads.net/thejmcasey Lucas Threads: https://www.threads.net/lucallen Instagram: www.instagram.com/ingloriouspasterds Facebook: www.facebook.com/pasterdspodcast SUPPORT US ON PATREON TO JOIN THE PASTERDS PUB: http://www.patreon.com/pasterdspodcast LEAVE US A VOICEMAIL FOR ASK A PASTERD: 484-PASTERD Yep. That's (484)727-8373 WANT MORE HOT CONTENT?!? HEAD OVER TO PATREON TO GET ACCESS TO OUR ARCHIVED SPINOFF PODCASTS: Tao Te Matt, Deep Thoughts w/ Michael, Rumi-nations, Hymns of Reconstruction, TERD Talk & More! http://www.patreon.com/pasterdspodcast
اجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا ۲۰ ام اکتبر ۲۰۲۳ - ۲۸ ام مهر ماه ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱-۹۸۳ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن پیامها در برنامه ویژه پیامهای تلفنی بینندگان با فرمت
You're only 'wanting' when you're not 'Being', when you're not 'Shreeming'. The Sound of Silence is the sound of Abundance. So keep your inner ear on the Sound, your inner eye on the Field, your felt- 'I' in Love, and behold the Harvest. I Love you, Nik nikki@curlynikki.com "Don't you have a saying, ‘It's still four months until harvest'? I tell you, open your eyes and look at the fields! They are ripe for harvest." -John 4:35 राम राम राम राम राम राम राम राम राम राम राम To claim your free gift, leave a review on Apple Podcasts, screenshot it and send it to me at nikki@curlynikki.com! Join us on Patreon to support the show, and tune into and participate in live video Q&As with me! Support the show Today's Quotes: "God is a word that points to the experience of unbounded silence, absolute reality and ineffable love." -Isha Das "Why were we given the gift of speech? To give voice to God's unspoken words." -Isha Das "I feel the Love of God within me now." -A Course in Miracles "The most important thing you manage is your own energy.: -@Enlightenment_tao_zen via IG "Humble yourself, you'll grow greater than the world. Your Self will be revealed to you, without you." -Rumi
“I really try to protect my soul life so that when I'm sitting in front of somebody they can feel that there is room to move - like running through a garden as opposed to the chaos of a city ” Very few can speak with poetic lucidity like today's guest Richard Palmer. His curiosity and love for life's great mysteries are thought provoking and insightful. Richard has been in the masculine brotherhood space for DECADES and has a novel depth to his shares which I'm excited to share with the Rising Man community. Richard's passion for developing the next generation as a mentor is contagious - listen in and enjoy his sage counsel on Nature Connection, artful living, and elemental ritual. Highlights: [07:30] The message and mission of Rising Man. [11:15] How did Richard begin his poetic journey? [20:01] When was nature an important part of your life? [26:30] How to discover your “daemon”. [36:06] How to strike the right balance between community and solitude. [44:01] A Rumi poem and how Richard defines art [48:20] The interplay between elements, rituals, and our lives. [63:05] How do you generally relate to nature and the elements + an oak tree poem. [70:05] Living the artful life and the beauty of listening. [74:30] What is life and death all about? [79:30] A field full of grandfather's closing poem. Connect with Richard Palmer Poetry books on Amazon : https://a.co/d/jfgASfq Website: http://www.mentoringthelifeofthesoul.com/Richard-Palmer-Poetry.html Rising Man Links: The Brotherhood || The Rising Man's online community - FREE to join for any man interested in brotherhood, connection, and purpose. Featuring weekly community calls + sharing prompts! Instagram || @risingmanmovement & @jeddyazuma YouTube || The Rising Man Movement Website || RisingMan.org
I'm so excited to have Omid Arabian on this week's episode of the Voices of Wisdom Project. Omid is the founder and director of the non-profit YOUniversal Center, where he conducts courses on Eastern Mysticism and Western Philosophy.His translations of Rumi's poetry have been published in three volumes; he is also the author of three children's books inspired by Rumi: The Heart's Garden, The Donkey's Gone!, and the upcoming You Are Everything. In this episode, Omid, my boyfriend Cameron, and I dive deep into the mysticism of ancient Iran, exploring how the timeless wisdom of Rumi, Hafez, Ferdowsi and other Persian spiritual masters can guide us in the deepening of our love and the evolution of our consciousness. According to Omid, Persian mystical poetry's emphasis on the centrality of love provides us with a relatable doorway through which to enter into higher states of non-dual awareness. Rather than treating these writings as mere intellectual artifacts, Omid encourages us to discover how they may resonate with what we already know deep down in our soul, and then to apply that inner knowing in our own lives. We also discuss: Approaching ancient writings in their original language Applying timeless wisdom to the challenges of our time Taking spiritual masters of the past as our teachers The meaning of intuition and visionary certainty Allowing our relationship with Divine Love to soften life's challenges How the gentleness of poetry, and the ambiguity of symbolism, can allow wisdom to penetrate more deeply into the soul And so much more! To learn more about Omid's courses and publications, you can check out his website here: https://sites.google.com/site/youniversalcenter/home And the YOUniversal center's instagram here: https://www.instagram.com/youniversalcenter/
برنامه شماره ۹۸۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۷ اکتبر ۲۰۲۳ - ۲۶ مهر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۸۳ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۸۳ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید. PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید. مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #186, Divan e Shamsای میرِ آب بُگشا آن چشمهٔ روان راتا چشمهها گشاید ز اشکوفه، بوستان راآبِ حیاتِ لطفت در ظلمتِ دو چشم استز آن مَردُمک چو دریا کردهست دیدگان راهرگز کسی نرقصد، تا لطفِ تو نبیندکاندر شکم ز لطفت، رقص است کودکان رااندر شکم چه باشد؟ و اندر عدم چه باشد؟کاندر لَحَد ز نورت، رقص است استخوان رابر پردههایِ دنیا، بسیار رقص کردیمچابک شوید یاران، مر رقصِ آن جهان راجانها چو میبرقصد، با کُندههایِ قالبخاصه چو بگسلانَد(۱) این کُندهٔ گران راپس ز اوّلِ ولادت، بودیم پایکوباندر ظلمتِ رَحِمها از بهرِ شُکرِ جان راپس جمله صوفیانیم، از خانقَه رسیدهرقصان و شُکرگویان، این لوتِ(۲) رایگان رااین لوت را اگر جان، بدْهیم رایگان استخود چیست جانِ صوفی، این گنجِ شایگان(۳) را؟چون خوانِ این جهان را، سرپوش آسمان استاز خوانِ حق چه گویم؟ زَهره بُوَد زبان را؟ما صوفیانِ راهیم، ما طبلخوارِ(۴) شاهیمپاینده دار یا رَب، این کاسه را و خوان رادر کاسههای شاهان، جز کاسهشُستِ(۵) ما نیهر خام درنیابد این کاسه را و نان رااز کاسههای نعمت، تا کاسهٔ مُلَوَّث(۶)پیشِ مگس چه فرق است؟ آن ننگِ میزبان راو آن کس که کس بُوَد او، ناخورده و چشیدهگَه میگزد زبان را، گَه میزند دهان را(۱) بگسلاند: پاره کند(۲) لوت: غذا، طعام(۳) شایگان: شاهانه، عظیم(۴) طبلخوار: روزیخوار(۵) کاسهشُست: باقی ماندهٔ طعام در ظرف، مجازاً غذای ناچیز(۶) مُلَوَّث: آلوده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #186, Divan e Shamsای میرِ آب بُگشا آن چشمهٔ روان راتا چشمهها گشاید ز اشکوفه، بوستان راآبِ حیاتِ لطفت در ظلمتِ دو چشم استز آن مَردُمک چو دریا کردهست دیدگان راهرگز کسی نرقصد، تا لطفِ تو نبیندکاندر شکم ز لطفت، رقص است کودکان رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2455اصل و سرچشمۀ خوشی، آن است آن زود تَجْری تَحْتَهَاالْاَنهار خوان قرآن کریم، سورهٔ بروج (۸۵)، آیهٔ ۱۱Quran, Al-Buruj(#85), Line #11«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ.»«براى كسانى كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند بهشتهايى است كه در آن نهرها جارى است و آن كاميابى بزرگى است.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۷)(۷) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------قصۀ رُستن خَرّوب در گوشۀ مسجدِ اقْصیٰ و غمگین شدنِ سلیمان علیهالسّلام از آن، چون به سخن آمد با او و خاصیّت و نامِ خود بگفتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1373پس سلیمان دید اندر گوشهای نوگیاهی رُسته همچون خوشهایدید بس نادرگیاهی(۸) سبز و تَر میرُبود آن سبزیَش نور از بَصَرپس سلامش کرد در حال آن حشیش(۹) او جوابش گفت و بِشْگِفت از خوشیش گفت: نامت چیست؟ برگو بیدهان گفت: خَرّوب(۱۰) است ای شاهِ جهانگفت: اندر تو چه خاصیّت بُوَد؟ گفت: من رُستَم، مکان ویران شودمن که خَرّوبم، خرابِ منزلم هادمِ بنیادِ این آب و گِلمپس سلیمان آن زمان دانست زود که اَجَل آمد، سفر خواهد نمودگفت: تا من هستم، این مسجد یقین در خَلَل نآید ز آفاتِ زمین تا که من باشم، وجودِ من بود مسجدِ اَقصیٰ مُخَلْخَل(۱۱) کِی شود؟پس که هَدْمِ(۱۲) مسجدِ ما بیگمان نَبْوَد اِلّا بعدِ مرگِ ما، بِدانمسجدست آن دل، که جسمش ساجدست یارِ بَد خَرُّوبِ هر جا مسجدستیارِ بَد چون رُست در تو مِهرِ او هین ازو بگریز و کم کن گفتوگوبرکَن از بیخش، که گر سَر برزند مر تو را و مسجدت را برکَنَد عاشقا، خَرّوبِ تو آمد کژی همچو طفلان، سویِ کژ چون میغژی(۱۳)؟خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترس تا ندزدد از تو آن اُستاد، درسچون بگویی: جاهلم، تعلیم دِه این چنین انصاف از ناموس(۱۴) بِهاز پدر آموز ای روشنجَبین(۱۵) رَبَّنٰا گفت و، ظَلَمْنٰا(۱۶) پیش از اینقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۳Quran, Al-A'raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، [با منذهنی] به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيانديدگان خواهيم بود.»نه بهانه کرد و، نه تزویر ساخت نه لِوایِ(۱۷) مکر و حیلت بر فراخت باز آن ابلیس، بحث آغاز کرد که بُدَم من سُرخرُو، کردیم زردرنگ، رنگِ توست، صَبّاغم(۱۸) تویی اصلِ جُرم و آفت و داغم توییهین بخوان: رَبِّ بِمٰا اَغْوَیْتَنی تا نگردی جبری و، کژ کم تنیقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۶Quran, Al-A'raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ.»«گفت: حال که مرا گمراه ساختهای، من هم ایشان را از راه راست تو منحرف میکنم.»[ما بهعنوان منذهنی هم خودمان را گمراه میکنیم و هم به هرکسی که میرسیم او را به واکنش درمیآوریم.] بر درختِ جبر تا کِی برجهی اختیارِ خویش را یکسو نهی؟همچو آن ابلیس و ذُرّیاتِ(۱۹) او با خدا در جنگ و اندر گفت و گو چون بَوُد اِکراه(۲۰) با چندان خوشی که تو در عِصیان همی دامن کشی(۲۱)؟آنچنان خوش، کس رود در مُکْرَهی(۲۲)؟ کس چنان رقصان دَوَد در گمرهی؟بیست مَرده جنگ میکردی در آن کِت(۲۳) همی دادند پند آن دیگرانکه صواب اینست و، راه اینست و بس کی زند طعنه مرا؟ جز هیچکسکِی چنین گوید کسی کو مُکْرَه است؟ چون چنین جنگد کسی کو بیره است؟ هرچه نَفْست خواست، داری اختیار هرچه عقلت خواست، آری اضطرارداند او کو نیکبخت و مَحْرَم است زیرکی ز ابلیس و، عشق از آدم استزیرکی، سَبّاحی(۲۴) آمد در بِحار کم رهَد، غرق است او پایانِ کارهِلْ(۲۵) سِباحت(۲۶) را، رها کن کبر و کین نیست جیحون(۲۷)، نیست جو، دریاست اینوآنگهان دریایِ ژرفِ بیپناه در رُباید هفت دریا را چو کاه عشق، چون کَشتی بُوَد بهرِ خواص کم بُوَد آفت، بُوَد اغلب خلاصزیرَکی بفْروش و حیرانی بخر زیرکی ظنّست و حَیرانی نظرعقل، قربان کُن به پیشِ مصطفیٰ حَسْبِیَالله گُو که اللهام کَفیٰقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸Quran, Al-Zumar(#39), Line #36,38«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ … .»«… آيا خدا براى نگهدارى بندهاش كافى نيست … ؟»«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»«… بگو: خدا براى من بس است … .»همچو کَنعان سر ز کشتی وا مَکَش که غرورش، داد نَفْسِ زیرَکَشکه برآیم بر سرِ کوهِ مَشید(۲۸) مِنّتِ نوحم چرا باید کشید؟ چون رَمى از مِنَّتش اى بیرَشَد(۲۹)؟ كه خدا هم مِنّتِ او مىكشدچون نباشد مِنَّتش بر جانِ ما چونکه شکر و مِنَّتش گوید خدا؟تو چه دانی ای غَرارۀ(۳۰) پُر حسد؟ مِنّتِ او را خدا هم میکَشَدکاشکی او آشنا نآموختی تا طمع در نوح و کَشتی دوختیکاش چون طفل از حِیَل(۳۱) جاهل بُدی تا چو طفلان چنگ در مادر زدی یا به علمِ نَقْل کم بودی مَلی(۳۲) علمِ وحیِ دل، ربودی از ولیبا چنین نوری، چو پیش آری کتاب جانِ وحیآسایِ تو، آرَد عِتاب(۳۳)چون تیمّم با وجودِ آب، دان علمِ نَقْلی با دَمِ قطبِ زمانخویش ابله کن، تَبَع(۳۴) میرو سپس رَستگی زین ابلهی یابی و بساَکْثَر اهلِ الْجَنَّةِ الْبُلْه، ای پدر بهرِ این گفتهست سلطانُ الْبَشَرحدیث نبوی«اَكْثَرُ اَهْلِ الْجَنَّةِ الْبُلْه»«بیشترِ اهلِ بهشت، ابلهاناند»زیرکی چون کِبر و بادانگیزِ توست ابلهی شو تا بمانَد دل دُرُستابلهی نَه کو به مَسخَرْگی دوتُوست ابلهی کو والِه و حیرانِ هوستابلهانند آن زنانِ دستبُر از کف، ابله وز رخِ یوسف نُذُر(۳۵)قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۳۱Quran, Yusuf(#12), Line #31«فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ.»«چون افسونشان را شنيد، نزدشان كس فرستاد و براى هر يك تا تكيه دهد متكايى ترتيب داد و به هر يک كاردى داد، و گفت: بيرون آى تا تو را بنگرند. چون او را ديدند، بزرگش شمردند و دست خويش ببريدند و گفتند: معاذ الله، اين آدمى نيست، اين جز فرشتهاى بزرگوار نيست.» عقل را قربان کن اندر عشقِ دوستعقلها باری(۳۶) از آن سوی است کوستعقلها آن سو فرستاده عقول مانده اینسو که نه معشوق است، گول زین سَر از حیرت گر این عقلت رود هر سَرِ مویت، سَر و عقلی شودنیست آن سو رنجِ فکرت بر دِماغ(۳۷)که دِماغ و عقل رویَد دشت و باغسویِ دشت، از دشت نکته بشنوی سویِ باغ آیی، شود نخلت رَوی(۳۸)اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنب(۳۹)تا قلاووزت(۴۰) نجنبد، تو مَجُنبهر که او بی سَر بجنبد، دُم بُوَد جُنبشش چون جُنبشِ کژدُم بود کَژرو و شبکور و زشت و زهرناک پیشۀ او خَستنِ(۴۱) اَجسامِ پاکسَر بکوب آن را که سِرّش این بُوَد خُلق و خویِ مستمرّش این بُوَدخود صلاحِ اوست آن سَرکوفتن تا رهد جانریزهاش ز آن شومتنواسِتان از دستِ دیوانه سلاح تا ز تو راضی شود عدل و صلاحچون سلاحش هست و عقلش نه، ببند دستِ او را، ورنه آرَد صد گزند(۸) نادرگیاه: در اینجا یعنی گیاه عجیب(۹) حشیش: گیاهِ خشک، علف.(۱۰) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.(۱۱) مُخَلْخَل: دارای رخنه و شکاف(۱۲) هَدْم: ویران کردن، ویرانی(۱۳) میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.(۱۴) ناموس: خودبینی، تکبّر(۱۵) جَبین: پیشانی(۱۶) ظَلَمْنٰا: ستم کردیم(۱۷) لِوا: پرچم(۱۸) صَبّاغ: رنگرز(۱۹) ذُرّیّات: جمعِ ذُرِّیَّه به معنی فرزند، نسل(۲۰) اِکراه: کاری را به اجبار انجام دادن(۲۱) دامن کشی: میخرامی، با تکبّر راه میروی(۲۲) مُکْرَه: اسم مفعول از مصدر اکراه؛ مُکْرَهی: اکراه و اجبار(۲۳) کِت: مخفَّفِ که تو را(۲۴) سَبّاحی: شنا کردن(۲۵) هِلْ: ترک کن، رها کن(۲۶) سِباحت: شنا کردن در آب، شناوری(۲۷) جیحون: در اینجا رودخانه بهطور مطلق(۲۸) مَشید: استوار و بلند(۲۹) رَشَد: هدایت(۳۰) غَراره: غفلت، در اینجا یعنی مغرور(۳۱) حِیَل: حیلهها(۳۲) مَلی: مخفف مَلیء، بهمعنی پُر(۳۳) عِتاب: نکوهش(۳۴) تَبَع: تابع(۳۵) نُذُر: جمع نذیر، هم بهمعنی ترساننده هست و هم ترسانده شده؛ آگاه(۳۶) باری: به هر نحو که باشد.(۳۷) دِماغ: مغز(۳۸) رَویّ: سیراب(۳۹) طاق و طُرُنب: شکوه و جلال ظاهری(۴۰) قَلاوُوز: پیشاهنگ، راهنما(۴۱) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #262همچو خادم دان مُراعاتِ خَسانبیکسی بهتر، ز عِشوهٔ ناکَساندر زمینِ مردمان، خانه مکُنکارِ خود کن، کارِ بیگانه مکُنکیست بیگانه؟ تنِ خاکیِّ توکز برای اوست غمناکیِّ توتا تو تن را چرب و شیرین میدهیجوهرِ خود را نبینی فَربِهیگر میانِ مُشک تن را جا شودروزِ مُردن گَندِ او پیدا شودمُشک را بر تن مزن، بر دل بمالمُشک چهبْوَد؟ نامِ پاکِ ذوالْجَلال(۴۲)آن منافق مُشک بر تن مینهدروح را در قعرِ گُلْخَن(۴۳) مینهدبر زبان، نام حق و، در جانِ اوگَندها از فکرِ بیایمانِ اوذکر، با او همچو سبزه گُلْخَن استبر سرِ مَبْرَز(۴۴) گُل است و، سوسن استحدیث«اِيّاكُمْ وَ خَضْراءَ الدِّمَنِ»«از سبزههای دمیده در سِرگینزار(۴۵) بپرهیزید»آن نبات آنجا یقین، عاریّت استجایِ آن گُل، مجلس است و عشرت استطیّبات آید به سویِ طیّبینلِلْخَبیثینَ الْخَبیثاتست هینقرآن کریم، سورهٔ نور (۲۴)، آیهٔ ۲۶Quran, An-Noor(#24), Line #26«الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَٰئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ.»«زنان ناپاك براى مردان ناپاك و مردان ناپاك براى زنان ناپاك و زنان پاك براى مردان پاك و مردان پاك براى زنان پاك. آنها از آنچه در بارهشان مىگويند منزهند. آمرزش و رزق نيكو براى آنهاست.»کین مدار آنها که از کین گُمْرَهندگورشان پهلویِ کینداران نهنداصلِ کینه دوزخ است و، کینِ تو جزوِ آن کُلّ است و، خصمِ دینِ توچون تو جزوِ دوزخی، پس هوش دار جزو، سویِ کُلِّ خود گیرد قرارتلخ با تلخان یقین مُلحَق شودکَی دَمِ باطل قرینِ حق شود؟ای برادر تو همآن اندیشهییمابقی تو استخوان و ریشهییگر گُل است اندیشهٔ تو، گُلْشنیور بُوَد خاری، تو هیمهٔ(۴۶) گُلْخَنیگر گلابی، بر سر و جَیبت زنندور تو چون بَوْلی(۴۷) بُرونت افکنندطبلهها(۴۸) در پیشِ عَطّاران ببینجنس را با جنسِ خود کرده قرینجنسها با جنسها آمیختهزین تجانس(۴۹)، زینتی انگیختهگر درآمیزند عُود و شِکَّرشبرگزیند یَک یَک از یکدیگرشطبلهها بشکست و جانها ریختندنیک و بد در همدگر آمیختندحق، فرستاد انبیا را با وَرَق(۵۰)تا گُزید این دانهها را بر طَبَقپیش ازین ما اُمَّتِ واحد بُدیمکس ندانستی که ما نیک و بَدیمقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۱۳Quran, Al-Baqarah(#2), Line #213«كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ.»«مردم يك امّت بودند، پس خدا پيامبران بشارتدهنده و ترساننده را بفرستاد، و بر آنها كتاب بر حق نازل كرد تا آن كتاب در آنچه مردم اختلاف دارند ميانشان حكم كند، ولى جز كسانى كه كتاب بر آنها نازل شده و حجّتها آشكار گشته بود از روى حسدى كه نسبت به هم مى ورزيدند در آن اختلاف نكردند. و خدا مؤمنان را به اراده خود در آن حقيقتى كه اختلاف مىكردند راه نمود، كه خدا هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت مىكند.»قلب(۵۱) و نیکو، در جهان بودی روانچون همه شب بود و، ما چون شبروانتا برآمد آفتابِ انبیاگفت: ای غِش(۵۲) دور شو، صافی بیاچشم، داند فرق کردن رنگ راچشم، داند لعل را و، سنگ راچشم، داند گوهر و، خاشاک راچشم را زآن میخلد خاشاکهادشمنِ روزند، این قَلّابکان(۵۳)عاشقِ روزند، آن زرهایِ کانزآنکه روزست آینهٔ تعریفِ اوتا ببیند اشرفی، تشریفِ اوحق، قیامت را لقب زآن روز کردروز بنماید جمالِ سُرخ و زردپس حقیقت، روز سرِّ اولیاستروز، پیش ماهشان چون سایههاستعکسِ رازِ مردِ حق دانید روز عکسِ ستّاریش، شامِ چشمدوزقرآن کریم، سورهٔ حج (۲۲)، آیهٔ ۱۷Quran, Al-Hajj(#22), Line #17«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ.»«خدا ميان آنان كه ايمان آوردهاند و آنان كه كيش يهود يا صابئان يا نصارى يا مجوس برگزيدهاند و آنان كه مشرك شدهاند، در روز قيامت حكم مىكند. زيرا او بر هر كارى ناظر است.»قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۵۹Quran, Yaseen(#36), Line #59«وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ.»«اى گناهكاران، امروز كنارى گيريد.»زآن سبب فرمود یزدان: وَالضُّحیٰ وَالضُحیٰ نورِ ضمیرِ مُصْطَفیٰقولِ دیگر کاین ضُحیٰ را خواست دوست هم برای آنکه این هم عکسِ اوستقرآن کریم، سورهٔ ضحی (۹۳)، آیات ۱ تا ۳Quran, Ad-Dhuha(#93), Line #1-3«وَالضُّحَىٰ.»«سوگند به آغاز روز.»«وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَىٰ.»«و سوگند به شب چون آرام و در خود شود.»«مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ.»«كه پروردگارت تو را ترك نكرده و بر تو خشم نگرفته است.»ورنه بر فانی قَسَم گفتن، خطاستخود فنا چه لایقِ گفتِ خداست؟(۴۲) ذوالْجَلال: دارندهٔ شکوه(۴۳) گُلْخَن: تون و آتشخانهٔ حمام(۴۴) مَبْرَز: مستراح، آبریز(۴۵) سِرگین: مدفوع(۴۶) هیمه: هیزم(۴۷) بُول: ادرار(۴۸) طبله: صندوق کوچک، صندوقچه(۴۹) تجانس: همجنس بودن(۵۰) فرستادنِ وَرَق: در اینجا یعنی نازل کردن کتابهای آسمانی(۵۱) قلب: تقلّبی(۵۲) غِش: ناخالصی، در اینجا یعنی تقلّبی(۵۳) قَلّاب: آنکه سکههای تقلّبی بزند.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #298از خلیلی، لٰا اُحِبُّ الآفِلینپس فنا چون خواست ربُّالعالَمین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱-۲۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #298-1لٰا اُحِبُّ الآفِلین گفت آن خَلیلکی فنا خواهد ازین ربِّ جَلیلقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Al-An'aam(#6), Line #76«…فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ»«…پس آنگاه که غروب کرد گفت: من افولکنندگان را دوست نمیدارم»باز وَاللَّیل است ستّاریِّ اووآن تنِ خاکیِّ زَنگاریِ(۵۴) اوآفتابش چون برآمد زآن فلکبا شبِ تن گفت: هین ما وَدَّعَک(۵۵)قرآن کریم، سوره الضحی (۹۳)، آیه ۳Quran, Ad-Dhuha(#93), Line #3«مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ» «پروردگارت تو را رها نکرده و تو را دشمن نداشته است.»وصل، پیدا گشت از عینِ بلازآن حلاوت شد عبارت ما قَلا(۵۶)هر عبارت خود نشانِ حالتی استحال، چون دست و، عبارت آلتی استآلتِ زرگر به دستِ کفشگرهمچو دانهٔ کِشت کرده ریگ در آلتِ اِسکاف(۵۷) پیشِ برزگرپیشِ سگ کَه، استخوان در پیشِ خَربود اَنَا الْحق در لبِ منصور، نوربود اَنَاللّه در لبِ فرعون زور(۵۸)شد عصا اندر کفِ موسی گواشد عصا اندر کفِ ساحر هَبا(۵۹)زین سبب عیسی بدان همراهِ خَوددر نیآموزید آن اسمِ صَمَد(۶۰)کو، نداند نقص بر آلت نهدسنگ بر گِل زن تو، آتش کِی جهد؟دست و آلت همچو سنگ و آهن استجفت باید، جفت، شرطِ زادن استآنکه بی جُفت است و بی آلت، یکیستدر عدد شکّ است و آن یک بیشکیستآنکه دو گفت و، سه گفت و، بیش ازینمُتَّفِق باشند در واحد، یقیناَحْوَلی(۶۱) چون دفع شد، یکسان شونددو سه گویان(۶۲) هم، یکی گویان(۶۳) شوندگر یکی گُویی تو در میدانِ اوگِرد بر میگرد از چوگانِ اوگوی، آنگه راست و بینقصان شودکو ز زخمِ دستِ شه، رقصان شودگوش دار، ای اَحوَل اینها را به هوشدارویِ دیده بکَش از راهِ گوشپس کلامِ پاک در دل های کورمینپاید، میرود تا اصلِ نورحدیث«خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ؛ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ، فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ.»«حکمت را هرجا که هست بگیر زیرا که حکمت در سینه منافق آنقدر میجنبد که سرانجام در سینه مومن جای گیرد.»وآن فسونِ دیو در دل هایِ کژمیرود چون کفشِ کژ در پایِ کژگرچه حکمت را به تکرار آوریچون تو نااهلی، شود از تو بَری(۶۴)ورچه بنْویسی نشانش میکنیورچه میلافی بیانش میکنیاو ز تو رو در کَشَد ای پُرستیزبندها را بگسَلَد وز تو گُریزور نخوانی و، ببیند سوزِ توعِلم باشد مرغِ دستآموزِ تواو نپاید پیشِ هر نااُوستاهمچو طاووسی به خانهٔ روستا(۵۴) زنگاری: منسوب به زنگار، زنگار، زنگِ فلّزات و جزآن است که به سبب رنگِ سبز آنها به این نام موسوم شده است.(۵۵) ما وَدَّعَکَ: تو را ترک نکرد. از مصدر تودیع.(۵۶) ما قَلا: ترک نکرد و دشمن نداشت. قِلْی به معنی بغض شدید و ترک کردن است.(۵۷) اِسکاف: کفشگر.(۵۸) زور: دروغ و حرف یاوه.(۵۹) هَبا: مخفّفِ هَباء در اصل به معنی گرد و غباری که در پرتو آفتاب دیده شود در اینجا به معنی چیز بی ارزش و ناکار آمد.(۶۰) صَمَد: بی نیاز.(۶۱) اَحوَل: دوبین(۶۲) دو سه گوی: معتقد و قائل به شرک و ثنویّت.(۶۳) یکی گوی: معتقد و قائل به توحید.(۶۴) بَری: فراری، گریزان-------------------------مجموع لغات:(۱) بگسلاند: پاره کند(۲) لوت: غذا، طعام(۳) شایگان: شاهانه، عظیم(۴) طبلخوار: روزیخوار(۵) کاسهشُست: باقی ماندهٔ طعام در ظرف، مجازاً غذای ناچیز(۶) مُلَوَّث: آلوده(۷) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۸) نادرگیاه: در اینجا یعنی گیاه عجیب(۹) حشیش: گیاهِ خشک، علف.(۱۰) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی بروید آن را ویران میکند.(۱۱) مُخَلْخَل: دارای رخنه و شکاف(۱۲) هَدْم: ویران کردن، ویرانی(۱۳) میغژی: فعل مضارع از غژیدن، به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.(۱۴) ناموس: خودبینی، تکبّر(۱۵) جَبین: پیشانی(۱۶) ظَلَمْنٰا: ستم کردیم(۱۷) لِوا: پرچم(۱۸) صَبّاغ: رنگرز(۱۹) ذُرّیّات: جمعِ ذُرِّیَّه به معنی فرزند، نسل(۲۰) اِکراه: کاری را به اجبار انجام دادن(۲۱) دامن کشی: میخرامی، با تکبّر راه میروی(۲۲) مُکْرَه: اسم مفعول از مصدر اکراه؛ مُکْرَهی: اکراه و اجبار(۲۳) کِت: مخفَّفِ که تو را(۲۴) سَبّاحی: شنا کردن(۲۵) هِلْ: ترک کن، رها کن(۲۶) سِباحت: شنا کردن در آب، شناوری(۲۷) جیحون: در اینجا رودخانه بهطور مطلق(۲۸) مَشید: استوار و بلند(۲۹) رَشَد: هدایت(۳۰) غَراره: غفلت، در اینجا یعنی مغرور(۳۱) حِیَل: حیلهها(۳۲) مَلی: مخفف مَلیء، بهمعنی پُر(۳۳) عِتاب: نکوهش(۳۴) تَبَع: تابع(۳۵) نُذُر: جمع نذیر، هم بهمعنی ترساننده هست و هم ترسانده شده؛ آگاه(۳۶) باری: به هر نحو که باشد.(۳۷) دِماغ: مغز(۳۸) رَویّ: سیراب(۳۹) طاق و طُرُنب: شکوه و جلال ظاهری(۴۰) قَلاوُوز: پیشاهنگ، راهنما(۴۱) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.(۴۲) ذوالْجَلال: دارندهٔ شکوه(۴۳) گُلْخَن: تون و آتشخانهٔ حمام(۴۴) مَبْرَز: مستراح، آبریز(۴۵) سِرگین: مدفوع(۴۶) هیمه: هیزم(۴۷) بُول: ادرار(۴۸) طبله: صندوق کوچک، صندوقچه(۴۹) تجانس: همجنس بودن(۵۰) فرستادنِ وَرَق: در اینجا یعنی نازل کردن کتابهای آسمانی(۵۱) قلب: تقلّبی(۵۲) غِش: ناخالصی، در اینجا یعنی تقلّبی(۵۳) قَلّاب: آنکه سکههای تقلّبی بزند.(۵۴) زنگاری: منسوب به زنگار، زنگار، زنگِ فلّزات و جزآن است که به سبب رنگِ سبز آنها به این نام موسوم شده است.(۵۵) ما وَدَّعَکَ: تو را ترک نکرد. از مصدر تودیع.(۵۶) ما قَلا: ترک نکرد و دشمن نداشت. قِلْی به معنی بغض شدید و ترک کردن است.(۵۷) اِسکاف: کفشگر.(۵۸) زور: دروغ و حرف یاوه.(۵۹) هَبا: مخفّفِ هَباء در اصل به معنی گرد و غباری که در پرتو آفتاب دیده شود در اینجا به معنی چیز بی ارزش و ناکار آمد.(۶۰) صَمَد: بی نیاز.(۶۱) اَحوَل: دوبین(۶۲) دو سه گوی: معتقد و قائل به شرک و ثنویّت.(۶۳) یکی گوی: معتقد و قائل به توحید.(۶۴) بَری: فراری، گریزان
Get Pasterds Merch @ Meaningless Apparel: https://meaninglessapparel.etsy.com PASTERDS LINKS: Pasterds Website: www.ingloriouspasterds.com Pasterds Twitter: www.twitter.com/PasterdsPodcast Michael Twitter: www.twitter.com/mjbaysinger Pasterds Threads: https://www.threads.net/ingloriouspasterds Michael Threads: https://www.threads.net/mjbaysinger Matt Threads: https://www.threads.net/the_big_lemattski Brad Threads: https://www.threads.net/polleycracker Josh Threads: https://www.threads.net/thejmcasey Lucas Threads: https://www.threads.net/lucallen Instagram: www.instagram.com/ingloriouspasterds Facebook: www.facebook.com/pasterdspodcast SUPPORT US ON PATREON TO JOIN THE PASTERDS PUB: http://www.patreon.com/pasterdspodcast LEAVE US A VOICEMAIL FOR ASK A PASTERD: 484-PASTERD Yep. That's (484)727-8373 WANT MORE HOT CONTENT?!? HEAD OVER TO PATREON TO GET ACCESS TO OUR ARCHIVED SPINOFF PODCASTS: Tao Te Matt, Deep Thoughts w/ Michael, Rumi-nations, Hymns of Reconstruction, TERD Talk & More! http://www.patreon.com/pasterdspodcast
The story underneath the story: what happened after we made “Movies In Your Head”. In a clawfoot bathtub moaning in agony, “The Shadows” was conceived. KP's first serialized fiction show: the story of having to choose between romanticism and realism. Does the fairy tale really exist? Or does it only exist at the beginning of a relationship? Our main character believes that she'll be one of the outliers who will fall in love, and stay in love FOREVER. Featuring: episode 1 of “The Shadows” from CBC Podcasts. Edited by Sharon Mashihi, senior produced by Phoebe Wang, written directed and performed by Kaitlin Prest. Performances by Mitchell Akiyama, Jessie Orr, Max Kelly, Bekky O'Neil, Meagan Castle, Harry Knazan, Rizz Young. Special thanks to Haley Lewis. You hear the real Rumi restaurant in this episode. You can find this beautiful establishment on rue Hutchinson in Montreal.
Todos queremos ser felices. Pero como lo logra uno? En este episodio les comparto las palabras de Rumi un filosofo y gran hombre. El titulo de su poema es Recibo Regalos. Apesar de lo que nos pasa aunque lo veamos como negativo estamos recibiendo ciertos regalos disfrasados en emociones negativas. Espero que les guste este tema y me compartan un comentario. Gracias!
برنامه شماره ۱-۹۸۲ گنج حضور اجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا ۱۳ ام اکتبر ۲۰۲۳ - ۲۱ ام مهر ماه ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۱-۹۸۲ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن پیامها در برنامه ویژه پیامهای تلفنی بینندگان با فرمت
By developing a spiritual practice, on demand we are able to find respite from the madness of the world, this turbulent ocean of samsara, gaining our freedom from serving as pawns of a demiurgical, kalistic culture of conflict and agitated minds. (Peace Be To You) "What our modern world has suffered from most of all is runaway ideology, the agitated attachment to ideas that thereby become the playthings of infrahuman energies. This is the great danger of all ideologies, whether political, religious, or academic." (Jacob Needleman expressing some thoughts about the Gospel of Thomas) "Solitude is not something you must hope for in the future. Rather, it is a deepening of the present, and unless you look for it in the present you will never find it." (Thomas Merton) The goal of this Sant Mat Satsang discourse is to shed more light on the meditation practices of the Sants which liberate the soul, provides a spiritual oasis for souls to be free from the agents of the negative power, ever-and-always agitating minds in this world, keeping them off-center so they never get around to going within, finding their true self and exploring the Divine Realms available inside during spiritual practice. (Meditate!) We must rise above during our meditations in order to ultimately return to the Ocean of Love and All-Consciousness known as God... above this bodily existence, above this material plane, above time or KAL, above mind, above maya or illusion and all these outer planes of creation. As it says in the Greek Gospel of Thomas "we enter into Rest." And as Rumi has written in his mystic poetry, To Him We Shall Return. (Peace) "If the soul is to see God, then it must see no temporal thing, for as long as the soul is conscious of time or space, or of an idea, it cannot know God." (Meister Eckhart, German Mystic) This discourse is also deliberately mindful of the lineage of Sant Mat Masters spanning many centuries, tracing this Path of the Masters back through time to Satguru Kabir. (Satnaam Saheb) References, Subjects, Sources and Segments Include: Rumi, Gospel of Thomas, The Empty Tomb of Satguru Kabir (The Story of Kabir's Body Turning Into Lotus Flowers), Plucking Flowers of Spirituality Within Your Body Through the Meditation Practice of the Sants, The Anurag Sagar (Ocean of Love) and Sant Dharam Das), the Prakash Mani Gita on Inner Sound Meditation, Sat Saheb and Sant Dariya Sahib of Bihar, Sant Tulsi Sahib of Hathras, Maharaj Girdhari Sahib of Lucknow, Swami Ji Maharaj of Agra (Sar Bachan Radhasoami Poetry), Sant Garib Das of the Radhaswami Satsang, Rohilla, Delhi (book of Anmol Vachan), Baba Jaimal Singh of Beas, Hazur Baba Sawan Singh, Baba Somanath, Sant Kirpal Singh, Sant Ji (The Light of Ajaib), and Baba Ram Singh's Satsang Discourse on Kabir and Sant Dharam Das - Anurag Sagar commentary: The Saints are Instructed by The Almighty to Fetch the Troubled Souls. "The Almighty has promised the souls who have left Him and into the world of Kal, that if they are in trouble, or if they remember Him, He shall come to fetch them." (Baba Ram Singh on the liberation of souls during this Kali Yuga age) In Divine Love (Bhakti), Light, and Sound, At the Feet of the Masters, Radhasoami James Bean Spiritual Awakening Radio Podcasts Sant Mat Satsang Podcasts Sant Mat Radhasoami A Satsang Without Walls https://www.SpiritualAwakeningRadio.com
Wellness + Wisdom Podcast Host and Wellness Force Media CEO, Josh Trent, shares what makes the wellness pentagon and how you can take care of each of its aspects. In this solocast, you will learn: The mental physical, emotional, spiritual, and financial aspects of the wellness pentagon. How to find inspiration in others and make it your reality. Why the mind and the heart can't survive without the physical body. The importance of taking a few minutes every day to consciously breathe and move your body. Why the unconscious always wants to rest. How to change your story by taking accountability for your actions. How finding self-awareness through being still can help us identify any mental problem. Why intrusive thoughts are made to keep you safe. How to take an emotional inventory. What you can do to improve your emotional health. Why spirituality is often misunderstood. What it means that we are all God. Why financial intelligence and success are a part of your wellness. Get the full FREE Show Notes + Resources HERE Live Life Well from Sunrise to Sunset Save 20% with code "WELLNESSFORCE" on everyone's favorite Superfoods brand, ORGANIFI, including their Sunrise to Sunset Bundle and their Women's Power Stack that includes HARMONY + GLOW for true hormonal balance and great health radiating through your beautiful skin. Click HERE to order your Organifi today. Are You Stressed Out Lately? Take a deep breath with the M21™ wellness guide: a simple yet powerful 21 minute morning system that melts stress and gives you more energy through 6 science-backed practices and breathwork. Click HERE to download for free. Biohack Your Mind & Body with Plunge Ice Baths!Save $150 on your PLUNGE order with code "WELLNESSFORCE" As seen on Shark Tank, Plunge's revolutionary Cold Plunge uses powerful cooling, filtration, and sanitation to give you cold, clean water whenever you want it, making it far superior to an ice bath or chest freezer. *Review The Wellness + Wisdom Podcast & WIN $150 in wellness prizes! *Join The Facebook Group BREATHE: Breath & Wellness Program Get 30% off of the BREATHE: Breath & Wellness Program with the code PODCAST30 Boost your immunity and calm your mind with freedom from chronic stress in the modern world. A 21-day guided breath and wellness program using ancient wisdom to boost your immunity, calm your mind, and give you freedom from chronic stress in the modern world. Combining special breathwork infused with safe vape cannabidiol, BREATHE gives you everything you need to let go of old weight, de-stress, and build immunity so you can live your best life. In this special (limited time) offer, you will receive: - Lifetime access to BREATHE - Free upgrades to all future training modules - Free additional training modules - Special VIP coupons for safe vape, essential oils, CBD, nootropics and more - Private WF group access Listen To Episode 513 As Josh Trent Uncovers The 5 Aspects Of The Wellness Pentagon Hello, podcast world this is Josh Trent. This is the Wellness + Wisdom podcast today is a solocast so this may or may not be the perfect place for you to start. If you are interested in getting some wisdom and guidance today, directly from me, stick around if you are looking for a featured guest interview check out our Tuesday podcast episodes, over 500 of them. But no matter what you do, make sure that you join us at the M21 three-week guided wellness journey over at JoshTrent.com/M21. This is where you will get six backed practices, one of them, including breath, work, and another one, including specialized movement and journaling practices to amplify and essentially reset and renew your commitment to your own self-love and your own wellness. I created this guide from over 500 podcasts and it's yours for free, no strings attached just my gift to you over at JoshTrent.com/M21. [01:20] Why Wellness Is A Pentagon In today's solocast we're talking about the wellness pentagon, the five critical factors to build your best life, and these critical factors truly are critical I mean out of all the things that you could do and be, and say in the world, these in my opinion, and in my own 20+ years of being in this wellness world are the absolute most important things. You can focus on every day, one breath, one inch at a time to have the best life you could ever imagine. And my life is the result of that so if you're wondering why should you listen to me well take a look at the website and see what I've been creating since 2015 after I left the fitness industry and dove heart and soul into wellness and podcasting. Multiple six figures of income and a family and a thriving business and all my results speak for themselves. So if you ever want to know if you should listen to someone, look at the life they're living and ask yourself: "Do I want all or some of their life?" If you yourself are a coach or trainer or therapist, or anyone at all that either wants different results in your life or wants to love yourself more deeply or be of service to your clients and your customers this podcast has the potential to change your life. I don't say that lightly this is legit wisdom from over 20+ years of me flailing forward getting bloody and learning sometimes not the easy way, but always coming out with more wisdom than before so let's begin. By the end of this podcast, you'll be left with the details and gold about the mental physical, emotional, spiritual, and financial aspects of what I call the wellness pentagon, which in my experience is the only thing and will be the only thing you ever have to focus on to live WELL in a very complicated world. I've made this more simple for you. At the end of each of these five quick yet potent and powerful sections today, I'm going to give you one challenge and one resource that you can take action on as soon as you're done with this podcast. Now, no need to write anything down so if you're driving keep your eyes on the road. If you're walking in the park, which hopefully you are, I hope the sun is shining on your shoulders. No need to write any of this down. You can find everything today over at JoshTrent.com/513. [04:22] Physical Let's start with the physical. It has been said that "as above, so below", and the soul must connect to and live inside the heart and mostly get out of the mind, but yet, the mind and the heart cannot survive without the physical body. It is the foundation it is the being that we inhabit. It is the only thing we all express from, so the physical takes a very important place in the pentagon, which is why I always start with the physical. It is the floor, it is the root, it is the foundation of all things included in your physical wellness. It is your breath, work, hydration, nutrition, movement, digestion, immunity, and anything and everything that relates to motion, respiration, assimilation, and processing. It is where the brain lives. It is where the heart beats. It is where your blood flows. One thing to really pay attention to when it comes to your physical aspect of the pentagon is to make sure every single day that you take 5, 10, 15, or 30 minutes to consciously breathe and move your body. Now, I know that seems easy you're probably listening to this and saying "Well duh, of course, I need to move my body, of course." but here's the question: are you doing it? Are you placing it in your calendar to make it a priority to consciously breathe like we do in the Breath + Wellness program or move your body out in the arms of nature? I don't care if it's in your freaking hotel room on a 5 or 10-minute break from work, or if you're wearing a tie or dress shirt. None of this matters. Notice that when it comes to nourishing your physical body, the mind will sometimes tell you that it's "not the right time "but it is always the right time to breathe consciously and move consciously. Otherwise, you will be in the control of your unconscious. And your unconscious always wants to rest, always wants to eat the chocolate cake, always wants to chill and take it easy because that is where it feels safe and it does not have to grow and it does not have to do anything that your heart is directing you towards. We'll talk more about heart intelligence when it comes to the spiritual aspect of your wellness. One quick step that I want you to take today if you take an inventory and you realize that from a physical standpoint, you may be carrying extra weight or you have pain or you're dealing with a health issue or you just don't feel well physically would be to take a breath and just be OK with the fact that you are where you are. Shame will not motivate you, or inspire you from this place only truth and acknowledgment of where you are is what will allow you to pick yourself up because no one's coming to save you. If you're struggling physically, make a time and financial investment to purchase a program, and hire a trainer to start with an external framework of accountability where you have to show up because you've paid for something or you have to show up for a workout or a hike or run or exercise with a friend because you don't want to let them down. Sometimes when it comes to stoking yourself physically, the subconscious mind and the neuroplasticity in the brain are so deep that a human being can believe the story that their physical health is not as important as it truly is, and it is these bullshit stories that create terrible results which make people feel stuck. So from this moment right now, I know you can feel it inside of your heart in your body because that's where the change is coming from that wants to be expressed… Right now, lock it in and make an appointment and invest time and money into moving your physical body every single day, and when you do that, it will create a cascade of momentum that will allow you to continue to do it over and over and over again. As a challenge, you can head over to breathwork.io and use the code "PODCAST30". It's the first time I've ever given this big of a discount but I'm doing it because, by the time you're listening to this, you'll need this inspiration more than ever. So use the code "PODCAST30" to save 30% off your three-week breathwork.io journey where I guide you personally to breathe consciously and to move consciously so that you can start expressing this energy and this wellness that has been inside of you for so long. It's my gift to you. Do it right now and if you don't do it with me, do it with someone you're gonna have to make an investment with someone you may as well make it with me you can trust me, I've been there and I'm there for you right now. That is my promise. As we close this short teaching about the physical aspect of your wellness, take stock of how you feel that is going to be the biggest report card about what needs to be changed when it comes to your physical health. It may seem hard, but that is just your subconscious mind creating a story that it's going to be. Taking a walk for most of us is not hard, touching your toes, doing 30 deep breaths, walking up some stairs instead of the elevator, and taking 5 minutes to do some burpees or push-ups or squats is not hard. It's not. It's just that the stories the subconscious mind has been projecting for decades may be telling you that it is. So to get over the story, take accountability to change your story by changing something that you are accountable to someone or something. Maybe it's money, maybe it's time, maybe it's a friend. This is what makes all the difference. I truly believe this, I used to be 280 pounds. I've been there a great resource for you is the breathwork program that I've talked about you can also go to the website JoshTrent.com and just search for fitness and breathwork on the website - there's tons of content there for you. [11:46] Mental Next is the mental. And this is by far (in order of importance) the second most important thing that you must focus on if you want your physical, spiritual, emotional, and financial wellness to thrive and to be different than how it is today. That's what we all want, isn't it? We all want to reach our potential in all five of these things, but the reason we don't is that we believe stories about why we can't, so let's change that story right here, right now. When it comes to mental health, there are core aspects of the brain, health, cognition, mindfulness, and neuroplasticity that absolutely must be addressed here, and obviously today in this solocast, we are simply identifying and taking a quick inventory with an actionable step for each one today. Obviously, every one of these five sides is a lifetime of work and study but to simplify it because I told you, I would do that, to simplify it every single section in our five sections today will have an inventory identification process, and an actionable step that you can take to get a result right away because results matter results create momentum. In a mental and also emotional inventory, we must identify the stories that we are telling ourselves or the stories that we believe about other people or events or things that are dictating. A quick mental inventory of your belief systems is the only place to start, to start at self-awareness. For example, if you notice that you are quick to judge or quick to anger, it is not just an emotional program that is running. It is a mental program. The only way we can identify that mental program is through increased awareness and I have found that the most powerful tool for increased awareness is to be still. But how do we just choose to be still when we're triggered or when we are at our most mentally stressed? I would argue to say that that's not the best time for you to do it if you're just starting on your journey. If you're a seasoned veteran, maybe that might be the ultimate ninja training for you, but for most of us the best time to be still is first thing in the morning or when you go to bed at night. These are the times when in the morning you can prime your mind we talk about this in the M21 three-week guide that I'm giving to you for free at JoshTrent.com/M21. And the best way to prime your mind is by consciously breathing, followed by bulleting the subconscious mind. Once you have identified the thoughts that you allow yourself to think, the thoughts that you attached to that is in my opinion, the origin of mental health, true mental health comes from true self-awareness. In the bullet journal system that we talk about in the M21 guide you begin by: writing the date of the day the three things you're grateful for the three goals you have for that day the three affirmations and the final question that is the most powerful is who do I get to be today? Who do I get to be today? I know this might sound easy or too simplistic but this is the only way that I have improved my life and created multiple six figures with a woman I love and a family. Do you want one or all of those things? It is my promise to you that the more you do this, the more you bullet, your subconscious mind, the greater mental health you will have, and that mental health will transfer to every other part of your pentagon that is my promise to you. Just a quick note on mental health and psychedelics because it's important. "Just because we can do something, does not mean that we should." The intrusive thoughts we have (not that we are) are designed to keep you safe, in a box, and protected from the risk of freedom and love. The work is about unearthing the old stories, bringing compassion to your scared self, and allowing yourself to feel the old pain and sit with the current fear. Make sure you listen to the entire episode with Scott Jackson titled "Rewire Yourself: How To Create A Life You Love With Freedom From Subconscious Sabotage." You can find it at JoshTrent.com/481. [16:42] Emotional Next is the emotional. One powerful and very quick way to take an inventory of your emotional state is to do what I like to call the emotional inventory or the EI2 process. A powerful solocast I'm going to link for you is about emotional epigenetics and you can find it at JoshTrent.com/499. This concept of emotional epigenetics is fascinating to me. It's what I'm writing my book on and I think that my life is a byproduct of its expression in me and I know and trust that the way you are with yourself and others has a direct connection to what you have experienced in your life out of the womb, inside the womb, and what you have been imprinted with from your mother, grandparents, great grandparents, going back as far as five generations, or even more. If it is the first time you are hearing this concept about imprinting or epigenetics, then I implore you to go over to JoshTrent.com/499 and listen to the entire solo cast I think it will make a huge impact for you personally with a lot more clarity around how you inherit not just physical characteristics, but also emotional characteristics and ways of being from your lineage. We talk about this concept of "the work "so much and personal development and self-growth but what is it exactly, what is the work? The work is about developing a practice of letting go as an antidote to the wounded self that tirelessly tries to control, and finding the faith and courage to take the risk of opening your heart with your loving, present, available self + partner. The anima and animus are described in Carl Jung's school of analytical psychology as part of his theory of the collective unconscious. Aristotle decided that "Nature abhors a vacuum". Jung described the animus as the unconscious masculine side of a woman, and the anima as the unconscious feminine side of a man, each transcending the personal psyche. Jung's theory states that the anima and animus are the two primary anthropomorphic archetypes of the unconscious mind, as opposed to the theriomorphic and inferior function of the shadow archetypes. He believed they are the abstract symbol sets that formulate the archetype of the self. Once you know how you operate and what you want to operate differently, you can change it but until then you will be repeating over and over again the same triggers, and the same stories that give the same results. If you want new results and I know you do because I have definitely struggled with this concept in my lifetime, I will share with you that the only thing that made a difference was increased awareness and increased inventory. Take the inventory take the emotional inventory over at JoshTrent.com/499. [20:30] Spiritual Spirituality is often incredibly misunderstood. Religion has trained the world to worship something outside of themselves, and I do believe that there are positive aspects of religion but unfortunately, just like any tool religion has been used to help and harm people for millennia. Traditional Christians, Jewish Islam, and many others do not want to face the fact that in the religious texts, there are many phrases and stories that point to God being inside the human. It is easy to pontificate that there is no meeting to anything so what's the point but that is actually the most powerful part of our human existence is that there aren't any meetings of all this, there really aren't. The one take away, and one challenge that I want to offer to your heart and your hands when it comes to spirituality is this: Can you search way deep down inside yourself blow all the layers of conditioning, below all the layers of shame, or judgment, or stories that you've chosen to believe about yourself or others or the world, and can you find a place where there is absolutely no mental chatter and there is only love? Do that tomorrow morning or even tonight. Sit in your stillness with your breath and no distractions and see if you can find that place I'm talking about. RUMI said something like this: "Beyond the field of right and wrong, there is a field. I will meet you there." Do not concern if you don't know what I'm talking about because going on a spiritual journey is not for everyone, it is not for the victims. It is only for the victors because, at the end of the tunnel, you will find something that is so profound, and so loving, that nothing else will matter. You will find God's love. You have to be prepared for the price to be paid to feel and be in the presence and acceptance of God's love because it will not be like anything you ever thought it was, it will only be exactly what it is. Start your journey toward this understanding with our three-part series with my mentor and friend, Paul Chek, and in this three-part series titled All Is God, and you will understand. This three-part series will ripple across the globe as we share one of the most powerful conversations on this podcast to date. Together, we will explore: Some of the most radical and profound wisdom you will ever hear The concepts of relationship and understanding we have of God. The true definition of L.O.V.E [24:00] Financial We saved something very important for last. It is a fact that we have all signed up to be here on planet earth at this time otherwise we wouldn't be here and part of that agreement is that in order to have a life well lived we must have an understanding and mastery of financial intelligence, and be financially well. I fought this for so many years... I would cast judgment and throw shadow at successful people, and label them as evil and mean I actually used to think a thought just like this: "Money causes pain and rich people take advantage of other people all they care about is money..." I have now successfully replaced that story with a new story and the new story is something that emanates from my pelvis, solar plexus, heart, and throat which I know you're gonna feel in my new story. It sounds like this: "Money is a vehicle that through its movement and acquisition gives energy to people and things I love and care about." Notice how I did not say that I love money... Even though I do love money, but really when I say, I love money I just love the freedom and the opportunities that money brings. There are so many "spiritual gurus" out there who will tell you that you have to master your money mindset, and that you have to do all of these things from a spiritual level in order to gain wealth, which is true and is also not true. Which is a true paradox. And life is a paradox so I will share this with you from my experience, and from specifically the episode, I would love for you to listen to Robert Breedlove's podcast with me at JoshTrent.com/442. Now that you've begun this journey of the five sides of your wellness pentagon, I'm curious, what came up for you? Or what came down for you? Did you start to feel upset with me? Inspired by me more connected to me tell me what you feel right to me admin@wellnessforce@gmail.com. I'm sending you so much love and so much wellness from my heart tears until I get to be with you again every Tuesday, Thursday, and Friday every single week I'm wishing you love and wellness. Links From Today's Show JoshTrent.com/M21 JoshTrent.com/513 JoshTrent.com/481 JoshTrent.com/499 JoshTrent.com/442 Josh's Trusted Products | Up To 40% Off Shop All Wellness + Wisdom Approved Products TRU KAVA - Save 20% with code "JOSH20" MANNA Vitality - 20% off with the code "JOSH20" Mendi.io - 20% off with the code "JOSH20" BREATHE - 33% off with the code “PODCAST33” MitoZen – 10% off with the code “WELLNESSFORCE” Organifi –20% off with the code ‘WELLNESSFORCE' PLUNGE - $150 off with the code “WELLNESSFORCE" QI-Shield EMF Device- 20% off with the code "JOSH" SEED Synbiotic - 30% off with the code "JOSHTRENT" BON CHARGE - 15% off with the code "JOSH15" SpectraSculpt - 15% off with the code "JOSH15" SaunaSpace - 10% off with the code "JOSH10" Cured Nutrition CBD - 20% off with the code "WELLNESS FORCE" LiftMode - 10% off with the code "JOSH10" Paleovalley – 15% off with the link only NOOTOPIA - 10% off with the code "JOSH10" Activation Products - 20% off with the code “WELLNESSFORCE” SENSATE - $25 off with the code "JOSH25" BiOptimizers - 10% off with the code "JOSH10" ION - 15% off with the code ‘JOSH1KS' Feel Free from Botanic Tonics - $40 off with the code "WELLNESS40" Essential Oil Wizardry - 10% off with the code "WELLNESSFORCE" ALIVE WATERS - 33% off your first order with the code "JOSH33" DRY FARM WINES - Get an extra bottle of Pure Natural Wine with your order for just 1¢ Drink LMNT – Zero Sugar Hydration: Get your free LMNT Sample Pack, with any purchase Free Resources M21 Wellness Guide - Free 3-Week Breathwork Program with Josh Trent Join Wellness + Wisdom Community Listen To The Latest Episodes... Don't Miss New Episodes: Follow Wellness + Wisdom on Spotify
welcome to ACT 2 of our convo on longing for a romantic relationship and what wisdom we can learn from this longing. In this episode, I read you a love poems, invite you to define romance for yourself, and share my pov on what romance means to me, and how it can be accessed through friendship. I am sending you love, today and always.
برنامه شماره ۹۸۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۰ اکتبر ۲۰۲۳ - ۱۹ مهر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۸۲ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۸۲ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۳جانا قبول گردان این جست و جویِ ما رابنده و مُریدِ عشقیم، برگیر مویِ(۱) ما رابی ساغر(۲) و پیاله دَردِه میی چو لالهتا گُل سُجود آرَد سیمایِ رویِ ما رامخمور(۳) و مست گردان، امروز چشمِ ما رارشکِ بهشت گردان، امروز کویِ ما راما کانِ زَرّ و سیمیم، دشمن کجاست زر را؟*از ما رَسَد سعادت، یار و عَدویِ ما راشمعِ طَراز(۴) گشتیم، گردندراز(۵) گشتیمفَحل(۶) و فراخ کردی زین می گلویِ ما راای آبِ زندگانی، ما را رُبود سیلَتاکنون حلال بادت، بشکن سبویِ ما راگر خویِ ما ندانی، از لطفِ باده واجو(۷)همخویِ خویش کردهست، آن باده خویِ ما راگر بحر میبریزی، ما سیر و پُر نگردیمزیرا نِگون نهادی در سَر کدویِ ما را(۸)مهمانِ دیگر آمد، دیگی دگر به کف کن(۹)کاین دیگ بس نیاید، یک کاسهشویِ(۱۰) ما رانک جوق جوقِ(۱۱) مستان، در میرسند بُستانمخمور چون نیاید، چون یافت بویِ ما را؟ترکِ هنر بگوید، دفتر همه بِشویَدگر بشنود عُطارِد(۱۲) این طَرِّقویِ(۱۳) ما راسیلی خورند چون دف، در عشق فخرجویانزخمه به چنگ آور، میزن سهتویِ(۱۴) ما رابس کن، که تلخ گردد دنیا بر اهلِ دنیاگر بشنوند ناگه، این گفت و گویِ ما را* حدیث«النّاسُ مَعادِنٌ كَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»«مردم، همچون معادن زر و سیماند.»(۱) برگرفتنِ موی: نشانهٔ بندگی و ارادت بوده است.(۲) ساغر: جام، پیالهٔ شراب(۳) مخمور: مست، خمارآلوده(۴) طَراز: شهری در شرق ایران قدیم که مردمش زیبا بودهاند. شمعِ طَراز: کنایه از خوبرو.(۵) گردندراز: کنایه از سرافراز و افتخار کننده(۶) فَحل: نر، در اینجا: نیرومند(۷) واجو: بازجوی، بپرس(۸) کدو را وارونه نهادن: پیمانه را واژگون و معکوس گذاردن که هرگز در آن چیزی جمع نمیشود و پُر نمیگردد.(۹) به کف کن: به دست بگیر، تدارک ببین، مجازاً به جوش بیاور(۱۰) کاسهشوی: ظرفشوی، مجازاً دارای شغل حقیر، مجازاً شوینده ظرف ذهن(۱۱) جوق جوق: دسته دسته(۱۲) عُطارِد: خدای دبیری و کتابت در یونان باستان، در اینجا نمادِ عقلِ جزئی.(۱۳) طَرِّقوا: راه باز کنید، راه و روش قرار دهید.(۱۴) سه تو: سه تا، سازِ تنبور که سه سیم دارد، در اینجا مطلقِ ساز.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۳جانا قبول گردان این جست و جویِ ما رابنده و مُریدِ عشقیم، برگیر مویِ ما رابی ساغر و پیاله دَردِه میی چو لالهتا گُل سُجود آرَد سیمایِ رویِ ما رامخمور و مست گردان، امروز چشمِ ما رارشکِ بهشت گردان، امروز کویِ ما رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۶۰گر همی خواهی سلامت از ضررچشم زَاوّل بند و پایان را نگرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۹بازگو آنچه بگفتی که فراموشم شدسَلَّمَ اللهُ عَلَیْک(۱۵)، ای مَه و مَهپارهٔ(۱۶) ماسَلَّمَ اللهُ عَلَیْک، ای همه ایّامِ تو خوشسَلَّمَ اللهُ عَلَیْک، ای دَمِ یُحْیِی الْـمَوْتیٰ(۱۷)قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۷۲«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ»«و پروردگار تو از پشت بنىآدم فرزندانشان را بيرون آورد. و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مىدهيم. تا در روز قيامت نگوييد كه ما از آن بىخبر بوديم.»قرآن کریم، سورهٔ حج (۲۲)، آیهٔ ۶«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْـمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»«و اينها دليل بر آن است كه خدا حق است، مردگان را زنده مىسازد و بر هر كارى تواناست.»قرآن کریم، سورهٔ شوریٰ (۴۲)، آیهٔ ۹«أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ ۖ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْـمَوْتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»«آيا جز خدا را به دوستى گرفتند؟ دوست حقيقى خداست. و اوست كه مردگان را زنده مىكند، و اوست كه بر هر كارى تواناست.»قرآن کریم، سورهٔ علق (۹۶)، آیهٔ ۱۵«كَلَّا لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ»«حقا، كه اگر بازنايستد موى پيش سرش را مىگيريم و مىكشيم.»قرآن کریم، سورهٔ فتح (۴۸)، آیهٔ ۲۷«لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ ۖ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ ۖ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَٰلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا»«خدا رؤياى پيامبرش را به صدق پيوست كه گفته بود: اگر خدا بخواهد، ايمن، گروهى سرتراشيده و گروهى موى كوتاه كرده، بى هيچ بيمى به مسجدالحرام داخل مىشويد. او چيزها مىدانست كه شما نمىدانستيد. و جز آن در همين نزديكى فتحى نصيب شما كرده بود.»(۱۵) سَلَّمَ اللهُ عَلَیْک: سلام خدا بر تو باد. خدا بر تو درود فرستاد.(۱۶) مَهپاره: کنایه از زیبارو(۱۷) یُحْیِی الْـمَوْتیٰ: زنده میکند مردگان را، برگرفته از آياتِ قرآن كريم.------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳تو خوش و خوبی و، کانِ هر خوشی تو چرا خود منّتِ باده کَشی؟تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَتطَوقِ(۱۸) اَعْطَیناکَ آویزِ برتجوهرست انسان و، چرخ او را عَرَض جمله فرع و پایهاند و او غرض (۱۸) طَوق: گردنبند------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خواندهای؟پس چرا خشکی و تشنه ماندهای؟یا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشتهست و ناخوش، ای عَلیل(۱۹)قرآن کریم، سورهٔ کوثر (۱۰۸)، آیهٔ ۱ «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ.»«ما كوثر را به تو عطا كرديم.»(۱۹) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰جهد فرعونی، چو بیتوفیق بودهرچه او میدوخت، آن تفتیق(۲۰) بود(۲۰) تَفتیق: شکافتن------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷گر بروید، ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل درستکِشتِ اوّل کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استافکن این تدبیرِ خود را پیشِ دوست گر چه تدبیرت هم از تدبیرِ اوست کار، آن دارد که حق افراشته است آخر آن روید که اوّل کاشته است هر چه کاری، از برایِ او بکار چون اسیرِ دوستی ای دوستدارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱ اوّل و آخِر تویی ما در میان هیچ هیچی که نیاید در بیانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵چشمِ او ماندهست در جُویِ روان بیخبر از ذوقِ آبِ آسمان مَرْکبِ هِمّت سویِ اسباب راند از مُسَبِّب لاجَرَم محروم ماندآنکه بیند او مُسَبِّب را عیان کِی نهد دل بر سببهایِ جهان؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳تو ز طفلی چون سببها دیدهيیدر سبب، از جهل بر چفسیدهيی(۲۱)با سببها از مُسبِّب غافلیسویِ این روپوشها ز آن مایلیچون سببها رفت، بَر سَر میزنیربَّنا و ربَّناها میکُنیربّ میگوید: برو سویِ سببچون ز صُنعم(۲۲) یاد کردی؟ ای عجبگفت: زین پس من تو را بینم همهننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۲۳)گویدش: رُدُّوا لَعادُوا، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستقرآن كريم، سورهٔ انعام (۶)، آيهٔ ٢٨ « بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ.»« بلکه آنچه را که زین پیش پوشیده میداشتند بر آنان آشکار شود، و اگر آنان بدین جهان باز آورده شوند، دوباره بدانچه از آن نهی شده اند بازگردند. و البته ایشاناند دروغ زنان.»لیک من آن ننگرم، رحمت کنم رحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا از کرم، این دَم چو میخوانی مرا (۲۱) چفسیدهيی: چسبیدهای(۲۲) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۲۳) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۲۴) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شدهاند، باز گردند.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۲۵)زآنکه جَبّاران(۲۶) بُدند و سرفرازدوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز(۲۵) قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزار دهنده(۲۶) جَبّار: ستمگر، ظالم------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۷)(۲۷) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴ناز کردن خوشتر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرایمن آبادست آن راهِ نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶عاشقان از بیمرادیهایِ خویشباخبر گشتند از مولایِ خویشبیمرادی شد قَلاووزِ(۲۸) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشسرشتحدیث نبوی«حُفَّتِالْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِالنَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۲۸) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۷مدتی بر نذرِ خود بودش وفاتا درآمد امتحاناتِ قضازین سبب فرمود: استثنا کنید(۲۹)گر خدا خواهد به پیمان بر زنیدهر زمان دل را دگر مَیلی دهمهر نَفَس بر دل دگر داغی نهمکُلُّ اَصْباحٍ لَناٰ شَأْنٌ جَدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لایَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطهٔ مشیت من خارج نمیشود.قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۲۹« يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»« هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.»(۲۹) استثنا کنید: انشاءالله بگویید، اگر خدا بخواهد بگویید.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷هر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آردشیرینتر و نادرتر زان شیوهی پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳تا به دیوارِ بلا نآید سَرشنشنود پندِ دل آن گوشِ کرشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۱در حدیث آمد که دل همچون پَریستدر بیابانی اسیرِ صرصریست(۳۰)باد، پَر را هر طرف رانَد گِزافگَه چپ و، گَه راست با صد اختلافحدیث«إِنَّ هذَا القَلْبَ كَريشَةٍ بِفَلاةٍ مِنَ الأَرْضِ يُقِيْمُهَا الرّيحُ ظَهْراً لِبَطْنٍ.»«این قلب پَری را مانَد به هامون که باد، آن را زیر و زبر کند.»در حدیثِ دیگر این دل دان چنانکآبِ جوشان زآتش اندر قازغان(۳۱)حدیث«لَقَلْبُ الْـمؤمِنِ اَشَدُّ تَقَلُّباً مِنَ الْقُدورِ فی غَلَیانِها.»«مَثَلِ قلب مؤمن در دگرگونیهایش همانند دیگِ در حال جوش است.»هر زمان دل را دگر رایی بُوَدآن نَه از وَی، لیک از جایی بُوَد(۳۰) صَرصَر: باد سرد و سخت، باد تند(۳۱) قازغان: دیگ بزرگ، پاتیل------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴هست مهمانخانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۳۲) نو آید دوانهین مگو کین مانند اندر گردنمکه هماکنون باز پَرَّد در عَدمهرچه آید از جهان غَیبوَشدر دلت ضَیف است، او را دار خَوش(۳۲) ضَیف: مهمان------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ١۶۴٣لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰ(۳۳)تا به خانه او بیابد مر تو راورنه خِلْعَت(۳۴) را بَرَد او بازپسکه نیابیدم به خانه هیچکس(۳۳) فَتیٰ: جوانمرد، جوان(۳۴) خِلْعَت: لباس یا پارچهای که خانوادهٔ داماد به عروس یا خانوادهٔ او هدیه میدهند، مجازاً هدیه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴چونکه قَبضی(۳۵) آیدت ای راهروآن صَلاحِ توست، آتَشدل(۳۶) مشو(۳۵) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۳۶) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲ قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله میرویَد زِ بُنبسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِهمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٢۶٧٠حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساط(۳۷)که بگویید از طریقِ اِنبساط(۳۷) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره------------هلال پنداشتن آن شخص، خیال را در عهد عمر (رض)مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۲ ماهِ روزه گشت در عهدِ عُمَر بر سرِ کوهی دویدند آن نَفَر تا هِلالِ روزه را گیرند فال آن یکی گفت: ای عُمَر، اینک هلال چون عُمَر بر آسمان، مَه را ندید گفت کاین مَه از خیالِ تو دمیدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۶در خبر بشنو تو این پندِ نکوبَیْنَ جَنْبَیْکُمْ لَکُمْ اَعْدیٰ عَدُوتو این پند و اندرز خوب را که در یکی از احادیثِ شریف آمده بشنو و به آن عمل کن. سرسختترین دشمن شما یا همان منذهنی، در درون شماست.حدیث«اَعْدیٰ عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ.»«سرسختترين دشمنِ تو، نَفْسِ تو است كه در ميانِ دو پهلویت (درونت) جا دارد.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۱۱مصطفی فرمود: گر گویم به راستشرحِ آن دشمن که در جانِ شماستزَهرههای پُردلان(۳۸) هم بَردَرَدنه رود ره، نه غمِ کاری خَورَد(۳۸) پُردل: شجاع، دلیر، دلاور، باجرئت------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴خانه را من رُوفتم از نیک و بدخانهام پُرَّست از عشقِ احدهرچه بینم اندر او غیرِ خداآنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کِی بُدی؟زان عَوانِ(۳۹) مُقتَضی(۴۰) که شهوت استدل اسیرِ حرص و آز و آفت استزان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهرِ توست راه(۳۹) عَوان: داروغه، مأمور(۴۰) مُقتَضی: اقتضا کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۵ور نه من بیناترم اَفلاک را چُون نمیبینم هِلالِ پاک را؟ گفت: تر کُن دست بر ابرو بمال آنگهان تو بر نگر سویِ هِلال چون که او تر کرد ابرو، مَه ندید گفت: ای شه، نیست مَه، شد ناپدیدگفت: آری، مویِ ابرو شد کمانسویِ تو افکند تیری از گُمان چونکه مویی کژ شد، او را راه زدتا به دعوی، لافِ دیدِ ماه زد مویِ کژ چون پردهٔ گردون بُوَدچون همه اجزات کژ شد چون بُوَد؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۹۳صبحِ کاذب صد هزاران کاروان داد بر بادِ هلاکت ای جوانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۵میلِ شهوت، کر کند دل را و کورتا نماید خر چو یوسف، نار نورای بسا سرمستِ نار و نارجوخویشتن را نورِ مطلق داند اوجز مگر بندهٔ خدا، یا جذبِ حقبا رهش آرَد، بگردانَد ورقتا بداند کآن خیالِ ناریه(۴۱)در طریقت نیست اِلّا عاریه(۴۲)(۴۱) نارِیه: آتشین(۴۲) عاریه: قرضی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۱ راست کُن اَجزات را از راستانسر مَکَش ای راسترو، زآن آستان هم ترازو را ترازو راست کردهم ترازو را ترازو کاست کرد هرکه با ناراستان هَمسَنگ(۴۳) شددر کمی افتاد و، عقلش دَنگ(۴۴) شد(۴۳) هَمسَنگ: هم وزن، همتایی، در اینجا مصاحبت(۴۴) دَنگ: احمق، بیهوش------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵این قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رو ذکر کنذکر آرَد فکر را در اِهتزاز(۴۵)ذکر را خورشیدِ این افسرده سازاصل، خود جذب است، لیک ای خواجهتاش(۴۶)کار کن، موقوفِ آن جذبه مباش(۴۵) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۴۶) خواجهتاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۳۷آب، ذکرِ حقّ و، زنبور این زمانهست یادِ آن فلانه وآن فلاندَم بخور در آبِ ذکر و صبر کنتا رَهی از فکر و وسواسِ کُهُنقرآن کریم، سورهٔ رعد (۱۳)، آیهٔ ۲۸«… أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»«… آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرامش مىيابد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸چون به من زنده شود این مُردهتنجانِ من باشد که رو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۴رُو اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّار باشخاک بر دلداریِ اَغیار پاشبرو نسبت به کافران، سخت و با صلابت باش و بر سر عشق و دوستی نامحرمانِ بَدنَهاد، خاک بپاش.قرآن کریم، سورهٔ فتح (۴۸)، آیهٔ ۲۹«… أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ…»«… بر کافران سختگیر و با خود شفیق و مهربان …»بر سرِ اَغیار چون شمشیر باش هین مکُن روباهبازی، شیر باش تا ز غیرت از تو یاران نَسْکُلند(۴۷) زآنکه آن خاران، عدوِّ این گُلَند آتش اندر زن به گُرگان چون سپند زآنکه آن گُرگان، عدوِّ یوسفند(۴۷) سِکُلیدن: پاره کردن، بُریدن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلی، ایمن از رَیبُالْمَنُون(۴۸)(۴۸) رَیبُالْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۸ جانِ بابا گویدت ابلیس هین تا به دَمْ بفْریبدت دیوِ لعین این چنین تَلْبیس(۴۹) با بابات کرد آدمی را این سیهرُخ، مات کرد بر سرِ شِطرنج چُست(۵۰) است این غُراب(۵۱) تو مَبین بازی به چشمِ نیمخوابقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۰«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ»«پس شيطان آن دو را وسوسه كرد، تا شرمگاهشان را كه از آنها پوشيده بود در نظرشان آشكار كند. و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت منع كرد تا مباد از فرشتگان يا جاويدانان شويد.»(۴۹) تَلْبیس: نیرنگ ساختن، پنهان کردن حقیقت، پنهان کردن مکر خویش(۵۰) چُست: چابک، چالاک(۵۱) غُراب: کلاه سیاه، زاغ------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت: پروردگارا، ما به خود ستم کردیم. و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بیخبر نبود.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۵۲)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین مینشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.» (۵۲) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۴۵کوه بود آدم، اگر پُر مار شد کانِ تِریاق(۵۳) است و بیاِضرار(۵۴) شد (۵۳) تِریاق: پادزهر(۵۴) اِضرار: ضرر کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۴۲قُلْ(۵۵) اَعُوذَت(۵۶) خوانْد باید کِای اَحَدهین ز نَفّاثات(۵۷)، افغان وَز عُقَد(۵۸)در اینصورت باید سوره قُل اَعوذُ را بخوانی و بگویی که ای خداوند یگانه، به فریاد رس از دست این دمندگان و این گرهها.میدمند اندر گِرِه آن ساحراتاَلْغیاث(۵۹) اَلْمُستغاث(۶۰) از بُرد و ماتآن زنان جادوگر در گرههای افسون میدمند. ای خداوندِ دادرس به فریادم رس از غلبهٔ دنیا و مقهور شدنم به دست دنیا.لیک برخوان از زبانِ فعل نیزکه زبانِ قول سُست است ای عزیز(۵۵) قُلْ: بگو (۵۶) اَعُوذُ: پناه میبرم (۵۷) نَفّاثات: بسیار دمنده(۵۸) عُقَد: جمعِ عقده، گرهها(۵۹) اَلْغیاث: کمک، فریاد رسی(۶۰) اَلْمُستغاث: فریادرس، از نامهای خداوند------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۱زآنکه فرزینبندها(۶۱) داند بسی که بگیرد در گلویت چون خسی در گلو مانَد خسِ(۶۲) او، سالها چیست آن خس؟ مِهرِ جاه و مالها مال، خس باشد، چو هست ای بیثَبات در گلویت مانعِ آبِ حیات(۶۱) فرزین: مهرهای در شطرنج که امروزه به آن وزیر هم میگویند.(۶۲) خَس: خار و خاشاک------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴ صورتی را چون به دل ره میدهنداز ندامت آخرش دَه میدهندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشقِ تو به اشياء تو را كور و كر میکند. با من ستیزه مکن، زیرا نفسِ سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر میکند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲ کوری عشقست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَنآری اگر من، دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق میشود.کورم از غیر خدا، بینا بدومقتضایِ(۶۳) عشق این باشد بگو(۶۳) مقتضا: لازمه، اقتضاشده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱گوهرِ باقی، درآ در دیدههاسنگ بِستان، باقیان را برشکنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷همچنین هر شهوتی اندر جهانخواه مال و، خواه جاه و، خواه نانهر یکی زینها تو را مستی کندچون نیابی آن، خُمارت میزنداین خُمارِ غم، دلیلِ آن شده ستکه بدآن مفقود، مستیّات بُدهستجز به اندازۀ ضرورت، زین مگیر تا نگردد غالب و، بر تو امیر مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۶گوش را بندد طَمَع از اِستماعچشم را بندد غَرَض(۶۴) از اِطّلاع همچنانکه آن جَنین را طمْعِ خونکآن غذایِ اوست در اوطانِ(۶۵) دون(۶۶)از حدیثِ این جهان، محجوب کردغیرِ خون، او مینداند چاشت خَورد(۶۴) غَرَض: قصد(۶۵) اوطانِ: وطنها(۶۶) دون: پست و فرومایه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۶۷)(۶۷) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراقِ او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد، بس کس شاد شدآخر از وی جَست و همچون باد شداز تو هم بجهد، تو دل بر وَی مَنهپیش از آن کو بجهد، از وی تو بِجِهْمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۵به جز از عشق مُجرَّد(۶۸)، به هر آن نقش که رفتمبِنَهاَرزید خوشیهاش، به تلخیِ ندامت(۶۹)(۶۸) مُجرَّد: تنها، یکتا(۶۹) ندامت: پشیمانی------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴٩۶چون نباشد قوّتی، پرهیز بِهدر فرارِ لا یُطاق(۷۰) آسان بِجِه(۷۱)(۷۰) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۷۱) آسان بجه: به آسانی فرار کن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲در «لااُحِبُّ الآفِلین»(۷۲)، پاکی ز صورتها یقیندر دیدههایِ غیببین، هر دَم ز تو تِمثالها(۷۳)قرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.»«چون شب او را فروگرفت، ستارهاى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»(۷۲) لااُحِبُّ الآفِلین: اشاره به سخن حضرت ابراهیم(ع) که گفت «من غروبکنندگان را دوست ندارم»، اشاره به آیهٔ ۷۶، سورهٔ انعام(۶).(۷۳) تِمثال: تصویر، صورت، اشاره به تجلیّات حق------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۶٧لعبِ معکوس(۷۴) است و فَرزینبندِ سخت حیله کم کن کارِ اقبال است و بخت(۷۴) لعبِ معکوس: بازیِ وارونه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١٣٩۶هرکه را هست از هوسها جانِ پاکزود بیند حضرت و ایوانِ پاکمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۵۱هین مبادا که هَوَسْتان ره زند که فُتید اندر شَقاوت(۷۵) تا ابد (۷۵) شَقاوت: بدبختی------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۴۳هرکه خود را از هوا خو باز کردچشمِ خود را آشنایِ راز کردمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۵نفسِ شهوانی ز حق کَرَّست و کورمن به دل، کوریت میدیدم ز دورمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۱۲دان که هر شهوت چو خَمْر است و چو بَنگپردهٔ هوش است و، عاقل زوست دَنگ(۷۶)(۷۶) دَنگ: احمق، بیهوش------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۲تَرکِ شهوتها و لذتها، سَخاستهرکه در شهوت فروشُد، بَرنخاستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۰۳ شهوتِ ناری به راندن کم نشداو به ماندن کم شود، بی هیچ بُد(۷۷)(۷۷) بُد: گزیر، فرار------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۴ گر بَرَد مالت عدُوّی(۷۸) پُرفنی رَهزنی را بُرده باشد رَهزنی(۷۸) عدُوّ: دشمن------------حافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۷۱در طریقت هر چه پیشِ سالِک آید خیرِ اوستدر صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۳جانا قبول گردان این جست و جویِ ما رابنده و مُریدِ عشقیم، برگیر مویِ ما رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۱جست و جویی از ورای جستوجومن نمیدانم، تو میدانی، بگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۳بی ساغر و پیاله دَردِه میی چو لالهتا گُل سُجود آرَد سیمایِ رویِ ما رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۱۶ کارگاه و گنجِ حق در نیستیست غِرِّهٔ هستی، چه دانی نیست چیست؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰کارگاهِ صُنع حق چون نیستی استپس برونِ کارگه بیقیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدآبِ رحمت بایدت، رُو پست شووآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۷۹) ای پسر(۷۹) فِرو مآ: نَایست------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۳ما کانِ زَرّ و سیمیم، دشمن کجاست زر را؟از ما رَسَد سعادت، یار و عَدویِ ما رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۹۵۱مال، چون مارست و آن جاه اژدها سایهٔ مردان، زُمُرّد این دو رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۳شمعِ طَراز گشتیم، گردندراز گشتیمفَحل و فراخ کردی زین می گلویِ ما رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵وآنکه اندر وَهْم او ترکِ ادببیادب را سرنگونی داد ربمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۳ای آبِ زندگانی، ما را رُبود سیلَتاکنون حلال بادت، بشکن سبویِ ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴ دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۸۰) بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُون است، نه موقوفِ علل(۸۰) نَفَخْتُ: دمیدم------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۱۵آن سبویِ آب را در پیش داشت تخمِ خدمت را در آن حضرت بکاشت گفت: این هَدْیه بدان سلطان بَرید سائلِ شه را ز حاجت وا خرید آبِ شیرین و سبویِ سبز و نَوْ(۸۱) ز آبِ بارانی که جمع آمد به گَوْ(۸۲)خنده میآمد نَقیبان را از آن لیک پذْرفتند آن را همچو جان ز آنکه لطفِ شاهِ خوبِ با خبر کرده بود اندر همه ارکان اثر خویِ شاهان در رَعیَّت جا کند چرخِ اَخْضَر(۸۳)، خاک را خَضْرا(۸۴) کند (۸۱) سبویِ سبز و نو: به عقیدهٔ عامّه، سفال سبز، آب را خنک نگه میدارد.(۸۲) گَوْ: گودال(۸۳) چرخِ اَخْضَر: کنایه از سپهر و آسمان(۸۴) خَضْرا: سبز------------ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۴۸آن سبویِ آب، دانشهایِ ماست و آن خلیفه، دَجلهٔ علمِ خداست ما سبوها پُر به دَجلهٔ میبریم گرنه خر دانیم خود را، ما خریم باری، اعرابی بدان معذور بود کو ز دَجْله، بیخبر بود و ز رود گر ز دَجْله با خبر بودی چو ما او نَبُردی آن سبو را جابجا بلکه از دَجْله اگر واقف بُدی آن سبو را بر سرِ سنگی زدی قبول کردن خلیفه، هَدیه را و عطا فرمودن با کمالِ بینیازی از آن هَدیه و از آن سبو مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۵۳چون خلیفه دید و احوالش شنید آن سبو را پُر ز زر کرد و مَزید آن عرب را داد از فاقه(۸۵) خلاص داد بخششها و خِلعتهایِ خاص کین سبو پُر زر به دستِ او دهید چونکه واگردد سویِ دَجْلهش بَرید از رهِ خشک آمدهست و از سفر از رهِ آبش بُوَد نزدیکتر چون به کشتی درنشست و دَجْله دید سَجْده میکرد از حیا و میخمید کای عجب لطف، آن شهِ وَهّاب(۸۶) را وین عجبتر کو سِتَد آن آب راچون پذیرفت از من آن دریایِ جود این چنین نقدِ دَغَل(۸۷) را زود زود؟کلِّ عالَم را سبو دان ای پسر کو بُوَد از علم و خوبی تا به سر قطرهای از دجلهٔ خوبیِّ اوست کآن نمیگنجد ز پُرّی زیرِ پوستگنجِ مخفی بُد، ز پُرّی چاک کرد خاک را تابانتر از افلاک کرد گنجِ مخفی بُد ز پُرّی جوش کرد خاک را سلطانِ اَطلَسپوش(۸۸) کرد ور بدیدی شاخی(۸۹) از دجلهٔ خدا آن سبو را او فنا کردی فنا(۸۵) فاقه: نیازمندی و تهیدستی(۸۶) وَهّاب: بسیار بخشنده(۸۷) نقدِ دَغَل: سکّهٔ تقلّبی(۸۸) اَطلَسپوش: پوشندهٔ اطلس(۸۹) شاخ: جویباری که از رودخانه یا نهری بزرگ منشعب میشود.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۳گر خویِ ما ندانی، از لطفِ باده واجوهمخویِ خویش کردهست، آن باده خویِ ما رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۶۴در چه کاری تو، و بهر چِت خرند؟ تو چه مرغیّ و، تو را با چه خورند؟ -------------------------مجموع لغات:(۱) برگرفتنِ موی: نشانهٔ بندگی و ارادت بوده است.(۲) ساغر: جام، پیالهٔ شراب(۳) مخمور: مست، خمارآلوده(۴) طَراز: شهری در شرق ایران قدیم که مردمش زیبا بودهاند. شمعِ طَراز: کنایه از خوبرو.(۵) گردندراز: کنایه از سرافراز و افتخار کننده(۶) فَحل: نر، در اینجا: نیرومند(۷) واجو: بازجوی، بپرس(۸) کدو را وارونه نهادن: پیمانه را واژگون و معکوس گذاردن که هرگز در آن چیزی جمع نمیشود و پُر نمیگردد.(۹) به کف کن: به دست بگیر، تدارک ببین، مجازاً به جوش بیاور(۱۰) کاسهشوی: ظرفشوی، مجازاً دارای شغل حقیر، مجازاً شوینده ظرف ذهن(۱۱) جوق جوق: دسته دسته(۱۲) عُطارِد: خدای دبیری و کتابت در یونان باستان، در اینجا نمادِ عقلِ جزئی.(۱۳) طَرِّقوا: راه باز کنید، راه و روش قرار دهید.(۱۴) سه تو: سه تا، سازِ تنبور که سه سیم دارد، در اینجا مطلقِ ساز.(۱۵) سَلَّمَ اللهُ عَلَیْک: سلام خدا بر تو باد. خدا بر تو درود فرستاد.(۱۶) مَهپاره: کنایه از زیبارو(۱۷) یُحْیِی الْـمَوْتیٰ: زنده میکند مردگان را، برگرفته از آياتِ قرآن كريم.(۱۸) طَوق: گردنبند(۱۹) عَلیل: بیمار، رنجور، دردمند(۲۰) تَفتیق: شکافتن(۲۱) چفسیدهيی: چسبیدهای(۲۲) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۲۳) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۲۴) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شدهاند، باز گردند.(۲۵) قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزار دهنده(۲۶) جَبّار: ستمگر، ظالم(۲۷) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۲۸) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر(۲۹) استثنا کنید: انشاءالله بگویید، اگر خدا بخواهد بگویید.(۳۰) صَرصَر: باد سرد و سخت، باد تند(۳۱) قازغان: دیگ بزرگ، پاتیل(۳۲) ضَیف: مهمان(۳۳) فَتیٰ: جوانمرد، جوان(۳۴) خِلْعَت: لباس یا پارچهای که خانوادهٔ داماد به عروس یا خانوادهٔ او هدیه میدهند، مجازاً هدیه(۳۵) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۳۶) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال(۳۷) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره(۳۸) پُردل: شجاع، دلیر، دلاور، باجرئت(۳۹) عَوان: داروغه، مأمور(۴۰) مُقتَضی: اقتضا کننده(۴۱) نارِیه: آتشین(۴۲) عاریه: قرضی(۴۳) هَمسَنگ: هم وزن، همتایی، در اینجا مصاحبت(۴۴) دَنگ: احمق، بیهوش(۴۵) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۴۶) خواجهتاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.(۴۷) سِکُلیدن: پاره کردن، بُریدن(۴۸) رَیبُالْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار(۴۹) تَلْبیس: نیرنگ ساختن، پنهان کردن حقیقت، پنهان کردن مکر خویش(۵۰) چُست: چابک، چالاک(۵۱) غُراب: کلاه سیاه، زاغ(۵۲) دَنی: فرومایه، پست(۵۳) تِریاق: پادزهر(۵۴) اِضرار: ضرر کردن(۵۵) قُلْ: بگو (۵۶) اَعُوذُ: پناه میبرم (۵۷) نَفّاثات: بسیار دمنده(۵۸) عُقَد: جمعِ عقده، گرهها(۵۹) اَلْغیاث: کمک، فریاد رسی(۶۰) اَلْمُستغاث: فریادرس، از نامهای خداوند(۶۱) فرزین: مهرهای در شطرنج که امروزه به آن وزیر هم میگویند.(۶۲) خَس: خار و خاشاک(۶۳) مقتضا: لازمه، اقتضاشده(۶۴) غَرَض: قصد(۶۵) اوطانِ: وطنها(۶۶) دون: پست و فرومایه(۶۷) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۶۸) مُجرَّد: تنها، یکتا(۶۹) ندامت: پشیمانی(۷۰) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۷۱) آسان بجه: به آسانی فرار کن(۷۲) لااُحِبُّ الآفِلین: اشاره به سخن حضرت ابراهیم(ع) که گفت «من غروبکنندگان را دوست ندارم»، اشاره به آیهٔ ۷۶، سورهٔ انعام(۶).(۷۳) تِمثال: تصویر، صورت، اشاره به تجلیّات حق(۷۴) لعبِ معکوس: بازیِ وارونه(۷۵) شَقاوت: بدبختی(۷۶) دَنگ: احمق، بیهوش(۷۷) بُد: گزیر، فرار(۷۸) عدُوّ: دشمن(۷۹) فِرو مآ: نَایست(۸۰) نَفَخْتُ: دمیدم(۸۱) سبویِ سبز و نو: به عقیدهٔ عامّه، سفال سبز، آب را خنک نگه میدارد.(۸۲) گَوْ: گودال(۸۳) چرخِ اَخْضَر: کنایه از سپهر و آسمان(۸۴) خَضْرا: سبز(۸۵) فاقه: نیازمندی و تهیدستی(۸۶) وَهّاب: بسیار بخشنده(۸۷) نقدِ دَغَل: سکّهٔ تقلّبی(۸۸) اَطلَسپوش: پوشندهٔ اطلس(۸۹) شاخ: جویباری که از رودخانه یا نهری بزرگ منشعب میشود.
Get Pasterds Merch @ Meaningless Apparel: https://meaninglessapparel.etsy.com PASTERDS LINKS: Pasterds Website: www.ingloriouspasterds.com Pasterds Twitter: www.twitter.com/PasterdsPodcast Michael Twitter: www.twitter.com/mjbaysinger Pasterds Threads: https://www.threads.net/ingloriouspasterds Michael Threads: https://www.threads.net/mjbaysinger Matt Threads: https://www.threads.net/the_big_lemattski Brad Threads: https://www.threads.net/polleycracker Josh Threads: https://www.threads.net/thejmcasey Lucas Threads: https://www.threads.net/lucallen Instagram: www.instagram.com/ingloriouspasterds Facebook: www.facebook.com/pasterdspodcast SUPPORT US ON PATREON TO JOIN THE PASTERDS PUB: http://www.patreon.com/pasterdspodcast LEAVE US A VOICEMAIL FOR ASK A PASTERD: 484-PASTERD Yep. That's (484)727-8373 WANT MORE HOT CONTENT?!? HEAD OVER TO PATREON TO GET ACCESS TO OUR ARCHIVED SPINOFF PODCASTS: Tao Te Matt, Deep Thoughts w/ Michael, Rumi-nations, Hymns of Reconstruction, TERD Talk & More! http://www.patreon.com/pasterdspodcast
Dimitri and Khalid embark on a new multi-episode series investigating the origins of synthesizers, electronic music, and rave culture from the early 20th century to today. PART ONE: Theosophy, Fascism, and Luigi Russolo's Art of Noise Some preliminary thoughts on the spiritual, social, and psychological significance of music, the immense occult power of sus radio and audio recording technology, Theosophy's obsession with vibes, synesthesia, and trains, Italian Futurist Luigi Russolo, historians obscuring his lifelong interest in Theosophy, art schools minimizing his love of Italian fascism, The Art of Noise manifesto, his “intonarumori” acoustic noise instrument, and Rumi's warning that a fist pumped in genuine ecstasy will guarantee you Paradise, but a fist pumped in false ecstasy will send you to hell in a bucket. For access to full-length premium episodes, upcoming installments of DEMON FORCES, and the SJ Grotto of Truth Discord, subscribe to the Al-Wara' Frequency at patreon.com/subliminaljihad.
برنامه شماره ۹۸۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۳ اکتبر ۲۰۲۳ - ۱۲ مهر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۸۱ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۸۱ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #169, Divan e Shamsرو تُرُش کن که همه روتُرُشانند(۱) اینجاکور شو، تا نخوری از کفِ هر کور عصالنگ رو، چونکه در این کوی، همه لنگانندلَته(۲) بر پای بپیچ و کژ و مژ کن سر و پازعفران بر رُخِ خود مال، اگر مَهروییرویِ خوب ار بنمایی، بخوری زخمِ قَفا(۳)آینه زیرِ بغل زن، چو ببینی زشتیورنه بدنام کُنی آینه را، ای مولاتا که هشیاری و باخویش، مُدارا میکُنچونکه سرمست شدی، هر چه که بادا، باداساغری چند بخور از کفِ ساقیِّ وصالچونکه بر کار شدی، برجِه و در رقص درآگردِ آن نقطه چو پرگار همیزن چرخیاین چُنین چرخ، فریضهست(۴) چُنین دایره رابازگو آنچه بگفتی که فراموشم شدسَلَّمَ اللهُ عَلَیْک(۵)، ای مَه و مَهپارهٔ(۶) ماسَلَّمَ اللهُ عَلَیْک، ای همه ایّامِ تو خوشسَلَّمَ اللهُ عَلَیْک، ای دَمِ یُحْیِی الْـمَوْتیٰ(۷) *چشمِ بَد دور از آن رو که چو بِربود دلیهیچ سودش نکند چاره و لاحَوْلَ وَ لا(۸)ما به دریوزهٔ(۹) حُسنِ تو ز دور آمدهایمماه را از رخِ پرنور بُوَد جود و سخا(۱۰)ماه بشنود دعایِ من و کفها برداشتپیشِ ماهِ تو و میگفت: مرا نیز، مَهامَه و خورشید و فلکها و معانیّ و عقولسویِ ما محتشماناند و به سویِ تو گداغیرتت لب بِگَزید(۱۱) و به دلم گفت: «خموش»دلِ من تن زد(۱۲) و بنشست و بیفکند لِوا(۱۳)* قرآن کریم، سورهٔ حج (۲۲)، آیهٔ ۶Quran, Al-Hajj(#22), Line #6«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْـمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»«و اينها دليل بر آن است كه خدا حق است، مردگان را زنده مىسازد و بر هر كارى تواناست.»* قرآن کریم، سورهٔ شوریٰ (۴۲)، آیهٔ ۹Quran, Ash-Shura(#42), Line #9«أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ ۖ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْـمَوْتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»«آيا جز خدا را به دوستى گرفتند؟ دوست حقيقى خداست. و اوست كه مردگان را زنده مىكند، و اوست كه بر هر كارى تواناست.»(۱) روتُرُش: عبوس، اخمو(۲) لَته: پارچهٔ کهنه، ژنده. لَته بر پای پیچیدن: خود را پای شکسته وانمود کردن.(۳) قَفا: پسِ گردن(۴) فریضه: امرِ واجب(۵) سَلَّمَ اللهُ عَلَیْک: سلام خدا بر تو باد. خدا بر تو درود فرستاد.(۶) مَهپاره: کنایه از زیبارو(۷) یُحْیِی الْـمَوْتیٰ: زنده میکند مردگان را، برگرفته از آياتِ قرآن كريم.(۸) لاحَوْلَ وَ لا: لاحَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بالله: هیچ نیرو و قدرت (یا جنبشی) نیست مگر به ارادهٔ خداوند. این ذکر معمولاً در مقام بیم و هراس و حیرت گفته میشود. (۹) دریوزه: گدایی(۱۰) جود و سخا: بخشش و کَرَم(۱۱) لب گزیدن: اظهار غضب، دعوت کردن به سکوت(۱۲) تن زدن: خاموش شدن(۱۳) لِوا: مخفّفِ لِواء به معنی پرچم، بیرق. «افکندنِ لِوا» کنایه از تسلیم شدن و سازگاری کردن است.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #169, Divan e Shamsزعفران بر رُخِ خود مال، اگر مَهروییرویِ خوب ار بنمایی، بخوری زخمِ قَفاآینه زیرِ بغل زن، چو ببینی زشتیورنه بدنام کُنی آینه را، ای مولاحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۳۷۹Poem(Qazal)#379, Divan e Hafezعبوسِ زهد به وجهِ خُمار ننشیند مریدِ خرقهٔ دُردیکشانِ خوشخویَممولوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1093مکرهایِ جبریانم بسته کرد تیغِ چوبینْشان تَنَم را خسته کرد(۱۴) زین سپس من نشنوم آن دَمْدَمه(۱۵) بانگِ دیوان است و غولان، آن همه بَر دَران ای دل، تو ایشان را مَایست پوستْشان بَرکَن، کِشان(۱۶) جز پوست نیستپوست، چِه بْوَد؟ گفتههایِ رنگْرنگ چون زِرِه(۱۷) بر آب، کِش نَبْوَد درنگاین سخن چون پوست و معنی، مغز دان این سخن چون نقش و، معنی همچو جان پوست باشد مغزِ بد را عیبپوش مغزِ نیکو را ز غیرت، غیبپوشچون قلم از باد بُد، دفتر ز آب هر چه بنویسی، فنا گردد شتاب نقشِ آب است ار وفا جویی از آن باز گردی، دستهایِ خود گَزان باد در مردم، هوا و آرزوست چون هوا بگذاشتی، پیغامِ هُوست(۱۴) خسته کرد: زخمی نمود، مجروح کرد(۱۵) دَمْدَمه: مکر و فریب(۱۶) کِشان: که ایشان(۱۷) زِرِه: در اینجا مراد حلقهها و دوایری که بر سطح آب نمایان میشود.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1833دانه باشی، مرغکانت برچنندغنچه باشی، کودکانت برکَننددانه پنهان کن، بکلّی دام شوغنچه پنهان کن، گیاهِ بام شوهر که داد او، حُسنِ خود را در مَزاد(۱۸)صد قضایِ بَد، سویِ او رُو نهادحیلهها و خشمها و رَشکهابر سرش ریزد چو آب از مَشکهادشمنان، او را ز غیرت میدَرنددوستان هم، روزگارش میبَرند(۱۸) مَزاد: به معنی مزایده و به معرض فروش نهادن است.------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۹) و سَنی(۲۰)خویش را بدخُو و خالی میکنی(۱۹) حَبر: دانشمند، دانا(۲۰) سَنی: رفیع، بلندمرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کردهست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحهگریمدّتی بنشین و، بر خود میگِریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی قول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1299قعرِ چَهْ بگْزید هرکه عاقل استزآنکه در خلوت، صفاهایِ دل استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1501کارْ پنهان کُن تو از چشمانِ خَودتـا بُوَد کارَت سلیم از چشمِ بَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1612, Divan e Shamsهنرِ خویش بپوشم ز همه، تا نخرندمبه دو صد عیب بِلَنگم، که خَرَد جز تو امیرم؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #563, Divan e Shamsچراغَست این دلِ بیدار به زیرِ دامنش میداراز این باد و هوا بگذر، هوایش شور و شر داردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من رُوفتم از نیک و بدخانهام پُرَّست از عشقِ احدهرچه بینم اندر او غیرِ خداآنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2370گفت: من آیینهام، مَصْقُولِ(۲۱) دستتُرک و هندو در من آن بیند که هست(۲۱) مَصْقُول: صیقلیافته------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #537, Divan e Shamsهر جا که بینی شاهدی(۲۲)، چون آینه پیشش نشینهر جا که بینی ناخوشی، آیینه درکش در نَمَد(۲۳)(۲۲) شاهد: زیبارو(۲۳) آیینه در نمد کشیدن: منظور روی تافتن و چشم بر هم نهادن است.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۴)(۲۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۵)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۲۵) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۲۶)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۲۶) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #169, Divan e Shamsتا که هشیاری و باخویش، مُدارا میکُنچونکه سرمست شدی، هر چه که بادا، باداساغری چند بخور از کفِ ساقیِّ وصالچونکه بر کار شدی، برجِه و در رقص درآگردِ آن نقطه چو پرگار همیزن چرخیاین چُنین چرخ، فریضهست چُنین دایره رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2880 هر چه گوید مردِ عاشق، بویِ عشق از دهانَش میجهد در کویِ عشق گر بگوید فقه، فقر آید همه بویِ فقر آید از آن خوشدَمْدَمهور بگوید کُفر، دارد بویِ دین ور به شک گوید، شکش گردد یقینمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4608کار آن کار است، ای مشتاقِ مستکاندر آن کار، اَر رسد مرگت خوش استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shamsکاهل و ناداشت(۲۷) بُدَم کار درآورد مراطوطیِ اندیشهٔ او همچو شِکَر خَورد مرا(۲۷) ناداشت: بی همه چیز، آنکه هیچ صفت خوب ندارد، بیشرم، بیاعتقاد------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181یک زمان کار است بگزار(۲۸) و بتازکارِ کوته را مکن بر خود درازخواه در صد سال، خواهی یک زماناین امانت واگُزار و وارَهان(۲۸) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207فکر، آن باشد که بگشاید رَهیراه، آن باشد که پیش آید شَهیشاه آن باشد که از خود شَه بُوَدنه به مخزنها و لشکر شَه شودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعدچون نداند کاو کشاند ابرِ سَعد(۲۹)چشمِ او ماندهست در جویِ روانبیخبر از ذوقِ آبِ آسمانمَرکبِ همّت سوی اسباب رانداز مُسَبِّب لاجَرَم محروم ماندآنکه بیند او مُسَبِّب را عَیانکِی نَهَد دل بر سببهای جهان؟(۲۹) سَعد: خجسته، مبارک؛ مقابلِ نحس------------حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۹۳Poem(Qazal)#193, Divan e Hafezعاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانندحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۹۳Poem(Qazal)#493, Divan e Hafezدر دایرهٔ قسمت ما نقطهٔ تسلیمیملطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرماییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #169, Divan e Shamsبازگو آنچه بگفتی که فراموشم شدسَلَّمَ اللهُ عَلَیْک، ای مَه و مَهپارهٔ ماسَلَّمَ اللهُ عَلَیْک، ای همه ایّامِ تو خوشسَلَّمَ اللهُ عَلَیْک، ای دَمِ یُحْیِی الْـمَوْتیٰقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۷۲Quran, Al-A'raaf(#7), Line #172«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِينَ»«و پروردگار تو از پشت بنىآدم فرزندانشان را بيرون آورد. و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مىدهيم. تا در روز قيامت نگوييد كه ما از آن بىخبر بوديم.»قرآن کریم، سورهٔ حج (۲۲)، آیهٔ ۶Quran, Al-Hajj(#22), Line #6«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْـمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»«و اينها دليل بر آن است كه خدا حق است، مردگان را زنده مىسازد و بر هر كارى تواناست.»قرآن کریم، سورهٔ شوریٰ (۴۲)، آیهٔ ۹Quran, Ash-Shura(#42), Line #9«أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ ۖ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْـمَوْتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»«آيا جز خدا را به دوستى گرفتند؟ دوست حقيقى خداست. و اوست كه مردگان را زنده مىكند، و اوست كه بر هر كارى تواناست.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #549چون ز مُرده زنده بیرون میکشدهرکه مُرده گشت، او دارد رَشَد(۳۰)چون زِ زنده مُرده بیرون میکُنَدنَفْسِ زنده سویِ مرگی میتَنَدمُرده شو تا مُخْرِجُالْحَیِّ(۳۱) الصَّمَدزندهای زین مُرده بیرون آورَد(۳۰) رَشَد: به راه راست رفتن(۳۱) مُخْرِجُالْحَیّ: بیرونآورندهٔ زنده------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بيت ۱۰۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1019یُخرِجُ الحَیِّ مِنَ المَیِّت بدانکه عدم آمد امیدِ عابدانقرآن کريم، سورهٔ روم (۳۰)، آيهٔ ۱۹Quran, Ar-Room(#30), Line #19«یُخرِجُ الحَیِّ مِنَ المَیِّتِ و یُخْرِجُ الْمَيِتِ مِنَ الحَیِّ و یُحْیِی الْاَرْضَ بَعْدَمُوتِها وَ کَذلِکَ تُخرِجُونْ.»«زنده را از مُرده بيرون میآورد و مرده را از زنده، و زمین را پس از مردگیاش زنده میکند و این گونه (از قبرها) بیرون آورده میشوید.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #169, Divan e Shamsچشمِ بَد دور از آن رو که چو بِربود دلیهیچ سودش نکند چاره و لاحَولَ وَ لاما به دریوزهٔ حُسنِ تو ز دور آمدهایمماه را از رخِ پرنور بُوَد جود و سخامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #205گفت خادم را که در آخُر بروراست کُن بهرِ بهیمه(۳۲) کاه و جوگفت: لاحَوْل، این چه افزونْ گفتن است؟از قدیم این کارها کارِ من است(۳۲) بهیمه: حیوانِ چهارپا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #169, Divan e Shamsماه بشنود دعایِ من و کفها برداشتپیشِ ماهِ تو و میگفت: مرا نیز، مَهامَه و خورشید و فلکها و معانیّ و عقولسویِ ما محتشماناند و به سویِ تو گدامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1247, Divan e Shamsدی مُنَجِّم گفت: دیدم طالعی داری تو سَعد(۳۳)گفتمش: آری ولیک از ماهِ روزافزونِ خویشمَه که باشد با مَهِ ما؟ کز جمال و طالعشنَحسِ اکبر، سَعدِ اکبر گشت بر گردونِ خویش(۳۳) سَعد: خجسته، مبارک------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #169, Divan e Shamsغیرتت لب بِگَزید و به دلم گفت: «خموش»دلِ من تن زد و بنشست و بیفکند لِوامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1534میلِ مجنون پیشِ آن لیلی روانمیلِ ناقه(۳۴) پس، پیِ کُرّه دوانیک دَم ار مجنون ز خود غافل بُدیناقه گردیدیّ و واپس آمدی(۳۴) ناقه: شترِ ماده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #169, Divan e Shamsآینه زیرِ بغل زن، چو ببینی زشتیورنه بدنام کُنی آینه را، ای مولامَه و خورشید و فلکها و معانیّ و عقولسویِ ما محتشماناند و به سویِ تو گدامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3065, Divan e Shamsجهان چو آینه پرنقشِ توست، اما کو به رویِ خوبِ تو بیآینه تماشایی؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستینیستی بر، گر تو ابله نیستیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #93نقشِ جانِ خویش میجُستم بسیهیچ میننمود نقشم از کسیگفتم آخر آینه از بهرِ چیست؟تا بداند هر کسی کو چیست و کیست؟آینهٔ آهن برای پوستهاستآینهٔ سیمایِ جان، سنگیبهاست آینهٔ جان نیست اِلّـا رویِ یار رویِ آن یاری که باشد ز آن دیارمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #34آینهات، دانی چرا غمّاز نیست؟زآنکه زنگار از رُخَش ممتاز نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #72آینهٔ دل، چون شود صافی و پاک نقشها بینی بُرون از آب و خاک«رجوع به قصّه رنجور»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1321 بازگرد و قصّهٔ رنجور گو با طبیبِ آگهِ سَتّارخو نبضِ او بگرفت و واقف شد ز حال که امیدِ صحّتِ او بُد مُحال گفت: هر چِت دل بخواهد، آن بکن تا رود از جسمت این رنجِ کهنهرچه خواهد خاطرِ تو، وامَگیر تا نگردد صبر و پرهیزت زَحیر صبر و پرهیز این مرض را، دان زیان هرچه خواهد دل، درآرَش در میان این چنین رنجور را، گفت ای عمو حق تَعالیٰ، اِعْمَلُوا ماٰ شِئتُمُقرآن کریم، سورهٔ فصلت (۴۱)، آیهٔ ۴۰Quran, Fussilat(#41), Line #40«… مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»«… هر چه مىخواهيد بكنيد، او به كارهايتان بيناست.»گفت: رُو هین خیر بادَت جانِ عَم من تماشایِ لبِ جو میروم بر مرادِ دل همی گشت او بر آب تا که صحّت را بیابد فتحِ باب بر لبِ جُو صوفیی بنشسته بود دست و رُو میشُست و پاکی میفزود او قفااَش دید، چون تخییلیای(۳۵) کرد او را آرزوی سیلیای بر قفایِ صوفیِ حمزهپَرَست(۳۶)راست میکرد از برایِ صَفعْ(۳۷) دست کآرزو را، گر نرانم تا رَوَدآن طبیبم گفت کآن علّت شودسیلیاش اندر بَرَم در معرکهزآنکه لاٰتُلْقُوا بِاَیْدیٰ تَهْلُکَه قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۹۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #195«وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ.»«در راه خدا انفاق كنيد و خويشتن را به دست خويش به هلاكت ميندازيد و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد.»تَهْلُکَهست این صبر و پرهیز ای فلانخوش بکوبَش، تن مزن چون دیگران چون زدش سیلی، برآمد یک طَراق(۳۸)گفت صوفی: هَیهَی ای قَوّادِ عاق(۳۹)خواست صوفی تا دو سه مُشتش زندسَبْلَت و ریشش یکایک بَرکَنَد خلق، رنجورِ دِق و بیچارهاندوز خِداعِ(۴۰) دیو، سیلیبارهاند(۴۱) جمله در ایذایِ(۴۲) بیجُرمان حریصدر قفایِ(۴۳) همدگر جویان نَقیص(۴۴) (۳۵) تخییلی: آدم خیالاتی(۳۶) حمزهپَرَست: کسی که آش بلغور را بسیار دوست دارد. در اینجا کنایه از آدم شکمباره است.(۳۷) صَفع: پسگردنی(۳۸) طَراق: صدایی که از کوفتن و شکستن چیزی نظیر چوب و استخوان برآید. صدای زدن تازیانه و امثال آن.(۳۹) قَوّادِ عاق: بیناموس نافرمان(۴۰) خِداع: حیلهگری(۴۱) سیلیباره: کسی که میل فراوانی به زدن سیلی دارد. در اینجا مراد کسی است که خوی آزار و تهاجم بسیار داشته باشد.(۴۲) ایذا: اذیت کردن(۴۳) قفا: پشت گردن، پسِ سر(۴۴) نَقیص: عیبجویی------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1355گر چه آن صوفی پُر آتش شد ز خشم لیک او بر عاقبت انداخت چشم اوّلِ صف بر کسی مانَد به کام کو نگیرد دانه، بیند بندِ دام حَبَّذا(۴۵) دو چشمِ پایانبینِ راد(۴۶) که نگه دارند تن را از فَساد (۴۵) حَبَّذا: خوشا(۴۶) راد: حکیم، فرزانه، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1339 ای زننده بیگناهان را قفا در قفایِ خود نمیبینی جزا؟ ای هوا را طبِّ خود پنداشته بر ضعیفان صَفْع(۴۷) را بگماشته بر تو خندید آنکه گفتت: این دَواست اوست کآدَم را به گندم رهنماست که خورید این دانه ای دو مُسْتَعین بهرِ دارو، تا تَکُوناٰ خالِدین «شیطان گفت ای دو یاری طلب (آدم و حوّا) به عنوان دوا از دانهٔ گندم بخورید تا جاودانه مانید.»قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۰Quran, Al-A'raaf(#7), Line #20«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ»«پس شيطان آن دو را وسوسه كرد، تا شرمگاهشان را كه از آنها پوشيده بود در نظرشان آشكار كند. و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت منع كرد تا مباد از فرشتگان يا جاويدانان شويد.»اوش لغزانید و او را زد قفا آن قفا واگشت و، گشت این را جزا اوش لغزانید سخت اندر زَلَق(۴۸) لیک پشت و دستگیرش بود حقکوه بود آدم، اگر پُر مار شد کانِ تِریاق(۴۹) است و بیاِضرار شد تو که تِریاقی نداری ذرّهای از خلاصِ خود چرایی غرّهای؟ آن توکُّل کو خلیلانه تو را و آن کرامت چون کلیمت از کجا؟ تا نبرّد تیغت اسمٰعیل را تا کُنی شَهْراه(۵۰)، قعرِ نیل را گر سعیدی از مَناره اوفتید بادش اندر جامه افتاد و رهید چون یقینت نیست آن بخت، ای حسن تو چرا بر باد دادی خویشتن؟ زین مَناره صد هزاران همچو عاد درفتادند و سَر و سِر باد داد سرنگون افتادگان را زین مَنار مینگر تو صد هزار اندر هزار تو رَسَن بازی نمیدانی یقین شُکرِ پاها گُوی و میرُو بر زمین پَر مساز از کاغذ و از کُه مَپَر که در آن سودا بسی رفتهست سَر (۴۷) صَفْع: سیلی(۴۸) زَلَق: لغزیدن(۴۹) تِریاق: پادزهر(۵۰) شَهْراه: شاهراه------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1378فعل آتش را نمیدانی تو، بَرْد(۵۱)گِردِ آتش با چنین دانش مگردعلم دیگ و آتش ار نبود تو رااز شَرَر نه دیگ مانَد، نه اَبا(۵۲)آب، حاضر باید و فرهنگ نیزتا پزد آن دیگ سالم در اَزیز(۵۳)(۵۱) بَرْد: دورباش(۵۲) اَبا: آش(۵۳) اَزیز: به جوش آمدن دیگ------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1355گرچه آن صوفی پُر آتش شد ز خشملیک او بر عاقبت انداخت چشم اوّلِ صف بر کسی مانَد به کامکو نگیرد دانه، بیند بندِ دام حَبَّذا(۵۴) دو چشمِ پایانبینِ راد(۵۵)که نگه دارند تن را از فَسادآن ز پایاندیدِ احمد بود کودید دوزخ را همینجا مو به مو دید عرش و کرسی و جَنّات راتا درید او پَردهٔ غَفْلات(۵۶) را گر همی خواهی سلامت از ضررچشم ز اوّل بند و پایان را نگرتا عدمها ار ببینی جمله هستهستها را بنگری محسوس، پست این ببین باری که هر کِش عقل هستروز و شب در جستجویِ نیست است در گدایی طالبِ جودی که نیستبَر دکانها طالبِ سودی که نیستدر مزارع طالبِ دخلی که نیست در مَغارِس(۵۷) طالبِ نخلی که نیست در مدارس طالبِ علمی که نیست در صَوامِع(۵۸) طالبِ حِلْمی که نیست هستها را سویِ پس افگندهاند نیستها را طالباند و بندهاند زآنکه کان و مَخْزنِ صُنعِ خدا نیست غیرِ نیستی در اِنجلا(۵۹) پیش ازین رَمزی بگُفتستیم از این این و آن را تو یکی بین، دو مَبین گفته شد که هر صِناعتگر(۶۰) که رُست(۶۱) در صِناعت جایگاهِ نیست جُست جُست بَنّا موضعی ناساخته گشته ویران، سقفها انداخته جُست سَقّا کوزهای کِش آب نیست وآن دُروگر(۶۲)، خانهای کِش باب نیست وقتِ صید اندر عدم بُد حملهشان از عدم آنگه گریزان جملهشان چون امیدت لاست، زو پرهیز چیست؟ با انیسِ طَمْعِ خود اِستیز چیست؟ چون انیسِ طَمْعِ تو آن نیستی است از فنا و نیست، این پرهیز چیست؟ گر انیسِ «لاٰ» نهیی، ای جان به سِر در کمینِ «لاٰ» چرایی منتظر؟ زآنکه داری، جمله دل برکندهای شَستِ دل در بحرِ «لاٰ» افکندهای پس گریز از چیست زین بحرِ مراد؟ که به شستت(۶۳) صد هزاران صید داد از چه نامِ برگ را کردی تو مرگ؟ جادویی بین که نمودت مرگ برگ هر دو چشمت بست سِحرِ صَنعتش تا که جان را در چَهْ آمد رغبتش در خیالِ او ز مکرِ کردگار جمله صحرا فوقِ چَهْ زهر است و مار لاٰجَرَم چَهْ را پناهی ساختست تا که مرگ او را به چاه انداختهست آنچه گفتم از غلطهات، ای عزیز هم برین بشنو دَمِ عطّار نیز (۵۴) حَبَّذا: خوشا(۵۵) راد: حکیم، فرزانه، جوانمرد(۵۶) پَردهٔ غَفْلات: پردهٔ همهویتشدگیها، پردهٔ پندار(۵۷) مَغارِس: قلمستان و جای نهالکاری(۵۸) صَوامع: جمع صومعه(۵۹) اِنجلا: مخفّفِ اِنجلاء به معنی روشن و آشکار شدن(۶۰) صِناعتگر: صاحب حرفه و پیشه و هنر(۶۱) رُست: رویید، در اینجا به ظهور آمد.(۶۲) دُروگر: دُرودگر، نجّار(۶۳) شَست: قلاب ماهیگیری-------------------------مجموع لغات:(۱) روتُرُش: عبوس، اخمو(۲) لَته: پارچهٔ کهنه، ژنده. لَته بر پای پیچیدن: خود را پای شکسته وانمود کردن.(۳) قَفا: پسِ گردن(۴) فریضه: امرِ واجب(۵) سَلَّمَ اللهُ عَلَیْک: سلام خدا بر تو باد. خدا بر تو درود فرستاد.(۶) مَهپاره: کنایه از زیبارو(۷) یُحْیِی الْـمَوْتیٰ: زنده میکند مردگان را، برگرفته از آياتِ قرآن كريم.(۸) لاحَوْلَ وَ لا: لاحَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بالله: هیچ نیرو و قدرت (یا جنبشی) نیست مگر به ارادهٔ خداوند. این ذکر معمولاً در مقام بیم و هراس و حیرت گفته میشود. (۹) دریوزه: گدایی(۱۰) جود و سخا: بخشش و کَرَم(۱۱) لب گزیدن: اظهار غضب، دعوت کردن به سکوت(۱۲) تن زدن: خاموش شدن(۱۳) لِوا: مخفّفِ لِواء به معنی پرچم، بیرق. «افکندنِ لِوا» کنایه از تسلیم شدن و سازگاری کردن است.(۱۴) خسته کرد: زخمی نمود، مجروح کرد(۱۵) دَمْدَمه: مکر و فریب(۱۶) کِشان: که ایشان(۱۷) زِرِه: در اینجا مراد حلقهها و دوایری که بر سطح آب نمایان میشود.(۱۸) مَزاد: به معنی مزایده و به معرض فروش نهادن است.(۱۹) حَبر: دانشمند، دانا(۲۰) سَنی: رفیع، بلندمرتبه(۲۱) مَصْقُول: صیقلیافته(۲۲) شاهد: زیبارو(۲۳) آیینه در نمد کشیدن: منظور روی تافتن و چشم بر هم نهادن است.(۲۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۲۵) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۲۶) حَدید: آهن(۲۷) ناداشت: بی همه چیز، آنکه هیچ صفت خوب ندارد، بیشرم، بیاعتقاد(۲۸) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن(۲۹) سَعد: خجسته، مبارک؛ مقابلِ نحس(۳۰) رَشَد: به راه راست رفتن(۳۱) مُخْرِجُالْحَیّ: بیرونآورندهٔ زنده(۳۲) بهیمه: حیوانِ چهارپا(۳۳) سَعد: خجسته، مبارک(۳۴) ناقه: شترِ ماده(۳۵) تخییلی: آدم خیالاتی(۳۶) حمزهپَرَست: کسی که آش بلغور را بسیار دوست دارد. در اینجا کنایه از آدم شکمباره است.(۳۷) صَفع: پسگردنی(۳۸) طَراق: صدایی که از کوفتن و شکستن چیزی نظیر چوب و استخوان برآید. صدای زدن تازیانه و امثال آن.(۳۹) قَوّادِ عاق: بیناموس نافرمان(۴۰) خِداع: حیلهگری(۴۱) سیلیباره: کسی که میل فراوانی به زدن سیلی دارد. در اینجا مراد کسی است که خوی آزار و تهاجم بسیار داشته باشد.(۴۲) ایذا: اذیت کردن(۴۳) قفا: پشت گردن، پسِ سر(۴۴) نَقیص: عیبجویی(۴۵) حَبَّذا: خوشا(۴۶) راد: حکیم، فرزانه، جوانمرد(۴۷) صَفْع: سیلی(۴۸) زَلَق: لغزیدن(۴۹) تِریاق: پادزهر(۵۰) شَهْراه: شاهراه(۵۱) بَرْد: دورباش(۵۲) اَبا: آش(۵۳) اَزیز: به جوش آمدن دیگ(۵۴) حَبَّذا: خوشا(۵۵) راد: حکیم، فرزانه، جوانمرد(۵۶) پَردهٔ غَفْلات: پردهٔ همهویتشدگیها، پردهٔ پندار(۵۷) مَغارِس: قلمستان و جای نهالکاری(۵۸) صَوامع: جمع صومعه(۵۹) اِنجلا: مخفّفِ اِنجلاء به معنی روشن و آشکار شدن(۶۰) صِناعتگر: صاحب حرفه و پیشه و هنر(۶۱) رُست: رویید، در اینجا به ظهور آمد.(۶۲) دُروگر: دُرودگر، نجّار(۶۳) شَست: قلاب ماهیگیری
When we think about getting to know somebody, our minds often go to spending time with them, asking them questions about their life, about what they value, what they love. But the beloved Sufi poet, Rumi, offers us a surprising nugget of wisdom in this regard: you truly get to know another by what you are able to say in their presence. Check out the show and start to put this timeless wisdom into practice today. If you feel fed by the show, please support Mindfulness+ by sharing with a friend, leaving a review or making a tax-deductible donation to Lower Lights School of Wisdom. We're grateful for your support! Want more guidance from Thomas? Come to our monthly online practitioners retreat. Have a practice question for Thomas? Leave a voicemail Voicemail. We would love to hear from you.
Get Pasterds Merch @ Meaningless Apparel: https://meaninglessapparel.etsy.com PASTERDS LINKS: Pasterds Website: www.ingloriouspasterds.com Pasterds Twitter: www.twitter.com/PasterdsPodcast Michael Twitter: www.twitter.com/mjbaysinger Pasterds Threads: https://www.threads.net/ingloriouspasterds Michael Threads: https://www.threads.net/mjbaysinger Matt Threads: https://www.threads.net/the_big_lemattski Brad Threads: https://www.threads.net/polleycracker Josh Threads: https://www.threads.net/thejmcasey Lucas Threads: https://www.threads.net/lucallen Instagram: www.instagram.com/ingloriouspasterds Facebook: www.facebook.com/pasterdspodcast SUPPORT US ON PATREON TO JOIN THE PASTERDS PUB: http://www.patreon.com/pasterdspodcast LEAVE US A VOICEMAIL FOR ASK A PASTERD: 484-PASTERD Yep. That's (484)727-8373 WANT MORE HOT CONTENT?!? HEAD OVER TO PATREON TO GET ACCESS TO OUR ARCHIVED SPINOFF PODCASTS: Tao Te Matt, Deep Thoughts w/ Michael, Rumi-nations, Hymns of Reconstruction, TERD Talk & More! http://www.patreon.com/pasterdspodcast
Your task is not to seek for love, but merely to seek and find all the barriers within yourself that you have built against it. — Rumi / become the person Mr. Right is looking for / What's the barrier keeping us from receiving Divine Love? / the mantra is the third rail / if we are hearing wisdom daily then when suffering comes we'll be able to process it and grow / everyone was getting delivered except Daksha (what was his barrier?) SB 6.5.21-35
Get Pasterds Merch @ Meaningless Apparel: https://meaninglessapparel.etsy.com PASTERDS LINKS: Pasterds Website: www.ingloriouspasterds.com Pasterds Twitter: www.twitter.com/PasterdsPodcast Michael Twitter: www.twitter.com/mjbaysinger Pasterds Threads: https://www.threads.net/ingloriouspasterds Michael Threads: https://www.threads.net/mjbaysinger Matt Threads: https://www.threads.net/the_big_lemattski Brad Threads: https://www.threads.net/polleycracker Josh Threads: https://www.threads.net/thejmcasey Lucas Threads: https://www.threads.net/lucallen Instagram: www.instagram.com/ingloriouspasterds Facebook: www.facebook.com/pasterdspodcast SUPPORT US ON PATREON TO JOIN THE PASTERDS PUB: http://www.patreon.com/pasterdspodcast LEAVE US A VOICEMAIL FOR ASK A PASTERD: 484-PASTERD Yep. That's (484)727-8373 WANT MORE HOT CONTENT?!? HEAD OVER TO PATREON TO GET ACCESS TO OUR ARCHIVED SPINOFF PODCASTS: Tao Te Matt, Deep Thoughts w/ Michael, Rumi-nations, Hymns of Reconstruction, TERD Talk & More! http://www.patreon.com/pasterdspodcast