POPULARITY
017-Al Israa _097 a la Fin - Imam Assane SARR by XamSaDine
017-Al Israa _082 au 096 - Imam Assane SARR by XamSaDine
017-Al Israa_067 au 081 - Imam Assane SARR by XamSaDine
017-Al Israa _055 au 066 - Imam Assane SARR by XamSaDine
017-Al Israa _040 au 054 - Imam Assane SARR by XamSaDine
017-Al Israa _028 au 039 - Imam Assane SARR by XamSaDine
017-Al Israa _013 au 027 - Imam Assane SARR by XamSaDine
017-Al Israa _001 au 012 - Imam Assane SARR by XamSaDine
GANGUAN JIWA, SIHIR & PENYAKIT 'AIN (Pembahasan Syariat & Medis) # . Memang benar jin bisa menganggu manusia, bahkan bisa masuk ke tubuh, tapi mindset kurang tetap adalah "setiap ada yang semacam stress atau gangguan jiwa" PASTI gangguan jin, . Padahal bisa jadi dia stress, depresi, tidak menerima tadkir Allah, akhirnya iman lemah dan jiwa lemah, akhirnya ruqyah terus-menerus tanpa memperbaiki sisi psikologisnya juga, Jika jiwa dan iman kuat (ruqyah mandiri) jin akan lari sendiri, karena hukum asal jin takut dengan manusia . Manusia Lebih Mulia Daripada Jin, Jadi Mengapa Takut? . -Karena Allah telah memuliakan manusia atas segala makhluk . -Manusia yang lebih dahulu takut, sehingga jin berani, misalnya takur lewat pohon angker Padahal aslinya jin takut dengan manusia . “Dan sesungguhnya telah Kami muliakan anak-anak Adam, Kami angkut mereka di daratan dan di lautan , Kami beri mereka rezki dari yang baik-baik dan Kami lebihkan mereka dengan kelebihan yang sempurna atas kebanyakan makhluk yang telah Kami ciptakan.” (Al-Israa' : 70). . Jangan takut dengan Jin dan setan . Maksudnya: takut yang tidak beralasan, semisal melewati jalan yang gelap, melewati kuburan atau pohon yang angker dengan alasan ada jin atau setan yang akan menganggu atau menakut-nakuti. Ini tidak benar, krna aslinya jin yang takut kepada manusia. hanya saja karena manusia lemah imannya dan takut dahulu sehingga mereka menjadi berani kpda manusia. . Rasulullah Shallallahu ‘alaihi wa sallam bersabda, . “Sungguh, aku benar-benar melihat setan dari kalangan jin dan manusia lari dari ‘Umar” . Jadi mulai sekarang tidak perlu takut berlebihan jika lewat kuburan, tempat angker dan sebagainya. Kalau takutnya wajar, semisal takut dibegal atau dirampok lewat jalan gelap dan sepi, maka ini wajar.
برنامه شماره ۹۸۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۲۴ اکتبر ۲۰۲۳ - ۳ آبان ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۸۴ بر روی این لینک کلیک کنید برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۸۴ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید. PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید. مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsنامِ شتر به تُرکی چه بْوَد؟ بگو: «دَوا»(۱)نامِ بچهش چه باشد؟ او خود پیاش دوا(۲)ما زادهٔ قضا و، قضا مادرِ همهستچون کودکان دوان شدهایم از پیِ قضاما شیر از او خوریم و همه در پیاش پَریمگر شرق و غرب تازد، ور جانبِ سما(۳)طبلِ سفر زدهست، قدم در سفر نهیمدر حفظ و در حمایت و در عصمتِ(۴) خدادر شهر و در بیابان، همراهِ آن مَهیمای جان غلام و بندهٔ آن ماهِ خوشلقاآنجاست شهر کآن شَهِ ارواح میکَشَدآنجاست خان و مان که بگوید خدا: «بیا»کوته شود بیابان، چون قبله او بُوَدپیش و سپس چمن بُوَد و سروِ دلرباکوهی که در ره آید، هم پُشت خَم دهدکِای قاصدانِ معدنِ اجلال(۵)، مرحباهمچون حریر، نرم شود سنگلاخِ راهچون او بُوَد قلاوزِ(۶) آن راه و پیشواما سایهوار در پیِ آن مه، دوان شدیمای دوستانِ همدل و همراه، اَلصَّلادل را رفیقِ ما کند آنکس که عذر هستزیرا که دل سبک بُوَد و چُست(۷) و تیزپا(۸)دل مصر میرود که به کشتیش وهم نیستدل مکّه میرود که نجوید مِهاره(۹) رااز لنگیِ تن است و ز چالاکیِ دل استکز تن نَجُست حقّ و ز دل جُست آن وفاامّا کجاست آن تنِ همرنگِ جان شده؟آب و گِلی شدهست بر ارواح، پادشاارواح خیره مانده که این شوره خاک بیناز حدِّ ما گذشت و مَلِک گشت و مُقتَداچه جای مقتدا؟ که بدانجا که او رسیدگر پا نهیم پیش، بسوزیم در شَقا(۱۰)این در گمان نبود، در او طعن میزدیمدر هیچ آدمی مَنِگر خوار، ای کیا(۱۱)ما همچو آب در گُل و ریحان، روان شویمتا خاکهایِ تشنه ز ما بردهد گیابی دست و پاست خاک، جگرگرم(۱۲) بهرِ آبزین رو دوان دوان رَوَد آن آب جویهاپستانِ آب میخَلَد، ایرا(۱۳) که دایه اوستطفلِ نبات را طَلَبد دایه جا به جاما را ز شهرِ روح، چنین جذبهها کشیددر صد هزار منزل، تا عالمِ فناباز از جهانِ روح، رسولان همیرسندپنهان و آشکارا، بازآ به اَقرِبا(۱۴)یارانِ نو گرفتی و ما را گذاشتیما بیتو ناخوشیم، اگر تو خوشی ز ماای خواجه این ملالتِ تو ز آهِ اَقرِباستبا هر که جُفت گردی، آنَت کند جداخاموش کن که همّتِ ایشان پیِ تو استتأثیرِ همّت است تَصاریفِ ابتلا(۱۵)(۱) دَوا: دَوَه واژهای ترکی به معنی شتر(۲) دَوا: دوان، دونده(۳) سما: سماء، آسمان(۴) عصمت: نگهداری و حفاظت(۵) اجلال: جلال و شکوه زندگی(۶) قلاوز: قلاووز، راهنما، پیشاهنگ(۷) چُست: چالاک(۸) تیزپا: تندرو، بادپا(۹) مِهاره: جمعِ مُهر به معنی کُرّهٔ اسب، در اینجا هر مرکوب اهلی و رام شده.(۱۰) شَقا: بدبختی(۱۱) کیا: بزرگ(۱۲) جگرگرم: مجازاً تشنه(۱۳) ایرا: زیرا(۱۴) اَقرِبا: اَقرِباء، جمعِ قریب، نزدیکان، خویشان(۱۵) تَصاریف: جمعِ تصریف به معنی تغییر دادن و بالا و پایین کردن. تَصاریفِ ابتلا یعنی انواع و اقسامِ ابتلائات، رویدادها.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsنامِ شتر به تُرکی چه بْوَد؟ بگو: «دَوا»نامِ بچهش چه باشد؟ او خود پیاش دواما زادهٔ قضا و، قضا مادرِ همهستچون کودکان دوان شدهایم از پیِ قضاما شیر از او خوریم و همه در پیاش پَریمگر شرق و غرب تازد، ور جانبِ سمامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۱۶) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۱۶) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیشِ چوگانهایِ حُکمِ کُنفَكانمیدویم اندر مکان و لامکانقرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲Quran, Yaseen(#36), Line #82«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #804تو به هر صورت که آیی بیستی(۱۷) که، منم این، واللَّـه آن تو نیستییک زمان تنها بمانی تو ز خَلقدر غم و اندیشه مانی تا به حَلقاین تو کی باشی؟ که تو آن اَوْحَدی(۱۸)که خوش و زیبا و سرمستِ خودی(۱۷) بیستی: باِیستی(۱۸) اَوْحَد: یگانه، یکتا------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3460خویش را صافی کن از اوصافِ خود تا ببینی ذاتِ پاک صافِ خود مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۹)(۱۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۲۰)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۲۰) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۱)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۲۱) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۲۲) که بگویید از طریقِ انبساط (۲۲) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۲۳) بپذیرکارِ او کُنْ فَیکون است نه موقوفِ علل(۲۳) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsطبلِ سفر زدهست، قدم در سفر نهیمدر حفظ و در حمایت و در عصمتِ خدادر شهر و در بیابان، همراهِ آن مَهیمای جان غلام و بندهٔ آن ماهِ خوشلقاآنجاست شهر کآن شَهِ ارواح میکَشَدآنجاست خان و مان که بگوید خدا: «بیا»پرسیدنِ معشوقی از عاشقِ غریبِ خود که از شهرها کدام شهر را خوشتر یافتی و انبوهتر و محتشمتر و پُر نعمتتر و دلگشاتر؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3808گفت معشوقی به عاشق کِای فَتیٰ تو به غُربت دیدهیی بس شهرها پس کدامین شهر زآنها خوشتر است؟ گفت: آن شهری که در وَی دلبر استهر کجا باشد شَهِ ما را بِساط هست صحرا، گر بُوَد سَمُّ الْخِیاط(۲۴) هر کجا که یوسفی باشد چو ماه جنّت است، ارچه که باشد قعرِ چاه(۲۴) سَمُّ الخِیاط: سوراخ سوزن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsکوته شود بیابان، چون قبله او بُوَدپیش و سپس چمن بُوَد و سروِ دلرباکوهی که در ره آید، هم پُشت خَم دهدکِای قاصدانِ معدنِ اجلال، مرحباهمچون حریر، نرم شود سنگلاخِ راهچون او بُوَد قلاوزِ آن راه و پیشوامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2626قبله را چون کرد دستِ حق عِیان پس، تحرّی(۲۵) بعد ازین مردود دان هین بگردان از تحرّی رُو و سر که پدید آمد مَعاد و مُسْتَقَر(۲۶) یک زمان زین قبله گر ذاهِل(۲۷) شوی سُخرهٔ(۲۸) هر قبلهٔ باطل شوی (۲۵) تَحَرّی: جستجو(۲۶) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۲۷) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۲۸) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بیمزد------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۲۹) تیه(۳۰) ماندهیی بر جای، چل سال ای سفیه(۳۱) میروی هر روز تا شب هَروَله(۳۲) خویش میبینی در اوّل مرحله نگذری زین بُعد، سیصد ساله تو تا که داری عشقِ آن گوساله تو (۲۹) حَرّ: گرما، حرارت(۳۰) تیه: بیابان شنزار و بی آب و علف، صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۳۱) سَفیه: نادان، بیخرد(۳۲) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2051چشم دزدیدی ز نورِ ذُالْجَلال اینْت(۳۳) جهلِ وافر و، عینِ ضَلال شُه(۳۴) بر آن عقل و، گُزینش که تو راست چون تو کانِ جهل را کُشتن سزاست گاوِ زرّین بانگ کرد، آخِر چه گفت؟ کاحمقان را این همه رغبت شگُفت(۳۳) اینْت: این تو را(۳۴) شُه: کلمهای است برای اظهار نفرت و کراهت.------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2554مؤمنان در حشر گویند: ای مَلَک نَی که دوزخ بود راهِ مُشْتَرَک؟ مؤمن و کافر بر او یابد گذار ما ندیدیم اندرین رَه، دود و نار(۳۵) نَک بهشت و بارگاهِ ایمنی پس کجا بود آن گذرگاهِ دَنی(۳۶)؟پس مَلَک گوید که آن رَوْضۀ(۳۷) خُضَر(۳۸) که فلان جا دیدهاید اندر گُذَر دوزخ آن بود و، سیاستگاهِ سخت بر شما شد باغ و بُستان و درخت(۳۵) نار: آتش(۳۶) دَنی: پست، ناکس، حقیر(۳۷) رَوضه: باغ، بهشت(۳۸) خُضَر: سبز------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1360گر همی خواهی سلامت از ضررچشم ز اوّل بند و پایان را نگرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2173کز همه نومید گشتم ای خدا اول و آخِر توییّ و منتهامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اوّل و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیانهمانطور که عظمت بینهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsما سایهوار در پیِ آن مه، دوان شدیمای دوستانِ همدل و همراه، اَلصَّلادل را رفیقِ ما کند آنکس که عذر هستزیرا که دل سبک بُوَد و چُست و تیزپادل مصر میرود که به کشتیش وهم نیستدل مکّه میرود که نجوید مِهاره رااز لنگیِ تن است و ز چالاکیِ دل استکز تن نَجُست حقّ و ز دل جُست آن وفامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #188تفرقه در روحِ حیوانی بُوَد نَفْسِ واحد، روحِ انسانی بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #411جانِ حیوانی ندارد اتّحادتو مَجو این اتّحاد از روحِ بادمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4120کار و باری که ندارد پا و سرترک کن، هی پیر خَر، ای پیرْ خَرغیرِ پیر، استاد و سرلشکر مبادپیرِ گردون(۳۹) نی، ولی پیرِ رَشاد(۴۰)در زمان، چون پیر را شُد زیردست روشنایی دید آن ظلمتْپَرَست شرط، تسلیم است، نه کارِ دراز سود نَبْوَد در ضَلالت(۴۱) تُرکتاز من نجویم زین سپس راهِ اثیر(۴۲) پیر جویم، پیر جویم، پیر، پیر پیر، باشد نردبانِ آسمان تیر، پَرّان از که گردد؟ از کمان نه ز ابراهیم، نمروِد گران(۴۳) کرد با کرکس سفر بر آسمان؟ از هوا، شد سویِ بالا او بسی لیک بر گردون نَپَرَّد کرکسی گفتش ابراهیم: ای مردِ سفر کرکست من باشم، اینت خوبتر چون ز من سازی به بالا نردبان بیپریدن بَر رَوی بر آسمان آنچنانکه میرود تا غرب و شرق بی ز زاد و راحِله(۴۴)، دل همچو برق (۳۹) پیرِ گردون: شخصی که با گذرِ روزگار پیر و سالمند شده باشد، پیرِ تقویمی(۴۰) رَشاد: هدایت(۴۱) ضَلالت: گمراهی(۴۲) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.(۴۳) گران: سنگین، غلیظ، قوی، در اینجا مراد گرانجان (فرومایه) است.(۴۴) راحِله: مرکوب، بار و بنهٔ مسافر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsامّا کجاست آن تنِ همرنگِ جان شده؟آب و گِلی شدهست بر ارواح، پادشامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1383مسجدست آن دل، که جسمش ساجدست یارِ بَد خَرُّوبِ(۴۵) هر جا مسجدست(۴۵) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران میکند.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #385چون چنین وسواس دیدی، زود زودبا خدا گَرد و، درآ اندر سجودسَجدهگَه را تَر کُن از اشکِ روانکِای خدا تو وارَهانَم زین گمانآن زمان کِت امتحان مطلوب شدمسجدِ دینِ تو، پُر خَرُّوب شدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsما همچو آب در گُل و ریحان، روان شویمتا خاکهایِ تشنه ز ما بردهد گیابی دست و پاست خاک، جگرگرم بهرِ آبزین رو دوان دوان رَوَد آن آب جویهاپستانِ آب میخَلَد، ایرا که دایه اوستطفلِ نبات را طَلَبد دایه جا به جامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1741تشنگان گر آب جویند از جهان آب جوید هم به عالَم تشنگانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsباز از جهانِ روح، رسولان همیرسندپنهان و آشکارا، بازآ به اَقرِبایارانِ نو گرفتی و ما را گذاشتیما بیتو ناخوشیم، اگر تو خوشی ز ماای خواجه این ملالتِ تو ز آهِ اَقرِباستبا هر که جُفت گردی، آنَت کند جدامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1725, Divan e Shamsنگفتمت مرو آنجا که آشنات منمدر این سرابِ فنا چشمهٔ حیات منموگر به خشم روی صد هزار سال ز منبه عاقبت به من آیی که منتهات منمنگفتمت که به نقشِ جهان مشو راضیکه نقشبندِ سراپردهٔ رضات منممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsنامِ شتر به تُرکی چه بْوَد؟ بگو: «دَوا»نامِ بچهش چه باشد؟ او خود پیاش دوامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات، دورنورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نورمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۴۶)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی.او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A'raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانتبه کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.»گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت: پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بیخبر نبود.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A'raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»(۴۶) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #200, Divan e Shamsما زادهٔ قضا و، قضا مادرِ همهستچون کودکان دوان شدهایم از پیِ قضامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارِغ(۴۷) و ایمن(۴۸) که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو میخورم تو غم مَخَوربر تو من مشفقترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو، شَه کند بس جستجو(۴۷) فارِغ: راحت و آسوده(۴۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #337پس دو چشمِ روشن ای صاحبنظرمر تو را صد مادرست و صد پدرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466پیشِ چوگانهایِ حُکمِ کُنفَكانمیدویم اندر مکان و لامکانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2921گفت موسی را به وحیِ دل خدا کای گُزیده دوست میدارم تو راگفت چه خِصلت بُوَد ای ذوالْکَرَم(۴۹) موجبِ آن؟ تا من آن افزون کنمگفت: چون طفلی به پیشِ والِده(۵۰)وقت قهرش دست هم در وَی زده(۴۹) ذوالْکَرَم: صاحبِ کرم و بخشش(۵۰) والِده: مادر------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #135طفلِ یک روزه همیداند طریقکه بگریم تا رسد دایهٔ شفیق(۵۱)تو نمیدانی که دایهٔ دایگانکم دهد بیگریه شیر او رایگان؟گفت فَلْیَبْکُوا کَثیراً، گوش دارتا بریزد شیرِ فضلِ کردگار برای زنده شدن به من زیاد گریه کنید تا لطیف شوید. پس این سخن را گوش کن تا شیرِ فضل و رحمت خداوند جاری شود.قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۸۲Quran, At-Tawba(#9), Line #82«فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ.»«به سزاى اعمالى كه انجام دادهاند بايد كه اندك بخندند و فراوان بگريند.»گریهٔ ابرست و سوزِ آفتاباُستن(۵۲) دنیا، همین دو رشته تاب(۵۳)(۵۱) شفیق: مهربان(۵۲) اُستُن: ستون(۵۳) تاب: فعل امر از مصدر تابیدن، یعنی به این دو امر توسّل جو.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shamsهزار ابرِ عنایت بر آسمانِ رضاستاگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1952دایه و مادر، بهانهجو بُوَدتا که کِی آن طفلِ او گریان شودطفلِ حاجاتِ شما را آفریدتا بنالید و شود شیرش پدیدگفت: اُدعُوا(۵۴) الله، بیزاری مباشتا بجوشد شیرهای مِهرهاشقرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰Quran, Al-Israa(#17), Line #110«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلاً.»«بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید (ذات یکتای او را خواندهاید) نیکوترینِ نامها (که این دو نام هم از آنهاست) فقط ویژهٔ اوست. و نمازِ خود را با صدای بلند و نیز با صدای آهسته مخوان و میان این دو (صدا) راهی میانه بجوی.»(۵۴) اُدْعُوا: بخوانید------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعل توست این غُصّههای دم به دماین بود معنی قَد جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّالقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2973اُشتُری گُم کردهای ای مُعْتَمدهرکسی زاُشْتُر نشانَت میدهدتو نمیدانی که آن اُشتر کجاستلیک دانی کاین نشانیها خطاستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #701من نخواهم دایه، مادر خوشتر استموسیام من، دایهٔ من مادر استمن نخواهم لطفِ مَه از واسطهکه هلاکِ قوم شد این رابطهمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1640طفلِ جان، از شیرِ شیطان باز کُنبعد از آنَش با مَلَک انباز کُنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shamsلب را ز شیرِ شیطان میکوش تا بشوییچون شسته شد، توانی پستانِ دل مکیدنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1252باغبان را خار چون در پای، رفت دزد، فرصت یافت کالا بُرد تَفْتچون ز حیرت رَست، باز آمد به راه دید بُرده دزد، رخت از کارگاهرَبَّنٰا اِنّٰا ظَلَمْنٰا گفت و آه یعنی آمد ظُلْمت و گُم گشت راهپس قضا(۵۵) ابری بُوَد خورشیدپوش شیر و اژدرها شود زو، همچو موشمن اگر دامی نبینم گاهِ حکم من نه تنها جاهلم در راهِ حکمای خُنُک(۵۶) آن کو نکوکاری گرفتزور را بگذاشت، او زاری گرفتگر قضا پوشد سیه، همچون شَبَتهم قضا دستت بگیرد عاقبتگر قضا صد بار، قصدِ جان کندهم قضا جانت دهد، درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زَنَدبر فرازِ چرخ، خرگاهت زنداز کرم دان این که میترساندتتا به مُلک ایمنی بنشاندت(۵۵) قضا: تقدیر و حُکمِ الهی(۵۶) خُنُک: خوشا(۵۷) خرگاه: خیمه بزرگ------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1634اندر آن کُه بود اشجار(۵۸) و ثِمار(۵۹)بس مُرودِ(۶۰) کوهی آنجا، بیشمارگفت آن درویش: یا رب با تو منعهد کردم زین نچینم در زَمَن(۶۱)جز از آن میوه که باد انداختشمن نچینم از درختِ مُنتعش(۶۲)مدتی بر نذرِ خود بودش وفاتا درآمد امتحاناتِ قضازین سبب فرمود: استثنا کنید(۶۳)گر خدا خواهد به پیمان برزنیدهر زمان دل را دگر مَیلی دهمهر نَفَس بر دل دگر داغی نهمکُلُّ اَصْباحٍ لَناٰ شَأْنٌ جَدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لایَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطهٔ مشیت من خارج نمیشود.قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۲۹Quran, Al-Rahman(#55), Line #29«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»«هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.»در حدیث آمد که دل همچون پَریستدر بیابانی اسیرِ صرصریست(۶۴)باد، پَر را هر طرف رانَد گِزافگَه چپ و، گَه راست با صد اختلافحدیث«إِنَّ هذَا القَلْبَ كَريشَةٍ بِفَلاةٍ مِنَ الأَرْضِ يُقِيْمُهَا الرّيحُ ظَهْراً لِبَطْنٍ.»«این قلب پَری را مانَد به هامون که باد، آن را زیر و زبر کند.»در حدیثِ دیگر این دل دان چنانکآبِ جوشان زآتش اندر قازغان(۶۵)هر زمان دل را دگر رایی بُوَدآن نَه از وَی، لیک از جایی بُوَد(۵۸) اَشجار: جمعِ شجر، بهمعنی درختان(۵۹) ثِمار: جمعِ ثمر، بهمعنی میوهها(۶۰) مُرود: مخفّف اِمرود، بهمعنی گلابی(۶۱) زَمَن: زمین(۶۲) مُنتعش: سرزنده، بانشاط، سالم(۶۳) استثنا کنید: انشاءالله بگویید، اگر خدا بخواهد بگویید.(۶۴) صَرصَر: باد سرد و سخت، باد تند(۶۵) قازغان: دیگ بزرگ، پاتیل-------------------------مجموع لغات:(۱) دَوا: دَوَه واژهای ترکی به معنی شتر(۲) دَوا: دوان، دونده(۳) سما: سماء، آسمان(۴) عصمت: نگهداری و حفاظت(۵) اجلال: جلال و شکوه زندگی(۶) قلاوز: قلاووز، راهنما، پیشاهنگ(۷) چُست: چالاک(۸) تیزپا: تندرو، بادپا(۹) مِهاره: جمعِ مُهر به معنی کُرّهٔ اسب، در اینجا هر مرکوب اهلی و رام شده.(۱۰) شَقا: بدبختی(۱۱) کیا: بزرگ(۱۲) جگرگرم: مجازاً تشنه(۱۳) ایرا: زیرا(۱۴) اَقرِبا: اَقرِباء، جمعِ قریب، نزدیکان، خویشان(۱۵) تَصاریف: جمعِ تصریف به معنی تغییر دادن و بالا و پایین کردن. تَصاریفِ ابتلا یعنی انواع و اقسامِ ابتلائات، رویدادها.(۱۶) نَفَخْتُ: دمیدم(۱۷) بیستی: باِیستی(۱۸) اَوْحَد: یگانه، یکتا(۱۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۲۰) حَدید: آهن(۲۱) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۲۲) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره(۲۳) نَفَخْتُ: دمیدم(۲۴) سَمُّ الخِیاط: سوراخ سوزن(۲۵) تَحَرّی: جستجو(۲۶) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۲۷) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۲۸) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بیمزد(۲۹) حَرّ: گرما، حرارت(۳۰) تیه: بیابان شنزار و بی آب و علف، صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۳۱) سَفیه: نادان، بیخرد(۳۲) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن(۳۳) اینْت: این تو را(۳۴) شُه: کلمهای است برای اظهار نفرت و کراهت.(۳۵) نار: آتش(۳۶) دَنی: پست، ناکس، حقیر(۳۷) رَوضه: باغ، بهشت(۳۸) خُضَر: سبز(۳۹) پیرِ گردون: شخصی که با گذرِ روزگار پیر و سالمند شده باشد، پیرِ تقویمی(۴۰) رَشاد: هدایت(۴۱) ضَلالت: گمراهی(۴۲) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.(۴۳) گران: سنگین، غلیظ، قوی، در اینجا مراد گرانجان (فرومایه) است.(۴۴) راحِله: مرکوب، بار و بنهٔ مسافر(۴۵) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران میکند.(۴۶) دَنی: فرومایه، پست(۴۷) فارِغ: راحت و آسوده(۴۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۴۹) ذوالْکَرَم: صاحبِ کرم و بخشش(۵۰) والِده: مادر(۵۱) شفیق: مهربان(۵۲) اُستُن: ستون(۵۳) تاب: فعل امر از مصدر تابیدن، یعنی به این دو امر توسّل جو.(۵۴) اُدْعُوا: بخوانید(۵۵) قضا: تقدیر و حُکمِ الهی(۵۶) خُنُک: خوشا(۵۷) خرگاه: خیمه بزرگ(۵۸) اَشجار: جمعِ شجر، بهمعنی درختان(۵۹) ثِمار: جمعِ ثمر، بهمعنی میوهها(۶۰) مُرود: مخفّف اِمرود، بهمعنی گلابی(۶۱) زَمَن: زمین(۶۲) مُنتعش: سرزنده، بانشاط، سالم(۶۳) استثنا کنید: انشاءالله بگویید، اگر خدا بخواهد بگویید.(۶۴) صَرصَر: باد سرد و سخت، باد تند(۶۵) قازغان: دیگ بزرگ، پاتیل
برنامه شماره ۹۷۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۲۵ ژوئیه ۲۰۲۳ - ۴ مرداد ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۷۱ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۷۱ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۷۱ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۷۱ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shamsمکن ای دوست، نشاید که بخوانند و نیاییو اگر نیز بیایی، بروی زود، نپاییهله ای دیده و نورم، گهِ آن شد که بشورمپیِ موسیِ تو طورم، شدی از طور، کجایی؟اگرم خصم بخندد، وگَرَم شِحنه(۱) ببنددتو اگر نیز به قاصد(۲) به غضب دست بخاییبه تو سوگند بخوردم، که ازین شیوه نگردمبکنم شور و بگردم، به خدا و به خداییبکن ای دوست چراغی، که به از اختر و چرخیبکن ای دوست طبیبی، که به هر درد دواییدلِ ویرانِ من اندر غلط، ار جغد درآیدبزند عکسِ تو بر وی، کند آن جغد هماییهله یک قوم بگریند، و یکی قوم بخندندرهِ عشقِ تو ببندند به استیزه نماییاگر از خشم بجنگی وگر از خصم بلنگیو اگر شیر و پلنگی تو هم از حلقهٔ ماییبه بد و نیکِ زمانه، نجهد عشق ز خانهنَبُوَد عشق فسانه، که سماییست، سماییچو مرا درد دوا شد، چو مرا جور وفا شدچو مرا ارض سما شد، چه کنم طالَ بقایی(۳)؟سَحَرَالْعَیْن(۴) چه باشد، که جهان خشک نماید* برِ عام و برِ عارف چو گلستانِ رضاییهله این ناز رها کن، نَفَسی روی به ما کننَفَسی ترکِ دغا کن، چه بُوَد مکر و دغایی؟هله خاموش، که تا او لبِ شیرین بگشایدبکند هر دو جهان را خضرِ وقت سقایی* قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۱۶Quran, Al-A'raaf(#7), Line #116«قَالَ أَلْقُوا ۖ فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ.»«گفت: شما بيفكنيد. چون افكندند، ديدگان مردم را جادو كردند و آنان را ترسانيدند و جادويى عظيم آوردند.»(۱) شِحنه: داروغه، پاسبان(۲) به قاصد: از روی قصد، دانسته(۳) طالَ بقا: عمرش دراز باد(۴) سَحَرَالْعَیْن: سحر کرد چشمها را، اقتباس از آیهٔ ۱۱۶ سوره اعراف، مجازاً هر چیز بیرونی که به دید ذهن ما، یا به چشم سحر شدهٔ ما، ما را از حوادث مصون میدارد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shamsمکن ای دوست، نشاید که بخوانند و نیاییو اگر نیز بیایی، بروی زود، نپاییهله ای دیده و نورم، گهِ آن شد که بشورمپیِ موسیِ تو طورم، شدی از طور، کجایی؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shamsای دل به ادب بنشین، برخیز ز بدخوییزیرا به ادب یابی آن چیز که میگوییمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341گرچه با تو، شه نشیند بر زمینخویشتن بشناس و، نیکوتر نشینمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #79بیادب تنها نه خود را داشت بدبلکه آتش در همه آفاق(۵) زد(۵) آفاق: جمع اُفُق------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی، او زبان، نی جنس توگوشها را حق بفرمود: اَنصِتُوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید اَنْصِتواتا زبانْتان من شَوَم در گفتوگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2756, Divan e Shamsای وصلِ تو اصلِ شادمانیکان صورتهاست، وین معانییک لحظه مَبُر ز بنده، که نیستبیآب سفینه(۶) را روانی(۷)من مصحفِ(۸) باطلم ولیکنتصحیح شوم، چو تو بخوانی(۶) سفینه: کشتی(۷) روانی: روش، راه رفتن، روان بودن(۸) مُصحف: قرآن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #344صورتی را چون به دل ره میدهنداز ندامت آخرش دَه میدهند(۹)(۹) دَه دادن: منزجر شدن------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #804تو به هر صورت که آیی بیستیکه، منم این، واللَّـه آن تو نیستییک زمان تنها بمانی تو ز خَلقدر غم و اندیشه مانی تا به حَلقاین تو کی باشی؟ که تو آن اَوْحَدیکه خوش و زیبا و سرمستِ خودیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2756, Divan e Shamsیک یوسفِ بیکس است و صد گرگامّا برهد، چو تو شُبانیهر بار بپرسیَم که چونی؟با اشکم و رویِ زعفرانیاین هر دو نشان برایِ عام استپیشت چه نشان، چه بینشانیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2380مُستَمِع(۱۰) چون تازه آمد بیمَلالصد زبان گردد به گفتن، گُنگ و لال(۱۰) مُستَمِع: شنونده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2756, Divan e Shamsناگفته، حدیث بشنوی توننوشته، قباله(۱۱) را بخوانیبیخواب تو واقعه نماییبیآب سفینهها برانیخاموش، ثنا و لابه کم کنکز غیب رسید لَنْ تَرانی(۱۲)قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۴۳Quran, Al-A'raaf(#7), Line #143«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ»«چون موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: اى پروردگار من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد. به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهى ديد. چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد كرد و موسى بيهوش بيفتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.»(۱۱) قباله: سند(۱۲) لَنْ تَرانی: اشاره به آیهٔ ۱۴۳، سورهٔ اعراف(۷)------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1791دل که او بستۀ غم و خندیدن استتو مگو کو لایقِ آن دیدن استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #427جُرم بر خود نِهْ، که تو خود کاشتیبا جزا و عدلِ حق کن آشتیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4326تو چو عزم دین کنی با اِجتِهاددیو، بانگت بر زند اندر نَهادکه مَرو زآن سو، بیندیش ای غَوی(۱۳)که اسیر رنج و درویشی شویبینوا گردی، ز یاران وابُریخوار گردیّ و پشیمانی خوریتو ز بیمِ بانگِ آن دیوِ لعینواگُریزی در ضَلالت(۱۴) از یقین(۱۳) غَوی: گمراه(۱۴) ضَلالت: گمراهی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4343بانگِ دیوان، گلّهبانِ اشقیاست(۱۵)بانگِ سلطان، پاسبانِ اولیاستتا نیآمیزد، بدین دو بانگِ دورقطرهای از بحرِ خوش با بحرِ شور(۱۵) اشقیا: بدبختان------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۱۶)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A'raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.»گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت: پروردگارا، ما به خود ستم کردیم. و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بیخبر نبود.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A'raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»در گُنه، او از ادب پنهانْش کرد زآن گُنَه بر خود زدن، او بَر بخَورد(۱۶) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4726هرچه گویی ای دَمِ هستی از آنپردهٔ دیگر بر او بستی، بدانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #433جَوْقجَوْق(۱۷) و، صف صف از حرص و شتابمُحْتَرِز(۱۸) زآتش، گُریزان سویِ آبلاجَرَم ز آتش برآوردند سر اِعْتبار اَلْاِعتبار ای بیخبر بانگ میزد آتش ای گیجانِ گول من نیام آتش، منم چشمهٔ قبول چشمبندی کردهاند ای بینظر در من آی و هیچ مگریز از شَرَرای خلیل اینجا شَرار و دود نیست جز که سِحر و خُدعهٔ(۱۹) نمرود نیست چون خلیلِ حق اگر فرزانهای آتش آبِ توست و تو پروانهای (۱۷) جَوْقجَوْق: دستهدسته(۱۸) مُحتَرِز: دورى كننده، پرهیز کننده(۱۹) خُدعه: نیرنگ، حیله------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟زآن عَوانِ(۲۰) مُقتَضی(۲۱) که شهوت استدل اسیرِ حرص و آز و آفت استزان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهرِ توست راهدر خبر بشنو تو این پندِ نکوبَیْنَ جَنْبَیْکُمْ لَکُمْ اَعْدیٰ عَدُوتو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آنعمل کن: «سرسختترین دشمن شما در درون شماست».حدیث«اَعْدیٰ عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»طُمطراقِ(۲۲) این عدو مشنو، گریزکو چو ابلیس است در لَجّ و ستیزبر تو او، از بهرِ دنیا و نَبَردآن عذابِ سَرمَدی(۲۳) را سهل کردچه عجب گر مرگ را آسان کنداو ز سِحرِ خویش، صد چندان کندسِحْر، کاهی را به صنعت کُه کندباز، کوهی را چو کاهی میتندزشتها را نغز(۲۴) گرداند به فنّنغزها را زشت گرداند به ظنّکارِ سِحر اینست کو دَم میزندهر نَفَس، قلبِ(۲۵) حقایق میکندآدمی را خر نماید ساعتیآدمی سازد خری را، و آیتیاینچنین ساحر درون توست و سِرّاِنَّ فی الْوَسواس سِحْراً مُسْتَتِرّچنین ساحری در باطن و درون تو نهان است، همانا در وسوسهگری نفس، سحری نهفته شده است.اندر آن عالَم که هست این سِحرهاساحران هستند جادوییگشااندر آن صحرا که رُست این زَهرِ ترنیز روییدهست تِریاق(۲۶) ای پسرگویدت تریاق: از من جُو سپَرکه ز زهرم من به تو نزدیکترگفتِ او، سحرست و ویرانیِ توگفتِ من، سحرست و دفعِ سِحرِ او(۲۰) عَوان: مأمور(۲۱) مُقتَضی: خواهشگر(۲۲) طُمطراق: سروصدا، نمایشِ شکوه و جلال، آوازه، خودنمایی(۲۳) سَرمَد: جاوید، همیشگی(۲۴) نغز: خوب، نیکو، لطیف(۲۵) قلب: تغییر دادن و دیگرگون کردن چیزی، واژگون ساختن چیزی(۲۶) تریاق: ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضد سم به کار میرفته، پادزهر.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله میروید زِ بُن(۲۷)بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِه(۲۷) بُن: ریشه------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3132پس قلم بنوشت که هر کار رالایقِ آن هست تأثیر و جزاکژ روی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدتراستی آری، سعادت زایدتحدیث«جَفَّ القَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #638, Divan e Shamsچنان گشت و چنین گشت، چنان راست نیایدمدانید که چونید، مدانید که چندیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۲۸) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۲۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shamsچو مرا درد دوا شد، چو مرا جور وفا شدچو مرا ارض سما شد، چه کنم طالَ بقایی؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shamsلذّتِ بیکرانهای است، عشق شدهست نامِ اوقاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَتطَوقِ اَعْطَیناکَ آویزِ برتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shamsسَحَرَالْعَیْن چه باشد، که جهان خشک نمایدبرِ عام و برِ عارف چو گلستانِ رضاییقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۱۳ تا ۱۲۲Quran, Al-A'raaf(#7), Line #113-122«وَجَاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ» (١١٣)«جادوگران نزد فرعون آمدند و گفتند: اگر غلبه يابيم، ما را پاداشى هست؟»«قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» (١١۴)«گفت: آرى، و شما از مقربان خواهيد بود.»«قَالُوا يَا مُوسَىٰ إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَإِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ» (١١۵)«گفتند: اى موسى، آيا نخست تو مىافكنى، يا ما بيفكنيم؟»«قَالَ أَلْقُوا ۖ فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ» (١١۶)«گفت: شما بيفكنيد. چون افكندند، ديدگان مردم را جادو كردند و آنان را ترسانيدند و جادويى عظيم آوردند.»«وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ ۖ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ» (١١۷)«و به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را بيفكن. به ناگاه ديدند كه همه جادوهايشان را مىبلعد.»«فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (١١٨)«پس حق به ثبوت رسيد و كارهاى آنان باطل شد.»«فَغُلِبُوا هُنَالِكَ وَانْقَلَبُوا صَاغِرِينَ» (١١٩)«در همان جا مغلوب شدند، و خوار و زبون بازگشتند.»«وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ» (١٢٠)«جادوگران به سجده وادار شدند.»«قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ» (١٢١)«گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم؛»«رَبِّ مُوسَىٰ وَهَارُونَ» (١٢٢)«پروردگار موسى و هارون.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۹)(۲۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۳۰)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۳۰) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۳۱)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۳۱) حَدید: آهن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۳۲) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۳۲) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shamsمکن ای دوست، نشاید که بخوانند و نیاییو اگر نیز بیایی، بروی زود، نپاییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1414گفت: پس من نیستم معشوقِ تومن به بُلغار و مرادت در قُتو(۳۳)عاشقی تو بر من و، بر حالتیحالت اندر دست نبود، یا فتیپس نیَم کلّیِ مطلوبِ تو منجزوِ مقصودم تو را اندر زَمَن(۳۴)(۳۳) قُتو: جعبه یا صندوق(۳۴) زَمَن: زمان، روزگار------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1428عاشقِ حالی، نه عاشق بر مَنیبر امیدِ حال برمن میتَنیآنکه یک دَم کم، دمی کامل بودنیست معبود خلیل، آفِل بودوآنکه آفِل باشد و، گه آن و ایننیست دلبر، لااُحِبُّ الْآفِلینقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Al-An'aam(#6), Line #76«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.»«چون شب او را فروگرفت، ستارهاى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4142طالبِ اویی، نگردد طالبت چون بمُردی طالبت شد مَطْلبتزندهیی، کِی مُردهشُو شُویَد تو را؟ طالبی کِی مطلبت جُوید تو را اندرین بحث ار خِرَد رهْبین بُدی فخرِ رازی رازدانِ دین بُدی مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1897کژ وزیدنِ باد بر سلیمان علیهالسَّلام به سبب زَلَّتِ او باد بر تختِ سلیمان رفت کژ پس سلیمان گفت: بادا کژ مَغَژ(۳۵) باد هم گفت: ای سیلمان کژ مرو ور روی کژ، از کژم خشمین مشو این ترازو بهرِ این بنهاد حق تا رَوَد انصاف ما را در سَبَق(۳۶) از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنم همچنین تاجِ سلیمان میل کرد(۳۷)روزِ روشن را بر او چون لَیْل کرد گفت: تاجا کژ مشو بر فرقِ منآفتابا کم مشو از شرقِ منراست میکرد او به دست آن تاج را باز کژ میشد بر او تاج ای فَتیٰ هشت بارش راست کرد و گشت کژ گفت: تاجا چیست آخِر؟ کژ مَغَژ گفت: اگر صد رَه کنی تو راست، من کژ روم، چون کژروی ای مؤتَمَن(۳۸)پس سلیمان اَندرونه راست کرد دل بر آن شهوت که بودش، کرد سرد بعد از آن تاجش همآن دَم راست شد آنچنانکه تاج را میخواست شد بعد از آنَش کژ همی کرد او به قصد تاج وا میگشت تارَکجو(۳۹) به قصد هشت کَرَّت(۴۰) کژ بکرد آن مهترش راست میشد تاج بر فرقِ سرش(۳۵) مَغَژ: فعل امر از غژیدن به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.(۳۶) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همه امکانات، درس یک روزه، مسابقه.(۳۷) میل کرد: کج شد(۳۸) مُؤتَمَن: امین، کسی که مورد اعتماد باشد.(۳۹) تارَک: فرق سر(۴۰) کَرَّت: بار، دفعه------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3756لیک بعضی رو سویِ دُم کردهاند گر چه سَر اصل است، سَر گم کردهاندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1819دوست دارد یار، این آشفتگیکوششِ بیهوده بِهْ از خُفتِگیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #409آنکه ارزد صید را، عشق است و بسلیک او کَی گنجد اندر دامِ کس؟تو مگر آییّ و صیدِ او شویدام بگذاری، به دامِ او رویعشق میگوید به گوشم پستپست(۴۱)صید بودن خوشتر از صیّادی استگُولِ(۴۲) من کن خویش را و غِرّه(۴۳) شوآفتابی را رها کن، ذَرّه شو(۴۱) پستپست: آهستهآهسته(۴۲) گُول: ابله، نادان(۴۳) غِرّه: فریفته------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلاش(۴۴) نیستلیک تو آیِس مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»(۴۴) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مفلس------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقلِ کُلّ را گفت: مازاغَ الْبَصَرعقلِ جزوی میکند هر سو نظرعقلِ مازاغ است نورِ خاصگانعقلِ زاغ استادِ گورِ مردگانقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم لغزش نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1254, Divan e Shamsمن تواَم، تو منی ای دوست، مرو از بَرِ خویشخویش را غیر مَیَنگار و مَران از دَرِ خویشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shamsهله ای دیده و نورم، گهِ آن شد که بشورمپیِ موسیِ تو طورم، شدی از طور، کجایی؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #909در حَذَر شوریدنِ شُور و شَر است رَوْ توکّل کن، توکّل بهتر استبا قضا پنجه مَزَن ای تند و تیزتا نگیرد هم قضا با تو ستیزمُرده باید بود پیشِ حکمِ حقتا نیاید زخم، از رَبُّ الفَلَق(۴۵)(۴۵) رَبُّ الفَلَق: پروردگار صبحگاه------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2162, Divan e Shamsدگرباره بشوریدم بدآنسانم به جانِ توکه هر بندی که بربندی، بدرّانم به جانِ تومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shamsجهان طور است و من موسی، که من بیهوش و او رقصان(۴۶)ولیکن این کسی داند که بر میقاتِ(۴۷) من گرددبرآمد آفتابِ جان که خیزید ای گرانجانانکه گر بر کوه برتابم، کمین ذرّاتِ من گردد(۴۶) رقصان: اشاره به کوه طور و تجّلی خداوند بر آن و شکافتن کوه.(۴۷) میقات: وقت دیدار------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shamsاگرم خصم بخندد، وگَرَم شِحنه ببنددتو اگر نیز به قاصد به غضب دست بخاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419فعلِ تو که زاید از جان و تنتهمچو فرزندت بگیرد دامنتمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۴۸) ضرورت هم توییبیضرورت گر خوری، مُجرِم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۴۹) آن بده(۴۸) مُفتی: فتوا دهنده(۴۹) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsآفتابی که ز هر ذرّه طلوعی داریکوهها را جهتِ ذرّه شدن میساییچه لطیفی، و ز آغاز چنان جبّاریچه نهانی و عجب این که در این غوغاییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shamsبه تو سوگند بخوردم، که ازین شیوه نگردمبکنم شور و بگردم، به خدا و به خداییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shamsهر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آردشیرینتر و نادرتر زان شیوه پیشینشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبرعاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فِعلِ توست این غُصّههای دَمبهدَماین بُوَد معنیِّ «قَدْ جَفَّ الْقَلَم»حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3151معنی جَفَّ القَلَم کی آن بودکه جفاها با وفا یکسان بود؟بَل جفا را هم جفا جَفَّ الْقَلَموآن وفا را هم وفا جَفَّ الْقَلَمقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷Quran, Al-Israa#17), Line #7«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا.»«اگر نيكى كنيد به خود مىكنيد، و اگر بدى كنيد به خود مىكنيد.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3138بلکه معنی آن بُوَد جَفَّ الْقَلَمنیست یکسان پیشِ من عدل و ستممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133کژ روی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدتراستی آری، سعادت زایدتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخِ وجودِ من ازین گردش فرو مانَدبگردانَد مرا آنکَس که گردون را بگردانَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2281, Divan e Shamsای از تو خاکی تن شده، تَن فکرت و گفتن شدهوز گفت و فکرت بس صُوَر در غیب آبستن شدهمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #616گر بپرّانیم تیر، آن نی ز ماستما کمان و تیراندازش خداست این نه جبر، این معنیِ جَبّاری استذکرِ جَبّاری، برایِ زاری استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بینهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار، صدرِ توست راهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shamsبکن ای دوست چراغی، که به از اختر و چرخیبکن ای دوست طبیبی، که به هر درد دواییمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدآبِ رحمت بایدت، رُو پست شووآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۵۰) ای پسر(۵۰) فِرو مآ: نایست------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۵۱) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همیخواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۵۱) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257همچنین هر شهوتی اندر جهانخواه مال و، خواه جاه و، خواه نانهر یکی زینها تو را مستی کندچون نیابی آن، خُمارت میزنداین خُمارِ غم، دلیلِ آن شده ستکه بدان مفقود، مستیّات بُدهستجز به اندازهٔ ضرورت، زین مگیرتا نگردد غالب و، بر تو امیرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105همچو مستی، کو جنایتها کندگوید او: معذور بودم من ز خَود گویدش لیکن سبب ای زشتکاراز تو بُد در رفتنِ آن اختیار بیخودی نآمَد به خود، توش خواندیاختیارت خود نشد، توش راندیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در میرمد از بیمِ دلقخوابِ نسیان(۵۲) کِی بُوَد با بیمِ حَلق؟لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواهکه بُوَد نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن … .»(۵۲) نسیان: فراموشی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shamsدلِ ویرانِ من اندر غلط، ار جغد درآیدبزند عکسِ تو بر وی، کند آن جغد هماییمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #566عکس، چندان باید از یارانِ خَوشکه شوی از بحرِ بیعکس، آبکَشعکس، کَاوّل زد، تو آن تقلید دانچون پیاپی شد، شود تحقیق آنتا نشد تحقیق، از یاران مَبُراز صدف مَگْسَل، نگشت آن قطره، دُرّمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3094خانهیی را کِش دریچهست آن طرفدارد از سَیْرانِ آن یوسف شرف هین دریچه سویِ یوسف باز کنوز شکافش فُرجهیی(۵۳) آغاز کن عشقْورزی، آن دریچه کردن استکز جمالِ دوست، سینه روشن است پس هماره رویِ معشوقه نگراین به دستِ توست، بشنو ای پدر راه کن در اندرونها خویش رادور کن ادراکِ غیراندیش را کیمیا داری، دوایِ پوست کُندشمنان را زین صِناعت(۵۴) دوست کُن چون شدی زیبا، بدآن زیبا رسیکه رهاند روح را از بیکسی(۵۳) فُرجه: تماشا(۵۴) صِناعت: هنر، پیشه، کار------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3416نیست زندانی، وَحِشتر(۵۵) از رَحِمناخوش و تاریک و پُرخون و وَخِم(۵۶) چون گشادت حق دریچه سویِ خویشدر رَحِم هر دَم فزاید تَنْت بیش اندر آن زندان، ز ذوقِ بیقیاسخوش شگُفت از غِرْسِ(۵۷) جسمِ تو حواسزآن رَحِم بیرون شدن بر تو درشتمیگریزی از زِهارش(۵۸) سویِ پشتراهِ لذّت از درون دان نه از بُرونابلهی دان جُستنِ قصر و حُصون(۵۹)(۵۵) وَحِش: وحشتزا(۵۶) وَخِم: ناسازگار، ناموافق، کراهتانگیز(۵۷) غِرْسِ: نهال، قلمه(۵۸) زِهار: شرمگاه، در اینجا مراد دهانهٔ رَحِم است.(۵۹) حُصون: جمعِ حِصن به معنی دِژ، قلعه------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsبه گردِ تو چو نگردم، به گردِ خود گردمبه گردِ غصّه و اندوه و بختِ بد گردم-------------------------مجموع لغات:(۱) شِحنه: داروغه، پاسبان(۲) به قاصد: از روی قصد، دانسته(۳) طالَ بقا: عمرش دراز باد(۴) سَحَرَالْعَیْن: سحر کرد چشمها را، اقتباس از آیهٔ ۱۱۶ سوره اعراف، مجازاً هر چیز بیرونی که به دید ذهن ما، یا به چشم سحر شدهٔ ما، ما را از حوادث مصون میدارد.(۵) آفاق: جمع اُفُق(۶) سفینه: کشتی(۷) روانی: روش، راه رفتن، روان بودن(۸) مُصحف: قرآن(۹) دَه دادن: منزجر شدن(۱۰) مُستَمِع: شنونده(۱۱) قباله: سند(۱۲) لَنْ تَرانی: اشاره به آیهٔ ۱۴۳، سورهٔ اعراف(۷)(۱۳) غَوی: گمراه(۱۴) ضَلالت: گمراهی(۱۵) اشقیا: بدبختان(۱۶) دَنی: فرومایه، پست(۱۷) جَوْقجَوْق: دستهدسته(۱۸) مُحتَرِز: دورى كننده، پرهیز کننده(۱۹) خُدعه: نیرنگ، حیله(۲۰) عَوان: مأمور(۲۱) مُقتَضی: خواهشگر(۲۲) طُمطراق: سروصدا، نمایشِ شکوه و جلال، آوازه، خودنمایی(۲۳) سَرمَد: جاوید، همیشگی(۲۴) نغز: خوب، نیکو، لطیف(۲۵) قلب: تغییر دادن و دیگرگون کردن چیزی، واژگون ساختن چیزی(۲۶) تریاق: ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضد سم به کار میرفته، پادزهر.(۲۷) بُن: ریشه(۲۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۲۹) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۳۰) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۱) حَدید: آهن(۳۲) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۳۳) قُتو: جعبه یا صندوق(۳۴) زَمَن: زمان، روزگار(۳۵) مَغَژ: فعل امر از غژیدن به معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال.(۳۶) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همه امکانات، درس یک روزه، مسابقه.(۳۷) میل کرد: کج شد(۳۸) مُؤتَمَن: امین، کسی که مورد اعتماد باشد.(۳۹) تارَک: فرق سر(۴۰) کَرَّت: بار، دفعه(۴۱) پستپست: آهستهآهسته(۴۲) گُول: ابله، نادان(۴۳) غِرّه: فریفته(۴۴) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مفلس(۴۵) رَبُّ الفَلَق: پروردگار صبحگاه(۴۶) رقصان: اشاره به کوه طور و تجّلی خداوند بر آن و شکافتن کوه.(۴۷) میقات: وقت دیدار(۴۸) مُفتی: فتوا دهنده(۴۹) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۵۰) فِرو مآ: نایست(۵۱) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۵۲) نسیان: فراموشی(۵۳) فُرجه: تماشا(۵۴) صِناعت: هنر، پیشه، کار(۵۵) وَحِش: وحشتزا(۵۶) وَخِم: ناسازگار، ناموافق، کراهتانگیز(۵۷) غِرْسِ: نهال، قلمه(۵۸) زِهار: شرمگاه، در اینجا مراد دهانهٔ رَحِم است.(۵۹) حُصون: جمعِ حِصن به معنی دِژ، قلعه
برنامه شماره ۹۶۹ گنج حضور اجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۱۱ ژوئیه ۲۰۲۳ - ۲۱ تیر ۱۴۰۲ برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۹ بر روی این لینک کلیک کنید. برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۹ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید. PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۹ (نسخهی مناسب پرینت رنگی) فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۹ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید) برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما(۱و۲)، قدر تو باری(۳) صنماما همه پابستهٔ(۴) تو، شیرشکاری صنمادلبرِ بیکینهٔ ما، شمعِ دلِ سینهٔ مادر دو جهان، در دو سرا، کار تو داری صنماذرّه به ذرّه برِ تو، سجدهکنان بر درِ توچاکر و یاریگرِ(۵) تو، آه چه یاری صنماهر نَفَسی تشنهترم، بستهٔ جوعُ الْبَقَرم(۶)گفت که دریا بخوری؟ گفتم کآری(۷) صنماهر که ز تو نیست جدا، هیچ نمیرد به خداآنگه اگر مرگ بُوَد پیشِ تو باری صنمانیست مرا کار و دکان، هستم بیکارِ جهانزان که ندانم جزِ تو کارگزاری صنماخواه شب و خواه سحر، نیستم از هر دو خبرکیست خبر؟ چیست خبر؟ روزشماری صنماروز مرا دیدنِ تو، شب غمِ بُبریدنِ تواز تو شبم روز شود، همچو نهاری(۸) صنماباغِ پُر از نعمتِ من، گلبُنِ(۹) با زینتِ منهیچ ندید و نَبُوَد چون تو بهاری صنماجسمِ مرا خاک کنی، خاکِ مرا پاک کنیباز مرا نقش کنی، ماهعِذاری(۱۰) صنمافلسَفیَک(۱۱) کور شود، نور ازو دور شودزو ندمد سنبلِ دین، چون که نَکاری صنمافلسفی این هستیِ من، عارفِ تو مستیِ منخوبیِ این، زشتیِ آن، هم تو نگاری(۱۲) صنما(۱) صنم: بت، دلبر، معشوق (۲) صنما: ای معشوق(۳) باری: میبارانی، نازل میکنی(۴) پابسته: اسیر، محبوس(۵) یاریگر: یاریکننده، مساعد و موافق(۶) جوعُ البَقَر: بیماریی که شخص هرچه بخورد سیر نشود، کنایه از طلبِ بسیار.(۷) کآری: که آری(۸) نَهار: روز(۹) گلبُن: بوتهٔ گل، درختِ گل(۱۰) ماهعِذار: ماهسیما، ماهرو(۱۱) فلسَفیک: فلسفی حقیر و ناچیز(۱۲) نگاریدن: نگاشتن، نوشتن، رقم زدن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما، قدر تو باری صنماما همه پابستهٔ تو، شیرشکاری صنمادلبرِ بیکینهٔ ما، شمعِ دلِ سینهٔ مادر دو جهان، در دو سرا، کار تو داری صنماذرّه به ذرّه برِ تو، سجدهکنان بر درِ توچاکر و یاریگرِ تو، آه چه یاری صنمامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۱۳) بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُون است، نه موقوفِ علل(۱۳) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626کار من بیعلّت است و مستقیمهست تقدیرم نَه علّت، ای سَقیم(۱۴)عادتِ خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش، بنشانم به وقت(۱۴) سَقیم: بیمار------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساطکه: بگویید از طریقِ انبساطمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه، یعنی عدمتا ببینی صُنع(۱۵) و صانع(۱۶) را به همکارگه چون جایِ روشندیدگی(۱۷) استپس برونِ کارگه، پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعونِ عَنودلاجرم از کارگاهش کور بود(۱۵) صُنع: آفرینش(۱۶) صانع: آفریدگار(۱۷) روشندیدگی: روشنبینی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی، چو بیتوفیق بودهرچه او میدوخت، آن تفتیق(۱۸) بود(۱۸) تَفتیق: شکافتن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #837چشمها و گوشها را بستهاندجز مر آنها را که از خود رَستهاندجز عنایت که گشاید چشم را؟جز محبّت که نشاند خشم را؟جهدِ بی توفیق خود کس را مباددر جهان، وَاللهُ اَعلَم بِالسَّداد(۱۹)(۱۹) سَداد: راستی و درستی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبت نُطقِ موسی بُد بر اندازه، ولیکهم فزون آمد ز گفتِ یارِ نیکآن فزونی با خَضِر آمد شِقاق(۲۰)گفت: رَوْ تو مُکْثِری(۲۱) هذاٰ فِراققرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨) ، آیهٔ ٧٨Quran, Al-Kahf(#18), Line #78«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ …»«گفت: اين [زمان] جدايى ميان من و توست…»موسیا، بسیار گویی، دور شوور نه با من گُنگ باش و کور شوور نرفتی، وز ستیزه شِستهیی(۲۲)تو به معنی رفتهیی بگسستهییچون حَدَث کردی تو ناگه در نمازگویدت: سویِ طهارت رَوْ بتازوَر نرفتی، خشک، جُنبان میشویخود نمازت رفت پیشین(۲۳) ای غَوی(۲۴)(۲۰) شِقاق: جدایی و دشمنی(۲۱) مُکْثِر: پُرگو(۲۲) شِسته: مخفف نشسته است.(۲۳) پیشین: از پیش(۲۴) غَوی: گمراه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کُنی، من کم کنم تا تو با من روشنی، من روشنم مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #839, Divan e Shamsبی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن راصد سال گرم داری، نانش فطیر(۲۵) باشد(۲۵) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #313, Divan e Shamsجوابِ مشکلِ حیوان گیاه آمد و کاهکه تخمِ شهوتِ او شد خمیرمایه خوابخر از کجا و دمِ عشقِ عیسوی ز کجا؟که این گشاد ندادش مُفَتِّحُ الاَبواب(۲۶)که عشق خلعتِ جانست و طوقِ کَرَّمنا(۲۷)برای ملکِ وصال و برای رفعِ حجابقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Israa(#17), Line #70«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»«و محققاً ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را (بر مرکب) در برّ و بحر سوار کردیم و از غذاهای پاکیزه آنها را روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری بخشیدیم.»(۲۶) مُفَتِّحُ الاَبواب: گشایندهٔ درها، خدای تعالی(۲۷) کَرَّمنا: گرامی داشتیم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1746, Divan e Shamsخمیرکردهٔ یزدان کجا بماند خام؟خمیرمایه پذیرم، نه از فَطیرانم(۲۸)فَطیر چون کند او فاطِرُالسَّمٰوات(۲۹) استچو اخترانِ سماوات از مُنیرانم(۳۰)(۲۸) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.(۲۹) فاطِرُالسَّموات: شکافندهٔ آسمانها(۳۰) مُنیر: نور دهنده، درخشنده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2660, Divan e Shamsتویی فرزندِ جان، کارِ تو عشق استچرا رفتی تو و هر کاره(۳۱) گشتی؟(۳۱) هر کاره: کسی که هر کاری را بر اساس انگیزههای من ذهنیاش انجام دهد، همه کاره.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsهر که او عاشق جسم است، ز جان محروم استتلخ آید شِکَر، اندر دهن صفراییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1294سخت گیرد خامها مر شاخ راز آنکه در خامی، نشاید کاخ راچون بپخت وگشت شیرین، لبگزانسست گیرد شاخها را بعد از آنچون از آن اقبال، شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی مُلکِ جهانسختگیری و تعصّب خامی استتا جَنینی، کار، خونآشامی استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخِ وجودِ من ازین گردش فرو مانَدبگردانَد مرا آنکَس که گردون را بگردانَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3991وآنکه در ظلمت برانَد بارَگی(۳۲) برکنَد زآن نور دل، یکبارگی(۳۲) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2367هر که را افعالِ دام و دَد بُوَد بر کریمانَش گُمانِ بَد بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طُرُم(۳۳) عاریّتیستامر را طاق و طُرُم ماهیّتیستاز پیِ طاق و طُرُم، خواری کَشندبر امیدِ عِزّ در خواری خَوشندبر امیدِ عزِّ ده روزهٔ خُدوک(۳۴)گَردنِ خود کردهاند از غم، چو دوکچون نمیآیند اینجا که منم؟کاندرین عِزّ، آفتابِ روشنم(۳۳) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۳۴) خُدوک: پریشانی، پراکندگی خاطر از امورِ ناملایم------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢١٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هرکه نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمالِ(۳۵) خود، دو اسبه تاخت(۳۶)(۳۵) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمالخواهی(۳۶) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2065دست میدادش(۳۷) سخن، او بیخبرکه خبر هرزه بُوَد پیشِ نظراین خبرها از نظر خود نایب استبهرِ حاضر نیست، بهرِ غایب استهر که او اندر نظر موصول شداین خبرها پیشِ او معزول(۳۸) شد(۳۷) دست دادن: حاصل شدن، میّسر گشتن(۳۸) معزول: عزل شده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsخوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاهشیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsآفتابی که ز هر ذرّه طلوعی داریکوهها را جهتِ ذرّه شدن میساییچه لطیفی، و ز آغاز چنان جبّاریچه نهانی و عجب این که در این غوغاییمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢١۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنارِ بامی ای مستِ مُدامپَست بنشین یا فرود آ، وَالسَّلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دَمِ خوش را کنارِ بام دانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان(۳۹) را بزن، تا سر نهندمر کریمان را بده تا بَر(۴۰) دهندلاجَرَم(۴۱) حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و، اینها را مزیدساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۴۲)زآنکه جبّاران(۴۳) بُدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز(۳۹) لئیم: ناکس، فرومایه(۴۰) بَر: میوه(۴۱) لاجَرَم: به ناچار(۴۲) قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۴۳) جَبّار: ستمگر، ظالم------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بیحاصلاندر حضورِ حضرتِ صاحبدلانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفت: خُنُک تو را که تو در غمِ ما شدی دوتو(۴۴)کار تو راست در جهان ای بگزیده کارِ من(۴۴) دوتو: خمیده، دولا------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2214عقلِ جُزو، از کلّ گویا نیستیگر تقاضا بر تقاضا نیستیچون تقاضا بر تقاضا میرسدموجِ آن دریا بدینجا میرسدمولوی، دیوان شمس، غزل ۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #537, Divan e Shamsکاری نداریم ای پدر، جز خدمتِ ساقیِّ خودای ساقی افزون ده قدح، تا وارهیم از نیک و بدهر آدمی را در جهان آورد حق در پیشهایدر پیشهٔ بیپیشگی کردهست ما را نامزدهرروز همچون ذرّهها رقصان به پیشِ آن ضیا(۴۵)هرشب مثالِ اختران طوّافِ(۴۶) یارِ ماهخَد(۴۷)(۴۵) ضيا: نور(۴۶) طوّاف: چرخنده، گردنده(۴۷) ماهخَد: ماهچهره، زیبا رخسار------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطعِ سببعِزِّ درویش و، هلاکِ بولهبمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shams هزار ابرِ عنایت بر آسمانِ رضاستاگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنّت از اِلٰهگر همیخواهی، ز کَس چیزی مخواهچون نخواهی، من کفیلم مر تو راجَنَّتُالْمَأوىٰ(۴۸) و دیدارِ خداقرآن کریم، سورهٔ طلاق (۶۵)، آیهٔ ۳Quran, At-Taghaabun(#65), Line #3«... وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ... .»«... و هركه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است... .»(۴۸) جَنَّتُالْمَأوىٰ: يکی از بهشتهای هشتگانه------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3094 خانهیی را کِش دریچهست آن طرف دارد از سَیْرانِ آن یوسف شرف هین دریچه سویِ یوسف باز کن وز شکافش فُرجهیی(۴۹) آغاز کن عشقورزی، آن دریچه کردن است کز جمالِ دوست، سینه روشن است پس هماره رویِ معشوقه نگر این به دستِ توست، بشنو ای پدر (۴۹) فُرجه: تماشا------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۵۰)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A'raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.»گفت آدم که ظَلَمْنٰا نَفْسَنٰا او ز فعلِ حق نَبُد غافل چو ماقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A'raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيانديدگان خواهيم بود.» در گُنه، او از ادب پنهانْش کرد زآن گُنَه بر خود زدن، او بَر بخَورد(۵۰) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1404, Divan e Shamsکارِ مرا چو او کند، کارِ دگر چرا کنم؟چونکه چشیدم از لبش، یادِ شِکَر چرا کنم؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۵۱) ضرورت هم توییبیضرورت گر خوری، مُجرِم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۵۲) آن بده(۵۱) مُفتی: فتوا دهنده(۵۲) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #268حَزْم(۵۳)، سُوءالظن(۵۴) گفتهست آن رسولهر قَدَم را دام میدان ای فَضولرویِ صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی است، کم ران اُوستاخآن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟چون بتازد، دامش افتد در گلو(۵۳) حَزْم: دوراندیشی در امری، هوشیاری و آگاهی(۵۴) ظَن: حدس، گمان------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #277آن عصایِ حَزْم و استدلال راچون نداری دید، میکُن پیشواور عصایِ حَزْم و استدلال نیستبیعصا کَش بر سَرِ هر رَه مایستگام زآن سان نِهْ ،که نابینا نهدتا که پا از چاه و از سگ، وارهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بیجَهاتَت(۵۵)(۵۵) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١٨٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187ترک کن این جبر را که بس تهیستتا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۵۶)(۵۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۵۷)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۵۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۵۸)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۵۸) حَدید: آهن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۵۹) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۵۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما، قدر تو باری صنماما همه پابستهٔ تو، شیرشکاری صنمامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4607هرکه دیدِ او نباشد دفعِ مرگ دوست نَبْوَد، که نه میوهستش، نه برگکار آن کار است، ای مشتاقِ مست کاندر آن کار، اَر رسد مرگت خوش استشد نشانِ صِدقِ ایمان ای جوانآنکه آید خوش تو را مرگ اندر آنگر نشد ایمانِ تو ای جان چنیننیست کامل، رو بِجو اِکمالِ دینهر که اندر کارِ تو شد مرگدوستبر دلِ تو، بیکراهت دوست، اوستچون کراهت رفت، آن خود مرگ نیستصورتِ مرگ است و نُقلان کردنیست(۶۰)چون کراهت رفت، مُردن نفع شدپس درست آید که مُردن، دفع شد دوست حق است و، کسی کِش گفت اوکه تویی آنِ من و، من آنِ توحدیث«مَنْ كانَ للّٰـهِ كانَ اللّٰـهُ لَه.»«هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»گوش دار اکنون که عاشق میرسدبسته عشق، او را به حَبْلٍ مِنْ مَسَدقرآن کریم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آیات ۴ و ۵Quran, Al-Masad(#111), Line #4-5«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ.» «و زنش هيزمكش است. و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»چون بدید او چهرۀ صدرِ جهانگوییا پَرّیدَش از تن، مرغِ جانهمچو چوبِ خشک افتاد آن تنشسرد شد از فرقِ جان تا ناخنشهرچه کردند از بُخور و از گُلابنه بجنبید و، نه آمد در خِطابشاه چون دید آن مُزَعْفَر(۶۱) رویِ اوپس فرود آمد ز مَرکَب، سویِ اوگفت: عاشق دوست میجویَد به تَفت(۶۲)چونکه معشوق آمد، آن عاشق برفتعاشقِ حقّی و حق آنست کو چون بیاید، نبود از تو تایِ مو(۶۳) صد چو تو فانیست پیشِ آن نظرعاشقی بر نفیِ خود خواجه مگر؟سایهییّ و، عاشقی بر آفتاب شمس آید، سایه لا گردد شتاب(۶۰) نُقلان کردن: نقل کردن، انتقال یافتن(۶۱) مُزَعْفَر: زرد، زعفرانی(۶۲) تَفت: گرمی و حرارت(۶۳) تایِ مو: تارِ مو-------------------------مجموع لغات:(۱) صنم: بت، دلبر، معشوق (۲) صنما: ای معشوق(۳) باری: میبارانی، نازل میکنی(۴) پابسته: اسیر، محبوس(۵) یاریگر: یاریکننده، مساعد و موافق(۶) جوعُ البَقَر: بیماریی که شخص هرچه بخورد سیر نشود، کنایه از طلبِ بسیار.(۷) کآری: که آری(۸) نَهار: روز(۹) گلبُن: بوتهٔ گل، درختِ گل(۱۰) ماهعِذار: ماهسیما، ماهرو(۱۱) فلسَفیک: فلسفی حقیر و ناچیز(۱۲) نگاریدن: نگاشتن، نوشتن، رقم زدن(۱۳) نَفَخْتُ: دمیدم(۱۴) سَقیم: بیمار(۱۵) صُنع: آفرینش(۱۶) صانع: آفریدگار(۱۷) روشندیدگی: روشنبینی(۱۸) تَفتیق: شکافتن(۱۹) سَداد: راستی و درستی(۲۰) شِقاق: جدایی و دشمنی(۲۱) مُکْثِر: پُرگو(۲۲) شِسته: مخفف نشسته است.(۲۳) پیشین: از پیش(۲۴) غَوی: گمراه(۲۵) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.(۲۶) مُفَتِّحُ الاَبواب: گشایندهٔ درها، خدای تعالی(۲۷) کَرَّمنا: گرامی داشتیم(۲۸) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.(۲۹) فاطِرُالسَّموات: شکافندهٔ آسمانها(۳۰) مُنیر: نور دهنده، درخشنده(۳۱) هر کاره: کسی که هر کاری را بر اساس انگیزههای من ذهنیاش انجام دهد، همه کاره.(۳۲) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب(۳۳) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۳۴) خُدوک: پریشانی، پراکندگی خاطر از امورِ ناملایم(۳۵) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمالخواهی(۳۶) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۳۷) دست دادن: حاصل شدن، میّسر گشتن(۳۸) معزول: عزل شده(۳۹) لئیم: ناکس، فرومایه(۴۰) بَر: میوه(۴۱) لاجَرَم: به ناچار(۴۲) قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۴۳) جَبّار: ستمگر، ظالم(۴۴) دوتو: خمیده، دولا(۴۵) ضيا: نور(۴۶) طوّاف: چرخنده، گردنده(۴۷) ماهخَد: ماهچهره، زیبا رخسار(۴۸) جَنَّتُالْمَأوىٰ: يکی از بهشتهای هشتگانه(۴۹) فُرجه: تماشا(۵۰) دَنی: فرومایه، پست(۵۱) مُفتی: فتوا دهنده(۵۲) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۵۳) حَزْم: دوراندیشی در امری، هوشیاری و آگاهی(۵۴) ظَن: حدس، گمان(۵۵) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی(۵۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۵۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۵۸) حَدید: آهن(۵۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۶۰) نُقلان کردن: نقل کردن، انتقال یافتن(۶۱) مُزَعْفَر: زرد، زعفرانی(۶۲) تَفت: گرمی و حرارت(۶۳) تایِ مو: تارِ مو
In Episode 6 of the great miracle of Al Israa' and Al Mi^raj, Hajjah Faten will inform about the Important matters that prophet Muhammad understood from the kalam ( speech ) of Allah during the Prophet ascension to the upper heavens and beyond.
Melansir dari laman about islam, profesor Aqidah dan Filsafat Islam di Universitas Al-Azhar, Syekh Ahmad Ash-Sharabasi: - Rajab Al Fard - Rajab Mudar - Rajab Al-Haram - Bulan Rajab adalah bulan Al-Israa dan Al-Miraj Kritik, pesan, dan saran hubungi ke IG: @dessisurya26 --- Send in a voice message: https://anchor.fm/dessi-surya/message
Recitation from Sura Al Israa
Thursday Thoughts- Today is the 27th day of Rajab, the day we celebrate and reflect the Night Journey of the Prophet as. Join Maha as she reflects on some lessons from this miraculous journey, Al Israa wel Me'raj.
Allah, the al Mighty granted prophet Muhammad with great miracles, one of which is the miracle of Al Israa' and Al Mi^raj . In the first episode Hajjah Faten El Dana will provide an explanation of the verse of the Qur'an mentioning the Israa' and Mi^raj in addition to some information about the Aqsa mosque
Halkan kala soco Tafsiirka Quran Kariimka ee Sheekh Maxamed UMAL
Halkan kala soco Tafsiirka Quran Kariimka ee Sheekh Maxamed UMAL
Halkan kala soco Tafsiirka Quran Kariimka ee Sheekh Maxamed UMAL
Halkan kala soco Tafsiirka Quran Kariimka ee Sheekh Maxamed UMAL
17th Surah in The Holy Qur'an
Halkan kala soco Tafsiirka Quran Kariimka ee Sheekh Maxamed UMAL
Final Session 26 Surah Al-Israa Verse 110-111. Recitation of these 2 verses morning and evening protects your faith. Jibreel (as) advised the Prophet ﷺ to recite v111 in the face of adversity. V111, The Verse of Honour, protects from poverty and sickness and was taught to the children during the time of the Prophet ﷺ.
من تسجيلات تراويح القائد ابراهيم - رمضان ٢٠١٢
Session 25 Surah Al-Israa Verse 105 - 109 The Noble Quran revealed in one instance from the preserved tablet but thereafter to the Messenger of Allah ﷺ in intervals with great wisdom. The Jews and polytheists are rebutted because of disbelief and arrogance but the sincere Christians are praised for falling into prostration due to knowledge and humility. Fiqh on the prostration of the the Noble Quran.
This is a Meccan chapter of 111 verses. It is named for the miraculous night journey, from Mecca to Jerusalem, which Prophet Muhammad, may the mercy and blessings of God be upon him, undertook in the space of a single night. This journey is mentioned in the first verse and again in verse 60. Chapter 17 contains an articulate and easy to understand set of God's commandments. The bulk of the Night Journey deals with two things, the Quran and Prophet Muhammad and the nature of his prophecy. The Children of Israel are also mentioned.Verses 1- 8 A journey by nightGlory be to God. He took Prophet Muhammad on a journey, over one night, from the sacred House in Mecca to the blessed area in Jerusalem surrounding the mosque. This was in order to show him some signs. God also gave Moses, who was a thankful servant, a book as a guide for the Children of Israel. They are the descendants of Noah, and were warned not to take any Protector other than Him.God warned the Children of Israel that twice they would become arrogant transgressors and that twice they would be punished. After the promised punishment for the first transgression, God allowed them to prosper. When the second transgression came, God allowed their enemies to destroy the temple as punishment. God wants to be merciful but if the behaviour is repeated the punishment will be repeated, and Hell will become their prison in the Hereafter.Verses 9 – 21 God sees everythingThe Quran guides us on a straight path. It leads those who do well to a magnificent reward and warns those who do not believe in the Hereafter of a painful punishment awaiting them. Humankind prays fervently for things that will lead him to evil as easily as he prays for that which is good. Humankind is impatient and acts without thinking things through. God made night and day as two signs. The night is enshrouded in darkness and is followed by the light of day in order that humankind might seek his bounty; and to count the years in order to calculate time. Every person is responsible for his own destiny and on the Day of Judgment he will be confronted by his book of deeds. Read this record, he will be told, and know what your destiny will be.Everyone who is guided does so for his own benefit but if he sins he harms nothing but himself. No person bears the burden of another person and no one will be punished until a Messenger has come to show the true path. If the corrupted persist in disobedience they will be utterly destroyed. Many past generations have been destroyed because God sees everything. Those who wish only for this worldly life, are granted their wish but in the end they will be condemned to Hell. The person who strives for a good life in the Hereafter will be accepted. Both parties receive their Lord's bounties and some are given more than others, but the final reward is the one that counts.Verses 22 – 40 Some commandmentsDo not associate anything with God or you will be disgraced and forsaken. God commands that you worship nothing but Him, and that you are kind to your parents. As they grow older, do not be impatient or harsh rather be humble towards them and pray that God treats them mercifully as they treated you when you were young. God knows exactly what is in your heart and He is most forgiving towards those who turn to Him in repentance. Give your relatives their rights but also spend on the needy and the travellers. Do not be wasteful, squandering your money. If you cannot assist needy people then at least be courteous to them. Do not be miserly or extravagant, instead take a middle path. God gives abundantly to some and sparingly to others, He knows and observes everyone.Do not kill your children because you think you cannot provide for them, it is a great sin. It is God who provides for them; they cannot cause poverty; that is the will of God. Do not even come near to committing adultery; do not take a life, except within the laws of God. If anyone is killed unjustly, God has granted a right of retribution but do not be vengeful and take things too far. Do not deal with the property of orphans except with good intentions.Honour your commitments because you will be questioned about them. Conduct your business fairly, give full measure and do not balance your scales incorrectly. Do not pursue that of which you have no knowledge - use your heart, eyes and ears to confirm the things you hear. Do not walk about the earth arrogantly. A human being is just a small and weak creature; don't act as if you are something more than that. The evil deeds mentioned above are hateful to God and He knows the wisdom in their prohibition. Again, do not set up something other than God to be worshipped or you will be thrown into Hell. Do not say that God has taken the angels as daughters. That is a monstrous statement with grave consequences.Verses 41 – 52 ExplanationsThe Quran explains things in many different ways but that makes some people turn even further away. If there really was some other deity, why does it not dethrone the Master of the Throne?! He is exalted and far above what they say about Him. Everything in the heavens and earth glorifies Him, but you do not understand how they glorify.When you recite the Quran there is a barrier between you and those who do not believe in the Hereafter. They do not understand it and when God's Oneness is mentioned they turn away. God is aware of what they (the unbelievers of Mecca) want to hear (from Prophet Muhammad), and He knows that privately they call Prophet Muhammad a man bewitched. They dispute that they will be raised up after they become bones and dust. God says, even if they were stones and iron they would be bought back and tells Prophet Muhammad to say that. When they ask who will do this, say, the One who created you in the first place, and when they ask when this will take place remind them that this might well be very soon. On the Day you are raised up you will imagine that you had been dead for only a very short time.Verses 53 – 60 God advises Prophet MuhammadGod directs Prophet Muhammad, may the mercy and blessings of God be upon him. Tell the believers to speak in the best way and remind them that Satan is their sworn enemy. God knows everything about them and will be merciful or punish them according to His will. Prophet Muhammad is not supposed to be in charge of everybody. Some Prophets were given more than others. Prophet David was given the book of Psalms. The deities the unbelievers call upon have no power whatsoever to help or remove harm. Have hope in His Mercy and fear His punishment, for it is terrible indeed. There is no community of evildoers that will not be destroyed or severely punished before the Day of Resurrection.God does not send signs for those who demand them because previously His signs were denied. The people of Thamud were given the she-camel but they mistreated her. God made the Night Journey and the accursed tree mentioned in the Quran as tests. Humankind is warned but it does nothing except increase their transgressions. Verses 61 – 65 Adam & IbleesRemember and mention the time when God told the angels to prostrate before Adam. They all obeyed except Iblees.[1] He was arrogant and asked why he should worship someone made from clay. Iblees said that if God delayed his death until the Day of Resurrection he would lead most of the descendants of Adam astray. God told him to go away because Hell would be the reward for him and any that follow him. Iblees was told to do whatever he could to tempt and destroy humankind but to be aware that he would never have power over the true believers.Verses 66 – 70 Humanity is ungratefulIt is God who allows humankind to sail ships across the ocean in order to seek their bounty. And when adversity strikes, whatever they worship besides God disappears from their hearts and minds and they call only Him for help. And when God brings them safely to land, they turn their backs on Him. Humankind is ungrateful; what makes them so sure that they will not fall victim to natural disasters? Who do you think protects you? Humankind has been honoured and favoured above many of God's creations.Verses 71 – 84 The truthOn the Day of Resurrection, when every community is gathered with their leader, those who receive their book in their right hand will read it with pleasure. Those who pretended to be blind to the Hereafter will be worse than blind in the Hereafter. People tried to entice Prophet Muhammad to fabricate revelations but God strengthened his heart. If he had inclined even a little towards them, he would have received a double punishment in this life and in the Hereafter. It was that way with all the Messengers. So establish the prayer from when the sun is at its zenith until the darkness of the night (four obligatory prayers fall during this time) and recite the Quran at the time of the Morning Prayer. The recitation at the time of dawn is always witnessed by the angels. Truth has come and falsehood has departed. The Quran was sent as a healing and a mercy for the believers but the disbelievers gain nothing from it except loss. Humankind can be strange; when God bestows favours upon him, he turns away instead of coming towards Him, and then when things go wrong he falls into despair. Everyone does things in their own way but God knows who is following the best way.Verses 85- 96 A man with a messageIf people ask about the soul, Prophet Muhammad must say that is the concern of God and that we (humankind) have been given very little knowledge about it. If God wanted He could take away that which has been revealed and then humankind would never be able to get it back. The revelations are a mercy. Even if all of humankind and the jinn came together they could not produce anything like the Quran no matter how much they helped each other. The Quran is full of different examples to help people understand the message but still most people persist in their disbelief. Many say to Prophet Muhammad that they will not believe until he performs miracles to their demands such as making water rush from the ground or causing rivers to appear in gardens or making pieces of the sky fall down or bringing God and the angels down in front of them. Even then, they say, we will not believe in your ascension[2] unless you bring down for us a book that we can read. God says to tell them that you (Prophet Muhammad) have never claimed to be anything other than a human being with a message.They didn't believe because they queried why God would send a human being. Thus they should be told that if there had been angels walking about on earth then an angel would have been sent. God is witness to what we say to each other and He knows and understands everybody well. Verses 97 – 100 ResurrectionAnyone guided by God is truly guided but the ones He leads astray will never find a protector. On the Day of Resurrection the disbelievers will be gathered together. They will be lying on their faces blind, dumb and deaf. Their home will be Hell and if ever the fire dies down it will be made to blaze fiercely again. This is their reward for rejecting the revelations. They would not believe that God could raise them again from dust and bones but of course the One who created them in the first place can do it a second time. There is a written time for their lives to end yet the wrongdoers refuse to do anything about it except continue in their disbelief. If humankind was in charge of God's mercy he would withhold it because human beings have always been stingy.Verses 100 – 111 Truth in the form of the QuranProphet Moses was sent nine clear signs but Pharaoh believed it was magic. When Moses told him he was doomed, Pharaoh intended to drive him and the Israelites off the face of the earth. God drowned Pharaoh and those with him. The Children of Israel were told to settle down and when the appointment of the Hereafter comes they will all be resurrected in one gathering.The truth has been sent down in the form of the Quran. Prophet Muhammad was sent only as a bearer of good news that comes with a warning. The Quran has been sent down little by little and the righteous people who were given knowledge before the Quran recognise the truth of it and weep falling down in prostration. Tell them to call on God by his best names. Do not speak too loudly nor too softly, but seek a middle way. Praise God, the One with no son or partner. He has no need of protection, so glorify Him greatly._______________________________________By Aisha Stacey (© 2017 IslamReligion.com)Copyright © 2006 - 2021 IslamReligion.com. All rights reserved.Used with permission.The source of this article is: www.IslamReligion.com
Session 24 Surah Al-Israa Verse 102-105. Details of the drowning of pharaoh and his legions. His repentance wasn't accepted due to his disbelief and pride. He was Cursed, Disgraced and Destroyed. The children of Israel left to wonder aimlessly due to sin, but then gathered as a mingled crowd. In context - The bearer of good tidings and truth (ﷺ) has bought all nations together.
Session 23 Surah Al-Israa Verse 98-101. The same questions asked over the generations... " will we be given a new life after death " Do mankind think he will be left to wonder aimlessly without account. The Bani Israel ask about the 9 signs given to Musa (as).
Session 22 Surah Al-Israa Verse 94-97 Allah سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى quotes the infidels in the Quran, " He's only a man like us." Al Quds, Jerusalem is the place of gathering on the Last Day (v97). Ibn Kathir describes 3 groups of people who will travel to the place of gathering.
Session 21 Surah Al-Israa Verse 86-93 A red wind will emerge during the last hour and nothing will be left of the Quran in the books or in the hearts. The envy of the Bani Israel. The 5 offers from the unbelieving Quraysh to the Prophet ﷺ swiftly rebutted by Allah سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى.
Session 20 Surah Al-Israa Verse 81-85 The theme in these verses refers to the Quran, therefore the Ruh mentioned here refers to Jibreel (as). The difference between the soul and nafs. A trick question asked about the Ruh and the 9 signs.
Session 19 Surah Al-Israa Verse 76-80 Verses revealed for the Hijra and a dua dictated by Jibreel (as) ultimately leading to the battlefield. The Fajar prayer is witnessed by the angels. Fajar and Asr the 2 cool prayers. Tahajjud was initially an obligation for the Companions, for us it's a nafl (optional) and some virtues of it. The intercession of the Prophets ﷺ and Jibreel (as). The praiseworthy station of the Prophet ﷺ.
Session 18, Day of Ashoora Surah Al-Israa Verse 71-75 In these verses the word Imaam refers to the book of deeds. The idolaters try to negotiate idol worship with the Prophet ﷺ but verses are revealed stating otherwise. Nothing infuriates shaytan more than Surah Kafiroon. The most excellent deed is belief in Allah SWT with certainty.
Session 17 Surah Al-Israa Verse 66-70 Among the signs of Allah SWT is that ships move smoothly and is also likened to mountains. Allah's SWT bounty is found in the sea and on land. Are we not afraid that the punishment can come upon us on land and at sea? The ungrateful turn away from Allah SWT even though He SWT saves him from distress. Surely man will not find himself an avenger. Allah SWT has honoured the children of Adam (AS) and made other creatures subjects to them.
Session 15 Surah Al-Israa Verse 58-60 Signs are meant to install fear and reformation, but it only increases the oppressor in misgudeance (Isra, Mihraj and zaquum tree in Hell). Earthquakes as a sign to return to Allah SWT.
Session 14 Surah Al-Israa Verse 53-57 Calling others to Allah SWT is the best of deeds. The Grace of Allah SWT is something we cannot earn. Explaining, "some Prophets have been preferred over others."
Session 13 Surah Al-Israa Verse 47-52 Quranic proofs as to the creation of humans and resurrection. The hypocrites only listen to the revelation so as to mock. Human life seems long because we have not tasted eternity.
Session 12 Surah Al-Israa Verse 41-46 The Quran grants you either a gain or loss. Surah Ikhlas is a foundation for the heavens and earth. During the Isra (night journey) the Prophet ﷺ was given Surah Ikhlas as a weapon from the treasures of the Throne to prevent punishment of the grave and the scorching of the fire. We cannot hear nor understand the praise of inanimate objects as a mercy.
Session 11 Surah Al-Israa Verse 37-40 The commands of entire Taurat summarised in 15 verses. Learn how to walk and how to address the ignorant. One cannot be sincere to humanity without tawheed. Are the angels the daughters of Allah SWT?
Session 10 Surah Al-Israa Verse 33-36 The gravity of spilling blood. The conversation between Satan and his henchmen regarding the spilling of blood. Those who cheat others are cheating themselves and are promised famine, lack of provisions and tyrant rulers.
Session 9 Surah Al-Israa Verse 29-32 The ideal between miserliness and spendthrift. The enormous crime of killing ones children for fear of poverty. The destruction of Zinaa.
Session 8 Surah Al-Israa Verse 26-28 Advice as to how to spend your wealth and how not to. The spendthrift and those who enjoin retail therapy are tied to shaytan, as they make useless industries useful.
Session 7 Surah Al-Israa Verse 22-25 The Taurat has been reduced to 15 verses in Surah Al Israa. We have been enjoined (not decreed) to be kind to parents. Belief in God has been linked to obedience to parents. He is Ever Merciful to those who are "Owabeen", those to pray, repent, return to goodness and those who seek forgiveness. "When the shadows lean and the souls go forth searching for sustenance ask for your needs from the Almighty as it's the hour of Owabeen."
Session 6 Surah Al-Israa Verse 17-21 The origins of unbelief (shirrk). During the era of Nuh & Ibrahim (as) the people worshipped idols and saints and the people worshipped the celestial bodies. 7 quranic words describing the deception of the world. The wisdom in the Almighty not giving equal (health, wealth) regarding the creation.
Session 5 Surah Al-Israa Verse 13-16. The role of the recording angels. The soul bears witness against your own self. A definite order is sent before punishment follows.
Session 4 Surah Al-Israa Verse 9-12 The danger of making a reckless supplication. Man was created in haste. Procrastination is a banner of shaytan. The Battle of Siffeen in the Quran. The moon was once ablaze.
Session 3 Surah Al-Israa Verse 5-8 The two promised destructions of Jerusalem and Imam Mahdi (RA) will take Jerusalem as his Capital in the future.
Sahih al-Bukhari – The Book of Tawheed – Lesson 92 (31/08/2019) Narrated Abu Sa'id Al-Khudri: The Prophet said, "Allah will say to the people of Paradise, "O the people of Paradise!" They will say, 'Labbaik, O our Lord, and Sa'daik, and all the good is in Your Hands!' Allah will say, "Are you satisfied?' They will say, 'Why shouldn't we be satisfied, O our Lord as You have given us what You have not given to any of Your created beings?' He will say, 'Shall I not give you something better than that?' They will say, 'O our Lord! What else could be better than that?' He will say, 'I bestow My Pleasure on you and will never be angry with you after that.' " Narrated Abu Huraira: Once the Prophet was preaching while a bedouin was sitting there. The Prophet said, "A man from among the people of Paradise will request Allah to allow him to cultivate the land Allah will say to him, 'Haven't you got whatever you desire?' He will reply, 'yes, but I like to cultivate the land (Allah will permit him and) he will sow the seeds, and within seconds the plants will grow and ripen and (the yield) will be harvested and piled in heaps like mountains. On that Allah will say (to him), "Take, here you are, O son of Adam, for nothing satisfies you.' "On that the bedouin said, "O Allah's Apostle! Such man must be either from Quraish or from Ansar, for they are farmers while we are not." On that Allah's Apostle smiled. Today we covered: • Recap over last lesson o Al Israa wal Miraaj o The timings of the 5 prayers o 50 prayers were commanded at first o What is the true dawn o How to judge when Maghrib has come in o At what time the Prophet ﷺ was taken up to the heavens o How many rewards does one receive for the prayers preformed at masjid alHaraam o Buying and selling is not permissible within the boundaries of the masjid o Is it better for the women to pray in the hotels or masjid alHaram o On that night (Al Israa wal Miraaj) Allaah spoke to the Prophet ﷺ • The narration of when the flag was given to the one that Allaah and His messenger loves • The narration of when Allaah speaks to the people of paradise • Thanking Allaah is an act of worship • Remembering Allaah will cause Allaah to remember you • The narration of Prophet Nuh • Q&A session Benefit: To gain further understanding when we discuss the chains, follow our “Bayqooniyyah in the Sciences of Hadith” lessons on LearnAboutIslam: http://www.learnaboutislam.co.uk/2016/01/18/al-Ma’iyahndhoMa’iyahh-al-bayqooniyah/ The English translation of the hadiths and all the audio are available on: www.learnaboutislam.co.uk/bukhari Recorded at the Salafi Centre of Manchester on 31/08/2019 and streamed live on www.SunnahRadio.Net
Sahih al-Bukhari – The Book of Tawheed – Lesson 57 (28/07/18) Narrated Jarir: We were sitting with the Prophet and he looked at the moon on the night of the full-moon and said, "You people will see your Lord as you see this full moon, and you will have no trouble in seeing Him, so if you can avoid missing (through sleep or business, etc.) a prayer before sunrise (Fajr) and a prayer before sunset (Asr) you must do so." (See Hadith No. 529, Vol. 1) Narrated Jarir bin 'Abdullah: The Prophet said, "You will definitely see your Lord with your own eyes." Narrated Jarir: Allah's Apostle came out to us on the night of the full moon and said, "You will see your Lord on the Day of Resurrection as you see this (full moon) and you will have no difficulty in seeing Him." Today we covered: • New chapter -Seeing Allaah o We will not see Allaah until we die o The aqeedah of misguided groups regarding seeing Allaah o Soorah yunis ayah 26 – Those who do good, for them they will get al-Husna (paradise) and they will get zeyada (more). o The greatest gift to receive in paradise is seeing Allaah’s face o Soorah al-Mutafafifeen- They will be on their thrones looking (at Allaah) o Hadith – You will see Allaah just as you can see the full moon o An explanation into the ayah that tells us our eyes cannot grasp seeing Allaah o A brief explanation of Al Israa wal Miraaj • Q&A session Benefit: To gain further understanding when we discuss the chains, follow our “Bayqooniyyah in the Sciences of Hadith” lessons on LearnAboutIslam: http://www.learnaboutislam.co.uk/2016/01/18/al-Ma’iyahndhoMa’iyahh-al-bayqooniyah/ The English translation of the hadiths and all the audio are available on: www.learnaboutislam.co.uk/bukhari Recorded at the Salafi Centre of Manchester on 28/07/18 and streamed live on www.SunnahRadio.Net
Quran 30 for 30 – Day 14 – Al Israa and Al Kahf June 19, 2016
Sourate Al Israa recited by Mohammed Jibreel
لا تنسوا أخوكم بشير من صالح دعاءكم... dourous7@gmail.com لاقتراحاتكم
لا تنسوا أخوكم بشير من صالح دعاءكم... dourous7@gmail.com لاقتراحاتكم
لا تنسوا أخوكم بشير من صالح دعاءكم... dourous7@gmail.com لاقتراحاتكم
لا تنسوا أخوكم بشير من صالح دعاءكم... dourous7@gmail.com لاقتراحاتكم
15 – Al-Israa(17)1-111 + Al-Kahf(18)1-110